پرسش وپاسخ

بحث بنده مربوط به ولایت فقیه نمی شود بحث کلی است خود ولایت است با سلطه

چند نوع ولایت داریم؟ کدام یک بیشتر به معنی سلطه است؟ سلطه جیست؟ فرق ولایت با سلطه چیست؟

پاسخ:
ولایت گاهی به عنوان موهبت الهی نصیب برخی از افراد می‌شود. گاهی در پی ریاضت و مجاهدت‌های فراوان، جلوه‌ای از آن برای برخی از سالکان راستین حاصل می‌گردد.
ولایت (به کسر واو) به معنای امارت و سرپرستی است. ولایت (به فتح واو) به معنای محبت، نصرت، ربوبیت و مانند آن است.(1)
برخی درباره ولایت گفته اند:
ولایت از ولی گرفته شده و به معنای قرب است. در اصطلاح به کسی که از موهبت قرب حق تعالی بهره‌مند است، ولی گفته می‌شود. ولایت به مفهوم خاص آن عبارت از مرتبه فنا در حق تعالی است، زیرا کسی که به مقام فنای ذاتی و صفاتی و افعالی رسیده باشد و فانی فی الله و آراسته به اسما و صفات حق تعالی باشد، ولی الله خوانده می‌شود. ولایت گاهی به عنوان موهبت الهی نصیب کسی می‌شود. گاهی در پی ریاضت و مجاهدت‌های فراوان، جلوه‌ای از آن برای برخی از سالکان راستین حاصل می‌گردد.(2)
برای واژه ولایت معانی فراوان ذکر شده، در همه آن معانی این نکته نهفته است که ولایت در جایی صدق می‌کند که واسطه بین دو چیز به گونه‌ای برداشته شود که هیچ غیری میان آن دو وجود نداشته باشد. همین معنا در قرب های گوناگون نسبی، مکانی، منزلتی، محبتی و مانند آن وجود دارد، به همین دلیل واژه ولی به هر دو طرف ولایت اطلاق می‌گردد، مثلا گفته می‌شود خداوند متولی تدبیر امور بنده خود است و هدایت او را به عهده دارد. پس ولی او است، همچنین گفته می‌شود که مومن حقیقی ولی پروردگارش است، زیرا همواره در پی انجام فرمان‌های او است.(3)
گرچه واژه سلطه بار منفی دارد و بر تصرفات غاصبانه حکام جور اطلاق می شود، از این نظر هیچ ربطی بین ولایت که بار مثبت و کلمه وحیانی است، وجود ندارد. گاهی ممکن است در محاورات عرفی از حق تصرف شرعی و الهی با واژه سلطه تعبیر شود که در این صورت باید گفت: ولایت و حق تصرف در دو معنى به کار مى رود که نسبت میان این دو (در اصطلاح) عموم من وجه است.
معنى اول: سلطه تصرف در خصوص نفوس و اموال دیگران، همان گونه که شخص بر نفس و مال خود ولایت دارد. مى تواند به هر شکل و نحوى که بخواهد، تصرف کند، اعم از تصرفات خارجى، مانند آن که ولى، مولى علیه مانند فرزند کوچک خود را طبق مصلحت تحت عمل جراحى پزشک قرار دهد و یا او را با خود به سفر ببرد.
یا تصرفات اعتبارى در نفس او مانند آن که براى او زنى تزویج کند یا زن او را طلاق بدهد و یا در اموال مولى علیه تصرفاتى اعم از تصرفات خارجى و یا اعتبارى انجام دهد. اموال او را ـ طبق مصلحت ـ از جایى به جایى و یا از شهرى به شهر دیگر انتقال دهد یا آن که به فروش برساند یا اجاره دهد یا تعویض نماید.
معنى دوم: سلطه تصرف در امور اجتماعى و سیاسى کشور که از آن تعبیر به ولایت زعامت مى شود.
شاید اکثر فقها این نوع از ولایت که عبارت است از ولایت زعامت و ریاست حکومت اسلامى برای ولی فقیه قبول دارند. زیرا فقیه جامع الشرایط ـ اعم از شرایط شرعى و سیاسى، اجتماعى و عرفى ـ نسبت به حاکمیت اسلامى از دیگران اولى است؛ چه آن که حفظ نظم اسلامى باید به دست کسى انجام شود که آگاهى کامل از احکام اسلام و قوانین آن داشته باشد. با اندک توجهى به ضرورت حفظ نظم اسلامى ـ در صورت امکان ـ و قدرت و اختیار فقیه، به این نتیجه مى رسیم که حق حاکمیت اسلامى و ولایت تصرف در امور اجتماعى و سیاسى با فقیه است.
ولایت به معناى اول که یک نوع ویژگی فوق العاده است، بسیارى از علما آن را مخصوص معصومان(ع) دانسته اند.(4)
پیامبر اکرم(ص) و ائمه(ع)، هم به دلیل برخوردارى از مقام عصمت و هم به دلیل دارا بودن منصب حکومت و سرپرستى جامعه داراى ولایت بر مردم هستند. ولى محدوده این دو ولایت با هم فرق دارد؛ به این صورت که حضرات(ع) بر اساس مقام عصمت خود مجاز به تصرف در امور خصوصى مردم هستند؛ یعنى مى توانند در امور شخصى مردم به آنان امر و نهى کنند، مثلا به کسى دستور دهند که همسرش را طلاق دهد یا اموالش را بفروشد یا شغل معینى را عهده دار شود.
اما بر اساس ولایت و حکومت خود بر جامعه، فقط مجاز به تصرف در امور عمومى مردم هستند، چرا که حکومت اصولا عهده دار تنظیم امور عمومى مردم است؛ یعنى امورى که ناشى از زندگى اجتماعى است.
ولایت به معنای اول که ولایت بر نفوس و اموال مردم است، برای نبی و امام به ادله گوناگون قابل اثبات است که به دو دلیل علاوه بر دلیل عصمتی که به عنوان دلیل عقلی اشاره کردیم، می پردازیم:
1- اولین دلیل عبارت از این آیه است: « النبی اولى بالمؤمنین من انفسهم(5)؛ پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است‏».
2- دومین دلیل حدیث نبوی است: « انا اولى بکل مؤمن من نفسه (6)؛ نسبت به هر مومنی از خودش سزاوارترم».
آنچه در این باب ( ولایت بر نفوس و اموال مردم ) بر پیامبر و امام ثابت است، بیش تر از ولایت شخص بر نفس خود نیست. همان گونه که شخص در حدود شرعی مجاز به تصرف در مال و جان خود است، پیامبر و امام هم در همین محدوده مجاز به تصرف در جان و مال دیگران می باشند. همان طور که شخص نمی تواند بی دلیل شرعی و عقلی جان خود را به خطر بیاندازد، پیامبر و امام نیز مجاز نیستند جان یک فرد را بدون دلیل شرعی و عقلی به خطر بیاندازند.
همان گونه که شخص نمی تواند در مال خود تصرف غیر شرعی کند، امام و پیامبر نیز نمی توانند بدون دلیل شرعی در مال دیگری در جهت منافع جامعه دخل و تصرف نمایند. منشا این نوع از ولایت، عصمت معصومین (امام و پیامبر) علیهم السلام می باشد.(7)
نسبت میان این دو معنى ـ از ولایت تصرف ـ عموم من وجه است؛ یعنى ممکن است کسى هر دو نوع ولایت تصرف را دارا باشد، مانند پیامبر و امامان معصوم که هم داراى سلطه بر کشور بوده و هم سلطه بر نفوس و اموال شخصى افراد داشتند. ممکن است کسى تنها داراى یکى از این دو ولایت باشد، مانند ولی فقیه که تنها ولایت به معنای دوم را دارد. بسیاری از فقها ولایت به معنای اول را در مورد ولی فقیه قبول نکرده اند.
ولایت بالذات و بالاصاله از آن خداوند است، ولی انبیا و اولیا و در زمان غیبت حضرت مهدی(ع) فقهای دارای شرایط به نحوی مظهریت ولایت الهی را دارند.
«ولایت و حکومت همگی اختصاص به خالق و آفریننده انسان دارد. اگر انبیا و مرسلان و ائمه(ع) ولایت تکوینی و یا ولایت تشریعی و حکومت بر جامعه بشری دارند، ولایت‌ها، ظهوری از ولایت خدا و به اذن و فرمان اوست. اگر در عصر غیبت نیز برای فقیه جامع‌الشرایط، ولایت و مدیریتی در محدوده تشریع و قانون اسلام بر جامعه مسلمانان وجود دارد، آن نیز باید به اذن و فرمان خداوند می باشد و گرنه، انسان‌ها آزاد آفریده شده‌اند و هیچ انسانی سرپرست انسان دیگر نیست».(8)
واژه وِلایت (به کسر واو) به معنای امارت و سرپرستی است. وَلایت (به فتح واو) به معنای محبت، نصرت، ربوبیت است. ولایت عبارت است از قیام بنده به حق در مقام فنا از نفس خود. قیام در پی تدبیر و سرپرستی حق نسبت به بندة حاصل می‌شود که تدبیر انسان را به نهایت مقام قرب الهی می‌رساند. از این رو، وَلِیّ به کسی گفته می‌شود که خداوند به طور خاص متولی و سرپرست امور زندگی و شئون وجودی او باشد. او را از گزند کارهای ناشایست حفظ نماید تا از این رهگذر به مقام کمال نهایی خویش نایل آید. همان حقیقتی است که در قرآن کریم اشاره شده: «وهو یتولّى الصالحین».(9)(10)
ولایت مفهومی است که اطلاقاتی بسیاری دارد، نظیر ولایت پدر بر فرزند و یا ولایت پدر در اجازه عقد دختر و یا ولایت به معنای سرپرستی مرد نسبت به زنش و یا ولایت فرشتگان مدبر عالم بر جهان هستی. ولایت به مفهوم خاص آن عبارت از مرتبة فنا در حق تعالى است، زیرا کسی که به مقام فنای ذاتی و صفاتی و افعالی رسیده و فانی فی الله و آراسته به اسمای و صفات حق تعالى باشد، ولی الله خوانده می‌شود.
ولایت گاهی به عنوان موهبت الهی نصیب برخی از افراد می‌شود. گاهی در پی ریاضت و مجاهدت‌های فراوان، جلوه‌ای از آن برای برخی از سالکان راستین حاصل می‌گردد.
ولایت از نظر عرفانی دارای مراتب است. مرتبه عالی ولایت که از آن به ولایت مطلقه یاد می‌شود، اختصاص به انسان کامل (پیامبر و اهل بیت‌) دارد. جلوه‌هایی از آن حقیقت معنوی و پدیدة متعالی نصیب برخی سالکان راستین نیز خواهد شد. بر اساس آنچه از آموزه‌های عرفانی به دست می‌آید، ولایت مطلقه از آن مقام ختمی مرتبت است. او در واقع ولی مطلق است، اما انبیای دیگر و اولیای معصوم(ع) به تبع از آن مقام دارای ولایتند.
بنابراین ولایت مطلقه بالاصاله از آن مقام ختمی مرتبت است و به تبع از آن انبیا و اولیای معصوم است. عارفان و سالکان و صالحان نیز به نوبة خود بعد از اولیا می‌توانند جلوه‌های از آن نور متعالی را داشته باشند. از ولایت انسان کامل (پیامبر و اهل بیت‌) به ولایت شمسیّه و از ولایت سایرین به ولایت قمریه یاد شده است.
چون همان طور که قمر(ماه) در پرتوی نور آفتاب روشن می‌شود، سالکان راستین نیز در پرتوی ولایت انسان کامل دارای ولایت معنوی تبعی می‌شوند و جلو‌‌ه‌ای از آن ولایت و معنویت نصیب‌شان می‌گردد.(11)

پی‌نوشت‌ها:
1. طریحی، مجمع البحرین، مکتبه المرتضویه، تهران، 1365 ش، ج 1-2، ص 455.
2. صدر المتالهین، مفاتیح الغیب، موسسه النشر تاریخی العربی، بیروت، 1419ق. ج 2، ص 573.
3. طبا طبایی، المیزان، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1370 ش. ج 10، ص 89،
4. آیت الله سیدمحمد مهدى موسوى خلخالى، حاکمیت در اسلام، دفتر تبلیغات، قم، 1378 ش، ص 334 ـ 333.
5. احزاب (33) آیه 6.
6. کلینی، اصول الکافی، درا الکتب الاسلامیه، تهران، 1380 ق، ج 1، ص 406، حدیث 6.
7. سید محمد صادق روحانی، فقه الصادق، موسسه نشر فقیه الصادق، قم، ص161-164.
8. جوادی آملی، ولایت فقیه، نشر اسراء، قم، 1378ش. ص 133.
9. اعراف (7) آیه 196.
10. صادقی، پیامبر اعظم در نگاه عرفانی امام خمینی، مؤسسه آثار امام خمینی، 1387ش، ص 230.
11. صادقی، سیمای اهل بیت در عرفان امام خمینی، مؤسسه آثار امام، 1387ش، ص 155.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

با سلام اگر یک زن که شوهر دارد و شوهرش رضایت داشته باشد همزمان میتواند صیغه مرد دیگری شود ؟ البته بدون دخول با تشکر

صیغه شدن زن شوهردار، حرام است و رضایت شوهر، تأثیر ندارد.
اگر صیغه شود، برای همیشه به آن مرد حرام می شود و بعد از طلاق و تمام شدن عده هم نمی تواند با او زادواج کند.
اگر صیغه شود و دخول شود، با شرایطی سنگسار می شود و اگر دخول نشود، مجازات کم تر از اعدام دارد. (1)

پی نوشت:
1. امام خمینی، تحریر الوسیله، ج 2، ص 270، مسئله 8. (مطابق با نظر آیت الله خامنه ای) .

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

با عرض سلام وخسته نباشید ، دانشجوی 21 ساله هستم در دانشگاه شریف با خانواده ظاهرا سنتی و مذهبی . گاهی که خانواده ی دوستان من در سفر به سر می برند شب را به همراه بعضی دوستان دیگر در منزل آنها اقامت می کنم به خصوص شبهایی که فردایش تعطیل است . متاسفانه خانواده بنده با این امر مخالفند و همیشه باهم جر و بحث داریم . هر بار که از آنها دلیلی می خواهم که این کار چه مشکل اخلاقی یا شرعی دارد فقط می گویند همه این کار را نادرست می دانند . خیلی سعی کردم که منطقی با آنها صحبت کنم و دلایل زیادی را هم به آنها می گویم اما بی فایده است . به من می گویند برو از یک روحانی یا فرد عالم بپرس که اینکار اشکال دارد یا نه تا ببینی که راست می گوییم . من هم که دیدم صحبت منطقی و با دلایل و امثال عقلی فایده ندارد به شما رجوع کردم تا نظر شما را بدانم. این را هم می دانم که ممکن است بعضی ها به این طریق مرتکب گناه شوند اما آیا این دلیلی است بر اینکه این کار کلاً مشکل دارد ؟ از سایت خوبتون هم تشکر می کنم .(مرجع بنده آقای سیستانی است )

پرسشگر گرامی
والدین برای شما دلسوزی می کنند . حرف های آن ها از سر دلسوزی است ،ولی درباره رفتن به خانه دوست تان برای تنها نبودن او باید بگوییم که این کار اشکالی ندارد حتی از این جهت که به او به نوعی کمک کرده اید، خوب است .
اگر رفتن به نوعی زمینه تحریک شما را فراهم می کند یا در آن جا از نظر جنسی تحریک می شوید یا وسائل گناه فراهم است ،از نظر اخلاقی بهتر است این کار را نکنید و این دغدغه ای است که والدین تان دارند.
برای حل شدن مشکل بهتر است که با والدین صحبت کنید .خصوصیات اخلاقی و محیط امن خانه را برایشان توضیح دهید . خیال آن ها را از بابت امنیت اخلاقی در آن خانه مطمئن کنید.

طبق گفته پیامبر(صلی الله علیه و آله) اگر کسی بمیرد و امام زمان خود را نشانسد به مرگ جاهلیت مرده. پس قطعاً حضرت زهرا (سلام الله علیها)  امام زمان خود را شناخته و از او پیروی می کرده است، پس چرا اهل سنت ابوبکر و ... را امام قرار می دهند؟

با توجه به اینکه حضرت فاطمه (س) معصوم اند و در زمان خود امامی داشته اند که آن هم امام علی (علیه السلام) بوده، چرا اهل سنت این را قبول نمی کنند؟

پاسخ:
به چند نكته توجه فرمائيد:
1. اهل سنت به دنبال اتفاقي كه در صدر اسلام مبني بر افتادن زمام خلافت به دست ابوبكر و تبديل شدن مقام الهي ولايت و جانشيني پيامبر(صلی الله علیه و آله) به منصب مردمي و ظاهري و حكومتي بود، عملا اعتقادي به امامت به معنائي كه پيروان اهل بيت (علیهم السلام) به پيروي از دستور قرآن(1) و پيامبر (ص) معتقدند(2)، ندارند. اگرچه اميرالمؤمنين را به عنوان خليفه چهارم مي پذيرند، لكن با مشاهده خطاها و اعترافات خليفه اول و به ويژه خليفه دوم نسبت به ضعف و نداشتن علم كافي در مسائل ديني و همچنين عملكرد تبعيض آميز و بد خليفه سوم براي هيچ كس از خلفا حتي ابوبكر مقام امامت را نمي پذيرند(3). آن ها را به عنوان خليفه و حاكم ظاهري مي شناسند.
2. به رغم ادله قطعي مبني بر عصمت و طهارت اهل بيت و به ويژه حضرت زهرا (س) (4) به جهت مخالفت عملي خليفه اول و دوم با اهل بيت و حضرت زهرا (س) و به ويژه جسارت نمودن آن ها و به آتش كشيدن خانه حضرت و... غضب و خشم حضرت زهرا (س) را تا آخرين لحظه عمر با خود داشتند(5). به ناچار براي توجيه عمل آن ها عصمت حضرت زهرا را نمي پذيرند.
3. روايت مذكور در مورد شناخت امام زمان كه طبق مفاد آن فردي كه بدون شناخت و پذيرش ولايت امام زمان خود از دنيا رود، به مرگ جاهليت مرده و مسلمان محسوب نمي شود، مورد پذيرش اهل سنت مي باشد(6). بنا بر فرض عدم قبول عصمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) نيز نمي توانند اين پرسش را پاسخ دهند، زيرا بنا بر ادله خود مي دانند كه طبق فرموده پيامبر (ص) غضب حضرت زهرا به معناي غضب خداوند مي باشد (7)، در حالي كه حضرت زهرا تا آخرين لحظه حيات از ابوبكر و عمر غضبناك بود(8) حتي به آن ها نگاه نكرد تا چه رسد بيعت نمايد. بايد در مورد مسلمان بودن حضرت زهرا ترديد كنند كه مقام حضرت زهرا چنان فروزان است كه جرات چنين تصوري را ندارند. پس راهي جز انكار امامت حقيقي ابوبكر باقي نمي ماند. برخي از عالمان اهل سنت با توجه به همين مطلب و با استناد به همين اتفاق شيعه شدند.(9)

پي نوشت ها:
1.نساء(4) آيه 59.
2.در كتاب شريف المراجعات بسياري از اين روايات از منابع مهم اهل سنت به همراه اعترافات بزرگان آن ها بر صحت اين روايات نقل شده است ( علامه سید شرف‌الدین،المراجعات ،ص28 - 31،بي جا ،بي تا )
3.تفتازاني ،شرح مقاصد، ج 5، ص 249.بي جا بي تا .
4.احزاب (33) آیه 33.
5.مسلم نيشابوري ،صحيح مسلم،ج5 ،ص 154،بي جا ،بي تا.
6.احمد حنبل،مسند احمد،ج4 ،ص 96،دار صادر،بي تا.
7.متقی هندی،کنز العمال ، ج 12 ، ص 111،بي جا ،بي تا.
8.بخاري، صحيح بخاري،ج5 ،ص 82،بي جا ،بي تا.
9. دکتر تیجانی سماوی،آن گاه هدایت شدم .

من تا چند سال قبل فیلم مستهجن نگاه میکردم ولی الان دیگه نگاه نمی کنم و توبه کردم،آیا دیدن بدن آن زنان حق الناس می باشد و با دیدن آن فیلم ها استمناء کرده ام،اکنون که توبه کرده ام آیا خدا مرا می بخشد،یک سوال دیگه هم داشتم که هیج جا روم نمیشه بپرسم لطفا جوابم رو بدید:تا سه سال پیش استمناء میکردم(هر روز)العان با مشکل زود انزالی مواجهم آیا راهی برای حل این مشکل هست.

پاسخ:
1. نگاه کردن فیلم های مستهجن که به منظور انحراف تدارک دیده شده، جایز نیست ولی اگر منی بیرون نیامده باشد، استمنا حساب نمی شود.(1)
2. دیدن بدن زنان حق الناس به شمار نمی رود، بلکه حق الله است، از این رو لازم نیست از زنانی که بدن شان در فیلم مشاهده شده، حلالیت طلبیده شود، بلکه فقط قوانین الهی نقض شده است، راه جبران آن توبه می باشد. چنانچه توبه شخص واقعی باشد، یعنی از ته دل از کار خود پشیمان باشد و عزم راسخ و تصمیم جدی بر ترک گناه بگیرد و از خداوند طلب آمرزش نماید، اطمینان کامل داشته باشد که خداوند گناه او را می بخشد، زیرا وعده خداوند حق است. در قرآن کریم این وعده را به گناهکاران داده است:
قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ﴿زمر/53﴾؛
ای بندگان من که بر خود تان ستم نموده اید، از رحمت الهی نومید مباشید. خداوند همه گناهان را می بخشد، زیرا او خدای بسیار آمرزنده و مهربان است.
در جای دیگر شرایط پذیرش توبه را ذکر نموده : وَ الَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلَى مَا فَعَلُوا وَ هُمْ يَعْلَمُونَ، أُولٰئِكَ جَزَاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ .﴿آل عمران/135-136) ؛
کسانی که کار ناشایست از آنان سرزده و یا به خودشان ستم نموده باشند، چنانچه خدا را به یاد آورند و از گناه خود به درگاه خدا توبه و استغفار نمایند، (البته جز خدا کسی دیگری نمی تواند گناهان را ببخشد)، و بر کار زشت شان ادامه ندهند، پاداش چنین کسانی آمرزش از جانب پروردگار شان است.
پی نوشت:
1. سید مسعود امامی، احکام روابط زن و مرد، ص82، مسأله 70. فتوای آیت الله سیستانی.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

صفحه‌ها