پرسش وپاسخ

آیات سوره عبس اگر مربوط به پیامبر(ص) باشد باعصمت ایشان منافات ندارد؟
پيامبران و امامان به مرتبه اي از معرفت، ايمان و يقين رسيده اند كه علاوه بر گناه، كارهايي كه حرام و گناه نيست. ولي از آنان پسنديده نمي باشد، را مرتكب نمي شوند.

آیا آیات سوره عبس اگر مربوط به پیامبر(ص) باشد با مقام عصمت ایشان و اینكه ترك اولی نمی كنند منافات ندارد؟

پيامبران و امامان به مرتبه اي از معرفت، ايمان و يقين رسيده اند كه علاوه بر گناه، كارهايي كه حرام و گناه نيست. ولي از آنان پسنديده نمي باشد، را مرتكب نمي شوند. زيرا عشق و ارادت آنان به بندگي به درجه اي است كه آنان را از ارتكاب آنچه خدا نمي پسندد، در امان مي دارد و به كسب رضاي خدا مشغول مي دارد.

اين پيامد درجه ايماني و معرفتي آنها است و كاملا طبيعي است. هر كس در پي كسب رضاي محبوب مي باشد و از آنچه محبوب نمي پسندد، دوري مي كد و هر چه اين عشق و محبت شديدتر باشد، رضايت طلبي هم شديدتر است و دوري او از موجبات سخط محبوب بيشتر مي باشد.

اما در باره سوره عبس:

اين كه آيات اول اين سوره عتاب است، شكي نيست و قطعا عتاب به كسي است كه از آمدن مسلمان نابيناي مستضعف چهره در هم كشيده و او را حقير و بي اهميت شمرده و به جذب كافران متكبر، خودخواه و متمكن رغبت فراوان داشته و بدان اهميت مي داده است. علامه مي گويد:

اين آيات (آيه اول تا دهم) عتاب كسي است كه ثروتمندان را بر ضعفا و مساكين  مؤمن مقدم مي‏دارد، اهل دنيا را احترام مي‏كند و اهل آخرت را خوار مي‏شمارد.(1)

اما اين فرد مورد عتاب چه كسي است؟ بنا بر روايات اهل سنت و بعضي رواياتي كه در كتب روايي شيعه وارد شده، مورد عتاب رسول خداست. بنا بر روايات مورد اشاره، اين آيات درباره ابن ام مكتوم نابينا نازل شد كه روزي بر رسول خدا (ص) وارد شد. در حالي كه جمعي از مستكبرين قريش نزد آن جناب بودند و با ايشان درباره اسلام سخنان سري داشتند، رسول خدا  از آمدن ابن ام مكتوم چهره در هم كشيد، خداي تعالي او را مورد عتاب قرار داد كه چرا از يك مردي تهي‏دست چهره در هم كردي؟

كساني كه آيات را ناظر به رفتار رسول خدا مي دانند، براي توجيه آن گفته اند كه  چهره در هم كشيدن و روگرداندن در حدّ ترك اولي است و منافاتي با عصمت ندارد، چرا كه معناي ترك اولي اين است كه در اين جا بهتر بود اين عمل را انجام نمي‏داد، ولي انجامش به هيچ وجه معصيت الهي نمي‏باشد. علاوه اين كه:

پيامبر هدفي جز نفوذ در سران قريش و گسترش دعوت اسلام نداشت.

چهره درهم كشيدن در برابر نابينا مشكلي ايجاد نمي‏كند،

عبدالله بن ام‏مكتوم نيز رعايت آداب مجلس را نكرده بود، ولي چون خداوند اهميت فوق‏العاده‏اي به محبت و ملاطفت كردن به مؤمنان مستضعف قائل است، همين مقدار بي‏اعتنايي را در برابر مؤمن از پيامبرش نمي‏پسندد و او را مورد عتاب قرار مي‏دهد.

اما از امامان شيعه رواياتي وارد شده كه اين آيات در مورد فردي از بني اميه (كه ظاهرا در زمره مؤمنان به رسول خدا بوده) نازل شده. مضمون و محتواي روايات اين است كه آن فرد براي سران شرك و ايمان آوردن آن ها اهميت بسيار قائل بوده، فردي مانند ابن مكتوم مؤمن در نظرش اهميت چنداني نداشته، وقتي ام مكتوم  وارد مجلس شده و از رسول خدا با اصرار پاسخ سوال خود را طلبيده و رعايت مجلس را نكرده، او ناراحت شده كه چرا اين فرد اين قدر به خود جرات مي دهد. چرا رسول خدا به او ميدان مي دهد و چرا او را رد نمي كند و الان سران شرك مي گويند همه ايمان آورندگان به پيامبر، كوران و بندگان و افراد بي اهميت هستنتد. وقتي او ناراحت شده و چهره در هم كشيده و رو گردانده، خدا چهره ترش كردن و روگرداندن او را يادآوري نموده ، بعد خطاب به پيامبر بر اهميت مؤمنان مستضعف و بي اهميتي كافران توانمند تاكيد كرده است.(2)

اگر توجه كنيم كه چرا چهره در هم كشيده شده و روگردانده، آن وقت خواهيم فهميد كه اصولا آيا چنين عملي از رسول خدا سر مي زند يا نه؟

اگر به خود آيات دقت شود معلوم مي شود كه علت عبوس شدن و روگرداندن اين بوده كه:

1. براي افرادي كه احساس استغنا و بي نيازي مي كردند ، اهميت قائل بوده و به ايمان آوردن آن ها اهميت فوق العاده مي داده، ولي براي ايمان آوردن و جذب افراد مستضعف اهميتي قائل نبوده است.

2. با اين كه مراجعه كننده نابينا بوده و قرآن هم بر نابينايي او تاييد كرده تا برساند كه بايد بيش تر مورد توجه واقع مي شد، ولي به جهت نداشتن مقام و ثروت مورد توجه واقع نشده و از او روگردانده و به خاطر ورودش، روترش كرده است.(3)

گر چه مخاطب شخص رسول خداست، ولي با توجه به آيات قران و روايات فراوان شان رسول خدا برتر از آن است كه براي ايمان آوردن سران شرك چنين اهميتي قائل باشد و از آمدن مؤمني نابينا در جلسه اش با مشركان چهره در هم كشد و رو بگرداند. بلكه چهره ترش كردن و روگرداندن از شخص ديگري سرزده، خداوند رسولش را مخاطب عتاب ساخته تا اهميت مطلب را برساند. نامي از كسي كه روترش كرده و چهره برگردانده نبرده تا بي اهميتي و ناچيزي او را اعلام كند. در قرآن سابقه دارد كه رسول خدا به خاطر كار ناكرده و به خاطر عملي كه از بعض پيروان ايشان سر زده، عتاب شده تا اهميت موضوع بيان شود و اين از باب مثل معروف "به در بگو تا ديوار بشنود"، است.

اگر رو ترش كردن و چهره برگرداندن از رسول خدا سرزده بود، مناسب تر اين بود كه در قرآن با خطاب(مثل بقيه آيات اين جريان) به ايشان نسبت داده شود، نه اينكه با صيغه غايب بگويد" رو ترش كرد و چهره بر گرداند" بعد بفرمايد:"و تو چه مي داني شايد ..."

همين كه فاعل را غايب و نامشخص گرفته، نشان مي دهد كه خواسته بگويد فاعل پيامبر نيست، بلكه فردي است كه ارزش نامبردن ندارد، ولي عملش به حدي بد است كه بايد ذكر شود و سرزنش گردد و پيامبر به خاطر وقوع اين عمل در زير مجموعه اش، عتاب شود.

آيات قرآن حاكي است كه پيامبران چنين اخلاقي نداشتند. مؤمنان مستضعف در نظر آنان حقير نبودند. سران شرك در نظر آنان ابهتي نداشتند. اين كلام خدا در باره نوح پيامبر است:

وَ لا أَقُولُ لِلَّذينَ تَزْدَري أَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْراً اللَّهُ أَعْلَمُ بِما في‏ أَنْفُسِهِمْ إِنِّي إِذاً لَمِنَ الظَّالِمين؛‏(4)

و نمي‏گويم كه خدا به آنان كه شما به حقارت در آن ها مي‏نگريد، خير خود را عطا نكند. خدا به آنچه در دل هاي آنه است آگاه‏تر است. اگر چنين كنم، از ستمكاران خواهم بود.

قالُوا أَ نُؤْمِنُ لَكَ وَ اتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ قالَ وَ ما عِلْمي‏ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ اِِنْ حِسابُهُمْ إِلاَّ عَلي‏ رَبِّي لَوْ تَشْعُرُونَ وَ ما أَنَا بِطارِدِ الْمُؤْمِنينَ؛ (5)

گفتند: آيا به تو ايمان بياوريم و حال آنكه فرومايگان پيرو تو هستند؟ گفت: دانش من به كارهايي كه مي‏كنند نمي‏رسد. اگر مي‏فهميد، حساب شان تنها با پروردگار من است و من مؤمنان را طرد نمي‏كنم.

از طرف ديگر خداوند در همان اوان بعثت بر خلق عظيم و ارزشمند و فوق العاده ايشان تصريح كرده و فرموده:

انك لعلي خلق عظيم؛(6)

تو اخلاق عظيم و برجسته‏اي داري!

و هيچ گاه از او عبوس و ترشرويي نسبت به مؤمنان و حتي كافران روايت نشده است.

از طرف ديگر در سوره شعرا كه از سوره هاي مكي است، نسبت به رسول خدا سفارش شده:

و اخفض جناحك لمن اتبعك من المؤمنين؛(7)

و بال و پر خود را براي مؤمناني كه از تو پيروي مي‏كنند بگستر!

و در سوره حجر باز به او تاكيد كرده:

لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلي‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ"(8)

هرگز چشم خود را به نعمت هايي كه به گروه‏هايي از آن ها (كفار) داديم. ميفكن و به خاطر آنچه آن ها دارند ،غمگين مباش و بال و پر خود را براي مؤمنان فرود آر.

و در ادامه فرموده:

فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِين؛‏(9)

به آنچه امر شده اي ،قيام كن و از مشركان رو بگردان.

اگر كسي  بگويد اين دستور ها بعد از جريان ابن مكتوم نازل شده، گوييم اولا دليلي بر اين نيست.

 ثانيا اين رفتارها به حكم عقل ناپسند است. محال است صاحب خلق عظيم مرتكب آن ها شود حتي اگر نهي هم نرسيده باشد.

اگر كسي بگويد فاعل "عبس و تولّي" خود رسول الله است و بدين جهت خدا با صيغه غايب به او اشاره كرده تا بگويد. گويا از آن جناب سر نزده و ديگري مرتكب شده و اگر بعد با خطاب با ايشان سخن گفته تا بگويد اقبال بعد از اعراض نشانه بزرگداشت مخاطب است(10) مي گوييم: اين حرف صحيح نيست. زيرا عتاب در آيات بعد اگر شديدتر نباشد، خفيف تر نيست. به آيات خطاب توجه كنيد:

وَ ما يُدْريكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّي أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّكْري‏ أَمَّا مَنِ اسْتَغْني‏ فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّي وَ ما عَلَيْكَ أَلاَّ يَزَّكَّي وَ أَمَّا مَنْ جاءَكَ يَسْعي‏ وَ هُوَ يَخْشي‏ فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّي؛(11)

چه مي‏داني شايد او پاكي و تقوا پيشه كند. يا متذكّر گردد و اين تذكّر به حال او مفيد باشد! امّا آن كس كه توانگر است، تو به او روي مي‏آوري در حالي كه اگر او خود را پاك نسازد، چيزي بر تو نيست! امّا كسي كه به سراغ تو مي‏آيد و كوشش مي‏كند و از خدا ترسان است، تو از او غافل مي‏شوي‏.

عتاب در اين آيات كاملا مشهود و ظاهر و حتي شديدتر از آيه اول و دوم است.

بنا بر اين اصلا قابل قبول نيست كه ترش كننده رو و برگرداننده چهره از ابن ام مكتوم رسول خدا  باشد.

پي نوشت ها:

1. ترجمه الميزان، ج20، ص324.

2. تفسير قمي، ج 2، ص 404؛ البرهان، ج5، ص582-583.

3. ترجمه الميزان، ج20، ص325-327.

4. هود(11)آيه31.

5. شعراء(26)آيه111-114.

6. قلم(68)آيه4.

7. شعراء، آيه215.

8. حجر(15)آيه88.

9. همان،آيه94.

10. روح المعاني، ج30، ص39.

11. عبس(80)آيه4-10.

البرهان، ج5، ص582-583.

براي تفسير صحيح حتما بايد به شان نزول آيه و سوره توجه كرد؟
هر گاه به مناسبت جرياني درباره شخص و يا حادثه اي، خواه در گذشته يا حال يا آينده و يا درباره فرض احكام، آيه يا آياتي نازل شود، همه اين موارد را شان نزول ...

آيا قرآن را مي توان بدون شان نزول آيه تفسير كرديا اينكه براي تفسير صحيح حتما بايد به شان نزول آيه و سوره توجه كرد؟

هر گاه به مناسبت جرياني درباره شخص و يا حادثه اي، خواه در گذشته يا حال يا آينده و يا درباره فرض احكام، آيه يا آياتي نازل شود، همه اين موارد را شان نزول آن آيات مي گويند، مثلا مي گويند كه فلان آيه تبت يدا ابي لهب و تب در سوره مسد راجع به ابولهب نازل شده است.

اصطلاح ديگري در علوم قرآن وجود دارد، به نام سبب نزول كه بيش تر مفسران ميان اين دو ( شان نزول و سبب نزول ) فرقي قائل نيستند. اما شان نزول اعم و سبب نزول اخصّ است .

تعريف سبب نزول به حادثه يا پيش آمدي مي گويند كه متعاقب آن، آيه يا آياتي نازل شده باشد. آن پيش آمد، موجب نزول گرديده است.(1)

اما به اين نكته توجه داشته باشيد كه غالب سوره هاي قرآن بدون شأن نزول خاص از جانب خدا بر قلب پيامبر نازل شده اند تا بر مردم تلاوت كند و آنان را به بينش و اخلاق و رفتار مورد نظر خدا تربيت نمايد. بلكه تعداد محدود و كمي از آيات نسبت به كل قرآن شان نزول يا سبب نزول دارد. بيش تر آيات بدون اين كه واقعه خاصي پيش آمده باشد، بر پيامبر اسلام (ص) نازل شده اند.

داستان هاي پيامبران هم هر مقطعش در يك زمان براي آثار تربيتي رفتاري اخلاقي كه داشته، بر پيامبر نازل شده، چون قرآن كتاب تاريخ محض نبوده، همه آن را در يك جا و به ترتيب از اول تا آخر شرح نداده، بلكه در هر مقطعي بدان اشاره كرده است.

اگر بگوئيم تفسير قرآن فقط به وسيله شان نزول صورت مي گيرد به يقين با نبود شان نزول خيلي از قرآن از تفسير و تبيين خالي خواهد بود پس چاره كار چيست و قرآن چگونه براي مردم تفهيم و تبيين و تفسير گردد؟

در اين كه قرآن كتابي قابل فهم است و به زبان عربي روشن بيان شده و يادآور فطريات و عقليات است و با بيان موعظه گونه و نصيحت وار و با وعده و وعيد به هدايت آدميان همت گمارده، هيچ شكي نيست.

قرآن كتاب معما نيست كه فقط معما شناسان بتوانند آن را بفهمند و كتاب تخصصي علمي هم نيست كه عموم مردم و غير متخصصان با مراجعه مستقيم به او هيچ بهره اي نگيرند و جز مراجعه به اهل تخصص براي فهم آن راهي نداشته باشند.

قرآن براي هدايت عموم مردم نازل شده و عموم مردم مي توانند با مراجعه مستقيم به آن، از سفره گسترده معارفش بهره گيرند و به بسياري از پيام هاي هدايتي اش آگاه شوند و اين گونه نيست كه بهره عموم فقط تلاوت آيات و ثواب بردن باشد بدون اين كه با آياتش ارتباط برقرار كرده و چيزي بفهمند.

اما اين به اين معنا نيست كه همه انسانها همه مطالب قران را بفهمند ،قرآن كتاب معارف است و داراي معارفي بالا ست كه فهم آن معارف بالا كار همگان نيست و فهم آن براي عده خاصي است كه ديگران از روزنه وجودي آنها به معارف قرآن دسترسي مي يابند چه اين كه خود نيز مي توانند با تلاش و كوشش و بالا بردن سطح علم و معنوي خود جزء خواص گشته و از اين كتاب آسماني بهره بيشتري ببرند.

مگر خدا نفرموده آيات قرآن دو دسته اند: آيات محكم و متشابه، آيا همه افراد توان ارجاع محكمات به متشابهات و درك معناي صحيح متشابهات را دارند؟

مگر قرآن داراي آيات ناسخ و منسوخ نيست؟ آيا همه افراد توان درك و شناخت آيات ناسخ و منسوخ را دارند؟

آيا قرآن داراي مطلق و مقيد نيست و همه افراد توان شناخت اين ها را دارند؟

خداوند مي فرمايد:"«كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَ اَنْتُمْ تُتْلي عَلَيْكُمْ آياتُ اللّه‏ِ وَ فيكُمْ رَسُولُهُ؛ (2)  چگونه كفر مي‏ورزيد و حال آن كه آيات خدا بر شما تلاوت مي‏شود و رسول خدا در بين شماست؟».

به همين خاطر است كه خداوند در كنار نزول قرآن پيامبر(ص) را براي تفسير و تبيين قرآن مبعوث كرده است تا علاوه بر ارسال قرآن براي مردم وظيفه تبين و تفسير آن را هم به دوش بگيرد و از اين محضر استفاده مردم از قرآن كامل گردد.

در اين آيه دو عامل براي هدايت مردم و حفظ آنان از گمراهي معرفي شده است: يكي  آيات كتاب خدا كه بر مردم تلاوت مي‏شود و دوم رسول خدا كه در بين آن هاست و مضمون وحي را تبيين مي‏كند. از ظهور كلام فهميده مي‏شود كه كتاب خدا بدون ضميمه شدن تفسير پيامبر و به تنهايي براي در امان نگه داشتن آن ها از كفر، كافي نيست؛ زيرا ممكن است مضمون وحي را درست نفهمند و آن را بد تفسير كنند و گمراه شوند.

«اَنْزَلْنا اِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبيِّنَ لِلنّاسِ مُا نُزِّلَ اِلَيْهِمْ؛ (3) اين قرآن را به سوي تو فرود آورديم، تا براي مردم آنچه را به سوي ايشان نازل شده است توضيح دهي، و اميد كه آنان بينديشند».

در اين آيه به صراحت وظيفه رسول خدا تبيين و تفسير قرآن معرفي شده است اين ربطي به شان نزول ندارد و چه بسا برخي شان نزولها اعتبار و سند معتبري هم ندارند .

در آيات متعددي رسول خدا، معلم كتاب معرفي شده است:

«اَرْسَلْنا فيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلوْ عَلَيْكُمْ اياتِنا وَ يُزَكّيكُمُ وُ يُعَلِّمُكُمْ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ؛ (4) در ميان شما فرستاده‏اي از خودتان روانه كرديم كه آيات ما را بر شما مي‏خواند و شما را پاك مي‏گرداند».

«رَبَّنَا وَ ابْعَثْ فيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ اياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكّيهِمْ؛ (5) پروردگارا در ميان آنان فرستاده‏اي از خودشان برانگيز تا آيات تو را بر آنان بخواند وكتاب و حكمت بدانان بياموزد و پاكشان گرداند».

معلوم است كه منظور از تعليم كتاب، آموزش خواندن آن نبوده است؛ زيرا آنان عرب بودند و هم معاني ظاهري الفاظ قرآن را مي‏فهميدند و هم باسوادهاي آنان مي‏توانستند نوشته‏هاي قرآن را تلاوت كنند و تعليم خواندن و نوشتن به بي سوادهاي آنان هم، تعليم قرآن نبود؛ بلكه تعليم خواندن و نوشتن بود. پس منظور از تعليم كتاب، يعني تبيين مضامين و پيام‏هاي قرآن و تفسير آيات آن.

و مگر رسول خدا هنگام وفات نفرمود:

من دو چيز گران بها و ارزشمند در بين شما به ارث مي‏گذارم و اگر بعد از من به آن دو متمسك شويد، هرگز گمراه نخواهيد شد و آن دو عبارتند از: كتاب خدا و عترت و اهل بيتم.(6)

اين بيان مشابه همان آيه 101 آل عمران است كه سبب صيانت از گمراهي را كتاب خدا و رسول خدا معرفي كرده بود. علاوه بر اين روايات فراوان ديگري دلالت دارد.

بنا بر اين قرآن به زبان عربي مبين و براي هدايت عموم نازل شده و فهم آن در هيچ دسته و گروهي منحصر نشده و همه مي توانند با كسب مقدمات لازم از سفره مواهب بيكران قرآن طعام هاي معرفتي و هدايتي بگيرند. ولي چون افراد در معرض بدفهمي و غلط فهمي هستند و چون درك همه معارف قرآن از توان غالب انسان ها خارج است، خداوند پيامبر و اهل بيتش را به بيان و تفسير قرآن گمارده و ما بايد فهم خود را به آنان ارجاع داده و در صورت تاييد آن ها، به فهممان عمل كنيم و براي فهم معاني متعالي قرآن بايد از پيامبر و اهل بيت و شاگردان مكتب آن ها كمك بگيريم.

شما مي توانيد در اين زمينه از كتاب تفسيري براي آگاهي شان نزول آيات استفاده كرد. از جمله تفسير نمونه آيت الله مكارم شيرازي ذيل آيات خصوصا شروع سوره ها مراجعه نمائيد. بسيار مناسب است. كتاب هاي غير تفسيري هم در اين زمينه قابل استفاده وجود دارد:

1- اسباب النزول ،نوشته دكترسيد محمد باقر حجتي.  2- اسباب النزول واحدي ،ترجمه اسلامي.

پي نوشت ها:

1. علوم قرآني، محمد هادي معرفت، ص87.

2. آل عمران (3) آيه 101.

3. نحل(16)آيه 44.

4. بقره(2)آيه 151.

5. همان، آيه 129.

6. محمد قمي، حديث ثقلين، مصر دارالتقريب، 1371 ق، ص 9.

آيا آياتي كه در قرآن خطاب به پيامبر هست شامل ما هم مي شود؟
آياتي كه پيامبر(ص) را مخاطب قرار داده و حكم آيه مختص پيامبر(ص) است و شامل ساير افراد نمي شود مانند اين آيه كه خداوند متعال مي فرمايد:...

آيا آياتي كه در قرآن خطاب به پيامبر هست شامل ما هم مي شود يا اختصاص به ايشان دارد؟

آياتي از قرآن كريم شخص پيامبر(ص) را مخاطب قرار داده، أقسام مختلفي دارند كه به مهمترين آنها اشاره مي شود:

1. آياتي كه پيامبر(ص) را مخاطب قرار داده و حكم آيه مختص پيامبر(ص) است و شامل ساير افراد نمي شود مانند اين آيه كه خداوند متعال مي فرمايد:

"يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنا لَكَ أَزْواجَكَ اللاَّتي‏ آتَيْتَ أُجُورَهُنَّ وَ ما مَلَكَتْ يَمينُكَ. . . . "(1) "اي پيامبر! ما همسران تو را كه مهرشان را پرداخته‏اي براي تو حلال كرديم، و همچنين كنيزاني كه از طريق غنايمي كه خدا به تو بخشيده است مالك شده‏اي و. . . "

در اين آيه موارد هفتگانه‏اي كه ازدواج با آنها براي پيامبر(ص) مجاز بوده، شرح داده شده است و روشن است كه گرچه برخي از اين موارد عمومي است و براي ساير مسلمانان نيز جايز است. اما برخي از اين موارد هفتگانه مختص پيامبر(ص) است كه اين موارد طبق مصلحت هاي سياسي و تبليغي براي پيامبر(ص) مجاز شده است.

2. آياتي كه گرچه در ظاهر پيامبر(ص) را مخاطب قرار داده، اما در واقع مخاطب آن پيروان پيامبر(ص) و مسلمانان هستند و قطعا شامل خود پيامبر(ص) نمي شود مانند اين آيه كه خداوند متعال مي فرمايد:

" فَإِنْ كُنْتَ في‏ شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ فَسْئَلِ الَّذينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكَ لَقَدْ جاءَكَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُونَنَّ مِنَ المُمْتَرين"(2)

" و اگر در آنچه بر تو نازل كرده‏ايم ترديدي داري، از كساني كه پيش از تو كتاب آسماني را مي‏خواندند بپرس، به يقين، "حق" از طرف پروردگارت به تو رسيده است بنا بر اين، هرگز از ترديدكنندگان مباش"

ممكن است در ابتدا چنين به نظر برسد كه آيه حكايت از اين دارد كه پيامبر(ص) در حقانيت آياتي كه بر او نازل مي‏شد، ترديد داشت و خداوند از طريق فوق ترديد او را زايل كرد ولي با توجه به اينكه پيامبر(ص) مساله وحي را با شهود و مشاهده دريافته بود، چنان كه آيات قرآن حاكي از همين معنا است، شك و ترديد در اين مورد معنا نداشت، به علاوه اين تعبير رائج است كه براي تنبيه دور دستان، افراد نزديك را مخاطب مي‏كنند و سخني را القا مي‏نمايند، اين همان است كه عرب با ضرب المثل معروف "اياك اعني و اسمعي يا جاره"(بتو مي‏گويم ولي همسايه تو بشنو) از آن ياد مي‏كند كه نظير آن را نيز در فارسي داريم، و اين گونه سخن در بسياري از موارد تاثيرش از خطاب صريح بيشتر است.(3)

3. آياتي كه گرچه در خصوص پيامبر(ص) نازل شده و قطعا مخاطب اصلي آن پيامبر(ص) است، اما محتواي آن به گونه اي است كه قابليت شامل شدن نسبت به همه مؤمنان را دارد مانند آيات سوره انشراح. در اين سوره گرچه از إعطاء شرح صدر به پيامبر(ص) و رفع بار سنگين از دوش ايشان سخن به ميان آمده، اما اين إعطاء شرح صدر مختص به پيامبر(ص) نيست. بلكه ساير مؤمنان نيز با تسليم در مقابل اوامر و دستورات الهي، شرح صدر مي يابند چنانكه در يكي از آيات قرآن مي خوانيم:

" فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ وَ مَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً كَأَنَّما يَصَّعَّدُ فِي السَّماءِ كَذلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَي الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ"(4) "آن كس را كه خدا بخواهد هدايت كند، سينه‏اش را براي(پذيرش) اسلام، گشاده مي سازد و آن كس را كه بخاطر اعمال خلافش بخواهد گمراه سازد، سينه‏اش را آن چنان تنگ مي‏كند كه گويا مي‏خواهد به آسمان بالا برود اين گونه خداوند پليدي را بر افرادي كه ايمان نمي‏آورند قرار مي‏دهد. "

پي نوشت ها:

1. أحزاب(33) آيه 50.

2. يونس(10) آيه 94.

3. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1374ش، ج‏8، ص 382.

4. أنعام(6) آيه 125.

پیامبر اسلام(ص) در حدیثی در مورد ثواب نماز جماعت می فرمایند: ...
این حدیث وعده ثواب بر انجام نماز جماعت است. روایات معتبری داریم كه فرموده اند: اگر روایاتی به شما رسید كه در آن از جانب ما بر انجام عملی ثوابی وعده داده شده...

سلام؛ پیامبر اسلام(ص) در حدیثی در مورد ثواب نماز جماعت می فرمایند: « ... هنگامی كه تعداد نمازگزاران در نماز جماعت به دَه نفر برسد، اگر تمام آسمان ها، كاغذ؛ و دریاها، مركّب؛ و درخت ها، قلم؛ و جن و اِنس و ملائكه، نویسنده شوند؛ نمی توانند ثواب یك ركعت از آن را بنویسند». سپاسگذار می شوم كه این حدیث را به صورت كامل با متن عربی همراه با ترجمه و نیز سند، برای من ارسال بفرماید.

حدیث مورد نظر به شرح زیر است:

الشهيد الثاني في الروض الجنان نقلا عن كتاب الامام و المأموم ، للشيخ أبي محمد جعفر بن أحمد القمي، باسناده المتصل إلی ابی سیعد خدری قال: قال رسول الله صلي الله عليه وآله: اتاني جبرئيل مع سبعين ألف ملك بعد صلاة الظهر ، فقال يا محمد: ان ربك يقرئك السلام و اهدي إليك هديتين لم يهدهما إلي نبي قبلك، قلت : ما الهديتان ؟ قال : الوتر ثلاث ركعات، و الصلاة الخمس في جماعة . قلت يا جبرئيل و ما لأمتي في الجماعة ؟ قال يا محمد إذا كانا اثنين ، كتب الله لكل واحد بكل ركعة مئة و خمسين صلاة ، و إذا كانوا ثلاثة ، كتب الله لكل ستمأة صلاة و إذا كانوا أربعة ، كتب الله لكل واحد بكل ركعة ألفا ومأتي صلاة ، وإذا كانوا خمسة ، كتب الله لكل ركعة الفين وأربعمأة صلاة ، وإذا كانوا ستة كتب الله لكل واحد منهم بكل ركعة أربعة آلاف و ثمانمأة صلاة ، و إذا كانوا سبعة كتب الله لكل واحد منهم بكل ركعة تسعة آلاف و ستمأة صلاة و إذا كانوا ثمانية ، كتب الله تعالي لكل واحد منهم تسعة عشر ألفا و مأتي صلاة ، و إذ كانوا تسعة ، كتب الله لكل واحد منهم بكل ركعة ستة و ثلثين ألفا و أربعمأة صلاة و إذا كانوا عشرة ، كتب الله تعالي لكل واحد بكل ركعة سبعين ألفا و ألفين و ثمانمأة صلاة ، فان زادوا علي العشرة ، فلو صارت بحار السماوات و الأرض كلها مدادا ، و الأشجار أقلاما ، و الثقلان مع الملائكة كتابا لم يقدروا ان يكتبوا ثواب ركعة واحدة؛ (1)

جبرئیل همراه هفتاد هزار ملك بعد از نماز ظهر مشرف شد و گفت: یا محمد !خدایت سلام می رساند و دو هدیه به تو عنایت كرده كه تا به حال به پیامبری قبل تو این هدایا را نداده است. سه ركعت نماز (شفع و ) وتر و نماز های پنجگانه به جماعت.

گفتم: یا جبرئیل! در جماعت چه ثوابی برای امتم هست؟

گفت: اگر دو نفر باشند ، برای هر نفر در قبال هر ركعت ثواب یكصد و پنجاه نماز است . اگر سه نفر باشند ، برای برای هر كدام ثواب ششصد نماز . اگر چهار نفر باشند ، ثواب 1200 نماز برای هر ركعت . اگر پنج نفر باشند ، ثواب 2400 نماز برای هر ركعت . اگر شش نفر باشند، برای هر ركعت هر كدام ثواب 4800 . اگر هفت نفر باشند، برای هر ركعن هر كدام ثواب 9600 نماز. اگر هشت نفر باشند، برای هر ركعت هر كدام ثواب 19200 . اگر نه نفر باشند، برای هر ركعت هر كدام 36400 نماز . اگر تعدادشان به ده نفر رسید، برای هر ركعت هر نفر ثواب 72800 نماز  می نویسند. اگر تعداد از ده بیش تر شد ،در صورتی كه همه دریاها و زمین جوهر و درختان قلم شوند و جن و انس بنویسند ، نمی توانند ثواب یك ركعت، آن را بنویسند.

این حدیث وعده ثواب بر انجام نماز جماعت است. روایات معتبری داریم كه فرموده اند: اگر روایاتی به شما رسید كه در آن  از جانب ما بر انجام عملی ثوابی وعده داده شده بود و  به امید آن ثواب و در اجابت آن حدیث، به مضمون آن عمل كردید، آن ثواب به شما داده خواهد شد حتی اگر آن حدیث سخن ما نباشد. (2)

با توجه به این روایات معتبر، عالمان و حدیث شناسان در سند روایات مربوط به مستحبات كنكاش و موشكافی نكرده و مسامحه ورزیده اند.

پی نوشت ها:

1. آیت الله بروجردی ، جامع احادیث شیعه، ج 6، ص 384-385.

2. مجلسی، بحار الأنوار، بیروت ،چ الوفا ، 1403 ق ، ج 2 ، ص 256 - 257.

من دنبال متن دقیق یك حدیث میگردم كه موضوعش راجع به اینه: كه ...
پیامبر اكرم فرمودند برای برادرت عذری پیدا كن و اگر برای او عذری نیافتی برایش عذری بتراش ...

من دنبال متن دقیق یك حدیث میگردم كه موضوعش راجع به اینه: كه اگه فكر كردی كه برادر دینی تو كار ناشایستی در حق تو انجام داده دنبال دلایل زیادی بگرد تا برای كارش توجیهی بیدا كنی و از وی ناراحت نشی و الكی بدبینی نكنی و اگر با وجود این دلایلی كه برای خودت آوردی باز هم به این نتیجه رسیدی كه او مقصر است به خودت بگو وای بر من كه به برادرم شك كردم. بسیار متشكر

روایاتی كه در ذیل می آوریم مضمون مطلبی است كه از آن سوال كردید. اما قسمت آخر سوال شما " به خودت بگو وای بر من..." در روایات نیست.

ِ1-« قَالَ النَّبِيُّ ص اطْلُبْ لِأَخِيكَ عُذْراً فَإِنْ لَمْ تَجِدْ لَهُ عُذْراً فَالْتَمِسْ لَهُ عُذْر»(1)

پیامبر اكرم فرمودند برای برادرت عذری پیدا كن و اگر برای او عذری نیافتی برایش عذری بتراش

2-« اقْبَلْ عُذْرَ أَخِيكَ وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ عُذْرٌ فَالْتَمِسْ لَهُ عُذْراً»(2) 

عذر برادرت را بپذیر و اگر برای او عذری نبود برایش عذری بتراش

امام علی (ع)در این باره می فرمایند:

3-« اتَّقُوا ظُنُونَ الْمُؤْمِنِينَ- فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَي جَعَلَ الْحَقَّ عَلَي أَلْسِنَتِهِمْ »(3)

 از گمان بردن به مومنان بپرهیزید كه خدا حق را بر زبان آنها قرار داده است.

4-«لَا تَظُنَّنَّ بِكَلِمَةٍ خَرَجَتْ مِنْ أَحَدٍ سُوءاً- وَ أَنْتَ تَجِدُ لَهَا فِي الْخَيْرِ مُحْتَمِلًا »(4)

 شایسته نیست به سخنی كه از دهان كسی خارج شد گمان بد ببری چرا كه برای آن برداشت نیكویی می توان داشت.                        

5-« الْمُؤْمِنُ لَا يَغُشُّ أَخَاهُ وَ لَا يَخُونُهُ وَ لَا يَخْذُلُهُ وَ لَا يَتَّهِمُهُ وَ لَا يَقُولُ لَهُ أَنَا مِنْكَ بَرِي‏ءٌ اطْلُبْ لِأَخِيكَ عُذْراً فَإِنْ لَمْ تَجِدْ لَهُ عُذْراً فَالْتَمِسْ لَهُ عُذْراً »(5)

 مؤمن برادر خود را فريب نمي دهد و باو خيانت نمي كند و ياري او را از دست ندهد و او را متهم نسازد و به او نمي‏گويد من از تو بيزارم (نسبت بخطائي كه از   برادر ديني سر زده است.) در پي يافتن عذر واقعي او باش و اگر عذر واقعي او را نيافتي عذري براي او بتراش.

پی نوشت ها:

1.مجلسی،محمد باقر،بحار الانوار،انتشارات اسلامیه،ج72،ص197.

2.همان،ج71،ص166.

3.نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی،حكمت 309.

4.همان،حكمت360.

5.شیخ صدوق، الخصال، انتشارات جامعه مدرسین،ج‏2، ص: 622.

پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله در مورد مدارا كردن با مردم چه فرموده ؟
روایات زیادی از پیامبر خدا (ص) نقل شده است كه چهار مورد را برای شما نقل می كنیم: ...

پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله در مورد مدارا كردن با مردم چه فرموده است؟

 پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباط تان با این مركز 

روایات زیادی از پیامبر خدا (ص) نقل شده است كه چهار مورد را برای شما نقل می كنیم:

1. هر كه با امت من مدارا كند، خدا با وي مدارا كند. (1)

2. مدارا كردن با مردم نصف ايمان، و لطف كردن به آن ها نصف زندگي است. (2)                  

3. خداوند مرا به‏ سازگاري با مردم دستور داد همان طور كه به انجام واجبات امر فرمود. (3)                    

4. سه خصلت است كه هر كس نداشته باشد هيچ يك از اعمالش كامل نيست، تقوايي كه وي را از نافرماني خدا باز دارد، اخلاقي كه با آن با مردم مدار كند، حلمي كه جهالت شخصي نادان را با آن ردّ نمايد. (4)                     

پی نوشت:

1. احمد جنتي‏، نصايح،‏ ناشر الهادي،  چاپ قم‏، سال چاپ: 1382 ش،‏ نوبت چاپ: بيست و چهارم،‏ ص 24.

2. محمد باقر كمره‏اي،‏ آداب معاشرت، ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار، ناشر اسلاميه،‏ چاپ اول تهران‏، سال1364ش،‏‏، ص 149 .

3. همان، ص 148 .

4. همان،ص 149 .

حدیثی در این مورد می خواهم
«عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ كَذلِكَ يُرِيهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَيْهِمْ‏ قَالَ هُوَ الرَّجُلُ يَدَعُ ...

باسلام

حديثي مي خواهم در مورد اينكه اگر انسان در زمان زنده بودن انفاق كند و صدقه دهد بهتر از آن است كه بعد از مرگش براي او صدقه دهند حتي از مال خود او. تشكر

احاديث به اين مضمون در كتب روايي در باب انفاق وجود دارد. از جمله:

«عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ كَذلِكَ يُرِيهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَيْهِمْ‏ قَالَ هُوَ الرَّجُلُ يَدَعُ مَالَهُ لَا يُنْفِقُهُ فِي طَاعَةِ اللَّهِ بُخْلًا ثُمَّ يَمُوتُ فَيَدَعُهُ لِمَنْ يَعْمَلُ فِيهِ بِطَاعَةِ اللَّهِ أَوْ فِي مَعْصِيَةِ اللَّهِ فَإِنْ عَمِلَ بِهِ فِي طَاعَةِ اللَّهِ رَآهُ فِي مِيزَانِ غَيْرِهِ فَرَآهُ حَسْرَةً وَ قَدْ كَانَ الْمَالُ لَهُ وَ إِنْ كَانَ عَمِلَ بِهِ فِي مَعْصِيَةِ اللَّهِ قَوَّاهُ بِذَلِكَ الْمَالِ حَتَّي عَمِلَ بِهِ فِي مَعْصِيَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل»(1)؛ امام صادق(ع) در تفسير آيه شريفه كَذلِكَ يُرِيهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَيْهِمْ فرمودند: او مردي است كه مال خود را در راه خدا انفاق نمي كند و بخل مي ورزد، و بعد از مرگ آن مال در اختيار كسي قرار مي گيرد كه آن را در راه خدا انفاق مي كند و يا معصيت مي نمايد اگر با آن مال در راه خدا كار كرد و به طاعت خدا انفاق نمود، و او انفاق را در ميزان غير خود مشاهده كند در اين جا حسرت خواهد خورد، و اگر در راه معصيت خرج كند باز هم او مال را در اختيارش گذاشته و در معصيت او شريك مي باشد.

در حديث ديگري نيز آمده است:

«وَ قَالَ رَجُلٌ لِلصَّادِقِ(ع) أَوْصِنِي قَالَ لَهُ أَعِدَّ جَهَازَكَ وَ أَكْثِرْ مِنْ زَادِكَ لِطُولِ سَفَرِكَ وَ كُنْ وَصِيَّ نَفْسِكَ وَ لَا تَكُنْ تَأْمَنُ غَيْرَ أَنْ يَبْعَثَ بِحَسَنَاتِكَ إِلَي قَبْرِكَ فَإِنَّهُ لَنْ يَبْعَثَهَا أَحَدٌ مِنْ وُلْدِكَ إِلَيْكَ فَمَا أَبْيَنَ الْحَقَّ لِذِي عَيْنَيْنِ أَنَّ الرَّحِيلَ أَحَدُ الْيَوْمَيْنِ تَزَوَّدُوا مِنْ صَالِحِ الْأَعْمَالِ وَ تَصَدَّقُوا مِنْ خَالِصِ الْأَمْوَالِ فَقَدْ دَنَا الرِّحْلَةَ وَ الزَّوَال»(2)؛ مردي خدمت حضرت امام جعفر صادق(ع) عرض كرد: مرا وصيّتي فرما حضرت فرمود: خود را آماده كن و خرجي راه را زياد بردار، چون سفر طولاني است. و خود وصيّ خود باش و اطمينان به غير خود نداشته باش كه براي تو خيراتي بعد از توبه سوي قبر تو بفرستد چون كه كسي از فرزندان تو چيزي براي تو نخواهد فرستاد. پس چه ظاهر است حق براي آن كس كه داراي دو چشم است كه كوچ كردن امروز يا فردا است. توشه برداريد از اعمال نيكو و صدقه و انفاق كنيد از مالهاي خالص خودتان، كه كوچ كردن و بيرون رفتن از اين عالم دنيا نزديك است.

پي نوشت ها:

1. كليني، محمد بن يعقوب، الكافي، انتشارات اسلاميه، ج‏4، ص 43.

2. شعيري، تاج الدين، جامع الاخبار، انتشارات رضي، ص178.

برايم بيان كنيد
با توجه به ممنوعيت نقل حديث و با توجه به اين كه حكومت بعد از پيامبر به دست كساني افتاد كه نمي خواستند سخنان پيامبر در باره امامان اهل بيت نقل شود، معلوم است ...

باسلام  از شما تقاضا دارم حديثي از پيامبر اسلام كه مبني بر امامت دوازده نفره(جانشين)و شروع آن با امام علي (ع) است برايم بيان كنيد

با توجه به ممنوعيت نقل حديث و با توجه به اين كه حكومت بعد از پيامبر به دست كساني افتاد كه نمي خواستند سخنان پيامبر در باره امامان اهل بيت نقل شود، معلوم است كه نمي توان انتظار داشت روايات پيامبر در ذكر نام  امامان بعد از خودش به صورت متواتر به دست ما رسيده باشد و در كتب اهل سنت نيز ثبت شده باشد با اين وجود مجموع روايات پيامبر و اهل بيت در مورد امامان دوازدهگانه متواتر است و امامت هر كدام از امامان با روايات متواتر ثابت مي شود.

با وجود همه اختناق ها و سانسورها و ... باز هم رواياتي كه از امامان دوازده گانه به ترتيب نامبرده و رواياتي كه تعداد امامان بعد از پيامبر را دوازده نفر شمرده، بي شمار است و كسي نمي تواند منكر آنها شود.

اما برخي رواياتي كه نام امامان آمده، چنين است:

 رسول خدا(ص) فرمود: «وصي و خليفه بعد از من علي بن ابي طالب، بعد از او دو نواده ام حسن و حسين است. كه بعد از حسين نُه نفر از صلب حسين، امام هستند كه نام آنان عبارتند از: علي، بعد از فرزندش محمد، بعد از او فرزندش جعفر، بعد از او فرزندش موسي، بعد از او فرزندش علي، بعد از فرزندش محمد، بعد از فرزندش علي، بعد از او فرزندش حسن، بعد از او فرزندش حجت بن الحسن، اين دوازده نفر امامان بعد از من هستند».(1)

مرحوم كليني در كتاب اصول كافي، ج 1، ص 291 در چندين باب مستقل براي هر كدام از ائمه رواياتي نقل كرده است كه هر كدام از ائمه، امام بعد از خود را با اسم و تمام مشخصات نام برده و معرفي كرده و امانت الهي را به او تحويل داده است.

بنابراين در منابع معتبر شيعي از تعداد و اسامي هر يك از ائمه سخن به ميان آمده، اگر چه اين منابع براي اهل سنت قابل قبول نيست. خوشبختانه اهل سنت به طرق مختلف از پيامبر روايت كرده اند كه تعداد جانشينان ايشان دوازده نفر است.(2)

در رابطه با روايت دوازده خليفة قريش ما تنها به ذكر تحليل و بيان منصفانه يكي از علماي بزرگ اهل سنت جناب حافظ سليمان قندوزي اكتفا ميكنيم كه گفته است:

احاديثي كه دلالت ميكند جانشينان پيامبر دوازده نفرند از طرق فراوان نقل شده و به حد شهرت رسيده است و با گذشت زمان دانسته شد كه مقصود رسول خدا از اين سخن خود، امامان دوازدهگانه از اهل بيت و عترت اويند، زيرا نميتوان اين حديث را بر جانشيان پس از او از اصحابش حمل كرد، چرا كه تعداد آنان از دوازده نفر كمتر است. همچنين نميتوان آن را بر حكّام اموي تطبيق كرد، زيرا آنان از دوازده نفر بيشترند و غير از عمر بن عبدالعزيز، همه آنان مرتكب ظلم آشكار بودند، و نيز آنان از بني هاشم نيستند، در حالي كه پيامبر(ص) فرموده است: «آنان همگي از بني هاشماند» و نميتوان آن را بر حكّام بني عباس حمل كرد، زيرا تعداد آنان نيز از دوازده نفر بيشتر است، بنابر اين راهي جز اين نيست كه بر امامان دوازدهگانه از اهل بيت پيامبر(ص) حمل شود، چرا كه آنان داناترين، بزرگوارترين و با تقواترين مردم اهل زمان خود بودند و نَسَب آنان از همه برتر بود و در نزد خدا گراميتر بودند.(3)

بنا بر اين با وجود همه ممنوعيت ها و دست بردن ها باز هم روايات دلالت آشكار دارد كه جانشينان پيامبر دوازده نفرند كه همگي از قريش وبني هاشم اند وجز امامان دوازدهگانه شيعه كه همگان بر علم، فضل و برتري آنان اعتراف دارند، كسي ديگر نمي تواند مصداق اين احاديث باشد.

پينوشتها:

1. بحار الانوار، ج 36، ص 282، ح 106.

2. ر. ك: فتح الباري، ابن حجر، ج 13، ص 181 – 186؛ عمدة القاري، العيني، ج 24، ص 281 - 282؛ تحفة الأحوذي، المباركفوري، ص 391 – 393؛ عون المعبود، العظيم آبادي، ج 11، ص 244 - 247؛  شرح مسلم، ووي، ج 12، ص 201 - 203.

3. ر،ك: ينابيع المودة، شيخ سليمان قندوزي، ص 446.

اگر ميتوانيد اين موارد فقط با ذكر عنوان به من معرفي كنيد
پيامبر گرامي اسلام (ص) (و نيز معصومين(ع)) به هر مناسبتي امت خود را نصيحت كرده و از لغزش هايي بر حذر مي كردند و با جمله اين كه "من مي ترسم" حساسيت خاص خود را ...

با سلام و عرض خسته نباشيد

پيامبر اكرم در مواقع گوناگون فرموده اند كه:

از چند چيز بر امت خودم ميترسم

اما متاسفانه من در كتابي جمع شده ي اين سخنان رو پيدا نكردم

احتمالا موارد زيادي شوند!

اگر ميتوانيد اين موارد فقط با ذكر عنوان به من معرفي كنيد

با تشكر

پيامبر گرامي اسلام (ص) (و نيز معصومين(ع)) به هر مناسبتي امت خود را نصيحت كرده و از لغزش هايي بر حذر مي كردند و با جمله اين كه "من مي ترسم" حساسيت خاص خود را به شكل هاي متفاوت ابراز مي كردند و اين ترس فقط به مورد خاصي بسنده نمي شد، بلكه حضرت به مناسبت هاي مختلف مردم را نسبت به عواقب گناهان و نيز انحراف ها بيم مي دادند، كه به بعضي از آن موارد اشاره مي شود:

1.حضرت فرمود:"انّي اخاف علي امّتي من بعدي اعمالا ثلاثة زلّة عالم و حكم جائر و هوي متّبعا"(1) براستي من پس از خودم از سه چيز؛ لغزش دانا؛ فرمان روايي ستمگر، و پيروي هوس بر پيروانم مي ترسم‏.

2. "إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَي أُمَّتِي الْهَوَي وَ طُولُ الْأَمَلِ أَمَّا الْهَوَي فَإِنَّهُ يَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَيُنْسِي الْآخِرَةَ"(2)

يعني:براي امّت خود از دو چيز بيش‏از هر چيز خائف و ترسانم، اوّل هواي نفس كه مانع و دوّم آرزوي دراز كه موجب فراموش آخرت مي شود.

 3. "أَخَافُ عَلَي أُمَّتِي زَلَّةَ عَالِمٍ‏"(3)

يعني:من بر امت خودم از انحراف عالم مي ترسم( به اين معنا كه اگر عالم منحرف شود و از مسير حق بلغزد، عالم را منحرف خواهد كرد.

4. "أخاف علي أمّتي من بعدي ثلاثا: ضلالة الأهواء و اتّباع الشّهوات في البطون و الفروج و الغفلة بعد المعرفة."(4)

پس از خودم بر امتم از سه چيز بيم دارم، گمراهي هوس ها و پيروي خواهش هاي شكم ها و فرج ها و غفلت پس از معرفت.

پي نوشت ها:

1. پاينده ابولقاسم، نهج الفصاحة مجموعه كلمات قصار حضرت رسول (ص)، تهران، انتشارات دانش، سال 1382 ه ش، چاپ چهارم، ص 348.

2. علامه مجلسي، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، تهران، انتشارات اسلاميه، چاپ مكرر، ج‏67، ص 76.

3. همان، ج‏70، ص 151.

4. نهج الفصاحة مجموعه كلمات قصار حضرت رسول (ص)پيشين، ص173.

احاديث معتبر در مورد حرمت رقصيدن و آهنگ هاي لهو و لعب را ارسال کنید
درباره حرمت "رقص" ممكن است به دو گونه احاديث استناد گردد: ...

لطفا احاديث معتبر در مورد حرمت و عقاب رقصيدن و آهنگ هاي لهو و لعب را برايم ارسال نماييد با تشكر

درباره حرمت "رقص" ممكن است به دو گونه احاديث استناد گردد:

1. دسته اي از آنها به صورت عام، مربوط به نهي از هرگونه لهو و لعب و لغو است، كه رقص هم از مصاديق آنها به شمار مي رود، مانند حديثي كه از امير المؤمنين علي(ع) نقل شده است كه فرمود: «لَمْ يَعْقِلْ مَنْ وَلَهَ بِاللَّعْبِ وَ اسْتَهْتَرَ بِاللَّهْوِ وَ الطَّرَب‏»(1)؛ عاقل نيست كسي كه در پي لعب باشد و دائم با لهو و طرب خو د را مشغول سازد.

2. دسته اي از روايات كه صريحا از رقص نهي كرده اند، مانند احاديثي كه در زير مي آيد:

«عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص)‏ أَنْهَاكُمْ عَنِ الزَّفْنِ وَ الْمِزْمَارِ وَ عَنِ الْكُوبَاتِ وَ الْكَبَرَاتِ»(2)؛ از امام صادق (ع) نقل شده كه پيامبر (ص) فرمود: نهي مي كنم شما را از رقص و مزمار و نرد و طبل زدن.

«عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص) أَنَّهُ نَهَي عَنِ الضَّرْبِ بِالدَّفِّ وَ الرَّقْصِ وَ عَنِ اللَّعْبِ كُلِّهِ وَ عَنْ حُضُورِهِ وَ عَنِ الِاسْتِمَاعِ إِلَيْه‏...»(3)؛ از رسول خدا(ص) نقل شده كه نهي كرد از زدن با دف و رقص و هر گونه لهو و لعب، و از حاضر شدن در چنين مجالسي و استماع آن...

در ادامه نظرات مراجع معظم معاصر را مختصرا در مورد رقص ذكر مي نمائيم: در مورد رقص(فرقي بين رقص محلي و غير محلي نيست) بين فقها اختلاف نظر وجود دارد كه برخي از نظريات چنين است:

الف: رقص به خودي خود اشكال ندارد. (گرچه رقص از مصاديق لهو است و سزاوار است مؤمن از لهو اجتناب كند) ولي اگر مشتمل برحرام ديگري، مثل غنا و موسيقي و تحريك شهوت باشد، حرام است.(4)

ب: رقص زن براي شوهر و رقص مرد براي همسرش اشكال ندارد.(5)

ج: احتياط در ترك رقص و عدم حضور در مجلس رقص است، ولي رقص زن در مقابل شوهرش جايز است. (6)

د: رقص جايز نيست، مگر رقص زن براي شوهرش. (7)

ه: آيت اللَّه بهجت و آيت اللَّه اراكي رقصيدن زن در مجالس زنان و حتي براي شوهر را جايز نميدانند. (8)

اما در مورد موسيقي و آهنگ هاي لهو و لعب نيز روايات مخصوصي وارد شده از جمله در كتاب وسايل الشيعه در «بَابُ تَحْرِيمِ سَمَاعِ الْغِنَاءِ وَ الْمَلَاهِي‏»(9) اين روايات جمع آوري شده است.

در مورد موسيقي بايد بگوييم كه آن بر دو قسم است: 1- موسيقي مطرب و مناسب با مجالس لهو و لعب و عياشي. 2- موسيقي غير مطرب و معمولي كه انسان را به هيجان شهوي وادار نميكند.

در اسلام قسم اول موسيقي حرام شده است و قسم دوم بدون اشكال است. موسيقيهاي مشكوك، مواردي است كه حرمت و حليت آن مشكوك است. گوش دادن به چنين موسيقيهايي از نظر فقهي اشكال ندارد، مگر اين كه كسي بخواهد احتياط كند، كه در اين صورت پرهيز از آنها خوب است.

اما علّت تحريم موسيقي قسم اوّل واضح است، زيرا موسيقيهاي شهوت زا انسان را به لهو و لعب و عيّاشي و دور شدن از خداوند سوق ميدهد كه مخالف كمال انسان است، نيز باعث تزلزل اعتقادات مذهبي ميشود، از اين رو از رسول گرامي اسلام(ص) نقل شده: «يَا عَلِيُّ ثَلَاثَةٌ يُقَسِّينَ الْقَلْبَ اسْتِمَاعُ اللَّهْوِ وَ طَلَبُ الصَّيْدِ وَ إِتْيَانُ بَابِ السُّلْطَانِ»(10)؛ اي علي(ع) سه چيز قلب انسان را پر قساوت ميكند: شنيدن و گوش دادن بهصداها و گفتارهاي لهو، دنبال صيد رفتن براي خوشگذراني، به دربار شاهان رفت و آمد كردن.

«عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ اسْتِمَاعُ اللَّهْوِ وَ الْغِنَاءِ يُنْبِتُ النِّفَاقَ كَمَا يُنْبِتُ الْمَاءُ الزَّرْعَ»(11)؛ امام صادق(ع) فرمودند گوش دادن به موسيقي و غنا نفاق را مي روياند همانطور كه آب زراعت را مي روياند.

«أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) يَقُولُ الْمُغَنِّيَةُ مَلْعُونَةٌ مَلْعُونٌ مَنْ أَكَلَ كَسْبَهَا»(12)؛ امام صادق(ع) فرمودند زن آوازه خوان مورد لعن است و ملعون است كسي كه درآمد او را بخورد.

علاوه بر اينكه آياتي از قرآن نيز دلالت بر حرمت موسيقي حرام و غنا مي كند از جمله:

«و من الناس من يشتري لهو الحديث ليضلّ عن سبيل اللّه بغير علم و يتخذها هزواً اولئك لهم عذاب مُهين»(13)؛ گروهي از مردم، خريدار سخنان بيهوده اند، تا به ناداني، مردم را از راه گمراه  كنند و قرآن را به مسخره مي گيرند. بهره اينان، عذابي است خوار كننده.

در روايات صحيح، اين آيه بر غنا و موسيقي تطبيق شده و وعده آتش، بر آن ها داده است.(14)

3- «والذين لايشهدون الزور و اذا مروا باللغو مروا كراماً»؛ (15) مؤمنان واقعي آنان اند كه به دروغ شهادت نمي دهند و چون بر ناپسندي بگذرند، به شتاب از آن دوري مي جويند.

در روايت معتبر،"الزّور" به غنا و موسيقي تفسير شده است. (16)

4- «والذين هم عن اللغو معرضون»؛ (17) «آنان كه از عمل (يا سخن) بيهوده اعراض مي كنند».

در ذيل اين آيه شريفه، روايتي از امام نقل شده كه آن حضرت مي فرمايد:«انه الغناء والملاهي»؛ (18) «آن لغو، عبارت است از لهو و لعب».

 پي نوشت ها:

1. نوري، حسين، مستدرك الوسايل، موسسه آل البيت(ع)، قم، 1418ق، ج 13، ص 220.

2. عاملي، شيخ حر، وسايل الشيعه، موسسه آل البيت(ع)، قم، 1409ق، ج17، ص313.

3. مستدرك الوسايل، همان، ج 13، ص 218.

4. تبريزي، ميرزا جواد، استفتاآت جديد، نشر سرور، قم، 1387ش، ص219 ،س 1042 و ص222، س1060؛ آيت الله خامنه اي،اجوبه الاستفتاآت، نشر بين المللي الهدي، تهران، 1388ش، ص256، س 1166 - 1179.

5. امام خميني، استفتاآت، جامعه مدرسين، قم، 1366ش، ج2 ، ص15، س35 از مكاسب محرمه .

6 . فاضل لنكراني، جامع المسائل، مطبوعاتي امير، قم، 1383ش، ج1، ص486، س1736 و1737.

7. مكارم شيرازي، استفتاآت جديد، نشر مدرسه امام علي(ع)، قم، 1380ش، ج1، ص 149، س534-537 .

8. معصومي، سيد مسعود، احكام روابط زن و مرد، بوستان كتاب، قم، 1383ش، ص 213 .

9. وسايل الشيعه، ج17، ص 316.

10. همان، ص314.

11. همان، ص316.

12. همان، ص121.

13. لقمان (31) آيه 5.

14. حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 12، ص 226، روايت 6، محمد بن مسلم عن الباقر(ع): «الغناء، مما وعداللّه عليه النار. و تلاهذه الايه: و من الناس من يشتري لهو الحديث ليضل عن سبيل اللّه بغير علم و يتخذها هزواً، اولئك لهم عذاب مهين».

15. فرقان (25) آيه 72.

16. وسائل الشيعه، ج 12، ص 226، روايت 3 و 5.

17. مؤمنون (23) آيه 3.

18.العروسي الحويزي، تفسير نورالثقلين، انتشارات اسماعيليان، ج 3، ص 529.

صفحه‌ها