دانش تاريخ

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

با سلام راجع به اعتقادات علی اللهیون توضیح دهید.

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
علي‌اللهي كه‌ آن را اهل حق نيز گفته اند، مذهب و مسلکي است با گرايش هاي عرفاني و آداب و متون مذهبي خاص که در موارد زيادي با اعتقادات و سنن اسلامي مطابقت ندارد.
اين مسلک در ميان طوايفي از کردها، لرها، ترک ها، پيرواني دارد. آنان نسبت به حضرت علي(ع) غلو مي کنند و براي او مقام خداوندگاري اعتقاد دارند.
آنان به جز سلطان اسحاق، که پايه‌گذار اين مذهب به حساب مي آيد، مهم‌ترين مظهر خدا روي زمين را حضرت علي(ع) مي دانند. در بسياري از آثار اهل حق بر الوهيت حضرت علي(ع) تأکيد شده است. آنان تصور مي کنند که در زمان حضرت محمد(ص) خدا، در وجود علي(ع) تجلّي کرد و حضرت محمد به الوهيت حضرت علي آگاهي داشت اما به خواست حضرت علي اين سر را فاش نکرد.
در واقع اهل حق، علي(ع) را مظهر ذات الهي و حضرت محمد(ص) را مظهر صفات الهي به حساب مي آورند. اهل حق، هنگام برخورد با يکديگر به جاي «سلام» «يا علي» مي گويند. تراشيدن يا کوتاه کردن شارب (سبيل) را گناهي بزرگ به حساب مي آورند و حرام مي دانند. به سبب مقدس بودن سبيل، تارهاي جدا شده از آن را در جايي محفوظ نگه مي دارند.
از شعائر مخصوص ديگر آنان، گرفتن روزه مخصوص است. آنان روزه ماه رمضان را ممنوع مي دانند و بر اين باورند که هر کس روزه يک ماه رمضان را به جا آورد، از اين طايفه خارج شده است. سه روز پياپي روزه مي گيرند و زمان آن مصادف با چله زمستان کُردي مي باشد، پس از سه روز، روزه مداوم ،روزه چهارم را که مصادف با پانزدهم ماه است ، جشن مي گيرند که آن را «عيد خاوندگاري» مي نامند . نام اين روز، روز «غار» است .اين روزه را به ياد روزها و ساعاتي که سلطان اسحاق و يارانش در غاري سپري کرده‌اند، انجام مي‌دهند.
براي اهل حق مقدس‌ترين جايگاه و کعبه مقصود «پرديوَر» مي باشد. در روستاي شيخان، کنار رودخانه «سيروان» در اورامان کردستان، قطعه سنگ بزرگي است که جايگاه سلطان اسحاق و يارانش را مشخص مي کند. اين محل را «پرديوَر» مي‌نامند که زيارتگاه و محل دعا و نياز آنان است. گويند سلطان اسحاق، در همين مکان با يارانش پيمان بست.
اهل حق معتقدند که خداوند به صورت انسان در زمان هايي تجلي يافته است .به تصور آنان، سلطان اسحاق، برترين مظهر تجلي خدا در روي زمين است.
در تاريخ ولادت سلطان اسحاق اختلاف کرده‌اند. برخي ولادت او را در سال 612، و گروهي در سال 675 ذکر کرده‌اند. محل ولادت او را روستاي «برزنجه» از توابع «حلبچه» در استان «سليمانيه» عراق دانسته‌اند.
به عقيده اهل حق، چون سلطان اسحاق، عقائد خود را آشکار کرد، مردم از جمله پدر و برادران اسحاق با وي به مخالفت برخاستند و قصد جان او را کردند. او با ياران خود در غاري پناه گرفت و سه روز در آن جا پنهان شد تا اينکه مهاجمان محل را ترک کردند . سلطان و همراهان به سلامت بيرون آمدند. سلطان اسحاق سپس به روستاي «شيخان» رفت و در آن جا «پرديوَر» را که به منزله مرکزي روحاني و معنوي بود، براي ياران خود بنا کرد . به تقويت و نشر مذهب خود پرداخت ،سپس در روستاي «شيخان» مرگ او فرا رسيد. گروهي از پيروان اهل حق نوشته‌اند که وي سيصد سال عمر کرد که امري غريب به حساب مي آيد.
آنان بعد از سلطان اسحاق به هفت تن که برخي جزء مريدان سلطان اسحاق بوده‌اند، اعتقاد دارند . اين هفت تن را جزئي از ذات سلطان اسحاق مي دانند.(1) آنان داراي عقائد خاص و پيچيده‌اي هستند که خيلي از عقائد خود را به ديگران نمي‌گويند.
راه و روش اهل حق نادرست باطل است چون آنان خيلي از معارف و احکام غير منطقي را براي خود به وجود آورده‌اند، همچنين افرادي چون سلطان اسحاق و حضرت علي(ع) و... را به عنوان خدا و افرادي که خدا در آنان تجلي کرده و به صورت و شکل آنان در زمين آشکار شده، به حساب مي آورند. به قيامت به صورتي که اسلام و قرآن مي گويد، عقيده ندارند.
با دقت در افکار و عقائد آنان به خوبي روشن مي گردد که مسلک و مذهب آنان بي‌پايه و اساس و باطل است.
البته ممکن است برخي از افراد اهل حق اين عقايد را نداشته باشد ، اما عقايد مشهور آن ها همان است که بيان شد.
براي آگاهي بيش تر از عقائد و افکار آنان به دائره المعارف بزرگ اسلامي، ج 10 و کتاب سخن با اهل حق، سيد عباس طباطبايي‌فر مراجعه فرماييد.
پي‌نوشت‌:
1. دائره المعارف بزرگ اسلامي، ج 10، ص 467 ـ 474.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

نام اولین مسجدی که در آن مشرکان جلسه برگزار کردند؟

اولین مسجدی که مشرکان دران جلسه گرفتند

با سلام وقدر داني از ار تباط تان با اين مرکز
مشرکان مسجد نداشتند تا درآن جلسه تشکيل دهند. به نظر مي رسد مقصود از مشرکان منافقان باشند که در مسجد ضرار تشکيل جلسه دادند و عليه اسلام وپيامبر (ص)توطئه نمودند.(1)
پي نوشت:
1. تفسير نمونه، ج 8، ص 134.

چرا پیامبر ص حبشه را برای هجرت مسلمانان انتخاب کرد

پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز2
اول-وجود پادشاهى چون‏«اصحمة بن ابحر»كه به لقب‏سلاطين حبشه به‏«نجاشى‏»معروف گرديده، همان گونه كه‏رسول خدا(ص)فرموده بود و جريانات بعدى هم نشان داد پادشاهى بود كه حاضر نبود در محدوده سلطنت او به كسى ظلم‏شود. اين بزرگ ترين علت بود. رسول خدا(ص) مى‏خواست مسلمانان را به جائى راهنمائى كند كه با رفتن‏ بدان جا و تحمل دشواري هاى زندگى در غربت و دورى از وطن و خانه و كاشانه و خويشان،از شكنجه و ظلم مشركان آسوده شوند . دچار ظلم و ستم ديگرى نشوند .
دوم-جاهائى كه مسلمانان مى‏توانستند بدان جا هجرت كنند،عبارت بود از:
ا-استانهاى ديگر جزيرة العرب كه قبائل بدوى و اعراب‏ در آن جا سكونت داشتند . با سابقه‏اى كه از آن ها داريم و در جريانات سال هاى بعد از هجرت و سراياى بئر معونه و رجيع وجاهاى ديگر نشان دادند نسبت‏ به اسلام و پذيرفتن آئين‏ حضرت و مؤمنان، سخت‏ترين مردمان بودند، هيچ گاه حاضرنبودند مسلمانان مهاجر را در كنار خود بپذيرند . روى روابط وعلاقه‏هاى تجارى و اقتصادى كه با قريش داشتند ،هيچ بعيد نبودكه اگر مهاجرين نزد آن ها مي رفتند، در داد و ستدهاى سياسى و توطئه‏هاى ديگر آن ها را دست‏بسته تحويل مشركان قريش‏دهند.. نمونه‏هائى از اين گونه كارها و توطئه‏ها پس ازهجرت رسول خدا(ص)به وضوح ديده مى‏شود. شايد به خاطرهمين خوى سخت و سنگدلي آن ها بود كه قرآن كريم‏درباره‏شان فرمود:
«الاعراب اشد كفرا و نفاقا و اجدر الا يعلموا حدود ما انزل‏الله... (1) ؛
عرب ها در كفر و نفاق سخت‏تر هستند، شايستگى بيش ترى براى آن‏دارند كه حدود و مرزهاى آنچه را خدا فرود آورده ندانند...
در جاى ديگر فرموده: «قالت الاعراب آمنا قل لم تؤمنوا و لكن قولوا اسلمنا و لما يدخل‏الايمان فى قلوبكم...؛ (2)
عربها گفتند ايمان آورديم. به آن ها بگو ايمان نياورده‏ايد ،ولى بگوئيد اسلام آورده‏ايم، ولى ايمان در دل هاى شما در نيامده...
ب-جاى ديگرى كه ممكن بود رسول خدا(ص)آن ها را به‏ رفتن آن جا راهنمائى و تشويق كند، كشور ايران بود،كه آن هم‏جاى امنى براى مسلمانان نبود، گذشته از دورى راه آن كه براى‏مسلمانان مستضعف و محروم آن روز-كه بيش ترين مهاجران ازهمين طبقه بودند-طى چنين راه دور و دراز و گذشتن از آن‏كويرها و بيابان هاى خطرناك و بى‏سر و ته حجاز غير مقدور بود.
تازه وقتى به ايران مى‏رسيدند ،با يك محيط پر از فساد اشرافيت و زندگى طبقاتى دوران ساسانيان و خفقان شديد و بيدادگرى و ساير انحرافات فكرى و اجتماعى مواجه مى‏شدند .
مگر‏«كسرى‏»پادشاه ايران نبود كه وقتى نامه‏رسول خدا به دست او رسيد كه او را به پذيرش اسلام دعوت‏كرده بود، نامه حضرت را پاره كرد و با كمال غرور و نخوت‏ گفت:
كسى كه خود بنده من است،‏ به من اين گونه نامه مى‏نويسد...!
سپس به‏«باذان‏»كه استاندار او در يمن بود نوشت: دو نفر سرباز به سوى اين مردى كه در حجاز است، گسيل دارتا او را نزد من آرند...
ج-از آنچه در بند«ب‏»ذكر شد ،وضع يمن نيز روشن‏مى‏شود،زيرا يمن در آن روز مستعمره ايران بود . حاكم و استاندار آن جا از جانب پادشاه ايران تعيين مى‏شد . در آن روزگار «باذان‏»هرگز بدون اجازه پادشاه ايران نمى‏توانست ‏به مهاجرين مكه پناه ‏دهد و يا اگر او دستورى مى‏داد ،نمى‏توانست از آن ها حمايت و دفاعى بكند...
د-از جاهاى ديگرى كه آن ها مى‏توانستند بدان جا هجرت‏كنند‏«حيرة‏»بود كه آن جا نيز صرفنظر از راه دورى كه‏داشت و مشكل گذشتن از وادي هاى دور و دراز و كويرهاى‏ زياد، تحت‏سيطره و استعمار ايران اداره‏ مى‏شد .
ه- شام نيز گذشته از دورى و مشكل گذشتن از وادي هاى بى سر و ته حجاز،محل رفت و آمد كاروان هاى قريش در فصول مختلف و بازارى‏بود براى فروش اجناس تجارتى مردم مكه. روشن بود كه در چنين محلى نيز اطمينان و آسايشى براى مهاجران وجود نداشت . ممكن بود مشركان قريش به كمك حاكمان شام و تاجران‏ سودجو و پر نفوذ آن جا بتوانند آن ها را به مكه باز گردانند...
در اين جهت كشور حيرة و يمن نيز با آن جا مشترك بودند،و آن جا نيز محل رفت و آمد كاروان هاى قريش و داد و ستد ومعاملات تجارتى آن ها بود.
بدين ترتيب معلوم مى‏شود جائى نزديك تر و مطمئن‏تر ازحبشه نبود ، به خصوص كه پادشاه آن جا«اصحمة‏»مردى‏عدالت پيشه و اصلاح طلب بود، از مسيحيان با ايمان و دانشمندبه شمار مى‏رفت. برخى از اهل تاريخ گفته‏اند:
امدادهاى غيبى هم كمك كرد . هنگامى كه نخستين گروه از مهاجرين براى سفر به حبشه به كنار درياى احمر رسيدند ،‏كشتى به گل نشسته بود . هنگامى كه آن ها رسيدند، از گل بيرون ‏آمد . هر يك توانستند با پرداخت نصف دينار كرايه‏ ،خود را با آن كشتى به حبشه برسانند. (3)

پى‏نوشت ها:
1. توبه (9)آيه 97.
2. حجرات(49) آيه 14.
3. درس هايى از تاريخ تحليلى اسلام ، رسولى محلاتى ،ج3، ص 190.

1

امام حسین(ع) - شهادت - گریه

ba salam mikhastam beporsam ke chera majaraye ashora va emam hosein ba khon va tike tike shodan badane onha hamrah hast dar vaghe manzorr aslim ine ke chera baraye gerye andakhtan mardom az in jor harf ha estefade mishavad ba tashakor

پرسش: 1شرح
چرا ماجراي عاشورا و امام حسين با خون و تيکه تيکه شدن بدن آن ها همراه هست؟

پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
اينكه چرا چنين چيزهايي هست، براي آن است كه چنين چيزهايي در تاريخ اتفاق افتاده است. بودن يا نبودن آن در اختيار ما نيست، اما مي توان از علت وقوع چنين حوادث تلخي سوال كرد . پاسخ آن نيز نياز به مراجعه به علل و عوامل اين حادثه در صدر اسلام دارد.
حادثه عاشورا تنها کشته شدن و خونريزي نيست. در اين جريان فداکاري‌ها، حماسه‌ها، شجاعت ها و شهامت ها نيز وجود دارد. البته درآن سوي اين حادثه ظلم، جنايت و خونريزي‌ها نيز وجود دارد که از سوي دشمنان ظهور وبروز نمود.
اما اينكه چرا بر اين گونه حوادث در عزاداري ها تأكيد مي شود، ما نيز تا اندازه اي موافق هستيم كه تأكيد زياد روي اين حوادث و غفلت از حقايق و واقعيت هاي ديگري كه به وجود آمد، چندان صحيح نيست، اما نبايد از نقش احساس و عواطف در برانگيختن مردم و شور ديني غافل بود.
در سفارش هاي ديني آمده كه در عزاداري‌ از فدارکاري، شجاعت و رشادت امام حسين (ع) و ياران او سخن به ميان آيد. اگر چه بيان اين امور، بيان ظلم و جنايت‌هاي دشمنان را نيز در پي دارد که بيان آن نيز بايسته است. تا در تاريخ هم فداکاري‌هاي امام حسين (ع) و هم جنايت دشمنان ثبت و ضبط گردد. همچنين اسلام با عزاداري‌ که توام با تحريف و اهداف غير مشروع باشد، مخالف است. از عزاداري‌هايي که سبب اهانت به اسلام و معصومان مي گردد نهي نموده است. بر اين اساس انتظار مي رود مداحان از بيان مطالب غير واقعي و اهانت آميز پرهيز و به بهانه گرياندن مردم جريان عاشورا را تحريف نکنند .مطمئن باشند ميزان تاثيرگذاري بيان واقعيت‌هاي حادثه کربلا، به مراتب بيش تر از تاثيرگذاري بيان مطالب غير واقع مي‌باشد.

 

پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله و سلم: بدترين مردم كسى است كه آخرت خود را به دنيا بفروشد. مكارم الأخلاق، ص 433.

 

پرسش 1:
لطفا منابعي معتبر براي آشنايي بيشتر با کيفيت جنگ حضرت علي اکبر معرفي نماييد شرح
پاسخ:
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما ؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
به منابع زير مراجع نماييد:
1ـ فرهنگ عاشورا، از جواد محدثي.
2ـ دمع السجوم، ترجمه نفس المهموم، تحقيق و ترجمه علامه شعراني، ص 321 ـ‌.
3ـ منتهى الآمال، ج 1، ص 689 ـ 694.
4ـ نگاهي نو به جريان عاشورا،‌جمعي از پژوهشگران از پژوهشگاه فرهنگ و علوم اسلامي وابسته به دفتر تبليغات اسلامي، ص 89 ـ 91.
5ـ سکينه، علي‌اکبر و مسلم، سيدعبدالرزاق مقرم.
6. ارشاد شيخ مفيد، ج 2، ص 109 ـ 110.
7ـ لهوف سيد بن طاووس.
8ـ تأملي در نهضرت عاشورا، از رسول جعفريان، ص 133 ـ‌.
9ـ تاريخ طبري، ج 5، ص 446.
10ـ فتوح ابن اعثم کوفي، ج 5، ص 209.

پرسش 1: صلوات شرح سلام.آيا صلوات فرستادن با شنيدن نام اميرالمومنين(ع) اشکال دارد؟

پرسش 2: آيا قاتل حضرت زهرا(س) همان خليفه ي دوم است؟

پرسش 3: چرا خلفاي اول و دوم را لعنت مي کنيم؟

پرسش 1:
صلوات شرح سلام.آيا صلوات فرستادن با شنيدن نام اميرالمومنين(ع) اشکال دارد؟

پاسخ:
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
صلوات فرستادن با شنيدن نام اميرالمومنين(ع) اشکال ندارد ،بلکه ثواب زياد دارد.
لطفا هرگاه سوال شرعي مي پرسيد ،نام مرجع تقليد خود را ذکر کنيد تا بر اساس نظر مرجع شما پاسخ بدهيم.
------------------------------

پرسش 2:
آيا قاتل حضرت زهرا(س) همان خليفه ي دوم است؟

پاسخ:
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛نمي‌توان گفت که به طور مستقيم خليفه اول يا دوم قاتل حضرت زهرا(س) بوده‌اند، ولي متأسفانه در مجموع اين دو خليفه به گونه‌اي با حضرت برخورد کردند و حوادثي را به وجود آوردند که در بيمار شدن و سرانجام به شهادت رسيدن آن حضرت تأثيرگزار بود . از اين رو حضرت زهرا(ص) در جواني بدون اينکه بيماري خاصي داشته باشد ،از دنيا رفت. از جمله اين حوادث مي‌توان هجوم به خانة آن حضرت را نام برد.که جريان از کتاب هاي اهل سنت ذکر مي کنيم : خلاصه اين واقعه به نقل از بعضي کتب تاريخي اين گونه است:
گروهي از طرف خليفه اول به خانه حضرت زهرا آمدند تا علي(ع)، کساني را که در منزل او بودند ،خارج کنند. در اين موقع حضرت زهرا به احتجاج و ناله و توجه به قبر پدر باعث شد که آنان نتوانند علي(ع) را با خود ببرند. پس از بازگشت آن گروه و اطلاع خليفه اول از اين اتفاق ابوبکر شروع به گريه نمود و آنان علي و همراهان او را براي بيعت آوردند. ابوبکر عمر را به سوي کساني که در خانه زهرا بودند فرستاد و به عمر و همراهانش گفت: اگر تحصن کنندگان خانه علي از آمدن و بيعت کردن سرباز زدند، با آنها بجنگيد . عمر آتش برداشت و با خود به طرف خانه زهرا برد تا خانه را با ساکنان آن آتش بزند. حضرت زهرا خطاب به عمر فرمود: آيا آمده‏اي تا خانه را بر ما آتش بزني؟ عمر جواب داد: آري و يا اين که بيعت کنيد. اين عبارت در کتاب هاي فراوان از منابع اهل سنت نقل شده است.(1)
کتاب هاي ديگري چون تاريخ طبري، امامت و سياست دينوري و شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد آن را اين گونه نقل کرده‏اند: « عمر بن خطاب گفت: هيزم بياوريد - خطاب به اهل خانه - به خدا قسم خانه را بر شما آتش مي‏زنم يا آن که خارج شويد و بيعت کنيد. مردي به عمر گفت که در آن خانه فاطمه حضور دارد و او در جواب گفت: او را هم -آتش مي‏زنم »(2)
علاوه بر واقعه حمله به خانه حضرت و آتش زدن آن ،برخي ديگر از تاريخ نويسان عامه واقعه سقط جنين حضرت را نقل کرده‏اند، به عنوان مثال کتاب الوافي بالوفيات، ج 6، ص 17 . کتاب لسان الميزان نوشته ابن حجر عسقلاني مي‏نويسد: " عمر فاطمه را زد آن گونه که او جنينش را به نام محسن سقط کرد. ( 3)
غصب ولايت که حق امام علي(ع) بود، توسط خليفه اول و دوم نيز در ناراحت‌هاي آن حضرت بسيار تأثيرگزار بود .اين امر شديداً حضرت زهرا(س) را رنج مي‌داد؛ از اين رو حضرت بارها ضمن ابراز ناراحتي به دفاع از ولايت علي(ع) پرداخت و بابي اعتنايي دو خليفه روبرو شد.
هم‌چنين در جريان فدک خليفه اول و دوم با دخت گرامي رسول خدا خوب برخورد نکرد. فدک را که حق مسلّم او بود ، گرفتند. از اين رو دختر رسول خدا شديداً از دو خليفه ناراحت شد و در مسجد النبي در حضور مردم گريه کرد و فرمود: «در پيشگاه خدا و رسولش شکايت خواهد کرد».
ناراحتي حضرت زهرا(س) از دو خليفه به گونه‌اي بود که حضرت وصيت کرد اين دو نفر در مراسم تشييع جنازة او شرکت نکنند حتى قبر حضرت مخفي باشد.

پي نوشت ها :
1. تاريخ ابن الغدا، ج 1، بحث ابي‏بکر صديق و خلافت؛ تراجم اعلام النساء في عالمي العرب و الاسلام عمر رضا کاله، ج 4، باب فاطمه بنت محمد و عقد الفريد، ج 2، ص 25.
2. تاريخ طبري، ج 3، ص 198؛ امامت و سياست، ابن قتيبه دينوري ، ج 1، ص 13 و شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 1، ص 134.
3. لسان الميزان، ابن حجر عسقلاني، ج 1، ص 406.
-------------------------------

پرسش 3:
چرا خلفاي اول و دوم را لعنت مي کنيم؟

پاسخ:
ما خلفا را لعن نمي کنيم . در فرهنگ اسلامي لعن و نفرين منع شده است. حضرت باقر(ع) فرمود: «چون لعنت از زبان کسي درباره ديگري بيرون آيد، لعن ميان لعنت کننده و لعنت شده، تردد و نَوَسان کند، اگر مجوزي در لعنت شده ديد، بر او وارد مي‌شود و گر نه بر خود لعنت کننده باز مي‌گردد(1)». رسول خدا(ص) فرمود: «لعن مؤمن مانند کشتن او است».(2) البته گاهي انسان کاري مي‌کند که حرمت خود را مي‌شکند و مستحق لعن و نفرين مي‌گردد، تا جايي که خداي مهربان بر او لعنت مي‌فرستد.
گروه‌هايي در قرآن و حديث با صراحت مورد لعن قرار گرفته‌اند. با توجه به اين که لعن بر کساني که مستحق آن هستند، در قرآن و سيره رسول خدا(ص) انجام گرفته است،‌مسلمان (اعم از شيعه و سني) لعنت بر مستحقان لعن را پذيرفته و مجاز شمرده‌اند.
قرآن مي‌فرمايد: «ألا لعنة الله علي الظالمين؛ لعن خدا بر ستمگران باد»(3). «إنّ الله لعن الکافرين؛ خدا کافران را لعنت کرده است»(4)؛ «إنّ الذين يؤذون الله ورسوله لعنهم الله في الدنيا و الآخره؛ بي گمان، کساني که خدا و پيامبر او را آزار مي‌رسانند، خدا آنان را در دنيا و آخرت لعنت کرده است»(5).
در قرآن بر شيطان، منافقان، مفسدان و قاطعان رحم لعن شده است. در قرآن از شجره (درخت) ملعونه ياد شده است.(6)
عده‌اي از مفسران شيعه و سني، مانند قرطبي(7) و فخر رازي از رسول الله خدا(ص) نقل کرده‌اند که مراد از شجره ملعونه، بني اميه هستند .
.براين اساس شيعيان بر اساس قرآن و رويات معصومان ، ظالمان و آناني را که مستحق لعن هستند ، لعن مي نمايند و اما اينکه مصداق آنها چه کساني هستد نمي دانند و بايد خود معصومان تعيين نمايند. اتفاقا در برخي منابع ما از لعن ظالمان ومستحقان لعن سخن به ميان آمده است اما مصداق آنها تعيين نشده اند (8) . معصومان (ع) مي دانند که آنان چه کساني هستند.

پي‌نوشت‌ ها:
1. مصطفي حسين دشتي، معارف و معاريف، واژه لعن.
2. محمد محمدي ري‌شهري، ميزان الحکمه، واژه لعن، شماره 18233.
3. هود (11) آيه 18.
4. احزاب (33) آيه 64.
5. همان، آيه 57.
6. اسراء (17) آيه 60.
7. قرطبي، تفسير الجامع لاحکام القرآن، ج 10، ص 286.
8. مانند زيارت عاشورا.

پرسش: آيا زرتشت در ياچه  ساوه را مي پرستيدند؟ آيا زرتشت فقط خداپرست بوده اند؟ شرح
سوال اصلی همان است البته می خواهم توضیح بیشتری در مورد دریاچه ی ساوه بدانم. آیا در این موارد در کتاب های المیزان و یا کتاب های معتبر دیگر آمده لطفا نامشان را برایم بنویسید؟

پاسخ
از تاريخ اديان الهي و برخي روايات اسلامي به دست مي‌آيد: زرتشت پيامبري از پيامبران الهي است، اگر چه محل و تاريخ تولد وي روشن نمي باشد.(مولون) زادگاه او را سيستان و (تاين بى) ظهور زرتشت را در حوزه بين النهرين و بالأخره بعضي او را اهل شهرري مي‌دانند.(1) اما با همه اختلاف عجيبي كه در تاريخ و محل ظهور و تولد او وجود دارد، چند نكته را از لحاظ تاريخي، مي‌توان قطعي تلقي نمود:
1- زرتشت پيامبري از انبياي الهي و از سرزمين ايران باستان بوده است.
2- او داراي كتاب آسماني بوده و كتابش از بين رفت. با تكيه بر خاطرات و اذهان و به اصطلاح آن چه كه درسينه اشخاص بود، مطالبي جمع آوري شد و به نام كتاب مقدس تكثير گشت.
3- زرتشت به دست قوم خويش كشته شد.
بر اساس روايتي از امام زين العابدين (ع) پيامبر فرمود: با مجوسي‌ها طبق سنت اهل كتاب رفتار نماييد.(2)
علامه طباطبايي مي‌فرمايد: «مراد از مجوس قوم معروفى هستند كه به زرتشت گرويده‌اند. اين لفظ درقرآن يك بار به كار رفته است، در قرآن (3) مجوس در رديف اهل كتاب، يعنى يهود و نصارا و در برابر مشركان قرار گرفته‌اند. بنابراين از اين آية استفاده مي‌شود زرتشتي ها، پيروان پيامبر الهي بودند، امّا همانند ساير اديان، دين آن‌ها منسوخ و كتاب آسماني آن‌ها تحريف شد.(4)
آن چه از دين زرتشت در کتب دينى مى‏توان استنباط کرد، اين است که او آتش را نمى‏ پرستيد. بر آن عقيده‏ اى که پيشينيان و نياکان او بر آن بوده‏ اند، نبود. هم چنين معتقدات او با آن چه بعدها آتش پرستان اخير عنوان کرده‏ اند، اختلاف داشت. او آتش را فقط رمزى قدوسى و نشانى گرانبها از اهورامزدا مى‏ دانست.(5)
بنابراين زرتشت درياچه ساوه را نمي پرستيد و خدا پرست بود.
اما در مورد درياچه ساوه: در ياچه ساوه در زمان ولادت پيامبر اسلام (ص)خشک شد .اين موضوع در کتاب هايي مانند: تاريخ پيامبر اسلام از دکتر آيتي و دکتر گرجي،ص55 ،امالي صدوق ص171 -172 و...آمده است .
درياچه ساوه يا حوض سلطان يا درياچه قم داراي 80 کيلو متر طول و30 کيلو متر عرض مي باشد. اين در ياچه در گودال و پست ترين دشت تهران، قم ،و ساوه قرار دارد .آب در اچه شور و تلخ است .سواحل آن غالبا باتلاقي و تا مساحت 20 کيلومتر از رسوب و نمک پوشيده شده است.(6 )
براي آگاهي بيش تر به فرهنگ معين مراجعه نمائيد .
پي‌نوشت‌ها:
1.عبدالله مبلغي آباداني، تاريخ اديان و مذاهب جهان، ج 1 ص 334ـ 336.
2.ناصر مكارم شيرازي و جمعي از نويسندگان، تفسير نمونه، ج 14 ص 45ـ 46.
3.حج (22) آيه 17.
4.الميزان، ترجمه فارسي، ج 14 ص 532ـ 53 با تلخيص.
5 . در گات‏ها صراحتاً به آفريده (مخلوق) بودن نور و روشنايى و آتش اشاره کرده، چنان که مخلوق بودن آب را آورده است.
6 .فرهنگ معين، ج 5 ،ص 525-526 .

سيادت از حضرت زهراسلام الله به ائمه رسيده است و ايشان نيز زن هستند پس چرا سيادت از زنان منتقل نمي شود؟

منتسبان به پيامبر اکرم(ص)از طرف مادر هم از اولاد رسول اکرم محسوب مي شوند ومحترمند ولي ملاک ترتب آثار واحکام شرعي سيادت مانند گرفتن خمس، انتساب از طرف پدر است که هر کس از طرف پدر به هاشم جد دوم رسول خدا منتسب شود سيد است.
وائمه اطهار(ع) علاوه برانتساب از طرف حضرت زهرا(س) از طريق حضرت علي(ع) يعني از طريق پدر هم منتسب به هاشم هستند ، پس آنان نيز از پدر سيد محسوب مي شوند.

صفحه‌ها