از امامت تا شهادت

شبهاتی درباره امام حسین (علیه السلام) و حادثه کربلا:

پرسش1: دهم عاشوراي سال 61 هجري قمري برابر با 21 مهرماه سال 59 هجري شمسي است / بله عاشورا در فصل پاييز بوده! پس اين جنگ در گرماي تابستان نبوده، بلكه در اواخر مهرماه و در فصل پاييز بوده / به نرم افزار هاي آنلاين تبديل تاريخ مراجعه كنيد. حتي اگر گرما هم بوده باشد براي هر دو سپاه اين مسئله بوده!

كربلا صحرا نبود، جلگه بود. هوا اونقدر هم گرم نبوده، امام حسين هم تشنه لب نبوده! بلكه يك جلگه ي حاصلخيز در كنار رود پر آب فرات است. در اين جلگه ي حاصلخيز بيش از شصت درصد ما يحتاج كشاورزي مردم عراق توليد مي شود. حالا صادرات عظيم خرماي عراق هم كه مربوط به اين منطقه است بماند. امام سوم شيعيان و لشگرش تشنه نبوده اند.
اولا در صورت نبود آب هم مي توانسته اند ازشير شترهايشان استفاده كنند. كه خوردن اين شير در ميان مردم عرب بسيارپر طرفدار است.
دراحاديث و روايات و كتب تاريخي اسلامي متفقا همگي به نوره كشيدن امام حسين پيش از آغاز جنگ مي پردازند. نوره همان واجبي است و براي استفاده از اين ماده نياز به آب براي دوش گرفتن است!
پس چطور آب در دسترس نبوده؟
مي گويند لشگر يزيد آب را بر سپاه حسين بسته است! چگونه ممكن است كسي بتواند رودخانه ي پر آب فرات را ببندد؟ رودخانه اي كه عرض آن در بعضي مناطق به چند صد متر مي رسد!

----------------------------------------------

پرسش2: اشكالي كه وارد است اينست كه اگر امام حسين براي جنگ مي رفته چرا خانواده و بچه هاي كوچكش را همراه آورده بوده؟

پاسخ1:
آنچه كه دربرخي سايت ها آمده است، صحت ندارد، زيرا اين سايت ها به منظور زيرسوال بردن قيام امام حسين (ع)، اين گونه مطالب را نوشته، و دليل علمي و عقلي برآن ندارند، اين نشان از عدم واقعيت اين دسته مطالب دارد، مثلا در اين سايت ها ادعاشده است كه كربلا صحرا نبود بلكه جلگه بود، لذا در كربلا آب وجود داشت. در جواب اين شبهه بايد گفت صرف ادعا كه كربلا بيابان نبوده است، كافي نيست. بايد اين مطلب مستند به منبع و مدرك باشد، و حال اين كه داده هاي تاريخي و همين طور طبق نظر برخي جغرافي دانان سرزمين كربلا بيابان بوده است. كربلا به رغم اينكه در كنار رود فرات بود، با اين رود فاصله داشت، از اين رو بيابان بود. بعضي جغرافي دانان نيز همين عقيده را دارند. ياقوت حموي در ذيل واژه كربلا مي‌نويسد: اما مبدأ اشتقاق اين كلمه (كربلا) يا كربله به معناي سستي پاهاست، بدين جهت كه سرزمين كربلاسست و شن‌زار است يا از «كربلت الحنطه» يعني گندم از كاه و كثافات پاك كردم، مي باشد؛ بدين مناسبت كه آن زمين از ريگ‌هاي درشت و درخت پاك بوده است. (1)
در فرهنگ معين مي‌خوانيم: كربلا يكي از شهرهايي است كه در كنار رودخانه فرات قرار داشت و در سال 61 هجري بيابان بود. (2) لغت شناسان تصريح مي‌كنند كه كربلا در سال 61 بيابان بوده است. اين كه گفته مي‌شود كربلا سرزمين بدون علف و بياباني بوده، معنايش اين است كه در سال 61 در آن جا كسي زندگي نمي‌كرد و اين سرزمين خالي از سكنه بود، نه اين كه در آن سرزمين آب وجود نداشته است. معناي عدم وجود آب در كربلا آن است كه آب را به روي اهل بيت و ياران امام بستند و تهيه آب براي امام مشكل بود. از روز هفتم ماه محرم تا بعد از ظهر عاشورا، امام حسين(ع) و يارانش با مشكل آب مواجه شدند! منابع و مآخذ تاريخي و روايي به روشني اثبات مي كند كه نيروهاي عمر بن سعد مأموريت يافتند كه حسين بن علي و يارانش را در مضيقه قرار بدهند و مانع آوردن آب به خيمه ها بشوند و نيروهايي را در اطراف فرات مستقر كردند تا اصحاب امام حسين(ع) نتوانند از فرات آب بياورند. در غير روز عاشورا امام و يارانش به سختي آب تهيه مي كردند. ولي روز عاشورا مشكل آب بسيار جدي شد و حتي امام حسين(ع) وقتي كه خود را به آب رسانيد و خواست آب بخورد، در همان لحظه حصين بن نمير به سوي آن حضرت تير پرتاب كرد و در نتيجه نتوانست آب بخورد و امام حسين و يارانش روز عاشورا همه با لب تشنه به شهادت رسيدند. (3) البته در اين هم ترديدي نيست كه امام و ياران و خاندانش در آن روزها آب تهيه مي كردند. چنين نبود كه در آن سه روز كسي آب نخورده باشد. اگر در آن سه روز و در آن هوايي گرم كسي سه روز اصلا آب نخورده بود، نمي توانست زنده بماند. روز عاشورا امام حسين و ابوالفضل با هم براي آوردن آب سوي فرات رفتند. ولي نيروهاي عمر بن سعد مانع شدند و آنان نتوانستد آب بياورند. (4) در برخي گزارش ها آمده است: امام حسين (ع) در روز عاشورا در محدوده اردوگاه خود اقدام به حفر چاه نمود؛ اما وقتي گزارش آن به ابن زياد رسيد، او دستور شدت عمل بيش تر و ممانعت از آن را به عمر سعد ابلاغ نمود و مانع حفر چاه شدند.(5) همچنين در اين سايت ها آمده است. كه حادثه كربلا در مهر ماه اتفاق افتاده است و در اين ماه هوا گرم نيست. در كدام منبع معتبر تاريخي اين مطلب آمده است؟ آنچه در متون تاريخي معتبر آمده، اين است كه حادثه كربلا در ماه محرم اتفاق افتاد و هوا گرم بود. اگرچه طبق محاسبه، مقارن با مهر ماه باشد؛ وضعيت اقليمي و جغرافيايي كربلا به گونه اي است كه در مهر ماه نيز هوا گرم است. ساير پرسش ها، در اگر ضروري بود در آينده مطرح نمائيد. درباره ابعاد قيام امام حسين (ع) به منابع زيرمراجعه فرماييد:
- حماسه حسيني، مطهري
- تاملي در نهضت عاشورا، رسول جعفريان
- قيام جاودانه،محمدرضا حكيمى
- تاريخ واقعه كربلا ...، عبد الرحمن انصاري و....
- سيري درسيره ائمه اطهار (ع)، مطهري

پي نوشت ها:
1. معجم البلدان، شهاب الدين ابو عبد الله ياقوت بن عبد الله الحموى، ج4، ص445، بيروت، دار صادر، ط الثانية، 1995.
2. فرهنگ معين، واژه كربلا.
3. بحار الأنوار، علامة المجلسي، ج 46، ص 50، 1403 - 1983 م، دار إحياء التراث العربي، بيروت.
4. همان.
5. كتاب الفتوح، أبو محمد أحمد بن اعثم الكوفى، ج5، ص91، تحقيق على شيرى، بيروت، دارالأضواء، ط الأولى، 1411/1991؛الفتوح، ابن اعثم كوفى، ص893، ترجمه محمد بن احمد مستوفى هروى، تحقيق غلامرضا طباطبائى مجد، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1372ش.
-------------------------------------

پاسخ2:
از برخي روايات استفاده مي شود كه بردن اهل بيت(ع) -به سوي كربلا- مانند اصل قيام امام حسين(ع) وظيفه الهي بود و امام با اين كار، وظيفه خود را انجام داد. مهمتر از همه اينكه در اين امر مصالح مهم وجود داشت. شايد همين مصالح باعث شد كه امام اهل بيت را با خود ببرد. آن مصالح پاسداري از قيام كربلا مي باشد. يعني همان گونه كه دراصل قيام امام و شهادت ياران وي مصلحت وجود داشت، در بردن اهل بيت نيز مصلحت وجود داشت. بيان بردن اهل بيت(ع) به كربلا مستلزم آن است كه رسالت آنان در صيانت ازانقلاب بررسي شود، بدينسان مي توان گفت: همراهى خانواده امام -در حادثه عاشورا- به جهت عوامل زير باشد:
1- پيام رساني:
اگر به تاريخ اسلام بنگريم، خواهيم دانست كه در حوادث تاريخي زنان و مردان هر دو نقش داشته اند، ولي مرد در مدار خود و زن نيز در مدار خويش؛ در كنار رسول خدا حضرت خديجه و در كنار امام علي حضرت فاطمه را مي بينيم كه مسئوليت هاي اجتماعي را به خوبي انجام مي دادند. در نهضت مقدس حسيني، نقش حضرت زينب را بسيار برجسته و اساسي مشاهده مي كنيم. انقلاب امام تا عصر عاشورا مظهر خون و شهادت بود. رهبرى و پرچم‏دارى آن بر عهده ايشان قرار داشت. پس از آن، بخش دوم انقلاب به رهبري و پرچم‏دارى امام سجاد(ع) و حضرت زينب(س) آغاز گرديد. آنان با رفتار، گفتار و سخنان آتشين خود، از انقلاب امام خوب پاسداري و پيام انقلاب را به مردم رساند و طبل رسوايى حكومت پليد اموى را به صدا درآوردند.
با توجه به تبليغات گسترده و دامنه‏دارى كه حكومت اموى از زمان معاويه، عليه اهل‏ بيت(ع) -به ويژه در منطقه شام- به راه انداخته بود اگر بازماندگان امام به افشاگرى و بيدارى مردم نمى‏ پرداختند، دشمنان اسلام، نهضت حضرت را كم ارزش و چهره آن را وارونه نشان مى‏ دادند. اما تبليغات گسترده بازماندگان حضرت سيدالشهدا(ع) در دوران اسارت -كه كينه‏ توزى سفيهانه يزيد چنين فرصتى را براى آنان پيش آورده بود- اجازه چنين تحريف و جنايتى را به دشمنان نداد.
2- بي اثرسازي تبليغات دشمن:
شام از آن روز كه به تصرف مسلمانان درآمد، تحت سيطره فرمان‏روايانى چون خالد پسر وليد و معاويه پسر ابوسفيان قرار گرفت. مردم اين سرزمين، نه سخن پيامبر را دريافته بودند و نه روش اصحاب او را مى‏ دانستند در نتيجه مردم -به ويژه نسل جوان آن روز- از اسلام حقيقى چيزى نمى‏ دانستند. شايد در نظر آنان، اسلام هم حكومتى بود مانند حكومت كسانى كه پيش از ورود اسلام بر آن سرزمين فرمان مى‏ راندند! تجمّل دربار معاويه، حيف و ميل اموال عمومى، ساختن كاخ‏ هاى بزرگ و كشتن مخالفان، براى آنان امرى طبيعى بود.(1) از سوي ديگر معاويه حدود 42 سال در شام حكومت كرد و در اين مدت، مردم شام را به گونه‏ اى پرورش داد كه فاقد بصيرت و آگاهى دينى باشند و در برابر اراده و خواست او، بى‏ چون و چرا تسليم شوند.(2) معاويه در طى اين مدت، نه تنها از نظر نظامى و سياسى مردم شام را تحت سلطه خود قرار داد كه از نظر فكرى و مذهبى نيز مردم آن منطقه را كور و كر و گمراه بار آورد. در چنين شرايط حكومت بنى‏ اميه با تبليغات زهرآگين و كينه توزانه، خاندان پاك پيامبر را در نظر مردم شام منفور جلوه داد. در مقابل، بنى‏ اميه را خويشان رسول خدا و نزديك‏ ترين افراد به او معرفى كردند؛ به طورى كه پس از پيروزى قيام عباسيان و استقرار حكومت ابوالعباس سفّاح، ده تن از امراى شام نزد وى رفتند و همه سوگند خوردند كه تا زمان قتل مروان (آخرين خليفه اموى)، نمى‏ دانستيم كه رسول خدا جز بنى‏ اميه خويشاوندى داشت كه از او ارث ببرند.(3) بنابراين، جاى شگفتى نيست اگر در مقاتل مى‏ خوانيم: به هنگام آمدن اسيران كربلا به دمشق، مردى در برابر امام زين‏ العابدين(ع) ايستاد و گفت: سپاس خدايى را كه شما را كشت و نابود ساخت و مردمان را از شرّتان آسوده كرد! حضرت كمى صبر كرد تا شامى هر چه در دل داشت بيرون ريخت؛ سپس با تلاوت آياتى، مانند إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت و يطهركم تطهيراً؛(4) خداوند مى‏ خواهد هرگونه پليدى را از شما اهل بيت ببرد و شما را پاك سازد» فرمود: اين آيات در حق ما نازل شده است. پس از آن بود كه مرد فهميد آنچه درباره اين اسيران شنيده، درست نيست. آنان خارجى نيستند؛ بلكه فرزندان پيامبر هستند؛ از آنچه گفته بود، پشيمان شد و توبه كرد.(5) در چنين شهر چه كسي يا بايد از انقلاب امام حسين پاسداري وماهيت واهداف انقلاب امام وجنايات دشمن را بيان كنند؟ جز اهلبيت امام حسين به پرچمداري حضرت زينب (س)؟ اهلبيت امام حسين در برابر دشمن زانوي غم در بغل نگرفتند، بلكه ازفر صت ها خوب استفاده و در قالب عزاداري، گفتگو-با مردم- و خطبه خواندن، بيشترين تأثير را در فرايند انقلاب امام و پاسداري از آن را داشتند. بنابراين با خطبه‏ ها و روشنگرى‏ هاى امام سجاد و حضرت زينب(علیهما السلام)، تحريفات چندين دهه بنى‏ اميه -حتى در «شام» به عنوان مركز خلافت دشمنان- بي اثر شد.
3- افشاى ماهيت ستمگران حاكم:‏
بُعد ديگر علت حضور خاندان امام، نشان دادن چهره سفّاك، بى‏ رحم و غيرانسانى يزيد و حكومت وى بود. حكومت بدترين ظلم و جنايت را نسبت به امام و خاندان وي روا داشت: در حادثه كربلا كودكان و زنان، كه نه سلاح جنگى داشتند و نه توان رزم؛ ولى با قساوت‏ بارترين شكل ممكن مورد ضرب و شتم و هتك حرمت و آزردگى عواطف و احساسات قرار گرفتند. طفل شش ماهه با لب‏ه اى تشنه در كنار شط فرات جان داد؛ دخترخردسال كنار پيكر خونين و قطعه قطعه پدر كتك خورد؛ خيمه‏ هاى آنان به آتش كشيده شد. بدينسان مظلوميت امام حسين (ع) را چند برابر شد و بعد عاطفي واحساسات انقلاب را افزايش داد، و به دنيا نشان داد كه صاحبان زور، زر و تزوير به هيچ كس -حتي كودكان زنان- رحم نمي كنند. از سوي ديگر اهل بيت امام به بيان ابعاد جنايت دشمن پرداختند. امام سجاد در شام همين كه خواست دستگاه بنى‏ اميه را رسوا كند، فرمود: پدرم امام حسين را با قطعه قطعه كردن، شهيد كردند. همچون پرنده‏ اى در قفس، پر و بال او را شكستند تا جان داد. اگر امام سجاد مى‏ فرمود: «پدرم را شهيد كردند»، در چشم مردم شام -كه شناخت عميقى نسبت به اهل بيت نداشتند- خيلى مهم نبود؛ زيرا مى‏ گفتند: «در جنگ، افرادى كشته مى‏ شوند و يكى از آنان حسين بوده است. همچنين امام سجاد فرمود: اگر قصد كشتن داريد، چرا اين گونه كشتيد؟ چرا مثل پرنده بدنش را پاره پاره كرديد؟ چرا كنار نهر آب، او را تشنه كشتيد؟ چرا او را دفن نكرديد؟ چرا به خيمه‏ هاى او حمله كرديد؟ چرا كودك او را شهيد كرديد؟».(6) اين كلمات به قدرى نزد افراد غيرقابل خدشه بود كه شام را طوفانى كرد و جنبش فكرى و فرهنگى، عليه رژيم اموى به راه انداخت.

پي نوشت ها:
1. جعفر شهيدى، قيام امام حسين(ع)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، ص 185.
2. محمد ابراهيم آيتى، بررسى تاريخ عاشورا، ص 47، بي نام.
3. ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، قم، كتابخانه آيت الله نجفي مرعشي ، 1404ه، ج 7، ص 159.
4. احزاب (33)، آيه 33.
5. ابن طاوس ،لهوف، تهران ، دار العالم،1348 ه، ص 176؛رك: خوارزمى، مقتل الحسين(ع)، ج 2، ص 69.
6. عبدالحسين مقرم، مقتل الحسين، ص300، بي نام.
موفق باشید.

با سلام یه شبهه ای وجود داره در مورد وجود حضرت رقیه در صحنه کربلا! می خواستم بدونم چقدر این شبهه درست یا اشتباه هست؟ خیلی ممنون

پاسخ:
در مدارك كهن معتبر ميان فرزندان امام حسين نامي از حضرت رقيه برده نشده است. محدث قمي نيز در فرزندان حسين بن علي ذكري از حضرت رقيه به ميان نياورده است.
اما در منتهي الآمال(1) از كامل بهائي نقل كرده است: كه در شام از بچه هاي كوچك شهادت پدرشان را مخفي مي كردند و به آن ها مي گفتند پدرتان به مسافرت رفته. بر همين وضع بود تا يزيد آن ها را به خانه شخصي خود منتقل نمود. امام دختري چهارساله داشت. شبي از خواب بيدار شد. گفت: پدرم كو. اكنون او را در خواب ديدم. ناراحت و پريشان بود. زنان كه نواي اين كودك را شنيدند. همه صدا به گريه بلند كردند. ساير بچه ها نيز گريه مي كردند. يزيد از خواب بيدار شد. پرسيد: چه خبر است؟ جريان را به او گفتند. دستور داد سر پدرش را برايش ببرند. سر را آوردند. در دامن آن كودك گذاردند. پرسيد: چيست؟ گفتند: اين سر پدر توست. چنان ناراحت شد كه فريادي زد. از همان ناراحتي مريض گرديد و پس از چند روز فوت شد.
اين واقعه بنابر قول وقايع الشهور و الايام آيت ا... بيرجندي در پنجم ماه صفر اتفاق افتاده است. در كتاب رياض القدس مي‌نويسد كه روز پنجم صفر بنا به قولي حضرت رقيه خاتون از دنيا رفته و آن طفل كوچك كه مرحوم آيت الله بيرجندي در كتاب وقايع فرموده. به احتمال قوي رقيه بوده است. (2)
روايت فوق نام اين دختر را بيان نكرده و از او فقط با تعبير دخترك چهارساله ياد كرده است.
براي وجود چنين دختري دو شاهد مي‌توان آورد:
شاهد اول:هنگامي كه زينب(س) در كوفه با سر بريده امام حسين(ع) مواجه شد. اشعاري سرود كه در ضمن آن آمده است: «اي برادرم! با فاطمه كوچك سخن بگو كه نزديك است قلبش تهي گردد». (3) كه نشان از وجود چنين دختر خردسالي كه در فراق پدر بي‌تاب بوده دارد.
شاهد دوم: امام حسين(ع) در آخرين لحظات حيات خويش. هنگام مواجهه با شمر فرمود: الا يا زينب يا سكينه! يا ولدي! من ذايكون لكم بعدي؛ الا يا رقيه! يا ام‌كلثوم! انتم وديعة ربي. اليوم قد قرب الوعد. (4)
اگر چه اين جا نيز تنها يك نقل تاريخي است.
ابن فندق (م 565ق) نيز در لباب الانساب از رقيه به عنوان دختر امام حسين(ع) ياد كرده است.(5)
آقاي محمد باقر مدرس مي گويد: درباره اين دختر امام حسين از مرحوم آيت ا... نجفي كتباً و شفاهاً سؤالاتي نمودم. فرمود: اگر چه مدارك معتبر از وجود چنين دختري ساكت است. لكن با وجود اين شهرت نمي شود انكار كرد. (6)

پي نوشت ها:
1. محدث قمى، منتهى الآمال في تواريخ النبي و الآل‏،ناشر: دليل‏، مكان نشر قم‏، سال چاپ: 1379 ش‏، نوبت چاپ اول‏، ج‏2، ص 1002.
2. حضرت رقيه دختر امام حسين، شيخ علي فلسفي خراساني، ص5.
3. « …يا اخي فاطمة الصغيرة كلمّها فقد كاد قلبها ان يذوبا »بحارالانوار، ج 45، ص 115؛ القندوزي، ينابيع المودة، ج 2، ص 421،انتشارات الشريف الرضي، چاپ اول 1371 ش.
4. مـوسوعة كلمات الامـام الحسين، معهد تحقيقات بـاقرالعلوم، ص511، دارالمعروف، قم، 1415 هـ. چاپ اول؛ ينابيع الموده، ج 2، ص 416.
5. ابن فندق، لباب الانساب، ج 1، ص 355، تحقيق سيد مهدي رجايي، كتابخانه آيت الله نجفي.
6. شخصيت حسين، محمد باقر مدرس بستان آبادي، ناشر دارالكتب الاسلاميه، ص458.
موفق باشید.

با سلام،

1: دلیل اصلی و واقعی حادثه عاشورا چی هست؟

2: چرا یزید اصرار داشته که حتما امام حسین (علیه السلام) را بکشد؟ چه سند و مدارک معتبری مبنی بر دلایل اصلی این حادثه وجود دارد؟

پاسخ1:
واقعه كربلا ازجمله وقايع بسيار مهمي است كه دهها حديث معتبر درباره آن وجود دارد و آيات متعدد بر آن تاويل گرديده است، همچنين كتاب هاي متعدد معتبر -اعم از كتاب هاي تاريخي و مقتل- اين نهضت را گزارش كرده اند. استاد مطهري مي نويسد:
"...اتفاقاً در ميان وقايع تاريخى، كمتر واقعه‏ اى است كه از نظر نقل هاى معتبر به اندازه حادثه كربلا غنى باشد. من در سابق خيال مى‏ كردم كه اساساً علت اينكه اين همه دروغ اينجا پيدا شده است اين بوده كه وقايع راستين را كسى نمى‏ داند چه بوده است؟ بعد كه مطالعه كردم، ديدم اتفاقاً هيچ قضيه‏ اى در تاريخ‏ -در تاريخ هاى دور دست مربوط به مثلًا سيزده يا چهارده قرن پيش -به اندازه حادثه كربلا تاريخ معتبر ندارد. معتبرين مورخين اسلامى از همان قرن اول و دوم قضايا را با سندهاى معتبر نقل كردند و اين نقلها با يكديگر انطباق دارد و به هم نزديك است؛ و قضايايى در كار بوده است كه سبب شده است جزئيات اين تاريخ بماند. يكى از چيزهايى كه سبب شده كه متن اين حادثه محفوظ بماند و هدفش شناخته بشود اين است كه در اين حادثه خطبه زياد خوانده شده است.خطبه در آن عصرها حكم اعلاميه را در اين عصر داشت. همين طورى كه در اين عصر در وقايع، مخصوصاً در جنگ ها، اعلاميه‏ هاى رسمى بهترين چيز است براى اينكه متن تاريخ را نشان بدهد، در آن زمان هم خطبه چنين بوده است. خطبه زياد است، چه قبل از حادثه كربلا چه در خلال حادثه كربلا و چه خطبه‏ هايى كه بعد اهل بيت در كوفه، در شام و در جاهاى ديگر ايراد كردند و اصلًا هدف آنها از اين خطبه‏ ها اين بود كه مى‏ خواستند به مردم اعلام كنند كه چه گذشت و قضايا چه بود و هدف چه بود؟ اين يكى از منابع؛ يعنى خودش انگيزه‏ اى بوده است كه قضايا نقل شود. در قضيه كربلا سؤال و جواب زياد شده است. همين ها در متن تاريخ ثبت است كه ماهيت قضيه را به ما نشان مى‏ دهد. در خود كربلا رجز زياد خوانده شده است، مخصوصاً شخص اباعبداللَّه. ماهيت قضيه را همان رجزها مى‏ تواند نشان بدهد. در قضيه كربلا، در قبل و بعد از قضيه، نامه‏ هاى زيادى مبادله شده است، نامه‏ هايى كه ميان‏ امام و اهل كوفه مبادله شده است، نامه‏ هايى كه ميان امام و اهل بصره مبادله شده است، نامه‏ هايى كه خود امام قبلًا براى معاويه نوشته است، كه از آنجا معلوم مى‏ شود كه امام خودش را براى قيام بعد از معاويه آماده مى‏ كرده است، نامه‏ هايى كه خود دشمنان براى يكديگر نوشته‏ اند، يزيد براى ابن زياد، ابن زياد براى يزيد، ابن زياد براى عمر سعد، عمر سعد براى ابن زياد. متن اينها در تاريخ اسلام مضبوط است. قضاياى كربلا قضاياى روشنى است و سراسر اين قضايا هم افتخار آميز است."(1)
درباره علت قيام امام حسين (ع) مي توان گفت :در اين حاثه علل متعدد نقش داشتند، ولي علت اصلي اين قيام امر به معروف ونهي از منكر مي باشد. امر به معروف و نهي از منكر يكي از اصول عملي اسلام است ، كه از مهم ترين و عالي ترين واجبات است.
قرآن مي‌فرمايد: «كنتم خير امة اخرجت للنّاس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر و تؤمنون بالله؛(2) مسلمانان بهترين امتي هستيد (يا بوديد) كه خدا براي مردم جهان نمايان فرمود، زيرا امر به معروف و نهي از منكر مي‌كنيد و ايمان به خدا داريد. علي (ع) مي‌فرمايد: " تمام كارهاي نيك و (حتي) جهاد در راه خدا، در برابر امر به معروف و نهي از منكر، همچون آب دهان در برابر درياي پهناور است".(3)
امام صادق(ع) فرمود: "امر به معروف از منكر، روش پيامبران و شيوه صالحان و فريضه بزرگ الهي است، كه ساير واجبات به وسيله آن بر پا مي‌شوند»"؛(4) اين كه در كدام مورد امر به معروف و نهي از منكر بايد تا حد بذل جان پيش رفت و در كدام مورد بايد حفظ مال، آبرو، و جان را مقدم داشت، بستگي به موضوع امر به معروف و نهي از منكر دارد. اگر موضوع از احكام جزئي و در سطح محدود، باشد،‌ حفظ مال، آبرو و جان مقدّم است. اما اگر موضوع در درجة بالاي اهميت است، بايد امر به معروف و نهي از منكر كرد، گرچه انسان در اين راه كشته شود. شهيد مطهري مي‌فرمايد: ارزش امر به معروف و نهي از منكر بالاتر از اين‌ها است. البته با توجه به موردش. ببين امر به معروف و نهي از منكر را براي چه مي‌خواهي بكني؟ در چه موضوعي مي‌خواهي امر به معروف و نهي از منكر كني؟ يك وقت موضوع كوچكي است،‌مثلاً كسي كوچه را كثيف مي‌كند، پوست خربزه را مي‌اندازد در كوچه،‌ اين جا بايد نهي از منكر كنيد،‌ حال اگر بدانيد اگر او را نهي كنيد، ‌يك فحش ناموس به شما مي‌دهد، اين كار اين قدر ارزش ندارد كه يك فحش ناموسي بشنويد. يك وقت هست موضوعي است كه اسلام براي آن اهميتي بالاتر از جان و مال و حيثيت انسان قائل است. مي‌بينيد قرآن به خطر افتاده است، ‌اصول قرآني به خطر افتاده است، ‌آيا اين جا مي‌گويي: امر به معروف نكن،‌نهي از منكر نكن، كه اگر اين را بگويم،‌جانم، آبرويم، در خطر است؟ اجتماع نمي‌پسندد و...».(5) امام خميني(ره) مي‌فرمايد: «امر به معروف و منكر از موضوعاتي باشد كه از نظر اسلام بسيار مهم است و امر به معروف و نهي از منكر در چنين موضوعي، متوقف بر بذل جان باشد، بذل جان واجب است». (6) امام حسين(ع) نيز در چنين موقعيتي بودند و «معروف» اصل اسلام و سنت پيامبر بود كه در حال از بين رفتن يا تحريف بود. اباعبدالله الحسين(ع) ديد اگر در آن برهه از زمان و در آن اوضاع خاصي كه بر جامعه اسلامي حاكم بود، امر به معروف و نهي از منكر نكند، اصل اسلام در خطر است و فاتحه اسلام خوانده مي‌شود؛ نيز زحماتي كه جدّ بزرگوارش براي اسلام كشيده و جان فشاني شهيداني كه خونشان را در راه اسلام نثار كردند، در معرض بي اثر شدن است. از اين رو بر خود لازم دانست كه قيام كند،‌ گرچه جان خود و بستگانش را در اين راه فدا كند. يك روز پيش از حركت امام حسين(ع) از مدينه به طرف مكه مروان بن حكم حضرت را در كوچه ديد و گفت: يا اباعبدالله! تو را نصيحت مي‌كنم به اين كه با يزيد بيعت كني كه خير دين و دنيايت در بيعت با يزيد است. حضرت در پاسخ فرمود: «انا لله و انا اليه راجعون و علي الأسلام السلام اذ قد بليت الأمة براع مثل يزيد؛ (7) وقتي فردي مانند يزيد حاكم امت اسلام باشد، فاتحه اسلام خوانده است». بنابراين معلوم است كه در آن زمان و موقعيت، اساس اسلام در خطر بود. حضرت در جاي ديگر فرمود: «ألا ترون أنّ الحق لا يُعمَل به و أنّ الباطل لا يتناهي عنه،‌ليرغب المؤمن في لقاء اله محقا؛ (8) آيا نمي‌بيند به حق عمل نمي‌شود؟ آيا نمي‌بيند قوانين الهي پايمال مي‌شود؟ آيا نمي‌بيند اين همه مفاسد پيدا شده و احدي نهي نمي‌كند؟ در چنين اوضاعي، مؤمن بايد از جان خود بگذرد و لقاي پروردگار را در نظر بگيرد همچنين امام در وصيت نامه خود يادآورشد كه هدف قيام وي امر به معروف .نهي از منكر مي باشد و او درصدد است كه جامعه را اصلاح كند (9)، اين وصيت نامه نشان مي دهد كه جامعه نياز به اصلاح دارد ويكي از راه هاي اصلاح قيام مي باشد.
در شكل‌گيري اين قيام غير نهي از منكر، عوامل زير هر كدام به نحوي نقش داشته است:
1ـ يزيد بعد از به قدرت رسيدن به استاندار مدينه نامه نوشت كه از حسين (ع) براي او بيعت بگيرد. اگر بيعت نكرد، او را به قتل برساند. پس اگر امام قيام نمي‌كرد، باز هم در خطر بود. خون او اين تأثير كه بقاي اسلام را براي هميشه تأمين كند، نمي‌داشت.
2ـ مردم كوفه براي امام نامه نوشتند. اگر امام به دعوت آن ها پاسخ مثبت نمي‌داد، حجت بر آن ها تمام نبود. امام حسين (ع) به عنوان امام زمان آن عصر وظيفه داشت براي رهبري قيام كند و به سوي عراق بيايد و سفير خود را بدان جا فرستد تا حجت بر آن ها تمام گردد و عذري در قيامت نداشته باشند.
3ـ مهم‌ترين عامل كه آن را علت كامل و يا علت تكميل كننده ساير عوامل مي توان تلقي كرد، همان است كه در زيارت نوراني اربعين آمده: "وبذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة وحيرة الضلالة"(10) جانش را در راه تو فدا كرد تا بندگانت را از ناداني و حيرت گمراهي نجات دهد.

پي‌نوشت‌ها:
1. مجموعه‏آثاراستادشهيدمطهرى، قم، صدرا، ج‏17، ص79.
2. آل عمران(3) آيه 109.
3. علامه مجلسى، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بيروت - لبنان، 1404 ه.ق، ج97، ص89.
4. شيخ حرعاملي، وسائل الشيعه، بيروت، دار الاحيا التراث العربي، ج11، ص 395.
5. شهيدمطهري، مجموعه آثار، نشر صدرا، 1378 ش، ج17، ص 267.
6. امام خميني، تحريرالوسيله، نشر آثار امام خميني، 1379 ش، ج1، ص 472.
7. سيد ابن طاوس‏، اللهوف على قتلى الطفوف‏،ناشر: جهان‏، ص24.
8. علامه مجلسي، بحارالانوار، بيروت، دارالاحيا التراث العربي، 1403 ق. ‌ج42، ص 192.
9. همان، ج44، ص 329.
10. ابن قولويه‏ ،كامل الزيارات‏، ناشر مرتضوى‏، ص228.
-------------------------------

پاسخ2:
كاملا روشن است كه تصميم ابتدايي يزيد، كشتن امام حسين نبوده، قطعا وي در صورت بيعت امام حسين(ع)، با او كاري نداشت و اگر مانع رفتن آن حضرت مي شود دليلش بيعت نكردن ايشان است. طبيعي است كه به هر وسيله اي متوسل شود تا حسين (ع) را از از رفتن به كوفه و ايجاد درگيري باز دارد.
هر حكومت ظالمي هم كه امروزه باشد براي بقاي خود به مذاكره با مخالفان مي پردازد تا آنان را تحت سيطره خود در آورد.
منابع تاريخي گزارش از آن دارد كه يزيد در برابر مقاومت امام حسين تصميم به قتل او مي گيرد و دستور قتل وي را صادر مي كند.
هنگامي كه يزيد ابن زياد را حاكم كوفه قرار داد در نامه اي به او نوشت: «... قَدْ بَلَغنِي أنّ اهل الكوفة قد كتبوا إلي الحسين في القدوم عليهم ...
به من خبر رسيده كه اهل كوفه به حسين(ع)، نامه نوشته اند [مبني بر دعوت و] براي اينكه نزد آنان آيد، و او نيز به قصد اجابت دعوت از مكه به سوي آنان [و مردم كوفه] حركت كرده است و به راستي شهر و (محل حكومت) تو از بين شهرها و ايام تو از بين ايام، به اين امتحان مبتلا شده است. اگر او را كشتي (كه مقصود حاصل است) وگرنه [اعلام مي كنم كه تو پدر و مادر درستي نداري و] نسبت را به پدرت عبيد برمي گردانم (و نسب سابقت را كه ولدالزنا هستي به گوش همگان مي رسانم). بترس از اينكه فرصت را از دست دهي [و حسين (ع)، جان سالم به در برد].(1)
بلاذري نيز شبيه اين نامه را نقل كرده است.(2)
اقرار ابن زياد خود ابن زياد به صراحت گفت كه قتل امام حسين(ع) به دستور يزيد بوده است:
«وَ أمّا قتلي الحسين، فإنّه أشار إليٌ يزيد بقتله أو قتلي فاخترت قتله؛(3) اما كشتن حسين به دست من، براي اشاره يزيد بود كه به من دستور داد [و مرا مخير گذاشت بين] به كشتن او (حسين) و يا كشته شدن خودم. پس من قتل حسين(ع) را برگزيدم.»
كيفيت شهادت امام حسين در بيشتر منابع تاريخي وجود دارد مي توانيد به تاريخ طبري و يا الكامل ابن اثير رجوع نماييد.

پي نوشت ها:
1. تاريخ يعقوبي، احمد بن ابي يعقوب، شريف رضي، 1414 ق، چاپ اول، ج 2، ص 241.
2. انساب الاشراف، احمد بلاذري، مجمع احياء الثقافة الاسلامية، ج 3، ص 160.
3. الكامل في التاريخ، علي بن محمد بن اثير جزري، دار صادر، بيروت، 1385 ق، ج 4، ص 140.
موفق باشید.

چرا ابوعمره و کیان در واقعه ی کربلا حضور نداشتند؟

پاسخ:
نسبت به پيشينه ابو عمره كه همان كيسان است. اما در فيلم مختار از او به كيان تعبير شده، همين مقدار در تاريخ بيشتر نيافتيم كه وي مشاور مختار بوده و مسئول شرطه هاي حكومت وي بوده، نيز در انتقام از قاتلان كربلا شدت عمل به خرج مي داده.(1) نسبت به قبل از قيام مختار با تحقيقي كه به عمل آمد مطلبي يافت نشد كه او در كجا بوده و چه مي كرده، اصلا او آگاه به حركت امام به سوي كوفه و گرفتار شدن امام در كربلا شده يا نه، چه بسا آگاه نشده است و يا اگر آگاه شده امكان همراهي با امام را نداشته، به هر روي مطلبي را در اين باره نيافتيم. اما لازم است بدانيد بسياري از خواص مانند عبد الله بن جعفر و غيره توفيق همراهي با امام حسين را نداشتند. كيان كه جاي خود را دارد.
صاحب تنقيح المقال معتقد است امام حسين (ع) در مدينه يا مكه فردي را مكلف به همراهي نكرد. او مي نويسد: امام حسين هنگامي كه از حجاز به طرف عراق حركت كرد، خود مي دانست كه به فيض شهادت خواهد رسيد، ولي به ظاهر، به قصد جنگ و نبرد مسلحانه حركت نكرد، تا بر همه ي مكلفين واجب شود كه به عنوان جهاد، با او همراه شوند؛ بلكه بر اساس وظيفه ي خود، يعني به دست گرفتن رهبري ظاهري و پيشوايي مردم، كه حضرتش را دعوت كرده بودند، حركت كرد. در اين صورت بر ديگران واجب نيست كه با او هم سفر شوند و اگر كسي هم همراهي نكند، گناهي را مرتكب نشده است. آري گناهكار فردي است كه در قيام كربلا و محاصره ي امام حسين در روز عاشورا حضور داشته و با آن حال از امام تخلف كرده، به ياري حضرتش نشتافته است.
اما كساني كه در حجاز بودند و از همان اول با امام نيامدند، از ابتدا مكلف به حركت و همراهي با امام نبودند و عدم همراهي آنان تخلف و موجب فسق و گناه آنان نيست. مامقاني پس از بيان اين مقدمات مي گويد:
بنابراين، تعدادي از صالحان و خوبان بودند كه در آن هنگام، شرف شهادت براي آنان نوشته نشده بود و در حجاز ماندند و شكي نيست كه احدي در عدالت آنان ترديدي نداشته است. پس نيامدن محمد حنفيه و عبدالله جعفر به علت سرپيچي يا انحراف ايشان نبوده است. (2)

پي نوشت ها:
1. الأخبار الطوال، الدينوري، ج 1، ص 289و292، 1960، دار إحياء الكتب العربي، منشورات شريف الرضي، الطبعة الأولى 1960 القاهرة.
2. تنقيح المقال في علم احوال الرجال، مامقاني، عبدالله، ص‏112، بي جا، مطبعة الحيدرية؛ بحارالانوار، ج 42، ص 81 .
موفق باشید.

با سلام و خسته نباشید، با توجه به منابع معتبر تعداد کشته های دشمن در حادثه کربلا چند نفر بودند و هر کس از یاران امام و خود امام، چند نفر را کشتند؟

پاسخ:
ارائه امار دقيق در اين رابطه بسيار مشكل، بلكه غير مقدور است. در اين زمان با پيشرفت هاي شگفت و فوق العاده، ارائه آمار دقيق كشته ها در جنگ ها و حوادث مانند زلزله و...كارسختي است و گاهي آمار ها متضاد هستند ، در آن عصر كه امكانات بسيار محدود بوده و نگارش مطالب سال ها بعد از حادثه كربلا رخ داده، چگونه مي توان آمار دقيقي ارائه نمود؟
موفق باشید.

سلام می خواستم بدونم بعد از واقعه عاشورا اهل بیت رو که اسیر کردن آیا پابرهنه بودند؟ چند وقته به دلم افتاده که باید روز عاشورا پا برهنه باشم یعنی بدون کفش اما با جوراب اما نمی دونم این کارم نشانی از مظلومیت اهل بیت هست یا نه؟ اینکه این به دل من افتاده حس می کنم باید انجامش بدم؟

پاسخ:
پرسشگر گرامي لازم است به چند نكته توجه كنيد.
نكته اول: ما انسان هاي عادي مصون از خطا و معصوم از گناه نيستيم. از اين رو نمي توان گفت: هر چي در دل ما خطور كرد، پس بايد انجامش بدهيم. زيرا در وجود انسان گيرنده‏ هاي مختلفي هست كه پيام‏ هايي را دريافت مي‏ كند. اين پيام‏ ها بر دوگونه است: پيام‏هاي رحماني و پيام هاي شيطاني. امام صادق (ع)فرمود: مَا مِنْ قَلْبٍ إِلَّا وَ لَهُ أُذُنَانِ عَلَى أَحَدِهِمَا مَلَكٌ مُرْشِدٌ وَ عَلَى‏الْآخَرِ شَيْطَانٌ مُفْتَرٍ هَذَا يَأْمُرُهُ وَ ذَا يَزْجُرُهُ ‏ (1) در دل آدمى دو گيرنده و گوش وجود دارد. يكى صداى رحمان را مى‏ شنود و آدمى را دعوت به تقوا و خير و صلاح و ايمان مى‏ كند، و ديگري نداى شيطان را دريافت مي كند. بنابراين در دل انسان از دو كانال الهام مي شود. يكي از سوي فرشته هدايتگر يا روح ايمان، كه در گوش او كارهاى نيك را الهام مي كند. و ديگري ندا و وسوسه شيطاني است. پس نمي توان گفت: هر چيزي كه در دل ما افتاد، بايد به دنبالش حركت كرد و آن را انجام داد. بلكه بايد آن را به قرآن و روايات و به كارشناسان و متخصصان آن عرضه كرد، تا مشخص شود حكم خدا در آن مورد چيست؟ و آيا آن چه در دل خطور كرده الهام رحماني بوده يا شيطاني!
نكته دوم: اتفاقا آن چه در دلتان خطور كرده كه با پاي برهنه در عزاداري شركت كنيد، نسيم رحماني بوده است. آري سزاوار است كه مؤمنان براي تعظيم شعاير ديني و زنده نگهداشتن احكام الهي و احياي اوامر ائمه اطهار (ع) اسلاميت و محبت خود را نسبت به اولياي دين نشان دهند. يكي از راه هاي آن، اين است كه در شادي آنان شاد باشند، و در شهادت و عزاي آنان سوگوار گردند. و يكي از نشانه هاي شدت حزن و غم، پا برهنه حركت كردن در عزاي آنان است. براي جواز اين عمل دلايل زيادي وجود دارد.
1-پيامبر اكرم (ص) در سوگ سعد بن معاذ و تشيیع جنازه او با پاي برهنه حركت كرد. تا بدين وسيله شدت غم و اندوه خود را از مرگ يكي از صحابي خوب خود ابراز كند. وقتي اصحاب از آن حضرت پرسيدند: يا رسول الله در سوگ سعد رفتاري از شما ديديم كه در سوگ ديگران نديده بوديم. با پاي برهنه و بدون ردا و عبا در تشييع جنازه اش شركت كردي، فرمود: آري ديدم فرشتگان زيادي را كه جهت تكريم سعد با پاي برهنه در تشييع سعد شركت كردند ، من نيز تأسي كردم با پاي برهنه آمدم. (2) آيا هيچ مصيبتي در عالم هستي سوزناك تر و جگرسوزتر از مصيبت عاشوراي حسيني وجود دارد؟ و آيا مصيبت ميليون ها و ميلياردها سعد، به مصائب اباعبدالله عليه السلام مي رسد؟ آيا در زيارت عاشورا نمي خوانيم: مُصِيبَةً مَا أَعْظَمَهَا وَ أَعْظَمَ رَزِيَّتَهَا فِي الْإِسْلَامِ وَ فِي جَمِيعِ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ » ؟ وقتي پيامبر اكرم (ص) و فرشتگان آسمان در غم سعد پا برهنه مي شوند ، خود محاسبه كن كه آنان در غم مصايب سيد الشهدا (ع) چه حال و وضعي داشتند.!
2- سيره و روش ائمه اطهار عليهم السلام براي رفتن به زيارت قبر ابا عبدالله و امير المؤمنين عليما السلام اين بود كه با پاي برهنه مي رفتند. (3)
3- اساسا با پاي برهنه حركت كردن نشانه تواضع و تكريم است. به همين جهت خداوند حضرت موسي عليه السلام را در هنگام ورود به كوه طور مأمور به پا برهنه شدن مي كند، و مي فرمايد: « فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوى» (4) ( اي موسي! ) كفش هايت را بيرون آر، چه آن كه تو در سر زمين مقدس طوي هستي. به همين جهت است كه حضرت امام حسن مجتبي عليه السلام چندين سفر با پاي برهنه از مدينه به مكه مي رود تا خانه خدا را زيارت كند. بنابراين چه نيكو است كه جهت تواضع و تذلل به پيشگاه اباعبدالله (ع) و تكريم عزاداران و تأسي و همراهي با فرشتگاني كه در عزاداري آن حضرت با پاي برهنه شركت كرده اند ، ما نيز با پاي برهنه عزاداري كنيم.
4- يعقوب سرّاج مي گويد: در خدمت حضرت صادق (ع) بوديم. آن حضرت قصد كرد جهت تسليت يكي از خويشاوندانش كه نوزادي از او فوت كرده بود برود. ابن ابي يعفور وقتي ديد كه حضرت با پاي برهنه به سمت منزل آن شخص مي رود، خيال كرد كه به خاطر آن كه كفش حضرت بند ندارد، پا برهنه مي رود، از اين رو بند كفش خود را در آورد به حضرت تقديم كرد. حضرت صادق (ع) از گرفتن خوددارى نموده، فرمود: كسى كه گرفتارى و مصيبتى بر او وارد مى‏شود شايسته است تا منزل آن فرد با پاى برهنه رفت، و به خانواده اش تسليت گفت. (5)
5- بر پايه چنين مجوزهاي ديني است كه برخي مراجع معظم تقليد مانند آيت الله العظمي تبريزي و غير آن در روز عزاداري حضرت فاطمه زهرا (س) با پاي برهنه در دسته عزاداري كه از منزل ايشان به حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه (س) حركت مي كردند، شركت مي كردند.
تذكر: آن چه از آيه شريفه و روايات ذكر شده فهميده مي شود ، شركت با پاي برهنه و بدون جوراب مستحب و سنت و سيره معصومين و بزرگان است. نه با جوراب.

پي نوشت ها:
1. بحار الانوار ، علامه مجلسي، ج 60 ، ص 246 ، مؤسسه الوفاء بيروت – لبنان، سال انتشار 1404 ق.
2. طرائف الحكم يا اندرزهاى ممتاز، ميرزا احمد آسشتياني، ‏ج‏2، ص 314 ، ناشر : كتابخانه صدوق .
3. ارشاد القلوب ديلمي ، ترجمه سيد عبد الحسين رضايى، ج‏2، ص: 438، ناشر اسلاميه.
4. طه (20 )، آيه 12.
5.زندگانى حضرت امام جعفر صادق عليه السلام‏ ، موسى خسروى‏ ، ص 36 ، ناشر: اسلاميه‏.
موفق باشید.

با سلام و خسته نباشید، چرا شیعه این قدر دروغ می گویند، تمامی اهل سنت می گویند که تعداد کشته های دشمن در کربلا 88 نفر می باشند، ولی شیعه برای اینکه امام و یارانش را خیلی بزرگ جلوه دهند در کتاب منتهی الامال گفته اند که خود حضرت بیش از 1000 نفر را کشته و از یاران امام هم کسی نبوده که کمتر از 100 نفر از دشمن را کشته باشد؟؟

پاسخ:
كشته هاي سپاه عمر سعد دقيقا معلوم نيست و هرچه در كتب اهل سنت ذكر شده، دليل بر صحت آن نيست. چون مطالب زيادي در آن كتاب ها يافت مي شود كه اعتباري ندارد. البته مطالب غير معتبر در كتب شيعه نيز وجود دارد. از كتاب هاي مهم و كهن اهل سنت تاريخ طبري است كه نوعا ساير مورخان مطالب را از او نقل كرده اند.
بيش تر مطالبي كه مورخان در باره جنگ‌هاي صدر اسلام نوشته‌اند، از تاريخ طبري مي‌باشد، كه پذيرش هر كدام نياز به بررسي دقيق دارد.
طبري مطالب تاريخي را از راويان مختلف نقل مي‌كند كه برخي دروغگو و غير موثق بوده‌اند، از جمله سيف بن عمر كه خيلي از مطالب مربوط به جنگ‌هاي ايران و عرب‌ها و مطالبي را كه از علي و فرزندان وي در اين باره نقل شده، از طريق وي است.
جواد علي (از مورخان) معتبر مي‌گويد: طبري در استفاده از مآخذ، اصول اهل حديث را در نظر نگرفته و از چهره‌هاي ضعيف هم روايت كرده است. او روايات سيف بن عمر را كه متهم به زندقه است و خود طبري هم نظر مساعدي نسبت به وي ندارد، نقل مي‌كند.(2)
بنابراين نمي توان هرچه در اين كتاب ها آمده پذيرفت، بلكه با يد سند و محتواي مطلب مورد بررسي قرار گيرد.

پي‌نوشت‌ها:
1. احمد زماني، حقايق پنهان،دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، مركز انتشارات، 1380، ص 117.
2. رسول جعفريان، تاريخ سياسي اسلام، سيره رسول خدا، سال انتشار 1373ش، ناشر سازمان چاپ و انتشارات، ص 124.
موفق باشید.

آیا امام حسین (ع) هنگاهی که به سمت فرات برای رفع تشنگی می رفتند شهید شدند؟ و آیا اینکه ایشان وقتی شهید شدند لباس های فاخری بر تن داشتند؟

پاسخ:
در اين خصوص در ارشاد شيخ مفيد آمده است : ... در اين حال لشكر بر حسين (علیه السلام) حمله كرده همراهان او را از پاى درآوردند، و تشنگى بر آن حضرت سخت شد، پس آن جناب بر شتر ابكش سوار شده بسوى فرات براه افتاد و برادرش عباس نيز همراه او بود، پس سوارگان لشكر پسر سعد (لعنت اللَّه) سر راه بر او گرفتند و مردى از بنى دارم در ميان ايشان بود. پس به لشگر گفت: واى بر شما ميانه او و فرات حائل شويد و نگذاريد به آب دسترسى پيدا كند، حسين (ع) فرمود: بار خدايا اين مرد را به تشنگى دچار كن! آن مرد خشمگين شد و تيرى به جانب حضرت پرتاب كرد، تير در زير چانه حضرت فرو رفت، حسين (ع) آن تير را بيرون كشيد و دست زير چانه گرفت، آنگاه بجاى خويش بازگشت و تشنگى سخت بر او غلبه كرده بود، كه لشكر به او حمله‏ ور شدند و پيادگان لشكر ابن سعد از راست و چپ بر باقيماندگان از ياران حسين (ع) حمله‏ ور شده آنان را كشتند تا اينكه جز سه تن يا چهار تن براى آن حضرت بجاى نماند، و چون از ياران حسين (ع) جز سه تن از خاندانش بجاى نماند رو به مردم كرده از خود دفاع مي كرد و آن سه تن نيز دفع دشمن از آن جناب مي نمودند تا آنكه آن سه نيز كشته شده تنها ماند، و زخم هاى كه بر سر و بدنش رسيده بود او را سنگين كرده بود، پس با شمشير آن بي شرمان را مي زد و آنان از برابر شمشيرش به راست و چپ پراكنده مي شدند، حميد بن مسلم گويد: به خدا مرد گرفتار و مغلوبى را هرگز نديدم كه فرزندان و خاندان و يارانش كشته شده باشند و دلدارتر و پابرجاتر از آن بزرگوار باشد، چون پيادگان بر او حمله مي افكندند او با شمشير بدانان حمله مي كرد و آنان از راست و چپش مي گريختند، شمر بن ذى الجوشن كه چنان ديد سوارگان را پيش خواند و آنان در پشت پيادگان قرار گرفتند، سپس بر تيراندازان دستور داد او را تير باران كنند، پس تيرها را بسوى آن مظلوم رها كردند. (1)
درباره لباس امام حسين(ع) مي توان گفت: گرچه نوع لباس امام حسين (ع) –دقيقا- معلوم نيست، اما از متون تاريخي استفاده مي شود كه امام چند نوع لباس داشته است. سيد ابن طاوس مي گويد كه حضرت سيد شهدا (ع) فرمود: بياوريد براي من جامه اي كه آن را زير جامه هايم بپوشم تا كسي درآن رغبت نكند و از تنم بيرون ننمايد. (2) " راوي مي گويد: چون لشكر آن حضرت را شهيد كردند به جهت طمع ربودن لباس او، برجسد مقدس آن شهيد مظلوم روي آوردند. (3) در ارشاد مفيد آمده است: هنگامي كه دشمنان به امام حسين (ع) حمله ور شدند و ... حضرت، زيرجامه يماني خواست و آن را پاره كرده و پوشيد، تا پس از كشتنش، آن را از تنش بيرون نكنند، ولي چون حسين(ع) كشته شد، «ابجر بن كعب» آن را ربود!(4)

پي نوشت ها:
1. ارشادمفيد، ترجمه رسول محلاتي، انتشارات علميه اسلاميه، ج2، از ص114 به بعد.
2. شيخ عباس قمي، منتهي الامال، موسسه انتشارات هجرت، 1378، چاپ سيزدهم، ج1، ص 724 .
3. همان، ص730.
4. ارشاد مفيد، تهران، ناشر اسلاميه، ج 2، ص 117.

موفق باشید.

پس از بردن سرهای شهیدان کربلا از صحرای کربلا به شام، سرها کجا دفن شدند؟؟؟؟؟؟

پاسخ:
در اينكه سر مطهّر امام حسين(ع) كجا دفن شده است، منابع تاريخي و حديثي شيعه و سني، گزارش‌هاي متفاوتي ارائه كرده‎اند تا آنجا كه حدود، ده قول در اين باره گفته شده است.
1 - كربلا
بسياري از مورخان و انديشمندان شيعي و سني بر اين باورند كه سرِ امام حسين(ع) به بدن ملحق شده است، از اين‎رو اين قول، شهرت خاصي دارد. (1)
2 -نجف (2)
3 -مدينه (3)
4 -قاهره (4)
5 -دمشق (5)
معروف ومشهوربين شيعه همان قول اول است.
در باره سر ساير شهدا نيز اقوال مختلف است.
معروف آن است كه در شام دفن شده اند.
سيد محسن امين عاملي، در اين باره مي گويد:
در سال 1321ق در مقبره معروف به مقبره باب‌الصغير در دمشق، بارگاهي را ديدم كه جلويِ درِ آن، سنگي بود و روي آن نوشته شده بود: اينجا محل دفن سرهاي عباس‌بن علي(ع)، علي‌بن الحسين اكبر(ع) و حبيب‌بن مظاهر است. پس از چند سال، آنجا را خراب كرده و تجديد بنا كردند و آن سنگ از بين رفت و ضريحي داخل بارگاه ساخته بودند و اسامي بسياري از شهداي كربلا را روي آن نوشته بودند، در حالي كه آنجا در حقيقت منسوب به آن سه سر بود. البته به گمان قوي چنين انتسابي صحيح باشد، زيرا پس از حمل سرهاي شريف به دمشق و گرداندن آنها و پايان يافتن مقصود يزيد كه اظهار پيروزي، اذيت كردن اسرا و انتقام گيري از آنان بود، چاره‎اي جز دفن آنها در يكي از مقابر نبوده است.(6)

پي نوشت ها:
1. شيخ صدوق، الامالي، مجلس سي و يكم، ص 232؛ مجلسي، بحار الانوار، ج 45، ص 140؛ سيد محسن امين عاملي، اعيان‌الشيعة، تحقيق و تخريج حسن الامين،بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، ج1، ص 626 ـ 627 ؛بيروني، ابوريحان محمد بن احمد، الآثار الباقية من القرون الخالية، بيروت، دار صادر، آلاثارالباقية عن القرون الخالية، ص 331.
2 . مجلسي، بحارالانوار، ج 45، ص 178، حديث 28.
3 .خوارزمي، موفق بن احمد بن محمد، مقتل الحسين(ع)، تحقيق محمد سماوي، قم، دارانوار الهُدي، 1418 ق، خوارزمي، ج2، ص 83.
4 . ابن جوزي، تذكرة الخواص من الامة بذكرخصائص الائمة(ع)، تحقيق حسين تقي زاده، ج 2، ص 209.
5. ابن جوزي، همان، ج2، ص 208.
6. محسن امين، اعيان الشيعة، ج1، ص 627.
موفق باشید.

سلام علیکم، آیا قوم یهود در جریان کربلا دست داشته اند؟ منبعی هم در این مورد وجود دارد؟

پاسخ:
دليل و مدرك معتبري نداريم كه قوم يهود در جريان كربلا دست داشته باشند.
موفق باشید.

صفحه‌ها