پرسش وپاسخ

ایا دست زدن به بدن محارم از روی لباس یا از زیر ان اشکال شدعی دارد؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
تماس بدني با محارم اگر به قصد شهوت باشد جايز نيست . نيز تماس از روي لباس هم اگر به قصد شهوت باشد و يا موجب تهييج شهوت بشود ،حرام است ،ولي بدون قصد لذت اشکال ندارد. (1)
پي نوشت:
1 . رساله توضيح المسائل ،م 2084 .

آیا مطالب زیر در رابطه با حضرت محمد صحیح است. تمامی منابع این ایمیل مستند هستن. صحت این منابع تا چه حدّی هستند؟ در این مطالب به حضرت محمد، تهمت دختر آزاری زده شده. درخواست دارم جواب کامل بدهید. به من کتاب معرقی نکنید.

مطالب به قرار زیر است:

"1- خدیجه دختر خویلد بن اسبن عبدالعزی (خیر نساء العالمین). محمد وقتی 25 ساله بود با کارگزار خود خدیجه که زنی ثروتمند بود ازدواج کرد و از همراهی کردن کاروان های تجاری خدیجه به زندگی مرفه و آرامی رسید. اما بعد از مرگ خدیجه، به سرعت ثروت وی را از دست داد.

•صحیح بخاری 5:164165 ( برگ 103) 5:168 برگ 105 •تاریخ طبری جلد .39 برگ 3 •صحیح بخاری جلد .4:605 برگ 395 •صحیح بخاری جلد .5:168 برگ 105 •صحیح مسلم 4:5971 ( برگ 1297)

2- سوده دختر زمعه بن قیس العامریه (صاحبته الهجرتین)، زن سوم محمد بود، سوده بیوه زن (نام همسر پیشین وی سکران بن عمرو بوده است) مسلمانی بود اهل حبشه که پدرش اورا به محمد داده بود و محمد قبل از آوردن عایشه به خانه او را به خانه آورده بود. سوده به روایاتی 50 سال سن داشت و محمد برای نگهداری از بچه هایش و همچنین اداره خانه اش به سوده نیاز داشت. البته سوده در مقابل عایشه نیز همانند یک مادربزرگ بود. سوده در آخرین سال خلافت عمر از دنیا رفت. عایشه روایت کرده است که سوده برخی اوقات از نوبت خود می گذشت تا پیامبر شب خود را با عایشه بگذراند زیرا سوده هراس داشت مبادا محمد وی را بخاطر سن بالایش طلاق دهد. پیامبر در حالی با سوده ازدواج کرده بود که تقریباً چاره و امکان دیگری برای ازدواج نداشت زیرا قبیله قریش اورا طرد کرده بود و در آن سالها ازدواج کردن با فرزندان عبدالمطب و بنی هاشم بر ضد مفاد عهدنامه ای بود که منجر به شعب ابیطالب شد بنابراین محمد از روی اجبار با سوده ازدواج کرد.

•تاریخ طبری جلد .39 برگ 169. •ابو داوود جلد .2:2130 برگ 572 •صحیح بخاری جلد .6:318 برگ 300 •تاریخ طبری جلد .9 برگ 128 •صحیح مسلم جلد .2:2958 ( برگ 651) •صحیح بخاری جلد .3:269 ( برگ 154) جلد .3:853 ( برگ 29) •صحیح مسلم جلد .2:3451 ( برگ 747) •بحار الانوار جلد 22 برگ 202

3- عایشه دختر ابوبکر صدیق (افقه نساء العالم)، محمد وقتی عایشه 6 ساله بود با وی ازدواج کرد و در سن 9 سالگی با او وقتی خود 53 سال داشت همبستر شد. محمد عایشه را از تمام زنان خود بیشتر دوست داشته واست.

•صحیح مسلم جلد جلد 2 : .3309,3310,3311 صفحه 715 و 716 •صحیح بخاری جلد .7:88 برگ 65 •بحار الانوار جلد 22 برگ 202

4- ام سلمه دختر امیه بن المغیره، زن یکی از مسلمانان به نام "ابوسلمه بن ابوالاسد" بود که در جنگ احد زخمی مهلکی برداشته بود و در نهایت کشته شده بود. ام سلمه در هنگام ازدواج با محمد 29 سال سن داشت و محمد 53 سال سن داشت. ام سلمه از کلیه زنان محمد بیشتر عمر کرد و پس از همه آنها وفات یافت.

•ابو داوود جلد .1:274 برگ 68 جلد .3:4742 برگ 1332 جلد .2:2382 برگ 654 •سنن نساء جلد .1 no.240 برگ 228 •ابن ماجه جلد .3:1779 برگ 72 •تاریخ طبری جلد .39 برگ 80. •صحیح مسلم جلد .2:2455 برگ 540 •بحار الانوار جلد 22 برگ 203

5- حفصه دختر عمر بن الخطاب، در سن 18 سالگی شوهر خود خنیس (ابن عبدالله) بن حذاقه السهمی را از دست داده بود و بیوه شده بود. حفصه در هنگام ازدواج با محمد 20 سال سن داشت و محمد 55 ساله بود. در احادیث موجود است که بعد از اینکه ابوبکر و عثمان از ازدواج با وی سر باز زدند، محمد قبول کرد که با وی ازدواج کند. حفصه نیز از حافظان قرآن حساب می‌شود و نسخه عثمان از قرآن با همکاری وی تهیه شده بود. •ابن ماجه جلد .3:2086 برگ 258 •ابو داوود جلد .2:2448 برگ 675 جلد .3:5027 برگ 1402. •صحیح مسلم جلد .2:2642 برگ 576 جلد .2:2833 برگ 625 جلد .2:3497 برگ 761 •بحار الانوار جلد 22 برگ 202

6- زینب دختر جحش الاسدیه؛ ازدواج زینب دختر جحش از بحث برانگیز ترین ازدواجهای محمد است.

صحیح مسلم جلد .2:2347 ( برگ 519) جلد .2:3330 ( برگ 723724) جلد .2:3332 ( برگ 725) جلد .2:3494 برگ 760. •صحیح بخاری جلد .3:249 ( برگ 138) جلد .3:829 ( برگ 512) جلد .4:6883 ( برگ 1493) ابو داوود جلد .3:4935 برگ 1377-1378 جلد .1:1498.•بحار الانوار جلد 22 برگ 203

7- جویریه دختر حارث بن ابوضرار (اعظم النساء برکه)، محمد در سن 58 سالگی با جویریه که 20 سال سن داشت ازدواج کرد. جویریه دختر رئیس قبیله بنی المصطلق، یکی از قبایل یهودی متعددی بود که محمد به آنها حمله کرده بود. شوهرش مالک بن صفوان بود و در حمله ناگهانی که محمد به این قبیله کرده بود کشته شده بود. محمد از جویریه درخواست ازدواج کرد و جویریه قبول کرد به شرط اینکه اسرای باقیمانده از این جنگ آزاد شوند و غنایم بدست آمده به صاحبان باقیمانده از این جنگ بازگردد. از جویریه به عنوان "زنی بسیار زیبا" در بسیاری از تواریخ یاد شده است، ابن اسحق می گوید جویریه از زیبایی شگفت انگیزی بهره می برد، بطوری که هیچ مردی قدرت نداشت در برابر زیبایی وی مقاوت کند. و رابطه او با محمد به شدت عواطف عایشه را تحریک کرده بود و عایشه از دیدن او در عذاب بود. جویریه 6 سال زن محمد بود و بعد از محمد نیز 39 سال زندگی کرد و در سن 65 سالگی درگذشت.

•ابن اسحق سیرت الرسول، برگ 729 •ابو داوود جلد .3:4935 برگ 1377-1378 •صحیح بخاری جلد .8:212 ( برگ 137) •ابو داوود جلد .1:1498 برگ 392. •صحیح مسلم جلد .2:2349 برگ 520 •صحیح بخاری جلد .3:717 ( برگ 431-432). •بحار الانوار جلد 22 برگ 204

8- ام حبیبه، رمله دختر ابوسفیان بن الحرب، ابوسفیان رئیس قبیله قریش، قدرتمند ترین مرد مکه بود که همراه با شوهرش عبیدالله ابن جحش از اولین کسانی بودند که مسلمان شده بودند و به حبشه رفته بودند تا پادشاه حبشه را به اسلام دعوت کنند. اما عبید الله ابن جحش الاسدی در حبشه مسیحی شد و از ام حبیبه طلاق گرفت، نام اصلی ام حبیبه رمله بوده است. پیامبر اسلام از راه دور از پادشاه حبشه خواست تا ام حبیبه را به زنی او در آورد، ام حبیبه تا 6 سال بعد نتوانست محمد را ببینید زیرا نمی توانست به مدینه برگردد. ام حبیبه در هنگام ازدواج با محمد 29 سال سن داشت و محمد 54 سال. محمد امیدوار بود ازدواجش با ام حبیبه نظر ابوسفیان دشمن درجه یک اسلام را تغییر دهد اما چنین اتفاقی نیفتاد.

•صحیح مسلم جلد .2:1581 برگ 352 جلد .2:3539 برگ 776 •ابن ماجه جلد .5:3974 برگ 302 •صحیح مسلم جلد .2:3413 برگ 739 جلد .2:2963 برگ 652 •بحار الانوار جلد 22 برگ 202

9- صفیه دختر حیی بن اخطب النضری، صفیه در هنگام ازدواج با محمد 16 سال سن داشت و محمد 60 سال سن داشت. صفیه دختر حیی بن اخطب رئیس قبیله بنی نضیر، از قبایل یهودی مدینه بود که محمد به آن حمله کرد و آنها را مجبور کرد از مدینه خارج شوند و هرچه قابل نقل کردن است با خود ببرند و باقی اموال را برای مسلمانان باقی بگذارند. شوهر قبلی او کنان بن ربیع بود که توسط مسلمانان در همان جنگ کشته شد. شوهر وی توسط مسلمانان به دلیل اینکه مکان مخفی کردن جواهراتش را افشا نمیکرد شکنجه و در نهایت به دستور پیامبر کشته شده بود، و پبامبر همان شب با صفیه ازدواج کرد و با وی همبستر شد. او 4 سال با محمد زندگی کرد و بعد از مرگ محمد 39 سال زندگی کرد.

•تاریخ طبری 39 برگ 185. •صحیح بخاری .2:68 و 4:143280 •بحار الانوار جلد 22 برگ 204

10- میمونه دختر حارث الهلالیه از فرزندان عبدالله بن هلال بن عامر بن صعصعه، میمونه در زمان ازدواج با محمد 36 سال سن داشت (برخی روایات وی را 30 ساله خوانده اند) و محمد 60 ساله بود. نام شوهر پیشین او ابی سبره بن ابی دهمر بوده است و محمد با او در مدینه ازدواج کرده است. میمونه خواهر ناتنی زن دیگر محمد بود. میمونه 3 سال با محمد زندگی کرد و پس از محمد در سن 80 سالگی از دنیا رفت، یعنی 44 سال بیوه ماند.

•تاریخ طبری جلد .8 برگ 136 •صحیح مسلم جلد .1:167116741675 برگ 368-369 جلد .2:1672 برگ 369. •بحا الانوار جلد 22 برگ 204

11- فاطمه دختر سریح

•تاریخ طبری جلد .9 برگ 39

12- هند دختر یزید

•صحیح مسلم جلد .3:4251-4254 برگ 928-929.

13- عصما دختر سیاء

•تاریخ طبری جلد .10 برگ 185 and footnote 1131 برگ 185.

14- زینب دختر یزید

•تاریخ طبری جلد .7 برگ 150 footnotes 215216 and تاریخ طبری جلد .39 برگ 163-164

15- قتیله دختر قیس و خواهر اشعث، با پیامبر ازدواج کرد اما پیش از اینکه پیامبر به او دخول کند پیامبر درگذشت، بعد از مرگ محمد عکرمه بن ابی جهل با او ازدواج کرد.

•تاریخ طبری جلد .9 برگ 138 •بحار الانوار جلد 22 برگ 204

16- اسماء دختر نعمان بن شراحیل ملا محمد مجلسی در مورد این زن نوشته است وقتی وی را نزد محمد آوردند عایشه و حفصه نسبت به وی حسادت کردند و وی را فریب دادند که ازدواجش با محمد انجام نگیرد. به این صورت که به وی گفتند اگر مایل است توجه محمد را به خود جلب کند باید به محمد بی اعتنایی کند، عصما وقتی محمد را دید به او گفت "من فکر میکنم باید از دست تو به الله پناه ببرم" محمد برانگیخته شد و گفت "من فکر می کنم باید به خانواده ات پناه ببری"

•مجلسی، حیات القلوب یا زندگی حضرت محمد، جلد دوم، صفحه 597 •بحار الانوار جلد 22 برگ 204

17- فاطمه دختر صحاک، ملا محمد باقر مجلسی نوشته است وقتی آیات 28 و 29 احزاب نازل شد، فاطمه تصمیم گرفت راه اول را انتخاب کند و از محمد جدا شود.

•مجلسی، حیات القلوب یا زندگی حضرت محمد، جلد دوم، صفحه 597 •بحار الانوار جلد 22 برگ 204

18- ماریه دختر شمعون قبطی، که مقوقس فرستاده بود، وی از پیامبر باردار شد، نام اورا ابراهیم نهادند، دوسال زیست و بمرد. ماجرای ماریه نیز از ماجراهای بحث برانگیز زندگی محمد است. ماریه کنیز (برده) حفصه بود که بعنوان هدیه به او داده شده بود.

تاریخ طبری جلد .39 برگ 194

19- ریحانه دختر زید قرظی از اسرای بنی قریظه بود که سهم محمد از غنائم جنگی بود. ریحانه هرگز حاضر نشد اسلام بیاورد و حتی پیشنهاد محمد مبنی بر ازدواج با وی را نیز قبول نکرد و تصمیم داشت نه اسلام بیاورد و نه با محمد ازدواج کند. و وی تا آخر عمر تن به برده بودن وکنیزی بیت محمد در داد اما حاضر نشد مسلمان شود و یا با محمد ازدواج رسمی کند، تاریخ طبری جلد .39 برگ 164-165

•تاریخ طبری جلد .13 برگ 58.

20- ام شریک دوسیه، نام اصلی او غزیه (غزیله نیز آورده شده است) بوده است و خود را به رسول الله بخشیه است. دختر دودان بن عوف ن عامر بوده است و پیش از ازدواج با محمد با ابی العکر بن سمی الازدی ازدواج کرده بود.

بحار الانوار جلد 22 برگ 202

21- صنعا یا سبا دختر سلیم، زنی بود که پیش از آنکه پیامبر با او همبستر شود او مرد.

22- قضیه دختر جابر از بنی کلاب، زنی بود که به محمد گفت مرا به تو داده اند و به من خبر ندادند، پس از محمد طلاق خواست و محمد اورا طلاق داد.

•تاریخ طبری جلد .9 برگ 139

23- زینب دختر خزیمه الهلالیه از پسران عبد مناف بن هلال بن عار ابن صعصعه (ام المساکین) بود که بود که بعد از کشته شدن شوهرش "عبیده بن حارث بن عبدالمطلب" در جنگ بدر قبول کرد که با محمد ازدواج کند اما 8 ماه بعد از این ازدواج از دنیا رفت. او را "ام المساکین" (مادر مستمندان) نامیده اند.

•بحار الانوار جلد 22 برگ 203

24- دختر خلیفه الکلبی و خواهر دحیه بن خلیفه، به خانه آوردش و در خانه پیامبر مرد زنان دیگر محمد.

25- عالیه دختر ظبیان از بنی بکربن زنی بود که محمد با وی ازدواج کرد اما بعد از مدتی وی را طلاق داد.

•تاریخ طبری جلد .9 برگ 138 •تاریخ طبری جلد .39 برگ 188 •بحار الانوار جلد 22 برگ 204

26- قوتیله بنت قیس بن معدی کرب و خواهر اشعث بن قیس، پیامبر اورا به زنی کرد اما هنوز او را ندیده بود که مرد. برخی نیز گفته اند محمد اورا طلاق داد.

27- خوله بنت الهذیل از بنی حاریث که طلاق گرفت.

28- لیلی بنت الخطیم پیر زنی بود از قبیله بنی خزرج.

•بحار الانوار جلد 22 برگ 204

29- ام هانی دختر ابوطالب، وی بهانه آورده بود که بچه دار است و باید از بچه اش نگهداری کند. لذا پیشنهاد محمد را رد کرد.

30- ضباعه دختر عامر بن قرط، که پیغمبر اورا از پسرش بخواست اما پسرش به پیامبر گفت مادرم پیر است و پیامبرمنصرف شد.

31- صفیه دختر بشامه عنبری که از اسرای افتاده به دست مسلمانان بود، محمد او را بخواست اما شوی باز آمد و چون زنش را می‌خواست مسلمان شد تا زنش بر او حرام نگردد. پیامبر از او پرسید من را خواهی یا شویت را؟ صفیه گفت شویم را.

32- ام حبیبه دختر عباس بن عبدالمطلب، پیغمبر اورا به زنی خواست، عباس گفت یا رسول الله او با تو شیر خورده است.

33- جمرهدختر حارث بن ابی حارثه، محمد اورا از حارث بخواست، حارث به دروغ به پیامبر گفت بدن او پیسی دارد و تورا شایسته نیست. •سایر موارد موجود در تاریخ

34- محمد زنی که نامی از وی باقی نمانده است طلاق داد زیرا وی چشم چرانی می کرد و به مردانی که از مسجد خارج میشدند زیر چشمی نگاه می کرد.

•تاریخ طبری جلد .39 برگ 187

35- ملیکه اللیثیه، محمد با او ازدواج می کند با او همبستر نمی شود و او را طلاق می دهد.

•بحار الانوار جلد 22 برگ 204

36- ملیکه دختر کعب به مدت کوتاهی با محمد ازدواج کرد، عایشه از وی پرسید آیا می‌خواهی شوهری داشته باشی که شوهر قبلی تورا کشت؟ وی به خدا از محمد پناه برد و محمد وی را طلاق داد.

•تاریخ طبری جلد .39 برگ 165

37- شنباء دختر عمر الغفریه، مردم قبیله او با قبیله بنی قریظه هم پیمان بودند، وقتی ابراهیم فرزند محمد مرد؛ وی به محمد گفت اگر تو پیامبر راستینی میبودی فرزندت نمی مرد. محمد بعد از اینکه با او همبستر شد وی را طلاق داد.

•تاریخ طبری جلد .9 برگ 136

38- ملائکه دختر داوود زن دیگری بود که با محمد ازدواج کرد اما پس از اینکه فهمید محمد پدرش را کشته است، از وی جدا شد.

•تاریخ طبری جلد .39 برگ 165

39- عمیره دختر یزید که محمد وی را طلاق داد زیرا وی به جذام مبتلا شده بود."

•تاریخ طبری جلد .39 برگ 188 •مجلسی حیات القلوب یا زندگی حضرت محمد، جلد دوم، صفحه 597 •بحار الانوار جلد 22 برگ 204

40- سناء بنت سفیان، محمد مدت کوتاهی با او ازدواج کرد.

•تاریخ طبری جلد .39 برگ 188

41- احدایث ضعیفی خبر از ازدواج محمد با عمره نیز ازدواج کرده بود.

•ابن ماجه جلد .3:2054 برگ 233 جلد .3:2030 برگ 226

42- دختر الجهال برای مدت کوتاهی با محمد ازدواج کرد.

•صحیح بخاری جلد .7:181 برگ 131132

43- دوبه دختر امیر. از طایفه سعسعه

44- عماره یا عمامه دختر حمزه، از طایفه قریش، هاشم.

45- سنی دختر صلت، زنی دیگر بود که محمد قصد ازدواج با وی را داشت اما قبل از اینکه به این خواسته خود بخواهد عمل کند از دنیا رفت.

•مجلسی، حیات القلوب یا زندگی حضرت محمد، جلد دوم صفحه 597 •بحار الانوار جلد 22 برگ 204

46- تکانه نام زنی دیگر است که مجلسی در مورد وی نوشته است دختر سیاه پوستی بود که "مقدوس" پادشاه مصر همچون ماریه قبطیه به محمد هدیه داده بود. محمد ابتدا او را آزاد کرد و سپس وی را به عقد ازدواج خود در آورد. بعد از درگذشت محمد عباس با او ازدواج کرد.

•مجلسی، حیات القلوب یا زندگی حضرت محمد، جلد دوم صفحه 597 شیخ کلینی نویسنده و اندیشمند بزرگ اسلامی و نویسنده کتاب های اصول و فروع کافی در مورد محمد از امام رضا نقل کرده است که قدرت جماع پیامبر با چهل مرد برابر بود. •مجلسی، حیات القلوب یا زندگی حضرت محمد، جلد دوم صفحه 599 بعد از مرگ محمد هیچکدام از زنانش اجازه ازدواج با شخص دیگری نداشتند و آنان را ام المؤمنین نامیدند، و همگی مجبور بودند تا آخر عمر بیوه بمانند. منابع در مورد تاریخ طبری از برگردان انگلیسی این کتاب می باشند و در مورد بحار الانوار علامه مجلسی از متن اصلی عربی، دار الکتب الاسلامیه، طهران، بازار سلطانی، ربیع الاول 1385 قمری، چاپخانه حیدیری می باشد.

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
انگيزه ها و حکمت ها در ازدواج رسول خدا (ص)
پيش از بيان انگيزه ها و آثار و برکات ازدواج هاي رسول خدا (ص) بيان دو موضوع لازم است:

الف: نگرشي کوتاه به فرهنگ ازدواج شبه جزيره عربي در عصر رسول خدا.
در زمان پيامبر فرهنگ مربوط به امر ازدواج مردم آن سرزمين، ويژگي هايي داشت که در ضمن چند نکته بيان مي داريم:
چادرنشيني ، وضع اقتصادي بسيار بد و اسفناک و محروميت از امکانات طبيعي از يک سو و تمرکز ثروت منطقه در دست برخي از سران مشرک مکه و طائف و نيز در دست يهوديان مدينه و اسراف آن، وضع را بر مردم بسي مشکل کرده بود.
قتل، غارت، جنگ و خون ريزي در آن محيط امري معمول و متداول بود.
آنان به جهت فقر مادي، دست و پاگيري دختران در آن محيطي که هميشه آتش جنگ برافروخته مي بود و نيز به جهت اسير شدن دختران به دست دشمنان در جنگ، و به فحشا کشيده شدن دختران و دست به دست شدن آنان به دختر علاقه اي نداشتند و برخي نيز آن ها را زنده به گور مي کردند.
با وجود وضعيت ناگوار اقتصادي، همسو گزيني نوعي کمک به خانواده دختر و يا زن محسوب مي شد. به همين جهت بود که مشرکان قريش، در مسير مبارزه اقتصادي به پيامبر(ص) شوهران دختران آن حضرت را تشويق مي کردند که دختران پيامبر را طلاق دهند و آنان را به خانه پيامبر بفرستد تا به اين وسيله، مشکل اقتصادي پيامبر بيش تر بشود.
آنان به "ابوالعاص" خواهر زاده خديجه، و "عتبه بن ابي لهب مراجعه کردند و خواستند که اين دو با طلاق دختران حضرت، براي او مشکل درست کنند. زنان خود را طلاق دهند تا دختران پيامبر به خانه پدري بروند و نفقه آنان برگردن پيامبر بيافتد. "ابوالعاص، همسر "زينب" اين خواست آنان را نپذيرفت، ولي "عتبة بن ابي لهب" با اين شرط که دختر "سعيد بن عاص" را به عقد وي درآورند، پذيرفت. ولي "رقيه" دختر رسول خدا را طلاق داد تا مشکلي بر مشکلات پيامبر مي افزايد.
در اين محيط محدوديت سني براي ازدواج وجود نداشت. چه بسا مردان بزرگسال با دختري که به مراتب از وي کوچک تر بود، ازدواج مي کرد.
در اين محيط زن بيوه اگر شوهر نمي کرد، زشت تلقي مي شد، به مجرد آن که شوهرش مي مرد و يا از وي طلاق مي گرفت و عده وفات يا طلاقش سپري مي شد، شوهري ديگر انتخاب و عده وفات يا طلاقش سپري مي شد، شوهري ديگر انتخاب مي کرد. همانند اسماء بنت عميس که اول همسو جعفر بن ابي طالب و بعد از شهادت وي، همسر ابوبکر و بعد از درگذشت وي به همسري علي بن ابيطالب (ع) درآمد.
از دواج از مهم ترين عامل وحدت و پيوند بين قبايل به شمار مي آمد. با پيوند از دواج بسياري از درگيري هاي آنان فروکش مي کرد.
با توجه به آن چه که ذکر شد، چند همسر داري (چند زن براي يک مرد) امري معمول، پسنديده و عاملي براي رفع مشکلات اجتماعي آنان محسوب مي شد. اين کار هم موجب تقويت و تحکيم مودت بين قبايل و جلوگيري از جنگ و خونريزي مي شد و هم مشکل عدم تساوي بين تعداد نفرات زن و مرد و بي سرپرست شدن زنان و يتيمان که بر اثر جنگ و خونريزي به وجود مي آمد، رفع مي شد.

ب: نکاتي چند باره ازدواج پيامبر
پيامبر تا پنجاه و يا پنجاه و سه سالگي غير از "خديجه" ، همسر ديگري برنگزيد.
همه زنان پيامبر جز عايشه بيوه بودند.
پيش از آن که با پيامبر ازدواج کنند، يک يا چند بار ازدواج نموده بودند.
پيامبر با قبايل انصار ازدواج نکرد.
همه زنان پيامبر بعداز خديجه به فاصله بين هجرت تا فتح مکه به عقد پيامبر درآمدند.
همه زنان حضرت قبل از آن که حکم حرمت ازدواج به بيش از چهار زن نازل بشود، به عقد پيامبر در آمده بودند. آيه مربوط به حرمت بيش از چهار زن در اواخر سال هشتم هجري در مدينه نازل شد. حضرت قبل از اين تاريخ همسران خويش را به عقد خود درآورده بود. بعد از اين هم خداوند به پيامبرش دستور داد که اجازه ندارد زنانش را طلاق گويد و به جاي آنان زنان ديگري برگزيند.
اين حکم از احکام اختصاصي رسول گرامي اسلام است که در جاي خود بيان مي گردد.
بعد از ذکر ين نکات به تفسير و تبيين حکمت ها و اهداف اين ازدواج ها مي پردازيم، و براي اين امر از نکته هاي بيان شده کمک مي گيريم، زيرا توجه به شرايط فرهنگي آن زمان و پيامبر
در اين تفسير ضروري است.
نخست مي گوييم: با توجه به آن چه که ذکر شد، فهميده مي شود که بدون کوچک ترين ترديدي همسر گزيني هاي پيامبر جنبه ارضاي غرايز نفساني و خوش گذراني با زنان را نداشت، زيرا:

اولاً: اگر پيامبر در پي ارضاي غرايز نفساني مي بود، مي بايست در سنين جواني به اين کار مبادرت مي کرد. از آغاز بلوغ اين غريزه خود نمايي مي کند و کم کم قوي تر مي شود و از سن سي و پنج يا چهل سالگي رو به کاهش مي نهد. در حالي که پيامبر تا سن بيست و پنج سالگي همسري انتخاب نکرد و بعد از آن با زني که در گذشته دوبار شوهر نموده بود، از آن دو فرزنداني داشت و پانزده سال از وي بزرگ تر بود، ازدواج کرد. تا آخرين لحظه عمر اين همسر، حدود بيست و پنج سال با وي زندگي نمود، بدون آن که با زني ديگر رابطه زناشويي برقرار سازد. تا سن پنجاه و سه سالگي جز يک همسر نداشت. اين در شرايطي بود که تعدد زوجات در آن محيط امري عادي محسوب مي شد.
پيامبر در دوره جواني تمامي آن چه را که موجب جلب توجه زنان بود، مانند زيبايي ، شخصيت فاميلي، شهرت و ... داشت . با اين وجود حضرت به سوي کام گيري از زنان قدمي بر نداشت. در طول زندگي خويش عفيف و پاکدامن بود که اين پاکدامني حضرت و اکتفاي به زني بيوه و بزرگسال در عهد جواني حضرت ، با واژه هايي همانند زن باره بودن و شيفته زنان شدن و مانند آن ناسازگار است.
اگر رسول گرامي اسلام (ص) در اين باره کوچک ترين نقطه ضعفي مي داشت، دشمنان حضرت براي ضربه زدن به وي، از توسل به آن فرو گذار نمي کردند. به قدري پاکدامني و خويشتن داري پيامبر بر همگان آشکار بود که حتي دشمنان به خود اجازه نمي دادند تا حضرت را به خلاف آ ن متهم نمايند.
"جان ديون پورت" مي گويد:
"آيا ممکن است مردي که به شهرت توجّهي بسيار دارد، در چنان کشوري که تعدّد زوجات عمل عادي محسوب مي شد، براي مدت بيست و پنج سال به يک زن قانع باشد، آن هم پانزده سال از او بزرگ تر؟!

دوم: اگر حضرت زن باره مي بود، مي بايست جهت گيري وي در گزينش همسر و همسر ربايي رنگ رخساره آنان مي بود و با زيباترين دوشيزگاني که در اوان جواني به سر مي بردند، ازدواج مي کرد، نه به زنان بيوه و يتيم دار. تمامي زنان پيامبر جز" عايشه" بيوه بودند. برخي همانند أمّ سلمه به جهت بزرگسالي علاقه اي به ازدواج و شوهرداري نداشت. بنا به گزاراش هاي تاريخي،
حضرت در حالي با "ام سلمه" ازدواج نمود که وي پير زني بود که رغبت به ازدواج نداشت. از شوهر در گذشته خويش فرزندي و يا فرزنداني داشت. و نيز حضرت با زينب بنت جحش که پنجاه سال از بهارش گذشته بود و يا با ميمونه پنجاه و يک ساله ازدواج نمود.

سوم: کساني که با انگيزه ارضاي غرايز حيواني و کاميابي از زنان به ازدواج هاي متعدد رو مي آوردند، ماهيت زندگي آنان اين است که به سوي زرق و برق زندگي و تجملات و زينت زنان و رفاه و مانند آن رو آورند. در حالي که در سيره و زندگي رسول خدا برخلاف اين است. پيامبر در برابر درخواست همسران خويش درباره زرق و برق زندگي و زينت زنان نرمشي از خود نشان نمي دهد. آنان را بين ادامه زندگي ساده با پيامبر و طلاق مخير مي کند و از اين به بعد ازدواج با زني ديگر را برخود حرام مي گرداند.
علامه سيد محمد حسين طباطبايي در اين باره مي نويسد: داستان تعدد زوجات پيغمبر را نمي توان حمل بر زن دوستي و شيفتگي حضرت نسيت به جنس زن نمود، چه آن که برنامه ازدواج
حضرت در آغاز زندگي که تنها به خديجه اکتفا نمود و هم چنين در پايان زندگي که اصولاً ازدواج بر او حرام شد، منافات با بهتان زن دوستي حضرت دارد.

چهار: دو نفر از زنان پيامبر کنيز بودند اگر هدف پيامبر از ازدواج لذت بردن از آنان مي بود، اين دو که کنيز پيامبر بودند و بدون ازدواج لذت بردن از کنيز مشکلي نبود. با اين تحليل ازدواج بي فايده بود.
بنابراين آن چه که ذکر شد نتيجه مي گيريم که در تفسير و تحليل ازدواج هاي پيامبر جايي براي شهوت گرايي و ميل به خوش گذراني وجود ندارد. اهداف و حکمت اين را بايد در غير از انگيزه نفساني و خوش گذراني بايد جستجو کرد. که اينک به برخي از هدف هاي مهم آن اشاره مي کنيم.

1- هدف سياسي - تبليغي:
از جمله اهداف ازدواج هاي پيامبر (ص) هدف سياسي و کسب قدرت سياسي و اجتماعي براي تبليغ و رشد و گسترش اسلام را مي توان برشمرد.
حضرت به خاطر تحصيل موقعيت هاي بهتر اجتماعي و سياسي، و پيوند با قبايل بزرگ عرب و جلوگيري از کارشکني هاي آنان و حفظ سياست داخلي و ايجاد زمينه مساعد براي مسلمان شدن قبايل عرب به برخي ازدواج ها روي آورد در راستاي اين اهداف با عايشه دختر ابوبکر، از قبيله تيم، حفصه دختر عمر از قبيله عدي، ام حبيبه دختر ابوسفيان، از بني اميه، امّ سلمه از بني مخزوم، سوده از بني اسد، ميمونه از بني هلال و صفيه از بني اسراييل، پيوند زناشويي برقرار کرد. پيوند ازدواج مهم ترين پيوند اجتماعي است. به ويژه در آن محيط و فرهنگ.
در آن محيطي که جنگ و خون ريزي و غارتگري رواج داشت. بلکه به تعبير «ابن خلدون» جنگ و خون ريزي و غارتگري جزء خصلت ثانوي آنان شده بود. بازدارنده از جنگ ها، کارشکني ها، و عامل وحدت و اُلفت، پيوند ازدواج بود. به همين خاطر مي بينيم که آن حضرت با قبايل بزرگ قريش و به ويژه با برخي از قبايلي که بيش از ديگران با پيامبر دشمن بودند همانند بني اميه و بني اسراييل، ازدواج مي کند. اما با قبايل انصار که اين خطر دشمني وجود نداشت ازدواج نمي کند.
پيامبر با قبايل مختلف خويشاوند مي شود، اثر اين خويشاوندي اين است که اتحاد و الفت بين قبايل و پيامبر بيش تر و دشمني و کارشکني آنان نسبت به مسلمانان و دعوت پيامبر به اسلام، کمتر گردد.
آنان با همه تعصب ها و لجاجت ها يک رگ جوانمردانه داشتند، در برابر بت سوگند مي خوردند و به آن عمل مي کردند، اگر کسي را پناه مي دادند با تمامي قبيله از او دفاع مي کردند. آنان جنگ با دوکس را ننگ مي دانستند، جنگ با هم قبيله و فاميل، با اين وجود پيامبر با چند قبيله بزرگ فاميل شد. و از اين راه توانست بررشد و گسترش اسلام بيفزايد.
کوتاه سخن اين که ازدواج هاي متعدد پيامبر يکي از عوامل رشد و گسترش اسلام در آن محيط به شمار مي آمد. به ازدواج هاي پيامبر هدف سياسي بخشيد. با دقت در چند نکته اين سخن را بهتر مي توان پذيرفت .
در شرايط سخت و بحراني رسول خدا به ازدواج هاي متعدد روي آورد، به ويژه بعد از جنگ احد، جنگي که نتيجه آن بر مسلمانان ناگوار بود، پيامبر بعد از اين جنگ به چند ازدواج مبادرت کرد.
- بعد از فتح مکه که نقطه پيروزي درخشان براي مسلمانان بود ،بلکه نقطه عطفي در تاريخ صدر اسلام محسوب مي شد، پيامبر اسلام (ص) ازدواجي نکرد، آخرين ازدواج پيامبر در جريان عمره القضا در سال هفتم هجري بود.
- با قبايل انصار و مسلمانان مدينه که روگرداني آنان از حمايت پيامبر مطرح نبود، رسول خدا با آنان پيوند زناشويي برقرار نساخت، "گيورگيو" نويسنده مسيحي مي نويسد: محمد ام حبيبه را به ازدواج خود در آورد تا بدين ترتيب داماد ابوسفيان يعني دشمن اصلي خود شده و از دشمني قريش نسبت به خود بکاهد در نتيجه اين وصلت پيامبر با خاندان بني اميه و هند زن ابوسفيان و ساير دشمنان خونين خود جنبه فاميلي و خويشاوندي پيدا کرد، ام حبيبه عامل بسيار موثري براي تبليغ اسلام در خانواده هاي مکه بود.

2- هدف تربيتي:
تربيت عملي براي نگهداري از يتيمان و بي چارگان ، رسول خاتم حمايت از محرومان و واماندگان را جزء آيين نجات بخش خويش قرار داد. آيه هاي قرآني با گونه هاي مختلف مردم را به حمايت از بي چارگان، واماندگان، محرومان و يتيمان فرا مي خواند. رسول معظم اسلام هم در فرصت ها مناسب مردم را به اين کار خدا پسندانه تشويق مي نمود. در عمل براي مردان بيچاره و وامانده در کنار مسجد صُفّه را بنا نهاد. حدود هشتاد نفر از آنان را در اينجا سکني داد. با حمايت عملي و صفه نشيني، مربوط به مردان بود. اما درباره زنان با توجه به موقعيت آنان اين گونه راه حل براي رهايي آنان از مشکلات پسنديده نبود بلکه رسول خدا براي زنان راه حل ديگري را در نظر گرفت. حضرت از فرهنگ آنان و راه حل چند همسر داري که بازتاب شرايط اجتماعي بود بهره جُست. مردان مسلمان را تشويق نمود که زنان بي سرپرست و يتيم دار را به فراخور حال شان، با پيوند زناشويي به خان هاي خويش ببرند تا آنان و يتيمان آنان را رنج بي سرپرستي و تنهايي و فقر مالي و عقده هاي رواني رهايي يابند.
رسول خدا تنها با زبان و گفتار مسلمانان را به اين امر خدا پسندانه تشويق ننمود بلکه در عمل نيز حضرت به تشويق مسلمانان اقدام نمود.
خودش پيش قدم شد و در عمل به نگهداري از يتيمان و بيچارگان پرداخت . زنان بيوه و بي سرپرست و يتيم دار را با پيوند زناشويي به خانه خويش برد . در اين کار براي ديگران الگوي پسنديده اي شد.
اين بهترين راه حل براي مشکل زنان محسوب مي شد. چرا که زنان مومن بي سرپرست به حکم شرع مقدس اسلام نمي توانستند به نکاح مردان کافر در آيند. نيز ماندن پيش خانواده خود که کافر بودند، مشکل بود بلکه به مصلحت نبود.
آري با دقت و تامل در فرهنگ آن عصر و ارزش هاي اسلامي، پيامبر بهترين راه حل ممکن را برگزيد. در حالي که دشمنان پيامبر به رهبري ابوسفيان تلاش کردند با طلاق دادن دختران رسول خدا مشکل اقتصادي پيامبر را بيش تر کنند، رسول خدا دختر بيوه ابوسفيان را به خانه خويش مي برد.

3- هدف رهايي کنيزان:
اسلام با برنامه ريزي دقيق و مرحله به مرحله در جهت آزادي اسيران گام نهاد. رسول خدا از شيوه هاي خوب و متعدد براي آزادي اسيران بهره جست که ازدواج از جمله آن است. جويريه و صفيه کنيز بودند و پيامبر اين دو را آزاد کرد و سپس با اين دو ازدواج نمود، تا به اين وسيله مسلمانان بياموزد که مي شود با کنيز ازدواج نمود، اول آن را آزاد کرد و سپس شريک زندگي خويش قرار داد. در ازدواج پيامبر با جويريه بسياري از کنيزان آزاد شدند.
جويريه در غزوه بني مصطلق اسير شده بود و در سهم غنيمتي رسول خدا قرار گرفت. حضرت وي را آزاد کرد و سپس با وي ازدواج نمود. اين کار حضرت الگويي براي ياران و صحابه پيامبر شد. آنان تمامي اسيران غزوه بني مصطلق را که حدود دويست اسير بودند آزاد کردند.
بنابراين يکي از حکمت هاي ازدواج هاي متعدد پيامبر روشي در راه آزادي کنيزان بود. پيامبر با اين کار به مسلمانان ياد داد که مي شود کنيز را آزاد کرد و سپس با وي ازدواج نمود.
در اين باره گيورگيو دانشمند مسيحي مي نويسد: محمد با جويريه ازدواج کرد. يارانش اين عمل را با تعجب مي نگريستند. رفتار پيامبرشان را نپسنديدند. از فرداي آن روز عده اي کم کم به اصل اقدام پي بردند. وقتي که پيامبر ياران و جنگجويان را خواست و سؤال کرد که آيا روا مي دانند که پدر زن رسول خدا برده باشد؟!
سپس تمام افراد بني مصطلق آزاد شدند.

4- هدف نجات زن و جلوگيري از غلتيدن وي در دامن بستگان مشرک و کافر
برخي از زناني که مسلمان بودند و به جهت مرگ، شهادت و يا ارتداد شوهر و بي سرپرست شدن آنان، زندگي در آن بسيار مشکل بود، در وضع بسيار آشفته اي به سر مي بردند، همانند ام حبيبه دختر ابوسفيان، رسول خدا وقتي که از مشکل وي با خبر مي شود، در حبشه با پادرمياني نجاشي پادشاه حبشه با وي ازدواج مي کند. در حالي که مهريه ديگر زنان پيامبر چهارصد درهم مقرر شده بود، مهريه ام حبيبه را چهار صد دينار يعني ده برابر مهريه ديگر زنان قرار داد. اين خود اين نظر را تاييد مي کند که پبامبر با اين ازدواج مي خواست وي را نجات بدهد. او را از غلتيدن در دامن بستگان مشرک و کافر جلوگيري کند. از شدت نگراني وي از مصيبت هاي رسيده بکاهد.
نويسندگان غربي ودشمنان اسلام به گزارش هاي بي پايه برخي از دروغ پردازاني که با انگيزه بي اعتبار کردن پيامبر گزارش هايي نقل مي کنند، بها مي دهند. به عنوان سند تاريخ اسلام مي پذيرند اما به آيات قرآن مجيد که بهترين و مهم ترين و معتبرترين سند تاريخ اسلام است و با صراحت هدف اين ازدواج را بيان مي دارد، توجهي نمي کنند.
افزون بر هدف هايي که در تعدد زوجات رسول خدا گفته شد، مي توان گفت که حضرت رسالت بزرگي داشت. از تمام راه هاي مشروع براي ترويج و تبليغ دين استفاده کرد حتي از راه ازدواج.
توماس کارلايل مي نويسد: به رغم دشمنان، محمد هرگز شهوت پرست نبود. از روي عناد دشمنان او را متهم به شهوت راني نمودند و اين تهمت زهي بي انصافي است.
درباره تعداد زنان پيامبر برخي به مبالغه سخن گفته اند.
حاکم در کتاب مستدرک آن را به هيجده نفر رسانيده است، اما مسعودي در مروج الذهب پانزده نفر بر شمرده است. پيامبر از بين اين پانزده نفر، با چهار نفر تنها به خواندن عقد ازدواج اکتفا نمود و با بقيه مراسم عروسي برقرار کرد. دو نفر ازاين يازده نفر در زمان حيات پيامبر جان به جان آفرين تسليم نمودند. بقيه، يعني نه نفر در هنگام رحلت آن بزرگوار در قيد حيات بودند. ابن اسحاق تمامي هسمران حضرت را سيزده نفر برشمرده است. از اين تعداد با دو نفر تنها به برگزاري عقد اکتفا نمود. يازده نفر را در خانه خويش برد، دو نفر در هنگام حيات حضرت دار فاني را وداع کردند. در هنگام رحلت آن بزرگوار نه زن به نام هاي "عايشه"، "حفصه"، "ام حبيبه"، "ام سلمه"، "سوده"، "زينب دختر جحش"، "ميمونه"، "صفيه" و "جويريه" در خانه حضرت بودند.
اين بود علل و انگيزه هاي ازدواج هاي پيامبر و مطالب ديگري كه از منابع مختلف نقل كرده ايد. همچنين موضوع دختر آزاري حضرت، صحت ندارد، زيرا مورخان و محدثان ، روايات مختلفي كه از مردم مي شنيدند، آن ها را در كتاب هاي خود جمع آوري مي كردند. هرگز نويسندگان اين كتاب ها مدّعي نبودند كه تمام اين روايات معتبر است بلكه آنان براي حفظ روايات و اينكه آن ها از بين نرود ،در كتاب هاي خود مي آوردند. حديث شناسان هستند كه روي سند روايت و راويان حديث تحقيق و تفحص مي كنند .با توجه به قرآن كه مهم ترين مدرك اسلامي است و روايات معتبر ديگر كه احيانا مخالف روايات است ، درباره ضعيف بودن يا معتبر بودن روايات نظر مي دهند. رواياتي كه نقل كرده ايد، هر كدام بر خلاف مطالبي كه تحقيق شده و ارسال شد باشد ، معتبر نيست و ارزشي ندارد .
خديجه علاقه ريادي به ازدواج با حضرت داشت حتي مهريه را از مال خودش داد. خديجه در دوران حياتش اموال خود را در راه ترويج و تبليغ اسلام صرف كرد.به مسلمانان مستمند داد و ثروتي از خديجه باقي نماند تا پيامبر صاحب ثروت زيادي شده باشد. پيامبر بعد از رحلت حضرت خديجه و در آغازي كه به مدينه هجرت كرد، چيزي نداشت. به سختي زندگي مي كرد. در اواخر عمر كه در جنگ ها غنائمي به دست آمد، سهمي از غنائم نصيبش شد. تا حدودي وضعش بهتر از اول شد. مطالب خلاف واقع درباره پيامبر در گذشته از سوي برخي از نويسندگان غربي مطرح شده و اكنون نيز همان ها توسط دشمنان مطرح مي شود. اين افراد گاهي براي ادعاي خود به روايت هاي ضعيفي كه در كتاب هاي مورخان وجود دارد، استناد مي كنند. اگر انسان زندگي حضرت را دقيقاً مورد بررسي قرار دهد، و داراي انصاف باشد، به خوبي درك مي كند كه همه اين مطالب، كذب است و سند معتبري ندارد. براي آگاهي بيش تر درباره همسران پيامبر و ازدواج هاي حضرت به كتاب همسران پيامبر از آقاي حسن عاشوري لنگرودي مراجعه نمائيد.

پی نوشت ها:
ر.ك: مروج الذهب ، مسعودي
سيرت رسول خدا (ص) ، ترجمه سيره ابن اسحاق، رفيع الدين اسحاق بن محمد همداني
طبقات الکبري ، ابن سعد ، ج 1
اسد الغابه ، ج 5
سيره ابن هشام ، ج 1
عذر تقصير به پيشگاه محمد، ترجمه سيد غلامرضا سعيدي
ترجمه مقدمه ابن خلدون ، ج 1
محمد پيامبري که از نو بايد شناخت
تاريخ تمدن اسلام و عرب

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

برخي معتقدند كه در هيچ زمينه اي اعم از احكام و اعتقادات جاي تقليد نيست.از مجتهدين نبايد تقليد كرد چون دين بر محور فهم قرآن و برخي روايات متواتر استوار است.ازآيه هاي متعدد قرآن و از جمله آيه اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي بر مي ايد كه تمام احكام در قرآن آمده و پيامبر نيز هر آنچه مورد نياز بوده بيان فرموده است.با توجه به آيات قرآن كه دعوت به تدبر و تفكر كرده و بيان للناس است پس از دوران پيامبر بايد با فهم عميق از مفاهيم قراني به گوهر دين و احكام آن با تكيه برتدبر قراني دست يافت. قواعد و روش فقهاو منابع مورد استفاده انهانسبت دوري با قرآن داشته و تنها به روايات آن هم با انواع توجيهات و روش ها در اعتبار بخشيدن به انها و در مرحله بعد توجيه مخالفت احتمالي آنها با نص قرآن، استناد كرده اند.به علاوه برخي از علماي بزرگ هم اظهار داشته اند(علامه طباطبايي)كه حوزه هاي علميه و فقاهت ما از قران بدور افتاده اند. همچنين شهيد مطهري و امام خميني نيز اظهارات مشابهي داشته اند.قواعد اصول فقه جعل فقهاست و اعتباري ندارد و حداقل اين است كه نه اين قواعد و نه احكام مبتني بر آن قطعي و جزمي نيستند.محورهاي اصلي مورد سوال:فلسفه فقه و اصول فقه- جايگاه عقل در فهم دين (اعتقادات و احكام)و نقش معصوم در اين ميان-سنت فقهي شيعه(دلايل حجيت نهاد فقه شيعه و اجتهاد-مباني و منابع)-جايگاه فهم مفاهيم قرآني و نه صرف آيات الاحكام در استنباط احكام- جزميت بر روي روش استنباط حكم و روش تفسيري خاص- اسيب شناسي متد هاي اصولي رايج لطفابنده را به مقالات و كتب تخصصي درموضوعات فوق ارجاع دهيد.جواب اجمالي وافي به مقصود نيست.بنده با برخي دوستان جلسات بحثي داريم كه مايليم با استفاده از منابع معتبر،تقريبا تفصيلي و محققانه به نتايجي دست يابيم.

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
به دليل تعدد فرازهاي پرسش جواب در چند محور تقديم مي‌شود:
1- همان طور که به حکم عقل و سيره عقلاي در هر کاري اگر انسان خودش متخصص و خبره نباشند، بايد به متخصصين و کساني مراجعه کند که در آن کار صاحب نظر و اهل تجربه‌اند، مثلا براي يک مريض عقل و عقلا حکم مي‌کند که بايد به پزشک مراجعه نمود و طبق نظر او دارو مصرف نمايد، و صدها مسئله ديگر از اين قيبل که در زندگي انسان وجود دارد، در مسئله تقليد نيز همين مبنا و معيار عقلي و عقلاي ملاک است از اين رو کساني که خود در استنباط احکام و تکاليف خود از منابع مربوطه ناتوان است، و به هر دليلي نمي‌تواند وظيفه شرعي خود را در ساحات مختلف زندگي فردي و اجتماعي و عبادي از قرآن و سنت و ساير منابع مربوط به دست بياورد، عقل حکمت مي کند که به مجتهد عادل و جامع الشرايط که در آن کار صاحب نظر و متخصص است، مراجع نمايد و طبق فتواي او رفتار کند. از اين روست که در رساله هاي عملي چنين آمده: تقليد در اصول دين جايز نيست و مسلمان بايد در اصول دين يقين داشته باشد و در احکام غير ضروري دين يا بايد مجتهد باشد و بر طبق اجتهاد خودش عمل نمايد، و از مجتهد تقليد کند يعني به دستور او رفتار نمايد. (1)
قرآن کريم در باب اين که اگر انسان چيزي را نمي داند بايد از کسي که مي‌داند بپرسد فرمود: «فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون» (2) پس اگر نمي‌دانيد از اهل ذکر و آنهايي که مي دانند سوال کنيد. اين آيه نيز مي‌تواند بيانگر يک اصل کلي در باب مراجعه در هر کاري به متخصصان مربوط به دست آورد. چه اين که در روايات نيز تاکيد شده که در عصر غيبت امام زمان (ع) مومنين بايد علماي دين براي دانستن احکام و تکاليف شرعي شان مراجعه کنند. (3)
2- در مسايل اعتقادي خود مراجع بزرگوار در اول رساله شان همواره تصريح دارند که تقليد نادرست است، ولي در امور فقهي و احکام براي کسي که مجتهد نيست، تقليد واجب است، اما اين نکته که گفته شده در قرآن و روايات متواتر همه چيزآمد..
بايد گفت: اولا اين سخن مثل سخن کسي است که معتقد به خود درماني است و مي‌گويد همه چيز در کتاب هاي پزشکي بيان شده لازم نيست براي معالجه نزد پزشک رفت و پول مصرف نمود، اين سخن را هيچ عاقلي نخواهد پذيرفت.
ثانيا: جاي ترديد نيست که در قرآن کريم همه چيز بيان شده و تمام احکام مربوط به نيازهاي گوناگون زندگي انسان در قرآن و سنت بازگو شده ولي آن آيات نياز به کارشناس دارد تا آن را خوب طرح و تبيين کند د راين باره کلام امير مومنان بسيار زيبا و گوياست که فرمود:
«و قد کان يکون من رسول الله الکلام له و ... : فکلام خاص، و کلام عام، فيسمعه من لا يعرف ما عني الله، به و لا ما عني رسول الله .... السامع و يوجهه علي غير معرفه بمعناه و ما قصده و ما خرج من اجله» (4) گاهي سخن از رسول خدا داراي دو معنا بود، سخن عام و سخن خاص، کسي آن را مي شنيد که مقصود خدا و پيامبرش را از آن کلام نمي فهميد، پس به معناي دلخواه خود تفسير مي‌کرد، بدون آن که معناي واقعي آن را بداند که براي چه هدفي صادر شد، بنابراين در آيات قرآن و روايات گر چه همه چيز بيان شده، ولي در ميان آنها، ناسخ و منسوخ، مطلق و مقيد، عام و خاص و مانند آن وجود دارد که متخصص و اسلام شناس متبحر لازم دارد تا آن امور را از هم تفکيک و بازشناسي و از مجموع آنها احکام شرعي را به دست آورد، و در عصر غيبت امام زمان اين کار بر عهده مجتهد عادل و جامع الشرايط است و کسي که از موهبت اجتهاد برخوردار نيست به حکم شرع و عقل مکلف است از متخصص مربوط پيروي و طبق نظر او عمل نمايد وگرنه خلاف وظيفه شرعي خود رفتار کرده است.
3- آنچه را مراجع شيعه در طول تاريخ به عنوان منابع استنباط احکام شرعي در اختيار داشته قرآن و سنت و عقل و اجماع بوده است و آنها از خود چيزي را نگفته و نمي‌گويند بلکه آنچه از منابع ياد شده به دست مي آورند به مردم بازگو مي کنند، و آنچه در پرسش به آنان نسبت داده شده دور از واقع است.
4- آنچه به علامه طباطبايي و امام خميني و شهيد مطهري نسبت داده شده، نادرست است و يا قابل توجيه، آنها خودشان مجتهد و فقيه و صاحب نظر در استنباط احکام بوده‌اند و علامه خودش در علم اصول کتابي عميق دارد، امام که معلوم است و کتاب هاي متعدد در علم اصول دارد و شهيد مطهري نيز درباره نقش و جايگاه علم اصول فقه در کتاب‌هاي خود از جمله کتاب آشنايي با علوم اسلامي، بخش فقه و اصول فقه و نيز مجموعه آثار 20 درباره اصول فقه، فقه، اصل اجتهاد در اسلام، به تفصيل بحث کرده
و پرسشگر محترم ديدگاه ايشان را در آن کتاب به تفصيل مي تواند مطالعه و به ديگران بازگو نمايد.
ظرفيت پاسخنامه اجازه بحث و تحليل بيشتر را در اين خصوص نمي دهد تفصيل مسئله را در کتاب مجموعه آثار شماره 20 شهيد مطهري ملاحظه فرماييد.
پي نوشت‌ها:
1. توضيح المسائل مراجع، ج 1، ص 14.
2. نحل (16) آيه 43.
3. ر. ک: آيت الله جوادي آملي، ولايت فقيه، ص 191.
4. نهج البلاغه خطبه 210.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

تاثیر علم امامان در مجبور یا مختار بودن آنها

با سلام در مورد جبر و اختیار ما معتقد به معتدله هستیم و سوال این است که امامان و بخصوصر حضرت علی با اینکه میدانست کجا و به دست چه کسی شهید میشود باز هم به مسجد رفت یا امام حسین به کربلا رفت ایا این یک نوع خود کشی نیست یا انها بنا به حکمت الهی مجبور به این کار بودند که با تعالیم ما مطابقت ندارد.

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
در زمينه علم امام چند پاسخ وجود دارد:

هر چند ائمه (ع) از علم غيب برخوردارند و به وقايع گذشته و حوادث حال و آينده آگاهي دارند اما تكليف آنان مانند ساير افراد بشر بر اساس علم عادي است . علم غيب براي آنان تكليفي به دنبال نمي‏آورد. به همين دليل علم غيب ائمه (ع) از نحوه شهادت خود براي آنان تكليف آور نيست. امام بر اساس علم عادي خود ميوه‏اي را پيش روي خود مي‏بيند كه مانعي از خوردن آن نيست . بر همين اساس تناول آن ميوه جايز است، اگر چه بر اساس علم غيب از مسموم بودن آن آگاهي دارد.
براي علي (ع) بر اساس علم عادي بشري شب نوزدهم رمضان سال چهلم هجري مانند ساير شب هاست .به همين جهت به سمت مسجد حركت مي‏كند. علم غيبي كه به اذن خداوند در مورد شهادت خود دارد ،براي ايشان تكليفي ايجاد نمي‏كند. او مأمور است که بر اساس علم عادي عمل نمايد.
برخي از كساني كه اين پاسخ را ذكر كرده‏اند ،در تأييد اين مطلب كه ائمه (ع) بر اساس علم عادي خود مكلف هستند ،دو دليل ذكر مي‏كنند:
1- عمل بر اساس علم غيب با حكمت بعثت انبيا و نصب ائمه منافات دارد، زيرا در اين صورت جنبه اسوه و الگو بودن خود را از دست خواهند داد . افراد بشر از وظايف فردي و اصلاحات اجتماعي به بهانه برخوردار بودن ائمه از علم غيب و عمل بر اساس علم خدادادي از وظيفه خود سرباز خواهند زد.
2- عمل براساس علم غير عادي موجب اختلال در نظام عالم هستي است، زيرا مشيت و اراده خداوند به جريان امور بر اساس نظام اسباب و مسببات طبيعي و علم عادي نوع بشر تعلق گرفته است. به همين جهت پيامبر و ائمه (ع) براي شفاي بيماري خود و اطرافيان خويش از علم غيب استفاده نمي‏كردند. شايد يكي از حكمت‏هاي ممنوع بودن تمسك به نجوم، تسخير جن، براي غيب گويي و كشف غير عادي حوادث آينده، اختلال در نظام عالم هستي باشد.(1)
پاسخ دوم:
هر چند طبق روايات فراوان ائمه (ع) نسبت به همه آنچه كه در گذشته واقع شده و در آينده حادث خواهد شد و در زمان حاضر در حال رخ دادن است ،علم و آگاهي دارند.(2) اما به موجب روايات متعدد ديگر كه در زمينه علم غيب امام (ع) آمده است، استفاده مي‏شود كه اين علم به صورت بالفعل نيست، بلكه شأني است؛ يعني هر گاه اراده كنند و بخواهند كه چيزي را بدانند ؛خداوند سبحان آنان را عالم و آگاه خواهد كرد:
«اذا اراد الامام ان يعلم شيئا اعلمه الله ذالك ؛هر گاه امام اراده كند كه چيزي را بداند، خداوند او را آگاه خواهد كرد»(3)
در اين موضوع روايات بسياري در کافي وارد شده و باب مستقلي نيز براي آن وجود دارد که بيش تر روايات بيانگر همين مسئله اند.
علم غيب امام (ع) شأني است ،نه فعلي. بر اساس همين نكته ممكن است نسبت به نحوه شهادت خود علم نداشته‏اند ،چون اراده نكرده‏اند كه بدانند.(4) در واقع آنان مطيع خواست الهي هستند و خواست الهي آن است که اينان در چنين اموري علم غيب را ارده نکنند.
پاسخ سوم:
اساساً پيامبر اكرم و ائمه (ع) تكاليف و وظايف مخصوص به خود دارند .به همين جهت آنان در عين اين كه مي‏دانستند در فلان جنگ دشمن غلبه خواهد كرد ، وظيفه داشته‏اند اقدام كنند يا مي‏دانستند كاري كه انجام مي‏دهند ،منجر به شهادت شان خواهد شد، مثل خوردن ميوه مسموم يا رفتن علي (ع) به مسجد كوفه در شب نوزدهم رمضان، با اين حال وظيفه داشته‏اند اين كارها را انجام دهند .اين اعمال هر چند براي ما به هلاكت انداختن نفس و حرام است اما براي آنان وظيفه‏اي مخصوص است مثل نماز شب كه براي رسول اكرم (ص) واجب بوده اما براي ساير مسلمان ها مستحب است.(5)
پاسخ چهارم (از علامه طباطبايي):
جواب اساسي در اين زمينه همين پاسخ است و پاسخ‏هاي قبلي در صورتي كه با اين بيان تفسير شوند، توجيه صحيحي پيدا مي‏كنند. نكته اصلي در اين پاسخ شناخت چگونگي علم غيب امام (ع) است كه متوقف بر ذكر چند مقدمه است:
ا) قضا و قدر الهي:
قدر به معناي حد و اندازه است . مقصود از قدر الهي اين است كه خداوند براي هر پديده و مخلوقي خصوصيات وجودي خاصي قرار داده است .تحت تأثير علت خاصي آن را موجود مي‏گرداند. يعني پديد آمدن يك شي‏ء از علت خاص و نيز داشتن اوصاف و ويژگي‏هاي وجودي خاص، قدر آن شي‏ء است. حد و اندازه وجودي آن شي‏ء است كه خداوند براي آن قرار داده است. تقدير الهي همان نظام علت و معلولي حاكم بر جهان هستي است كه هر پديده‏اي معلول علت خاصي است . قهرا اوصاف و خصوصيات وجودي‏اش نيز متناسب و بر آمده از همان علت است.
قضا به معناي قطعي كردن، فيصله دادن و به انجام رساندن كار است . مقصود از قضاي الهي اين است كه خداوند به هر پديده‏اي پس از تحقق علت تامه‏اش ضرورت وجود را اعطا كرده. تحقق حتمي معلول، به دنبال تحقق علت تامه، قضاي الهي است. قضا و قدر الهي در حقيقت از شئون خلق و ايجاد خداوند است و مي‏توان آن را به صفت خالقيت برگرداند.
ب) علم الهي:
علم الهي به قضا و قدر پديده‏هاي عالم هستي تعلق مي‏گيرد. خداوند از ازل عالم است به اين كه چه پديده‏اي با چه اوصاف و ويژگي‏هايي تحت تأثير علت تامه‏اش موجود است .بايد توجه داشت كه علم خداوند به پديده‏هاي هستي علم با واسطه يعني علم به صورت آن‏ها نيست بلكه خود پديده‏ها با تمام وجودشان نزد او حاضرند.
بنابراين علم خداوند تعلق مي‏گيرد به حقايق عالم هستي ،همان گونه كه در متن واقع موجودند. علم خداوند علم حضوري به واقع عيني است. از سوي ديگر چون در مرتبه وجودي خداوند زمان و مكان معني ندارد ،علم او به پديده‏هاي عالم هستي در بستر زمان نيست ،بلكه گذشته و حال و آينده به صورت يك پارچه نزد او حاضر است اما براي ما كه موجودات زماني و محصور به زمان هستيم و تحقق عيني حوادث و پديده‏ها را از دريچه زمان مي‏نگريم، در گذشته نبوده و در آينده موجود خواهد شد .بنابراين علم خداوند به مخلوقات خويش بدين معناست كه:
حقايق و حوادث هستي، همراه با بستر زماني شان (گذشته و حال و آينده) به صورت يك جا نزد خداوند حاضرند. به همين جهت اين علم خداوند تأثيري در حوادث عالم ندارد و موجب تغيير آن ها نمي‏تواند باشد ،چون علم خداوند علم به متن واقع و حضور عين واقع نزد خداست؛ يعني علم خداوند تعلق مي‏گيرد به مخلوقات و پديده‏هاي هستي، به همان صورت كه در متن واقع موجودند.
علم خداوند به افعال اختياري انسان نيز بر همين منوال است. افعال اختياري انسان نيز يكي از پديده‏هاي عالم هستي است كه بر اساس نظام علت و معلولي كه حاكم بر جهان هستي، تحت تأثير علت تامه‏اش محقق مي‏شود. يكي از اجزاي علت تامه افعال انسان، اراده است. علم خداوند به قضا و قدر افعال اختياري انسان تعلق مي‏گيرد . به همين جهت موجب جبر نيست ؛يعني خداوند از ازل به افعالي كه بر اساس اراده و اختيار انسان از او صادر مي‏شود ،علم دارد. همان گونه كه بيان شد ،علم الهي تعلق مي‏گيرد به اين واقعيات عيني ،همان گونه كه در خارج موجودند . به همين جهت اين علم موجب تغيير واقع عيني (تحقق فعل اختياري به دنبال تحقق علت تامه‏اش) نمي‏شود.
ج) علم امام:
امام علاوه بر علم عادي كه براي نوع بشر قابل تحصيل است، از علم لدني و خدادادي (علم غيب) نيز بهره‏مند است. امام (ع) به حسب علو رتبه وجودي‏اش با لطف و اذن الهي به سرچشمه علم الهي متصل مي‏شود . از حقايق حوادث عالم همان گونه كه در متن واقع هستند، آگاه مي‏شود ؛يعني علم غيب امام از سنخ علم الهي و اتصال به منبع علم الهي است .
همان گونه كه در علم الهي بيان شد، اين علم علم به واقع عيني است .معني ندارد كه منشأ تغيير در حوادث عالم باشد. بر اساس علم غيب حقايق حوادث عالم از جمله افعال اختياري خود امام همراه با علت تامه‏اش كه علم عادي واراده از اجزاء اين علت است، نزد امام حاضر است. اين حضور، حضور بي‏واسطه‏ي عين معلوم و واقع عيني نزد امام است.
بر اين اساس، امام حقيقت افعال اختياري خود را، مانند خوردن ميوه مسموم يا ضربت خوردن به دنبال حركت به مسجد كوفه، از منظري بالاتر كه همان منظر علم الهي است، مي‏نگرد. به همين جهت از آن‏جا كه علم غيب امام از سنخ علم الهي است، تأثيري در حوادث عالم ندارد .به همين علت، اين علم براي امام تكليف آور نيست چون علمي موجب تكليف است كه مكلف بتواند بر اساس آن علم، منشأ تغيير و تأثير باشد.
علاوه بر اين، وقتي امام با لطف و اذن الهي به مرتبه اعلاي كمال و علو وجودي مي‏رسد و با منبع علم الهي تماس پيدا مي‏كند، در اوج مقام فناي در ذات الهي است. او در اين مقام خود نمي‏بيند و خود نمي‏پسندد، فقط خدا را مي‏بيند و تنها مشيت الهي را مي‏پسندد. خواسته‏اي غير از خواست و مشيت الهي ندارد. در اين مقام وقتي اراده و مشيت الهي را (بر اساس نظام علت و معلولي و قضاو قدر) در تحقق حوادث و پديده‏هاي هستي به دنبال علت تامه شان مي‏يابد ،خواسته‏اي بر خلاف آن ندارد. «پسندد آنچه را جانان پسندد» به همين جهت تلاش براي تغيير اين حوادث، از جمله شهادت خود، با قطع نظر از اين كه تأثيري ندارد، با مقام فنا و رضا و حب لقاء الله نيز سازگار نيست.
با توجه به پاسخ چهارم، ساير پاسخ‏ها مي‏توانند توجيه درستي پيدا كنند:
پاسخ اول كه ائمه (ع) را مكلف به علم عادي مي‏دانست ،نه بر اساس علم غيب. با توجه به حقيقت علم غيب مستدل و موجه مي‏شود زيرا روشن شد علم غيب امام از سنخ علم الهي است كه علم به واقع عيني است و تأثيري در تغيير حوادث عالم ندارد و تكليف آور نيست.
پاسخ دوم نيز با توجه به حقيقت علم امام كامل مي‏شود ،زيرا اين كه علم غيب امام بالفعل نيست ،بلكه شأني است ؛يعني هر گاه امام اراده كند كه بداند، مي‏داند ،هر چند مطلب كاملًا درستي است اما باز جاي اين سؤال باقي است كه شايد ائمه با علم شأني از كيفيت شهادت خود آگاه بوده‏اند؛ يعني اراده كرده‏اند كه بدانند كه اتفاقا روايات متعددي دلالت بر علم ائمه به شهادت شان دارد.(6)
پاسخ كامل اين است كه علم غيب امام به نحوه شهادت خود، از سنخ علم الهي است كه تأثيري در حوادث عالم ندارد .هم‏چنين پاسخ سوم با همين تفسير اگر توجيه شود ،صحيح خواهد بود زيرا:
اگر مقصود از اين كه تكليف ائمه با ساير افراد بشر متفاوت است ،اين باشد كه خداوند اصلًا دو سنخ تكليف تشريع كرده ، يك دسته براي پيامبر (ص) و امام و يك دسته براي ساير افراد بشر، سخني كاملًا نادرست و غير مطابق با واقع است. تكاليف الهي بر اساس مصالح و مفاسدي كه متوجه انسان است ،تشريع شده ؛ همه افراد بشر از جمله پيامبر و امام در آن مشتركند، به جز چند حكم خاصي كه نبي اكرم (ص) داشته‏اند و به دليل معتبر اختصاصي بودن آن ها ثابت شده است.
اما اگر مقصود اين باشد كه علم غيب ائمه به نحوه شهادت شان چون از سنخ علم الهي است ،بر خلاف علوم عادي بشر تكليف «وجوب حفظ جان از خطر و هلاكت» را براي آنان به دنبال نمي‏آورد ،پاسخ صحيحي است كه در گرو شناخت حقيقت علم الهي است كه پاسخ چهارم به آن مي‏پردازد. در زمينه پاسخ چهارم مي‏توانيد به آثار زير مراجعه كنيد:
1- الميزان، ج 18، ص 192، ج 13، ص 74 و 72، ج 19، ص 92، ج 12، ص 144، ج 4، ص 28.
2- معنويت تشيع، علامه طباطبايي، مقاله علم امام، ص 215.
3- در محضر علامه طباطبايي، محمد حسين رشاد، ص 121.
پي‏نوشت‏‌ها:
1. آيت الله لطف الله صافي، معارف دين، ج 1، ص 121.
2. اصول كافي، ج 1، باب ان الائمه(ع) يعلمون علم ما كان و ما يكون؛ بحارالانوار، ج 16، باب 41.
3. همان، باب ان الائمه اذا شاؤوا ان يعلموا، علموا؛ بحارالانوار، ج 26، ص 56، حديث 117 و 611.
4. محمدرضا مظفر، علم امام، ترجمه و مقدمه علي شيرواني، ص 73، علامه مظفر اين پاسخ را به عنوان يك احتمال ذكر مي‏كند ولي آن را نمي‏پذيرد.
5. الميزان، ج 18، ص 194، به عنوان يك قول نقل كرده‏اند.
6. اصول كافي، ج 1، ص 258، احاديث 1 تا 8.

سفر کاری و روزه در ماه مبارک رمضان

با سلام من کارمند دانشگاه علوم پزشکی ارومیه هستم و در روزهای معمولی سال هفته ای یک یا دو بار به ماموریت خارج از شهر میروم در ماه رمضان تا امروز یک بار رفته ام حالا من باید روزه بگیرم یا نه

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
اگر به کمتر از5/22کيلومتر رفت و آمد داري روزه ات صحيح است و اگر به آن مقدار يا بيشتر رفت و آمد داري بستگي دار. مقلد چه کسي باشي. چون مرجع خود راذکر نکرده اي ما نظر مراجع را ذکر مي کنيم تا شما نظر مرجع خودرا ازبين نظر ها پيدا کني.
کثير السفر(کسي که زياد به مسافرت مي رود):
به نظر امام خميني کثير السفر حکم مسافر را دارد و نماز و روزه اش شکسته است گرچه هر روز در سفر باشد.(البته راننده و مانند او که شغلشان مسافرت است در سفر شغلي نمازشان تمام و روزه شان صحيح است). (1)
1. استفتا آت، ج1، س252، ازاحکام نماز.
به فتواي آيات عظام : نوري همداني(1)؛ صافي گلپايگاني(2) ؛ خامنه¬اي (3) (به نظر آيت الله خامنه¬اي سفر براي تحصيل علم سفر شغلي نيست از اين رو دانشجويان هر روز هم مسافرت کنند نماز شان شکسته است و روزه هم نمي توانند بگيرند مگر قصد اقامت نمايند ) و اراکي (4)، کساني که(مانند معلمان و اساتيد ودانشجويان) حداقل در خلال ده روز يکبار در رابطه با شغلشان به مقدار مسافت شرعي مسافرت مي کنند کثير السفرند.
1. هزار و يک مسئله فقهي،ج2، س229و234.
2. جامع الاحکام، ج1، س412.
3. استفتاآت، س641.
4. توضيح المسائل، مسئله 1299.
و به نظر آيت الله صانعي (1) و آيت الله فاضل(2) و آيت الله شبيري زنجاني(3) هر ده روز يک بار مسافرت براي کثير السفر شدن کافي است گرچه مسافرت در رابطه با شغل نباشد.
.1 مجمع المسائل، ج2، س427.
2. تغيير فتوا 6/6/84 .ضميمه ج1 استفتاآت شده است.
3. توضيح مسائل، ج1 مسئله 1316.
و به نظر آيت الله مکارم شيرازي : الف: کسي که حداقل سه روز در هفته به مقدار مسافت شرعي به مسافرت شغلي(مانند سفر معلم ودانشجو) برود کثير السفر است. ب: محل تحصيل در حکم وطن است و نماز و روزه در آنجا تمام است(مگر در سفر اول که بايد بين قصر و اتمام جمع کند البته چنانچه مي داند ده روز مي¬ماند قصد ده روز مي کند و نمازش را تمام مي¬خواند ) مشروط بر اين که در آن محل حداقل يکسال به تحصيل ادامه دهد. (1)
1. استفتاآت، ج3، س252 .
و به فتواي آيت الله تبريزي براي کثير السفر شدن لازم است لا اقل هفته اي يکروز به مسافرت شغلي برود (اين حکم شامل دانشجويان نمي شود و آن ها اگر هفته اي دو روز هم سفر کنند احتياطا نمازشان را هم شکسته و هم تمام بخوانند و روزه شان را بگيرند و قضا ندارد.) و اگر هر 8 يا هر 9 روز يکبار سفر کند نمازش را هم تمام و هم شکسته بخواند و روزه اش را اگر گرفت مجزي است و قضا ندارد.(1)
1. استفتاآت، س469 و472 و493.
و به نظر آيت الله سيستاني: کثير السفر صدق مي کند بر کسي که حداقل ده روز در ماه يک بار به مسافرت برود يا ده روز در سفر باشد هر چند در ضمن دو يا سه سفر با اين شرط که تصميم بر ادامه داشته باشد به مدت شش ماه در يک سال يا سه ماه ولي در چند سال در اين صورت نماز او در همه مسافرت ها هر چند غير سفر هاي متکرر او باشد تمام است البته در ماه اول بين شکسته وتمام جمع بنمايد. و اگر روز هاي مسافرت او در ماه هشت يا نه روز باشد به احتياط واجب در همه سفر ها بايد هم شکسته بخواند هم تمام و اگر کمتر از اين باشد نماز شکسته است. (1) ( و محل کار در صورتي که حد اقل براي يک سال و نيم محل کار باشد و محل تحصيل که حد اقل دوسال ادامه داشته باشد در حکم وطن است و در ماه اول بين قصر و اتمام جمع کند.)
1. توضيح المسائل، مسئله 1296.و1317 و سوال حضوري از دفتر معظم له.
و به فتواي آيت الله وحيد خراساني: نماز و روزه کساني که شغل شان در سفر است به طوري که اکثر ايام يا يک روز در ميان براي انجام کار سفر مي کند تمام است. (1)
1. توضيح المسائل مسئله 1315.
و به فتواي آيت الله خوئي و ملحق مي شود به کسي که کارش در سفر است کسي که کارش در جاي ديگر است که مقدار معتد بهي از روزها را مثلا ماهي ده روز يا بيشتر به آنجا سفر مي کند و برمي گردد مانند کسي که اقامتش در جايي است و کارش در جاي ديگر از قبيل تجارت و تدريس .1
1. توضيح المسائل مراجع، ج 1 ص 726 ( شر ط هفتم از نماز مسافر).

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

با سلام. تعيين سال خمسي چگونه است؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
تعيين سال خمسي آن است که انسان تاريخ معيني را براي دادن خمس اموال و دارائي خود در نظر مي گيرد. و در آن تاريخ هر مقداري که از در آمد سال پس انداز کرده باشد يک پنجم آن را بابت خمس پرداخت مي کند.

شروع سال خمسى نياز به تعيين از سوى خود مكلف ندارد، بلكه خود به خود بر اساس چگونگى حصول درآمد سالانه متعيّن مى‏شود. بنا بر اين ابتداى سال خمسى امثال كارگران و كارمندان از اولين روز امكان دريافت اولين درآمد از درآمدهاى كار و كارمندى است، و سال خمسى تجّار و مغازه داران از تاريخ شروع به خريد و فروش و سال خمسى امثال كشاورزان از تاريخ برداشت اولين محصول كشاورزى سال شروع مى‏شود(1)
1. آيت الله خامنه اي، استفتائات، سؤال س 996.

با سلام و خسته نباشيد. حكم خمس در باره ي پولي كه به كسي قرض داده شده است و قرار است ماهيانه برگردانده شود چيست؟ در حاليكه سال خمسي هنوز براي آن نرسيده است ولي تا باز پرداخت كامل آن سال خمسي نيز خواهد رسيد. با تشكر

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
هر مقداري که از پول قرض تا پايان سال خمسي وصول شود ، چنانچه تا زمان رسيدن سال خمسي مصرف نشده باشد بايد خمس آن را بدهيد نسبت به باقي مانده آن که در سرسال خمسي قابل وصول نيست دادن خمس آن مقدار فعلا واجب نيست بلکه زماني که آن را دريافت کنيد واجب است اول خمس آن را بدهيد(1)
لطفا هرگاه سوال شرعي مي پرسيد ،نام مرجع تقليد خود را ذکر کنيد تا بر اساس نظر مرجع شما پاسخ بدهيم
پي نوشت:
1. آيت الله خامنه اي ، استفتائات، سؤال894 و 895.

صفحه‌ها