امام شناسي

اگر واقعه غدیرخم، به این اندازه در میان شیعه و سنی مشهور است، پس چرا سنی ها ولایت و امامت حضرت علی (علیه السلام) را نپذیرفتند؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در ابتدا بايد گفت: حديث غدير به حدي متواتراست كه هيچ كسي نمي‌تواند در صدورش تشكيك كند. علامه اميني حدود يكصد و ده نفر از صحابه را نام مي‌برد كه اين حديث را نقل كرده‌اند.(1)
عالمان اهل سنت به اين امر اعتراف دارند. دانشمنداني مثل ابوعيس ترمذي،(2)ابوجعفرطحاوي،(3)احمدغزالي،(4)ابن كثير شافعي،(5)ابن حجر عسقلاني،(6) محمد آلوسي،(7) ابن ابي الحديد،(8) و تعداد زيادي از ائمه حديث اهل سنت اين حديث را از طرق متعددي نقل كرده‌اند. بر اين اساس اكثر عالمان اهل سنت اصل جريان غدير را قبول دارند ودر اين امر مخالفت ندارند، اما اينان به خاطر برخي از مسايل شبهات علمي، تعصبات مذهبي... خلافت بلافصل علي (ع) را قبول ندارند، مثلا عالمان اهل سنت مي گويند در جريان غدير محبت علي (ع) مطرح شده است، يعني حديث غدير (من كنت مولي فعلي مولا ) دوست داشتن حضرت را مطرح مي كند نه امامت حضرت را، زيراكلمه مولي داراي معاني متعددي است، مانند؛ اولي در تصرف، ناصر، دوست ...، معلوم نيست كه «مولي» در حديث به معناي اولي در تصرف باشد، بلكه اصلا مراد از آن، ناصر و دوست است، و در عرف لغت عرب، مفعل به معناي أفعل تفصيل نيامده است.(9)
در جواب بايد گفت:
أ‌) اگر به فرض قبول كنيم كه مولي، مشترك معنوي است ولي فهم افرادي كه در آن مكان بوده‌اند، براي ما حجت است. آنان از مولي، "اولي در تصرف" را فهميده­اند و همين، باعث انصراف لفظ مولي، به اولي در تصرف مي‌شود. حسان بن ثابت كه از بزرگان شعراي عرب بوده و در همان واقعه حاضر بوده چنين سروده است:
قم ياعلي فأنني رضيتُك من بعدي اماماً و هادياً(10) ابابكر و عمر نيز در غدير به علي (ع) تبريك گفتند، و اين معنايش اين است كه اينان نيز از حديث غدير امامت را فهميده اند
ب‌) آيا بيان دوستي حضرت امير (ع) امري بوده كه پيامبر (ص) از ابراز آن واهمه داشته باشند. پس قطعا مراد از ولي، دوست نبوده است، (وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاس)
ج) استعمال مولي به معناي صاحب امر و اولي در تصرف، در عرف لغت، بسيار شيوع دارد و بزرگان اهل ادب مثل فراء، جوهري، قرطبي و ابن اثير(11)بر اين مطلب صحه گذاشته‌اند. پس مولي، اسمي است كه به معناي صفتِ افعل تفضيل آمده نه اينكه خودش صفت باشد.(12)
عمده دليل عدم قبولي ولايت علي (ع) از سوي اهل سنت به جريان سقيفه بر مي گردد يعني، به خلافت رسيدن ابابكر سبب شد كه مخالفت ها با حضرت شروع و عملا وصاياي رسول خدا ناديده گرفته شود مخالفت سقيفه سازان با علي (ع) نيز را بايد در دنيا گرايي، پيروي از هواي نفس، حسادت، انتقام جوي، تعصبات قومي و عدم رشد فكري مردم جستجو نمود كه ريشه همه اين امور به هوا پرستي بر مي گردد.
رسول گرامى فرمود: در زير آسمان هيچ بت بزرگى نزد خدا از هوا و هوس كه از آن پيروى كنند وجود ندارد.(13)
در اين جا به برخي از عوامل مخالفت با علي اشاره مي گردد:
1- حسادت ورزى و برترى جويى نسبت به خاندان پاك پيامبر و قبيله بنى هاشم، از طرف معركه گردانان غصب خلافت و اطرافيان آنان از انگيزه‏هاى مهم عمل نكردن به دستور پيامبر اسلام‏(ص) در مورد امامت على(ع) است. اين انگيزه ريشه دار بود و به عصر پيامبر اسلام(ص) و شايد پيش از اسلام بر مى‏گردد و مربوط به قبايل عرب به ويژه برخى قبايل قريشى مكه است.
بررسى‏هاى تاريخ نشان مى‏دهد كه بسيارى از اقوام و قبايل عرب خصوصاً برخى از قبايل قريش و در رأس آنان بنى اميه بنا به انگيزه ياد شده هيچ گاه با پيامبر و خاندانش (كه از بنى هاشم بودند) خوب نبودند و پيوسته نسبت به آنان به دليل تعصب قومى و قبيلگى رشك مى‏ورزيدند. بر اين اساس هرگز مايل نبودند فردى از اين خاندان به حكومت برسد. اين حسادت به قدرى در اعماق جانشان شعله ور بود كه بسيارى از قريشيان حتى پس از بيعت مردم با اميرمومنان(ع) با حضرت بيعت نكردند و يا اگر به انگيزه سياسى مجبور شدند بيعت كنند، از همكارى با حكومت علوى سرباز زدند و پيوسته مترصد ضربه زدن به او و براندازى حكومتش بودند. امام(ع) درباره انگيزه مخالفت قريش با حضرتش مى‏فرمايد:" قريش با ما دشمنى نمى‏كند جز براى اين كه خداوند ما را به رهبرى و سرورى ايشان برگزيد و ما آنان را زير فرمان خويش كشانديم".(14)
حضرت در پاسخ به اين سؤال كه چگونه مردم شما را از خلافت كه حقتان بود بازداشتند؟ فرمود: به خاطر خودخواهى بود كه گروهى بخيلانه به خلافت چسبيدند (و حق را از ما گرفتند) (15)
ابوسفيان به مردى گفت او را به قبر حمزه عموى پيامبر اسلام(ص) برساند. وقتى به كنار قبر رسيد، خطاب به قبر گفت: حكومتى كه با ضرب شمشير به دست آورديد، امروز بازيچه دست غلامان ما شده است، سپس به قبر حمزه(ع) لگد زد.(16)
2- كينه توزى و انتقام جويى اعراب و قريش. اين انگيزه ريشه‏اش به جنگ‏هاى صدر اسلام بر مى‏گردد. امام على(ع) در دفاع از پيامبر اسلام(ص) و برداشتن موانع تبليغ و نشر اسلام، تعدادى از سران شرك و كفر را به هلاكت رساند. از اين رو بسيارى از اعراب و قريشيانى كه در جنگ‏ها نزديكان خويش را از دست داده بودند، كينه حضرت را به دل گرفتند و اين واقعيت در قسمت هايى از دعاى ندبه آمده است: "در راه خدا خون‏هاى سران و گردن كشان عرب را به خاك ريخت و شجاعان شان را به قتل رساند و سركشان آن‏ها را مطيع ساخت (در نتيجه) دل‏هاى آنان را نسبت به خود پر از حقد و كينه از واقعه جنگ‏هاى بدر و خيبر و حنين و غير آن‏ها ساخت.(17)
3- دنياطلبى؛ عده‏اى با توجه به شناختى كه از على(ع) وخاندان پيامبر داشتند، به خوبى مى‏دانستند كه اگر حكومت به دست حضرت بيفتد، اجازه دنياطلبى و تعدّى به بيت المال را به آنان نمى‏دهند. يا در تقسيم قدرت منصب دلخواه به آنان واگذار نمي شود. برخي اينان سخت‏گيرى حضرت على(ع) و بيت المال را - در زمان حضرت رسول خدا ديده بودند، (18)از اين رو متوجه بودند كه امام در واگذار ي منصب حكومت و تقسيم بيت المال عدالت را رعايت مي كند.
4- عدم رشد سياسى؛ غاصبان خلافت و سياست بازان، آگاهانه امامت را از مسير حقيقى خود منحرف نمودند و اما توده مردم هم به لحاظ عدم رشد سياسى و عدم درك صحيح از اين كه انحراف در مسئله امامت و رهبرى امت اسلام چه مصايبى به بار مى‏آورد، دنبال غاصبان خلافت را گرفتند. نه به توصيه و سفارش پيامبر اسلام(ص) عمل كردند و نه به دعوت على(ع) پاسخ مثبت دادند.
آن‏ها تصور مى‏كردند مسئله خلافت و امامت بر جامعه اهميت چندانى ندارد كه حضرت على(ع) به دست گيرد يا كسانى مانند ابوبكر و عمر. متاسفانه عدم رشد فكري مردم سبب شدكه آنان از امامان وخاندان پيامبر حمايت نكنند و از كساني حمايت كنند كه لياقت رهبري نداشتند. در زمان امام علي (ع) مردم شخصيت امام علي را با معاويه قياس مي نمودند و مي گفتند معاويه از علي (ع)سياست مدار تر است. يا در زمان امام حسن و امام حسين (ع) مردم به جاي كه از امام حسن و امام حسين حمايت كنند به مخالفت اين دو شخصيت الهي پر داختند و از معاويه و يزيد حمايت نمودند.
براي آگاهي بيشتر، ر،ك، جعفر سبحانى، فروغ ولايت.

پي نوشت ها:
1. عبدالحسين، اميني، الغدير في الكتاب و السنة و الادب، قم، مركزالغدير، چاپ اول، 1421ه، ج 1، ص 41.
2. ترمذي، ابوعيسي محمد بن عيسي؛ سنن ترفدي؛ تحقيق احمد محمد شاكر، نشر دارالفكر، بيروت، ج5، ص 591، ح3713.
3. طحاوي، احمد بن محمد؛ مشكل الاثار، نشر مجلس دائرة المعارف، حيدرآباد ، چاپ اوّل، 1333ه، ج2، ص 308.
4. سرّالعالمين و كشف ما في الدارين، ص 21.
5.ابن كثير، عماربن ابي الفداء، البداية و النهاية؛ داراحياء التراث العربي، بيروت، 1413ه، ج 5، ص 228.
6 .ابن حجر، احمد بن علي، فتح الباري في شرح صحيح البخاري؛ تحقيق محمد فواد عبدالباقي و ديگران، دارالمعرفة، بيروت، ج7، ص 74.
7 .آلوسي، شهاب الدين محمد، روح المعافي في تفسير القرآن العظيم و السبع المثاني، داراحياء تراث العربي، بيروت، چاپ چهارم، 1405، ج6، ص 195.
8.ابن ابي الحديد مدائني، عزالدين ابوحامد؛ شرح نهج البلاغه، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، دار احياء الكتب العربي، قاهره، چاپ اول، 1378ه، ج9، خطبه 154، ص 166.
9. جرجاني، شرح المواقف، قم، منشورات رضي، ج8، ص 361.
10. الغدير، ج1، ص 272- 283.
11. الغدير،ج1، ص361.
12. هيتمي ابن حجر؛ الصواعق المحرقة، دارالكتب العلميه، 1405ه، ص 64.
13. ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1374 ش‏، ج 15، ص 103.
14. ارشاد مفيد، ترجمه سيد هاشم رسولى محلاتى، ناشر اسلاميه، ج 1، ص 242 .
15. نهج البلاغه، فيض الاسلام، خطبه 161، تهران، چاب آفتاب، ص510.
16. عبدالفتاح عبدالمقصود، امام على بن ابى طالب، ترجمه سيد محمّد مهدى جعفرى، تهران، شركت سهامي انتشار، ج 1، ص 287.
17. مفاتيح الجنان، دعاى ندبه.
18. جعفر سبحانى، فروغ ولايت، انتشارات صحيفه، چاپ اول، ص 123.
موفق باشید.

با سلام، از اصول قطعی مذهب شیعه این است که اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) همانطور که از نام مبارکشان پیداست معصوم هستند، حال این که ایشان خود در ادعیه مختلف از جمله ابوحمزه ثمالی و ... اعتراف به گناه کرده و در بعضی اوقات فرموده اند «فارحم عبدک الجاهل» این تناقض چگونه قابل رفع است؟ نعوذ باالله این طور سخن گویی دروغ شمرده نمی شود؟ یا علی

پاسخ:
اعتقاد ما به عصمت ائمه بر اساس ادله متقن عقلي و نقلي است و با اين وجود برخي نقل هاي ديگر مانند توبه و استغفار ائمه نمي تواند اصل دليل متقن عقلي و نقلي را مخدوش كند، بخصوص كه اين نقل هاي دسته دوم داراي توجيهات روشن و قابل قبولي است ؛ به طور كلي براي توبه و استغفار حضرات معصومين(ع) كه در منابع روايي بيان مي شود حكمت هاي متعددي قابل طرح است كه به جلوه‌اي از آن ها اشاره مي‌شود:
1ـ توبه و استغفار هميشه و براي همگان به معناي طلب آمرزش از گناه نيست، بلكه استغفار گاهي نشانه مقام معنوي است، چنان كه در كلامي از اميرمؤمنان(ع) آمده است:
الاستغفار درجة العلّيين؛(1) استغفار درجه بلندپايگان است».
چه بسا استغفار نمودار ميزان خشيت فرد از مقام ربوبي و بيان كننده دغدغه خاطر او نسبت به عجز و تقصير در پيشگاه حضرت حق است.
2ـ استغفار اهل بيت(ع) نشانه عمق و ژرفاي معرفت آن ها نسبت به حق تعالى است، زيرا عظمت خداوند را به خوبي درك كرده‌اند. در خلوت و در نجواهاي دوستانه با اشك و ناله و استغفار با حضرت دوست سخن مي‌گويند، بنابراين يكي از دلايل استغفار آن ها ژرفاي معرفت آنان به صفات متعالي و كمالات نامتناهي حق و شناخت كامل‌شان نسبت به فقر وجودي و كاستي هاي عالم امكان در پيشگاه غني مطلق و كمال نامتناهي حضرت حق است. اين حقيقتي است كه در دعاي عرفه سالار شهيدان بازگو مي‌شود:
الهي مَن كانت محاسنه مساوي فكيف لا تكون مساويه مساوي؛(2) خدايا ! موجودي كه زيبايي‌ها و خوبي‌هايش نسبت به كمالات حق تعالى كاستي و نقص و بدي محسوب شود، پس چگونه نقايص و بدي‌هاي او كاستي نباشد؟ »
3ـ انسان كامل چنان تحت تأثير كبريا و عظمت حق تعالى قرار مي‌گيرد كه همچون گناهكاران، خاشعانه با خداوند سخن مي‌گويد . از اين روست كه در دعاي عرفه سالار شهيدان آمده:
«يا مَنْ ألبسَ أولياءهُ‌ ملابس هيبته، فقاموا بين يديه مستغفرين؛(3) اي كسي كه اوليا بر اثر تجلي هيبت و جلال تو در پيشگاهت استغفارگويان مي‌ايستند».
4ـ استغفار نشانه اظهار عجز و قصور است نسبت به معرفت حقيقي خداوند و همچنين نسبت به عبوديت و بندگي حقيقي خداوند كه به دليل انجام مسئوليت هاي فردي و اجتماعي از اولياء ترك مي شود؛ از اين رو در مناجات امام سجاد(ع) آمده:
«الهي قصرت عن بلوغ ثنائك كما يليق بجلالك و عجزت العقول عن إدراك جمالك و لم تجعل للخلق طريقاً إلى معرفتك إلاّ بالعجز عن معرفتك؛(4) پروردگارا، زبان‌ها از اداي حق ستايش، آن گونه كه شايسته تو است ،قاصر و عقل‌ها از درك حقيقت ذات تو عاجزند، زيرا براي بندگانت راهي جز اظهار عجز از معرفت تو وجود ندارد».
پس استغفار اهل بيت(ع) نوعي اظهار عجز در مقابل عظمت الهي و عذرخواهي از خداوند است، چرا كه نتوانستد آن گونه كه شايستة ساحت قدس او است حق او را ادا كنند.
5ـ انسان كامل به دليل برخورداري از نور عصمت، نه تنها مرتكب گناه و معصيت نمي‌شود، بلكه از هر گونه لغزش ناشي از سهو و نسيان نيز مصون است. با اين وجود در مناجات با حضرت حق همواره عذرخواهي گناه و نافرماني خود است. اين امر بالاترين عامل تربيتي براي توده مردم است كه از اين خطر بترسند و بدانند كه معصيت پديده‌اي است كه حتى افراد معصوم نيز از خوف گرفتار شدن به آن ناله و استغفار مي‌كنند.
6ـ بر اساس «حسنات الابرار سيّئات المقرّبين» چه بسا چيزهايي كه براي ساير مردم حسنه محسوب مي‌شود يا دست كم گناه تلقي نمي‌گردد، براي انسان كامل نوعي گناه به حساب مي‌آيد، مثلاً از آن جا كه انسان كامل همواره در محضر و حضور حق و غرق تماشاي جمال حضرت دوست است، اگر لحظه‌اي از آن وحدت خالص به كثرت توجه كند، يا به غير ياد حق مشغول شود، يا آسايش و لذتي از طريق خوردن، نويشدن، خوابيدن و... براي او حاصل شود،اين گونه امور را سزاوار خود نمي‌داند و در پيشگاه حق استغفار مي‌كند. در مناجات خمس عشر آمده:
«الهي استغفرك من كلّ لذّةٍ بغير ذكرك ومِن كلّ راحةٍ بغير اُنسك ومِن كلّ سرورٍ بغير قربك و مِن كلّ شغلٍ بغير طاعتك؛(5) معبودا !از هر لذتي كه از غير ياد تو برايم حاصل شده و هر آسايشي كه به غير از اُنس با تو نصيب من شده و از هر سرور و شادماني كه بر غير از قرب تو براي من پديد آمده و از هر كاري جز طاعت تو آمرزش مي‌خواهم و استغفار مي‌كنم».
از امام صادق(ع) آمده:
«توبه افراد عادي مربوط به گناهاني است كه در شرع به صراحت از آن ها نهي شده است، امّا خواص مؤمنان به دليل دارا بودن ملكه عدالت مرتكب معاصي مردم عادي نمي‌شوند، اما اگر به جهت جنبه بشري، دچار غفلتي شوند و گرايش غير الهي و سرگرمي پيدا كنند، آن حالت را براي خود گناه مي‌دانند و توبه مي‌كنند.
در مرتبه بالاتر، كساني كه به مرحله معرفت كامل رسيده‌اند و در اسما و صفات الهي سير مي‌كنند. (اصفياي الهي) گرفتار غفلت از حق و اشتغال به امور غير الهي نمي‌شوند، اما اين مرحله آزمون‌هايي در پيش دارد كه گذر از آن ها دشوار است. كسي كه در اين جايگاه قرار مي‌گيرد دچار تنگناهاي گوناگون مي‌شود كه اگر صبر و شكيبايي خود را از دست بدهد و به نوعي از قضاي الهي راضي نباشد، نارضايتي براي او نوعي گناه است. بايد از حالتي كه آن را تنفس كرب مي‌گويند ،توبه نمايند، اما كسي كه از عهده آزمون‌هاي گوناگون به خوبي برآمده و به مقام ولي الله رسيده، از گناهان مراحل قبل مصون است.
همواره در حضور و محضر حق به سر مي‌برد و ذهن و قلب او متوجه او است. در آينه دل او جز جمال زيبايي حضرت دوست خطور نمي‌كند، چنين شخصي ممكن است به لحاظ جنبه بشري، گاهي در صفحه تفكر و تذكر او خاطره‌اي خطور كند. او را از آن حالت حضور كامل، اندكي دور نمايد، چنين حالتي را ولي الله براي خود گناه مي‌داند. مي‌كوشد آن را با توبه و استغفار جبران كند، بالاخره كسي كه به مقام بلند نبوت و رسالت بار يافته است، بايد چون اقيانوس بي‌كران در برابر حوادث و سختي‌ها و پيشآمدهاي گوناگون، آرام و بي‌اضطراب و چون كوه استوار باشد، اما اگر به دليل جنبه بشري حادثه‌اي در درياي دل او موجي پديد آورد و گرفتار اضطراب و تشويش شد، چنين حالتي را گناه تلقي مي‌كند و توبه و استغفار مي‌نمايد.(6)

پي‌نوشت‌ها:
1. سيد رضي، نهج البلاغه، نشر هجرت‏، قم‏، 1414 ق، حكمت 417.
2. شيخ عباس قمي، مفاتيح الجنان، اعمال ايام سال، ماه ذي الحجه، دعاي عرفه.
3. همان.
4. همان، مناجات خمسه عشر، مناجات عارفين.
5. همان، مناجات ذاكرين.
6. صادقي، سيماي اهل بيت در عرفان امام خميني، نشر مؤسسه آثار امام خميني 1386ش، ص 294 ـ 303.

موفق و موید باشید

با سلام، ما با يكسري دلايل ثابت مي كنيم كه پيامبر عزيزمان و اهل بيت پاكش (كه درود خدا بر آنان باد) از هر گونه گناه اعم از صغيره و غير آن منزه هستند. حال با اين وجود چرا از باب مثال، حضرت سجاد (عليه السلام) اين چنين با جملات و التماس از درگاه خدا مي خواهند كه گناهانشان را ببخشند. بالاخره حتي اگر بگوييم حسنات الابرار سيئات المقربين باز هم منزه بودن از هرگونه تأكيد مي كنم هرگونه، خطا و اشتباه را زير سوال نمي برد؟

پاسخ:
اعتقاد ما به عصمت ائمه بر اساس ادله متقن عقلی و نقلی است و با این وجود برخی نقل های دیگر مانند توبه و استغفار ائمه نمی تواند اصل دلیل متقن عقلی و نقلی را مخدوش کند، بخصوص که این نقل های دسته دوم دارای توجیهات روشن و قابل قبولی است؛ به طور کلی برای توبه و استغفار حضرات معصومین(ع) که در منابع روایی بیان می شود حکمت های متعددی قابل طرح است که به جلوه‌ای از آن ها اشاره می‌شود:
1ـ توبه و استغفار همیشه و برای همگان به معنای طلب آمرزش از گناه نیست، بلکه استغفار گاهی نشانه مقام معنوی است ، چنان که در کلامی از امیرمؤمنان(ع) آمده است:
الاستغفار درجة العلّیین؛(1) استغفار درجه بلندپایگان است».
چه بسا استغفار نمودار میزان خشیت فرد از مقام ربوبی و بیان کننده دغدغه خاطر او نسبت به عجز و تقصیر در پیشگاه حضرت حق است.
2ـ استغفار اهل بیت(ع) نشانه عمق و ژرفای معرفت آن ها نسبت به حق تعالى است، زیرا عظمت خداوند را به خوبی درک کرده‌اند. در خلوت و در نجواهای دوستانه با اشک و ناله و استغفار با حضرت دوست سخن می‌گویند، بنابراین یکی از دلایل استغفار آن ها ژرفای معرفت آنان به صفات متعالی و کمالات نامتناهی حق و شناخت کامل‌شان نسبت به فقر وجودی و کاستی های عالم امکان در پیشگاه غنی مطلق و کمال نامتناهی حضرت حق است. این حقیقتی است که در دعای عرفه سالار شهیدان بازگو می‌شود:
الهی مَن کانت محاسنه مساوی فکیف لا تکون مساویه مساوی؛(2) خدایا ! موجودی که زیبایی‌ها و خوبی‌هایش نسبت به کمالات حق تعالى کاستی و نقص و بدی محسوب شود، پس چگونه نقایص و بدی‌های او کاستی نباشد؟ »
3ـ انسان کامل چنان تحت تأثیر کبریا و عظمت حق تعالى قرار می‌گیرد که همچون گناهکاران، خاشعانه با خداوند سخن می‌گوید. از این روست که در دعای عرفه سالار شهیدان آمده:
«یا مَنْ ألبسَ أولیاءهُ‌ ملابس هیبته، فقاموا بین یدیه مستغفرین؛(3) ای کسی که اولیا بر اثر تجلی هیبت و جلال تو در پیشگاهت استغفارگویان می‌ایستند».
4ـ استغفار نشانه اظهار عجز و قصور است نسبت به معرفت حقیقی خداوند و همچنین نسبت به عبودیت و بندگی حقیقی خداوند که به دلیل انجام مسئولیت های فردی و اجتماعی از اولیاء ترک می شود ؛ از این رو در مناجات امام سجاد(ع) آمده:
«الهی قصرت عن بلوغ ثنائک کما یلیق بجلالک و عجزت العقول عن إدراک جمالک و لم تجعل للخلق طریقاً إلى معرفتک إلاّ بالعجز عن معرفتک؛(4) پروردگارا، زبان‌ها از ادای حق ستایش، آن گونه که شایسته تو است ،قاصر و عقل‌ها از درک حقیقت ذات تو عاجزند، زیرا برای بندگانت راهی جز اظهار عجز از معرفت تو وجود ندارد».
پس استغفار اهل بیت (ع) نوعی اظهار عجز در مقابل عظمت الهی و عذرخواهی از خداوند است، چرا که نتوانستد آن گونه که شایستة ساحت قدس او است حق او را ادا کنند.
5ـ انسان کامل به دلیل برخورداری از نور عصمت، نه تنها مرتکب گناه و معصیت نمی‌شود، بلکه از هر گونه لغزش ناشی از سهو و نسیان نیز مصون است. با این وجود در مناجات با حضرت حق همواره عذرخواهی گناه و نافرمانی خود است. این امر بالاترین عامل تربیتی برای توده مردم است که از این خطر بترسند و بدانند که معصیت پدیده‌ای است که حتى افراد معصوم نیز از خوف گرفتار شدن به آن ناله و استغفار می‌کنند.
6ـ بر اساس «حسنات الابرار سیّئات المقرّبین» چه بسا چیزهایی که برای سایر مردم حسنه محسوب می‌شود یا دست کم گناه تلقی نمی‌گردد، برای انسان کامل نوعی گناه به حساب می‌آید، مثلاً از آن جا که انسان کامل همواره در محضر و حضور حق و غرق تماشای جمال حضرت دوست است، اگر لحظه‌ای از آن وحدت خالص به کثرت توجه کند، یا به غیر یاد حق مشغول شود، یا آسایش و لذتی از طریق خوردن، نویشدن، خوابیدن و... برای او حاصل شود،این گونه امور را سزاوار خود نمی‌داند و در پیشگاه حق استغفار می‌کند. در مناجات خمس عشر آمده:
«الهی استغفرک من کلّ لذّةٍ بغیر ذکرک ومِن کلّ راحةٍ بغیر اُنسک ومِن کلّ سرورٍ بغیر قربک و مِن کلّ شغلٍ بغیر طاعتک؛(5) معبودا !از هر لذتی که از غیر یاد تو برایم حاصل شده و هر آسایشی که به غیر از اُنس با تو نصیب من شده و از هر سرور و شادمانی که بر غیر از قرب تو برای من پدید آمده و از هر کاری جز طاعت تو آمرزش می‌خواهم و استغفار می‌کنم».
از امام صادق(علی السلام) آمده:
«توبه افراد عادی مربوط به گناهانی است که در شرع به صراحت از آن ها نهی شده است، امّا خواص مؤمنان به دلیل دارا بودن ملکه عدالت مرتکب معاصی مردم عادی نمی‌شوند، اما اگر به جهت جنبه بشری، دچار غفلتی شوند و گرایش غیر الهی و سرگرمی پیدا کنند، آن حالت را برای خود گناه می‌دانند و توبه می‌کنند.
در مرتبه بالاتر، کسانی که به مرحله معرفت کامل رسیده‌اند و در اسما و صفات الهی سیر می‌کنند (اصفیای الهی) گرفتار غفلت از حق و اشتغال به امور غیر الهی نمی‌شوند، اما این مرحله آزمون‌هایی در پیش دارد که گذر از آن ها دشوار است. کسی که در این جایگاه قرار می‌گیرد دچار تنگناهای گوناگون می‌شود که اگر صبر و شکیبایی خود را از دست بدهد و به نوعی از قضای الهی راضی نباشد، نارضایتی برای او نوعی گناه است. باید از حالتی که آن را تنفس کرب می‌گویند، توبه نمایند، اما کسی که از عهده آزمون‌های گوناگون به خوبی برآمده و به مقام ولی الله رسیده، از گناهان مراحل قبل مصون است.
همواره در حضور و محضر حق به سر می‌برد و ذهن و قلب او متوجه او است. در آینه دل او جز جمال زیبایی حضرت دوست خطور نمی‌کند، چنین شخصی ممکن است به لحاظ جنبه بشری، گاهی در صفحه تفکر و تذکر او خاطره‌ای خطور کند. او را از آن حالت حضور کامل، اندکی دور نماید، چنین حالتی را ولی الله برای خود گناه می‌داند. می‌کوشد آن را با توبه و استغفار جبران کند، بالاخره کسی که به مقام بلند نبوت و رسالت بار یافته است، باید چون اقیانوس بی‌کران در برابر حوادث و سختی‌ها و پیشآمدهای گوناگون، آرام و بی‌اضطراب و چون کوه استوار باشد، اما اگر به دلیل جنبه بشری حادثه‌ای در دریای دل او موجی پدید آورد و گرفتار اضطراب و تشویش شد، چنین حالتی را گناه تلقی می‌کند و توبه و استغفار می‌نماید».(6)

پی‌نوشت‌ها:
1. سيد رضي ، نهج البلاغه، نشر هجرت‏ ، قم‏، 1414 ق، حکمت 417.
2. شیخ عباس قمی ، مفاتیح الجنان، اعمال ایام سال ، ماه ذی الحجه، دعای عرفه.
3. همان.
4. همان، مناجات خمسه عشر، مناجات عارفین.
5. همان، مناجات ذاکرین.
6. صادقی ، سیمای اهل بیت در عرفان امام خمینی، نشر مؤسسه آثار امام خمینی 1386ش، ص 294 ـ 303.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

1- اگر پیروی ولی فقیه باشیم می توانیم مرجع دیگری داشته باشیم؟ اگر پیروی ولایت فقیه باشیم با کسانی که پیروی آن نیستند باید چه کار کنیم؟ آیا منکر ولایت فقیه منکر امامت است؟

2- آیا کشورهای شیعه دیگر اگر ولی فقیه داشته باشند باید از آنها نیز پیروی کنیم؟

3- آیا ولایت فقیه یک آرمان؟

4- اگر انسان به جز معصوم جایز الخطا است چگونه ولایت مطلقه و بی قید و شرط فقیه امکان می یابد؟

5- اگر کسی ولایت فقیه را قبول نداشته باشد حکم چیست؟ سنی ها که اصلا امامت را قبول ندارند حکمشان چیست؟

6- اگر ولایت فقیه درست است چرا نواب اربعه که با امام عصر رابطه داشته اند آن را بیان ننموده و خود ادعایی بر آن ندارند؟

7- اگر حکومت غیرخدا و غیرفقاهتی بر یک جامعه طاغوت است، چرا امام رضا (علیه السلام) ولی عهدی را در حضور صاحب حکومت که طاغوت است و مورد پذیرش مردم پذیرفت؟

پرسش1- پیروی ولی فقیه باشیم می توانیم مرجع دیگری داشته باشیم؟ اگر پیروی ولایت فقیه باشیم با کسانی که پیروی آن نیستند باید چه کار کنیم؟ آیا منکر ولایت فقیه منکر امامت است؟
پاسخ:
آري، منعي در جمع اين دو وجود ندارد. در مسائل سياسي پيرو ولي فقيه باشيد و احكام فقهي از مرجع تقليدي كه اعلم مي دانيد تقليد نماييد. انكار ولايت فقيه نيز به انكار امامت نمي انجامد.
---------------------

پرسش2- آیا کشورهای شیعه دیگر اگر ولی فقیه داشته باشند باید از آنها نیز پیروی کنیم؟
پاسخ:
نظر به اين كه امروزه مرزهاي جغرافيايي و حدود اختیارات كشورها محدود بوده و نمي توانند در امور ساير كشورها مداخله نمايند از اين رو تحقق اطاعت از ولی فقیه کشوردیگر با توجه به قوانين موجود امكان ندارد. آري اگر روزي كشورهاي اسلامي يك پارچه شدند و ولي فقيه واحدي معرفي گرديد بر همگان اطاعت از ولي فقيه لازم است اگر چه در ساير نقاط دور دست باشند.
--------------------------------

پرسش3- آیا ولایت فقیه یک آرمان است؟
پاسخ:
شايد پيش از انقلاب و شكل گيري اين نوع حكومت براي شيعيان جهان يك نوع آرمان بوده، اما با پيروزي انقلاب اسلامي اين آرمان محقق شد و تلاش هايي كه در اين مسير شده بود به نتيجه رسيد. ازاين رو اين آرمان به واقعيت مبدل گشت. اگرچه تا حد مطلوب نيز فاصله داريم.
-------------------------

پرسش4- اگر انسان به جز معصوم، جایزالخطا است، چگونه ولایت مطلقه ی بی قید و شرطِ فقیه، امکان دارد؟
پاسخ:
براساس اعتقادات دینی ما فقط پیامبران، حضرت زهرا و ائمه اطهار(علیهم السلام) معصوم اند. از این رو هیچ کس ادعا نمی کند که احتمال اشتباهی در رفتار و نظرات ولی فقیه و رهبری نیست.
اما با نظارت هايي كه از سوي خبرگان رهبري اعمال مي گردد درصد اين خطا به حداقل مي رسد.
اکنون در ایران اسلامی با رأی مجلس خبرگان رهبری بعد از رحلت امام خمینی این مسئولیت بر دوش حضرت آیة الله خامنه ای قرار گرفته و ایشان ولی فقیه است. در امورحکومتی و سیاسی لازم است از ایشان پیروی نمود.
اکثر فقها معتقدند که تمام اختیارات حکومتی که پیامبر و امامان دارند، ولی فقیه نیز دارد. آنان همان گونه که احکام حکومتی صادر می نمودند و استاندار تعیین می نمودند و در جنگ ها حضور می یافتند، فقها نیز همان اختیارات را دارند. این اختیارات نه به جهت مقام عصمت،‌ بلکه به جهت حاکم اسلامی بودن پیامبر بوده است. به همین خاطر برای هر حاکم اسلامی ثابت است. البته پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) علاوه بر مقاماتی که به جهت حاکم اسلامی بودن داشتند‌، مقامات دیگری داشتند که به جهت معصوم بودن اختصاص به ایشان دارد، مانند حاکمیت او بر اموال مردم و دخالت در امور شخصی مردم که اینها به مقام حاکمیت ایشان ارتباطی نداشته و برای ولی فقیه نیز نمی تواند باشد. به طور کلی آنچه که مربوط به امور اجتماعی (نه شخصی) و امور حکومتی می شود، مربوط به حاکم می شود و فرقی از این جهت میان پیامبر و حاکم اسلامی مانند ولی فقیه نیست.
------------------------

5- اگر کسی ولایت فقیه را قبول نداشته باشد حکم چیست؟ سنی ها که اصلا امامت را قبول ندارند حکمشان چیست؟
پاسخ:
ولایت فقیه از اصول دین نیست. قبول نداشتن آن موجب نقص دین نیست. اما از آن جایی که عقیده داریم فقیه نیابت عام از امام زمان(عجل الله فرجه) است و رهبری سیاسی ما را بر عهده دارد، اطاعت از او لازم است. البته اگر نپذیرفتن بر اساس اجتهاد یا تقلید صحیح نباشد، موجب نقص در دین می شود.
----------------------------

6- اگر ولایت فقیه درست است، چرا نواب اربعه که با امام عصر رابطه داشته اند آن را بیان ننموده و خود ادعایی بر آن ندارند؟
پاسخ:
برخي از ادله ولايت فقيه از سوي نواب اربعه ارائه شده مي توانيد به كتاب هايي كه در اثبات ولايت فقيه نگارش يافته مراجعه نماييد.
----------------------------

7- اگر حکومت غیرخدا و غیرفقاهتی بر یک جامعه طاغوت است، چرا امام رضا (علیه السلام) ولی عهدی را در حضور صاحب حکومت که طاغوت است و مورد پذیرش مردم بود، پذیرفت؟
پاسخ:
امام چون از اهداف شیطانی مامون آگاه بود، خلافت را نپذیرفت. بعد از ورود به مرو و پس از چند روز كه به عنوان استراحت و رفع خستگى راه گذشت، مذاكراتى بين حضرت و مأمون آغاز شد. مأمون پيشنهاد كرد كه خلافت را يكسره به حضرت واگذار نمايد.
امام (عليه ‏السلام) از پذيرفتن اين پيشنهاد امتناع كرد.
مأمون كه شايد خوددارى امام را از پيش حدس مى‏ زد گفت:
حالا كه اين طور است، پس وليعهدى را بپذير!
امام فرمود: از اين هم مرا معذور بدار.
مأمون ديگر عذر امام را نپذيرفت. جمله‏ اى را با خشونت و تندى گفت كه خالى از تهديد نبود. او گفت: «عمر بن خطاب وقتى از دنيا مى‏ رفت، شورا را در ميان شش نفر قرار داد كه يكى از آن ها اميرالمؤمنين على(ع) بود و توصيه كرد كه هر كس مخالفت كند، گردنش زده شود!... شما هم بايد پيشنهاد مرا بپذيرى، زيرا چاره‏ اى جز اين نمى‏ بينم»!.(1)
او از اين هم صريح تر امام (ع) را تهديد و اكراه نمود و گفت: همواره بر خلاف ميل من پيش مى‏ آيى. خود را از قدرت من در امان مى‏ بينى. به خدا سوگند! اگر از قبول پيشنهاد ولايتعهدی، خوددارى كنى، تو را به جبر وادار به اين كار مى‏ كنم. چنانچه باز هم تمكين نكردى، به قتل مى‏ رسانم!
امام ناچار پيشنهاد مأمون را پذيرفت و فرمود:
« به اين شرط ولايتعهدي تو را مى‏ پذيرم كه هرگز در امور ملك و مملكت مصدر امرى نباشم. در هيچ يك از امور دستگاه خلافت، همچون عزل و نصب حكام و قضأ و فتوا، دخالتى نداشته باشم».(2)

پي نوشت ها:
1. شيخ مفيد، ارشاد، ترجمه رسولي محلاتي، تهران، انتشارات علميه اسلاميه، ج 2، ص 250- 251 .
2. همان، ص 251.
---------------------------
در رابطه با سایر پرسش ها در موضوع ولایت فقیه چون ضرورت، شرایط، اختیارات، دلایل و شبهات و... به کتاب های زیر مراجعه فرمایید:
1. جوادي آملي، ولايت فقيه
2. محمد هادي معرفت، ولايت فقيه
3. مجله حوزه شماره 85- 86(ویژه ولایت فقیه)
4. ولايت فقيه از ديدگاه فقها و مراجع، علي عطايي
5. پرسشها و پاسخ ها درباره ولا یت فقیه، مصباح یزدی
يا به بخش مقالات سايت اين مرکز:www.pasokhgoo.net مراجعه فرماييد.

آیا حضرت فاطمه زهرا (س) دارای مقام عصمت کبری هستند؟

پاسخ:
بله اين بانوي بزرگوار اسلام به شهادت آيات قرآن و ادله مختلف نه تنها واجد مقام عصمت هستند. بلكه داراي بالاترين مراتب عصمت و طهارت مي باشند؛ به اين معنا كه مقام عصمت خود داراي مراتب و درجاتي است كه معصومين متناسب با مقام و مرتبه اي كه به دست مي آورند از آن بهره مند مي شوند، در مراتب پايين تر فرد اگر چه از انجام گناه عمدي مصون است. ولي امكان دارد كه دچار خطا و اشتباه شوند. ولي در مرتبه عصمت مطلق، فرد معصوم نه تنها از انجام گناه كوچك و بزرگ مصون است. بلكه حتي خطا و اشتباه هم در رفتار و معرفت و آگاهي ها و بيانات او راه ندارد ، كه مي توان يكي از معاني عصمت كبري در مورد حضرت زهرا را اشاره به همين مطلب دانست؛ يعني ايشان از جميع جهات معصوم بودند هم در عمل و هم در معرفت و شناخت از گناه و خطا به صورت مطلق پاكيزه و طاهر بودند،بهترین راه برای شناخت عصمت مطلق حضرت زهرا (سلام الله علیها)، تحلیل آموزه های قرآن و سنت است. هیچ راهی بهتر و مطمئن تر و قناعت بخش تر در این مسئله غیر از تحلیل آموزه های وحیانی وجود ندارد.
قرآن کریم فرمود:
« إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكمُ‏ْ تَطْهِيرًاً؛(1) خدا فقط میخواهد آلودگی را از شما خاندان پیامبر بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند».
به گفته علمای شیعه و سنی این آیة مبارکه در شأن پیامبر، امیرمؤمنان فاطمه زهرا و حسنین نازل شده است.(2)
مراد از ارادة الهی در این آیه ارادة تکوینی است و نه ارادة تشریعی، (زيرا اراده تشريعي براي همه افراد وجود دارد و اختصاصي به اهل بيت ندارد) از این آیه معلوم می شود که خداوند متعال با ارادة تکوینی تخلف ناپذیر خود موهبت طهارت از هر گونه رجس و ناپاکی را ـ خواه در اندیشه های عقل نظری و خواه در نیت و جنبة عقلی عملی ـ به اهل بیت از جمله حضرت زهرا عنایت فرموده است. پس بر اساس آیة تطهیر حضرت زهرا (س) دارای عصمت مطلقه است چون تطهیر در آیه مطلق است.(3)
دلیل دیگر بر عصمت مطلق حضرت زهرا (س) این کلام پیامبر(ص) است که در منابع شیعی و سنی نقل شده:
«فاطمه بضعه منّی یسرّنی ما یسرّها ویغضبنی ما یغضبها؛(4) فاطمه پاره وجود من است. شادمانم می کند هر کسی او را شاد کند. خشمگین می کند مرا کسی که او را خشمناک کند». در برخی روایات نیز رضایت و غضب فاطمه (س) با رضایت و غضب الهی پیوند خورده است.
این حدیث دلیل بر عصمت فاطمه زهرا(س) است، زیرا اگر انسانی پاک از هوى و معصوم از هوس و مصون از اشتباه نباشد، رضا و غضب او معیار حق و باطل نخواهد بود. ممکن است رضای او رضای خداوند در مقام فعل و غضب او غضب حق تعالى در موطن فعل نباشد، ولی اگر انسان کاملی از گزند هوى طاهر و از آسیب هوس مصون شد، هرگونه رضا و غضب او معیار تشخیص حق و باطل خواهد بود، چون مظهر اسم راضی و غضبان حق تعالى بوده و میزان اعمال و اوصاف دیگران خواهد شد، و چون پیامبر اکرم(ص) میزان اعمال امت است و رضا و غضب او رضا و غضب خداوند است. هرگاه حضرت زهرا نیز دارای مقامی باشد که رضا و غضب او موجب رضا و غضب پیامبر اکرم(ص) گردد، معلوم می شود عقل عملی آن بانو همانند عقل نظریاش معصوم از باطل میباشد و همتای سایر معصومین در عصمت است. پس این حدیث نیز دلیل بر عصمت مطلق فاطمه زهرا(ع) است.(5)
دلیل دیگر بر عصمت مطلقه حضرت زهرا(ع) این حدیث است که امام حسن عسکری فرمود:
«نحن حجج الله على خلقه وجدتنا فاطمة حجّه علینا؛(6) ما همه حجت خدا بر مردم و جدّه ما فاطمه حجت خدا بر ماست».
اگر حضرت فاطمه زهرا دارای مقام عصمت كبري نبود، هرگز نمی توانست حجت خدا بر ائمه معصوم باشد.
دلیل دیگر این است که فرزند فاطمه حضرت بقیةالله فرمود:
«وفی ابنة رسول الله(ص) لی اسوه حسنه؛(7) دختر رسول خدا برای من نیکوترین سرمشق است».
از این که امام معصوم حضرت بقیة الله جدّه اش حضرت فاطمه زهرا (ش) را الگو و سرمشق خود خوانده است، معلوم میشود که آن حضرت دارای مقام عصمت مطلقه بوده و از هر گونه لغزش علمی و عملی کاملاً مصون بوده است. معنا ندارد امام معصوم فردی غیر معصوم را سرمشق خود بخواند.
با توجه به آنچه بیان شد، عصمت حضرت فاطمه (س) در بالاترين مراتب خود قابل اثبات است، حتی اگر تنها یک دلیل برای آن باشد.
اما در مورد اکتسابی یا الهی بودن چنين عصمتي، ما معتقدیم که مراحلی از عصمت تمام معصومان اکتسابی است. این مراحل برای هر انسانی قابل دست یابی است، اما مراحل بالای عصمت که مخصوص معصومان و امامان و پیامبران است، موهبتی الهی است که به دنبال عصمت اکتسابی فراهم می شود و حضرت زهرا نیز از این قانون مستثنی نیست.

پی نوشتها:
1. احزاب (33) آیه 33.
2. ر،ک: صادقي، سیمای اهل بیت در عرفان امام خمینی، نشر مؤسسة آثار امام خمینی 1387ش.، ص 360.
3. ر،ک: جوادی آملی، پیرامون وحی و رهبری، نشر الزهراء، تهران بیتا.، ص 217 تا 219.
4. محسن امین، اعیان شیعه، نشر دار الاحیاء التراث العربی بیروت، ج 2، ص 541، به نقل از ابوالفرج اصفهانی.
5. ر،ک: وحی و رهبری، همان، ص 225.
6. سیمای اهل بیت در عرفان امام خمینی،همان، ص 355.
7. همان، ص 378.

چرا در روز عاشورا پس از آن حادثه عظیم و بعد از شهادت امام حسین(علیه السلام) اسب هایی را که زین کردند و آماده نمودند تا بر بدن مطهر امام بتازند، چرا این اسب ها با این وجود که بدن امام است بر روی آن تاختند..... مگر این درست نیست که همه حیوانات حتی حیوانات وحشی هم در پیش حضور امامان معصوم (علیهم السلام) نرم می شوند و کرنش می کنند؟

پاسخ:
در ابتدا بايد گفت: امامان (علیهم السلام) ولايت تكويني دارند و با اذن خداوند مي توانند از آن استفاده نمايند، چنانكه امام علي (ع) در جريان قلعه خيبر از اين ولايت استفاده نمود: « والله ما قلعتُ باب خیبر و قذفت بها أربعین ذراعاً لم یحس به أعضائی بقوّة جسدیة ولا حرکة غذائیة ولکن اُیّدتُ بقوّة ملکوتیّة ونفس بنور ربّها مضئة»(1) سوگند به خدا که در خیبر را از جا کندم و چهل ذراع دور انداختم، ولی نه با نیروی بدنی و حرکت غذایی، بلکه با نیروی ملکوتی و نفسی که با نور پروردگارش روشن است، انجام دادم، اما امامان ما در مسايل عادي مانند ديگر انسان ها هستند، روش و رفتار آنان در زندگی، در معاملات، معاشرت، صلح و جنگ، حکومت و سیاست، مثل سایرین مي باشند ودر اين گونه امور از ولايت تكويني استفاده نمي كردند.
درست است كه حيوانات -با توجه به ولايت امامان- در برابر آنان نرم مي شوند، ولي اين درصورت است كه ائمه (ع) از ولايت تكويني خود بهره گيرند، و حال اين كه امامان ما وظيفه نداشتند در اين گونه مسايل از اين ولايت استفاده نمايند، چنانكه ابن ملجم با شمشير فرق علي (ع) را شكافت، ولي امام براي جلو گيري از اين امر از ولايت خود استفاده نكرد. دركربلا نيز امام حسين (ع) وظيفه نداشت كه از ولايت تكويني خود استفاده نمايد تا مانع اسب دواني بر بدن خود گردد.

پي نوشت:
1.شيخ صدوق،امالي صدوق، ناشر: اعلمي، ص514.

با سلام، گفته های زیر در نهج البلاغه از امام علی (علیه السلام) می باشد، ما شیعیان می گوییم که امامان همه معصومند ولی در خیلی از دعاها می بینیم که امامان به گناهان خود اعتراف نموده وطلب بخشش می کنند و نمونه اش را شما در سخن زیر می توانید مشاهده کنید، به نظر من مطلب خیلی روشن است و نمی توان ادعا کرد که امامان معصومند.

سخن امام علی (علیه السلام): «الحمد لله الذي لم يصبح بي ميتًا ولا سقيمًا... ولا مأخوذًا بأسوأ عملي... ولا مرتدًا عن ديني، ولا منكرًا لربي...، ولا ملتبسًا عقلي، أصبحت عبدًا مملوكًا ظالمًا لنفسي... اللهم إِني أعوذ بك أن أفتقر في غناك، أو أضل في هداك،... اللهم إِنّا نعوذ بك أن نذهب من قولك، أو أن نفتن عن دينك، أو تتابع بنا أهواؤنا دون الهدى الذي جاء من عندك»[1]. «ستايش خدايي را سزاست که شَبَم را به صبح آورد بي‌آنکه مرده يا بيمار باشم... و مرا به کيفر بدترين کاري که از من سرزده است، مواخذه ننمود... و نه مرا از دينش روي‌گردان ساخت و نه منکر پروردگارم گردانيد... و نه عقلم را از دست داده‌ام... . در حالي روز را آغاز مي‌کنم که بنده‌اي بي‌اختيار و بر خود ستمکارم ... بار خدايا! به تو پناه مي‌آورم از اينکه در سايه بي‌نيازي تو، تهي‌دست باشم. و يا در پرتو رهنمودت، گمراه گردم ... بار خدايا به تو پناه مي‌آوريم از اينکه از فرموده تو بيرون روم و يا از دين تو منحرف گرديم، يا از هواهاي نفساني خود پيروي کنيم و از هدايتي که از سوي تو آمده است پيروي نکنيم».

پاسخ:
به طور کلی برای توبه و استغفار حضرات معصومین(علیهم السلام) که در منابع روایی بیان می شود حکمت های متعددی قابل طرح است که به جلوه‌ای از آن اشاره می‌شود:
1ـ توبه و استغفار همیشه و برای همگان به معنای طلب آمرزش از گناه نیست، بلکه استغفار گاهی نشانه مقام معنوی است، چنان که در کلامی از امیرمؤمنان(ع) آمده است:
الاستغفار درجة العلّیین؛(1) استغفار درجه بلندپایگان است».
چه بسا استغفار نمودار میزان خشیت فرد از مقام ربوبی و بیان کننده دغدغه خاطر او نسبت به عجز و تقصیر در پیشگاه حضرت حق است.
2ـ استغفار اهل بیت(ع) نشانه عمق و ژرفای معرفت آن ها نسبت به حق تعالى است، زیرا عظمت خداوند را به خوبی درک کرده‌اند. در خلوت و در نجواهای دوستانه با اشک و ناله و استغفار با حضرت دوست سخن می‌گویند، بنابراین یکی از دلایل استغفار آن ها ژرفای معرفت آنان به صفات متعالی و کمالات نامتناهی حق و شناخت کامل‌شان نسبت به فقر وجودی و کاستی های عالم امکان در پیشگاه غنی مطلق و کمال نامتناهی حضرت حق است. این حقیقتی است که در دعای عرفه سالار شهیدان بازگو می‌شود:
الهی مَن کانت محاسنه مساوی فکیف لا تکون مساویه مساوی؛(2) خدایا ! موجودی که زیبایی‌ها و خوبی‌هایش نسبت به کمالات حق تعالى کاستی و نقص و بدی محسوب شود، پس چگونه نقایص و بدی‌های او کاستی نباشد؟»
3ـ انسان کامل چنان تحت تأثیر کبریا و عظمت حق تعالى قرار می‌گیرد که همچون گناهکاران، خاشعانه با خداوند سخن می‌گوید. از این روست که در دعای عرفه سالار شهیدان آمده:
«یا مَنْ ألبسَ أولیاءهُ‌ ملابس هیبته، فقاموا بین یدیه مستغفرین؛(3) ای کسی که اولیا بر اثر تجلی هیبت و جلال تو در پیشگاهت استغفارگویان می‌ایستند».
4ـ استغفار نشانه اظهار عجز و قصور است نسبت به معرفت حقیقی خداوند و همچنین نسبت به عبودیت و بندگی حقیقی خداوند که به دلیل انجام مسئولیت های فردی و اجتماعی از اولیاء ترک می شود؛ از این رو در مناجات امام سجاد(ع) آمده:
«الهی قصرت عن بلوغ ثنائک کما یلیق بجلالک و عجزت العقول عن إدراک جمالک و لم تجعل للخلق طریقاً إلى معرفتک إلاّ بالعجز عن معرفتک؛(4) پروردگارا، زبان‌ها از ادای حق ستایش، آن گونه که شایسته تو است ،قاصر و عقل‌ها از درک حقیقت ذات تو عاجزند، زیرا برای بندگانت راهی جز اظهار عجز از معرفت تو وجود ندارد».
پس استغفار اهل بیت(ع) نوعی اظهار عجز در مقابل عظمت الهی و عذرخواهی از خداوند است، چرا که نتوانستد آن گونه که شایستة ساحت قدس او است حق او را ادا کنند.
5ـ انسان کامل به دلیل برخورداری از نور عصمت، نه تنها مرتکب گناه و معصیت نمی‌شود، بلکه از هر گونه لغزش ناشی از سهو و نسیان نیز مصون است. با این وجود در مناجات با حضرت حق همواره عذرخواهی گناه و نافرمانی خود است. این امر بالاترین عامل تربیتی برای توده مردم است که از این خطر بترسند و بدانند که معصیت پدیده‌ای است که حتى افراد معصوم نیز از خوف گرفتار شدن به آن ناله و استغفار می‌کنند.
6ـ بر اساس «حسنات الابرار سیّئات المقرّبین» چه بسا چیزهایی که برای سایر مردم حسنه محسوب می‌شود یا دست کم گناه تلقی نمی‌گردد، برای انسان کامل نوعی گناه به حساب می‌آید، مثلاً از آن جا که انسان کامل همواره در محضر و حضور حق و غرق تماشای جمال حضرت دوست است، اگر لحظه‌ای از آن وحدت خالص به کثرت توجه کند، یا به غیر یاد حق مشغول شود، یا آسایش و لذتی از طریق خوردن، نویشدن، خوابیدن و... برای او حاصل شود،این گونه امور را سزاوار خود نمی‌داند و در پیشگاه حق استغفار می‌کند. در مناجات خمس عشر آمده:
«الهی استغفرک من کلّ لذّةٍ بغیر ذکرک ومِن کلّ راحةٍ بغیر اُنسک ومِن کلّ سرورٍ بغیر قربک و مِن کلّ شغلٍ بغیر طاعتک؛(5) معبودا !از هر لذتی که از غیر یاد تو برایم حاصل شده و هر آسایشی که به غیر از اُنس با تو نصیب من شده و از هر سرور و شادمانی که بر غیر از قرب تو برای من پدید آمده و از هر کاری جز طاعت تو آمرزش می‌خواهم و استغفار می‌کنم».
از امام صادق(علی السلام) آمده:
«توبه افراد عادی مربوط به گناهانی است که در شرع به صراحت از آن ها نهی شده است، امّا خواص مؤمنان به دلیل دارا بودن ملکه عدالت مرتکب معاصی مردم عادی نمی‌شوند، اما اگر به جهت جنبه بشری، دچار غفلتی شوند و گرایش غیر الهی و سرگرمی پیدا کنند، آن حالت را برای خود گناه می‌دانند و توبه می‌کنند.
در مرتبه بالاتر، کسانی که به مرحله معرفت کامل رسیده‌اند و در اسما و صفات الهی سیر می‌کنند (اصفیای الهی) گرفتار غفلت از حق و اشتغال به امور غیر الهی نمی‌شوند، اما این مرحله آزمون‌هایی در پیش دارد که گذر از آن ها دشوار است. کسی که در این جایگاه قرار می‌گیرد دچار تنگناهای گوناگون می‌شود که اگر صبر و شکیبایی خود را از دست بدهد و به نوعی از قضای الهی راضی نباشد، نارضایتی برای او نوعی گناه است. باید از حالتی که آن را تنفس کرب می‌گویند ،توبه نمایند، اما کسی که از عهده آزمون‌های گوناگون به خوبی برآمده و به مقام ولی الله رسیده ، از گناهان مراحل قبل مصون است.
همواره در حضور و محضر حق به سر می‌برد و ذهن و قلب او متوجه او است . در آینه دل او جز جمال زیبایی حضرت دوست خطور نمی‌کند، چنین شخصی ممکن است به لحاظ جنبه بشری، گاهی در صفحه تفکر و تذکر او خاطره‌ای خطور کند . او را از آن حالت حضور کامل، اندکی دور نماید، چنین حالتی را ولی الله برای خود گناه می‌داند .می‌کوشد آن را با توبه و استغفار جبران کند، بالاخره کسی که به مقام بلند نبوت و رسالت بار یافته است، باید چون اقیانوس بی‌کران در برابر حوادث و سختی‌ها و پیشآمدهای گوناگون، آرام و بی‌اضطراب و چون کوه استوار باشد، اما اگر به دلیل جنبه بشری حادثه‌ای در دریای دل او موجی پدید آورد و گرفتار اضطراب و تشویش شد، چنین حالتی را گناه تلقی می‌کند و توبه و استغفار می‌نماید».(6)

پی‌نوشت‌ها:
1. سيد رضي ، نهج البلاغه، نشر هجرت‏ ، قم‏، 1414 ق، حکمت 417.
2. شیخ عباس قمی ، مفاتیح الجنان، اعمال ایام سال ، ماه ذی الحجه ، دعای عرفه.
3. همان.
4. همان، مناجات خمسه عشر، مناجات عارفین.
5. همان، مناجات ذاکرین.
6. صادقی ، سیمای اهل بیت در عرفان امام خمینی، نشر مؤسسه آثار امام خمینی 1386ش، ص 294 ـ 303.

با توجه به اینکه معتقدیم نائب عام امام عصر(عجل الله فرجه)، ولی فقیه است:

1- با توجه به اینکه خبرگان رهبری نیز ممکن است در تصمیم گیری های خود دچار اشتباه شوند (همانگونه که در انتخاب مرحوم منتظری بعنوان جانشین اشتباه کردند) آیا مردم حق دارند اگر به نظر آنها رهبر اشتباه کرد به وی تذکر بدهند یا در روزنامه مقاله نوشته و یا سخنرانی کنند تا رهبر اشتباهش را تصحیح نماید؟

2 - آیا فردی را که خبرگان انتخاب می نمایند امام عصر موظف به هدایت اوست؟ آیا ممکن است از نظر امام عصر(عج) فرد دیگری ولی فقیه مردم باشد که خبرگان از او غافل شده اند و یا در کشور دیگری است؟ همانگونه که امام راحل (ره) در وصیتنامه خود ذکر کردند ایشان از قصور و تقصیرهای خود درخواست عفو نمودند یعنی پس ممکن است ولی فقیه نیز در وظایف محوله خود که مربوط به جامعه می شود کوتاهی یا اشتباه کند. آیا این امر با آنچه که به آن معتقدیم مبنی بر اینکه ولی فقیه را امام عصر (عج) هدایت می نماید منافات ندارد؟

3- به گفته حضرت آیت ا... جوادی آملی هر کس می تواند با طی مراتب تقوی به عصمت برسد و این امر منحصر به چهارده معصوم نیست. آیا باتوجه به اینکه ولی فقیه از نظر تقوا و شجاعت و ... لااقل از دیگر مراجع سر می باشد و از سوئی از هدایت امام عصر(عج) نیز برخوردار است معصوم است؟

پرسش1- با توجه به اینکه خبرگان رهبری نیز ممکن است در تصمیم گیری های خود دچار اشتباه شوند (همانگونه که در انتخاب مرحوم منتظری بعنوان جانشین اشتباه کردند) آیا مردم حق دارند اگر به نظر آنها رهبر اشتباه کرد به وی تذکر بدهند یا در روزنامه مقاله نوشته و یا سخنرانی کنند تا رهبر اشتباهش را تصحیح نماید؟
پاسخ:
وقتی ما سیستم ولایت فقیه بر اساس انتخاب افراد غیر معصوم را پذیرفتیم. طبیعی است که احتمال بروز اشتباه و خطا در این امر وجود دارد هرچند معتقدیم در سیستم های انتخاب بشری و بر مبنای انتخاب نخبگان یک رشته این شیوه بهترین گزینه در انتخاب ولی فقیه است؛ به همین جهت در قانون ساختارهای تصحیح اشتباه یا جلوگیری از خطرات احتمالی یا مضرات بیشتر تعبیه شده چنان که در مورد شخص آیه الله منتظری به همین شکل عمل شد.
به همین نسبت در مورد فرد ولی فقیه هم همین قاعده و امکان اشتباه و خطا امری کاملا ممکن و محتمل است هرچند تحقق خارجی این امر را در اندازه حداقل ممکن می دانیم. حال سخن در این است که در فرض بروز خطا و اشتباه از جانب ولی فقیه چه باید کرد؟
از آن جهت که تصمیمات رهبر در اداره جامعه برخاسته از نظرات کارشناسانه وی در امور گوناگون است، درک درستی یا نادرستی این تصمیمات نیز بر عهده کارشناسان فن خواهد بود؛ در واقع از آنجا که رهبر بر اساس مبانی دینی و فقهی و بر اساس جمع بندی مصالح کلان اجتماعی و سیاسی اقدام به تصمیم گیری و ارائه نظر می نماید، درک درستی یا نادرستی این تصمیم گیری ها نیز نیازمند تأمل کارشناسانه و بررسی نخبگان فن است همان گونه که تنها یک تیم پزشکی مجرب می تواند در مورد درستی عملکرد یک پزشک حاذق در جراحی یک بیمار یا در تجویز داروهای مختلف اظهار نظر نماید.
به همین جهت اظهارنظر توده جامعه در این زمینه قبل از بررسی و کارشناسی کارشناسان فن و نخبگان اگاه به مبانی ذکر شده بی مورد خواهد بود.
اما درعین حال لازم است که کارشناسان مربوطه به دقت نسبت به عملکرد رهبر و ولی فقیه تامل و دقت داشته باشند و احتمالا اشتباهات را تذکر دهند، چنان که این امر در خبرگان رهبری توسط کمیسیون ویژه ای به دقت انجام می پذیرد و صلاحیت رهبر در مورد ادامه رهبری بر اساس تصمیم گیری ها و اظهار نظرهای سال قبل مورد بررسی قرار می گیرد؛ البته روشن است که به دلیل حفظ جایگاه و شأن رهبری این قبیل بررسی ها رسانه ای نشده و نمود خارجی پیدا نمی کند.
بر اساس قانون مجلس خبرگان رهبری دارای 6 کمیسیون تخصصی "اصل 108 قانون اساسی به منظور بررسی و تدوین قوانین مربوط به خبرگان "، "امور مالی و اداری "، "اصول 107 و 109 قانون اساسی، "سیاسی - اجتماعی، "تحقیق موضوع اصل 111 قانون اساسی " و "بررسی راه‌های پاسداری و حراست از ولایت فقیه " است.
یکی از مهم‌ترین آنها کمیسیون تحقیق است که موضوع اصل 111 قانون اساسی را که می گوید "هر گاه رهبر از انجام وظایف قانونی خود ناتوان یا فاقد یکی از شرایط مذکور در اصول 5 و 109 گردد و یا معلوم شود از آغاز فاقد بعضی از شرایط بوده، از مقام خود برکنار خواهد شد "، بررسی می کند.
بر اساس آئین نامه داخلی مجلس خبرگان رهبری تحقیقات و مذاکرات کمیسیون تحقیق که خبرگان ملت به وسیله آن وظیفه نظارت بر رهبری را اجرا می کنند، محرمانه است و این کمیسیون باید اطلاعات لازم در رابطه با اصل 111 را در محدوده قوانین و موازین شرعی تحصیل و نسبت به صحت و سقم گزارشات مربوطه بررسی کند و سایر اعضای خبرگان نیز باید اطلاعات خود درباره اصل 111 را در اختیار این کمیسیون بگذارند.
کمیسیون پس از بررسی و تحقیق چنانچه مطالب مذکور را برای تشکیل اجلاس خبرگان کافی نداند، موضوع را با اعضای خبرگان که اطلاعات را در اختیار کمیسیون گذارده‌اند، در میان گذاشته و توضیحات خود را ارائه می کند و اگر آنها قانع نشدند و اگر اکثریت نمایندگان درخواست تشکیل جلسه فوق العاده شدند، اجلاسیه مجلس خبرگان برگزار می شود.(1)
به علاوه این گروه از کارشناسان همه نخبگان و کارشناسان جامعه نیز می توانند دیدگاه ها و نظرات خود را در مورد عملکرد رهبری به همین کمیسیون خاص منتقل کرده و یا از طریق رفتر ارتباطات مردمی به رهبر منتقل کرده و احیانا پاسخ دریافت نمایند؛ همچنین امکان دسترسی توده افراد جامعه به نمایندگان ولی فقیه در سراسر کشور و همچنین امکان ارتباط حضوری افراد نخبه و برجسته کشور حتی در موضوع انتقادها یا سوالاتی که در مورد عملکرد رهبری دارند ، فراهم است چنان که در مواردی این امر محقق شده است.
البته تأکید می کنیم که در غالب موارد نه به صلاح کشور و رهبری مقتدر یک جامعه است که این امور جنبه علنی و رسانه ای به خود بگیرد و نه به طور کلی طرح برخی سوالات و ابهامات در رسانه های عمومی و انتشار بیانیه و ... به نتیجه مطلوب و قابل قبول ختم می شود، بلکه مفاسد گوناگونی از جمله دستاویز شدن این امور برای دشمنان حکومت دینی را به دنبال دارد که به هیچ وجه قابل قبول نیست.
در عین حال در مواردی این انتقادات و سؤال ها بروز رسانه ای پیدا می کند. مانند ملاقات جمعی از اساتید حوزه علمیه قم بعد از جریانات پس از انتخابات 88 و پاسخ های مستدل و منطقی رهبری به سوالات آن ها یا انتقادات خاصی که در برخی دیدارها صورت می پذیرد مانند موردی که در دیدار نخبگان دانشگاهی رخ داد (2) و رهبری در همان جلسه خطاب به فردی که تاکید می کرد هیچ انتقادی از رهبری نمی شود فرمودند:
« ما كه نگفتیم از ما كسى انتقاد نكند؛ ما كه حرفى نداریم. من از انتقاد استقبال می‌كنم؛ از انتقاد استقبال می‌كنم. البته انتقاد هم می‌كنند. دیگر حالا جاى توضیحش نیست؛ انتقاد هم هست، فراوان هست، كم هم نیست؛ بنده هم می‌گیرم، دریافت می‌كنم و انتقادها را می‌فهمم. »(3)
در نهایت باید گفت انتقاد و نصیحت سازنده به رهبران جامعه حقیقتی است که در متون دینی مورد توجه قرار گرفته است. چنان که پیامبر در خطبه حجه الوداع فرمود: « سه چیز است که در آن درون قلب مسلمان دغلی وجود ندارد » و یکی از آن ها را النصیحه لأئمة المسلمین، یعنی خیرخواهی و نصیحت نسبت به پیشوایان مسلمانان دانست. (4) اما روشن است که شیوه این خیرخواهی و نصیحت گویی باید به بهترین شکل باشد که از عنوان نصیحت و خیرخواهی خارج نشده و به تضعیف جامعه اسلامی و رهبری آن منتهی نگردد.

پی نوشت ها:
1. http://khabarnamehiran.persianblog.ir/post/4811
2. رک : http://www.tebyan.net/Politics_Social/Politics/Domestic_Policy/Internati...
3. همان.
4. شيخ صدوق، الأمالي، يك جلد، انتشارات كتابخانه اسلاميه، 1362 ه. ش، ص 350 .
--------------------------------

پرسش2- آیا فردی را که خبرگان انتخاب می نمایند امام عصر موظف به هدایت اوست؟ آیا ممکن است از نظر امام عصر(عج) فرد دیگری ولی فقیه مردم باشد که خبرگان از او غافل شده اند و یا در کشور دیگری است؟ همانگونه که امام راحل (ره) در وصیتنامه خود ذکر کردند ایشان از قصور و تقصیرهای خود درخواست عفو نمودند یعنی پس ممکن است ولی فقیه نیز در وظایف محوله خود که مربوط به جامعه می شود کوتاهی یا اشتباه کند. آیا این امر با آنچه که به آن معتقدیم مبنی بر اینکه ولی فقیه را امام عصر (عج) هدایت می نماید منافات ندارد؟
پاسخ: هدایت امام زمان (عجل الله فرجه) به عنوان امام معصوم بر مردم، برای همه است ولی علمای دین و حاکم عادل در جامعه ممکن است مشمول توجهات خاصه آن حضرت قرار گیرند. چون فقهای واجد شرایط به طور عام از نائبان امام زمان(عج) هستند. اما این امر به شکل وظیفه و تکلیف برای امام نیست. زیرا فقها هم مکلف به انجام وظیفه درست و صحیح و تلاش برای انجام این مسئولیت هستند و هدایت قهری امام زمان با این تکلیف اختیاری منافات دارد.
در زمان غیبت کبرى همه فقهای واجد شرایط نائبان حضرت می‌باشد، چنان که در روایات متعددی به این مطلب اشاره شده است، حضرت در یکی از توقیعات خود از فقها به عنوان حجت‌های خود یاد کرد.
در این نامه حضرت ولی عصر (عج) به اسحاق بن یعقوب فرمود: " «وامّا الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا فانّهم حجتی علیکم و انا حجة اللَّه؛ در مورد رویدادهای زمان ( مسایل سیاسی و اجتماعی، فقهی و فرهنگی و غیر آن) به راویان‏ حدیث‏ ها (حدیث شناسان و آگاهان به احکام خدا و دستورهای الهی) رجوع کنید، زیرا آنان حجت من بر شما هستند و من حجت خدا بر آنان هستم".(1)
این جمله که آنان "حجت من" بر شما هستند و من "حجت خدا" بر فقها می‏ باشم، دلیل خوبی بر نیابت فقها و مراجع از امام می‌باشد. چه این که در روایت دیگر آمده: « مَنْ کَانَ مِنْکُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَى حَدِیثَنَا وَ نَظَرَ فِی حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْکَامَنَا فَلْیَرْضَوْا بِهِ حَکَماً فَإِنِّی قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَیْکُمْ حَاکِماً ...(2)
کسی که از شما احادیث ما را روایت می‌کند. در حلال و حرام ما صاحب نظر است. احکام ما را می‌داند، باید او را به عنوان حاکم بپذیرید. ما او را حاکم بر شما قرار دادیم، پس هر گاه به حکم ما حکم کرد و شما حکم او را نپذیرفتید، حکم خدا را سبك شمرده‌اید و ما را رد نموده‌اید. ردّ ما ردّ خداوند و در حد شرک به خدا است».
فقها نیز در طول تاریخ غیبت کبرى، پاسخگوی مسایل دین و معارف اسلام بوده، به مشکلات مردم رسیدگی می‌نمایند. نیابت برای تمام فقهای شیعه ثابت است. چنانچه یکی از آنان رهبری جامعه را به دست گیرد، بر او نیز صدق خواهد کرد؛ بنابراین ممکن است ولی فقیه به عنوان نایب عام حضرت مورد توجه ایشان بوده و از عنایات ویژه حضرت برخوردار باشد. ولی باید توجه داشت که این امر قابل اثبات و اظهار نظر قطعی نیست و بر فرض صحت اصل این امر، ولی فقیه به طوری تحت هدایت و رهنمود امام زمان نیست که اصلا از خطا و یا قصور و تقصیر منزه باشد.
طبق احادیث یاد شده، فقهای جامع الشرایط به نیابت عام از سوی حضرت حق در هر زمان، حاکم شرع و صاحب ولایت‌اند،
اما درباره ولایت و حاکم به معنی حکومت و در دست گرفتن امور جامعه چون به کارگیری این نوع ولایت در جامعه به صورت رسمی نمی‌تواند توسط تمام آنان انجام پذیرد و هرج و مرج و اختلاف گسترده ایجاد می شود، یک نفر جهت اِعمال ولایت توسط فقهای مجلس خبرگان معرفی می‌شود، تا به امور اداره جامعه بپردازد به چنین فردی ولی فقیه گفته می‌شود و امام زمان هم ممکن است همان فرد را مورد تأیید و توجه قرار دهد. چون مصلحت جامعه مسلمین در وحدت آنهات است که مورد نظر امام همین است.

پی‌نوشت‌:
1. صدوق، کمال الدین، نشر جامعه مدرسین قم، ج 2، ص 484.
2. کلینی، کافی، نشر دار الکتب الاسلامیه تهران 1380 ق، ج 1، ص 67.
---------------------------

پرسش3- به گفته حضرت آیت ا... جوادی آملی هر کس می تواند با طی مراتب تقوی به عصمت برسد و این امر منحصر به چهارده معصوم نیست. آیا باتوجه به اینکه ولی فقیه از نظر تقوا و شجاعت و ... لااقل از دیگر مراجع سر می باشد و از سوئی از هدایت امام عصر(عج) نیز برخوردار است معصوم است؟
پاسخ:
در ابتدا باید گفت: موهبت عصمت دارای مراتب است. درجه کامل عصمت یعنی عصمت مطلقه اختصاص به چهارده نفر دارد، ولی ممکن است مراتب پایین تر عصمت نصیب سایر افراد دیگر نیز بشود، زیرا گوهر اصلی انسان که نفس ناطقه‌ اوست، به گونه ای آفریده شده که اگر بخواهد، با تأمین برخی شرایط به آسانی می تواند به قله بلند عصمت برسد.
نفس انسان با حرکت جوهری و تکامل معنوی از قوه به فعلیت رسیده و می تواند از آفت‌های سهو، نیسان، غفلت، جهالت و هرگونه ناپاکی مصون باشد، چون محدوده ای نفوذ شیطان تنها محصور به مراحل وهم و خیال است که وابسته به نشئه طبیعت انسان است، اما مراتب عقل و قلب کاملا از قلمرو و نفوذ شیطان مصون است. سهو، نسیان، غفلت و جهل و هر ناپاکی دیگر در آن ساحت قدسی راه نمی‌یابد.
بنابراین چون شوون هستی انسان محدود به مراتب طبیعی، خیالی وهمی نیست، اگر کسی به مرتبه عقل خالص و قلب سلیم راه یافت، می تواند همچون فرشتگان از گزند لغزش های علمی و عملی مصون بماند.(1) بنابر این ستیغ عصمت که همانا عصمت مطلقه است از آن چهارده معصوم است. ولی مراتب نازله آن ممکن است نصیب برخی از علمای دین نظیر ولی فقیه ومراجع معظم تقلید و حتی افراد عادی نیز بشود. چون عصمت از گناه برای دیگران نیز دست یافتنی است.
در واقع خداوند کسی را از دست یافتن به مقام عصمت محروم نکرد که البته این مقام را اصطلاحا عصمت نمی گویند، بلکه عدالت کامله خوانده می شود. از این رو به مراجع بزرگ معصوم گفته نمی شود ولی عادل اطلاق می گردد.
گفتنی است که برتری ولی فقیه در موارد یاد شده در پرسش ممکن است گاهی وجود داشته باشد. ولی این برتری لزوما کلیت ندارد و لازم نیست که همواره چنین باشد. بلکه در جمع بندی ولی فقیه برتر از دیگران محسوب می شود نه در تک تک خصوصیات. چه این که به طور روشن باید گفت که ولی فقیه گرچه از مقام عدالت کامل برخوردار است و شرط احراز این مقام هم بستگی به عدالت دارد، ولی دارای مقام عصمت به مفهوم خاص که برای معصومین مطرح است نمی باشد؛ درباره هدایت ولی فقیه از سوی امام زمان نیز در سوال قبل توضیح لازم تقدیم شد.

پی‌نوشت‌:
1. جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن، نشر مرکز اسرا ،قم،1381 ش، ص 201.

در آیه ی «أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أولی الأمر منکم» منظور از أولی الامر فقط امام معصوم است؟ آیا آیت الله خامنه ای هم اولوالامر است؟

پاسخ:
مصداق "اولو الامر" در آیه شریفه قطعا معصومین هستند و غیر معصوم را شامل نمی شود زیرا در آیه به اطاعت مطلق و بدون قید و شرط از معصوم امر شده، همچنان که به اطاعت مطلق از خدا و رسول امر شده، اطاعت مطلق مختص خدا و معصومین می باشد.
فقیهان شیعه در این مورد اتفاق و اجماع دارند و هیچ فقیهی از شیعه، غیر معصومین را مورد و مصداق این آیه و "اولوالامر" ندانسته و نشمرده است.
بسیاری از فقیهان به این آیه برای اثبات لزوم اطاعت از فقیه استناد کرده اند، با این بیان که فقیه دارای شرایط به عنوان نایب امام معصوم است و به امر امام معصوم حق امر و نهی دارد.
به حکم امام معصوم موظف به پیروی از احکام و دستور فقیهان واجد شرایط می باشیم چون معصوم، ولی امر است و اطاعت از دستور معصوم واجب است. او فقیه را به عنوان نایب خود معرفی کرده، پس اطاعت از فقیه دارای شرایط در حکم اطاعت از امام معصوم است و فقیه، ولی امر، به امر امام معصوم است و در طول معصوم قرار دارد؛ یعنی از معصوم کسب حجیت و لزوم اطاعت می کند، نه اینکه در عرض معصوم و مصداق مستقیم آیه باشد.
بیان آیت الله جوادی آملی به شرح زیر است:
"در اثبات ولایت فقیه نیز روشن شد که عقل حکم می کند که اجرای احکام دین باید استمرار داشته باشد و مختص به زمان پیامبر (ص) و معصومین(ع) نبوده، اگرچه "اولی الامر" در آیه کریمه "اطیعوا الله و..." ظاهر در معصومین (ع) است و آنان اولی الامر بالاصاله هستند، ولی در عصر غیبت معصوم طبق رهنمود عقل و نیز به دستور خود معصومین، نایبان ایشان، اولی الامر هستند اما" اولی الامر بالتبع" نه "اولی الامر بالاصاله" وهمان گونه که در عصر حضور و ظهور معصوم، نایبان خاص بسیاری از کارها را به عهده داشتند و مباشرت خود معصوم شرط نبود، در عصر غیبت نیز نایبان عام اداره امور را به دست دارند.(1)
قطعا آیت الله مصباح جز همین را نمی گوید.

پی نوشت ها :
1. ولایت فقیه ، جوادی املی ، ص370 .

صفحه‌ها