پرسش:
آیا اصحاب حضرت علی علیهالسلام در فتوحات زمان خلیفه دوم شرکت داشتند و چرا؟
فتوحات ازجمله فتح ایران پس از رحلت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و پیش از خلافت حضرت علی علیهالسلام یعنی در زمان خلفای سهگانه به وقوع پیوست.
آغازش در زمان ابوبکر بود و در زمان عمر به اوج رسید و در زمان عثمان با کشته شدن یزدگرد به دست ایرانیان تقریباً تمام ایران فتح شد. این فتوحات در زمان حضرت علی علیهالسلام متوقف شد. بااینحال اگرچه این فتوحات در زمان خلافت حضرت علی علیهالسلام نبود، اما حضرت نمیتوانست نسبت به این پدیده بیتفاوت باشد؛ زیرا اگر سپاه اسلام شکست میخورد حذف اسلام برای همیشه رقم میخورد و اگر سپاه اسلام پیروز میشد مسئله نومسلمانان اقتضاء میکرد که تا حد امکان اسلام صحیح به آنها منتقل شود و نیز صدمات و تلفات کاهش یابد. حضرت در این فتوحات شرکت فیزیکی نداشت حتی شمشیر بهدست نگرفت و فرزندان ایشان نیز شرکت نکردند؛ اما برخی از اصحاب حضرت علی علیهالسلام حضور داشتند که در نوشتار زیر به آن پرداخته میشود.
متن اصلی پاسخ
برخی از اصحاب حضرت علی علیهالسلام در این فتوحات حضور داشتند ازجمله: عمار، (1) حذیفه بن ، (2) هاشم بن عتبه بن ابیالوقاص معروف به «هاشم مرقال»، (3) عبدالله بن بدیل، ورقا (4) براء بن عازب (5) و سلمان فارسی.
اما آنچه بیشتر دستمایه تخریب از سوی باستانگرایان افراطی قرار گرفته شخصت سلمان است، زیرا اصالت ایرانی داشت.
سلمان باعث افتخار هر ایرانی است و پیامبر صلیاللهعلیهوآله در تمجیدش فرمودند:
«او علوم اولین و آخرین را درک کرده و دریایی است بیانتها و او از ما اهلبیت است.» (6)
متأسفانه شبههافکنان با تحریک حس میهنپرستی جوانان، قصد تخریب شخصیت والای این صحابه جلیلالقدر را دارند. آنان با القای اینکه سلمان در فتوحات نقش داشته، بدترین حملهها را به ایشان انجام میدهند.
اما چرا سلمان در فتوحات شرکت کرد؟
گزارشها حاکی از میانجیگری سلمان در این فتوحات است تا از وقوع جنگ بیشتر جلوگیری کرده و کار را به مصالحه ختم کند و حدالمقدور از خونریزیهای احتمالی بکاهد. وی در فتح مداین با مردم شهر مذاکره کرد و آنان پذیرفتند که جزیه بپردازند. (7) این نکته حتی بر پیرنیا که روحیات باستانگرایانه دارد نیز پوشیده نیست، زیرا وی میگوید:
سلمان اهالی بهرسیر (ویه اردشیر) را به اسلام دعوت کرد و با پذیرفتن اسلام اهالی ویه اردشیر، لشگریان از جنگ دست کشیدند. (8)
اگر از دید یک ایرانی غیرمسلمان و وطنپرست هم به این موضوع نگاه شود باید شکرگزار سلمان بود، چراکه سلمان به ایران خدمت کرده و تا توانسته از جنگ جلوگیری و کار را به صلح کشانده است و جان مسلمانان و هموطنان ایرانی خود را از صدمات احتمالی جنگ در امان داشته است.
از جهت دیگر همکاری سلمان با خلفا را میتوان به شرکت علی بن یقطین در دربار خلفای عباسی تشبیه کرد. در آنجا نیز علی بن یقطین به اشاره امام موسی کاظم علیهالسلام برای نجات همکیشان خود و به حداقل رساندن ظلم بر آنها، با عباسیان همکاری میکرد.
سلمان حتی هنگامیکه به حکومت مداین رسید خود را از غوطهور شدن در مادیات فرمانداری بر حذر میداشت. او هنگام فرمانداری، پنج هزار درهم حقوق دریافت میکرد، ولی آن را در راه خدا انفاق مینمود و از دسترنج خود غذا تهیه میکرد و با عبای کهنهای زندگی میکرد و حتی با آن به مسجد میرفت و برای مردم خطبه میخواند. (9) وضعیت وی بهگونهای بود که گاهی افراد نادان و حتی بچهها وی را استهزاء میکردند، اما او با آنان برخورد نمیکرد. (10) او در خیابانها و کوچههای مداین بهصورت ناشناس راه میرفت و گاهی ناشناسی به خیال آنکه کارگر بارکش است از وی تقاضا میکرد که بار او را حمل کند، سلمان نیز اجابت نموده و دستمزد دریافت میکرد. (11) با حصیربافی امورات خود را میگذراند و حتی اضافی دستمزد خود را صدقه میداد (12) تا جایی که عمر به این شیوه اعتراض میکند و سلمان نیز پاسخ وی را داده و از عملکرد خود دفاع میکند. نامههای ردوبدل شده بین عمر و سلمان حاکی از آن است که سلمان از وی تبعیت نمیکرد.
وی هدف خود از عهدهدار شدن ولایت مداین را چنین عنوان میدارد:
ای عمر بدان که من عهدهدار ولایت اهل مداین نشدم، مگر اینکه به همان شیوه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله اقامه حدود الهی را از روی ارشاد و دلیل نمایم و به طریق آن حضرت در میان ایشان رفتار نمایم.
در پایان به دفاع از حضرت علی علیهالسلام پرداخته و میفرماید:
و این را بدان که اگر خداوند تبارکوتعالی خیر و خوبی این امّت یا اراده و ارشاد و هدایت این طایفه را داشته باشد بیشک اعلم و افضل این جماعت را والی ایشان گرداند و اگر این امّت از حضرت حقّ ترسان بوده و تابع رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به حقّ میبودند هرگز تو را امیرالمؤمنین نام نمینهادند! (13)
این نامه گواه است که سلمان حضرت علی علیهالسلام را عهدهدار امور میدانسته و از ایشان کسب تکلیف میکرد.
چگونه برخی ایشان را متهم به دنیاطلبی میکنند و هدف وی از رویآوردن به اسلام را رسیدن به مادیات عنوان میکنند. با این شیوه حکومت نمیتوان کسی را متهم به دنیاطلبی کرد تا چه رسد که از 20 سال پیش برای این حکومت برنامهریزی کرده باشد. از آن گذشته در زمان اسلام آوردن سلمان حتی احتمال پیروزی اسلام بر حجاز نمیرفت تا چه رسد به پیروزی بر ایران و روم. مگر اینکه بگوییم سلمان پیشگویی پیروزی اسلام بر ایران و روم را از پیامبر صلیاللهعلیهوآله شنیده بود که این خود دلیلی بر حقانیت دین اسلام خواهد شد.
خلفا با اهرم نظامی به وسعت اسلام میافزودند، ولی درباره ترویج اسلام برنامه منسجمی نداشتند و این باعث میشد که مناطق تازه فتحشده با اصل اسلام آشنایی چندانی پیدا نکنند و فقط به تعداد مسلمانان افزوده شود. فتح و توسعه فرهنگ اسلامی در نظر حاکمان وقت نبود.
شهید مطهری پیدایش طبقه جاهلمسلک مقدسمآب ازجمله خوارج را از پیامدهای این فتوحات میداند. (14)
اما نکته اساسیتر اینکه، حضور پیروان راستین امام علی علیهالسلام علاوه بر آنکه میتوانست از خشونتها بکاهد تااندازهای خلأ نبود انگیزه تبلیغی را نیز پر میکرد و باعث آشنایی تازهمسلمانان با حقایق دین اسلام میشد. ازاینرو حضور و تلاش شخصیتهایی چون سلمان فارسی، حذیفه بن یمان، هاشم مرقال و عمار یاسر ستودنی است. سید جعفر مرتضی عاملی با عنایت به این مطلب میگوید:
در آن فتوحات اگر برگزیدگان صحابه شرکت نمیجستند برای دین فرجام بدی داشت و برای مسلمانان ایجاد شر میکرد. مشارکت این گروه زمینهای فراهم ساخت تا بسیاری از غیر عربها با تعالیم و آموزههای اسلام آشنا شوند و درنتیجه چند دههای نگذشت که علما و فقها و متفکران اسلامی از همین دسته پدیدار شدند. (15)
محمدجواد مغنیه نیز میگوید:
صحابیان شیعی در گسترش و توسعه تشیع نقش اساسی داشتند. هر جا که میرفتند مردم را با قالبهای قرآنی و حدیثی و با صبر و تحمل به تشیع فرامیخواندند. (16)
نتیجهگیری:
بنابر مطالب فوق حضور اصحاب حضرت علی علیهالسلام فواید عدیدهای داشت ازجمله:
یک. تا حد امکان سعی میکردند از آمار صدمات و تلفات بکاهند مخصوصاً سلمان فارسی که زبان فارسی و عربی میدانست در برخی از شهرها به میانجیگری پرداخته از وقوع جنگ جلوگیری کرده و کار به صلح خاتمه مییافت.
دو. حضور اصحاب باعث میشد تا حدالامکان اسلام واقعی که ریشه در غدیر داشت وارد سرزمینهای مفتوحه شد؛ بنابراین هر ناحیهای که اصحاب حضور داشتند، نهال محبت اهلبیت علیهمالسلام کاشته و به مروز زمان به اعتقاد تبدیل شد.
پینوشتها:
1. دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، الاخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر، مراجعه جمالالدین شیال، قم، منشورات الرضی، 1368 ش، ص 164؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیه، اول، 1410 ق، ج 5، ص 181.
2. دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، الاخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر، مراجعه جمالالدین شیال، قم، منشورات الرضی، 1368 ش، ص 164؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیه، اول، 1410 ق، ج 5، ص 153؛ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دار صادر، بیتا، ج 2،ص 1522؛ طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ الطبری (تاریخ الامم و الملوک)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، دوم، 1387 ق، ج 4، صص 288 و 307.
3. مسعودی، ابوالحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، قم، دار الهجره، دوم، 1409 ق، ج 2، ص 315.
4. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، بیروت، دار و مکتبه الهلال، 1988 م، ص 304؛ طبری، مسعودی، ابوالحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، قم، دار الهجره، دوم، 1409 ق، ج 4، ص 180.
5. ابوعبدالله احمد بن محمد بن اسحاق همدانی، البلدان، تحقیق یوسف الهادی، بیروت، عالم الکتب، اول، 1416 ق، ص 557؛ مستوفی، حمدالله بن ابی بکر، تاریخ گزیده، تحقیق عبدالحسین نوایی، تهران، امیرکبیر، سوم، 1364 ش، ص 775.
6. شیخ صدوق، الامالی، کتابچی، تهران، 1376 ش، ص 252،
7. ابن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیه، اول، 1410 ق، ج 4، ص 76.
8. پیرنیا، تاریخ ایران باستان، نشر اقبال، تهران، 1382 ش، ج 2، ص 247.
9. ابن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیه، اول، 1410 ق ، ج4، ص 65.
10. ابن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیه، اول، 1410 ق ، ج4، ص 65.
11. ابن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیه، اول، 1410 ق ، ج4، ص 66.
12. ابن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیه، اول، 1410 ق ، ج4، ص 67.
13. طبرسی، احمد بن علی، الإحتجاج علی أهل اللجاج، تصحیح محمدباقر خرسان، مشهد، نشر مرتضی، اول، 1403 ق، ج1، ص 133؛
14. شهید مطهری، سیری در سیره ائمه اطهار (علیهمالسلام)، صدرا، تهران، 1382 ش، ص 50؛
15. عاملی، سید جعفر مرتضی، «مشارکت گروههای مخالف در حکومت»، فصلنامه مطالعات تاریخی، سال اول، 1368، شماره 3، ص 375.
16. مغنیه، محمدجواد، الشیعه فی المیزان، قم، منشورات الشریف الرضی، 1413 ق، صص 26 ـ 28.