پرسش وپاسخ

 

امام علي عليه السلام: دانشمند، كسى است كه از دانش، سيرى نپذيرد و به سيرى از آن نيز وانمود نكند . غرر الحكم و درر الكلم 1740

 

پرسش 1:
گناه شرح من مي خوام ترک استمنا کنم . چند بار تصميم گرفتم ولي زمين خوردم .
پاسخ:
برادر گرامي با تشكر از تماس تان با اين مركز
@@ خودارضايي عوارض جسمي و روحي و رواني زيادي دارد. تا حدودي به عوارض آن آگاهي داشته و به برخي از آنها - مثل بازماندن از علم و تحصيل- مبتلا شده ايد. آسيب هاي ديگري مانند؛افسردگي و بي حالي و ضعف بينايي ، ضعف قواي جسماني ، آسيب دستگاه تناسلى و ناتوانى‏هاى جنسى و توليد مثل، بيماري هاى مقاربتى‏،عقيم شدن‏،كم خونى، كم اشتهايى و مشكلات گوارشى؛كم خوابى و اختلال در خواب؛ تنگى نفس؛ سر درد و سرگيجه؛پيدايش تغييرات در نخاع و ستون فقرات، ضعف حافظه، حواس پرتى و ناتوانى در تمركز فكرى‏،اضطراب ،افسردگى‏، پرخاشگرى و بداخلاقى‏، يأس از زندگى‏،از بين رفتن خلاقيت‏ها، توانايى‏ها و سركوب شدن استعدادها،عدم ميل به تحصيل، مطالعه، تحقيقات علمى و فعاليت‏هاى فكرى، هوس باز و بى‏بند و بار شدن ،افت تحصيلى‏،بزهكارى و ... از عوارض خود ارضايي هستند.
دوست عزيز! يكي از زمينه هاي انجام اين گناه تنهايي است . شيطان در تنهايي به سراغ انسان مي آيد .بنابراين يكي از علت هاي عدم ترك اين عمل تنها بودن در خانه است. اگر مي خواهيد از اين عمل خانمان سوز براي هميشه نجات پيدا كنيد ،مهم ترين راهكار براي شما اين است كه تنها نباشيد .براي مطالعه و آمادگي براي كنكور بهترين مكان، كتابخانه، يا در جمع دوستان است. نه تنها هنگام مطالعه ، بلكه سعي كنيد براي كارهاي ديگر نيز در خانه ، يا در حيط خلوت نباشيد. بايد از هر چيزي كه فكر مي كنيد زمينه انجام اين عمل است ، يا موقعيت هايي كه در آنها به اين كار مبادرت مي ورزيد ، پرهيز كنيد و به چيزهايي كه در مقابل آنها است ،رو آوريد.
بنابراين ضمن به كار بردن راهكارهاي زير ، با يك برنامه ريزي صحيح درسي ،مطالعه خود را در كتابخانه انجام دهيد و به هيچ وجه در خانه تنها نباشيد.
راهكارهاي ترك:
1- سعي كنيد هميشه پيش از خواب مثانه خود را تخليه كنيد . شب‏ها به خصوص غذايي سبك ميل كنيد.
2- هرگز شكم خود را بيش از حد معمول پر نكنيد . اگر تا چند لقمه ديگر جا داريد، از غذا دست بكشيد.
3- از پوشيدن لباس‏هاي تنگ و چسبان (به خصوص لباس زير ) اجتناب ورزيد.
4-هرگز در حمام به طور کامل لخت نشويد.مثلا در حالي که هنوز زير شلوار؛ يا شورت بلند به پا داريد، قسمت فوقاني بدن خود را بشوييد. از ليف و صابون زدن به اندام جنسي خود که باعث تحريک آن مي شود بپرهيزيد.مطمئن باشيد صرف تماس آب و صابون با اندام جنسي بدون دست ورزي براي بهداشت آن کفايت مي کند.
.4- هرگز فكر گناه را به ذهن خود راه ندهيد . از تصور و تخيل امور جنسي و شهواني سخت پرهيز كنيد.
5- از خواندن، شنيدن، نگاه كردن به امور و تصاوير شهوت زا دوري كنيد.
6- از خوردن مواد غذايي محرك مانند: خرما،پياز، فلفل، تخم‏مرغ و غذاهاي چرب اجتناب و يا به حداقل اكتفا نماييد.
7- از نگاه كردن و دست‏ورزي به اندام جنسي خود پرهيز كنيد.
8- هرگز به رو نخوابيد . تا زماني كه كاملاً خواب به سراغ شما نيامده‌، به رختخواب نرويد.
9- براي تخليه انرژي زايد بدن به طور منظم و زياد ورزش كنيد.
10- هيچ‏گاه بيكار نباشيد . هميشه براي مشغول ساختن خود به فعاليتي مطلوب و مثبت برنامه داشته باشيد.
11- روزه بگيريد . حتي اگر روزه واجب به عهده نداريد ،روزه مستحبي بگيريد . اگر قادر نيستيد، روزه تربيتي بگيريد، يعني به كم ترين مقدار غذا و كم‏حجم‏ترين نوع غذاها اكتفا كنيد . وعده غذايي خود را كم كنيد.
12- هرگز به نامحرم نگاه نكنيد، حتي اگر به ارتباط كلامي با آنها مجبور باشيد.
13- با جنس مخالف رفتار متكبرانه داشته باشيد. هرگز با روي باز و نرمي با آنها برخورد نكنيد.
14- هرگاه افكار جنسي به ذهن شما حمله ور شد ، ذهن خود را مثلاً با بستن يك كش به مچ دست خود و كشيدن و رها كردن آن ،از آن افکار منصرف کنيد. به خود هشدار دهيد.
15- به بدي اين گناه و عواقب آن بيانديشيد . احساس گناه شما از اين کار نبايد به حدي باشد که در شما ايجاد اضطراب مخل به سلامت روان کند .
16- به محض لغزش فوراً توبه كنيد. هرگز از رحمت خدا مأيوس نباشيد. رحمت خدا از گناه شما بزرگ تر است.
17- قرآن زياد بخوانيد و در معاني آيات آن تفكر كنيد.
18-در مجالس مذهبي، دعا و توسل و موعظه زياد شركت كنيد.
19- از كتبي كه جنبه موعظه و بيدارگري قلبي دارد بهره بگيريد . مقيد باشيد در روز چند ساعت به مطالعه اين ‏گونه كتب بپردازيد . براي مثال مجموعه كتاب‏هاي شهيد دستغيب توصيه مي‏شود به خصوص كتاب گناهان كبيره، قلب قرآن، ايمان، قلب سليم و معاد و….
20- اوقات فراغت خود را با مطالعه، ورزش، زيارت، عبادت و عيادت از نزديكان و... پر كنيد.
21-به معاد و قيامت فكر كنيد.
22- ذكر «لاحول ولا قوة الا باللَّه »را زياد بر زبان جاري سازيد.
23- استمنا منافاتي با نماز خواندن ندارد . اگر هر روز هم اين کار را مي کنيد ،با غسل و تيمم حتما سعي کنيد عبادت‏هاي خود مانند نماز و روزه را انجام دهيد . اين کار به نوبه خود تاثير به سزايي در ترک اين عمل دارد.
24- از محيط هاي آلوده،و دوستان ناباب جداً دوري كنيد.
25- بعد از موفقيت در ترک ، حتي به طور موقت ، خود را تشويق نماييد . مثلا اگر يک روز توانستيد استمنا نکنيد ، جايزه اي به خود بدهيد ( مثلا يک بستني يا هر چه که دوست داريد ) . اگر اين مدت بيشتر شد ، اين روند را ادامه دهيد .
موفق و مويد باشيد.

رابطه با پسر شرح اگر يک دختر دوست پسرش را ببوسد يا رابطه در حد تماسي داشته باشد ،چقدر گناه کرده ،آيا راه برگشت دارد؟

 

امام علي عليه السلام: تعلّل ورزيدن و منّت نهادن ، از [ارزش] احسان مى ‏كاهد . غرر الحكم و درر الكلم 1595

 

پرسش 1: رابطه با پسر شرح اگر يک دختر دوست پسرش را ببوسد يا رابطه در حد تماسي داشته باشد ،چقدر گناه کرده ،آيا راه برگشت دارد؟ پاسخ: هر گناهي در وجود انسان آثار خود را دارد كه باعث دور شدن انسان از خدا مي شود . توبه از گناه باعث بازگشت دوباره انسان به خدا مي شود. گناه چه بزرگ باشد ،چه كوچك ، انسان را از خدا دور مي كند . پيامبر اكرم(ص) فرمود: "لا تنظروا الي صِغِرَ الذنب و لكن انظروا اِلي مَنِ اجتَرأتم؛(1) به كوچكي گناه منگريد، بلكه بر عظمت و بزرگي كسي بنگريد كه نسبت به او نافرماني و گناه كرده‌ايد". بنابراين گناه مورد اشاره در سوال ، در حد خود بزرگ است ، چون نافرماني از دستور خدا است. حتي اگر بدون بوسيدن و ارتباط در حد لمس باشد ، يا حتي نگاه هاي شهواني باشد ، باز اين عمل گناه است.ولي راه برگشت وجود دارد و آن توبه است.در قرآن کريم، پروردگار 91 بار به عنوان غفور (بسيار آمرزنده) و 5 بار به عنوان غفار (بسيار بخشنده) ياد شده ، بيش از 80 بار سخن از توبه و بازگشت به سوي خدا و قبولي توبه، سخن به ميان آمده است. همة اين‌ها حکايت از دامنة گسترده رحمت و مغفرت حق تعالي و قبولي توبة توبه کنندگان دارد. در آية سورة نساء مي‌فرمايد: «هر کسي کار بدي انجام داده يا به خود ستم روا داشته» (اگر) از خداوند طلب آمرزش کند، خدا را آمرزنده و مهربان خواهد يافت». «اي پيامبر! از قول من به مردم بگو: اي بندگان من! اي کساني که (با بدي‌ها و گناهان) بر خود ستم روا داشتيد، از حمت خداوند نا اميد نشويد (و بدانيد که در صورت توبه کردن) خدا همة گناهان را مي‌آمرزد، چه اين که بسيار آمرزنده و مهربان است».(2) توبه کننده، محبوب خداست : «"ان الله يحب التّوابين؛(3) خداوند توبه کنندگان را دوست دارد». پس توبه مخصوص گناه خاصي نيست و شخص خاصي را شامل نمي‌شود. خداوند نسبت به هر عمل زشت و گناهي وعدة پذيرش توبه داده و فرقي بين گناه کبيره و صغيره نيست، اما بايد شرايط توبه واقعي تحقق يابد و توبه تنها به زبان نباشد. پشيماني دروني و قلبي و قصد جدي در ترک گناه براي هميشه، از جمله شرايط است. بنابراين بايد از عملي كه انجام داده ، پشيمان شود . قصد داشته باشد كه هيچ گاه اين عمل را انجام ندهد . رابطه دوستي خود را با نامحرم (دوست پسر) قطع كند تا دچار گناه ديگر نشود.دوستي هاي چنيني علاوه بر ارتكاب گناه‌، پيامدهاي منفي شخصي ، خانوادگي ، اجتماعي و... دارد. پي‌نوشت‌ها: 1.بحارالانوار، ج 77، ص 168. 2. زمر (39) آيه 53. 3. بقره (2) آيه 222.

 

امام علي عليه السلام: مؤمن ، آسان‏گير ، نرم‏خو ، سهل‏گير و مورد اعتماد است . غرر الحكم و درر الكلم 1454

 

پرسش 1:
سوال شرح
خيال پردازي و رويا بافي مي کنم. افسردگي دارم . دهن لق هستم .اگر بيني ام را عمل کنم آيا ناشکري کرده ام ؟
پاسخ:
@@
ضمن تشکر از بذل عنايت شما به همکاران اين مرکز، توجه شما را به نکات کلي ذيل جلب مي‌نمايم:
1ـ هر چند منظور شما از سوال اول و جزئيات آن روشن نيست ، ولي بايد گفت:
خيال‌پردازي و رويا بافي به خودي خود گناه ندارد حتى فکر گناه تا زماني که به صورت عملي درنيامده، گناه محسوب نمي‌گردد. کنترل خيال و تصورات نامطلوب ذهني بدون درمان ريشه اي تا حد زيادي مشکل است. برخي خيال‌پردازي ريشه در اضطراب بالا يا وسواس فکري دارد . شايد تحت تأثير افسردگي شما باشد. برخي خيال‌پردازي‌ها هم جز ويژگي‌هاي دوران نوجواني و جواني مي‌باشد . از اين نظر امري صد در صد طبيعي به نظر مي‌رسد. ترک خيال‌پردازي با قسم و تعهد ممکن نمي‌شود .
بايد از طريق علت‌يابي دقيق به حل ريشه‌اي مشکل پرداخت.
2ـ بهترين شادي براي افراد افسرده توسعه در روابط سالم با دوستان، تفريحات سالم و ورزش‌هاي نشاط ‌آفرين مثل کوهنوردي و پياده‌روي و... مي‌باشد. موسيقي فارغ از حلال يا حرام بودنش در برخي موارد هر چند اثر موقتي ضد افسردگي دارد، ولي با اتمام اثر زودگذر آن حمله افسردگي شديدتر مي‌گردد.
اين مسئله داراي تبيين دقيق علمي است . بيان آن از حوصله بحث خارج است .چه بهتر به جاي موسقي به راهکارهاي نشاط‌ آفرين ديگر دست يازيد.
3ـ عزت نفس شما بسيار پايين است .خود اين نقيصه علاوه بر تشديد افسردگي باعث دهن‌لقي خبرچيني و... در شما مي‌گردد. با ارتقاي عزت نفس و اعتماد به نفس در خود از طريق مطالعه کتاب ها و مقالات اينترنتي مي‌توانيد تا حد زيادي بر مشکلات خود فائق آييد. اگر کسي خودش را عزيز بداند و ارزش دروني براي خود قايل باشد ، هيچ‌گاه به صفات اخلاقي زشت دچار نخواهد شد.
4ـ دعاي خاصي براي سه سؤال شما وجود ندارد، ولي تلاش‌هاي شما با توکل و توسل به خدا و ائمه معصومين عليهم السلام در جهت حل اين مشکلات مورد تأکيد و توصيه دين مي‌باشد.
دعاها و درخواست از خداوند به طور كلي براي رفع هر مشكل روحي و جسمي و مادي و معنوي موثر است. پس با هر زبان و هر كلامي كه خواستيد ، از خداوند رفع مشكل خود را طلب كنيد.
اذکار و در رأس آن قرآن به طور کلي در بهداشت رواني و سلامت روحي انسان مؤثر است . نبايد از آنها غفلت ورزيد.
5ـ اگر عمل بيني به خاطر عزت نفس پايين و خود کم‌بيني و همچنين براي رهايي از افسردگي و وسواس فکري نباشد ، هيچ مشکلي ندارد. جراحي بيني به خاطر زيبايي ناشکري محسوب نمي‌گردد.
زيبايي هميشه نسبي است. چه بسا بيني شما به همين شكل زيبايي داشته باشد كه بعد از عمل جراحي آن زيبايي را ديگر نداشته باشد ، اگر چه در ظاهر زيباتر مي شود.
6ـ ليزر موهاي بدن توسط مرد صد در صد حرام به نظر مي‌رسد . با اين بهانه که دکتر زن متخصص (به صرف يک جستجوي ساده) پيدا نمي‌شود، نمي‌توان مجوز شرعي براي اين کار صادر کرد.
تنها در صورتي كه انسان بيمار باشد و درمان بيماري او جز با پزشك مرد ميسر نشود، به قدر لازم مي توان به پزشك مرد مراجعه كرد.
موفق و پيروز باشيد.

تعريف چند واژه شرح 1- دل چيست ؟

 

امام علي عليه السلام: عاقبت‏انديشى پيش از شروع به كار، از پشيمانى ايمن مى‏ سازد . غرر الحكم و درر الكلم 1417

 

پرسش 1: تعريف چند واژه شرح 1- دل چيست ؟ پاسخ: با سلام و تشكر از تماستان با اين مركز ؛ منظور از دل در تعابير مختلف همان قلب است ؛ در واقع تعبير «دل» ترجمه فارسي «قلب » است كه البته اكنون هر دو تعبير در زبان فارسي رواج دارد اما در هر حال اين دو تعبير مشابه ، غالبا در چند معنا به كار مي روند ؛ در واقع در يك نگاه كلي دل يا قلب دو مفهوم مختلف فيزيکي و اخلاقي دارد. معناي لغوي و عرفي يا همان قلب فيزيولوژي كه در عرف عام، معناي روشني دارد، يکي از اندام‌‌هاي بدن انسان و عضوي است که معمولاً در طرف چپ سينه قرار دارد . وظيفه پمپاژ خون به سراسر اندام هاي بدن را بر عهده دارد . از مهم ترين اعضاي بدن است ؛ اما در اصطلاح ديني به خصوص در نظرقرآن مجيد معاني گوناگوني از قلب اراده شده ، امور مختلفي به قلب نسبت داده شده که با توجه به آن، مفهوم اصطلاحي قلب روشن مي‌شود. از نظر قرآن هم ادراک حصولي (که به وسيله تعقل و تدبر انجام مي‌شود) و هم ادراک حضوري و هم تلقي وحي به قلب مرتبط است. علاوه بر آن حالات انفعالي يا احساسات باطني مانند ترس، اضطراب، حسرت، غيظ، قساوت، بزمخويي، خشوع، رأفت، رحمت، غفلت، اطمينان، آرامش، نفاق، پاکي، امتحان، سلامت و مرض به قلب نسبت داده شده است که مي‌توان نتيجه گرفت: قلب در اصطلاح قرآن با قلب مادي کاملاً متفاوت است .شايد بتوان گفت: قلب در هيچ کجاي قرآن به معني جسماني به کار نرفته ، چرا که هيچ يک از اين کارها را نمي‌توان به اندام بدني نسبت داد، بنابر اين قلب به اصطلاح قرآن، موجودي است که اين گونه کارها را انجام مي‌دهد: درک مي‌کند، مي‌انديشد، مرکز عواطف است تصميم مي‌گيرد، دوستي و دشمني مي‌کند و ... حقيقت قلب در اصطلاح ديني چيست ؟ منظور از قلب ، روح و نفس انساني است که مي‌تواند خاستگاه همه صفات عالي و ويژگي‌هاي انساني باشد، چنان که مي‌تواند منشأ سقوط انسان در رذايل باشد.(1) از کلام علامه طباطبايي استفاده مي‌شود به کار بردن واژه قلب در روح و صفات روحي به اين مناسبت است که قلب به معناي اندامي‌از بدن، تجليگاه روح است . نخستين عضوي است که روح به آن تعلق مي‌گيرد. به يک معني واسطه ارتباط روح با بدن است.(2) حالات روحي و منسوب به جان و روح نظير شادي، اضطراب،‌تشويش و غيره بيش‌تر و پيش‌تر از هر عضو ديگر در قلب و ناحيه قلب احساس مي‌شوند . انسان در بدن خويش قلب را به عنوان عضو مرتبط با اين حالات مي‌شناسد. در حالت غم و اندوه، اين سينه است که تنگ مي‌شود . قلب است که مي‌تپد. نبض است که به سختي مي‌زند . منشأ حرکات نبض، قلب است(3). پي‌نوشت‌ها: 1ـ محمدتقي مصباح، اخلاق در قرآن، ج 1، ص 265 ـ‌، با تلخيص. 2ـ همان، ص 246. 3ـ همان، ص 247. پرسش 2: 2- آيا دل و قلب يکي است ؟ پاسخ: پاسخ اين سوال در سوال شماره يك داده شد. پرسش 3: آيا دل و مغز يکي است ؟ پاسخ: هر چند گاهي از تعبير «مغز» هر حقيقت مخفي و پوشيده شده در يك پوسته اراده مي شود اما شايد بتوان گفت براي مغر تنها يك معناي روشن و متعارف وجود دارد و آن هم بخشي از سيستم ادراكي انسان مي باشد ؛ در واقع معمولا هركجا تعبير مغز به كار مي رود ،منظور بخش اصلي سيستم ادراكي انسان كه در كاسه سر محافظت مي شود است كه نقش اصلي در ادراك و تعقل ما را بر عهده دارد ؛ بر خلاف تصور رايج كه تعقل و دانش و ادراك انسان به مغز نسبت داده مي شود ، در نگاه دقيق معرفتي اسلام و تفكر فلاسفه ،مغز و ساير اعضاي بدن تنها ابزاري براي ياري رساندن به روح و نفس به جهت دانايي و تعقل وادراك هستند . كار اصلي درك و تعقل مربوط به نفس است نه مغز ؛ در نتيجه مغز عضوي است مادي كه ابزار دل يا قلب در راه تعقل وادراك قرار مي گيرد.به غير از اين همكاري هيچ ارتباط و مشابهتي ندارند . پرسش 4: 3- منظور از سينه يا صدر چيست ؟ پاسخ: هر چند مفهوم سينه يا صدر در فرهنگ عرفانى ـ اسلامى ما غالبا همراه با مفاهيم شرح صدر و ضيق صدر به كار رفته ، در قرآن كريم نيز بارها از اين تعبير استفاده شده است اما از جمع بندي اين تعابير به دست مي آيد كه مراد از صدر يا سينه همان قلب يا روح انسان است ؛ نمونه هاي به كار رفته از اين تعبير در قرآن به خوبي مويد همين نظر است ؛ در چند جاي قرآن از صدر به عنوان ظرف و جايگاه اسلام نام برده شده : «افمن شرح الله صدره للاسلام فهو على نورمن ربه .. (1) آن را كه خداوند گشايش سينه كرامت فرمود و به مقام سلم و تسليم رسيد و واجد نور حق گرديد...» اسلام و ايمان جايگاهي غير از روح و جان انسان ندارند ، پس آمادگي محل پذيرش اسلام يا شرح صدر، به معناي بستر سازي روح و جان فرد در پذيرش اسلام است. به همين جهت مفسرين صدر در اين قبيل آيات را به نفس و روح انسان تفسير كرده اند ؛ در تفسير نمونه در ذيل يكي از اين تعابير آمده است : « منظور از" صدر" (سينه) ا روح و فكر است و اين كنايه در بسيارى از موارد به كار مى‏رود. منظور از شرح (گشاده ساختن) وسعت روح و بلندى فكر و گسترش افق عقل آدمى است، زيرا پذيرا شدن حق، احتياج به گذشت هاى فراوانى از منافع شخصى دارد كه جز صاحبان ارواح وسيع و افكار بلند آمادگى براى آن نخواهند داشت.»(2) پي نوشت ها : 1. سوره زمر ،آيه 22 2. تفسير نمونه، ج‏5، ص 435 پرسش 5: 4- عقل چيست ؟ پاسخ: هر چند در تعابير عرفي بخصوص در زبان فارسي گاهي «عقل» به معناي مغز انسان به كار مي رود اما در اصطلاح اين گونه نيست و مفهوم «عقل» داراي معاني گوناگوني است که مي‌توان عقل را نسبت به آنها مشترک لفظي دانست؛ زيرا هر گروهي عقل را به معنايي به کار گرفته است .هر چند معاني اراده شده احياناً مناسبت هايي دارند؛ عقل در لغت معناي اصلي «عقل» در لغت عرب، منع، نهي، امساک، حبس و جلوگيري است.(1) اطلاقات ديگر عقل از همين معنا اخذ شده و با آن مناسبتي دارد. خليل نحوي مي‌گويد: «عقل نقيض جهل است».(2 )راغب اصفهاني معتقد است : «عقل، به قوه‌اي که آمادة قبول علم است گفته مي‌شود».(3) فارس بن زکريا وجه تسمية عقل را اين مي‌داند : «انسان را از گفتار و کردار زشت باز مي‌دارد».(4) جرجاني در اين باره مي‌گويد: «عقل، صاحبش را از انحراف از راه راست منع مي‌کند».(5) معناي اصلي عقل، منع و جلوگيري است. در اين معنا دو جنبة (معرفتي) و «ارزشي» لحاظ شده ؛ يعني عقل منشأ معرفت است؛ معرفتي که انسان را به راه راست و اعمال نيکو رهنمون مي‌شود. البته رسيدن به راه راست مستلزم شناخت اعتقادات درست و مطابق با واقع است . لازمه اعمال نيکو، شناختن حسن و قبح اشيا و خوب و بد اعمال است؛ عقل چيزي است که عقايد درست و اعمال نيکو را به انسان مي‌نماياند. عقل در قرآن و سنت معناي عقل در قرآن و حديث نيز از معناي لغوي دور نيفتاده و همين معنا لحاظ شده ؛ يعني در شرع، اصطلاح خاصي براي عقل وضع نشده بلکه عقل به معناي لغوي به کار گرفته شده ، تفسير ويژه‌اي از اين معنا انجام گرفته و اوصاف و قيودي بر آن اضافه گشته است که در اصطلاح به آن «تعدد دال و مدلول» مي‌گويند. در قرآن کريم و روايات اسلامي، هم در حوزة اعتقادي و هم در حوزة عملي و اخلاقي، مؤيداتي بر معناي لغوي عقل وارد شده که نشانگر اين معناست که عقل در شرع به معناي لغوي به کار گرفته شده است.(6) در حوزة اعتقادي، آيات متعددي از قرآن، انسان را به تعقل در آيات تکويني الهي امر مي‌کند و علت کفر و انحراف را عدم تعقل ذکر مي‌کند.(7) امام صادق(ع) فرمود: «انسان ها با عقلشان مي‌فهمند که مخلوقند و خالقي دارند که مدبّر آنهاست».(8) در احاديث از جمله آثار عقل، رشد و هدايت ذکر شده است(9)؛ امام صادق(ع) فرمود: «فطانت و فهم و حفظ و علم از عقل ناشي مي‌شود.»(10) در قرآن کريم آمده است : يجعل الرجس علي الذين لا يعقلون.(11) خداوند پليدي را بر آنهايي قرار داد که تعقل نمي‌کنند. عقل در اصطلاح متکلمين عقلي که در زبان اهل کلام رايج است و مبناي احکام و قضاياي کلامي واقع مي‌شود، آراي محموده و مشهوريات است که عموم بشر بدان اعتراف دارند . عقل عملي انسان آن را با تمجيد و تحسين به خاطر مصالح خود پذيرفته است. متکلمين معيار حکم نفي و اثبات خود قرار مي‌دهند و مي‌گويند چيزي است که عقل آن را ايجاب مي‌کند و يا عقل آن را زشت مي‌دارد. عدالت نيکوست و ظلم قبيح است و از اين گونه آراي محموده و مشهوراتي که مردم بدان اعتراف جسته‌اند و از روي آن، قواعد و مقرراتي براي نظم افعال خود ترتيب داده‌اند. عقل در اين جا به معناي معقولات و قضايايي است که فهم عملي و عمومي بشر آن را پذيرفته ،تمجيد و تحسين کرده است. عقل بدين معنا که عبارت از مشهورات معقولات است و آن را به اراي محموده تفسير کرده‌اند، در تمام قضايا يکسان نيست؛ چون برخي از اين قضايا مورد تأييد و اعتراف مردم در تمام ادوار تاريخ است . مثال آن به گفتة متکلمين مستقلات عقليه است که از قبيل عدالت نيکوست و ظلم قبيح است مي‌باشد. در برخي ديگر قضايايي است که آداب و رسوم ملتي مخصوص آن را تأييد کرده ، نظر به مصالح خود اجراي آن را تعهد کرده است ،مانند اين که حمايت از حيوانات را پسنديده و زجر آنها را زشت بداريم. دسته ديگري از مشهورات، قضاياي واجب القبول است که از ضروريّات اوّليّه به شمار مي‌رود. اين گروه نيز از مستقلاّت عقليه است . اين که آنها را مشهورات مي‌گويند ،به علت اين است که علاوه بر عقل محض ،مورد اعتراف عموم نيز مي‌باشد . اين گونه مشهورات به اعتبار ديگري که مورد اعتراف عقل محض است ،از ضروريات اوليه محسوب است.(12) عقل در اصطلاح روان شناسان در فلسفة روان‌شناسي،‌عالي‌ترين مراتب درک را که درک کليات است، «عقل» گويند. خواجه طوسي(قدس‌سره) براي معرفي اين مرحلة ادراک مي‌گويد: «صورتي که از خارج به ذهن مي‌آيد، اگر تنها از مادة خارجية مجرد گرديده، درک حسي است. اگر از ماده و بعضي صفات آن همچون وضع و مکان برکنار شد، درک خيالي است .در صورتي که از ماده و تمام صفات آن غير از اضافه به ماده،‌تجرد حاصل کرد، درک وهمي است . در مرحله نهايي اگر از ماده و همة مضافات آن آراسته گرديد، عقل خواهد بود».(13) عقل در اصطلاح علماي اخلاق به عقل عملي، عقل گفته مي‌شود. معلم ثاني در مورد قوة علامه و عماله که عقل نظري و عقل عملي نفس است مي‌گويد: «عقل نظري انسان نيرويي است که به او امکان مي‌دهد به حقايق اشيايي که از اختيار او بيرون است، آگاهي يابد . عقل عملي نيرويي است که انسان را به چيزهايي که زير نفوذ قدرت اوست، بينا و بصير مي‌سازد». در اين که عقل عملي هم مانند عقل نظري از قدرت هاي درّاکة نفس و از مراتب عاقله محسوب مي‌شود، نمي‌توان ترديدي داشت.تفاوتي که يکي را از ديگري مشخص و ممتاز مي‌دارد ،معلومات و مدرکات آنهاست . در يکي، اين معلومات از اختيارات نفس است و در جاي ديگر از تأثير قدرت او بيرون است. حکيم فارابي هم همين فرق را معيار شناخت آنها قرار داده است . براساس اين تفاوت در معلومات، نه در علم، بايد گفت که عقل عملي درک معلومات مقدورات است . عقل نظري درک معلوماتي است که مقدور نفس نيست. اصطلاح مخصوص اين تقسيم در کتاب اخلاق، علم مکاشفه و علم معامله است . منظور از علم مکاشفه عقل نظري است که علم مطلوب بالذات است . عملي بر دانستن مترتب نيست . علم معامله عقل عملي است که دانستن براي عمل کردن است.(14) عقل در اصطلاح فلاسفه موجودي که ذاتاً و فعلاً مجرد بوده و به طور مستقل، يعني بدون تعلق به نفس و بدن موجود است. فلاسفه به مقتضاي قاعدة: «الواحد لا يصدر منه الا الواحد» و قاعدة امکان اشرف و دلايل ديگر(15)، وجود سلسله‌اي از عقول را تصوير کرده‌اند که واسطة فيض الهي است؛ بدين ترتيب که از خدا تنها يک موجود که عقل اوّل ناميده مي‌شود، صادر گشته و از آن عقل دوم، تا به عقل دهم که عقل فعال نام دارد برسد. عالم طبيعت از عقل فعال صادر شده است، اين عقول،‌عقول طولي هستند و در ميان‌شان رابطة عليت برقرار است. «شيخ اشراق» ضمن اثبات عقول طولي مشايين، تعداد آنها را بيش از ده دانسته ،گذشته از عقول طولي، به عقول عرضي يا ارباب انواع نيز معتقد گشته است. طبق اين نظر در مقابل هر نوع مادي ،يک عقل عرضي يا رب النوع قرار دارد که مدبر آن است . انواع مادي نسبت به اين عقول «اصنام» ناميده مي‌شوند.ميان اين عقول عرضي رابطة عليت برقرار نيست.(16) «صدرالدين شيرازي» ضمن پذيرفتن ارباب انواع و ارائة تبيين خاصي از آن، در مواردي از آن استفاده کرده است.(17) معناي ديگر عقل آن است که عقل، يکي از قواي نفس انساني است. طبق اين معنا عقل، مستقل نبوده بلکه با نفس متحد است و يکي از قوا و مراتب آن به شمار مي‌رود. عقل بشري در مقابل قوه خيال و وهم و حس قرار دارد . قادر به ادراک کليات است . مي‌تواند مسائل نظري را از مقدمات بديهي و معلوم استنباط کند. اين عقل به ملاحظه مدرکاتش دو نوع است: عقل نظري و عقل عملي؛ عقل نظري خود داراي چهار مرتبه است: عقل هيولاني، عقل بالملکه، عقل بالفعل و عقل بالمستفاد.(18) پي‌نوشت‌ها: 1. صحاح اللغه: 5/1795؛ مصباح المنير: 3-422؛ معجم مقاييس اللغه: 4/69. 2. معجم مقاييس اللغه: 4/69. 3. مفردات الفاظ القرآن: 577. 4. معجم مقاييس اللغه: 4/69. 5. التعريفات: 65. 6. مجله نقد و نظر ، شمارة 3 و 4، سال اوّل ، مقالة رضا برنجکار: 186. 7. آل عمران: 118؛ مؤمنون: 80؛ نور: 61؛ حديد: 17؛ بقره: 164؛ رعد: 4؛ نحل: 12 و 67. 8. ... فبالعقل عرف اعباد خالقهم، و أنهم مخلوقون... اصول کافي: 1/29. 9. کفاک من عقلک ما أو ضح لک سبل غيک من رشدک؛ از عقل و خرد تو را همين بس که راه هاي گمراهي‌ات را از راه هاي رستگاري‌ات براي تو آشکار مي‌سازد.نهج البلاغه صبحي صالح: 421. 10. العقل منه الفطنة و الفهم و الحفظ و العلم...اصولي کافي:1/25/ح23. 11. يونس: 100. 12. کاوش هاي علمي نظري: 241. 13 و 14. همان، ص 242. 15. به جلد 7 اسفار ملاصدرا از صفحة 262 به بعد مراجعه کنيد که در مجموع 13 برهان براي اثبات عقل مجرد اقامه نموده است. 16. مجموعة مصنفات شيخ اشراق: 2/139؛ کتاب حکمة الاشراق: 154 به بعد. 17. اسفار، 1/307 و: 2/ 46و:8/332. 18. کشف المراد: 234 - 235؛ نهاية‌الحکمة فصل بيستم از الهيات بالمعني الاخص. پرسش 6: 5- تفاوت عقل و دل چيست ؟ پاسخ: چنانكه در توضيح عقل ذكر شد ، معاني و مفاهيم گوناگوني از اين تعبير استفاده مي شود. با توجه به هريك از اين معاني ،نسبت خاصي با دل يا همان روح وجان پيدا مي كند ؛ از معناي معروف و رايج عقل و آنچه از موارد به كار رفته از اين تعبير در منابع ديني به دست مي آيد ، قوه كشف حقيقت وعامل بازدارنده انسان از ورود در حيطه انحرافات است. مهم ترين تفاوت عقل ودل اين است كه : -دل ، نفس وجان آدمي است اما عقل يكي از حالات و ويژگي هايي كه در برخي از نفوس قرار داشته ،منشا آثار و رفتارهاي گوناگون در وجود انسان مي شود . -دل حقيقت مشترك در بين همه انسان ها است ، در حالي كه عقل به اين معنا در همه انسان ها وجود ندارد . پرسش 7: 6- ذهن چيست ؟ پاسخ: «ذهن»، تعبير چندان متداولي در علوم عقلي وفلسفي نيست . نمي توان به درستي در خصوص آن قضاوت كرد ، اما از مجموعه تعابير به دست مي آيد كه مراد از ذهن در اكثر موارد ،قوه عاقله و قدرت تفكر و رسيدن از جزييات به كليات يا سير تفكر كردن به معناي رسيدن به پاسخ مجهولات از راه معلومات قبلي است ؛ منظور از ذهن همان عقل در تعابير رايج ، يعني به معناي قدرت درك و فكر و به خاطر آوردن حوادث و معلومات گذشته و رسيدن به پاسخ مجهولات است . ذهن غالباً در امور يا دانش هاي تجربي به كار مي رود . عقل غالباً‌ در امور استدلالي و غير تجربي. پرسش 8: 7- تفاوت ذهن و عقل چيست ؟ پاسخ: تفاوت اين دو تعبير بر اساس پاسخ سوالات گذشته روشن مي شود ؛ اين دو تعبير در برخي از معاني عقل معناي واحدي داشته اما در برخي از معاني ديگر با هم متفاوتند . گاهي حيطه عمل آنان متفاوت مي شود. عقل در امور فرا تجربي و ذهن در امور تجربي و عيني. پرسش 9: فکر چيست و از کجا مي آيد ؟ پاسخ: اين تعبير گاهي به صورت مصدري يعني به معناي تفكر يا فكر كردن به كار مي رود .گاهي به معناي حاصل مصدري يا نتيجه كار ،يعني آنچه پس از فرايند تفكر حاصل مي گردد ؛ اگر مراد تفكر باشد، تفكر در منطق كه علم درست فكر كردن محسوب مي شود ،عبارت است از مربوط كردن چند معلوم به يك ديگر براي به دست آوردن يك معلوم جديد . تبديل كردن يك مجهول به معلوم، پس تفكر سير حركت ذهن از يك مطلوب مجهول به سوي مقدمات معلوم، سپس حركت از مقدمات معلوم به سوي آن مطلوب براي تبديل آن به معلوم است. اما در معناي نتيجه مصدري : فكر عبارت است از دانشي كه پس ار فرايند تفكر براي انسان حاصل مي شود ، يعني تصوير ذهني انسان از يك نتيجه و دانش خاص . جايگاه فكر ذهن انسان و قوه عاقله اوست . هر آنچه نتيجه تفكر انسان و به عنوان فكر براي او حاصل مي شود ، معمولا جمع بندي و ضميمه ساختارمند و حساب شده اي از معلومات جزيي قبلي است كه به رسيدن به معلومي جديد و نامكشوف منتهي مي گردد ؛ بر اين اساس مي توان گفت منشا فكر يا معلوم جديد انسان را درون ذهن او و مجموعه اطلاعات قبلي او بايد جستجو كرد . پرسش 10: 8- نفس چيست ؟ جنس آن چيست ؟ تفاوت آن با روح چيست ؟ مراتبش کدام است ؟ پاسخ: در لغت نفس با روح به يك معنا گرفته شده،‌ولي براي آن دو معاني ديگر گفته اند. نفس به معاني؛روح، چشم زخم، خون، جسم(بدن)، شخص انسان،‌عظمت و مردانگي .(1) روح به معاني؛‌وسيلة حيات و زنده ماندن، نفس، لطيف، وحي، ملاك، حكم الله و روح القدس .(2) ابوعلي سينا مي گويد: خداوند مردم را از گرد آمدن سه چيز آفريد: يكي تن كه او را به تازي بدن يا جسد خوانند . ديگري جان كه آن را روح خوانند. سوم روان كه آن را نفس خوانند. غزالي مي گويد:‌روح همان خود تو و حقيقت تو مي باشد. همان چيزي كه از هر چيز بر تو پنهان تر و تو به آن ناآگاه تري. روح تو همان بُعد ويژة انساني است كه منسوب به خدا است: "قل الروح من امر ربّي؛ بگو روح از امر پروردگارم است"، "و نفختُ فيه من روحي؛ از روح خود در آدم دميدم". البته اين روح غير از روح جسماني لطيف است كه منشأ آن قلب است و در سراسر اجزاي بدن ميان رگ ها منتشر است و حامل نيروي حسّ و حركت مي باشد. اين روح به انسان اختصاص ندارد،‌بلكه انسان در اين جهت با ديگر حيوانات شريك است. اين روح به واسطة مرگ نابود مي شود، زيرا عبارت است از بخاري كه اعتدال آن بر اثر اعتدال و انسجام اخلاط و عناصر مزاج است. چون انسجام به پراكندگي گراييد، ‌بخار منعدم مي شود، مانند چراغ كه روغنش به اتمام مي رسد و خاموش مي شود. اين روح بار امانت و معرفت را نتواند حمل كند و آن روح كه حامل بار امانت و معرفت است، روح ويژة انسان است. وي مي گويد: روح فناپذير و مردني نيست، بلكه به مرگ بدن حال او به حال ديگر تبديل مي شود.(3) اميرالمؤمنين(ع) فرمود:‌"روح نكتة لطيفي و لمحة شريف است كه حكايت از خلقت و عظمت خالق دارد. آن را از خزائن ملكش به اين عالم آورده، پس آن وديعه و امانتي الهي است". حقيقت و كنه روح بر همگان نامعلوم است . بزرگان اهل تحقيق به عجز خود در اين باره معتقدند .آية "يسئلونك عن الروح...؛ از تو در بارة‌ روح سؤال مي كنند، بگو: روح از امر پروردگارم است و اطلاعات كمي نسبت به آن داده شده ايد".(4) بيانگر اين حقيقت است. امام صادق(ع) فرمود: "روح را نتوان به سنگيني و سبكي توصيف كرد. روح جسمي رقيق است كه قالبي تيره بر آن پوشانيده شده است". از او پرسيدند: آيا بعد از مردن، روح از بين مي رود؟ فرمود: "خير، باقي مي ماند".(5) نفس داراي معاني مختلفي است. از انسان يا حيوان، نفس تعبير مي شود، چون داراي حساسيّت و درک است. احتمال دارد چون انسان و حيوان تنفّس مي كنند، از آن ها به نفس تعبير شود. احتمال دارد چون انسان داراي ارزش است، چون روح، شريف ترين جزء‌ انسان و حيوان است،‌اين كلمه بر انسان و حيوان اطلاق شود.(6) نفس در قرآن به اعتبار صفات مختلفي كه در آن است،‌به پنج مرتبه تقسيم شده است: 1- نفس امّاره: به خوي ملكوتي تهذيب نگشته، به هواي خود به پيش مي رود. 2- نفس لوامه كه مدام خود را به كوتاهي در انجام وظائف ملامت و سرزنش كند،‌هر "چند به نيكي كوشا باشد. 3- نفس مطمئنّه نفسي است كه از اضطراب شك به آرامش يقين گراييده و از هر بيم و هراسي ايمن است. 4- نفس راضيه :بدانچه بر او بگذرد ،خشنود است. 5- نفس مرضيه كه خدا از او راضي باشد. از كميل بن زياد نقل شده: عرض كردم: يا اميرالمؤمنين! نفسم را برايم تعريف كن! فرمود:‌كدام نفست را؟ گفتم مگر چند نفس داريم؟ فرمود:‌چهار نفس است: نفس نامية نباتيه،‌حسيّة حيوانيه،‌ناطقة قدسيه كه ويژة انسان و مدار تكاليف الهي است و كلية ‌الهيه كه خاص انبيا و اولياي الهي است.(7) پي نوشت ها: 1. المنجد. 2. همان. 3. سيد مصطفي دشتي، معارف و معاريف، ج 5، ص 712. 4. اسراء (17) آيه 85. 5. معارف و معاريف، ج 5، ص 713، به نقل از تفسير صافي. 6. همان،‌ج 10، ص 176، به نقل از تفسير مجمع البيان. 7. همان، ج 10، ص 178. پرسش 11: 9- روح چيست ؟ آيا روح درون بدن است ؟ پاسخ: در خصوص حقيقت روح پاسخ داده شد اما در مورد جايگاه روح در وجود انسان بايد گفت : رابطه روح با بدن رابطه ظرف و مظروف نظير آبي كه در ظرف ريخته مي شود نيست . تعبير درون يا بيرون در مورد اين رابطه صحيح نيست ، بلکه رابطه روح و بدن رابطه محيط و محاط است . روح به دليل تجردش بر بدن احاطه دارد . اين طور نيست که مثل آب در ظرف بدن قرار داشته باشد. انسان موجود مرکب از دو پديده است که يکي مجرد و ديگر مادي است. ترکيب آن دو اتحادي است و نه انضمامي. بنابراين تعبير به قرار گرفتن روح در بدن صحيح نيست . موجود مجرد در مادي قرار نمي گيرد ، آن گونه که يک شي مادي در شي ديگر مادي قرا مي گيرد. معناي اين كه تركيب روح و بدن يك تركيب اتحادى است ، آن است كه روح و بدن به يك وجود موجود هستند . بر اثر اين تركيب است كه حقيقتى به نام انسان شكل مى‏گيرد. روح بى‏بدن نمى‏تواند به هستى خود ادامه دهد و بدن هم بى‏روح نمى‏تواند موجوديت خود را حفظ كند. از اين رو مى‏گوييم تركيب روح و بدن تركيبى است كه بدون آن نمى‏توانند موجود باشند؛ براساس اين تركيب است كه اين دو موجود مى‏شوند و وجودى يگانه مى‏يابند. در تركيب انضمامى، دو چيزى كه موجود هستند و هستى آنها مستقل از يكديگر است، به هم متصل شده، با هم تركيب مى‏شوند. يعنى اين طور نيست كه آن دو موجود بر اثر اين تركيب به عالم هستى باريابند؛ بلكه آن دو، هستى مستقل از يكديگر دارند و ما فقط با يك تركيب ميان آن دو، پيوند حاصل كرده‏ايم. اما در تركيب اتحادى، مانند روح و بدن، آن دو به حدى با هم يگانه گشته‏اند كه به يك وجود موجودند .اين طور نيست كه نخست بدنى موجود شود و آن گاه روحى جدا از آن؛ سپس اين دو را به هم پيوند بزنيم و تركيب كنيم؛ بلكه با وجود انسان، روح و بدن موجود مى‏شوند . اصلاً در پرتو اين تركيب است كه آن دو به عالم هستى قدم مى‏گذارند. در تركيب اتحادى، بايد دو موجودى كه به يك وجود موجود مى‏شوند، داراى مرتبه يكسانى باشند؛ يعنى، اگر يكى در مرتبه قوه و استعداد محض بود و يكى در مرتبه فعليت، نمى‏توان اين دو را با يكديگر متحد ساخت؛ چرا كه اين دو بر اثر تركيب يكى مى‏شوند . يگانگى در حدى است كه به يك وجود موجودند . نمى‏توان موجودى را كه در مرتبه قوه بوده، وجودش ضعيف‏تر از فعليت و پايين‏تر از آن است با مرتبه فعليت كه وجودش قوى و بالاتر است، تركيب اتحادى نمود. مرتبه پايين در عين پايين بودن نمى‏تواند بر اثر تركيب به مرتبه بالا ارتقا يابد؛ چنان كه مرتبه بالا نيز - در عين بالا بودن - نمى‏تواند بر اثر تركيب به مرتبه پايين تنزل كند. از اين رو، تركيب اتحادى يك موجود بالقوه با يك موجود بالفعل محال است. تركيب بين نفس و بدن اتحادي است . پرسش 12: 10- رابطه روح با جسم , ذهن , دل , عقل و نفس چگونه است ؟ پاسخ: از پاسخ هاي قبل روشن شد كه تقريبا تعابير روح ، دل ، نفس يكي بوده ؛ذهن و عقل داراي معاني مشتركي هستند ؛ اما عقل يا قوه تعقل در انسان يكي از قواي نفس انساني بوده ، در نگاه فلاسفه يكي از ابعاد روح و نفس انسان محسوب مي شود.رابطه اينها رابطه يك حقيقت كامل به يكي از ابعاد وجودي اش است . اما رابطه روح با بدن رابطه اي نظير رابطه راكب و مركب ،يعني رابطه وسيله نقليه با راننده خوانده شده ؛ بدن انسان با همه اعضا و قوايش و با همه كارآيي ها و توانمندي هايش همانند ابزاري براي انجام كارها و رسيدن به اهدافي است كه نفس و روح انسان خواهان آن است . پرسش 13: 11- کالبد چيست ؟ آيا ما چندين کالبد داريم ؟ پاسخ: در تعابير فارسي کالبد به معني جسم است؛ مي توان كالبد را ترجمه «جسم»، كه واژه اي عربي است دانست؛در فرهنگ معين آمده :کالبد : قالب هر چيز، تن، بدن ؛ براين اساس کالبد، جسم مادي ماست که جايگاه روح است و آن را احساس مي کنيم . هر انساني در دنيا يك كالبد و جسم دارد ، يعني جسم ما در دنيا داراي يك جسم معين و مشخص و با ويژگي هاي تقريبا منحصر به فرد است ؛ هرچند اين جسم در طول مراحل زندگي انسان و در فراز و نشيب هاي زندگي تغييرات و دگرگوني هاي بسياري مي يابد . چه بسا در طول يك زندگي متوسط چندين بار تمام مولكول هاي آن تعويض شوند ، اما در مجموع همان جسم معين با خصوصيات خاص خود مانند DNA ثابت و ديگر خصوصيات مشخص مادي است . طبق ديدگاه فلسفي، در حکمت متعاليه، انسان ها حقيقتي ديگر نيز در حال حيات به نام جسم برزخي دارند که داراي ويژگي هاي عالم مثال بوده ،به واسطه رفتارهاي انسان ها در دنيا شکل مي گيرد . گاه ممکن است حقيقت برزخي افراد براي برخي از صاحبان نفوس عالي و حتي براي خودشان( اگر به درجات عالي کمالات نفساني برسند) روشن شود ،هرچند شايد اين ادراک به نحو احساس مادي نباشد. در هر صورت چه اين امر را بپذيريم و چه نه ، پس از مرگ و انتقال انسان به عالم برزخ ، روح انساني وارد كالبد جديد خود در عالم مثال خواهد شد . اين كالبد شباهت هاي بسياري به جسم دنيايي دارد ،هرچند متناسب با همان عالم است . به علاوه پس ار انتقال به عالم آخرت در بهشت يا جهنم ، باز كالبدي متناسب با همان عالم در انتظار روح ما خواهد بود .

واقعيت يا .... شرح از آن جايي که ما هم خواب مي بينيم و هم مي توانيم تخيل کنيم و در خواب دنيايي را مشاهده مي کنيم و در تخيل خود دنيايي را مي سازيم ،چگونه مي توا

 

امام علي عليه السلام: گناه، درد است، آمرزشْ‏خواهى داروى آن است و تكرار نكردن ، درمانِ آن . غرر الحكم و درر الكلم 1890

 

پرسش 1: واقعيت يا .... شرح از آن جايي که ما هم خواب مي بينيم و هم مي توانيم تخيل کنيم و در خواب دنيايي را مشاهده مي کنيم و در تخيل خود دنيايي را مي سازيم ،چگونه مي توانيم بفهميم که ما يعني کل عالم اعم از ماده، انرزي، فرشتگان و...، خواب يا تخيل يک موجودي که اصلا" ماهيتي مانند ماهيت عالم ما را ندارد، نيستيم ؟ پاسخ: @@ جواب اين پرسش با دو رويکرد قابل طرح است و چون احتمال دارد که خاستگاه پرسش يکي از دو مبنا باشد، به اختصار در دو محور هر دو مبنا طرح و مطالب لازم در حد ظرفيت پاسخ‌نامه بيان مي‌شود. 1ـ در ميان دانشمندان يوناني قبل از سقراط گروهي بودند که سوفسطايي يا سوفيست خوانده مي‌شدند. اين گروه سعي مي‌کردند براي هر مدعايي، اعم از حق و يا باطل، دليلي ارائه دهند و به تصور خودشان برهان اقامه کنند. کم کم کار به جايي رسيد که معتقد شدند حق و باطل و راست و دروغ در واقع نيست، بلکه حق آن چيزي است که انسان آن را حق بداند و باطل آن چيزي است که انسان باطل پندارد. به تدريج اين عقيده در ساير شئون عالم سرايت کرد و گفتند حقيقت به طور کلي تابع شعور و ادراک انسان است . هر کسي از امور عالم هرچه ادراک مي‌کند، درست است . اگر دو نفر بر خلاف يکديگر ادراک مي‌کنند ، هر دو درست است. اين گروه را به واسطة آن كه در همه علوم و فنون عصر خود ماهر بودند، سوفسيت مي‌گفتند ،يعني دانشمند . اين اسم به همين دسته از دانشمندان اختصاص يافت . مقابل آنها فلاسفه بودند ، به معناي دوستداران دانش که بر خلاف عقيده آنها قايل به واقعيت داشتن عالم و آدم و همه پديده‌هاي هستي هستند . فراتر از شعور و ادراک آدمي براي جهان واقعيت عيني قايل هستند.(1) حال اگر مراد پرسشگر از خواب و خيال بودن عالم و آدم همان است که سوفسطائيان پيشين تصور مي‌کردند؟ بايد گفت: بر اساس دلايل عقلي و وحياني که در جاي خود به تفصيل بحث شده ،عالم و آدم و همه ريز و درشت پديده‌هاي هستي واقعيت عيني دارند . خواب و خيال و ساخته و پرداخته ذهني انسان نيستند. چون مبناي سوفسطي‌ها باطل است. آسان‌ترين راه را که فلاسفه براي نقد فکر سوفسطي پيشنهاد کرده، اين است که ابتدا از وجود خودشان و درد و رنج و شادي و غم در وجود آنها به عنوان حقيقت استدلال شود . اگر وجود خود و غم و درد را نيز انكار كنند ، كافي است كه چوبي بر آنان زده شود و چون درد را احساس و اعلام كنند ، از اين طريق سوفسيت ناچار به پذيرش واقعيت عيني اشيا خواهد شد و عملاً مي‌فهمد که نمي‌توان منکر واقعيت عيني اشيا شد. ‌همين که خود پرسشگر محترم چنين تصور و فکري براي او پيدا شده، معلوم مي‌شود وجود خيالي ندارد و وجودش خواب و خيال نيست، بلکه حقيقت عيني است که چنين انديشه و پرسش در ذهن او پديد آمده ، از اين رو دانشمند غربي گفت: مي‌انديشم، پس هستم. اين تصور صحيح نيست که عالم و آدم جز خواب و خيال موجود ديگر نيست، بلکه واقعيت و موجود عيني است و آثار و افعال آنها نيز حقايق عيني است. 2ـ رويکرد دوم مبناي عرفاني است. در قرآن کريم نکته‌اي زيبا آمده : «وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ؛(2) هيچ چيز نيست مگر آنكه گنجينه‏ هاى آن نزد ماست. آن را جز به اندازه‏اى معين فرو نمی‏فرستيم». از اين آيه مي‌توان فهميد که تمام آنچه در عالم وجود دارد، اصل، ريشه و معدن و حقيقت آن در خزاين علمي خداوند است . آنچه در عالم خلق شده ، فرع، نماد و نمود و مقدار اندک حقايق است، چه اين که عرفا معتقدند عالم و آدم، تجلي، مظهر ظهورات، آيات و خيال و رقيقه‌اي از حقايق متعالي در علم باري تعالى است. موجودات عالم و تمام آنچه در عالم است ، نمودي از بود و جلوه‌اي از ظهوري حقايق و صور علمي حق تعالى است . بيت لسان الغيب حافظ شيرازي ناظر به همين معنا است : اين همه عکس و رنگ و نگاري که نمود يک فروغ رخ ساقيست که در جام افتاد از آن جا که عرفا عالم و عالميان را شعاع نور وجود حق تعالى مي‌دانند، از آن گاهي به عکس در آينه و يا خيال تعبير مي‌کند، مثلاً حکيم صدرالمتألهين اين سخن را از عرفا نقل کرده است: کل ما في الکون وهم او خيال او عکوس في المرايا او ظلال(3) تمام آنچه در عالم است، وهم، خيال يا عکس‌هاي در آيينه يا سايه و شعاع‌اند. مراد عرفا و حکما نظير صدرا از واژه‌گان خيال و وهم که درباره عالم به کار مي‌برند، معناي ابتدايي و عرفي که در ذهن عوام متبادر است نمي‌باشد، زيرا خيال در اصطلاح عوام به معناي باطل، پوچ، سراب و مانند است، در حالي که مراد عرفا اين است که عالم ،وجود مستقل حقيقي ندارد و از اين معنا تعبير به خيال مي‌کنند. در اين باره کتاب «آموزه‌هاي عرفاني از منظر امام علي(ع)» به تفصيل بحث شده است.(4) بنابر اين اگر مراد پرسشگر محترم رويکرد عرفاني مسئله باشد ، بايد گفت: عالم و آدم خيال، عکس و ظهور حقايق برتر و صور علمي و ظهورات وجود بي‌کران عالم برتر اند. حتي عالم خواب به طور كامل ، عالم تخيلات نيست. حقايق بسياري در مورد عالم خواب وجود دارد. بخشي از آنچه در خواب مي بينيم ، ساخته و پرداخته ذهن ما است ، اما برخي از خواب ها از حقايقي خبر مي دهند كه گاهي در عالم بيداري بعد از ماه ها و سال ها به وقوع مي پيوندد . هنوز حقايق بسياري در مورد عالم خواب وجود دارد كه ناشناخته مانده است. پي‌نوشت‌ها: 1. شهيد مطهري، مجموعه آثار، ج 6، ص 75 ـ‌76. 2. حجر (15) آيه 21. 3. اسفار اربعه، ج 1، ص 47. 4. انتشارات پژوهشگاه علوم و معارف اسلامي، ص 102 ـ 113.

به نام خدا سلام در آيات خدا داريم كه خداوند از قرآن محافظت مي كند و نمي گذارد جعل و تحريف بشود در مورد احاديث چه مي توان گفت آيا امكان داردبعضي از احاديث جعلي باشد ويا اين كه چگونه تشخيص مي دهند چه حديثي قدسي و چه حديثي غير قدسي است ممنون

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
جعل حديث و به دروغ سخن از زبان رسول خدا راندن، از زمان خود آن بزرگوار به وفور يافت شد . اين قدر دروغ بستن بر آن حضرت زياد شد که ايشان بارها اعلام کردند که زياد به من دروغ بسته شده و خواهد شد(1) .
جريان جعل حديث از زبان رسول خدا و امامان و اصحاب، بعد از رسول خدا شدت بيش تر گرفت .مورد حمايت حاکمان ستمگر هم واقع گرديد.
با توجه به توطئه شيطاني جعل حديث که از ابتدا وجود داشت و بعد هم شدت گرفت، رسول خدا و امامان براي شناسايي احاديث صحيح از جعلي راه هايي معرفي کردند از جمله:
1. ميزان قرار دادن قرآن؛
رسول خدا و امامان خود را مفسر و مبين قرآن مي دانستند و معرفي کردند .اعلام نمودند که هيچ گاه سخني مخالف قرآن نزده و نخواهند زد . هر سخني که منسوب بدانان بوده و با قرآن منافات داشته باشد، قطعا سخن آنان نيست.
2. در باب احکام و امر ونهي هاي تشريعي و واجب و حلال که چاره اي جز مراجعه به خبر واحد نبود ، ضمن حجت شمردن خبر واحد، براي معتبر شدن خبر شرايطي اعلام کردند از جمله اين که راويان تا معصوم معلوم و شناخته شده و معتبر باشند.
3. عالمان حديث شناس با توجه به اين دستور ها دو علم "رجال" و "درايه الحديث" را ايجاد کردند که اولي به شناساندن راويان همت داشت . راويان معتبر و مورد اعتماد را از غير معتبر ها که قابل اعتماد نبودند، باز مي شناساند . دومي به برسي متن روايات و مفهوم و مضمون آنان همت داشت تا منافات يا عدم منافات آن ها با قرآن و درجه اعتبار آن ها روشن گردد.
با اين معيارها است که مي توان روايات معتبر را شناسايي کرد .
اما حديث قدسي حديثي است که معصوم آن را از زبان خدا نقل مي کند، مثل احاديث معراجيه که رسول خدا در معراج از خدا و جبرئيل شنيده و نقل کرده است.
احاديث ديگر که مستقيم به خدا نسبت داده نشده بلکه از زبان پيامبر و امام نقل مي شوند، احاديث غير قدسي اند.
پي نوشت :
1. الفوائد الرجاليه، وحيد بهبهاني،ص5.

1-اگر با ديدن عكس و... آبي خارج گردد كه (اطمينان داريم مني نيست/مطمئن نيستيم) در صورتي كه قبلش استبرائ( كرده باشيم /نكرده باشيم)حكمش چيست؟ 2-آبي از ما خارج ميشود كه ميدانيم چون استبرائ كرده ايم پاك است بعد در دستشويي نيز بعد/با ادرار آن آب دوباره خارج ميشود حكمش چيست؟

پرسش: جنابت شرح 1-اگر با ديدن عكس و... آبي خارج گردد كه (اطمينان داريم مني نيست/مطمئن نيستيم) در صورتي كه قبلش استبرا كرده باشيم /نكرده باشيم)حكمش چيست؟
پاسخ: با سلام و تشکر به خاطر ارتباط تان با اين مرکز :
چون نمي دانيد که اين مايع چيست، اگر استبرا کرده باشيد ،پاک است . اگر استبرا نکرده باشد ،در صورتي که فاصله بيرون آمدن اين مايع از زمان بول به قدري باشد که مطمئن شويد خود به خود در مجراي بول، بولي باقي نمانده باشد ،باز مايعي که بيرون آمده ،پاک است، ولي اگر فاصله کم باشد ،مايعي که بيرون مي آيد ،محکوم به نجاست است . (1)
پي نوشت:
1 . آيت الله سيستاني ، توضيح المسايل ، م 71 و 72

پرسش: 2-آبي از ما خارج مي شود كه مي دانيم چون استبرا كرده ايم پاك است. بعد در دستشويي نيز بعد/با ادرار آن آب دوباره خارج مي شود .حكمش چيست؟
پاسخ: مايعي که بعد از بول بيرون مي آيد و کمي لزج است، اگر قبل از استبرا بيرون بيايد ،چون با بول مخلوط است، نجس است، ولي اگر بعد از استبرا بيرون آيد پاک است .(1)
پي نوشت:
1 . آيت الله سيستاني ، توضيح المسايل ، م 70

باسلام ميخواستم بدانم صيغه/ نزديكي/ تجاوز به زنان كافر(حربي/غيرحربي)در( بلاد كفر/غير كفر)چه حكمي دارد؟ 2-كساني كه مسلمان در بلاد اسلامي بوده والان ميگويند خدا را قبول نداريم يا زرتشت يا مسيحي و يا... شده ايم چه؟ 3-اگر زني بگويد عده اش تمام شده آيا تحقيق نياز است؟ 4-زن فاحشه را ميتوان صيغه كرد؟ با چه شرايطي؟

پرسش 1:
صيغه شرح صيغه/ نزديكي/ تجاوز به زنان كافر(حربي/غيرحربي)در( بلاد كفر/غير كفر)چه حكمي دارد؟

پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
زنا و تجاوز به زنان غير مسلمان در( بلاد كفروغير كفر) جايز نيست و حرام است اما صيغه کردن (عقد موقت ) زنان اهل کتاب ،چه در بلاد کفر و چه در بلاد اسلام جايز است .(1)
پي نوشت:
1 . آيت الله سيستاني ، توضيح المسايل ، م 2357 .

پرسش 2:
كساني كه مسلمان در بلاد اسلامي بوده والان مي گويند خدا را قبول نداريم يا زرتشت يا مسيحي و يا... شده ايم چه؟

پاسخ:
اگر چنين ادعايي بکند و در اين ادعا جديت داشته باشد ، مرتد مي شود و احکام مرتد را دارد. (1)
پي نوشت:
1 . آيت الله سيستاني، المسايل المنتخبه ، م 1035 .

پرسش 3:
اگر زني بگويد عده اش تمام شده آيا تحقيق نياز است؟

پاسخ:
اگر زني بگويد عده ام تمام شده ، از او قبول مي شود، مگر اينکه مورد تهمت و مشكوك باشد؛ در اين صورت بنابراحتياط واجب قبول نمي شود؛ بنابراين بايد تحقيق شود. (1)
پي نوشت:
1. آيت الله سيستاني، توضيح المسايل، م2480.

پرسش 4:
زن فاحشه را مي توان صيغه كرد؟ با چه شرايطي؟
پاسخ:
بنا بر فتواي آيت الله سيستاني بنابر احتياط واجب ازدواج دايم و موقت با زني که مشهور به زنا باشد، قبل از توبه جايز نيست؛ بنابراين اگر او را توبه دهد و يا مشهور به زنا نباشد، اشکالي ندارد.(1)
پي نوشت:
1. آيت الله سيستاني، توضيح المسايل، م 2359.

یک بار یکی از دوستانم که کلا بک گراند ذهنی اش ضد دینی است به من گفتمگر حدیث نیست که وقتی امام زمان می آید مردم احساس می کنند دين جدیدی آورده شده و همین امام بدترین آزارها را از دست عالمان دین خواهد کشید؟ مگر نه انکه ما مردم اخرالزمانیم ؟ پس این چیزی که آخوندها دارند به عنوان دین به ما عرضه می کنند بیخود است و قابل اعتماد نیست و دین واقعی گم شده این وسط درست نمیگوید؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
چرا در ميان صدها حديثي که از علما و فقها تعريف و تمجيد شده، به برخي احاديث نظر کرده‌اي که از برخي عالم نماها مذمت کرده است؟ علما و فقها هستند که ائمه در حق آنان فرموده‌اند:
امناي خدا و امانتداران و خليفه او در روي زمين هستند، حافظان و نگهبانان دينند. اگر آنان نبودند، دين خدا كهنه و قرآن فراموش مي‌شد و از بين مي‌رفت. آنان هستند که با جان و مال و خون دل‌هاي خويش از قرآن و دين تا ظهور امام پاسداري مي‌کنند. آنان هستند که ارزش قلم آنان بر خون شهدا برتري داده شد. ائمه عليهم السلام مردم را به اطاعت و فرمانبري از آنان توصيه کرده‌اند و امام زمان مي‌فرمايد:
«فانّهم حجّتي عليکم، آنان حجت من در روز قيامت هستند».
کسي نمي‌تواند بگويد انحراف وگناهم به خاطر جهل و ناداني ام بوده است. چون نمي‌دانستم و امامان معصوم(ع) هم نبودند تا از آنان بپرسم، منحرف شدم، زيرا به آنان گفته مي شود : مگر علما در ميان شما نبودند، مگر من نگفتم آنان نمايندگان من هستند؟
چگونه از بي‌اعتباري علما و معتبرنبودن داوري و فتواي آنان سخن مي‌گويي، در حالي که خداوند مي‌فرمايد:
«إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء؛(1) بر اين اساس تنها علما هستند که در دين داري و توحيد به مقام «خشيت»رسيده اند.
در سوره بيّنه آيه 7 و 8 مي‌فرمايد: کساني که به مقام خشيت مي‌رسند، خداوند از آن ها راضي و خشنود است. آن ها نيز از خدا خشنودند، آنان «خير البريه» يعني بهترين نيکوکاران و آفريدگانند.
منظور از اين که امام زمان وقتي ظهور کرد، امر تازه و روش و داوري جديدي با خود مي‌آورد ،به گونه‌اي که عده‌اي خيال مي‌کنند که دين جديدي آورده است، اين نيست که پنداشته‌ايد، بلکه منظور اين است:
حضرت وقتي با تکيه بر قدرت الهي و پشتيباني تشنگان حق و عدالت بر مستکبران و صاحبان زور و زر پيروز شد، تمام احکام و قوانين اسلام را به شيوه‌اي که در زمان پيامبر پياده مي‌شد، به اجرا در مي‌آورد.
يعني همان اسلام و قوانين و احکامي که بسياري از مردم آن را مي‌دانند، ولي به خاطر دنيازدگي و يا دلايل ديگري آن را اجرا نمي‌کنند، چنان که يکي از دوستان امام صادق به نام عبدالله بن عطا مي‌گويد:
از امام پرسيدم: روش و سيره مهدي چگونه است؟ فرمود:
يصنع ما صنع رسول الله؛...(2) کاري را انجام مي‌دهد که رسول خدا انجام داد...
همان گونه که رسول خدا با اعمال خود، جاهليت را ويران ساخت، امام زمان با اعمال خلاف دين مردم مخالفت خواهد نمود و آن را ويران خواهد ساخت. با اجراي احکام و قوانين اسلام در همه عرصه ها و در گستره کره زمين جامعه بشري چنان چهره با طراوت و وضعيتي جديد پيدا مي کند که برخي نا آگاهان از اسلام به دليل عدم آگاهي و نديدن چهره دنيايي که اسلام در همه ابعادش پياده شود ،مي پندارند که اين دين جديدي است.
اين سخن معنايش اين نيست که علما و فقها دين را منحرف مي‌کنند. تفسير و برداشت‌هاي غلط از آن ارائه مي‌دهند، بلکه معنايش اين است که احکام و قوانين دين که در زمان غيبت به آن عمل نمي‌شد،‌ عمل مي‌شود.
مگر الان اکثريت مردم در همه کارهاي فردي و اجتماعي خود ،آن چه را که علما و فقها مي‌گويند و مي‌نويسند، عمل مي‌کنند؟ مگر علما فقط علماي شيعه هستند؟ علما و فقهاي شيعه اقليتي هستند در ميان ميليون‌ها نفر از مردم شيعه از يک سو و در ميان صدها ميليون مسلمان و علماي غير شيعه از سوي ديگر.
بنابر اين آنکه مي‌خواهيد کاري کند که مورد رضايت خدا و ائمه باشد، و به ديني پايبند باشد که در قيامت پذيرفه شود، بايد:
اولاً: منفي‌گرايي و وسواس فکري ـ که قطعاً کار شيطان و مورد رضايت اوست ـ را کنار بگذارد . به جلوه‌هاي مثبت، زيبا و با طراوت نعمت‌هاي خدا بيش تر توجه کند.
دوم: بنگرد که ياران و کارگزاران امام زمان(ع) چه ويژگي‌هايي دارند، سعي کند آن ويژگي ها را داشته باشيد تا شايد يکي از کارگزاران حضرت‌شود.
سوم: دين خود را از علماي رباني اقتباس نمايد تا مورد مرضي پروردگار شود.

پي‌نوشت‌ها:
1. فاطر (35) آيه 28.
2. بحار، ج 52، ص 352.

اگر کسی مدت طولانی نماز نخوانده و اگر توبه کرده و بخواهد قضای آن را بجا بیاورد باید چه کار کند و همین طور در مورد روزه؟ با تشکر

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
به جا آوردن قضاي نماز و روزه هايي که در وقت آن ها انجام نشده ، واجب است، هر چند سال ها نماز و روزه اش قضا شده باشد، بايد قضاي نمازها خوانده و روزه ها گرفته شود. نماز قضا را در هر وقت از شبانه روز مي توان خواند . روزه قضا را درهر روز از سال مي توان گرفت، غير ازروز عيد فطر و عيد قربان که روزه گرفتن حرام است.(1)
بنابر اين کسي که مدت طولاني نماز و روزه او قضا شده است، بايد قضاي آن ها را به جا آورد. براي آن که قضا کردن نماز ها موجب مشقت نشود و فشار بر او نيايد و از اصل کار هم به کلي منصرف نشود، راه آسان، قضا کردن تدريجي است، يعني مي‌تواند با هر نماز واجب يک نماز قضا بخواند، مثلا با نماز صبح يک نماز صبح را قضا کند. با نماز ظهرو عصر ،نمازقضاي ظهر وعصر به جا آورد . هم چنين با نماز مغرب و عشا مثل همان را قضا کند. در صورتي که در ايام تعطيلي وقت بيش تري داشته باشد، در يک روز چند شبانه روز نماز قضا کند. ضمنا مي تواند مستحبات نماز مانند اذان و اقامه، و قنوت نماز ها را نخواند. فقط واجبات را به جا آورد تا زود تر قضاي نماز ها تمام شود. هم چنين مي‌تواند در ايامي که روزهاي آن کوتاه و خنک است، روزه ها را قضا کند.

پي نوشت :
1. آيت الله بهجت ، توضيح المسائل،مسئله1112 ؛1118 .

صفحه‌ها