خداشناسي

برهان «صرف الشئ لایتکرر ولایثبت» یعنی چه؟

با سلام و عرض تبریک سال نو و آرزوي سال پرخیر و برکت برای شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
برهان صرف الشيء يكي از براهين توحيد ذاتي خداي متعال مي باشد به اين معنا كه اين برهان با استفاده از قاعده فلسفي و عقلي « صرف الشيء لايتثني و لايتكرر » اين مطلب را اثبات مي كند كه چون خداي متعال صرف الوجود است يعني حقيقت و اصل وجود است بدون داشتن قيدي از قيود، و از آن جائي كه صرف الشيء تكرار نمي شود و دو بردار نيست، (مانند آن كه ما دو حقيقت آب نداريم، بلكه حقيقت آب يكي است، ولي افراد آب كه حقيقت آب هستند به اضافه قيدي مثل آب ليوان، آب دريا ، آب چاه ووو، متعدد مي باشند) بنابراين ممكن نيست كه خدا دو باشد و شريك الباري داشته باشد چون صرف الوجود و حقيقت وجود است. به اين برهان برهان صرف الشيء گفته مي شود.(1)

پي نوشت:
1. براي مطالعه بيشتر در اين رابطه ر.ك: مرتضي مطهري ، مجموعه آثار، قم، انتشارات صدرا، بيتا، ج 6، ص 1018و 1019.
موفق باشید.

باسلام عزيزان وسرورانم :آيادوست داريد تعريفتان كنم.يا ازشما گله كنم.كم صبري من بخاطر اينست كه از ناراحتي و شرم اينكه يك زنم و خدايم مسلما دوستم نميدارد.وچون از اوبخاطر تبعيض بين زن و مرد شديدا ناراحتم مدتي ست اصلا نماز نمي خوانم واز اين بابت ناراحتم و ./ آرزو مي كنم مطلقآپاسخ شمابه سوالم طوري نباشد كه مرا از اينكه زن متولد شده ام از زندگي بيزار كند / ميدانيد؟ فكر ميكنم جون من خيلي زياد با خدايم خلوت ميكنم تا اين حد مرا ميآزلرد....بهمين دليل دارم از او دور و دورتر ميشوم .درشعري گفته ام هر چه شكرم بيش شد "او جور افزونتر نمود // برد آنكه آفريدم آبروي خويش را /// ..اين شعرم 10 بيت است كه همه ي مصرعش با خويش را پايان داده ام . . و در ظم خدا گفته ام ..نه مد حش ..بي اختيار نصفه شب اشعار بسراغم هنگام خواب ميآيند ..فكرميكنم از حرص اينكه هر چه خوبي كردم مرابيشر گزيده و باين روز كه مي بينيد در آمده ام ...هرگز در پاسختان بمن نگوييد ...ذكر بگو جون هميشه با منست ازاو دور نيستم فقط نماز نمي خوانم ..چون آنقد ر عاشقانه و با خضوع بدرگاه بيكرانش مي ايستم ..كه خود وحشت ميكنم .. نمي خواهم بخوانم براي كه و چه بخوانم .نماز مال دل منست بچه درد او ميخورد محتاج نماز منست ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ نه او را چه باحتياج .دوست دارم برايتان چيزي بگويم كه فقط به دو عزيز بزرگوار گفته ام و آن دو گريسته اند بمن فرموده اند فقط بايد براي اهلش بگوييد ...خوب فكر ميكنم شما همان اهلش باشيد البته " شايد باشيد " البته در شروع بايد بگويد بي ذكر او نه ميخوابم نه نفس ميكشم چون جزيي از منست نميدانم چرا وقتي ميخواهم به خدايم نيند يشم .در عذابم ..چراكه مانند عاشقي كه از معشوق دور مي افتد دلتنگش ميشوم اشك ميريزم و بيمار ميشوم ..همينكه با ترس اسمش را ميآورم آرام ميشوم ..حتما ميگوييد چرا ترس من هرگز از مرگ نمي هراسم ولي از او وخشمش ...بسيار هراسان مي شوم ...من حجاب چنداني ندارم بدون ريا ميگويم ..حال دوست دارم بي هيچ پرده اي بگويم..3سال پيش شبي ساعت 5 صبح درخواب د يدم روساي دانشگاه قراراست طبق هميشه بد يد ن همسرم بيايند . و من آمدم در پذ يرايي كه ببينم كارگرانم كارهاي مربوطه را خوب انجام داده اند يا نه ديدم هيچ چيز در منزلم نيست " نه مبلي نه فرشي و ......" بجاي آنها كندمهاي بسيار در كف منزلم روي مر مر ها ريخته شده ..فرياد زدم مگر اينجا حرم امارضا ست (ص ) كه گندم ريخته ايد آلان مهمانهايم ميآيند و آبرويم ميرود ..ولي در عالم خواب هيچكس نبود كه پاسخم دهد ...عصباني شدم و فرياد زدم ..اينبار در پاسخم كسي را كه نمي ديدم فرياد زد{ منم جبراييل و اين آخرين حكم پروردگار توست } اول متوجه نشدم صدا از كجاست فرياد زدم چرا آخرين حكم جرا هر وقت بمن ميرسد آخرينست ..هر كه ميخواهي باش و فرياد ميزدم 2 باره همان صدا آمد " منم جبراييل " و جمله ي قبلي را تكرار كرد صدا از بالا آمد .سرم را بالا كردم و ديدم سقف خانه ام نيست و آسمان را مي بينم ..داد ميزدم خدايا سقف خانه ام كو" آخر ما سقف را نشانه شوهر ميدانيم و ستون را زن خانه "..3باره صدا آمد { منم جبراييل و ........} حرفهاي قبلي ..تكرار شد..نمي دانم" اين عدد 3 چيست كه شوهرم هم وقتي 8 ماه در كماي مطلق بود .از حضرت عزراييل بدلايلي اين عدد 3 را 3 بار شنيده بود " /.آخر كي به حضرت جبراييل فكر ميكند ..تا ايشان رابخواب بيند./ ايشان براي آخرين بار به "محمد رسول خدا "(ص )نازل شده اند اصلا در خواب نمي فهميدم كه او كيست ؟؟مدام سرش فرياد ميزدم و هراسان بودم ..وقتي با گريه هراسان بيدار شدم صداي اذان صبح از مسجد بگوش ميرسيد..البته آن دو بزگوار عزيز.همانها كه از اين راز باخبرند . تعبيرش را بمن گفته اند استادان مي بينيد خدا هم مثل روزگار مرا به بازي گرفته ...مانند سرنوشت كه مرا به بازي گرفته ...بهر شكل شما عزيزان را خسته كردم و پوزش ميخواهم ..البته هر از گاهي از اينگونه خوابها ميد يد م ولي چند ماهي ست خوابي نديده ام .. در آخر 2 بيت از شعر ديگري كه براي گله از پرورگارم گفته ام جهت حسن خطام برايتان مينويسم شايد خسته گيتان برطرف شود و پاسخ مرا زودتر بدهيد آنشا...// تو چرا مهر از من دلدا ده ي خود بر گرفتي /// من به زحمت مي كشم جور زمانه گاه گاهي // آنهمه رنجي كه دادي برد م و چيزي نگفتم // سرزنش خواهي شنيد از من "اگر چه پاد شاهي // به كجا بگريزم من چون ز دستت در امان نيست /// اين وجود خاكي من بي خطا بي دادگاهي // مي روم از دست آخر با ستم همچون اسيري // مي برم رنج فراوان با اميد سال و ماهي // .. اين شعر شروع و پايانش زياد و غمگين است نمي خواهم ازمن خسته شويد ...شرمم باد ولي نياز به همراهيتان و پاسختان دارم ..خير پيش Tags: پرسش و پاسخ ها برای ارسال نظرات وارد شوید یا ثبت نام نمایید پرسش جدید ارسال پرسش تمامی حقوق برای مرکز ملی پاسخگویی به مسائل دینی محفوظ است. حقوق کاربران | نقشه سایت | ارتباط با ما | درباره ما ...

آنچه در اين نامه براي ما بازگو كرديد هم بيانگر زواياي تازه اي از روحيات و دل مشغولي هايتان بود كه هم مايه تحسين شد و هم تاسف؛ تحسين به دليل ارتباط عميق قلبي و نزديكي كه به خداوند عالم در خلوت هاي خود داريد و تاسف به دليل مسير انحرافي كه شما را به سمت خود جذب كرده و فقدان هدايتگري كه مانع ورود در اين عرصه خطا و خطر گردد؛ هرچند به طور جد معتقديم كه حل وضعيت بغرنج شما نيازمند مشاوره هاي حضوري مستمر است، اما در عين حال نكات مختصري در مورد برخي مطالب مطرح شده در نامه تان ارائه مي دهيم:
1- تصور تبعيض و بي عدالتي خداوند در حق زنان و اصولا تصور نگاه جنسيتي داشتن خداوند به بشر توهمي است كه نه عقل فلسفي بشر كه خداوند را اثبات و ادراك مي كند با آن همراهي مي كند و نه مستندات روشن ديني به صحت آن صحه مي گذارد؛ در واقع شواهد گوناگون ديني حاكي از اين حقيقت است كه خداوند در نگاه انساني و ريل گذاري مسير هدايت و سعادت بشر نگاهي برابر به زن و مرد داشته و اين امر در جاي جاي قرآن مجيد قابل درك است؛ پيشنهاد مي كنيم در اين باره پاسخ آدرس ذيل را مطالعه بفرماييد. (1)
2- به نظر مي رسد منشا اصلي مشكلات شما را بايد در نوع نگاهي كه به حقيقت دنيا و آخرت و فلسفه حضور انسان در دنيا داريد جستجو كنيم؛ در واقع از سر انصاف بايد گفت كه كمتر كسي پيدا مي شود كه نگاه درستي به حقيقت حضور در دنيا و رابطه اين عالم با عالم آخرت داشته باشد و البته اين مشكل در موارد خاص مانند عارض شدن مشكلات گوناگون در زندگي خود را شديد تر نشان مي دهد.
اگر ما بپذيريم كه دنيا با همه خوشي ها و ناخوشي ها و رنج و لذت ها در برابر آخرت چيزي بسيار بسيار اندك و كم اهميت است، چنان كه خداوند در قرآن تاكيد فرموده:
« فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ قَليل (2) متاع زندگى دنيا، در برابر آخرت، جز اندكى نيست! »؛ چه بسا نگاهمان در برابر اقبال و ادبار و كم و زياد نعمت هاي دنيا تا حد زيادي متفاوت گردد.
البته اين كم ارزشي نعمت هاي دنيا در برابر آخرت به معناي بي ارزش دانستن خود دنيا و زندگي دنيا نيست. زيرا دنيا محل ساختن آخرتِ جاويدان و زندگي باشكوه آن عالم ابدي و بي بديل است، ولي بايد توجه داشت كه با فرض موقت و محدود دانستن دنيا، تحمل سختي ها و مشكلات اين عالم همانند تحمل سختبي ها و مشقات در زمان حضور در جلسه آزمون است كه با توجه به نتايجي كه به دنبال دارد قابل تحمل، بلكه دوست داشتني خواهد بود.
به يقين خداوند هدف مشخصي در مورد خلقت اين عالم و موجودات آن از جمله انسان ها داشته كه هدف خلقت ما انسان ها رسيدن به كمالي است كه لايق آن هستيم تا بعد از اين دنيا كه به منزله آزمون و جلسه امتحان ماست به راحتي حقيقي و زندگي سعادتمندانه آخرت برسيم، چون همه ما در اين دنيا در حال انجام يك مسابقه مهم هستيم و به همين خاطر خداوند به ما تاكيد مي كند كه در اين مسابقه و براي رسيدن به پيروزي و نتيجه ارزشمند آن كه نعمات بهشتي باشد بايد تلاش كنيم:
« وَ في‏ ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُون (3) در اين نعمتهاى بهشتى راغبان بايد بر يكديگر پيشى گيرند!»
اگر از اعماق وجودمان درك كنيم كه دنيا محل تجارت، (4) زراعت آخرت (5) و محل آزمايش است(6) در برابر كم و كيف آزمون و نوع چيدمان سوالات و سختي هاي اين جلسه امتحان نگاه متفاوتي خواهيم داشت و همه همّ و غم خود را مصروف موفقيت در اين آزمون خواهيم نمود، بخصوص با توجه به اين حقيقت كه اولا طراح سوال و ممتحن اين جلسه متناسب با توان و ظرفيت ما طرح سوال خواهد نمود و ثانيا تفاوت سختي ها و مشكلات در امتحان هر فرد نسبت به ديگري با ظرافت و حساسيت بي نظيري مورد بررسي قرار خواهد گرفت و ذره ذره تفاوت ها و اختلافات ظاهري و باطني در اين آزمون، در كم و كيف نتيجه و جايزه اي كه براي برندگان در نظر گرفته شده لحاظ خواهد شد.
3- سوال مهمي كه در اين جا مطرح مي شود اين است كه حقيقتا براي موفقيت در اين آزمون مهم دنيايي كه به تصريح قرآن همراه با ابتلائات و دشواري ها و از دست دادن عزيزان و... انجام مي شود چيست؟ پاسخ، همان چيزي است كه قرآن بيان فرموده است " صبر "؛ همان حقيقتي كه شما سالهاست به آن تمسك كرده ايد و با حفظ همين سرمايه مي توانيد بالاترين درجات كمال انساني را براي خود رقم بزنيد.
خداوند به صراحت فرموده:
« وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرين (7) قطعاً همه شما را با چيزى از ترس، گرسنگى، و كاهش در مالها و جانها و ميوه‏ها، آزمايش مى‏كنيم و بشارت ده به استقامت‏كنندگان!»
در واقع تاثيرگذاري عميق و فوق العاده صبر كه در سه حوزه صبر در برابر طاعت و بندگي و صبر در برابر گناه و در نهايت صبر در برابر بلا و مصيبت تعريف مي شود، قابل مقايسه با هيچ عامل ديگري در ساختن حقيقت وجودي انسان و كمال بخشيدن به وجود او نيست؛ به همين دليل وقتي مي بينيم بعد از اين همه سال تا حدودي طاقتتان طاق شده و از گنج صبر و استقامت خود چندان محافظت نمي كنيد نگران و متاسف مي شويم.
البته به يقين هيچ كس تا در موقعيت شما نباشد نمي تواند سختي و دشواري اين آزمون مهم را دريابد، اما يقينا خداي مهربان توان و قدرت تحمل و اوج صبر و استقامت شما را ديده كه چنين مسئوليتي را بر عهده شما نهاده است و با توكل به او و نزديكي بيشتر به اولياء او و درعين حال به كار بستن برخي راهكارهايي كه در نامه قبل پيشنهاد شد مي توانيد اين آزمون مهم را به سلامت به پايان برسانيد.
البته ماهيت صبر در اين عرصه تنها تحمل بي ضابطه و خارج از چارچوب نيست بلكه كم و كيف طي اين مسير دشوار نيز داراي ضوابط و قواعدي است كه خداوند براي ما معين فرموده است و آن حركت در مسير تقوا و تسليم بودن در برابر خواست خداوند است؛ در واقع خداوند براي رسيدن انسان به كمال واقعي خود و به درجه بالايي كه مي تواند در حقيقت وجودي خود بيابد، دو راهنما و دليل باطني و ظاهري براي او قرار داده است كه دليل و حجت باطني همان عقل و قوه ادراك بشري و دليل ظاهري همان پيامبران الهي و آموزه هاي وحياني است كه در قالب اديان و شرايع به بشر منتقل شده است و با عمل به اين آموزه هاي عقلي و ديني انسان مي تواند خود را به هدف نهايي خلقت خود برساند.
در نتيجه پاسخگويي به اين دعوت كه همان حقيقت ايمان است و در نتيجه عمل به آنچه به حكم عقل و هدايت پيامبران بايد بدان عمل شود حيات پاك و باشكوه بشري براي او رقم خواهد خورد كه همان هدف مهم از زندگي در دنيا و آخرت است: « مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُون (8) هر كس كار شايسته‏اى انجام دهد، خواه مرد باشد يا زن، در حالى كه مؤمن است، او را به حياتى پاك زنده مى‏داريم و پاداش آنها را به بهترين اعمالى كه انجام مى‏دادند، خواهيم داد.»
با اين بيان خطاي شما در تفسيرها و تحليل هاي شخصي پيرامون مورد نماز نخواندن و نياز نداشتن خداوند به آن تا حد زيادي روشن مي شود زيرا هيچ عملي از اعمال ما براي نياز خداوند به آن نيست، بلكه به دليل تاثير مستقيمي است كه در تكامل وجودي ما مي نهد و نيازي است كه از ما بر مي آورد؛ به همين دليل پيامبر و ائمه كه در اوج قرب و نزديكي خداوند بودند، بلكه بالاترين درجات حضور به ملكوت را داشتند، ذره اي از انجام اين تكاليف و وظايف كوتاهي نكردند.
حتي در اوج بلاها و مصيبت ها، باز ذره اي از مقام عبوديت و بندگي خداوند تنزل ننمودند و حضرت زهرا سلام الله عليها در اين زمينه مصداق خوب و روشني براي شما است كه در اوج بلاها و فشارهاي روحي و جسمي و اجتماعي و ايماني كه تحمل مي نمود، ذره اي از تكاليف و وظايف ديني خود اعم از نماز و حجاب و ... كوتاهي نورزيد و اتفاقا تفاوت آن حضرت با ديگر زنان رنج ديده در طول تاريخ در همين زمينه است.
4- در مورد مساله خوابي كه نقل كرده ايد هم بايد عرض كنيم اصولا مساله خواب و رويا و صادقه بودن يا نبودن همچنين تعبيرآن، امري كاملا تخصصي است و ما در اين زمينه صلاحيت اظهار نظر را نداريم، اما نتيجه گيري هاي شخصي و فردي و غير كارشناسانه در اين حوزه كاملا نادرست است و معيار اعمال و رفتار ما همواره و در طول زندگي بايد امور مشخص عقلي و مستندات روشن و معتبر ديني باشد.
اميدواريم كه از پاسخ طولاني ما ملول نشده باشيد و كماكان با صبر و تصميمات صحيح و درست به زندگي توام با عبوديت و بندگي خود ادامه بدهيد و كوتاهي ها و قصورهاي احتمالي اين مسير را نيز برطرف كنيد تا همين بندگي و بخصوص تقيد به نماز، زمينه ساز حل مشكلات تان باشد و به علاوه از رابطه عاطفي و دوستانه خود با خداوند متعال و لطف و عنايتي كه به شما در قالب مشكلات زندگي وارد كرده است تفسير ظلم و بي عدالتي نكرده از بيانات و اشعار نادرست و با مضامين غير مومنانه پرهيز نماييد.
تنها توصيه ما به شما در اين آزمون سخت واگذاري كامل امورتان به خداوند متعال است؛ چنان كه خواجه شيراز فرمود:
كار خود گر به خدا بازگذاري حافظ اي بسا عيش كه با بخت خداداده كني
پي نوشت:
1. رك : http://www.pasokhgoo.ir/node/88193
2. توبه (9) آيه 38
3. مطففين (83) آيه 26.
4. سيد رضي، نهج‏البلاغه، نشر مشهور ، قم 1379 ش، كلمات قصار، 131.
5. علامه مجلسي، بحار الانوار، نشر اسلاميه، تهران، بي تا، ج 73، ص 148.
6. نهج‏البلاغه، همان، نامه 55: «فانّ الله سبحانه قد جعل الدنيا لما بعدها و ابتلى فيها اهلها ليعلم اليهم احسن عملاً».
7. بقره (2) آيه 155.
8. نحل (16) آيه 97.
موفق باشید.

با سلام و خسته نباشید با توجه به اینکه همه ی انسانها معتقدند که هر معلولی علتی مادی (طبیعی) دارد یعنی مثلا علت اینکه پرهای طاووس آنقدر زیباست ایجاد یک سری فعل و انفعالاتی بوده که در سنین رشد در طاووس به و جود آمده و یا اینکه مثلا علت اینکه خون به همه ی قسمتهای بدن می رسد وجود قلب است پس در وجود همه ی چیزها، علت و معلول همه مادی هستند و مثل یک زنجیره به هم مرطبتند، پس با این و جود نمی توان با استفاده از برهان نظم یا علیت وجود خدا را اثبات کرد چون تمام علت و معلول مادی است.

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
چنين سخني درست نيست كه هر معلولي نياز به علت مادي داشته باشد. بلكه آنچه كه دراين رابطه صحيح و برهاني است اين است كه هر معلولي نيازمند به علت است و هر معلول مادي نيازمند به علت مادي نيز مي باشد، بنابراين اگر معلول غير مادي بود، نياز به علت مادي نيز نخواهد داشت.(1) بنابراين آنچه كه در اول سوال مطرح كرديد مبني بر اين كه « همه انسانها معتقدند كه هر معلولي علتي مادي(طبيعي) دارد» سخن صحيحي نمي باشد.
بر اين اساس نتيجه گيري از اين مقدمه نيز مبني بر اين كه « پس با اين وجود نمي توان با استفاده از برهان نظم يا عليت وجود خدا را اثبات كرد. چون تمام علت و معلول مادي است.» نتيجه باطل و غير قابل قبولي مي باشد.
علاوه آنكه مادي بودن معلول ارتباطي به مادي بودن علت ندارد يعني معلول مي تواند مادي باشد. ولي علت موجده اش غير مادي باشد. منظور از علت مادي كه در معلول هاي مادي گفته مي شود اين نيست كه معلول مادي در خارج از خودش يك علتي دارد كه آن هم مادي است. بلكه منظور از علت مادي در اشياء، همان قابليت و استعدادي است كه اشياء براي پذيرفتن صورتهاي مختلف دارند. مثلا وقتي گفته مي شود دانه سيب علت مادي ميوه سيب است به اين معني است كه دانه سيب استعداد و قوه تبديل شدن به سيب را دارد. نه اينكه دانه سيب، ميوه سيب را به وجود بياورد.(2)
اصولا مراد دقيق از علت يك معلول، علت تامه است نه مانند رابطه تاثيري بين دانه و سيب و يا پدر و مادر و فرزند كه در هيچ كدام عليت تامه وجود ندارد. بلكه همه اين مقدمات در زمره جزء العله يا مُعِدّات و مبادي شكل گيري يك معلولند نه علت تامه آن ها.

پي نوشت:
1. ر.ك :عبدالرزاق لاهيجي، گوهر مراد، قم، موسسه امام صادق(ع)، 1383هـ.ش، ص 220.
2. همان. همچنين به اين لينك مراجعه كنيد: http://www.ghadeer.org/author/motahary/56/pages/1.html
موفق باشید.

در برهان علیت میگیم در جهان هستی هر معلولی علتی دارد ولی اگر علتی وجود نداشت که خود معلول علت دیگر نباشد تسلسل به وجود می آمد و چیزی وجود نداشت. پس علتی وجود داشته که وجود، ذاتی او بوده و علت و خالق تمام معلول های جهان است. و آن خداوند یکتا است. اما سوال:

1- با این دلیل فقط خلقت همه جهان از وجودی مطلق اثبات می شود. این وجود می تواند همان توده عظیم باشد (در نظریهbig bang). وطبق قانون بقا ماده و انرژی، ماده وجود ذاتی دارد و فنا ناپذیر است. (برهان نظم هم رد می شود به طور خلاصه همون توده عظیم ناظم این مجموعه هست و بعد از نا منظمی ها و برخوردها کهکشان ها و سیارات با جاذبه فیزیکی خود نظم نسبی پیدا کردند که همچنان هم برخوردهایی وجود دارد پس نظم دلیل بر ناظم عاقل نیست بلکه هم خود نظم قابل بحث است* و هم اینکه این نظم به صورت اتفاقی و بعد از نا منظمی های بسیار باقی مانده. در مورد نظم زمین هم همینطور کلیه ی جانداران روی زمین باقی مانده هستند آنها که درون همان آب و هوا و شرایط بوجود آمدند مسلما تطبیق اندام داشته اند تا منقرض نشدند. مثال معروف دایناسورها نابود شدند چون نظم و سیستم سازگاریشان با محیط سازگار نبود.)

2- نظم به دلیل ناظم عاقل است پس بی نظمی ها در جهان اثر چیست؟ بی نظمی ناظم نمی خواهد پس کلا این مسایل مربوط به روابط اجسام و فیزیک است. و رویدادها کاملااز جهت فیزیکی و عقلی قابل بررسی است. ممنون.

پاسخ1: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
نكته مهمي كه در بيان خود از آن غفلت كرديد آن است كه فلاسفه علاوه بر لزوم وجود علت العلل يا همان علت نخستين، در مورد ماهيت و حقيقت آن هم به نكات دقيق و روشني رسيده اند و به درستي تبين كرده اند كه اين علت نخست كه حقيقت واجب الوجود است لزوما داراي ويژگي هاي خاص و صفات معيني است و حتي اگر يكي از اين صفات معين را نداشته باشد نمي تواند در جايگاه علت نخستين قرار بگيرد.
به عبارت روشن تر ايفاي نقش موجود نخستين از عهده هر موجود متصور و محتملي بر نمي آيد و تنها يك موجود معين با صفاتي مشخص مي تواند در جايگاه واجب الوجود و علت العلل قرار بگيرد؛ البته ما اصراري نداريم كه حتما همان موجودي كه اديان آن را " خدا " مي خوانند، آن علت نخستين باشد، بلكه آن موجود مي تواند هر چيز ديگري باشد، به شرطي كه داراي صفات مشخص واجب الوجود باشد و صفات او بتواند حقيقت بي نيازي از علت را بربتابد، والا داراي صفات امكاني خواهد بود و موجودي ممكن الوجود محسوب مي شود.
بر اين اساس مي توان به آساني دريافت كه ماده يا انرژي كه در عالم مي بينيم و مي شناسيم داراي صفات و ويژگي هاي واجب الوجود نيستند و ممكن نيست كه واجب الوجود باشد؛ ماده يا انرژي هر چه باشند و ميزان و مقدار آن هر چه باشد، باز به دلايل گوناگون داراي وجودي ممكن است، چون داراي نقص، نياز، تغيير، محدوديت ، جزء، حدوث، تركيب و ديگر خصوصيات ممكنات است.
در واقع حتي اگر شكل گيري كائنات را بر مبناي بيگ بنگ هم بدانيم باز همان ماده اوليه يا توده كوچك اوليه مخلوط از ماده و انرژي به يقين داراي صفات موجود ممكن مانند محدوديت و تغيير و حدوث و ... است و ممكن نيست كه بتواند واجب الوجود باشد، زيرا موجود واجب داراي همه مراتب وجود و كمالات وجودي است و هيچ نقص و محدوديت و تغييري در او راه ندارد.
البته بد نيست در مورد ناكار آمدي قانون پايستگي ماده و انرژي در اين بحث هم اشاره كوتاهي داشته باشيم:
" لاوازيه" در قانون معروف خود مي گويد: "در هر دستگاه معيني، مقدار ماده ثابت است. هيچ وقت ماده معدوم نمي شود و به وجود هم نمي آيد. فقط مواد مختلف به هم تبديل مي شوند"، اما برخي از فيزيك دانان بر اساس برخي آزمايشات علمي، انطباق كامل ميزان تبديل شده از ماده به انرژي و بر عكس را انكار كرده، آن را غير دقيق مي خوانند (1) كه مي توانيد مشروح اين ديدگاه را در منابع فيزيكي دنبال بفرماييد.
اما اگر اين تئوري كاملا صحيح هم باشد باز نمي تواند دليلي بر بي نيازي ماده و يا انرژي اوليه از وجود علتي در وراء خود باشد؛ استاد مصباح يزدي در خصوص شبهه واجب الوجود بودن ماده و انرژي مي فرمايد:
«... هميشگي و ثابت بودن مقدار مجموع ماده و انرژي، به معناي بي نيازي از آفريننده نيست؛ بلكه هر قدر عمر جهان طولاني تر باشد، نياز بيش تري به آفريدگار خواهد داشت؛ زيرا ملاك احتياج معلول به علت، امكان و وابستگي ذاتي آن است، نه حدوث و محدوديت زماني آن، تا با فرض نامحدود بودن ماده يا انرژي، نياز آن ها نيز منتفي باشد». (2)
بر اين اساس، ماده يا انرژي اوليه ممكن است وجود ازلي داشته باشند؛ اما نمي توان گفت وجود، ذاتي آن ها است؛ زيرا تنها در صورتي مي توان ذاتي بودن وجود را براي آن ها متصور دانست كه ضرورتي موجود بودن آن ها را اقتضا كند؛ چنان كه در واجب الوجود اين گونه است و فرض نبودن، براي او محال است؛ در حالي كه در مورد ممكنات، ضرورت وجودي وجود ندارد و از نبودن همه عالم هيچ محال عقلي لازم نمي آيد. پس عالم ممكن است و نمي توان وجود او را ضروري و ذاتي دانست.

پي نوشت ها:
1. رك : شهيد مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، تهران، 1374ش، ج 4، ص 159.
2. مصباح يزدي، آموزش عقايد، ص 108، انتشارات چاپ و نشر بين الملل سازمان تبليغات، تهران، 1377 ش.
-------------------------------------

پاسخ2: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در مورد برهان نظم ابتدا بايد توجه داشت كه اصولا انديشمندان ديني هم از برهان نظم با همين رويكرد شناخته شده در مقام اثبات وجود حخدا با همه ويژگي هاي شناخته شده واجب الوجود نيستند و در نهايت از اين برهان وجود ناظمي را براي عالم منظم ثابت مي كنند؛ هرچند در يك بررسي عقلاني چنين ناظم قادر و داراي شعور و حكمتي منطبق بر همان خداي معرفي شده اديان قرار مي گيرد و دليل موجهي در برابر انكار منكران چيزي غير در وراء طبيعت مي شود. زيرا در اثبات ناظم از نظم عالم استفداه مي شود و ناظم به عنوان علت ايجادي اين نظم در درون مجموعه منظم تعريف نمي شود.
به عبارت روشن تر ما در برهان نظم از نظم موجود در اجزاء عالم و در كل كائنات به وجود ناظمي در ماوراء اين مجموعه پي مي بريم، يعني وجود ناظمي را در بيرون از اين مجموعه منظم تعريف مي كنيم، در نتيجه پاسخ احتمال شما هم اين خواهد بود كه خود آن توده اوليه و ماده ابتداي شكل گيري بيگ بنگ با نظم و هماهنگي بي بديلي به مرحله انفجار رسيد و سرعت و شدت آن انفجار و كم و كيف جرم اوليه آن اگر ذره اي تفاوت مي داشت، كائنات به شكلي كه امروزه مي شناسيم شكل نمي گرفت و شايد هيچ گاه به وضع كنوني نمي رسيد. (1)
پس اگر گفته شود كه نظم مموجود در عامب از طريق همان انفجار ايجاد شده بايد پرسيد نظم بي نظير موجود در بيگ بنگ و هماهنگي عجيب بين اجزاء ماده اوليه از كجا ناشي شد؟ آيا انفجار بزرگ قبل از ايجاد خود يا در حين ايجاد به خود نظم داد؟
به علاوه، رابطه نظم و ناظم نوعي رابزطه دقيق علّي و معلولي است و ممكن نيست كه ما با نظمي هدفمند و دقيق مواجه شويم و آن را به ناظمي عاقل و داراي شعور نسبت ندهيم، زيرا عقل تحقق چنين نظمي را از ناظمي بدون شعور محال مي داند همانند آن كه شما ساعتي زيبا و كامل را در حيات خانه ببينيد و احتمال بدهيد كه اين وسيله در نتيجه رعد و برق هاي شب گذشته ايجاد شده است؛ بديهي است كه لزوما بايد بين نظم و ناظم هماهنگي و تشابه مشخصي باشد و به همين نسبت نسبت دادن نظم عجيب و پيچيده موجود در كائنات و در تك تك موجودات عالم به ماده فاقد ادراك و شعور و انفجاري طبيعي بي معناست .
در حقيقت نسبت دادن اين نظم به ناظم فاقد شعور و شكل گيري تدريجي و طبيعي حيات و موجودات زنده در روي زمين بر مبناي همين فرايند چيزي جز انجار نظم و ادعاي تحقق تصادفي عالم و حيات موجود در زمين نيست ؛ كه اگر فرض نشأت گرفتن نظم موجود در عالم را نتيجه چنين تصادفي بدانيم هرچند اين امر از نظر احتمال عقلي هيچگاه صفر نمي شود، اما به درجه اي از استبعاد مي رسد كه در نظر عقلائي هيچگاه مورد توجه و اعتنا قرار نمي گيرد.
زيرا نظم موجود در عالم ما از چنان پيچيدگي و رمزآلودي برخورداراست كه تصور به وجود آمدن آن در پي قواعد تصادفي و آزمون و خطا، حتي بر اساس قواعد علمي جبر واحتمال قابل قبول نيست؛ تا جايي كه برخي دانشمندان تصريح مي كنند عمر كنوني زمين شايد براي درست شدن تصادفي يك سلول زنده وهماهنگ شدن كامل اسيدهاي آمينه در آن كفاف ندهد، چه رسد به چنين تحول و تكامل و هدفمندي، آن هم در اين مدت محدود از عمر زمين بلكه كائنات. (2)
به علاوه نبايد از ياد برد كه اصولا فارغ از نظم موجود در عالم، اصل وجود ماده در عالم توجيه روشني ندارد و علم نتوانسته براي ابتداي اين داستان كه مرحله قبل از انفجار بزرگ و همچنين مديريت اين انفجار و فاعل اين حادثه عظيم و دقيق پاسخ روشني بدهد.
در مورد مساله تكامل موجودات زنده و تداوم حيات در روي زمين كه مرتبط با نظريه تكامل است در صورت تمايل مي توانيم در نوبت هاي بعد به بحث تفصيلي بنشينيم .

پي نوشت ها :
1. در مورد درك جزئيات انفجار بزرگ مي توانيد به كتاب «خدا و علم » نوشته فيلسوف مشهور «ژان گيتون» و دو دانشمند فيزيك كوانتوم مراجعه نماييد .
2. رك : همان ، فصل تصادف در شكل گيري كائنات.
موفق باشید.

باسلام من برهان امکان و وجوب و بعض براهین دیگر را مطالعه کرده ام ولی هیچ برهانی به اندازه ی برهان صدیقین سخت نبود! می دانم این برهان مستقیما از ذات الهی به اثبات خدا می رسد ولی نمی دانم چگونه. لطفا بطور ساده توضیح دهید تا متوجه شوم. درضمن ما که قادر به شناخت ذات الهی نیستیم پس چطور می توانیم از ذات او به وجودش پی ببریم؟ باتشکر

پرسشگر گرامي، با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز

برهان صدیقین دارای تقریرهای گوناگونی است که تقریر ملاصدرا و پیروان حکمت متعالیه از این برهان نیازمند تبیین چندین مقدمه فلسفی است و به همین جهت درک دقیق برهان صدیقین برای فردی در سطح تحصیلات شما مناسب به نظر نمی رسد؛ اگر بخواهیم به طور کاملا مختصر و مجمل آن را بیان کنیم می توانیم بگوییم:
ما یقین داریم که در عالم واقعیتی هست و نمی توان گفت در عالم چیزی نیست، پس ما واقعیت داشتن هستی را درک می کنیم. این واقعیت هستی، ذاتا نابودی و زوال را نمی ‏پذیرد، حتی فرض زوال و رفع آن مستلزم اثبات آن است. زیرا اگر فرض کنیم واقعیت از بین رفته است، باز اثبات یک واقعیت را پذیرفته ایم و این یعنی اثبات مجدد اصل واقعیت در عالم.
اصل واقعیت ذاتا عدم و بطلان را نمی‏ پذیرد و معنا ندارد که واقعیت از بین برود و این یعنی همان واجب الوجود بودن واقعیت. پس در عالم واقعیتی که واجب الوجود بالذات است اثبات شد و ما فهمیدیم که در عالم حقیقتی واجب الوجود هست که واقعیت عالم را تشکیل می دهد و دیگر اشیایی که واقعیت دارند و واجب الوجود نیستند در هستی خود محتاج و قائم به آن واجب الوجود هستند.
در این برهان ما در حقیقت در می یابیم که همان امر مسلم و قطعی که آن را کاملا می فهمیم و ادراک می کنیم همان خداوند است، یعنی همان حقیقت غیر قابل انکار در عالم را به درستی می شناسیم و در می یابیم که همان گمشده ماست و به این جهت گفته می شود که برهان صدیقین ما از ذات واجب الوجود به اثبات آن می رسیم بدون آن که در نهایت جزئیات حقیقت وجودی این موجود واجب بر ما روشن شود.
به عبارت روشن تر ما حقیقتی را می یابیم که هست بدون آن که بدانیم آن حقیقت کیست، با برهان صدیقین می فهمیم که او خداست، اما هنوز دقیقا نمی دانیم آن حقیقت چیست؛ پس رسیدن به خدا از خود خدا منافاتی با این حقیقت ندارد که شناخت کامل ذات خداوند بر احدی مقدور نیست؛ در مقام تمثیل این همانند آن است که ما می فهمیم درون رشته سیم چیزی جریان دارد و بعد می فهمیم که این چیز جریان الکتریسیته است، اما هنوز نمی دانیم حقیقت جریان الکتریسیته چیست، اما یقین داریم که هست و همان جریان نامرئی درون سیم است .

چگونه می توانم بهترین دوست خدا و بنده خالص او باشم؟

عنوان بصری از امام صادق - علیه السلام - در مورد حقیقت بندگی سؤال کرد. امام فرمود: حقیقت بندگی، در سه چیز است:
اول: بنده، خودش را مالک چیزهایی که خدا به وی عطا کرده، نداند؛ زیرا بندگان مالک چیزی نمی¬شوند؛ بلکه مال را متعلق به خدا میدانند و در همان راه که فرموده، به مصرف می¬رسانند.
دوم: بنده، خودش را در تدبیر امور ناتوان بداند.
سوم: عُمر خودش را در انجام اوامر و ترک حرام¬های خدا مشغول بدارد. (بحار الانوار، ج 1، ص 224)
کسی که عبودیت و بندگی خدا را برگزیده است، در تمام مراحل زندگی و حتی در جزئیات اعمال و رفتار طبق رضای پروردگار عمل میکند؛ چشم امید او، فقط به خداوند است و مردم را در یاری رساندن، واسطه¬ای بیش نمی¬بیند.
امام باقر - علیه السلام - میفرماید:
«هیچ بنده¬ای آن طور که شایسته و سزاوار است، خدا را عبادت نکرده؛ تا آن که از همه مردم نومید شود. در این حال، خداوند میفرماید: بنده، خود را برای من خالص کرده. پس او را به کرمش میپذیرد». (بحار الانوار، ج 1، ج 67، ص 111)
برای آگاهی از خصوصیات بندگان خدا، آیات آخر سوره فرقان را که در بیان صفات بندگان خدا است، برایتان نقل می¬کنیم: «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاما...؛ بندگان خاص خداوندِ رحمان، کسانى هستند که با آرامش و بى¬تکبر بر زمین راه مى¬روند. هنگامى که جاهلان آن¬ها را مخاطب سازند و سخنان نابخردانه گویند، به آنان سلام می¬گویند و با بى¬اعتنایى و بزرگوارى مى-گذرند.
کسانى که شبانگاه براى پروردگارشان سجده و قیام مى¬کنند و مى¬گویند: پروردگارا! عذاب جهنّم را از ما برطرف گردان که عذابش سخت و پر دوام است. جهنم، بد جایگاه و بد محلّ اقامتى است.
کسانى که هر گاه انفاق کنند، نه اسراف مى¬نمایند و نه سخت گیرى؛ بلکه حالت اعتدال را رعایت مى¬کنند.
براى خدا شریک قائل نمى¬شوند و غیر او را عبادت نمى کنند.
کسى را به ناحق نمى¬کشند.
زنا و فساد نمى¬کنند.
شهادت دروغ نمى¬دهند.
هر گاه به باطل و لَغْوى مرور کردند، با متانت و بزرگوارى از آن مى¬گذرند». (الفرقان (25)، آیه 63 به بعد)
در اوایل سورۀ «مؤمنون» هم صفات بندگان خدا ذکر شده است که می¬توانید خودتان رجوع کنید.
نتیجه: بندۀ مطیع و خالص شدن، زمانی حاصل می¬شود که دستورات خداوند اجابت شود و از آنچه خداوند نهی نموده، دوری شود.

بسم الله الرحمن الرحیم

باسلام، سوالی درمورد برهان یا امر ترغیبی دفع خطر محتمل داشتم، چگونه اثبات می شود که اگر دنیای دیگری باشد خدا پرستان جزای خیر می بینند و کفار عقاب می شوند؟ ممنون ومتشکر از توجه شما

با سلام و شادباش فرا رسيدن سال نو و تشکر از ارتباط¬تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی

به نظر مي رسد سوال شما به جهت عدم تقرير مناسب از اين برهان است. تقرير اين برهان به صورت خلاصه به صورت زير است:
در امور زندگي انسان ها وقتي که احتمال خطر قابل توجهي را مي دهند به بررسي و جستجو مي پردازند تا آنجا که مطمئن شوند خطر از بين رفته يا احتمال تحقق آن بسيار ضعيف گشته و اين حکم و الزام يک حکم عقلاني است نه شرعي .
عقل است که در چنين مواردي ما را ملزم به تحقيق مي سازد تا گرفتار خطر نشويم. بلکه لزوم تحقيق و بررسي در موارد خطر و ضرر ولو احتمال آن قدر واضح و روشن است که بعضي دانشمندان بحث عقايد فرموده اند: فطرت انسان در چنين مواقعي او را ملزم به تحقيق مي کند. از اين رو واژه وجوب دفع ضرر محتمل به معناي الزام و ضرورت عقلي است نه شرعي. از جمله موارد به کارگيري اين قانون عقلي يا فطري اعتقاد به خدا و احکام الهي در مورد فرداي قيامت است.(1)
توضيح اين که بر فرض که در مورد عالم قيامت و عذاب دوزخ ما اعتقاد به هيچ کدام از حقايق ديني نداشته باشيم. همين که احتمال وجود ضرر و خطر دوزخ را بدهيم کفايت مي کند که عقل ما را ملزم سازد به کارگيري يک سلسله تمهيدات لازم در جهت دفع خطر محتمل که اين مقدمات و تمهيدات چيزي نيست جز ايمان به خدا و کتاب آسماني و انبياء الهي و حضرات معصومين(ع) و در يک کلمه دين.
بايد توجه داشته باشيد كه اين برهان بر اين پايه استوار است كه اگر خدايي وجود داشته باشد و او افرادي را براي هدايت بشريت فرستاده باشد و به آنها عقايد و دستوراتي را در غالب دين تعليم داده باشد تا مردم را به كمال برسانند، ديگر جاي سوال شما باقي نمي ماند و به عبارت ديگر اين برهان يا شبه برهان با اين پيش فرض صورت بندي مي شود كه احتمال وجود خداوند با تمام جوانب آن در نظر گرفته شده است و بدون اين احتمال ديگر ضرر محتملي باقي نمي ماند كه در صدد رفع آن باشيم.
در انتها كلامي از امام رضا(ع) مي آوريم كه به زيبايي جواب اين مساله را داده است: يكي از منكران وجود خدا نزد امام رضا(ع) آمد، در حالي كه گروهي در محضر آن حضرت بودند. امام به او فرمود:
اگر حق با شما باشد ـ كه نيست ـ و خدايي وجود نداشته باشد، در اين صورت ما و شما برابريم و نماز و روزه و زكات و ايمان ما به ما زيان نخواهد رسانيد ولي اگر حق با ما باشد و خدايي باشد ـ كه هست ـ در اين صورت ما رستگار و شما زيانكار و در هلاكت و خسران خواهيد بود.(2)

پي نوشت ها:
1. امامي و آشتياني، محمدجعفر و محمدرضا، عقايد اسلامي(سطح 1)، معاونت فرهنگي سازمان تبليغات اسلامي، تهران، 1366ش، ص10.
2. كليني، محمد بن يعقوب، الکافی، دار الكتب الاسلاميه، تهران، 1365ش، ج1، ص78.
جهت تسهیل و تسریع در امر پاسخگوئی از این پس، پرسشهای فقهی و احکام شرعی را تنها از طریق سامانه پاسخگوئی پیامکی به شماره 30009640 ، نشانی اینترنتی http://www.30009640.ir/sms و یا تلفن 09640 مطرح نمایید.

سلام چرا خداوند بندگان صالح خود را رنج میدهد ولذت میبرد؟؟ آیا این عدالت است که کسی زجر بکشد وسختی و خداوند لذت ببرد؟؟؟ چرا برای امتحان الهی باید سر امام حسین بریده شود وآنوقت خداوند رضایت دهد ولذت ببرد از پر پر شدن و قطعه قطعه شدن امام حسین؟ این دور از انسانیت ومردانگی است؟؟؟ چرا خداوند صالحان وپاکان را زجر میدهد وخودش لذت میبرد وشاد میشود؟؟؟؟

در ابتدا باید اشاره شود که بر خلاف آن چه در پرسش آمده خداوند از رنجی که از سوی ستمگران بر بندگان صالح او تحمیل می شود نه تنها خوشحال نشده و به تعبییر پرسشگر محترم لذت نمی برد. بلکه از آن رخ ها شدیدا غضبناک و به تعبیر قرآن متاسف می شود و چه بسا در همین انتقام بندگان صالح خود را از افراد ظالم می گیرد لذا فرمود: «فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعين» (1)امّا هنگامى كه ما را به خشم آوردند، از آنها انتقام گرفتيم و همه را غرق كرديم.
پس حکمت امتحانات الهی نسبت به بندگان خود حتی بندگان صالح خویش برای آن اموری نیست که در پرسش تصور شده، بلکه فلسفه آن را باید در اموری دیگری جستجو نمود که به نمونه های از آنها اشاره می شود:
چون خداوند، قادر و عالم مطلق بوده و فضل و رحمت او بی نهایت است، باید زیباترین و کامل‏ترین جهان را خلق می کرد .زیباترین وجود و کامل‌ترین جهان، دنیایی است که موجودی با اختیار خود در عرصه‏های سخت امتحان در حالی که عشق به خدای نادیده می‏ورزد صحنه‏های زیبایی از عشق به معشوق را خلق کند.
اگر در جهان خلقت صحنه هایی که در کربلا رخ داد ، ویا ابراهیم (ع) در ذبح اسماعیل (ع) به رغم محبت به فرزندش آفرید، نبود و یا نمایش عشق یوسف (ع) و اعتماد او به خداوند در حالی که در اوج جوانی و زیبائی بود و همه چیز برای او فراهم بود، اگر این ها در عرصه‏های جهان نبود، آیا جهان بدون این صحنه‏های عالی و شگفت آور و زیبا باز کامل‏ترین و زیباترین جهان بود ؟ این نکته همان است که از آن به نظام احسن تعبیر می‏شود .
پس اصولا یکى از مهم ترین سنت هاى الهى، امتحان و آزمایش الهى است. انسان ها در هر لحظه از زندگى خود در حال گذراندن آزمون هاى متفاوت هستند، و در دوره گذار به سر مى‏برند. آزمون ها ، همیشگى دائمى و فراگیر مى‏باشند.
از لحظه‏اى که تکلیف متوجه انسان است تا زمانى که مرگ انسان را فرا مى‏گیرد، چنین است .صرف گفتن شهادتین و ایمان آوردن کافى نیست که انسان دین دار واقعى باشد. باید ایمان از مرحله لسان به اعماق جان رسوخ نماید. خدا در سوره عنکبوت مى‏فرماید:
«آیا مردم گمان کردند به حال خود رها مى‏شوند و آزمایش نخواهند شد؟! کسانى را که پیش از آنان بودند آزمودیم، (و این ها را نیز امتحان مى‏کنیم) (1)
مفهوم آزمایش خداوند با آزمایش هاى ما بسیار متفاوت است. آزمایش هاى ما براى شناخت بیش تر و رفع ابهام و جهل است، اما آزمایش الهى «پرورش و تربیت» است.
در قرآن متجاوز از بیست مورد امتحان به خدا نسبت داده شده است. این یک قانون کلّى و سنّت دائمى پروردگار است که براى شکوفا کردن استعداد هاى نهفته و پرورش دادن بندگان، ‌آنان را مى آزماید؛ به این معنا که انسان ها را به میدان عمل مى کِشد تا ورزیده و آزموده و پاک شوند و لایق قرب خدا گردند.
امتحان خدا به کار باغبانیِ پر تجربه اى شبیه است که دانه هاى مستعد را در زمین هاى آماده مى پاشد. دانه ها با استفاده از مواهب طبیعى شروع به رشد مى کنند و با مشکلات مى جنگند و با حوادث پیکار مى نمایند و در برابر طوفان هاى سخت و سرماى کشنده و گرماى سوزان، ایستادگى به خرج مى دهند تا شاخة گلِ زیبایی، یا درختى تنومند و پرثمرى بار آید که بتواند به زندگى و حیات خود در برابر حوادث سخت ادامه دهد. این رمز آزمایش هاى الهى است.
قرآن مجید به این حقیقت تصریح کرده: «او آنچه را در سینه دارید،‌ مى آزماید تا دل هاى شما کاملاً خالص گردد و او به همه اسرار درون شما آگاه است».(2)
اگر آزمایش الهى نبود، استعداد ها شکوفا نمى شد . میوه هاى اعمال بر شاخسار نمایان نمى گشت. معلوم است که امتحان براى پاداش و کیفرى است که بشر با آن مواجه خواهد شد.(3)
علامة طباطبائى (ره ) مى فرماید: امتحان الهى صرفاً براى این است که صلاحیت باطنى انسان از نظراستحقاق ثواب و یا عذاب به منصه ظهور برسد (4). این یک شیوه کلى و سنت دائمى پروردگار است که براى شکوفا کردن استعدادهاى نهفته و از قوه به فعل رساندن، آن ها را مى آزماید، یعنى همان گونه که فولاد را براى استحکام بیش تر در کوره مى گذارند تا به اصطلاح آب دیده شود و فلز خالص تر به دست آید، آدمى را نیز در کوره حوادث سخت پرورش مى دهند تا مقاوم و خالص گردد.(5)
از طرف دیگر آنچه در نتیجه این آزمون ها متجلی می گردد، ملاک مرتبه و جایگاه انسان ها در زندگی حقیقی اخروی شان است.در دادگاه محاسبه خداوند به همبن نتایج در برابر انسان ها استدلال می شود تا جای عذر و انتقادی در مقابل ایشان نباشد ؛ على علیه السلام مى فرماید:
گرچه خداوند بزرگ به روحیات بندگانش از خودشان آگاه تر است، ولى آن ها را امتحان مى کند تا کارهاى خوب و بد که معیار پاداش و کیفر است، از آن ها ظاهر گردد.(6)
پس آزمون‌ها از دو جهت هدف خلقت را تأمین می‏کند:
نخست خلق زیباترین و کامل‏ترین عالم .
دیگری که از دل نکته نخست در می‏آید: اراده الهی به آن تعلق گرفته که کمال انسان در کوره آزمایش‌ها و در پس سختی‏ها به دست او برسد، مانند سنگ و فلزات مختلف که باید در آزمایشگاه‌های مختلف و در کوره‏ها و درجات مختلف، حرارت و آزمایش دیده شود تا فلز خالص پدید آید.
همه زیبایی و کمال عالم هستی و همه جمال خلقت انسان نیز رسیدن به نتیجه قرب خداوند و به فعلیت رساندن کمالات بالقوه درونی در کوره حوادث و آزمایش دنیا و با اختیار و انتخاب خود است. نهادن اولیه این کمالات در وجود او جلوه و زیبایی به مجموعه خلقت نمی بخشد و موجود برتری چون انسان را در مجموعه عالم متجلی نمی سازد .
بنابر این کمال و ماهیت انسان به گونه ای است که در سایه آزمون های جهان هستی، سختی‌ها، مشکلات و حوادثی که برای او اتفاق می افتد، و نحوه برخورد با آن‌ها استعدادهای بالقوه به صورت بالفعل درآمده، راه سعادت و شقاوت خود را تعیین می‌نماید. انسان ها برای تکامل آفریده شده اند، اما نه تکامل اعطایی و ناخود اگاه بلکه تکاملی خود خواسته و به دست آْمده از پس آزمون ها و امتحانات سخت و دشوار.
در حقیقت رسیدن به درجات بالای تعالی و کمال حقیقتی، دست یافتنی و از مقوله "شدن " می باشد که لازم است انسان خود را به آن برساند. خداوند از ما می خواهد که خود را به این مرتبه و مقام برسانیم. حقیقتی که در ابتدا به طور غیر ارادی و بدون اختیار دارا بودیم، این بار در طی آزمایش گوناگون و با تلاش خود به دست آوریم تا بهشت حقیقی را که نتیجه کمال و تعالی است،به دست آوریم .به طور خلاصه میتوان گفت سوال از آزمایش یا انتظار نبود آزمایش مساوی است با سوال از اصل آفرینش انسان و بیهوده شدن اصل آفرینش، اگر قرار بود با اراده الهی جنایت یزید و یزیدیان منع میشد دیگر خلقت انسان بیهوده میشد ،ولی خداوند انسانها را مختار آفرید و راه خوبی و بدی را به آنها نشان داد و در امتداد رفتار آنها برای حسینیان بهشت و یزیدیان جهنم را قرار داد.
پی‌نوشت‌ها :
1. عنکبوت(29)آیه 2 و 3.
2. نهج البلاغه، نشر موسسه امیرالمو منین قم 1375 ش، کلمات قصار، جمله 93.
3. علامه طبا طبایی، تفسیر المیزان، نشر جامعه مدرسین، ج 20، ص 5 - 10؛ ونیز : ناصر مکارم تفسیر نمونه، نشر دار الکتب الاسلا میه تهران بی تا، ‌ج1، ص 526 - 530 و ج 24، ص 314 - 318،
4. علامه طبا طبایی همان ج 4، ص 61.
5. نهج البلاغه فیض الاسلام، کلمات قصار، جمله 90 .
6 . کلینی، اصول کافى، نشر دار الکتب الاسلامیه تهران 1380 ق، ج 4، ص 148.

1- در برهان علیت می گوییم که جهان معلول است و هر معلولی نیاز به علت دارد و... سوال این است که:

بر چه اساسی می گوییم جهان معلول است؟ شاید جهان اولیه ای به صورت ازلی وجود داشته و آرام آرام به صورت فعلی در امده است.

2- در اثبات روح می گوییم که ما گاهی چیزهایی را در خواب می بینیم که بعدها عینا"در عالم واقع اتفاق می افتد و باعث تعجب ما می شود، با توجه به این که ماده نمی تواند خارج از محدوده مکان و زمان حرکت کند بخش غیر مادی در وجود ما هست که آن را روح می گوییم. حال در اینجا هم سوال این است که:

بر چه اساسی می گوییم ماده نمی تواند خارج از محدوده مکان و زمان حرکت کند؟ مواد مختلف تحت شرایط خاص مختلف این امکان را می توانند داشته باشند که خارج از محدوده ی مکان و زمان حرکت کنند. در هر دو حالت فوق ما ابتدا یک موضوع را که صحت آن قابل تردید است می پذیریم و بر اساس آن فرض خود را اثبات می کنیم.

پاسخ 1:
چنان كه از سوالتان بر مي‌ آيد، منظور از جهان عالم ماده است كه متشكل از موجودات گوناگوني است. البته در برهان علیت گفته می شود که جهان پدیده یا ممکن الوجود است و هر پدیده ای نیازمند علت است نه این که جهان معلول است و .... ؛ به همین جهت آنچه اکنون لازم است اثبات شود پدیده بودن جهان یا همان حادث و ممکن الوجود بودن آن است.
در مورد موجودات مادی و عالم ماده باید گفت که تحقیقات دانشمندان علوم تجربی بهترین شاهد بر حدوث این مجموعه است، زیرا دانشمندان فیزیک کوانتوم سال هاست که به نتیجه مورد اتفاقی در مورد عمر عالم و کائنات رسیده، بر اساس داده های علمی عمری معین را برای عالم ماده تخمین زده اند.(1)
از طریق قانون آنتروپی(كاهش انرژی و حرارت جهان و اين كه تمام اجسام از گرمى رو به سردى مى گرايند) ازلی بودن را نمی توان برای عالم ماده ثابت دانست؛ (2) پس یقینا عالم حادث است، اما اگر عالم را از نظر زمانی حادث هم ندانیم و بگوییم جهان از ازل بوده است، باز دلیلی بر معلول نبودن آن نخواهد بود؛ زیرا مراد اندیشمندان دینی از معلول بودن عالم و حدوث آن حدوث زمانی نیست. بلکه حدوث رتبی و ذاتی است.
توضیح آنکه :
حدوث دو معنا دارد، حدوث زمانی و حدوث رتبی و ذاتی؛ حدوث زمانی یعنی چیزی در زمانی نبوده و بعد به وجود آمده است، اما حدوث رتبی آن است که یک چیز همواره بوده، اما همواره چون علتش وجود داشته، او هم وجود داشته، یعنی نیاز او به علت ایجاد کننده اش ضروری و دائمی است. همواره تا علتش بوده، او هم وجود داشته، اما در عین حال رتبه وجودی او بعد از علتش است.(3)
فلاسفه بر این باورند که عالم به لحاظ زمان حادث نیست، بلکه حادث ذاتی است، یعنی چون زمان هم جزو عالم است، پس همانند عالم حادث است، ولی به حدوث ذاتی و گرنه این طور نیست که روزی زمان بوده و عالم نبوده، بعد عالم ایجاد شده باشد تا عالم حادث زمانی تلقی شود. پس عالم ازلی نیست، بلکه حادث است، ولی طبق نظریه فلاسفه حدوث عالم ذاتی است و طبق نظریه متکلمین حدوث عالم زمانی، ولی در هر دو صورت عالم ازلی نیست، بلکه حادث است.(4)
بر این اساس حتی اگر عالم را قدیم زمانی هم بدانیم، تردیدی وجود ندارد که عالم حادث رتبی و ذاتی است و چون وجود لازمه ذات او نیست ، حتما علتی آن را ایجاد نموده است و در نتیجه عالم یقینا حادث است و در مرتبه بعد از علت خود قرار دارد.
به علاوه که ممکن الوجود بودن این عالم از طریق برخورداری از صفات محدودیت و ترکیب و تغییر و... که خود نیز بدان اشاره کرده اید کاملا ثابت می شود.

پی نوشت ها :
1. http://ipho.blogfa.com/post-73.aspx
2. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، انتشارت صدرا، تهران 1374 ش، ج 4، ص 176.
3. علامه طباطبایی، نهایة الحکمه، قم، المركز العالمي للدراسات الإسلامية . بي تا، مرحله دهم -فصل اول و ششم.
4. محمد سعیدی مهر ، آموزش کلام اسلامی، نشرطه، قم 1383 ش، ج 1، ص 193.
.....................................................

پاسخ 2:
زمان بر اساس حرکت ماده اعم از حرکت ‏های عرضی و جوهری تولید می‏گردد و جسم با حرکت خود مقدار حرکت خود را که همان زمان است‏ می ‏سازد و در حقیقت حرکت، پدید آرنده زمان می باشد(1) بر این اساس ماده در زمان حاضر خود به نوعی سازنده زمان است و زمان آینده بر اساس وجود آن شکل می گیرد. لذا زمان آینده هنوز محقق نشده و با وجود ماده، آن به آن و به ناچار زمان تحقق می کند و معنا ندارد ماده خارج از زمان باشد. مگر آنکه در این میان کسی تعریف جدیدی از زمان ارائه دهد.
بنابراین برای ماده به تنهایی، امکان ارتباط خارج از زمان وجود ندارد. بلکه اساساً بدون آن، زمانی وجود ندارد تا ماده بخواهد در آن از حوادث آینده مطلع شود و اینکه در برخی از موارد از رویاهای صادقه برای اثبات روح استفاده می کنند بدان جهت است که روح در عالم خواب از بدن مادي ما تا حد زيادي فاصله گرفته و وارد عالم مثال و بدن مثالي مي شود و به سير خود ادامه مي دهد و این عالم اگر چه برخی از آثار ماده را دار است. اما در عین حال از زمان و مکان دنیایی، که برای ماده قابل تصور است، خالی است(2) و از آنجا که برخی از حقائق آینده، در آن عالم وجود دارد روح می تواند با ورود به آن، برخی از حقائق را کشف کند.
به علاوه آنکه فارغ از اشکال فوق اساساً اگر وجود روح را نپذیرفته و انسان را منحصر در این ماده بدانیم، امکان ارتباط این ماده که در فلان نقطه از زمین بدون حرکت به زمین افتاده با شخصی که احیاناً از دنیا رفته و در عالم خواب به او خبری از آینده داده، چگونه محقق می شود به عبارت دیگر این دو شخص با فرض انحصار در بدن مادی که هر کدام در نقطه از عالم قرار دارند، چگونه با هم ارتباط بر قرار می کنند؟
بنابراین با فرض پذیرش رویاهای صادقه، چاره ای جزء پذیرفتن روح نیست حال بر فرض این امر صحیح بوده و خوابهای صادق بر اساس خروج ماده از زمان و مکان باشد، دلیل بر عدم وجود روح نمی شود. چرا برای اثبات وجود روح ادله قطعی دیگری وجود دارد مثلاً آدمی در این نکته تردیدی ندارد که وجود دارد. علم به وجود خود دارد. از خود تعبیر به (من) می‌کند. این (من) از آغاز تا پایان عمر یک واحد بیش تر نیست (من امروز) همان (من دیروز)، همان (من بیست سال قبل) می‌باشد.
به همین دلیل همه مردم از آغاز تا پایان عمر مرا یک آدم می‌شناسند اکنون حساب کنیم و ببینیم این موجود واحد که سراسر عمر ما را پوشانده چیست؟آیا ذرات و سلول‌های بدن ما و یا مجموعه سلول‌های مغزی و فعل و انفعالات آن است؟ اینها که در طول عمر ما بارها عوض می‌شوند و تقریباً در هفت سال یکبار تمام سلول‌ها عوض می‌گردند، از این روشن می‌شود که غیر از اجزای مادی،‌یک حقیقت واحد ثابت در سراسر عمر، وجود دارد که همانند اجزای مادی تعویض نمی‌شود این همان چیزی است که از آن به روح یاد می‌شود.

پی نوشت ها:
1. رك: مطهرى مرتضي، مجموعه‏آثار، چ صدراء، تهران 1370 ه.ش ، ج 6 ص 837.
2. آيه اله مكارم، تفسیر نمونه، چ دارالکتب الاسلامیه،تهران،بی تا،ج 14، ص 314.

ما می دونیم برگی از درخت نمی افته مگر به اذن خدا پس چرا خدا گذاشت امام حسین (علیه السلام) به این وضع فجیع شهید بشه؟ مگه این نیست که خدا اگه می خواست دوباره قضیه حضرت ابراهیم و اسماعیل اتفاق می افتاد؟

پاسخ:
خداوند برای جهان هستی و برای زندگی انسان ها سنت هایی مقرر نموده است که ثابت و پایدار بوده و غیر قابل تغییر هستند، همان گونه که خود در آیات بسیاری به این حقیقت تأکید نموده است. ازجمله سنت های حاکم بر زندگی انسان ها، یکی سنت امتحان و ابتلا و دیگری اختیار و انتخاب انسان ها است. خداوند هم ملائک را داشت و هم موجودات مادی و زمینی را؛ ولی هیچ کدام شایستگی مقام خلافت را نداشتند زیرا فرشتگان اقتضای فساد نداشتند و جز خیر و خوبی و نور و کمال نمی طلبیدند.
بر این اساس خدا انسان ها را آفریده و به آنها قدرت و توان داده و آنان را به سوی حق دعوت کرده و از پیمودن غیر آن نهی کرده تا با اختیار و آگاهی رهرو حق یا باطل گردند. آنان هم می توانند رهرو حق شوند و هم باطل و این گونه نیست که امکان ظلم و ستم و تجاوز و... نداشته باشند زیرا اگر این امکان را نداشتند، امتحان معنا پیدا نمی کرد. شما باید بتوانید شمشیر به گردن مظلوم بزنید و این شمشیر وقتی به گردن او می خورد، باید آن را ببرد تا بتوان به شما گفت با این شمشیر به گردن مظلوم نزن. اگر نتوانید بزنید یا اگر شمشیر نبرد، دیگر نمی توانید بگویید: من نزدم و نبریدم.
اگر بنا باشد این سبب کارگر نباشد، باید قانون علت و معلول نقض گردد و با وجود علت، معلول وجود نیابد و این نقض سنت حاکم بر جهان، از خدای حکیم صورت نمی گیرد همچنان که سنت امتحان خدشه دار می شود. بنابراین خدا راضی نیست که ظلم صورت گیرد و انسان ها ظالم یا مظلوم شوند. به همین جهت از ظلم کردن و ظلم پذیری نهی کرده اما اگر امکان و توان ظلم کردن را هم می گرفت، نظام امتحان و نظام علت و معلول را به هم ریخته و خلقت را بی پایه و اساس ساخته بود و این مخالف هدف او از خلقت است.
خداوند بارها اعلام کرده که اگر می خواستیم شما را به گونه ای می آفریدیم که جز حق نخواهید (آفرینش فرشته گونه به شما می دادیم) یا با نشان دادن آیات قهر و غضب، جرأت و امکان انتخاب گناه و فساد را از شما می گرفتیم اما در این صورت خوب بودن شما انتخابی و ارزشمند نبود و بد و خوب از هم متمایز نمی شدند؛ زیرا کسی را جرأت و امکان بد بودن نبود. اراده خدا بر خوب بودن اختیاری است. از این رو باید امکان و توان بد بودن به انسان داده شود و با قهر و غلبه به راه خوبی برده نشود. تأثیر گذاری اسباب هنگام استفاده از آنها در مسیر بد گرفته نشود.
در نتیجه هرچند شهادت امام حسین بر خداوند ناگوار است و این یکی از بزرگترین جنایات بشریت محسوب می شود، اما در عین حال خداوند برخلاف سنت خود آن ظالمان و جابران را از کار خودشان باز نداشت تا زشتی و زیبایی انتخاب بشری بر همگان آشکار گردد و به همین دلیل داستان کربلا رقم خورد که یک طرف آن زشتی انتخاب بشری سپاه کوفه بود و طرف دیگرش زیبایی و شکوه انتخاب بشری اباعبدالله و یارانش با همه تأثیرات مثبت و برکاتی که به دنبال داشت و دارد.
به یقین اگر خداوند می خواست می توانست مانع این کار شود و همانند ذبح اسماعیل داستان را به گونه دیگری رقم بزند، اما در آن واقعه مهم آزمایش شدن ابراهیم (علیه السلام) بود که انجام شد، اما در داستان کربلا تنها نکته مهم آزمایش شدن امام حسین و یارانش و کوفیان نبود.
اینکه خداوند بر این عالم احاطه داشته و هیچ امری بدون علم و اراده او محقق نمی شود، امری مسلم و قابل قبول است اما اراده خداوند در دو معنا به كار مي رود: اراده تكويني و ارده تشريعي.
اراده تكوينى يعنى اگر قضا و قدر حتمى الهى به چيزي تعلق بگيرد، وقوعش حتمي و يقيني است، مثلاً مشيت الهي به آن تعلق گرفته كه زمين در مداري به دور خورشيد در حركت باشد يا نظام الهي بر آن تعلق گرفته كه هر معلول از سببي محقق شود و ...
اما ارده تشريعي، حُب و رضايت خداوند به وقوع امري است. چنين امري غيرحتمي و وقوعش غيرضروري است. در مورد روزه مي فرمايد: "يُريدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلا يُريدُ بِكُمُ الْعُسْرَ؛(1) ...خداوند، راحتى شما را مى‏ خواهد، نه زحمت شما را..." يا خداوند ارده كرده است كه افراد به يكديگر ظلم نكنند و ... حال آن كه هر روز در عالم هزاران ظلم و... اتفاق مي افتد. اراده تشريعي وقوعش غير حتمي است.
حال با اين بيان روشن مي شود كه ارده و يا علم خدا در اين گونه امور، به هيچ عنوان زمينه و شرائط را براي افراد فراهم نكرده تا در نتيجه آن از افراد سلب اختيار شده و به نوعي مجبور باشند. البته اگر چه شايد در برخي موارد، زمينه هاي محيطي، خانوادگي و... كه در سؤال به آن اشاره كرده ايد، در ايجاد امري مؤثر باشند اما اين امر اولاً با اراده خدا نبوده و ثانياً وجود زمينه هيچ گاه سلب كننده اختيار از افراد نيست. بهشت و جهنم انسان ها بر اساس اعمال اختياري آنهاست.

پي نوشت:
1.بقره(2)آيه 185.

صفحه‌ها