اخلاق

آيا حسن و قبح اخلاقي بر امر و نهي شرعي استوار است؟
صاحب نظراني در حوزه هاي گوناگون علمي مانند منطق، فلسفه، كلام، حقوق، روانشناسي هر يك از زاويه اي بدان پرداخته اند.

آيا حسن و قبح اخلاقي بر امر و نهي شرعي استوار است؟چگونه؟

تفكر و گفتمان در شناخت حقيقت حسن و قبح از دير زمان اهل انديشه را به خود مشغول داشته است و صاحب نظراني در حوزه هاي گوناگون علمي مانند منطق، فلسفه، كلام، حقوق، روانشناسي و... هر يك از زاويه اي بدان پرداخته اند و در اين خصوص هم تئوري هاي نويني را ارائه كرده اند و هم نقد و بررسي فرضيه هاي پيشين را سامان داده اند و اين تلاش ها هم چنان ادامه دارد.

در فلسفه اخلاق نيز به اين مهم پرداخته شده و با عناوين متفاوتي از آن بحث شده و لي در غالب موارد با اين سوال به اين مساله پرداخته شده است كه : وقتى مىگوييم راستگويى خوب، و مورد سفارش خداوند است، آيا راستگويى ابتدا به وصف خوبى متّصف مىشود و سپس مورد امر الهى قرار مىگيرد يا نخست مورد امر و سفارش الهى قرار گرفته، آنگاه خوب مىشود؟(1)

به هر صورت از آن جايي كه اين مساله داراي زواياي متعددي كه تفصيل و تبيين آنها از حوصله يك نامه خارج است،در اين جا تنها به نكته اي اشاره و منابعي را جهت مطالعه معرفي مي كنيم:

نخستين گام ضروري در تبيين موضوع بحث، بازشناسي معناي حسن و قبح اخلاقي و جداسازي آن از حسن و قبح كلامي و فلسفي و... مي باشد. وقتي حسن و قبح را در آينه انظار و انديشه هاي مختلف به تماشا مي نشينيم، معاني متعددي را براي آن در مي يابيم كه كمال و نقص، سازگاري و ناسازگاري با هدف، هماهنگي و ناهماهنگي با طبع، تفسير حسن و قبح به مدح و ذم و ....از جمله آنهاست.

در اين ميان برخي استحقاق مدح و ذم برخاسته از امر و نهي شرعي دانسته اند.

اين بيان، بياني است اشعري و البته در ميان فلاسفه مغرب زمين، طبيعت گرايان الهي مانند اشاعره (خوب) را به امر و اراده الهي و (بد) را به نهي و عدم اراده الهي تفسير كرده اند. (2)

براين تعريف، اشكالات گوناگوني وارد شده است كه از ميان آنها، اشكال (دور) را مي آوريم و سپس به پيامدهاي آن اشاره اي مي كنيم.

اگر خوب و بد به معناي مامور و منهي عنه الهي باشد، دراين صورت گفتن اين كه (مامور به الهي خوب، و منهي عنه الهي بد است)، مانند گفتن اين است كه (ماموربه الهي،مامور به الهي و منهيّ عنه الهي، منهيّ عنه الهي است. (3)

واين چيزي جز دور مصرّح و روشن نيست. علاوه بر اين كه اين نظريه پيامدهايي دارد كه پذيرفتني نيستند، مانند:

1. اخلاق محدود به متديّنان مي شود. (4)

2. اين نظريه با نسبيت اخلاق سازگار است. زيرا اوامر و نواهي شارع در حوزه مسائل اخلاقي و اجتماعي دين در بستر زمان متغير بوده است.(5)

3. احكام اخلاقي وابسته به امر و نهي شارع هستند و هيچ واقعيت خارجي ندارند.

 براي مطالعه بيشتر به منابع ذيل معرفي كنيد :

1. فلسفه اخلاق (با تكيه بر مباحث تربيتي)، جمعي از نويسندگان، دفتر نشر معارف.

2. فلسفه اخلاق، محمدتقي مصباح يزدي به تحقيق و نگارش احمد حسين شريفي، تهران، نشر بين الملل، 1381.

3. مبادي اخلاق در قرآن، عبدالله جوادي آملي، قم، اسراء، 1379.

4. فلسفة اخلاق، مرتضي مطهري، تهران، صدرا، 1381.

5. فلسفه اخلاق، ويليام كي. فرانكنا، ترجمة هادي صادقي، قم، طه، 1376.

6. مسأله بايد و هست، محسن جوادي ، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1375.

7. دروس فلسفه اخلاق،محمد مقي مصباح يزدي،موسسه امام خميني .

منابع تكميلي:

1. دروس فلسفه اخلاق، محمدتقي مصباح يزدي، تهران، اطلاعات، 1376.

2. فلسفه اخلاق، (پژوهش در بنيانهاي زباني، فطري، تجربي، نظري و ديني اخلاق)، سيدمحمدرضا مدرسي، تهران، سروش، 1376.

3. فلسفة اخلاق، مرتضي مطهري، تهران، صدرا، 1381.

4. مجموعه آثار، مرتضي مطهري، ج 13، مقاله «جاودانگي اصول اخلاقي» تهران، صدرا، 1373.

5. اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 2، مقالة ششم (ادراكات اعتباري) قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزة علميه قم.

6. مسألة بايد و هست، محسن جوادي، قم، دفتر تبليغات اسلامي 1375.

7. فلسفه اخلاق در قرن حاضر، وارنوك، ترجمه و تعليقات صادق لاريجاني، تهران، مركز ترجمه و نشر كتاب، 1368.

8. فلسفه اخلاق در قرن بيستم، مري وارنوك، ترجمه و تحشيه ابوالقاسم فنايي، قم، بوستان كتاب، 1380.

9. فلسفه اخلاق، پل ادواردز، ترجمه انشاءالله رحمتي، تهران، تبيان، 1378.

10. مباني اخلاق در فلسفه غرب و فلسفه اسلامي، حسن معلمي، تهران، دانش وانديشه معاصر، 1380.

11. فلسفة اخلاق، (مجموعة مقالات برگرفته از دائره المعارف فلسفه اخلاق)، ويراسته لارنس سي. بكر، ترجمه جمعي از مترجمان، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، 1380.

12.مبادي اخلاق در قرآن، عبدالله جوادي آملي، قم، اسراء، 1379.

13. درآمدي به فلسفه اخلاق، آر. اف. اتكينسون، ترجمه سهراب علوي نيا، تهران، مركز ترجمه و نشر كتاب، 1370.

به آدرس هاي ذيل نيز مي توانيد مراجعه كنيد :

http://www.tebyan-ardebil.ir/description.aspx?id=6995

http://mesbahyazdi.ir/node/3509

http://www.appliedethics.blogfa.com/

http://www.akhlagh.porsemani.ir/term78

 

پي نوشت ها:

1. شهيد مطهري، مرتضي، مجموعه آثار،انشارات صدرا،ج، ص.

2. جوادي، محسن، مسأله بايد و هست، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي قم، 98.

3. همان

4. مصباح يزدي، محمد تقي، دروس فلسفه اخلاق،انتشارات موسسه امام خميني، مسئله حسن و قبح عقلي.

5. شهيد مطهري، مرتضي، اسلام و مقتضيات زمان و مكان، انشارات صدرا، ج 2، ص 72.

تفكر و گفتمان در شناخت حقيقت حسن و قبح از دير زمان اهل انديشه را به خود مشغول داشته است و صاحب نظراني در حوزه هاي گوناگون علمي مانند منطق، فلسفه، كلام، حقوق، روانشناسي و... هر يك از زاويه اي بدان پرداخته اند و در اين خصوص هم تئوري هاي نويني را ارائه كرده اند و هم نقد و بررسي فرضيه هاي پيشين را سامان داده اند و اين تلاش ها هم چنان ادامه دارد.

در فلسفه اخلاق نيز به اين مهم پرداخته شده و با عناوين متفاوتي از آن بحث شده و لي در غالب موارد با اين سوال به اين مساله پرداخته شده است كه : وقتى مىگوييم راستگويى خوب، و مورد سفارش خداوند است، آيا راستگويى ابتدا به وصف خوبى متّصف مىشود و سپس مورد امر الهى قرار مىگيرد يا نخست مورد امر و سفارش الهى قرار گرفته، آنگاه خوب مىشود؟(1)

به هر صورت از آن جايي كه اسين مساله داراي زواياي متعددي كه تفصيل و تبيين آنها از حوصله يك نامه خارج است،در اين جا تنها به نكته اي اشاره و منابعي را جهت مطالعه معرفي مي كنيم:

نخستين گام ضروري در تبيين موضوع بحث، بازشناسي معناي حسن و قبح اخلاقي و جداسازي آن از حسن و قبح كلامي و فلسفي و... مي باشد. وقتي حسن و قبح را در آينه انظار و انديشه هاي مختلف به تماشا مي نشينيم، معاني متعددي را براي آن در مي يابيم كه كمال و نقص، سازگاري و ناسازگاري با هدف، هماهنگي و ناهماهنگي با طبع، تفسير حسن و قبح به مدح و ذم و ....از جمله آنهاست.

در اين ميان برخي استحقاق مدح و ذم برخاسته از امر و نهي شرعي دانسته اند.

اين بيان، بياني است اشعري و البته در ميان فلاسفه مغرب زمين، طبيعت گرايان الهي مانند اشاعره (خوب) را به امر و اراده الهي و (بد) را به نهي و عدم اراده الهي تفسير كرده اند. (2)

براين تعريف، اشكالات گوناگوني وارد شده است كه از ميان آنها، اشكال (دور) را مي آوريم و سپس به پيامدهاي آن اشاره اي مي كنيم.

اگر خوب و بد به معناي مامور و منهي عنه الهي باشد، دراين صورت گفتن اين كه (مامور به الهي خوب، و منهي عنه الهي بد است)، مانند گفتن اين است كه (ماموربه الهي،مامور به الهي و منهيّ عنه الهي، منهيّ عنه الهي است. (3)

واين چيزي جز دور مصرّح و روشن نيست. علاوه بر اين كه اين نظريه پيامدهايي دارد كه پذيرفتني نيستند، مانند:

1. اخلاق محدود به متديّنان مي شود. (4)

2. اين نظريه با نسبيت اخلاق سازگار است. زيرا اوامر و نواهي شارع در حوزه مسائل اخلاقي و اجتماعي دين در بستر زمان متغير بوده است.(5)

3. احكام اخلاقي وابسته به امر و نهي شارع هستند و هيچ واقعيت خارجي ندارند.

 براي مطالعه بيشتر به منابع ذيل معرفي كنيد :

1. فلسفه اخلاق (با تكيه بر مباحث تربيتي)، جمعي از نويسندگان، دفتر نشر معارف.

2. فلسفه اخلاق، محمدتقي مصباح يزدي به تحقيق و نگارش احمد حسين شريفي، تهران، نشر بين الملل، 1381.

3. مبادي اخلاق در قرآن، عبدالله جوادي آملي، قم، اسراء، 1379.

4. فلسفة اخلاق، مرتضي مطهري، تهران، صدرا، 1381.

5. فلسفه اخلاق، ويليام كي. فرانكنا، ترجمة هادي صادقي، قم، طه، 1376.

6. مسأله بايد و هست، محسن جوادي ، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1375.

7. دروس فلسفه اخلاق،محمد مقي مصباح يزدي،موسسه امام خميني .

منابع تكميلي:

1. دروس فلسفه اخلاق، محمدتقي مصباح يزدي، تهران، اطلاعات، 1376.

2. فلسفه اخلاق، (پژوهش در بنيانهاي زباني، فطري، تجربي، نظري و ديني اخلاق)، سيدمحمدرضا مدرسي، تهران، سروش، 1376.

3. فلسفة اخلاق، مرتضي مطهري، تهران، صدرا، 1381.

4. مجموعه آثار، مرتضي مطهري، ج 13، مقاله «جاودانگي اصول اخلاقي» تهران، صدرا، 1373.

5. اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 2، مقالة ششم (ادراكات اعتباري) قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزة علميه قم.

6. مسألة بايد و هست، محسن جوادي، قم، دفتر تبليغات اسلامي 1375.

7. فلسفه اخلاق در قرن حاضر، وارنوك، ترجمه و تعليقات صادق لاريجاني، تهران، مركز ترجمه و نشر كتاب، 1368.

8. فلسفه اخلاق در قرن بيستم، مري وارنوك، ترجمه و تحشيه ابوالقاسم فنايي، قم، بوستان كتاب، 1380.

9. فلسفه اخلاق، پل ادواردز، ترجمه انشاءالله رحمتي، تهران، تبيان، 1378.

10. مباني اخلاق در فلسفه غرب و فلسفه اسلامي، حسن معلمي، تهران، دانش وانديشه معاصر، 1380.

11. فلسفة اخلاق، (مجموعة مقالات برگرفته از دائره المعارف فلسفه اخلاق)، ويراسته لارنس سي. بكر، ترجمه جمعي از مترجمان، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، 1380.

12.مبادي اخلاق در قرآن، عبدالله جوادي آملي، قم، اسراء، 1379.

13. درآمدي به فلسفه اخلاق، آر. اف. اتكينسون، ترجمه سهراب علوي نيا، تهران، مركز ترجمه و نشر كتاب، 1370.

به آدرس هاي ذيل نيز مي توانيد مراجعه كنيد :

http://www.tebyan-ardebil.ir/description.aspx?id=6995

http://mesbahyazdi.ir/node/3509

http://www.appliedethics.blogfa.com/

http://www.akhlagh.porsemani.ir/term78

 

پي نوشت ها:

1. شهيد مطهري، مرتضي، مجموعه آثار،انشارات صدرا،ج، ص.

2. جوادي، محسن، مسأله بايد و هست، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي قم، 98.

3. همان

4. مصباح يزدي، محمد تقي، دروس فلسفه اخلاق،انتشارات موسسه امام خميني، مسئله حسن و قبح عقلي.

5. شهيد مطهري، مرتضي، اسلام و مقتضيات زمان و مكان، انشارات صدرا، ج 2، ص 72.

اگر بخواهیم خودمون رو بشناسیم از طریقه علم روان شناسی‌برسیم چطور؟
علم روانشناسی علمی است كه رفتارها و اعمال انسان را مورد بررسی قرار می دهد و با معرفت نفس و خود شناسی دینی و اسلامی تفاوت دارد.

 اگر بخواهیم خودمون رو بشناسیم از چه راهی می تونم و اگر از طریقه علم روان شناسی‌برسیم چطور؟ چون كه می گن اگر خودتو بشناسی خدای خودتو بهتر می شناسی؟

علم  روانشناسی علمی است كه رفتارها و اعمال انسان را مورد بررسی قرار می دهد و با معرفت نفس و خود شناسی دینی و اسلامی تفاوت دارد. اگر از طریق علم روانشناسی دنبال خود شناسی باشید، تنها به بخشی از وجود انسان علم پیدا می شود و به تمام حقیقت انسان معرفت كسب نمی شود.

 مهم ترین رابطة انسان با خودش این است كه خویش را بشناسد.

 تا انسان خود را نشناسد و از استعدادها و لیاقتهای روحی و جسمی خود آگاه نشود و موقعیت خود را در جهان آفرینش نشناسد، نمیتواند به شخصیت و ارزش وجودی خود پی ببرد و در رسیدن به هدف نهایی از آفرینش خویش  استفاده نماید.

 خودشناسی به معنای این است كه انسان مقام واقعی خود را درك كند و حقوقی را كه هر یك از اعضا و جوارح بر او دارند بشناسد و ادا نماید. انسان از طریق خودشناسی میفهمد كه آزاد، مختار و مسئول آفریده شده،  هدف از خلقت او قرب به درگاه الهی، رسیدن به مقام عبودیت و بندگی و آراستگی به اخلاق و صفات كمال و جمال حق گشتن است، كه این بالاترین سیر كمال بشر است.

آن چه خداوند در وجود انسان به ودیعه نهاده، نشانههای روشنی از علم و قدرت و حكمت پروردگار است، و در میان مخلوقات هیچ موجودی به اندازة انسان دارای این همه سرّ و حكمت نیست.

شناخت انسان در شناخت خدا نقش مهمّی دارد و  خودشناسی راهی به سوی خداشناسی است: "من عرف نفسه فقد عرف ربّه"(1) انسان با خودشناسی به قابلیتها، توانمندیها، تحولات و ویژگیهای فطری و غیر فطری خود پی برده،  ضعف، فقر، نیازمندی و تعلق به قدرت لایتناهی پروردگار را در خود حس خواهد كرد، و این مقدمهای برای سلوك عملی و رفتن به سوی خدا و كمال مطلوب خواهد بود. در روایات، خودشناسی برترین و نافعترین شناخت، شمرده شده است

"راههای خودشناسی": خودشناسی از دو راه امكانپذیر است:

 1. با سیر درونی (انفس)، و مطالعه، تفكر و تعقّل در درون انسان اعم از جسم و روح.

 2. با سیر بیرونی (آفاقی)، و این كه انسان در بین موجودات جهان هستی چه جایگاهی دارد؟  چرا به عنوان "خلیفة الله" (جانشین خدا در زمین) قرار داده شده است؟ و...

سیر آفاقی (بیرونی) و انفسی (درونی) به شكلهای گوناگون امكان پذیر است:

الف) از طریق وحی و مطالعة كتاب و سنت و این كه قرآن و روایات دربارة انسان چه گفته است مانند آیات:

 "هُوَ الَّذِی خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ; (غافر، 67):

 "إِنَّ الاْ نسان خُلِقَ هَلُوعًا ; (معارج، 19)

 "خُلِقَ الانسان مِنْ عَجَلٍ; (انبیأ، 37)

 "لَقَدْ خَلَقْنَا الاْ نسان فِیَّ أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ ; (تین، 4)، و آیات: نحل، 78; مؤمنون، 12 - 16; حج، 5; روم، 54; واقعه، 57 - 62; یس، 77; انسان، 1 - 3; نبأ، 8; عبس، 18 - 24; انفطار، 7 - 19; و...(2)جهت آگاهی بیشتر ر.ك: مبانی خداشناسی، محمدی ری شهری، ص 91 - 154، دارالحدیث ؛ معارف قرآن، استاد محمدتقی مصباح یزدی، ص 321ـ442، مؤسسة در راه حق.

در یكی از اشعار منسوب به امیرالمؤمنیننیز آمده است : أتزعم انك جرم صغیر  و فیك انطوی العالم الاكبر؛ گمان میكنی  جسم كوچكی هستی، در حالی كه این گونه نیست، بلكه  درونت عالم بزرگی نهفته است". (3)

ب) از طریق مطالعة كتابهایی كه در مورد خصوصیات جسمی و روحی انسان و شناخت: چشم، گوش، پوست، مغز، اعصاب، قلب، سلولها، استخوانها و ... نوشته شده است .

 این گونه مطالعات اگر با تفكر و تعقل صحیح همراه باشد انسان را به شناخت خدا خواهند رساند. قرآن مجید می فرماید:

"وَ فِی خَلْقِكُمْ وَ مَا یَبُثُّ مِن دَآبَّةٍ ءَایَـَتٌ لِّقَوْمٍ یُوقِنُونَ ؛ و در آفرينش خودتان و آنچه از [انواع‏] جنبنده [ها] پراكنده مي‏گرداند، براي مردمي كه يقين دارند نشانه‏هايي است."(4)

ج) سیر و شناخت از راه عرفان و شهود كه انسان به وسیلة تقوا، تزكیه نفس و سیر و سلوك عملی به آن نائل میگردد.

به بیان دیگر یكی از ره های خود شناسی  راه اصلاح نفس و تهذیب اخلاق و پرورش ملكات والای انسانی  است. انسان ازاین طریق  به كرامت نفس و عظمت خلقت بزرگ الهی و اهمیت روح آدمی كه پرتوی از انوار الهی است، پی میبرد و از همین راه خالق خویش را شناخته و مسیر عبودیتش را طی مینماید . 

برای اطلاع بیشتر به كتاب "معرفت نفس" علامه حسن زاده آملی،"انسان كامل" شهید مطهری مراجعه نمائید.

 

پی نوشت ها:

 1 . عبد الواحد تميمي آمدي‏،غرر الحكم ، ج 5 ، ص 194 ، مادة عرف.شرح آقا جمال الدين خوانساري‏،دانشگاه تهران‏،تهران،1366ش.

2.  مبانی خداشناسی، محمدی ری شهری، ص 91 - 154، دارالحدیث ،قم؛ معارف قرآن، استاد محمدتقی مصباح یزدی، ص 321ـ442، مؤسسة در راه حق، قم.

3. الاربعین، الشیخ الماحوزی، تحقیق: سید مهدی رجائی، ص 281، طبع امیر.

4. جاثیه ‌(45) آیه 4

برای خدا چه فرقی میكند كه ما چطور زندگی كنیم؟
قرآن می فرماید:«اگر شما و همه مردم روي زمين كافر شويد [زياني به خدا نمي‏رسد] زيرا خدا بي‏نياز و ستوده است».

برای خدا چه فرقی میكند كه ما چطور زندگی كنیم؟ خوب باشیم یا بد؟ عبادت بكنیم با نكیم؟ دینمان چه باشد؟ با تشكر

پرسش گر گرامی برای خدا هیچ فرقی نمی كند كه ما چطور زندگی كنیم؟ خوب باشیم یا بد؟ عبادت بكنیم با نكنیم؟ دینمان چه باشد؟

چون او غنی و بی نیاز مطلق است و به هیچ چیز و هیچ كس نیاز ندارد این تصریح قرآن كریم است :« وَ قالَ مُوسي‏ إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَميعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَميد» (1)و موسي [به بني‏اسرائيل‏] گفت: اگر شما و همه مردم روي زمين كافر شويد [زياني به خدا نمي‏رسد] زيرا خدا بي‏نياز و ستوده است. 

این ما هستیم كه به برنامه ای جامع برای درست زندگی كردن و به خوب بودن و به عبادت نیاز داریم تا  بتوانیم به كمال دنیوی و اخروی برسیم. خدا راضی نیست كه ما راه بی دینی را انتخاب كنیم و از سعادت دور شویم، چرا كه او دوست دارد همه شاكر باشند و به سعادت واقعی خود برسند. «إِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنْكُمْ وَ لا يَرْضي‏ لِعِبادِهِ الْكُفْرَ وَ إِنْ تَشْكُرُوا يَرْضَهُ لَكُمْ وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْري‏ ثُمَّ إِلي‏ رَبِّكُمْ مَرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ إِنَّهُ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُور»(2)

اگر ناسپاسی كنید خداوند از شما بی نیاز است و هرگز ناسپاسی را برای بندگانش نمی پسندد، سپس بازگشت همه شمابه سوی پروردگارتان است و شما را از آنچه انجام می دادید آگاه می سازد، چرا كه او به آنچه درون سینه هاست آگاه است.

پس خدایی كه ما را خلق كرده فرموده باید درست زندگی كنید و عبادت كنید،خوب باشید و دین تان، دین حق، یعنی اسلام باشد، تا بتوانید به سعادت برسید، وگرنه ضررش به خود شما برمی گردد، و روز قیامت از اعمال تان باخبر می شوید، و از نعمت های بهشت بی بهره خواهید ماند.و در صورت اشتباه و گناه، تاوان كارهای خود را پس می دهید.

پی نوشت ها :

1. ابراهیم (14) آیه 8.

2. زمر (39) آیه 7

خدا،پیامبران و امامان(ع) كه پیروانشان اقلیتند، شكست خوردگان تاریخند؟
همچنین انبیا و امامان شكست خوردگان تاریخ نبودند، چون آنچه كه در اسلام محوریت اهمیت دارد انجام وظیفه است.

عوامل درونی (عقل. فطرت وجدان) و عوامل بیرونی ( پیامبران و اینهمه تبلیغات دینی و اخلاقی) نتوانستند اكثریت انسانها را در مسیر حق قرار دهند؟ نه در حكومت علی ع و نه در حكومت اسلامی ایران؟ چرا؟ اگر اكثریت معیار درستی یا نادرستی شود . خدا . پیامبران و امامان شیعه (ع) كه پیروانشان اقلیتند. بزرگترین شكست خوردگان تاریخ اند. و ابلیس و پیروانش كه اكثریت اند پیروز اند. معیار اكثریت در مقبولیت حكومت اسلامی. در انتخابات . در سنجش علم و ایمان دانش آموزان و در نظر سنجی ها هنوز به كار می رود؟چرا؟

 در ابتدا باید گفت: عدم هدایت اكثر مردم مربوط به انبیا و امامان نیست، زیرا آنان همه سختی ها را متحمل و از همه پتانسیل ها استفاده نمودند كه مردم هدایت شوند، اما برخی انسان ها در تشخیص حق دچار مشكل شدند، لذا این امر را باید در عوامل دیگر جستجو نمود. همچنین انبیا و امامان شكست خوردگان تاریخ نبودند، چون آنچه كه در اسلام محوریت اهمیت دارد انجام وظیفه است ، كه آنان انجام دادند، مهمتر از همه اینكه عدم هدایت مردم به خود آنان وزمینه های دیگر بر می گردد د. - به آنها اشاره خواهدشد - قبل از بیان این عوامل لازم است به ارزش اكثریت اشاره نمائیم :مطالعه آيات روايات حضرت رسول(ص) و امامان ما را به اين نكته رهنمون مي‏سازد كه بر خلاف ديدگاه قرار داد اجتماعي ـ كه منشأ مشروعيت همه مسائل سياسي را در رأي اكثريت مي‏داند ـ در انديشه سياسي اسلام، اكثريت از آن جهت كه اكثريت است، اعتبار و ارزشي ندارد ، بلكه اكثريت از آن جهت ارزش دارد كه نمودار ارزش‏هاي انساني و اسلامی باشد. در قرآن و ديگر منابع اسلامي به اين دو نوع اكثريت اشاره شده است: بندگان خدا كساني هستند كه سخنان را مي‏شنوند و بهترينش را پيروي مي‏كنند.(1)،). اين آيه معيار «احسن» را براي گزينش مطرح مي‏كند، نه كميت افراد را. امام علي(ع) نيز مي‏فرمايد: درطريق هدايت و رستگاري، از كمي نفرات وحشت نكنيد؛ زيرا مردم در اطراف سفره‏اي اجتماع كرده‏اند كه مدت سيري آن كوتاه و گرسنگي آنطولاني است (2)از این رو در قرآن عبارات از این دست وجود دارد : اكثرهم لایعلمون واكثرهم لا یعقلون، این عبارات نشان می دهد كه اكثریت مطرح در اسلام ، با اكثریت كه در فلسفه غرب مطرح است تفاوت دارد، آنچه كه در اسلام وجود دارد اكثريت هوشمند، مؤمن و آگاه به مسايل، ارزش است. اگر جامعه در چارچوب اسلام و اصول و ارزش‏هاي آن و با آگاهي و هوشياري در مسايل سياسي وارد شود و در راهيابي به حقايق و عدالت و يا تشخيص قانون درست از نادرست، اختلاف پيش آيد، رأي چنين اكثريّتي بر رأي اقليّت ترجيح دارد؛ زيرا در اين صورت، اكثريت به واقعيات نزديك‏ترند و آراي چنين اكثريتي را عقل و شرع تأييد مي‏كند. رأي چنين اكثريتي بر وفق فطرت پاك و سرشت اوليه انسان‏ها مي‏باشد كه در قرآ ن به آن اشاره شده است: فأقم وجهك للدين حنيفا فطرت الله التي فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله...، (3) امام علي(ع) نیز انسان ها را به همراهی با اكثریت دین مدار فرا می خواند(4) بر این اساس باید گفت: آن دسته انساهای كه ارزش مدار نباشند، -اگر چه زیاد باشند- اكثر محسوب نمی شود.

نكته ديگري كه در اين جا لازم به ذكر مي‏باشد جايگاه اكثريت در ارتباط با تشكيل حكومت اسلامي است: اما قبل از پرداختن به آن بايد توجه شود مراد از مشروعيت، مشروعيت به مفهوم مقبوليت (agreement) و مورد رضايت مردم در حوزه جامعه‏شناسي سياسي نمي‏باشد بلكه منظور مشروعيت به مفهوم حقانيت (truthability) در برابر غصب (usurpation) يعني ناحق بودن حكومت مي‏باشد. بر اساس آيات و روايات متعدّد مشروعيت حاكم اسلامي(اعم از ائمه اطهار در زمان حضور و ولي فقيه در عصر غيبت) وابسته به رأي و رضايت مردم نمي‏باشد بلكه رأي و رضايت كمك و همدلي مردم باعث به وجود آمدن و تحقق حكومت اسلامي مي‏شود حضرت امير(ع) مي‏فرمايد: ا؛ اگر حضور بيعت‏كنندگان نبود و با وجود ياوران حجّت بر من تمام نمي‏شد...رشته كار [حكومت] را از دست مي‏گذاشتم،(4) همچنين مي‏فرمايد: لا رأي لمن لا يطاع؛ كسي كه فرمانشپيروي نمي‏شود رأيي ندارد(5)

 بعد از بیان این مطالب به عوامل عدم هدایت پذیری مردم می پردازیم كه برخی از آنان عبا رتند :

ا)فرهنگی تربیتی

1- جهل و ضعف بینش و نداشتن آگاهی درست از ماهیت دین و نقش و كاركرد آن در تأمین سعادت دنیوی و اخروی انسان.

2- ابلیس و شیطانهای جنی و انسانی كه مهمترین نقش را در عدم گرایش انسان به حق دارند

3- تقویت بعد حیوانی

انسان دو بعد مادی و معنوی دارد. اگر انسان بعد مادی خود را تقویت نماید، از مسیر حقخارج میگردد.- متأسفانه- بیشتر انسانها به دلیل سطحی نگری و ظاهر بینی بیش تربه تقویت بعد مادی خود میپردازند و سعادت خود را در مال دنیا و زندگی زودگذر جستجو میكنند ،و این در حالی است كه بعد معنوی انسان مانند گرایش به خدا و معاد باوری مورد توجه انسانها قرار نمیگیرد، زیرا بعد مادی انسان به صورت غریزی می باشد- كه ملموس و محسوس است-، اما بعد معنوی انسان با تأمل و تفكر و طهارت باطنی حاصل شود. كه بیشتر مردم كمتر از عقل بهره می گیرند، از این رو در قرآن تعابیری همچون «أكثرهم لا یعقلون»، «أكثرهم لا یتفكرون» آمده ، و در تضاد بین غریزه جنسی و عقل، غریزه جنسی بر عقل غالب میگردد.

 ب) زمینههای خانوادگی

1- وراثت و ژنتیك

با توجه به قانون وراثت، بسیاری از خویهای زشت و زیبا، از طریق ژن به فرزندان منتقل میشود. خُلق و خویها و عملكردهای والدین و اجداد زمینه را برای افزایش یا كاهش گرایش انسان هابه حق را فراهم میسازد

2- سطح آگاهیهای دینی خانواده

 میزان توجه و اهمیت دادن به ترتیب هدایت، شیوه آموزشها و برخوردها از جمله مسایلی است كه میتواند در هدایت وعدم هدایت انسان ها موثر باشند، و بیشتر خانواده ها نمی توانند زمینه ای حق گرایی، فرزندان خود را فراهم نمایند.

3- تأثیر خودآگاه و منفی غذاهای حرام و شبه ناك در نطفه و بینشها و گرایشهای مذهبی.

ج) زمینههای اقتصادی

1- قدرت و ثروت

احساس بینیازی و همچنین كاخنشینی، روحیهای در انسان ایجاد میكند كه باعث گناه طغیان روحی و فكری میشود. زمینه را برای كاهش یا عدم پایبندی به مسایل دینی فراهم میسازد. قرآن كریم میفرماید: "ان الإنسان لیطغی ان راه استغنی؛ انسان چون خود را بینیاز ببیند، طغیان میكند".(6)

2- فقر و تهیدستی

د) زمینههای اجتماعی

1- محرومیتها و وازدگیهای اجتماعی

افرادی كه كارهایشان برای خدا و برپایه اخلاص و نزدیكی به خدا نیست،وابسته به جامعه هستند. تعریف و تكذیب جامعه، معیار خوشبختی و بدبختیآنها است. چنین افرادی اگر از جامعةخود، رانده و دلزده گردند، عقدة حقارت و احساس خودكمبینی میكنند، عقده در آنها كینه و عداوت به وجود میآورد، در نتیجه به سوی گناهان سوق داده میشوند.(7)

2- سیاست های حاكمان ظالم

 داده های تاریخی نشان می دهد كه حاكمان ظالم عوامل مهم گمراه مردم می باشند؛ درطول تاریخ این فرعون ها بودند كه با استفاده از همه ابزار وامكانات مردم را گمرا می نمودند ونمی گذاشتند كه مردم دنبال حق بروند، متاسفانه عملكرد آنان به گونه ای موثر بودكه مردم به نصایح انبیا ووجدان خود كم تر توجه می نمودند و تحت تاثیر تبلیغات وبر نامه های حكومت ها ورهبران ظالم قرار می گرفتند، البته حب دنیا ودنیا گرایی عامل مهم نیز عامل مهم حق گریزی مردم به حساب می آید.

پی نوشت ها :

1.زمر، آيه 18 .

2.صبح صالح،نهج‏البلاغه، خطبه 201، ص 319.

3.سوره روم، آيه30.

4. فیض الاسلام ، نهج‏البلاغه، تهران ، چاب آفتاب ، ص 43 ، خطبه3

5. همان ، خطبه 27.

6. علق، آیه 6.

7. محسن قرائتی، گناهشناسی ، انتشارات پیام آزادی،چاپ سوم ص 169.

آیا امام زمان گناه ما را می بیند؟
خداوند و فرستاده او و مؤمنان، اعمال شما را مي‏بينند! و بزودي، بسوي داناي نهان و آشكار، بازگردانده مي‏شويد و شما را به آنچه عمل مي‏كرديد، خبر مي‏دهد».

آیا موقع گناه، امام زمان گناه ما را می بیند یا نه؟

شرح: آیا موقع گناه ائمه نیز ناظر اعمال ما هستند و اگر این چنین باشد لقب ستار العیوب خدا برای چیست؟ مگر نه او گناهان را می پوشاند، مثلا موقع گناه امام زمان گناه ما را می بیند یا نه؟

خداوند تعالي در مورد سؤال شما در قرآن كريم مي فرمايد:«وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إِلي‏ عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ؛ (1) بگو: عمل كنيد! خداوند و فرستاده او و مؤمنان، اعمال شما را مي‏بينند! و بزودي، بسوي داناي نهان و آشكار، بازگردانده مي‏شويد و شما را به آنچه عمل مي‏كرديد، خبر مي‏دهد».

به گفته‏ي روايات، مراد از: «الْمُؤْمِنُونَ»، امامان معصومند كه خداوند آنان را از اعمال ما آگاه مي‏سازد. (2)

در ميان پيروان مكتب اهل بيت عليهم السّلام با توجه به اخبار فراواني كه از امامان رسيده عقيده معروف و مشهور بر اين است كه پيامبر صلّي اللّه عليه و آله و امامان عليهم السّلام از اعمال همه امت آگاه مي‏شوند، يعني خداوند از طرق خاصي اعمال امت را بر آنها عرضه مي‏دارد. (3) اين عرضه، روزانه يا هر هفته و هر ماه انجام مي‏گيرد و اگر اعمال ما خوب باشد، اولياي خدا از ما شاد مي‏شوند و اگر بد باشد، نگران و اندوهگين مي‏گردند.                     

 در روايتي از امام علي بن موسي الرضا علیه السلام مي‏خوانيم كه شخصي به خدمتش عرض كرد براي من و خانواده‏ام دعائي فرما، فرمود: "مگر من دعا نمي‏كنم؟ و اللَّه ان اعمالكم لتعرض علي في كل يوم و ليله"به خدا قسم اعمال شما در هر روز و شب بر من عرضه می شود. (4)

در روایتی امام صادق علیه السلام در مورد علم امام می فرماید: «إِنَّ الْإِمَامَ إِذَا شَاءَ أَنْ يَعْلَمَ عُلِّمَ ؛ (5) امام هرگاه بخواهد چیزی را بداند به او یاد داده می شود(خداوند به او یاد می دهد».

در نتیجه نیازی نیست امام ، لحظه به لحظه اعمال ما را ببیند. بلكه  علم پیدا می كند بر اعمال ما كه این علم یا روزانه هست یا هفتگی و یا هرگاه بخواهد می داند.

اما علم امام همانطور كه بیان شد هنگامی است كه امام بخواهد، و این خواستن امام وقتی است كه خدا بخواهد. اما اگر خدا نخواهد امام هم نمی خواهد، لذا علم پیدا نمی كند و خدشه ای بر ستار العیوبی خدا وارد نیست. و خدا اگر عمل بنده ای را بپوشاند و نخواهد كسی حتی امام علیه السلام از عمل بنده اش مطلع شود دیگر هیچ كس قادر نیست از این عمل  آگاه شود.

--------------------

پي نوشت ها:

1. التوبه(9) آیه 105 .

2. محمد بن محمدرضا  قمي مشهدي، تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب،ج5،ص534، وزارت ارشاد اسلامي، تهران، 1368 ش.

3. بابايي احمد علي،برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص251، دار الكتب الاسلاميه، چاپ: سيزدهم، تهران،1382 ش.

4. مكارم شيرازي ناصر، تفسير نمونه، ج8، ص126، دار الكتب الإسلامية، تهران، 1374 ش.

5. شیخ كلینی، اصول كافی، ج 3،ص264، حدیث1. دارالكتب الاسلامیه، تهران، 1365ش.

چرا همان گونه كه رساله ي فقي و شرعي داريم رساله ي اخلاقي نداريم؟
اگر مقداري تحقيق كنيد، در مي يابيد كه از فقهاي سلف و گذشته و فقهاي معاصر كتاب هاي اخلاق به يادگار مانده است.

اگر ممكنه بگيد چرا همان گونه كه رساله ي فقي و شرعي داريم رساله ي اخلاقي نداريم چرا مراجع تقليد فقط در مورد مسائل شرعي كتاب مي نويسند و در مورد مسائل اخلاقي و تربيتي كتاب نمي نويسند

دوست گرامي! اينگونه نيست كه مراجع تقليد و فقهاء، رساله و كتاب هاي اخلاقي نداشته باشند. زيرا اگر مقداري تحقيق كنيد، در مي يابيد كه از فقهاي سلف و گذشته و فقهاي معاصر كتاب هاي اخلاق به يادگار مانده است. حال يا خودشان اين رسايل اخلاقي و كتاب ها را تأليف كرده اند يا اينكه از مباحث و درس اخلاق آنها جمع آوري و پياده شده است.

- نكاتي براي توضيح بيشتر مسأله:

1- در تأييد كلام شما بايد بگوييم كه هم در مسايل شرعي بايد به فقها مراجعه كنيم و هم در مسايل اخلاقي و ديگر مسايلي كه در تخصص فقها مي باشد.

 الف: روايتي در مورد مراجعه در مسايل شرعي:

بر اساس روايات، علما و فقها و ولي فقيه جامع الشرايط در زمان غيبت حضرت بقيه الله به عنوان نيابت عام از سوي امام زمان(ع) براي بيان و اجراي احكام شرعي مأموريت دارند. در اين باره تنها به ذكر دو روايت اكتفا ميشود:

 «مَنْ كَانَ مِنْكُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَى حَدِيثَنَا وَ نَظَرَ فِي حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْكَامَنَا فَلْيَرْضَوْا بِهِ حَكَماً فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَيْكُمْ حَاكِماً فَإِذَا حَكَمَ بِحُكْمِنَا فَلَمْ يَقْبَلْهُ مِنْهُ فَإِنَّمَا اسْتَخَفَّ بِحُكْمِ اللَّهِ وَ عَلَيْنَا رَدَّ وَ الرَّادُّ عَلَيْنَا الرَّادُّ عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ عَلَى حَدِّ الشِّرْك»(1)

كسي كه از شما احاديث ما را روايت ميكند. در حلال و حرام ما صاحب نظر است. احكام ما را ميداند، بايد او را به عنوان حاكم بپذيريد. ما او را حاكم بر شما قرار داديم، پس هر گاه به حكم ما حكم كرد و شما حكم او را نپذيرفتيد، حكم خدا را سبك شمردهايد و ما را رد نمودهايد. ردّ ما ردّ خداوند و در حد شرك به خدا است.

ب: روايتي در مورد مراجعه در مسايل اخلاقي و ديگر مسايل:

حضرت ولي عصر در يكي از توقيعات خود از فقها به عنوان حجتهاي خود ياد كرد.

«وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيْهِم‏»(2)

در اين نامه حضرت ولي عصر به اسحاق بن يعقوب فرمود: " در مورد رويدادهاي زمان (مسايل سياسي و اجتماعي، فقهي و فرهنگي و غير آن) به راويان‏ حديث‏ها( حديث شناسان و آگاهان به احكام خدا و دستورهاي الهي) رجوع كنيد، زيرا آنان حجت من بر شما هستند و من حجت خدا بر آنان هستم.

2- اما نام برخي از كتاب هاي اخلاقي كه از بزرگان بدست ما رسيده است از قرار زير است:

* در محضر بهجت(ره)، 3 جلد، نويسنده: محمد حسين رخشاد.

* شرح چهل حديث، نويسنده: امام خميني(ره).

* اخلاق، نويسنده: سيد عبد الله شبر، ترجمه محمدرضا جباران.

* اخلاق در قرآن، نويسنده: ناصر مكارم شيرازي.

* اصول اخلاق اجتماعي اسلام از منظر امام خميني(ره)، نويسنده: ابوالفضل هدايتي.

پي نوشت ها:

1. شيخ كليني، كافي، تحقيق علي أكبر غفاري، تهران، دار الكتب الإسلامية، چاپ چهارم، 1365 ش. ج 1، ص 67، ح10.

2. شيخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمه، ناشر اسلاميه. ج 2، ص 484

آيا باز گويي خبر براي ديگران يك گناه محسوب ميشود?
اميرالمومنين(ع) مي فرمايند: «فَكَيْفَ بِالْغَائِبِ الَّذِي غَابَ أَخَاهُ وَ عَيَّرَهُ بِبَلْوَاهُ؟» چگونه است حال غيبت كننده‏اي كه غيبت برادر (هم كيش) را كرده

آيا باز گويي خبر براي ديگران يك گناه محسوب ميشود.در جايي خواندم(بازگويي خبراگرمنتهي به ثواب بودخود ثواب شمرده ميشود،ولي اگربراي ريا و تظاهر و امثال اين بودكه كارخيرراهم فاسدميكند)لطفا در مورد اين گناه و مصداقهاي عيني ان كمي توضيح دهيد و يا شواهدي كه در جامعه از اين گناه ديده ايد را توضيح دهيد

پرسشگر گرامي! سوالي كه پرسيده ايد، خيلي كلي است و مشخص نيست كه مقصودتان از طرح اين سوال چيست. منظورتان از بازگويي خبر چيست؟ آيا منظور انتشار خبر دروغ يا غيبت از عيوب ديگران و يا امور ديگر است؟!

- در هر حال به نكات كلي زير توجه فرماييد:

1- پوشاندن و جار نزدن اشتباهات و گناهان ديگران:

اميرالمومنين(ع) مي فرمايند: «فَكَيْفَ بِالْغَائِبِ الَّذِي غَابَ أَخَاهُ وَ عَيَّرَهُ بِبَلْوَاهُ؟» چگونه است حال غيبت كننده‏اي كه غيبت برادر (هم كيش) را كرده و او را بر گناهي كه دامنگير او شده سرزنش كند؟

روي اين سخن با كساني است كه از مرتبه اهل عصمت پايين ترند و كم و بيش گناهاني از آنها سر مي زند. با جمله بعد از اينها نيز مي خواهد كه به پاسداشت نعمت گناه پوشي خدا كه نسبت به خود اينها روا داشته است از برملا كرده گناه ديگران خودداري كنند. و بعد مي فرمايد:

آيا بياد نمي‏آورد جايي را كه خداوند گناهانش را پوشانيد و آن از گناه برادرش كه او با غيبت آن را فاش كرد بزرگتر بود و چگونه او را بر گناهي نكوهش مي‏كند كه خودش همانند آن را به جا آورده است و اگر هم عين آن گناه را مرتكب نشده جور ديگري معصيت خدا را كرده است كه از آن گناه برادرش بزرگتر بوده است.

در اين بيان امام(ع) با اظهار شگفتي كه آميخته با احتجاج و استدلال است مي‏پرسد: چگونه كسي ديگري را بر گناهي سرزنش مي‏كند در حالي كه خود، آن را به جا مي‏آورد؟! مفاد اين عبارت به همراه عبارت بعد اين است كه جايز نيست كس ديگري را به گناهي كه خود مرتكب آن مي‏شود عيبجويي و سرزنش كند؛ زيرا گناهي را كه او مرتكب شده يا مانند همان گناهي است كه خود، آن را به جا مي‏آورد و يا بزرگتر از آن است كه در اين صورت لازم است به جاي عيبجويي و سرزنش ديگران به سرزنش خويش بپردازد و اين مساوات و يا برتري در گناه او را از نكوهش ديگران باز دارد.

2- گناهي بزرگ به نام «جرأت بر گناه»:

اميرالمومنين(ع) مي فرمايد: «وَ أَيْمُ اللَّهِ لَئِنْ لَمْ يَكُنْ عَصَاهُ فِي الْكَبِيرِ وَ عَصَاهُ فِي الصَّغِيرِ لَجُرْأَتُهُ عَلَي عَيْبِ النَّاسِ أَكْبَرُ»(1) سوگند به خدا! اگر گناه بزرگي را هم مرتكب نشده و عصيان او اندك و كوچك باشد، همين جرأت و گستاخي او بر بازگويي عيب مردم، گناهي بس بزرگتر است.

و اگر گناهش از گناه او كوچكتر است باز هم اين شخص، حقّ عيبجويي و غيبت او را ندارد، زيرا همين جرأت او بر فاش ساختن عيب ديگران، خود گناهي به مراتب بزرگتر از گناه آنهاست.

چگونه جرأت بر عيبجويي و بازگويي گناه ديگران، نزد خداوند، گناهي بزرگتر از اصل آن گناه است؟

پيامبر خدا(ص) ما را اينگونه موعظه فرمود: غيبت مسلمانان را نكنيد و پرده از عيبهاي آنها برمداريد، زيرا هر كس پيگير عيب برادر مسلمان خود باشد، خداوند عيب او را پيگيري مي‏كند و كسي كه خداوند پيگير عيب اوست او را رسوا مي‏گرداند هر چند در درون خانه‏اش خزيده باشد

مرحوم ابن ميثم شارح نهج البلاغه مي نويسد:

اين كه فرموده است: «جرأت به عيبجويي و بازگويي گناه ديگران، در نزد خداوند گناهي بزرگتر است» يا براي مبالغه در نكوهش اين گناه است و يا به سبب اين است كه آثار زشتي كه بر ديگر محرّمات مترتّب مي‏شود كمتر از مفاسدي است كه در نتيجه غيبت و بدگويي مردم از يكديگر در جامعه پديد مي‏آيد؛ زيرا يكي از مقاصد مهمّ شارع مقدّس ايجاد وحدت و هماهنگي در جامعه و همسو كردن مردم به وسيله اجراي اوامر و نواهي خداوند براي حركت در راه اوست و اين غرض هنگامي تحقّق پيدا مي‏كند كه همكاري و همدلي و الفت و محبّت در ميان مردم برقرار باشد و دلهاي آنها از زنگار كينه و دشمني و حسد و مانند اينها پاك باشد و چون بدگويي از ديگران، نشانه كينه و نيز سبب بدگويي ديگري از غيبت كننده است؛ اين گناه قابليت آن را دارد كه دامنه اش تمام جامعه را فراگيرد و اين كاملا ضدّ مقصود شارع مقدّس است؛ براي همين در قرآن كريم و احاديث نبوي از آن بسيار نهي شده است؛ چنان كه در قرآن كريم آمده است: «وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً»  و هیچ یك از شما دیگری را غیبت نكند،(2)

- نتيجه گيري:

1- غيبت مسلمانان را نكنيد و پرده از عيبهاي آنها برمداريد، زيرا هر كس از پيگير عيب برادر مسلمان خود باشد، خداوند عيب او را پيگيري مي‏كند و كسي كه خداوند پيگير عيب اوست او را رسوا مي‏گرداند هر چند در درون خانه‏اش خزيده باشد.

2- در صدد انتشار اخبار بعضاً كذب و حتي گاهي صادقانه بر نياييد. خيلي از اوقات پخش كردن مطلبي عوارض نامطلوبي دارد كه فقط منتشر كنندۀ آن مقصر مي باشد.

3- در مورد مسأله اي كه پيرامون منتهي شدن اخبار خير به ثواب به صورت ريا و يا غير آن، خدمتتان عرض مي كنيم:

هيچ شكي نيست كه منتشر كردن اخبار خوب، با نيتي الهي و در راستاي ارتقاء مسايل اخلاقي - معرفتي، كاري بس مهم و ارزشمند است و قطعاً داراي اجر و ثواب خواهد بود؛ اما اگر انتشار اخبار و بازگويي وقايع با نيت خودنمايي و ريا بود، نه تنها اجري ندارد، بلكه باعث مي شود كه ريشۀ برخي از رذايل را در خود بپرورانيم و ديگران به اين مسأله بي رغبت شوند.

به طور مثال، اگر كسي از اعمال ماه رمضان يا رجب كلام يا روايتي به ميان آورد، چون درصدد بازگويي فضايل و اعمال اين ماه هاي عزيز بودند، از اجر و مزد بهره مي برند، برخلاف كسي كه با نيتي سوء و غير الهي به اينگونه مسايل بهاء مي دهد.

در نامۀ بعدي مقصودتان را به صورت واضح برايمان بيان كنيد تا بتوانيم كامل تر جواب پرسش شما را دهيم.

پي نوشت ها:

1. نهج البلاغة، خطبۀ 140.

2. حجرات(49) آيۀ 12

عادل چی باید باشه از نظر عقلی و شرعی؟
عدالت در لغت به معني راستي (استقامت) و در شريعت به معني راستي در راه حق و دوري از مانع و برتري دادن عقل بر هواست.

عدل یعنی چه؟ منظورم اینه كه آدم عادل چه كسیه؟یعنی میار این كه می گیم فلان كس عادل چی باید باشه از نظر عقلی و شرعی؟

عدالت در لغت به معني راستي (استقامت) و در شريعت به معني راستي در راه حق و دوري از مانع و برتري دادن عقل بر هواست. در اصطلاح فقيهان عدالت عبارت است از پرهيز از گناهان بزرگ و اصرارنكردن در گناهان كوچك و راست گويي و پرهيز از دروغ و رعايت تقوا و دوري از افعال پست.

عدالت از اين جهت كه مصدر است، مترادف عدل است و عدل عبارت است از اعتدال، راستي و ميل به حق و حد وسط بين دو طرف افراط و تفريط است.

در تعریفی بیان شده: العدل وضع الشي‏ء في موضعه؛ عدل قرار دادن هر چیز در جای خودش است.(1)

عدالت از اين جهت كه يك فضيلت است داراي دو جهت است: يك جهت فردي و يك جهت اجتماعي. اگر از جهت فردي لحاظ شود دال بر هيأت راسخي در نفس است كه افعال مطابق حق از آن صادر مي‏شود؛ و ماهيت آن اعتدال، توازن، پرهيز از كار زشت، و دوري از اخلال كردن در امور واجب است، و اگر از جهت اجتماعي مورد توجه واقع شود دال بر احترام به حقوق ديگران و دادن حق هر صاحب حقي است.(2)

بالاخره عدالت  ميانه روي و رعايت حد اعتدال و اينكه در هر امري حد وسط آن را رعايت كند و عادل كسي است كه نسبت بمردم از روي انصاف عمل كند و با نفس خود نيز انصاف كند و عدل، نهادن هر چيز بجاي خود و اعطاء حق هر كس را آن طور كه بايد، است .

در بعض احاديث نبوي و اخبار ائمه طاهرين (ص)روايت است، قريب باين مضمون: وقتي كسي به شما خبري دهد و دروغ نگويد و عده‏ئي بشما دهد خلف وعده نكند، در معامله با شما ظلم نكند، باو امانتي سپرديد بشما خيانت نكند چنين كسي مروتش ظاهر و غيبتش حرام و بايست او را عادل دانست.(3)

پی نوشت ها:

1. سميح دغيم‏، موسوعة مصطلحات الامام فخر الدين الرازي‏، مكتبة لبنان ناشرون‏، بيروت‏، 2001 م‏، ص 442

2. جميل صليبا- منوچهر صانعي دره بيدي‏،فرهنگ فلسفي، انتشارات حكمت‏، تهران‏، 1366 ش‏،چ 1، ص 461.

3. سيد جعفر سجادي‏، فرهنگ معارف اسلامي، انتشارات دانشگاه تهران،‏1373 ش‏، چ 3، ج‏2، ص 1242

صبر چیست ؟
منظور از «صبر» استقامت در برابر مشكلات و حوادث گوناگون است كه نقطه مقابل آن «جزع»، بي تابي، از دست دادن مقاومت و تسليم شدن در برابر مشكلات است.

صبر چیست ؟ با بیان احادیثی در این زمینه بیان كنید راه داشتن صبر چیست ؟

منظور از «صبر»  استقامت در برابر مشكلات و حوادث گوناگون است كه نقطه مقابل آن «جزع»، بي تابي، از دست دادن مقاومت و تسليم شدن در برابر مشكلات است. علاوه بر زندگي مادي، در زندگي معنوي نيز اين مسئله وجود دارد. اگر انسان در برابر نفس سركش و هوا و هوس ها و زرق و برق دنيا و جاذبه هاي گناه ايستادگي نكند و در طريق «معرفة اللّه» و اطاعت فرمان او با مشكلات نجنگد، هرگز به جايي نمي رسد.

از اين رو، علماي  اخلاق، صبر را به سه دسته تقسيم مي كنند:

1ـ صبر بر اطاعت; يعني شكيبايي در برابر مشكلاتي كه در راه اطاعت وجود دارد.

2ـ صبر بر معصيت; يعني ايستادگي در برابر انگيزه هاي نيرومند و محرك گناه.

3ـ صبر بر مصيبت; يعني پايداري در برابر حوادث تلخ و ناگوار و عدم برخورد انفعالي و ترك جزع و فزع.

«صبر» از مهمترين اركان ايمان است، امير مؤمنان علي(عليه السلام) موقعيت صبر را در برابر ايمان، همانند موقعيت سر نسبت به بدن مي دانند.امير مؤمنان علي (عليه السلام) مي فرمايند: «عَلَيْكُم بِالصَّبْرِ فَاِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الاِْيمَانِ كَالرَّأسِ مِنَ الْجَسَدِ; (1) بر شما باد به صبر و استقامت كردن; زيرا صبر نسبت به ايمان، همانند سر به بدن است».

راه صبر داشتن آگاهی به آثار و فوائد صبر و دوری از جزع و فزع است.برای دوری از جزع و فزع مواردی ذكر می شود:

1ـ يادآوري پيامدهاي شوم جزع و بي تابي

 هنگامي كه انسان بداند، ناشكيبايي ها، اجر و پاداش او را در پيشگاه خدا ، بر باد مي دهد; بي آن كه مشكلي را حل كند، آرامش او را سلب نموده و سلامت جسم و جان او را به خطر مي اندازد; از همه بدتر اين كه درهاي حل مشكل را بر روي انسان مي بندد;  درست مانند پرندگاني كه در اتاق و سالني گرفتار شوند، مرتب خود را به  در و ديوار مي كوبند و حتي هنگامي كه صاحب خانه، پنجره ها را مي گشايد تا آنها آزاد شوند، به خاطر اضطراب و بي تابي شان، حتي دريچه هاي باز را نيز نمي بينند كه اگر لحظه اي آرام گيرند و شكيبايي پيشه كنند و نگاهي به اطراف خود اندازند، به آساني راه نجات خود را پيدا خواهند كرد.

2 ـ مطالعه آيات و رواياتي كه پيرامون اجر و پاداش صابران وارد شده است

مطالعه آيات و رواياتي كه درباره اجر صابران وارد شده است، نقش مهمي در تقويت روحيه صبر در انسان دارد، از جمله اين آيه شريفه كه بزرگترين بشارت را به صابران مي دهد: «و بشِّرِ الصَّابِرينَ * الَّذينَ اِذَا اَصَابَتْهُم مُصيبَةٌ قَالُوا اِنّا لِلّهِ وَ اِنَّا اِلَيهِ رَاجِعُونَ* اُولَئِكَ عَلَيهِم صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةُ وَ اُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ ؛(2) بشارت ده صابران را همان ها كه وقتي مصيبتي به آنها برسد، مي گويند: ما از خداييم و به سوي او باز مي گرديم، رحمت و درود خدا بر آنهاست و آنها هدايت يافتگانند».

همچنین آیه: «پیوفّي الصَّابِرُونَ اجْرَهم بِغَيْرِ حِسَاب ؛(3) و كليد ورود به بهشت، را صبر و استقامت شمرده شده است، آنجا كه مي گويد: «فرشتگان بر در بهشت به استقبال مي آيند و به آنها مي گويند: «سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَي الدَّارُ; (4) سلام بر شما به خاطر صبر و استقامتتان، چه نيكو است سر انجام آن سراي جاويدان».

از ائمه معصومین علیهم السلام نیز در مورد صبر روایات زیادی وارد شده كه ما به دو روایت اكتفاء می كنیم:

حضرت علی علیه السلام می فرماید:

«لا يَعْدِمُ الصَّبُورُ الظَّفَرَ وَ اِنْ طَالَ بِهِ الزَّمانُ; (5) شخص صبور، پيروزي را از دست نخواهد داد هر چند طول بكشد».

با توجه به اين كه هم صبر مطلق ذكر شده و هم پيروزي، نشان مي دهد كه اين حكم در تمام ابعاد معنوي و مادي زندگي انسان هاست.

 پيغمبر اكرم صلي الله عليه وآله، صبر را به منزله نصف ايمان شمرده اند: «اَلصَّبْرُ نِصْفُ الاِيمانِ; (6) صبر نصف ايمان است».

(برای آشنایی بیشتر با روایات می توانید به كتاب كافی باب صبر مراجعه فرمایید)

 

3 ـ مطالعه احوال انبيا و اوليا و بزرگان

 مطالعه حالات انبيا و اوليا و صبر و شكيبايي آنان در مقابل مصائب و درد و رنج هاي گوناگون و دشمنان دروني و بيروني است. يادآوري اين مسائل به انسان الهام مي دهد كه نبايد در برابر حجم مشكلات بي تابي نمود.

 

4 ـ تلقين و اعتماد به نفس در تحمل سختي ها

اين نكته را نيز نبايد فراموش كرد كه تلقين، چه از سوي خود و چه از طرف ديگران، عامل مؤثري در برطرف ساختن اخلاق سوء و صفات زشت نفساني است. اگر  شخص ناشكیب به تلقين شكيبايي كنند و اطرافيان نيز در تلقين كوتاهي نكنند، بي شك آثار شكيبايي در آنان ظاهر مي شود.

اين بحث را با دعايي از امام سجاد (عليه السلام) پايان مي دهيم: «اَللَّهُمَّ اجْعَلْ اَوَّلَ يَوْمي هَذَا صَلاحاً وَ اَوسَطَهُ فَلاحاً وَ آخِرَهُ نَجاحاً اَعُوذُ بِكَ مِنْ يَوم اَوَّلُهُ فَزَعُ وَ اَوسَطَهُ جَزَعٌ وَ آخِرُهُ وَجَعٌ; پروردگارا! آغاز روز مرا صالح و سعادت و وسط آن را رستگاري و پايانش را پيروزي قرار ده. پناه به تو مي برم از روزي كه آغازش بي تابي و وسط آن ناله و فرياد و پايانش درد و رنج باشد».

از اين تعبير استفاده مي شود كه جزع و فزع انسان را به درد و رنج مي كشاند و نه تنها از درد انسان نمي كاهد، بلكه دردش را افزايش مي دهد.

 

پی نوشت ها:

1. نهج البلاغه،ك 82، ص483، دارالهجره، قم.

2. البقره (2) آیه 155-157

3. الزمر (39) آیه  10 .

4. الرعد(13) آیه 24 .

5. نهج البلاغه، كلمات قصار، حكمت 153.

6. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 79 ، ص 137، موسسه الوفاء، بیروت،1404ق

چه حدي براي پولدار شدن است ؟
اسلام در مورد استفاده از انواع نعمت ها، حد اعتدال را انتخاب كرده

در اسلام چه حدي براي پولدار شدن است ؟

اسلام در مورد استفاده از انواع نعمت ها، حد اعتدال را انتخاب كرده، نه مانند بعضى كه مى‏پندارند استفاده از زينت ها و تجملات هر چند به صورت معتدل بوده باشد، مخالف زهد و پارسايى است، نه مانند تجمل‏پرستانى كه غرق در زينت و تجمل مى‏شوند، و تن به هر گونه عمل نادرستى براى رسيدن به اين هدف نامقدس مى‏دهند.

اگر ساختمان روح و جسم انسان را در نظر بگيريم، مى‏بينيم كه تعليمات اسلام در اين زمينه درست هماهنگ ويژگي هاى روح انسان و ساختمان جسم او است.

به هر حال روش قرآن و اسلام در اين مورد، روش موزون و معتدلى است كه نه تمايلات زيباپسندى روح انسان را در هم مى‏كوبد؛ نه بر اعمال مسرفان و تجمل‏پرستان و شكم خواران صحه مى‏گذارد. خدا در قرآن مجيد مي فرمايد:"قُل مَن حَرَّمَ زينَةَ اللّهِ الَّتِياَخرَجَ لِعِبادِهِ والطَّيِّبـَتِ مِنَ الرِّزق(1) بگو چه كسي زينت هاي الهي را كه براي بندگان خود آفريده و روزي هاي پاكيزه را حرام كرده است؟"

آية شريفه، با لحن تندي در پاسخ كساني كه گمان مي كنند، تحريم زينت ها و پرهيز از غذاها و روزي هاي پاك و حلال، نشانة زهد و پارسايي و ماية قرب به پروردگار است مي پردازد، چرا كه اگر اين امور، بد بود، خدا نمي آفريد."(2)

بنابراين تلاش و كوشش، پول دار شدن و بهره وري از مواهب زندگي عملي  مطلوب و ستودني است و تا اندازه اي كه شان اجتماعي هركس ايجاب كند، اگر به پايمال شدن حقوق ديگران منجر نشود، هيچ گونه ايرادي ندارد. آن چه قرآن دستور مي دهد، پرهيز از اسراف و تجمل گرايي و تبذير و پايمال كردن حقوق است، نه پرهيز از استفاده از مواهب زندگي. رهبانيت و ترك لذات مشروع زندگي، در اسلام نيست. تلاش براي تأمين رفاه و معيشت خود و خانواده، از راه حلال، تا آن جا كه انسان را به رفاه زدگي و غفلت گرفتار نسازد مطلوب است، گرچه ساده زيستي و چشم پوشي از دنيا ارزشي متعالي تري است.

پي نوشت ها:

(1) اعراف (7) آيه 3.

(2) آيت اللّه مكارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، دارالكتب الاسلاميه، ج 6، ص 149

صفحه‌ها