آداب اخلاقي

چگونگی تشخیص اسراف
اسراف در منابع دینی هرگونه تجاوز از حدّ اعتدال و گرایش به‌افراط یا تفریط را در برمی‌گیرد

پرسش:

چگونه حد اسراف را تشخیص دهیم؟ گاهی بین تشخیص افراد مومن هم اختلاف دیده می شود؟

پاسخ:

مقدمه:

اسراف در منابع دینی هرگونه تجاوز از حدّ اعتدال و گرایش به‌افراط یا تفریط را در برمی‌گیرد. (1) مفهوم «حدّ وسط» که دو طرف آن، افراط‌وتفریط است، مفهومی نسبی است که به اختلاف اشخاص، زمان و مکان فرق می‌کند. از کلمات فقها برمی‌آید هر کاری که غرض عقلایی به آن تعلّق گرفته باشد اسراف نیست؛ به این معنا که خروج از حدّ اعتدال در آن جا مصداق پیدا نمی‌کند (2) و آنچه ازنظر عقلا، هزینه کردن مال در موارد ناشایست است نیز مصداق اسراف خواهد بود؛ بنابراین اسراف در لغت به معنای تجاوز کردن و از حدّ گذشتن در هر کاری است که انسان انجام می‌دهد و در اصطلاح علم اخلاق هرگونه زیاده‌روی در کمیت، کیفیت، بیهوده گرایی، اتلاف و مانند آن را شامل می‌شود و اصل در اسراف تجاوز از حدّ است. با توجه به این تعریف مطالبی خدمت تان عرض می‌کنیم:

متن اصلی:

  1. با توجه به معنا و تعریف اسراف، مصادیق اسراف نسبت به افراد مختلف و متناسب با وضعیت مالی، شأن و اعتبار، موقعیت اجتماعی و نیت آن‌ها متفاوت است و نمی‌توان حدومرز مشخصی را برای آن تعیین نمود. به تعبیر دیگر چون حد و حدود افراد متناسب با موقعیت و شرایط آن‌ها متفاوت است تجاوز از حد که همان اسراف است موارد و مصادیق متعددی نسبت به آن‌ها دارد زیرا ممکن است هزینه کردن فلان مقدار از مال برای لباس مثلاً نسبت به شخصی که دارای فلان مقام و شخصیت در اجتماع است یا دارای فلان درآمد است، اسراف نباشد درحالی‌که نسبت به کسی که چنین نیست اسراف خواهد بود و هزینه کردن فلان مقدار مال نسبت به فقیر اسراف و نسبت به ثروتمند اسراف نیست، البته اشتباه نشود این‌طور نیست که ثروتمند هر نوع مخارجی در هر راهی که خواست بکند مانعی ندارد و صرف مال در عیاشی و هوسرانی برای او جایز است و چون دارایی دارد برای او اسراف نیست، بلکه حکم او شدیدتر و تکلیفش بیشتر است چراکه زیاده‌روی و هزینه کردن مال در مسکن، لباس، فرش، معیشت روزانه و لوازم زندگی، زیادتر ازآنچه لازم دارد و سزاوار شأن و لایق به حال او است، ممنوع و گناه است. از طرفی آنچه از مخارج ضروری و لایق به شأنش زیاد بیاورد، حق ندارد آن را ذخیره کند، بلکه باید خمس (یک‌پنجم) آن را به موارد معین برساند و اگر مورد وجوب زکات بوده، زکاتش را بدهد. اگر در ارحام و خویشانش فقیر و گرفتاری است واجب است به مقداری که ترک آن قطع رحم می‌شود، به آن‌ها کمک مالی کند.
  2. چنان‌که اسراف، نسبت به اشخاص فرق می‌کند همچنین به اعتبار زمان هم مختلف است زیرا ممکن است هزینه مقداری از مال برای معیشت نسبت به شخصی اسراف نباشد، درحالی‌که اگر سال قحطی و فقر عمومی پیش آید، هزینه کردن همین مقدار برای این شخص اسراف است و بر او واجب می‌شود که به کمتر از مقدار همیشگی روزگار بگذراند و بقیه را به دیگران که گرفتارند بدهد.
  3. به‌طورکلی اسراف سه قسم است که در همه و در جمیع حالات ممنوع است و اختصاص به شخص یا زمان یا جایی ندارد:

الف: ضایع کردن مال و بی‌فایده کردن آن هرچند آن مال کم باشد مانند هسته خرما را دور‌ انداختن، هنگامی‌که قابل‌استفاده باشد یا بقیه ظرف آب را ریختن درجایی که آب نایاب باشد یا لباسی که قابل‌استفاده خود یا دیگری است را پاره کردن یا دور‌ انداختن یا خوراکی را نگه‌داشتن و به دیگری ندادن تا اینکه خراب شود. روشن کردن لامپ در روشنایی آفتاب، دادن مال به دست دیوانه یا بچه‌ای که قدر آن را نمی‌داند و آن را تلف می‌کند و مانند این‌ها. حضرت صادق (علیه‌السلام) میوه نیم‌خورده‌ای را دیدند که از منزل ایشان بیرون‌ انداخته‌شده بود (مانند اناری که تمام‌دانه‌هایش را نخورند و دور‌ اندازند یا خربزه و هندوانه را که مقداری از مغزش باقی است دور‌ اندازند) پس آن حضرت خشمناک شد و فرمود: این چه‌کاری است که کردید اگر شما سیر شدید، بسیاری از مردم هستند که سیر نشدند پس به آن‌هایی که نیازمندند بدهید(3) و نیز روایت‌شده امام سجاد علیه‌السلام اگر می‌دید مقداری نان ولو اندک که به درد مورچه می‌خورد در منزلش دور انداخته‌شده است مسئولان و اهل منزل را به همان میزان جریمه می‌کرد (4) همچنین پوشیدن لباس فاخری که برای حفظ آبرو است درجایی که در معرض کثیف شدن و ضایع گردیدن است، نادرست می‌باشد (5) در همین روایت حضرت داشتن حتی 30 دست لباس را بی‌اشکال دانسته به شرطی که از آن‌ها استفاده بشود، بنابراین داشتن لباس زیاد اسراف نیست وقتی اسراف است که آن‌ها را ضایع کرده یا بی‌استفاده بگذاریم.

ب: هزینه کردن مال در آنچه به بدن ضرر برساند، ‌از خوردنی و آشامیدنی و غیر این‌ها مانند خوردن چیزی پس از سیری هرگاه مضر باشد. از طرفی هزینه کردن در آنچه برای بدن نافع و صلاح آن است اسراف نیست. در کتاب کافی نقل‌شده شخصی از اصحاب امام صادق (علیه‌السلام) از آن حضرت پرسید: که درراه مکه گاه هست که می‌خواهیم احرام ببندیم و نوره بکشیم و سبوس آرد همراه نداریم که پس از نوره بر بدن بمالیم. به‌عوض سبوس، بدن را با آرد پاکیزه می‌کنیم و از این کار این‌قدر متأثر می‌شوم که خدا بهتر می‌داند. حضرت فرمود: آیا از ترس اسراف ناراحت می‌شوی؟ گفت: آری. فرمود: در چیزی که سبب اصلاح بدن باشد اسراف نیست. اسراف در چیزی است که باعث تلف مال شود و به بدن ضرر رساند (6).

ج: هزینه کردن مال در مواردی که شرعاً ممنوع است مانند خریدن شراب، آلات قمار، پول دادن به فاحشه، خواننده، رشوه دادن به مسئولان و در چیزی که ظلمی در بردارد. در چنین مواردی از دو جهت مخالفت امر خدا و معصیت است؛ یکی گناه بودن اصل عمل و دیگری اسراف بودن هزینه‌ای که می‌شود. در تفسیر عیاشی از عبدالرحمن بن حجاج روایت کرده که از حضرت صادق (علیه‌السلام) معنی آیه «لاتبذر تبذیرا» را پرسید. فرمود: کسی که در غیر طاعت خدا خرج می‌کند مبذر است و کسی که درراه خدا صرف می‌کند میانه‌رو است (7).

بنابراین ملاک این است که نعمت خدا ضایع نشود و دور ریخته نشود یا به بدن ضرر نزند یا از راه حرام و درراه حرام مصرف نشود.

نتیجه:

اگر بخواهیم مصادیق اسراف را تعیین کنیم باید همه جوانب را در نظر بگیریم مثلاً اگر در حدیثی، موردی خاص را از مصادیق اسراف برشمرده است، باید دید از چه زاویه‌ای این مورد را اسراف شمرده‌اند؟ زیرا برای اسراف بودنِ یک‌چیز، شرایط، مکان، زمان و موقعیت و مواردی دیگر باید مدنظر قرار بگیرد مثلاً اگر زیاد خوردن غذا، برای این باشد که غذا اسراف نشود و دورریز نداشته باشد، خودِ این امر، گاهی موجب اسراف جسم و تن می‌شود به این صورت که به خودمان ضرر می‌زنیم و باعث بیماری و کوتاهی عمر می‌شویم همچنین حد اسراف فرد ثروتمند و فقیر متفاوت است. ممکن است برای فرد ثروتمندی که موقعیت اجتماعی او ایجاب می‌کند چند نوع لباس داشته باشد اسراف نباشد؛ اما برای فرد فقیری که این موقعیت را ندارد و یک نوع لباس برای او کافی است اسراف باشد. ملاک این است که ضایع نشود و دور ریخته نشود یا به بدن ضرر نزند یا از راه حرام و درراه حرام مصرف نشود.

منابع برای مطالعه بیشتر:

  1. پژوهشی در اسراف اثر مهدی موسوی کاشمری.
  2. اسلام و مشکلات اقتصادی اثر سیدابوالاعلی مودودی.

کلیدواژه‌ها:

اسراف، ملاک، معیار اسراف، تبذیر، گناه.

پی‌نوشت‌ها:

  1. طبرسی، حسن بن فضل، تفسیر مجمع‌البیان، ترجمه مترجمان، فراهانی، تهران، چاپ اول، ۱۳۶۰ ش، ج‌۴، ص‌۱۷۶.
  2. خویی، سید ابوالقاسم، مستند العروة (الصلاة)، موسسه نشر آثار آیت‌الله خویی، ج ۲، ص ۲۳۹.
  3. «أَنَّهُ نَظَرَ إِلَى فَاكِهَةٍ قَدْ رُمِيَتْ مِنْ دَارِهِ لَمْ يُسْتَقْصَ أَكْلُهَا فَغَضِبَ وَ قَالَ مَا هَذَا إِنْ كُنْتُمْ شَبِعْتُمْ فَإِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ لَمْ يَشْبَعُوا فَأَطْعِمُوهُ مَنْ يَحْتَاجُ إِلَيْهِ.» مجلسى، محمدباقر، بحار الأنوار، دار إحياء التراث العربي، بيروت، چاپ دوم، 1403 ق، ج 63، ص 432.
  4. همان.
  5. كلينى، محمد بن يعقوب، الكافي، دار الكتب إسلامية، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق، ج 6، ص 441.
  6. شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشيعة، مؤسسه آل البيت علیهم‌السلام، قم، چاپ اول، 1409 ق، ج 21، ص 555.
  7. مجلسى، محمدباقر، بحار الأنوار، دار إحياء التراث العربي، بيروت، چاپ دوم، 1403 ق، ج 72، ص 302.

كسي كه بر امام حسين(ع) قطره اي اشك بريزد همه گناهانش بخشيده می شود؟
به تعبیر شهید مطهری «گریه بر شهید، شركت در حماسه او و هماهنگی با روح وی و موافقت با نشاط و حركت او است».

گريه بر امام حسين (ع)

شرح : با سلام. حتما شنيده ايد كه كسي كه بر امام حسين(ع) قطره اي اشك بريزد همه گناهانش بخشيده مي شود. آيا اين گريه آداب و شرايطي دارد؟ آيا حق الناس هم توسط آن بخشيده مي شود؟

در حال گریه و رقت و هیجان، انسان بیش از هر حالت دیگر خود را به محبوبی كه برای او می‏گرید نزدیك می‏بیند، در حقیقت در آن حال است كه خود را با او یكسان می‏بیند. گریه بیشتر از خود بیرون‏ آمدن و خویش را فراموش كردن و با محبوب یكی شدن است. به تعبیر شهید مطهری «گریه بر شهید، شركت در حماسه او و هماهنگی با روح وی و موافقت با نشاط و حركت او است».(1)

گريه بر شهيد خوي حماسه را در انسان زنده مي‏كند و گريستن بر سيدالشهدا (ع) خوي حسيني را در انسان احيا مي‏كند، و خوي حسيني چنان است كه نه ستم مي‏كند و نه ستم مي‏پذيرد. آن كسي كه با شنيدن حادثه كربلا قطره اشكي از درون دل بيرون مي‏فرستد، صادقانه اين پيوند با هدف والاي سيدالشهدا (ع) را بيان مي‏كند.

هر كس با اندك توجهي خواهد دانست كه بر حسين (ع) گريه محبت است، آن محبتي كه در دلهاي عاشقانش به ثبت رسيده است . گريه بر او ، گريه شوق است ، زيرا قسمت زيادي از حماسه‏هاي كربلا، شوق آفرين و شورانگيز است و به دنبال آن سيلاب اشك شوق به خاطر آن همه رشادت، فداكاري ، شجاعت و سخنرانيهاي آتشين مردان و زنان به ظاهر اسير ، از ديدگان شنونده سرازير مي‏گردد و نيز گريه معرفت و پيوند با هدف متعالي و انسان ساز او است؛ و به تعبير امام خميني (ره) گريه سياسي است كه فرمود: «ما ملت گريه سياسي هستيم، ما ملتي هستيم كه با همين اشكها سيل جريان مي‏دهيم و سدهايي را كه در مقابل اسلام ايستاده است خرد مي‏كنيم».

گریه بر سید الشهداء، باعث آمرزش گناهان:

گريه بر سيد الشهدا (ع) و تشكيل مجالس عزاي حسيني نه تنها اساس مكتب را حفظ مي‏كند، بلكه باعث مي‏گردد شيعيان با حضور در اين مجالس از والاترين تربيت اسلامي برخوردار شده و در جهت حسيني شدن رشد و پرورش يابند. ريان بن شبيب از امام رضا (ع) روايت كرده كه فرمود: «اي پسر شبيب ، اگر بر حسين (ع) گريه كني تا آنكه اشك چشمت بر صورتت جاري شود، خداوند گناهان كوچك و بزرگ، و كم يا زياد تو را مي آمرزد» (2)

و نيز فرمود: «گريه كنندگان بايد بر كسي همچون حسين (ع) گريه كنند، زيرا گريستن براي او گناهان بزرگ را فرو مي‏ريزد». (3)

همچنین امام صادق(ع) فرمود: (مَن ذِكِرَ الحُسَینِ عِندَك) كسی كه حسین را نزد او اسم ببرند، یاد كنند، (فَخَرَجَ مِن عَینَیهِ مِنََ الدُّموع) اشك از دو چشمش جاری شود به اندازه ی پر یك مگس، (كانَ ثَوابُهُ عَلَی الله عَزَّ وَ جَلّ) اجرش بر عهدۀ خداست، (وَ لَم یَرضی لَهُ بِدونِ ا لجَنَّة) خدا چیزی را بدون بهشت برای او رضایت نمی دهد.

گریه بر ابی عبدالله(ع) و حق الناس:

اما در مورد رابطۀ گریه بر ابی عبدالله و حق الناس، باید عرض كنیم كه: اگر گریه ای كه می كنیم  به خاطر گناهانی است كه در درگاه الهی مرتكب شده ایم و حق الله است، خدای متعال از حق خود می گذرد و این گریه قطعا همان توبه است(به شرط عدم تكرار گناه) و در ما موثر است. اما بعضی از گناهان، ناشی از عدم رعایت حق الناس است. در این مورد، باید رضایت مردمی را كه مال یا حق آنان را ضایع كرده، جلب كند. از آن ها حلالیت بطلبد یا اگر بدهكاری دارد، به صاحبش بپردازد. چنانچه كاری را كه موجب قصاص است، مرتكب شده، خود را تسلیم كند تا صاحب حق، قصاص یا عفو كند. اگر با زبان یا عمل، روح كسانی را آزردهو آبرو و حیثیت آنان را برده، در صورت امكان از آن ها رضایت بگیرد. اما اگر ممكن نیست، برای آنان دعا كند.

اگر برخی افراد را نمیشناسد یا مردهاند یا دسترسی به آنان ندارد، در امور مالی، مال را به فرزندان یا وارثان آنان بپردازد. اگر دسترسی به آنان هم ممكن نباشد، با اجازه مجتهد، از طرف آنان صدقه بدهد. در غیر امور مالی نیز باید در حق آنان دعا و استغفار كند و صدقه و خیراتی هدیه نماید.

بنابراین، بعد از توبه براي طلب بخشش و مغفرت باید در فكر جبران گذشته ها باشد. در این صورت است كه خداوند توبه او را می پذیرد و او را مورد عفو و بخشش قرار می دهد؛ چنان كه خود فرموده است: «وَ هُوَ الَّذِی یقْبَلُ التَّوْبةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یعْفُوا عَنِ السَّیئاتِ»؛ (4) «او است كه توبه را از بندگانش پذیرا می‏شود و گناهان را می‏بخشد».

آداب گریه وعزاداری اباعبدالله الحسین(ع):    

1.سیاه پوشی : از نظر فقهی پوشیدن لباس سیاه مكروه است ولی در عزاداری امام حسین (علیه السلام ) و ائمه معصومین (علیهم السلام ) استثناء شده است زیرا این كار نشانه حزن و اندوه و نمودار شعائر و حماسه ها است .

2. تسلیت گویی : اصل تسلیت گفتن در شرایط مصیبت و اندوهی كه بر كسی وارد شده در اسلام مستحب است.

3.زیارت و زیارت خوانی: اگر می توانید زیارت عاشورای معروفه را با صد لعن و صد سلام بخوانید و اگر وقت ندارید برای صد لعن  و  صد سلام، زیارت عاشورای غیر معروفه را كه در اجر و ثواب با زیارت معروفه یكسان است ، هر روز بخوانید. (هر دو زیارت در مفاتیح الجنان هست.)

4.تباكی و گریستن .

5.برگزاری مجالس عزاداری :

6. نماز جماعت ظهر عاشورا :سید الشهداء و یاران با وفای او همه كشته راه نماز شدند.از این رو در زیار ت مطلقه امام حسین خطاب به امام می گوییم : اشهد انك قد اقمت الصلاة و اتیت الزكاة و امرت بالمعروف و نهیت عن المنكر .  تحمل اندكی سختی :

7.بايد مقداري از لذائذ زندگي را كه از خوردن و نوشيدن و حتّي خوابيدن و گفتن بدست مي‏آيد ترك نموده ( مگر آن كه لازم باشد ) و ديدار با برادران ديني را ترك كرده و آن روز را روز گريه و اندوه خود قرار دهد.و مانند كسي باشند كه پدر يا فرزند خود را از دست داده است‏ .

8. رعايت اخلاص: عزاداری را بخاطر رسم و عادت انجام نداده و سعي كنيم اين كارها را با نيتي خالص و براي رضاي خدا انجام داده و در خلوص خود نيز صادق باشيم. زيرا كار كوچكي كه با نيت خالصانه و صادقانه همراه باشد بهتر از كارهاي زيادي است كه خلوص و صداقت در آن نباشد ، حتي اگر چندين هزار برابر باشد. و اين مطلب بخوبي از عبادتهاي حضرت آدم عليه السّلام و شيطان فهميده مي‏شود ، زيرا عبادتهاي چندين هزار ساله شيطان او را از جاودانگي در آتش نجات نداد ولي يك توبه حضرت آدم عليه السّلام باعث بخشش خطا و برگزيدن او شد. در هنگام انجام اعمال نيز بايد مواظب باشد كه رياء و دوستيِ ستايش مردم در نيت او وارد نشود.

منابعی برای مطالعۀ بیشتر:

1.گریه بر امام حسین (ع) و آثار شگفت آن، محسن مهدوی، قم: انتشارات برگ شقایق.

2. بررسی تاریخ عاشورا، محمد ابراهیم آیتی، ویرایش و تصحیح : مهدي انصاري، قم: انتشارات امام عصر(عج).

پینوشت ­ها:

1.شهید مرتضی مطهری، شهید(ضمیمه قیام و انقلاب مهدی) نشر صدرا، 1387 ش، ص 117- 118.

2 .منتخب كامل الزيارات، ابن قولويه، ص 165.

3 .منتخب كامل الزيارات، ابن قولويه، ص 168.

4. شوری (42) آیه 25.

چند نوع گريه داريم؟
به طور كلي گريه را از نظر انگيزه و دليل، مي‌توان به چهار نوع تقسيم نمود.

چند نوع گريه داريم؟ و گريه براي امام حسين جز كدام يك از اقسام گريه مي باشد؟

به طور كلي گريه را از نظر انگيزه و دليل، ميتوان به چهار نوع تقسيم نمود. 

الف) گريهاي كه انگيزه عقيدتي دارد؛

انسان مؤمن بر اين باور است كه همواره در محضر خدا قرار دارد و تمام اعمال و رفتار او ضبط شده و روز قيامت خوبيها و زشتيهاي كردار و رفتار او نمايان ميگردد. توجه به گذشته تاريك و گناهآلود، مسلمان معتقد را به گريه واميدارد تا آثار شوم گناه را از دل بزدايد و خود را متحول سازد. انسانهاي كمال يافته و معصومان نيز از خوف و خشيّت الهي همواره اشك خوف ميريختند. اين گريه نشانه ايمان كامل است.

امام سجاد(ع)فرمود: محبوبترين قطره در پيشگاه خداوند متعال، قطره اشكي است كه مخلصانه در تاريكي شب و از ترس خدا ريخته شود.(1)

ب) گريهاي كه از علاقه طبيعي انسان به خود سرچشمه ميگيرد و خاستگاه آن عواطف و احساسات است؛

خداوند متعال در وجود بشر قلب را نهاده كه در رويارويي با حوادث و مصايب جانسوز دگرگون ميشود،تكان ميخورد، ميسوزد و اشك را از چشمان سرازير ميكند. انسان در زيانهاي مالي و جاني و از دست دادن عزيزاني كه به آنها انس و الفت پيدا كرده است، اندهگين شده و دچار ناراحتيهاي روحي و رواني ميشود. امّا گريه و گريستن، عقدههاي دروني را برطرف كرده و به انسان آرامش ميبخشد؛ از اين رو در علم اخلاق از اين ويژگي قلب و رقت و نرمي آن تمجيد شده است چرا كه نشانه قلب زنده آن است كه از عواطف و احساسات سازندهاي سرشار باشد.

ج) گريهاي كه از فضيلت طلبي و كمالخواهي سرچشمه ميگيرد؛

انسان در فقدان معلم، استاد و مربي اخلاق و بلكه بالاتر، در ارتحال پيامبر(ص) يا امام(ع) اشك ميريزد و عزاداري ميكند. انگيزه اين نوع گريه آن است كه با مرگ پيشواي خود احساس ميكند از راه كمال و رشد بازمانده و مرشد و راهنماي بزرگي را از دست داده كه بدون او دستيابي به كمالات بالاتر برايش دشوار است. پس از وفات رسول خدا(ص) خليفه اول و دوم به زيارت امايمن آمدند. پس از حضور آنان امايمن گريه كرد، خليفه دوم گفت: چرا گريه ميكني؟ براي رسول خدا كه در پيشگاه خداوند قرار دارد گريه معنا ندارد! امايمن پاسخ داد: گريه من براي از دست دادن پيامبر نيست. بلكه گريه من به خاطر آن است كه دست ما از اخبار آسمان و وحي كوتاه شده است.(2) از اين رو اين نوع گريه از نوع اول ارزش بالاتري دارد. در اين نوع گريه، در واقع گريه كننده بر خود ميگويد.

د) اندوه و گريه بر مظلوم؛

نوع ديگر گريه، گريه بر مظلوم است به خاطر ظلم و ستمي كه بر او وارد شده مانند گريه رسول خدا(ص) براي عموي خود حضرت حمزه و همچنين گريه براي علي(ع) و حسين بن علي(ع) پيش از شهادت آنان و مثل گريه و عزاداري مسلمانان در شهادتهاي ائمه دين كه به صورت مظلومانه به شهادت رسيدند.

ه( گريه و عزداري سياسي؛

امام خميني (ره) ميفرمايد: «زنده نگه داشتن عاشورا يك مسأله بسيار مهم سياسي ـ عبادي است. عزاداري كردن براي شهيدي كه همه چيز را در راه اسلام داده، يك مسأله سياسي است، يك مسئلهاي است كه در پيشبرد انقلاب اثر بسزا دارد. ما از اين اجتماعات استفاده ميكنيم. ما از آن الله اكبرها، ملت ما از آن الله اكبرها استفاده كرد، آن الله اكبرها را بايد حفظ بكنيم، بايد به اين مظاهر، شعاير و اموري كه در اسلام به آن سفارش شده فكر كنيد كه اينها يك مسأله سطحي نبوده است كه ميخواستند جمع بشوند و گريه كنند،خير. ما ملت گريه سياسي هستيم. ما ملتي هستيم كه با همين اشكها سيل جريان ميدهيم و سدهايي را كه در مقابل اسلام ايستاده است خرد ميكنيم».(3)

از اين ديد، گريه زبان گوياي فردي است كه مورد تجاوز و ستم قرار گرفته باشد. در زماني كه با جباران به وسيله نيروي نظامي نميتوان مقابله كرد و حتي نميگذارند سخني گفته شود؛ تنها سلاح گريه است كه نفرت و خشم را نشان ميدهد و با اين گريهاست كه اظهار تنفر و بيزاري از ستم و ستمگري آشكار ميشود. اين گريهاي است كه مردم را نسبت به ستمگران بيدار ميكند. شاهد اين شيوه را در زندگي امام زينالعابدين(ع)ميتوان ديد. آن حضرت بيست سال در حال ماتم و گريه بود و اين حزن و گريه امام تأثير فراواني در بيداري مردم داشت؛ چرا كه با زبان رفتار از عظمت قيام عاشورا و شدت ظلمي كه بر اهلبيت پيامبر(ص) رفته بود حكايت ميكرد و از تبليغات دروغين نيز پرده برميداشت.

در اينجا شايسته است به سخني از شهيد مطهري (ره) اشاره كنيم. ايشان درباره فلسفه گريه بر شهيد چنين مينويسد: «شهادت از نظر اسلام از جنبه فردي.يعني براي شخص شهيد يك موفقيت است. بلكه بزرگترين موفقيت و آرزوست. امام حسين فرمود: جدم به من فرمود كه تو درجهاي نزد خدا داري كه جز با شهادت، به آن درجه نايل نخواهي شد. پس شهادت امام حسين براي خود او يك ارتقاست، عاليترين حد تكامل است. اگر مرگ به صورت شهادت باشد واقعاً يك موفقيت است، براي شهيد جشن و شادماني دارد؛ امّا از نظر اسلام آن طرف سكه را هم بايد خواند. شهادت را از نظر اجتماعي يعني از آن نظر كه به جامعه تعلق دارد نيز بايد سنجيد، عكسالعملي كه جامعه در مورد شهيد نشان ميدهد صرفاً به خود شهيد تعلق ندارد يعني صرفاً ناظر به اين جهت نيست كه براي شخص شهيد موفقيت يا شكستي رخ داده است.

مردم معمولاًدرباره گريه اشتباه ميكنند، خيال ميكنند گريه هميشه معلول نوعي درد و ناراحتي است و خود گريه امري نامطلوب است. راز بقاي امام حسين(ع) اين است كه نهضتش از طرفي منطقي است و از ناحيه منطق حمايت ميشود و از طرف ديگر در عمق احساسات و عواطف راه يافته است. ائمه اطهار كه به گريه بر امام حسين سخت توصيه كردهاند حكيمانهترين دستورها را دادهاند. اين گريههاست كه نهضت امام حسين(ع)را در اعماق جان مردم فرو ميكند. روشن است كه اگر مانند مسيحيان جشن ميگرفتند نهضت امام حسين به انحراف كشيده ميشد. شايد بدين جهت بزرگان دين دستور عزداري و گريه دادهاند».(5)

علاوه بر مطالب فوق براي گريه براهلبيت عليهم السلام نكاتي وجود دارد كه مى‏توان در امور ذيل،آنها را خلاصه كرد:

قرآن و روايات، دوستى خاندان رسول اكرم (ص) و اهل‏بيت (ع) را بر مسلمانان واجب كرده است(5) روشن است كه دوستى لوازمى دارد و محبّ صادق، كسى است كه شرط دوستى را- چنان كه بايد و شايد- به جا آورد. يكى از مهم‏ترين لوازم دوستى، هم دردى و هم دلى با دوستان در مواقع سوگ يا شادى آنان است(6) از اين رو در احاديث، بر برپايى جشن و سرور در ايام شادى اهل‏بيت (ع) و ابراز حزن و اندوه در مواقع سوگ آنان، تأكيد فراوان شده است. چنانچه حضرت على (ع) در روايتى مى‏فرمايد: «شيعه و پيروان ما در شادى و حزن ما شريكند». (7)

از آنجا كه در فرهنگ شيعى، گريه بايد از سر معرفت و شناخت باشد هم‏ دردى با آن عزيزان، در واقع يادآورى فضايل، مناقب و آرمان‏هاى آنان بوده و بدين شكل، آدمى را به سمت الگوگيرى و الگوپذيرى از آنان سوق مى‏دهد.

فردى كه با معرفت براي امام حسين گريه مى‏كند شعور و شور، شناخت و عاطفه را درهم مى‏آميزد و در پرتو آن، انگيزه‏اى قوى در او پديدار گشته و هنگام خروج از مراسم عزادارى، مانند محبى مى‏شود كه فعّال و شتابان، به دنبال پياده كردن اوصاف محبوب در وجود خويشتن است.

گريه بر اهل‏بيت (ع) در واقع با يك واسطه زمينه را براى حفظ آرمان‏هاى آنان و پياده كردن اهداف آنها فراهم مى‏سازد.

كسى نمى‏تواند منكر اين حقيقت شود كه نسل جديد در سنين كودكى، در مجالس عزادارى با فرهنگ اهل‏بيت (ع) آشنا مى‏شوند. به راستى عزادارى و مجالس تعزيه، يكى از عناصر و عوامل برجسته‏اى است تا آموزه‏هاى نظرى و عملى امامان راستين، به نسل‏هاى آينده منتقل شود. مراسم عزادارى وگريه، به دليل قالب و محتوا، بهترين راه براى تعليم و تربيت نسل جديد و آشنايى آنان با گفتار و كردار اهل‏بيت (ع) است.

پي نوشت ها:

 1. علامه مجلسي، بحارالانوار، نشر دارالكتب، چاپ 1، ج 90، ص 329.

 2 . بيهقي، دلائل النبوه، نشر طاووس، چاپ1، ج 7، ص 266.

 3 . صحيفه نور، مركز نشر آثار حضرت امام، چاپ 1،  ج 13، ص 154. 

 4 . شهيد مطهري، قيام و انقلاب مهدي (عج)، نشر صدرا، چاپ هفتم، ص 121.

 5. شورى (42)، آيه 23؛ هود (11)، آيه 29. و محمدي ري شهري، ميزان‏الحكمه، دارالحديث، سال 1416هـ.ق، ج 2، ص 632.

 6. محمد محمدي ري شهري، المحبة فى الكتاب والسنة، دارالحديث،بي تا، ص 170- 169 و 181- 281.

 7. علامه مجلسي، بحارالانوار، بيروت، موسسه الوفاء، 1404 هـ.ق، ج 44، ص 782.

در زیارت عاشورا باید قسمت پایانی كه 100 بار تكرار كنیم؟
ثواب كامل زیارت عاشورا را كه برابر است با ثواب هزار حج و هزار عمره و هزار بار جهاد در راه خدا، از آن كسی است كه زیارت را آن گونه كه مأثور است بخواند.

 در زیارت عاشورا باید قسمت پایانی كه 100 بار تكرار كنیم، بخوانیم تا به ثواب كامل دعا برسیم؟ اگر تنها یك بار  بخوانیم كفایت می كند؟

در قسمت پایانی زیارت عاشورا یك فقره مشتمل بر لعن قاتلان و ستمگران و مخالفان اباعبداللَّه (ع) است كه با "اللهم العن اول ظالم..." شروع می‏شود .

 فقره دوم مشتمل بر سلام بر سیدالشهدا و فرزندان و اصحاب او است كه با "السلام علیك یا ابا عبداللَّه و علی الارواح التی حلت بفنائك..." شروع می‏شود .

 در روایت آمده هر یك از این دو قسمت صد مرتبه خوانده شود، ثواب كامل و فضیلت تامّه زیارت عاشورا را كه برابر است با ثواب هزار حج و هزار عمره و هزار بار جهاد در راه خدا ، از آن كسی است كه زیارت را آن گونه كه مأثور و دستور است، بخواند . به آن چه می‏خواند، ملتزم باشد . كسانی كه این زیارت را به طور مختصر می خوانند و لعن ها را فقط یك بار می گویند، گر چه ثواب عظیم می برند (ان شاء الله) ولی ثوابی كه وعده داده شده ،به تمام و كمال برای كسانی است كه تكرار را رعایت كنند.

البته اگر كسی وقت نداشته باشد و هر یك از این دو قسمت را با نیت صد مرتبه بخواند و بعد از خواندن هر یك از آن دو قسمت بگوید: "مأة مرّة" یعنی (100 بار) یا یك مرتبه كه خواند بگوید "و تسعاً و تسعین مرّة" یعنی (به اضافه 99 بار دیگر) ، امید آن است كه خداوند ثواب كامل را به او عنایت نماید.

صاحب "قرّة المهج" می‏نویسد: در پاورقی كتاب "شفاء الصدور" ج 1، ص 110 از كتاب "مشحون" به سندش از امیرالمؤمنین (ع) نقل می‏كند كه  حضرت فرمود: "كسی كه زیارت عاشورا (مشهوره) را بخواند ،سپس یك دفعه بگوید: "اللهم العنهم جمیعا تسعا و تسعین مرّة" مانند كسی است كه صد مرتبه گفته  و این برای كسانی كه وقت ندارند، فوزی است عظیم.(1)

 بنا به حدیث منقول از نبی مكرم اسلام(ص) ارزشمندترین عمل، عملی است كه با مشقت (2) انجام گیرد.

بنابر این عملی كه اساس و ریشه آن صحیح باشد ،  انسان برای انجامش هر قدر مشقت بیش تری را تحمل كند، از ثواب و فضیلت بیش تری برخوردار می‏گردد.

مولی شریف شیروانی  از امام هادی  نقل می كند كه لعن را یك بار كامل بگوید : آن گاه 99بار بگوید : اللهم العنهم جمیعا . در سلام هم یك بار آن را به طور كامل بگوید و بعد 99بار بگوید :« االسلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین »مثل این است كه تمام صد لعن و صد سلام را گفته باشد . (3)

پی نوشت ها:

1 . جواد بن عباس كربلائی، قرة المهج، ص 127.

2 . "احمزها" یعنی قوی‏ترین و محكم‏ترین.

3 . زیارت عاشورا و آثار شگفت آن . سید علی موحد اصفهانی ،ص 121.

در مجالس اهل بيت چرا بايد گريه كرد؟
اسلام هر نوع لذت و شادي را تأييد نمي كند، بلكه شادي هايي را مورد تأييد و ترغيب قرار مي دهد كه بتواند به رشد شخصيت آدمي ياري رساند ...

اشك ريختن به چه معناست؟در مجالس اهل بيت چرا بايد گريه كرد؟ دين ما دين گريه است؟ چرا گريه بهترين حالت براي درخواست از خداست؟ چرا بعضي گريه نمي كنند؟ در گريه كردن نيت چه باشد بهتره؟

برادر گرامي! شايد شما هم اين سؤال و شبهه را داريد كه اسلام و مسلمانان بيشتر طرفدار گريه و عزا و سياهي و سوگواري اند تا شادي و خنده! كم نيستند افرادي كه مي گويند و گمان مي كنند كه عبوس بودن، جدّي برخورد كردن، ترك خنده و شوخي و شادي، خشكي و انعطاف ناپذير نبودن را از مشخصه هاي افراد به اصطلاح متدين مي باشد. البته قبول داريم كه متأسفانه فرهنگ و معيار شادي و غم، هنوز جايگاهش مشخص نيست و رسانه هاي ما نتوانسته اند به درستي اين نكته را انعكاس بدهند.

- قبل از هر چيز نگاه اسلام به شادي را خدمتتان عرض مي نماييم:

اسلام تفريح و نشاط را از جمله نيازهاي غريزي در انسان مي داند و از اين رو كسب شادكامي را نه تنها مذمت نمي كند، بلكه بدان ترغيب و تشويق نيز مي نمايد. نكته اساسي در اين ميان آن است كه اسلام هر نوع لذت و شادي را تأييد نمي كند، بلكه شادي هايي را مورد تأييد و ترغيب قرار مي دهد كه بتواند به رشد شخصيت آدمي ياري رساند و از غفلت او در لهويات جلوگيري نمايد. از طرفي يكي از راههايي كه براي شاد زيستن در اسلام توصيه مي شود كه در واقع مهمترين راه و اطمينان بخش ترين راهكار است، ذكر خدا و ياد الهي است -كه اين مسأله در مجالس أهلبيت(ع) و گريه بر آنها نمود پيدا مي كند، زيرا ايشان آيينۀ تمام نماي الهي هستند- همچنان كه آيه شريفه مي فرمايد: "ألا بذكر الله تطمئنّ القلوب؛(1) آگاه باشيد كه تنها با ياد خدا دلها آرامش مي يابد."

حضور در مجالس أهلبيت(ع) و يادآوري مصائب ايشان، همانند نوري است كه انسان را به أوج و قلّه مي رساند. در اين زمينه حضرت آيت الله بهجت رحمة الله عليه كلامي زيبا و قابل تأمل دارند: "فضيلت بكاء بر سيدالشهداء(ع) بالاتر از نماز شب است. زيرا نماز شب عمل قلبي صرف نيست. بلكه كالقلبي است؛ ولي حزن و اندوه و بكاء[و گريه] عمل قلبي است به حدي كه بكاء و دمعه(گريه واشك) از علائم قبولي نماز وتر است."(2) از ديدگاه ايشان نمازي كه مايۀ تقرّب انسان به خداي متعال است، درجه اش از نظر تأثيرگذاري در روح و روان، از گريه بر أبي عبدالله(ع) كمتر است؛  زيرا گريه بر مصائب معصومين(ع)، باعث مي شود كه اطمينان قلب و آرامش حاصل شود و دغدغه ها و مشكلات زندگي از انسان دور شود و ديگر اضطراب و ناراحتي او را سرگردان ننمايد و با نشاطي دروني و شادي واقعي به انجام امور بپردازد. كسي كه همواره توجه مي كند كه قدرتي برتر -معصومين(ع)- كه از دوستي و محبت خدايي مهربان صادر شده، به او كمك مي كند، نشاط و شادي خود را از دست نمي دهد بلكه همواره به دنبال جلب رضايتمندي ايشان است.

ضمنا ما به أندازۀ مجالس حزن و غم، أيام و مجالس شادي و سرور هم داريم كه نبايد از آن غافل بود.

- چگونگي درخواست حوائج:

اگر انسان خواسته يا حاجتي دارد، بهتر است چگونه آن را با خداي خود بيان كند؟ آنچه از روايات اهل بيت عصمت و طهارت (ع) و از خود قرآن بدست ميآيد اين است كه براي رفتن به درگاه خدا هيچ زمان و مكان خاصّي وجود ندارد. درِ رحمت الهي هميشه به روي سائلان باز است و هر گاه انسان روي دل به سوي خدا كند، خداوند پاسخ ميدهد.

قرآن و روايات آدابي را براي دعا ذكر كرده اند كه مهم ترين آنها توجه به عظمت خداوند هنگام دعا و قبل از آن است. در آيه اي خداوند ميفرمايد: «اُدْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرَّعاً وَ خُفْيَة؛(3) خداي خود را به تضرّع و زاري و به آهستگي بخوانيد». در اين آيه، به دعا امر شده است؛ اما ميفرمايد كه به صورت تضرّع و آهستگي باشد. از اين آيه دو نكته استفاده ميشود: آهسته دعا كردن و حالت تضرّع  و گريه داشتن؛ خداوند به بندگانش نزديك است، دعاي بندگانش را ميشنود، لذا نيازي به داد و فرياد نيست. وقتي انسان گريه و زاري ميكند كه خود را ببازد و به نوعي، احساس شكست كند لذا اين حالت براي عبادت و اظهار عبوديّت در پيشگاه الهي بهترين حالت است.

- أما علت اينكه چرا برخي گريه نمي كنند؟

وقتي كه يك فشار روحي رواني يا جسمي به فرد وارد مي شود -علت ناراحتي هم مي تواند گوناگون باشد- برحسب شدت آن فشار و متناسب با شخصيت فرد و انتظارات او واكنش هايي كه در مقابله با آن بروز مي دهد، متفاوت خواهد بود. امكان دارد شما در يك تنش وحشتناك با احساس خشم بگوييد: «خدايا چرا من؟!» اما شخص ديگري همين تجربه و حس شما را تنها با گم كردن هزار تومان يا سرماخوردگي ساده به دست آورد. كلا واكنش ها را به دو دسته تقسيم مي كنيم:

۱) واكنش هاي مقابله اي هيجان مدار

۲) واكنش هاي مقابله اي مساله مدار

گريه كردن در واقع نوعي تخليه هيجاني است كه در گروه اول جاي مي گيرد. اگر فشار روحي از حد توان فرد بالاتر باشد بدن او سوپاپ هاي اطميناني دارد كه كمك مي كنند از صدمه به فرد جلوگيري شود. گريه كردن يكي از اين سوپاپ هاست كه اگر افراط و تفريط در آن صورت نگيرد نه تنها بد نيست بلكه واكنش مثبتي تلقي مي شود و در موقع بروز فشاري كه از حد توان شما بيشتر است به جاي واكنش هيجاني منفي مانند فرياد كشيدن و صدمه زدن به خود يا اشيا ء (شيشه شكستن) مي تواند جايگزين شود.

أما در مورد عزاداري و مصايب أهلبيت(ع)، آنهايي كه به سادگي در مقابل مشكلات دنيا خم به أبرو نياورده و خود را گريان نمي كنند، چنان گريه سر مي دهند كه گويا گوشه اي از عمق فاجعه را درك كرده اند. چون متوجه اين هستند كه معصومين(ع) صرفاً به خاطر هدايت انسان اين همه مصيبت را تحمل كردند. يكي همانند ابي عبدلله خون قلبش را مي دهد تا انسان به هدايت برسد!: "«و بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة و حيرة الضلالة»(4)كسي كه نهايت تلاش را در دعوت مردمان براي هدايت به كار برد و براي آنان به هر نحو ممكن خيرخواهي كرد تا آن جا كه در نهايت خون قلبش و جان عزيزش را براي بيداري مردم از ناداني و گمراهي فدا كرد.

ولي نكته اي هم كه نبايد از آن غافل بود، اين است كه ما برخي از بزرگاني همچون آيت الله بهجت(ره) را هم ديده ايم كه در أوج عزاداري و روضه خواني، اشك ظاهري از چشمانشان خارج نمي شد، أما مطمئناً نسبت به مصائب أهلبيت(ع) آگاه بودند و خودشان هم مجلس روضه اي هر جمعه در مسجدي كه در آن نماز اقامه كرد برقرار ساخته بود و به صورت مقيد در آن شركت مي كردند.

پس با توجه به أهميت گريه در اين مكتب -وحتي تباكي و خود را به حالت گريه در آوردن- بعضي اين گونه نبوده و دليل بر سنگ دل بودن يا مطلب ديگر نيست! بعضي ها گريه نمي كنند؛ اما از چشمهايشان معلوم است، كه اشكي به بزرگي يك سكوت، گوشه چشمشان به كمين نشسته است!

- نيّت در گريه كردن:

از آنجايي كه گريه و اشك، بعد از شكسته شدن قلب و رقيق شدن دل حاصل مي شود -خصوصاً در مجالس عزاي أهلبيت(ع)- بهترين موقعيت براي اتصال سيم ارتباطي به خداي متعال است! در اين گونه فضاها بهترين دعاهايي كه معصومين(ع) به ما تعليم داده اند را با توسل به أهلبيت(ع) از خداي متعال بخواهيم. البته تعميم دادن و عموميت بخشيدن به دعا (براي همه دعا كردن) از آداب آن به حساب مي آيد. امام صادق (ع) مي فرمايد:"هرگاه يكي از شما دعا كند؛ عموميت دهد و همه را دعا كند، زيرا به اجابت نزديك تر است".(5) در درجۀ أول براي ظهور آقا امام عصر(عج) كه فرج همۀ مشكلات در آن است دعا كنيد.

- منابعي كه شما را در رسيدن به جواب بيشتر و كامل تر ياري مي كند:

1- تفريح در اسلام، نويسنده: دكتر شهيد بهشتي.

2- غم و شادي در سيره معصومان(ع)، نويسنده: محمود اكبري.

3- شرع و شادي، نويسنده: ابوالفضل طريقه دار.

پي نوشت ها:

1. رعد(13) آيه 21.

2. براي رسيدن به جملات ديگر ايشان، مي توانيد به كتاب: "در محضر بهجت، مولف: محمد حسين رخشاد" مراجعه فرماييد.

3. أعراف(7) آيۀ 55.

4. زيارت اربعين امام حسين(ع)، مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمي، بخش دوم زيارت، معرفي امام حسين(ع) و هدف و فلسفه قيام.

5. ثقه الاسلام كليني، الكافي، ج2، ص487، دار الكتب الاسلاميه، طهران، سنه النشر/1365 ه.ش.

آيا حضور روحاني در مجالس روضه امام حسين عليه السلام لازم و ضروري است؟
حضور روحاني در جلسات باعث تقويت مسايل مذهبي و شرعي مستمعين مي شود.

آيا حضور روحاني  در مجالس روضه امام حسين عليه السلام لازم و ضروري است و اگر صاحب مجلس(خانم) خود بتواند مجلس را اداره كند. البته آشنا به احكام و قرآن مي باشد مي تواند روحاني نياورد؟

روضه و روضه خواني اصطلاحي است كه در مورد برپايي مجلس سوگواري امام حسين(ع) و بلكه هر مجلسي كه به منظور ذكر فضايل و مصائب ائمه اطهار(ع) و مطرح كردن مسايل ديني منعقد شود، به كار مي بريم. اما برگزاري مجالس روضه خواني زنانه در منازل كاركردهاي بسياري داشته و دارد كه مهمترين آنها سرمشق گيري و الگوسازي زنان از زندگي ائمه اطهار(ع) و بزرگان ديني بويژه حضرت فاطمه(س) و حضرت زينب(س) مي باشد.

تربيت فرزندان مذهبي و خداجو نيز از ديگر بركات و محاسن اين قبيل مجالس در منازل است، زيرا اگر كودكان از همان ايام طفوليت با مسايل ديني آشنا شوند وقتي به سن بلوغ و تكليف مي رسند به انجام تكاليف ديني مي پردازند.

با توجه به مقدمۀ بالا خدمتتان عرض مي كنيم:

در زمان هاي گذشته آماده كردن فضاي خانه براي حضور فردي روحاني با عنوان روضه خوان، جمع شدن اعضاي خانواده و فاميل دور هم طبق برنامه قبلي و اطلاع از آن در ساعت مقرر، بيان احكام نماز و واجبات دين و پاسخ دادن به سؤالهاي شرعي افراد شركت كننده از محاسن مجالس روضه خواني زنانه بوده است.

- بررسي مسأله از جهات مختلف:

الف) ضرورت وجود روحاني:

1. حضور روحاني در جلسات باعث تقويت مسايل مذهبي و شرعي مستمعين مي شود. ممكن است بگوييد، از زنان هم كساني هستند كه اين توانايي را دارند؛ لذا حضور يك روحاني لازم و ضروري نيست، البته به شرطي كه يك زن توانايي برگزاري جلسه و توان علمي و پاسخگويي به سوالات اخلاقي و شرعي مخاطبين را داشته باشد.

2. به نظر مي رسد با فرض وجود بانوان تحصيل كرده و روضه خوان، نقش و وجود روحاني باعث تداوم ارتباط خانواده ها و انس گرفتن نوجوانان و شناساندن دين و مذهب به آنها بشود.

3. توجهي كه يك روحاني به خاطر مرواده با اجتماع و آشنايي با مشكلات، به مسايل دارد، در اين مسأله خيلي مهم است.

4. علم و آگاهي كه در زمينۀ روايات و مسايل ديني دارد، به نظر مي رسد از برخي روضه خوان هاي زنانه بيشتر باشد.

5. در جايي كه صداي زنان ممكن است به گوش مردان برسد و مشكلي ايجاد كند، حضور روحاني مرد اولويت دارد.

6. براي اينكه روحاني در جلسه به راحتي بتواند حرف بزند و زنان سوالات خود را بپرسند، موقعيت مكاني اين روحاني به نحوي باشد كه جلوي چشم زنان نباشد.

ب) اولويت دوم، حضور زنان كارشناس:

1. نقش زن در حماسه كربلا با حضور حضرت زينب(س) بر هيچ كس پوشيده نيست و همواره توسط علما و فضلا بر اين مبحث تاكيد مي شود كه اگر حضرت زينب نبود قيام امام حسين(ع) و همه آن حماسه ها در كربلا باقي مي ماند و به جايي نمي رسيد.

حال با توجه به همه اين مسائل و حماسه آفريني زنان در قيام عاشورا با وجود هيئت هاي مذهبي زنان نياز شديدي به مبلغ و سخنران زن در اينگونه مراسم احساس مي شود چرا كه به واسطه نقش تربيتي بانوان در امور تربيتي و اخلافي فرزندان و خانواده اگر مباحث اسلامي نيز توسط مبلغان زن به درستي براي آنان بازگو شود علاوه بر تأثيرات مثبتي كه بر روند امور خانواده دارد به رشد و تعالي جامعه نيز كمك خواهد كرد.

2. بودن هيئت هاي مذهبي مختص زنان و ساماندهي اين مهم از سوي متوليان امر مي تواند بسيار مفيد و موثر در جامعه باشد چرا كه به اعتقاد كارشناسان امور اجتماعي اگر بانوان در مسير صحيح الهي قرار گيرند با توانايي بالقوه خود ميتوانند خانواده و جامعه را از انحرافات اخلاقي و عقيدتي نجات دهند، همانطور كه اگر بانوان نسبت به گوهر وجود خود بيتفاوت باشند زمينه بروز بسياري از آسيبهاي اجتماعي را در جامعه فراهم مي كنند.

3. اكثر خانواده ها و متوليان مراسم مذهبي بانوان، از سخنرانان و روضه خواناني استفاده مي كنند كه در بيان مسائل افراط و تفريط دارند و در اين زمينه آموزش هاي لازم را نديده اند. در اين راستا بر متوليان مراسم مذهبي لازم است كه مبلغ ديني مراسم مختلف خود را -در صورتي كه از روحاني مرد استفاده نمي كنند- از حوزه علميه خواهران كه به اين مبلغان آموزش دادند، استفاده كنند.

4. بيشترين استقبال كنندگان از مراسم مذهبي بانوان هستند و برخي از اين مبلغان غيرحوزوي و سنتي به خاطر درآمد زايي اين ايام اقدام به روضه خواني مي كنند و اصلا توجهي به پيام ها و اهداف مراسم مذهبي ندارند.

5. در مواردي زنان مبلغ مي توانند احياگران معنويت و اخلاق در خانواده و جامعه باشند و نقش بسزايي را در كنترل انحرافات اخلاقي و عقيدتي جامعه ايفا كنند و فعاليت صحيح آنان در محيط خانواده و جامعه مي تواند به كاهش آسيبهاي اجتماعي و گسترش معنويت در جامعه بينجامد.

- حاصل سخن اينكه:

در مراسم مذهبي خود از مبلغان و روضه خواناني استفاده كنيم كه توانايي بيان مباحث اعتقادي و اسلامي را براي مخاطبان خود كه اكثريت زنان هستند، داشته باشند و تسلط كافي بر مفاهيم قرآن و نهج البلاغه و ديگر ادعيه و منابع ديني داشته باشند.

توصيۀ ما اين است كه در درجۀ اول از يك روحاني متخصص و با دغدغه كه انساني وارسته است، استفاده كنيم تا با آگاهي كامل به مسايل ديني بپردازد؛ و در درجۀ بعد در صورت ضرورت از مبلغان زن كه در اين زمينه تربيت شده اند، استفاده كنيم.

آيا طلب مغفرت خواستن براي قاتلين ائمه اشكال دارد؟
دشمنان ائمه(ع) دشمنان خدا هستند. چنان كه در زيارت جامعه كبيره مي خوانيم:«مَنْ عَادَاكُمْ فَقَدْ عَادَى اللَّهَ»

مي خواستم بدونم آيا طلب مغفرت خواستن براي قاتلين ائمه اشكال دارد يا خير اصلا درست مي باشد ؟

دشمنان ائمه(ع) دشمنان خدا هستند. چنان كه در زيارت جامعه كبيره مي خوانيم:«مَنْ عَادَاكُمْ فَقَدْ عَادَى اللَّهَ» هر كسي با شما  ائمه و اهل البيت (ع) دشمني كند به حقيقت با خدا دشمني ورزيده است. هر كسي با ائمه (ع) دشمني يا مخالفت كند، كافر و مشرك و اهل جهنم است. چنان كه در بسياري از روايات از جمله در همان زيارت بسيار معتبر جامعه كبيره مي خوانيم:« مَنْ خَالَفَكُمْ فَالنَّارُ مَثْوَاهُ وَ مَنْ جَحَدَكُمْ كَافِرٌ وَ مَنْ حَارَبَكُمْ مُشْرِكٌ وَ مَنْ رَدَّ عَلَيْكُمْ فِي أَسْفَلِ دَرْكٍ مِنَ الْجَحِيم‏» يعني هر كه با شما(ائمه ) مخالفت كند  دوزخ جايگاه اوست، هر كسي منكر امامت و مقام و منزلت شما شود كافر است، و هر كسي بر عليه شما وارد جنگ شود ، مشرك است. و هر كسي امر و فرمان شما را اطاعت نكند در درَك اسفل يعني پايين ترين و بدترين نقطه جهنم جاي او است. با اين وصف چگونه مي توان قاتلين ائمه (ع) - كه لعنت خداوند هر لحظه و هر دم بر آنان باد-  را مورد دعا قرار داد در حالي كه  دعا و استغفار و طلب آمرزش براي هر كسي بيانگر يك نوع دلسوزي و اظهار محبت و علاقه است. يعني همان چيزي كه در بسياري از آيات قرآن از آن نهي شده است. در سوره مباركه توبه مي خوانيم: « ما كانَ لِلنَّبِيِّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ وَ لَوْ كانُوا أُولِي قُرْبى‏ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحِيم » (1) براي پيامبر (ص) و مؤمنان جايز نيست كه براي مشركان  از خداوند طلب مغفرت و آمرزش كنند، هر چند آن مشركان از نزديكان شان باشند، پس از آن كه بر آن ها روشن شد كه اين گروه اهل جهنم هستند. وقتي مي دانيم كه قاتلين ائمه (ع) به طور قطع و يقين اهل جهنم و در بد ترين و پايين ترين جاي جهنم جايشان است، دعا و طلب مغفرت براي شان اولا- هيچ فايده اي ندارد. چنان كه قرآن كريم در مورد منافقين به پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد: به هيچ وجه براي شان دعا و استغفار نكن، كه اگر هفتاد( بلكه هفتاد هزاز ) بار هم براي شان استغفار كني خدا آن ها را نمي آمرزد.(2)  ثانيا – كسي براي آن ها دعا و استغفار و دلسوزي كند در قيامت هم نشين و همراه آنان خواهد بود.

پرسشگر گرامي!  نه تنها دعا و استغفار براي آنان جايز نيست. بلكه تأكيد قرآن و روايات بر اين است كه نسبت به كفار و مشركين و منافقين و همه كساني كه فكر و عقيده و عمل و رفتارشان در نقطه مقابل قرآن و خدا قرار دارند، اظهار تنفر و دشمني علني داشته باشيد و به پيروي از خدا و فرشتگان  آنان را مورد لعنت و نفرين خود قرار دهيد. زيرا آنان شجره ملعونه و به تعبير قرآن« كلمه خبيثه و شجره خبيثه » هستند (3) قاتلين و دشمنان ائمه (ع) بعد از آن كه فهميدند حق با آنان است به مخالفت با  آنان بر خاستند و راه  كفر را در پيش گرفتند. چنين افرادي به حكم آيه 161 سوره بقره و 87 آل عمران و  آيات زيادي از قرآن مورد لعنت خدا و فرشتگان و همه مؤمنان بلكه همه مردم قرار دارند.  

پي نوشت ها:

1. توبه ( 9)، آيه 113.

2. همان، آيه 80 و سوره منافقون ( 63 )، آيه 6.

3. ابراهيم ( 14)، آيه 24 .

چرا برای ائمه اطهار گنبد و بارگاهی از طلا می سازند؟
منظور كساني كه اين كار انجام مي‌دهند، يك نوع احترام و تجليل نسبت به آن شخصيت است .

چرا برای ائمه اطهار گنبد و بارگاهی از طلا می سازند؟چرا ضریح ائمه ما از طلا ونقره باید باشد؟در حالیكه این همه نیازمند و محتاج در بین شیعیان وجود دارد.آیا اصولا ائمه ما با این شكل احترام گذاردن موافق اند؟نمی شود گنبدی ساده بدون طلا مثل مسجد النبی داشته باشند؟یا مثل كعبه؟

ساختن ضريح و حرم براي قبور رهبران مذهبي، به عنوان يك رسم و سنتي اجتماعي، قرن هاست كه در جوامع گوناگون به وجود آمده، منظور كساني كه اين كار انجام ميدهند، يك نوع احترام و تجليل نسبت به آن شخصيت است . از منظر دين اسلام اين گونه اعمال بيانگر تجليل و احترام از شخصيت هاست . اگر اين افراد در زمره علما و بزرگان دين به خصوص امامان معصوم و فرزندان آنان باشند ، اين اعمال مصداق تعظيم شعائر الهي است كه در قرآن نشانه تقوي و بسيار ارزشمند دانسته شده است .

به علاوه اين گونه رفتارها در خصوص فرزندان رسول خدا نوعي اظهار مودت و محبتي است كه از فروع دين و مزد رسالت حضرت دانسته شده ، در ساحت ايمان شيعي از جايگاه رفيع و والايي برخوردار است؛ در نتيجه اين گونه تجليل و تعظيم ها هم ماهيت ديني دارد و هم بسيار ارزشمند است .

اما در خصوص مصداق عملي تعظيم و تجليل و نوع تزيين و نقش نگاری بارگاه ها ، هر چند ممكن است در مواردي اشتباهات و زياده روي هايي وجود داشته باشد و ضرورت ها در اين ميان فراموش شود ، اما آيينه كاري و طلاكاري به خودي خود نادرست و ناپسند نيست.احترام و تجليل نمادهاي ديني هم يكي از مهم ترين ابزار ترويج و تبليغ تفكرات ناب و عميق ديني به حساب مي آيد.

در خصوص طلا كاري ها بايد به چند نكته توجه داشت:

 

1- وقتي بنا بر گرامیداشت و تجليل يك شخصيت بي بديل در بين بشر مانندامام است، بايد تفاوتي بين او و ديگر شخصيت هاي مورد احترام انسان ها و يا بارگاه هاي ديگر سلاطين وجود داشته باشد تا تصور نوعي همساني براي بينندگان حاصل نشود ؛ اين امر در عين كم توجهي اكثر مردم از اهميت بسزايي برخوردار است .

 

نمونه اين نوع نگرش در بارگاه امامين كاظمين ديده مي شود كه بر خلاف سنت معماري اسلامي و شرقي، روي يك بارگاه دو گنبد قرار گرفته تا نشان دهد در زير اين بقعه دو امام مدفون هستند. براي شيعه هر امام مظهر يك انسان كامل است . بايد اين عظمت و شكوه به شكلي متفاوت ابراز گردد و اين امر تابع سنت هاي جاري اجتماعي در ملل شرقي نگردد.

 

در نتيجه يكي از اولين سوالاتي كه براي يك بيننده غير مسلمان با ديدن بارگاه امام رضا عليه السلام پيش مي آيد، اين است كه اين همه عظمت و شكوه و هزينه براي يك انسان چه معنايي دارد ؟ اين جاست كه روشن مي شود ما اين افراد را در شمار ديگر شخصيت هاي مورد تكريم و احترام در بين بشر نمي دانيم . نوع گرامیداشت ما منشا عقيدتي و متفاوت دارد.

 

2- هرچند در اسلام بر حقيقت و روح تعاليم و معارف ديني تاكيد بسيار شده، اما ظواهر و امور ظاهري هم از اهميت بسياري برخوردار است . نمي توان تاثير شگرف امور ظاهري را در جلب توجه و تاليف قلوب به سمت اين مكان ها و در نتيجه بهره مندي از معنويت و روحانيت موجود در اين مكان ها، انكار كرد . دستوراتي استحبابي قبيل خوش صدا بودن موذن و قاري قرآن يا زيبا و آراسته بودن امام جماعت نشان مي دهد كه توجه به ظواهر و بهره گيري از قدرت احساسات و تمايلات بصري و حسي بشر براي رهيافت به حقيقت باطني قابل انكار نيست.

 

3- بخش اعظم طلاكاري ها و تزيينات از طلا و جواهراتي است كه توسط خود مردم از همه اقشار اهدا ميشود، در نتيجه در اين نوع هدايا كه به شكل نذر و يا وقف و مانند آن صورت مي پذيرد، متولي امور حق تصرف متفاوت و دل خواسته ندارد . مامور به صرف اموال در مورد نذر است، البته اگر خلاف شرع و عقل نباشد .

 

4- از آن جا كه هزينه ها ناشي از اموال دولتي و عمومي يا وجوهات ديني نبوده ، بلكه هداياي مردمي پايه اصلي هزينه ها را تشكيل مي دهد، معمولا اين تصور هم براي توده جامعه به وجود نمي آيد كه چرا اين همه هزينه براي زيبايي و تزيين اين مكان ها صرف شده است، بلكه خود مايل به مشاركت در اين امور هستند .

 

5- نيازمندي انسان گاهي ظاهري و مادي است و گاهي باطني و روحي؛ هرچند در جامعه ما و همه جوامع ديگر نيازمندان مادي كم نيستند ، اما نيازمندان روحي و معنوي در هر جامعه اي به مراتب بيش تر از نيازمندان مادي اند . اين گونه هزينه ها اگر به شكلي انجام شود كه موجب جلب قلوب و ايجاد انس توده ها با حرم ها و توجه به آن امام معصوم گردد و در نتيجه نياز روحي اقشار گوناگون را برطرف نمايد، ارزشمند تر از رفع برخي نيازهاي مادي آنان است؛ هر چند توجه به همه ضرورت ها در كنار هم شدني و لازم است .

 

6- برخلاف تصور بسياري از ما امامان معصوم زندگي فقيرانه و مشقت باري نداشتند ، البته ساده زيستي در همه حال پسنديده است و در امامان ما هم وجود داشته اما به جز برخي حضرات معصومين كه در صدر اسلام و در شرايط سخت جامعه مي زيسته اند ، چنان كه در تاريخ نقل شده، باقي امامان زندگي محترم و با جلالتي داشتند . داراي منزل وسيع و غلام كنيز بوده و فعاليت هاي گسترده تجاري و كشاورزي و... داشتند .

 

البته در كنار همه اين ها اين بزرگواران توجه به فقرا و مساكين و تواضع و خاكساري را فراموش نمي كردند، در خصوص امام رضا عليه السلام نقل شده كه در خانه خود در وقت غذا سفره بزرگي مي انداختند. همه افراد خانه اعم از خادمان و غلامان حتي خادمان اصطبل را بر آن مي نشاندند. با دست خود از بهترين غذاها براي آن ها مي كشيدند، آن گاه خود شروع به ميل غذا مي فرمودند .

 

اين موارد نشان مي دهد كه در نوع زندگي اين بزرگواران هم در عين توجه به فقرا و مساكين ، شان و جايگاه و موقعيت اجتماعي -با توجه به اوضاع عمومي جامعه- مورد توجه قرار مي گرفت و از اين گونه امور غفلت نمي شد .

نقش عاشورا در بهداشت روانی جامه چیست؟
إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي ص أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَي عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي ....

نقش عاشورا در بهداشت روانی جامه چیست؟ لطفا در مورد نقش عاشورا در بهداشت روانی جامعه اگر مطلبی دارید برایم ارسال كنید.

عاشورا و قیام سیدالشهدا (ع)دارای ابعاد و فوائد زیادی است كه با دقت و مطالعه در فرمایشات اهل بیت (ع) و اهداف امام حسین در عاشورا می توان به آنها پی برد. یكی از مهمترین اهداف قیام امام حسین اصلاح در دین و حفظ دین پیامبر (ص)بود آنجا كه فرمود:إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي ص أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَي عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (ع)(1)

خروج و قیام من فقط برای اصلاح در امت جدم بود اراده كرده ام امر به معروف و نهی از منكر كنم وبه سیره جد وپدرم عمل كنم.

و به عبارت بهتر مفاهیم دینی با قیام عاشورا زنده نگه داشته شد. مفاهیمی مانند امر به معروف و نهی از منكر و مبارزه با ظلم و استكبار و ...

و این دینی كه قیام عاشورا او را احیا كرد آرامش و بهداشت روانی جامعه را تضمین می كند.

بسیاری از اندیشمندان معاصر غربی نیز به این حقیقت دست یافته اند كه مشكل زیربنایی انسان معاصر اساساً به نیاز وی به دین و ارزش های معنوی برمی گردد.

مورخ معروف، "توین بی"، می گوید: "بحرانی كه اروپاییان در قرن حاضر به آن دچار شده اند، اساساً به فقر معنوی آن ها باز می گردد. تنها راه درمان این فرو پاشیدگی اخلاقی، كه غرب از آن رنج می برد، بازگشت به دین و ارزش های دینی  است. اصولاً ایمان، تأثیر بسزایی در نفس انسان دارد، زیرا اعتماد به نفس، قدرت او را بر صبر و تحمل سختی های زندگی افزایش می دهد. احساس امنیت و آرامش را در نفس او مستقر می سازد. در درونش آسودگی خاطر به وجود می آورد. بدین سان، انسان غرق در احساس خوش بختی می شود."(2)

نیاز به دین و نیایش با خدا  و نقش مثبت آن در بهداشت و سلامت فرد و جامعه از نگاه برخی از روان شناسان غربی نیز مخفی نمانده است. "یونگ" معتقد است كه دین و ارتباط با خدا  به انسان آرامش و به وجودش معنا می بخشد و راه های تحمل مشكلات را به وی می آموزد.(3)

بنابراین، یكی از مهم ترین گام ها به سوی سلامت نفس و بهبودی از بیماری های روحی و روانی انسان و رسیدن به آرامش و اطمینان درونی، یاد خداوند است كه این یاد خدا در دینداری نهفته هست.  قرآن كریم نیز ذكر خدا را سبب آرمش دل ها و روح و روان انسان معرفی فرموده است:

الا بذكر الله تطمئنّ القلوب(4)  دوری از ذكر خدا را سبب نا آرامی و اضطراب روانی دانسته است: من اعرض عن ذكری فانّ له معیشه ضنكا ؛ (5) هر كه از یاد خدا دوری گزیند، دچار زندگی سختی می شود.

زندگی تنگ سبب سرگردانی، اضطراب  و چه كنم چه كنم می شود . آرامش روانی را از وی می گیرد. هنگامی كه بهداشت روان انسان به خطر افتاد ، فشار و استرس به او  دست داد ، اگر جلوی آن گرفته نشود ، درجه فشار و استرس بالا می رود.

علاوه بر دستاورهای عاشورا ، ذكر مصائب اهل بیت و نوحه و گریه برای آن حضرت  و مظلومیت آن بزرگوار خود یكی از مصادیق ذكر است كه انسان را آرام می كند و به بهداشت و آرامش روانی جامعه كمك می كند. لذا اهل بیت به ما توصیه كردند كه در هر مصیبتی یاد مصیبت امام حسین باشیم و مصیبت های كم خود را با مصیبت بزرگ ایشان مقایسه كنیم آنگاه  مصیبت خود را فراموش خواهیم كرد. امام رضا (ع) به ابن شبیب فرمود:إِنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيْ‏ءٍ فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِی(6)

اگر می خواهی برچیزی گریه كنی برای حسین گریه كن(وبعد مصیبت های بزرگ حضرت را شمردند).

بنابر این ذكر مصیبت امام حسین (ع) نیز چون ذكر است به بهداشت روانی جامعه كمك خواهد كرد.

پی نوشت ها:

1.علامه مجلسي، بحار الأنوار،مؤسسة الوفاء بيروت - لبنان، 1404 ه.ق، ج 44،ص 329.

2. یوسف القرضاوی، ایمان و الحیاه، ص 335.

3. كارل گوستا ویونگ، فرد در جامعه های امروزی، ص78.

4. رعد (13) آیه 28.

5. طه (20) آیه 124.

6.شيخ حر عاملي، وسائل الشيعة ؛مؤسسه آل البيت (ع) قم، 1409 ه.ق،ج 14،ص 502.

همیشه در جست وجوی آرامش بودم.اما هرگز به آرامش حقیقی نرسیدم.
بر اساس قانون خلقت و آفرینش، انسانها فطرتاً خداجو هستند و به دنبال حقیقت و دستیابی به آرامش حقیقی می باشند.

دختری 22 ساله ای هستم كه همیشه در جست وجوی آرامش بودم.اما هرگز به آرامش حقیقی نرسیدم.راستش من نماز نمی خونم.به خیلی چیزا هم پایبند نیستم. اما خدا رو دوست دارم گرچه در راه بندگی اش كوچكترین قدمی هم برنداشتم.بچه كه بودم خوابهای عجیبی می دیدم.خواب می دیدم مثل یه پرنده پرواز میكنم .واقعا احساس میكردم.گاهی هم خواب می دیدم تو یه جنگل گم شدم هر چقدر تلاش می كردم كه راهم رو پیدا كنم فایده ای نداشت. اما در نهایت به یه امامزاده می رسیدم.معمولا خوابام به این امامزاده ختم می شد.حالا بزرگ شدم ودیگه از این خوابها ندیدم.اما احساس عجیبی دارم.گاهی اوقات احساس می كنم روحم می خواداز بدنم جدا بشه.اما روحم تو یه قفس سنگی اسیر.این چیزایی كه میگم واقعا احساس میكنم.چیزی كه ذهنم رو مشغول كرده این كه این حالات از كجا نشات میگیره.در آخر یابد بگم من آدم گناهكاری ام.اما همیشه دوست داشتم عاشق باشم عاشق بودن تا حد محو شدن در دوست..احساس میكنم چیزی كه پاسخگوی روح واحساسات من عشق بازی با خداست خیلی ممنون می شم اگه بتونین بهم كمكی بكنید..

خیلی جا داشت كه اطلاعاتی را از وضعیت زندگی خانواده تان و تاریخچه خانوادگی خود بیان می كردید تا ما با شناختی دقیق تر در جریان حالات شما قرار می گرفتیم و پاسخگویی می كردیم اما با این اطلاعات مختصری كه بیان كرده اید، در پاسخ به سؤال شما مطالبی را در قالب نكات زیر تقدیم می داریم:

1. بر اساس قانون خلقت و آفرینش، انسانها فطرتاً خداجو هستند و به دنبال حقیقت و دستیابی به آرامش حقیقی می باشند ولی گاهی در شناخت راه و گاهی در تشخیص مصداق دچار اشتباه می شوند بدین صورت كه یا راه و مسیری را انتخاب می كنند كه آنان را هچگاه به سر منزل مقصود نمی رساند و یا چیزی را خدا و مایه آرامش و كمال می پندارند كه در واقع آرامش واقعی و مطلوب حقیقی نمی باشد. البته در این بین ممكن است بر اثر آلودگی ها و زنگارهایی كه بر اثر گناهان پیدا می كنند ذائقه آنان عوض شود و پرده بر فطرت خداجو و حقیقت طلب آنان بیفتد كه در این صورت، دیگر قادر نخواهند بود به هدف نهایی و غایت آفرینش دست پیدا كنند.

2. از آموزه ها و تعالیم دینی استفاده می شود كه روح انسانها از روح خداوند برگرفته شده است ( نفخت فیه من روحی) و به خاطر مصالح و هدف والاتری در این دنیا و در بدنهای خاكی قرار گرفته شده است و روزی باید همگی به سر منشأ اصلی خود برگردانده شوند ( انا لله و انا الیه راجعون، ما از خداییم و به سوی او بازگشت خواهیم كرد) و با پاداشی كه در قبال همه كارهای خوبی كه با اعمال اختیاری خود در این عالم خاكی انجام داده است، دریافت می كند به آرامش حقیقی نیل پیدا می كند.

3. با این توصیفی كه شما از شرح حال خود داشتید، معلوم می گردد كه فطرت پاك و خداجوی شما هنوز بیدار است و علی رغم اینكه بنا بر گفته خودتان، كوچكترین قدمی در راه بندگی خداوند برنداشته اید ولی هنوز قلب و روح شما روشن و زنگار نگرفته است و این شاید ثمره دعای خیر و كارهای نیك والدین و نیاكان و اجداد شما بوده و یا نتیجه كارهای  مثبتی بوده  كه خود شما در گذشته انجام داده اید و در حال حاضر آن را فراموش ساخته اید و به یاد نمی آورید. به هر حال باید به شما به خاطر داشتن این احساس تبریك گفت و خاطر نشان كرد كه باید از این فرصت پیش آمده، نهایت استفاده را ببرید و خود را به عشق حقیقی  و  كمال مطلق نزدیكتر نمایید و گامی در طلب عشق حقیقی بردارید.

4. شما كه همیشه دوست دارید عاشق باشید و با معشوق واقعی عشق بازی كنید بطوری كه این عشق شما را محو در حضرت دوست گرداند، آیا شایسته نیست برای رسیدن به این هدف تلاشی بكنید و قدمی بردارید؟ باید توجه داشت كه عاشق و معشوق باید با هم تناسب و سنخیت داشته باشند اگر شما عاشق خدا هستید پس چرا رنگ خدایی به خود نگرفته اید و تا كنون قدمی در انجام فرامین الهی برنداشته اید؟ معمولاً عشاق وقتی عاشق می گردند و به معشوق خود عشق می ورزند سعی می كنند با انجام كارهایی كه مطلوب معشوق است نظر او را به خود جلب كنند و رضایت او را فراهم گردانند، این چیزی است كه در عشق های مجازی بسیار دیده می شود چه برسد به عشق حقیقی و فناناپذیركه باید درصد خلوص و شیدایی آن بیشتر باشد. بدون عمل به خواسته خداوند، عشق شما به خداوند، دروغی بیش نخواهد بود. به عمل كار برآید به سخنرانی نیست.

 فراموش نكنید كه عشقی كه در وجود انسان است؛ در واقع هدیه ای از جانب خداوند می باشد. حال ممكن است بپرسید كه چگونه می توان عاشق خداوند شد؟ در جواب می گوییم كه اگر طالب عشق خداوند هستید و می خواهید عاشق خداوند بمانید، راههایی كه در ادامه مطرح می كنیم را دنبال كنید:

1. بندگی:

امام سجاد(ع) مي فرماید: «العبودیة جوهرة كنهها ربوبیة؛(1) بندگي گوهري است كه باطنش خدایي و خداوندگاری است».

كسي كه عبد خدا گشت و مشمول خطاب یا عبادي قرار گرفت، بندة شیطان و انسان یا هواي نفس نمي شود. پس جادة عشاقی، جادة عبودیت و بندگي است. راه و رسم بندگي آموز تا عاشق شوی. سیر و حركت زماني میسّر است كه در اثر معرفت و آگاهي بیداري دل حاصل گردد و چراغ ایمان در دل روشن شود. روغن چراغ ایمان، عمل صالح و انجام واجبات و ترك محرمات و گناهان است.

2. پیروی از پیامبر:

ایمان به خدا، و تنفر و بیزاري از فسق و كفر و گناه در نهاد هر انساني بالفطره وجود دارد. وقتي از درون سر برآورد و در عرصة عمل صالح تجلّي پیدا كرد، گل عشق كه علامت كمال و رشد یافتگي است، شكوفه مي زند.عاشق مهجور، چشم به راه پیام معشوق است و به هر چیزي كه به معشوق تعلق دارد یا نماینده و پیام رسان او است، عشق مي ورزد. قرآن كریم مي فرماید:

«اي پیامبر! به مردم بگو: اگر خدا را دوست مي دارید( و به او عشق مي ورزید)، از من پیروی و اطاعت كنید، تا خدا هم شما را دوست داشته باشد و لغزش هاي گذشتة شما را ببخشد كه خداوند آمرزنده و مهربان است». (2)

آري عشاق خدا، مطیع رهبران الهي هستند. انسان هنگامي مي تواند به اوج ایمان برسد كه نیرومند ترین علاقة او یعني عشق به خویشتن را تحت الشعاع عشق به ذات خدا و نمایندگان او قرار دهد.

3. تهجد: 

عشق وصال بي سحر خیزي نمي شود.

عشق وصال داري و شب تا صبح سر بر بستر ناز خوابت آید؟ زهي خیال باطل ! نشنیده اي كه با كلیمش موسي (ع) فرمود: دروغ مي گوید كسي كه گمان برد خدا را دوست دارد، ولي چون تاریكي شب در آید، خواب را بر حضورم ترجیح دهد». (3)

4. خود شناسی:

اگر چه عشق ریشه در آفرینش انسان دارد لیكن تجلي و ظهور آن وابسته به میزان شناختي است كه عاشق از كمال معشوق دارد. بنابراین نخستین گام در شعله ور شدن، آتش عشق، داشتن شناخت درست از كمال و جلوه هاي معشوق است. تحصیل شناخت خدا، براي اكثر افراد بدون خودشناسي و شناخت تجلیات خدا میسر نیست.

از این رو خود آگاهي و خود شناسي برترین شناختها دانسته شده است.

5. ترك گناه:

انساني كه مي‏خواهد عاشق خدا شود، باید براي خود بنایي محكم بسازد و این بنا از اجزایي تشكیل مي‏شود كه عبارت است از: خودشناسي، تحكیم مباني اعتقادي، مطالعه در مبدأ و معاد، پرهیز كامل از گناهان، توبه بعد از هر گناه، اطاعت از باري تعالي، انجام واجبات و ترك محرمات و گناهان. این‏ها مصالحي هستند كه اگر در كنار یكدیگر قرار گیرند، به دژ محكمي تبدیل مي‏شوند كه جز عشق نامي ندارد و صاحبش میزبان معشوقي به نام خدا كه خالق هستي است، خواهد شد.

پس قلب مأمن و مأواي عشق است كه نباید در آن حرامي و گناه وارد شود. پس عشق خیال نیست، آتشي است كه در دل شعله ور مي‏گردد، تا چیزي محبوب و معشوق انسان شود. وقتي چیزي محبوب مي‏شود كه از تمام حصارهاي غیر پرستي (دنیا و متعلقات آن) بیرون آید تا جمال محبوبش مكشوف گردد.

بنا بر این، اینكه چرا شما عاشق خدا هستید ولی اعمال و رفتاری كه خداوند برای رسیدن به خودش برای شما واجب كرده است را انجام نداده اید، برای ما مشخص نیست. پس با یك تفكر منطقی سعی كنید به نكات بالا دقت كنید.

موفق باشید.

 

پینوشتها:

1.  مصباح الشریعه، ص7.

2.  آل عمران (3) آیه 31.

3.  آداب و مراحل سلوك الهی، ج 1 ،ص 143، محمود حقیقی.

صفحه‌ها