خداشناسي
۱۳۸۹/۰۴/۱۱ ۱۸:۱۳ شناسه مطلب: 13799
هر موجودی که تصور کنیم یا نیاز به علت دارد و یا نیاز به علت ندارد. آن را که نیاز به علت ندارد را علت العلل بنامیم، وجود حداقل یک خدا اثبات می شود. اما این که بتوانیم بگوییم فقط و فقط یک خدا وجود دارد. چند راه داریم. یکی از این راه ها این است که بگوییم علت العلل باید بی نیاز و نامحدود باشد. بی نیاز بودن و بی نقص بودن علت العلل چگونه اثبات می شود؟ چرا علت همه چیز باید بی نقص باشد و چه اشکالی ایجاد می شود اگر دارای نقص باشد و همچنین علت تمامی موجودات باشد؟
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
نقص مساوي با فقدان است. چيزي را ندارد ؛ پس ناقص است. نقص هميشه در نسبت با يك كمال مطرح مي شود ؛ چون آن كمال نيست ، پس ناقص است. اما چرا خداوند و علت العلل نمي تواند ناقص باشد :
معنايش اين است كه كمالي در وجود است كه او ندارد. اين فرض به چند دليل نادر ست است.
1- كمال وجودي از كجا آمده وآفريده كيست؟
آيا مگر آفريدگار ديگري هم غير خدا هست؟
در حالي كه خداوند آفريده تمام عالم هستي است.
2- خداوند مركب از وجود چيزي و عدم چيزي خواهد شد. در حالي كه خداوند وجودي بسيط و غير مركب است. مركب به اجزاي خود نياز دارد و خداوند بي نياز است.
3- خداوند با نداشتن كمال مفروض به آن نياز خواهد داشت ، پس نقص نشانه نياز است . نياز صفت موجودات ممكن الوجود است و خداوند بي نياز مطلق است.
4- نقص نشان محدوديت است. چون وقتي چيزي را ندارد ، يعني محدود به آن چيز است. اين مقدار را دارد ، آن مقدار را ندارد ، يعني محدود شده است. اما خداوند موجود بي نهايت و نامحدود است. هيچ چيز نمي تواند وجودش را محدود نمايد.
از نگاه فلسفي موجودات عالم هستى از حدود و اندازه هاى وجودى برخوردار هستند كه از اين حدود به «ماهيّت» نيز تعبير مى شود. ماهيّت، حكايت كننده چگونگى و چيستى موجود است. اين حدود علاوه بر اين كه چگونگى و ماهيّت موجود را ترسيم نموده و آن را از ديگر موجودات متمايز مى سازد ، در عين حال حكايت از محدوديّت وجودى آن موجود نيز مى كند. همين محدوديّت دايره كمال وجودى موجود را محدود نموده، باعث نقص وجودى او مى شود.
تمامى موجودات عالم امكان، از اين محدوديّت و نقص برخوردارند امّا برخى نقص كم تر و برخى نقص بيش ترى دارند.
اين موجودات ناقص و محدود و فقير در وجود خويش، به موجودى كامل و غير محدود و غنى، نيازمندند، كه او خداوند غنى مطلق است. سلسله موجودات فقير(فقر وجودى) از آن جا كه وجود دارند، در هستى خويش، به موجودى كه بى نياز مطلق است، يعنى خداوند متعال وابسته اند.
از سوى ديگر نقص و محدوديّت با يكتائى و توحيد ناب كه مستلزم كمال مطلق و بى كرانگى ذات است، هرگز سازگار نيست. چون يكتايى خداوند، از نوع وحدت عددى نيست كه با نقص و دوگانگى سازگار باشد. وحدت خداوند، وحدت حقّه است كه از مبرّا و منزه بودن ذات خداوند از هرگونه حدّ و نقصى حكايت دارد.
در واقع اگر خداوند ناقص باشد ، همانند موجودي از موجودات و مخلوقات ديگر خواهد بود . هيچ تفاوتي بين او كه آفريدگار بي همتا است و آفريده هاي او نخواهد بود.
۱۳۸۹/۰۴/۱۱ ۰۵:۰۶ شناسه مطلب: 13788
در مقاله ي شما با عنوان هدف از خلقت آسمانها و زمين به اين موضوع بر خوردم : "" براساس فرموده الهيِ (احببت ان اعرف), خاستگاه خلقت از سوي خداي متعال, همان معرفت الهي است. يعني خداوند با مسئله خلقت در صدد برآمد که خود را بنماياند."" حال سوالي برايم پيش آمده : مگر خداوند متعال نيازمند توجه و نماياندن است که بخواهد خود را به انسان بنماياند؟ اگر نيازمند نيست چرا مي خواهد خود را بنماياند؟
اين حديث ،خبر واحد است و در مسائل عقيدتي خبر واحد كارساز نيست . به همين خاطر نمي توان چندان به آن اعتنا كرد.
دوم : عرفا كه به اين حديث در آفرينش جهان تمسك مي كنند ، معتقدند كه حقيقت وجود جز يكي نيست و همه عالم مظاهر و نمود همان يك وجود هستند. حال اين وجود واحد دو مرتبه دارد: يكي مرتبه غيب و ديگر مرتبه آشكار شدن. خداوند در مرتبه غيب اراده مي كند كه به مرتبه آشكار در آيد و به همين خاطر بر اسما و صفات خود تجلي مي كند و جهان پديدار مي شود.
در اينجا دوستي به آشكار شدن ، حب ذاتي است نه خارج از ذات ، يعني آشكار شدن ذات در تجلي به اسما و صفات است و اسما و صفات چيزي خارج از ذات و حتي غير از ذات نيست. بنابراين نياز به خارج از ذات نيست تا با غني مطلق بودن خداوند ناسازگار باشد.
آنها مي گويند كه همه عالم با حب ذات الهي آشكار شد و آغاز آفرينش عشق و حب ذات خداوند به ذات خويش و اسما و صفات خود است ؛ پس همه عالم به عشق خداوند به ذات خود نمايان شد.
طفيل هستي عشقند آدمي و پري ارادتي بنما تا سعادتي ببري
بكوش خواجه و از عشق بي نصيب مباش كه بنده را نخرد كس به عيب بي هنري
يا در اين شعر:
ناگهان پرتو حسنت ز تجلي دم زد عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد
اما در عين حال در شعري ديگري از حافظ كه ظاهرا اشاره به همين حديث و روايت باشد ، اين عشق و حب براي علت آفرينش همچنان مخفي است.
ناگهان پرده بر انداخته اي يعني چه مست از خانه برون تاخته اي يعني چه
شاه خوباني و مقصود گدايان شده اي قدر اين مرتبه نشناخته اي يعني چه
برخي ديگر براي توجيه حديث گفته اند :شناخت خداوند براي خلق، وسيله تكامل آنها است ، يعني من دوست داشتم كه فيض رحمتم همه جا را بگيرد ، به همين جهت خلائق را آفريدم ، و براي سير كمالي آنها ، راه و رسم معرفتم را به آنان آموختم ، چرا كه معرفت و شناخت من رمز تكامل آنها است .
آري بندگان بايد ذات خداوند را كه منبع همه كمالات است بشناسند ، خود را با كمالات او تطبيق دهند ، و پرتوي از آن را در وجود خويش فراهم سازند ، تا جرقهاي از آن صفات كمال و جلال در وجودشان بدرخشد كه تكامل و قرب به خدا جز از طريق آراستگي به اخلاق او ممكن نيست ، و اين آراستگي فرع بر شناخت است.
از طرف ديگر نيز مي توان گفت كه شناخته شدن خداوند به وسيله مخلوقات، از معلولات و نتايج عالم آفرينش است نه علت پديد آمدن موجودات. پس اگر هم روايت صحيح باشد و مقصود شناخت انسان و مخلوقات باشد ، اينها همه پس از آفرينش و نتيجه آن است، نه علت و هدف آن . درحالي كه علت مقدم است و نتيجه متأخر از آن.
استاد محمدتقي جعفري معتقد است كه اساساً اين حديث معتبر نيست و نميتوان آن را به عنوان يك حديث قدسي معتبر دانست. استاد در اين باره مينويسد:
از حديث قدسي نقل شده كه خداوند ميفرمايد:
كنت كنزاً مخفيّاً فأحببت أن اُعرف فخلتُ الخلقَ لكي اُعرف.(1)
اهل حديث در سند اغلب احاديث قدسي اشكال كردهاند. به اين جهت، حديث مزبور را نميتوان معتبر دانست. با در نظر گرفتن اينكه از نظر قواعد عربي هم كلمه مخفي صحيح نيست، زيرا ماده خفي لازم است و مفعول از آن ساخته نميشود و به كتابهاي لغت كه از نظر وثوق كاملاً معتبر ميباشد، رجوع كرديم، حتي استعمال کميابي را نقل نكرده بودند.(2)
علامه جعفري درباره محتواي حديث ميگويد:
كنز مخفي يعني چه؟ بديهي است كه خفا و پنهاني در برابر آشكار و پيدايي است (اين دو مفهوم متضايفين ميباشند) و مانند دو مفهوم پدر و فرزند و برادر و خواهر . بنابر اين معناي اين كه خداوند نخست يك كنز مخفي بوده است، چنين ميشود كه واقعياتي آشكار بوده و خداوند از آن واقعيات پنهان بوده است! پس آن واقعيات ارتباطي با وجود خداوندي نداشتهاند! ممكن است گفته شود كه خفاي وجود خداوندي مستلزم آن نيست واقعياتي كه وجود داشتهاند، ارتباطي با خدا نداشتهاند، چنان كه عرش حقيقتي است كه نيرو يا بنياد كل هستي است اما نسبت به نمودها و پديدههاي هستي مخفي است. اين اعتراض صحيح نيست، زيرا مقايسه عرش با خدا درست شبيه به مقايسه كائنات با خداست، كه قطعاً غلط است و عرش عالم هستي مانند جوهر و بنياد آن بوده و امري است ممكن و حادث. بنابراين اعتقاد به خفاي نخستين خداوندي به اضافه اينكه واقعياتي را به وجود خداوندي فرض ميكند كه آشكار بودهاند و خدا از آنها مخفي بوده است، و ظهور آن وجود اقدس با خلقت كائنات داراي درك، شروع شده است! در نتيجه، باطن بودن خداوندي بر ظهور او سبقت داشته است.(3)
پينوشتها:
1ـ بحار الانوار، ج 84، ص 198.
2ـ تفسير و نقد و تحليل مثنوي، ج 2، ص 356.
3ـ ترجمه و تفسير نهج البلاغه، ج 11، ص 48 ـ 49.
۱۳۸۹/۰۴/۱۰ ۱۶:۲۱ شناسه مطلب: 13558
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلّم : اگـر از خـدا ، چنان كـه سـزد ، مىترسيديد علمى به شما آموخته مىشد كه جهل و نادانى با آن همراه نبود . كنزالعمّال : 5881 منتخب ميزان الحكمة : 406
پرسش 1:
آيا خدا صداي فيزيکي هم دارد؟
پاسخ:
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما ؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
خداوند جسم و نيست تا صدا فيزيكي آن گونه كه از لبان خارج مي شود ، داشته باشد ، اما مي تواند صداي فيزيكي را در هر چيزي ايجاد كند و بيافريند. مي تواند سنگ را به صدا در آورد يا درختي را به صدا در آورده و با موسي (ع) سخن گويد.
صدا به مفهومي که مي شناسيم ، يکي از راه هاي انتقال پيام است ، در عين حال که هدف اصلي نيز انتقال پيام مي باشد . اين هدف مي تواند به شکل هاي مختلف تأمين شود. خداوند راه هاي مختلف را براي رساندن پيام به انجام رسانده است ؛ بنابراين :
اولاً صدا به مفهوم الفاظ که بر اثر تموّج هوا در فضا پخش ميشود و انسان آن را ميشنود، از صفات امور جسماني است و بر اثر خروج الفاظ از دهان و لبان آدمي و يا حيوانات و يا بر اثر اصطکاک اجرام به وجود ميآيد و خداوند از آن منزّه است.
دوم: صداي خداوند همان کلام وحي آسماني است که آدمي از طريق پيامبران ، آن را ميتواند بشنود، چون آنچه از بين لبان رسول خدا براي مردم بيان شده ،کلام خدا است. مولوي ميگويد:
گرچه قرآن از لب پيامبر است هر کي گويد حق نگفت، او کافر است(1)
اين همه آوازها از شه بود گرچه از حلقوم عبدالله بود(2)
سوم: به يک لحاظ همه عالم هستي کلام خدا و صداي حق تعالى است ،چون جلوه اوست. کلام و صدا هم جلوه متکلم و صاحب صدا است.
امير مؤمنان(ع) فرمود:
«يقول لمن أراد کونه کن فيکون لا بصوتٍ يقرع ولا بنداءٍ يُسمع وإنّما کلامه سبحانه فعل منه أنشأه؛(3)
خداوند چيزي را که ميخواهد ايجاد کند ميگويد: باشد، پس ايجاد ميشود اما اين گفتن آوازي نيست که گوشها را بکوبد، و يا صدايي نيست که شنيده شود، بلکه سخن خدا کاري است که ايجاد کرده است».
بنابر اين عالم خلقت همه صدا و آواز خدا است . ما آدميان با اين که هم جزء مخلوقات و در واقع کلام و صداي حق تعالى هستيم، پيوسته با صدا و کلام حق تعالى يعني موجودات عالم سر و کار داريم و آنها ميبينيم و از آنها استفاده ميکنيم، پس صداي خدا را پيوسته ميشنويم ولي توجه نداريم.
صداي خدواند را در تمام عالم مي توان شنيد ، اما بايد گوشي متناسب با اين صدا داشت. صداي خدا را مي توان در ترنم آب ، آواز پرندگان ، صداي ورزش باد ، يا نوازش نسيم و... شنيد.
پينوشتها:
1. مثنوي معنوي، دفتر 4، ص 643.
2. همان، دفتر اول، ص 88.
3. نهج البلاغه، خطبه 186.
پرسش 2:
آيا مقربين و اوليا و انبياي خدا صداي فيزيکي خدا را مي شنوند؟
پاسخ:
با توجه به سوال اول پاسخ روشن است صدا به معناي اينكه خداوند جسمي داشته باشد تا صداي او را بشنوند ندارد ، اما مي تواند صدا را در اشياي مختلف ايجاد كرده تا اولياي الهي بشنوند.
هم چنين صدا به مفهوم وسيله انتقال پيام كه ممكن است گونه هاي مخلتفي غير از موردي كه در بالا گفتيم داشته باشد ، مثل تمام موجودات عالم كه همه آنها گويا و منادي اين هستند كه ما را خدا خلق كرده و همه بيانگر صفات خداي متعالند ، براي خدا قابل فرض است و انبياي الهي و هر كس ديگري مي تواند اين صدا را بشنود .
وحي الهي كه خدا به وسيله آن با پيامبرانش حرف ميزند و مفاهيم و علومي را به وسيله آن به آنها انتقال مي دهد ، گونه هاي مختلفي دارد كه نوعي از آن ايجاد صدا از طرف خدا در يك موجود ديگر است كه به وسيله اين صدا خدا وحي را به پيامبر انتقال مي دهد . مثل وحي اي كه خدا به وسيله درختي در كوه طور به حضرت موسي رساند و از طريق آن درخت با او صحبت كرد. اين نوع از كلام الهي مخصوص انبيا است و كس ديگري غير از آنان حتي اولياء الله و امامان اين نوع از كلام خدا را قادر به شنيدن نيستند بلكه غير پيامبران الهي مي توانند از طريق آنها به محتواي اين گونه كلام پي ببرند . اين صدا هر چند كه مي تواند فيزيكي باشد ولي صدائي نيست كه مستقيما از خدا به گوش پيامبر خدا برسد بلكه صدائي است كه خدا در شيئ ايجاد مي كند و پيامبر آن صدا را مي شنود .
پرسش 3:
آيا فکر کردن به اين قبيل مسائل (كه خدا صداي فيزيكي دارد و مقربان درگاهش صداي او را مي شنوند) گناه است؟
پاسخ:
سوال از اين گونه امور و تحقيق و تفكر پيرامون آنها نه تنها گناه نيست. اگر براي رسيدن به حقيقت باشد ، خدا شناسي محسوب مي شود كه بالاترين عبادات است . تفكر در صفات خدا و اسما و صفات و آيات الهي بالاتر از هر عبادتي است . امام صادق عليه السلام مي فرمايد: تفكر ساعة خيرٌ من عبادةِ سنة (1)نيز در آيه :« انّما يتذكر اولوالالباب» (2).
در تحقيق بايد به منابع اصيل اسلامي مراجعه كرد و يا از افراد مطلع و داراي تخصص در اين گونه امور راهنمائي خواست .
پي نوشت ها :
1 . بحارالانوار، ج 71، ص 327.
2. سوره زمر (39) آيه 9.
۱۳۸۹/۰۴/۱۰ ۱۶:۲۰ شناسه مطلب: 13557
پرسش: در زمان جاهليت مردم به بتها سجده مي کردند، ما هم به خانه خدا سجده مي کنيم، چه تفاوتی میان بت و خانه کعبه وجود دارد؟
پرسش 1: کعبه شرح در زمان جاهليت مردم به بتها سجده مي کردند، ما هم به خانه خدا سجده مي کنيم؟(تفاوت بت و کعبه در چيست؟) پاسخ: سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما ؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛ با سلام ؛ سوال شما در واقع ناشي از اشتباهي است كه در مورد حقيقت سجده و قبله در ذهن داريد ؛ بر اساس دستور صريح قرآن ما مسلمانان موظفيم در وقت نماز به سوي خانه خدا كه قبله ماست به نماز بايستيم و اجزائ نماز را چنان كه به ما گفته شده، به جا بياوريم؛ يكي از اجزا نماز سجده است . در فرهنگ اسلام سجده تنها بر خداوند جايز است .نمي توان بر ديگري سجده نمود . تفاوت ميان دو چيز ( به سمت كعبه يا براي كعبه ) كاملاً روشن است. هيچ مسلماني براي كعبه يا به كعبه سجده نمي كند ، بلكه به سمت كعبه و براي خدا سجده مي كند ، در حالي كه بت پرست براي بت و به بت سجده مي كرد. خداوند همان گونه كه براي كيفيت سجده در نماز جزئيات و شروطي را ذكر فرموده ، براي سمت و جهت فرد سجده كننده هم جهت خاصي را معين نموده است كه سمت خانه خدا وكعبه باشد. البته فلسفه اين امر را بايد در حقيقت قبله و ويژگي هاي كعبه و ابعاد توحيدي آن دانست ، اما نبايد فراموش كرد همه اعمال ما به دستور خداوند و از سر تسليم در برابر خواست اوست . روزي ما را دستور به نماز و سجده به سمت بيت المقدس و روزي ديگر به سمت كعبه فرمان داده است ، اما همه اين عبادات بايد براي خدا و براي اطاعت از دستور او انجام شود. پرسش 2: اصلا چرا کعبه خانه خدا شد، مگر خدا خانه هم دارد؟ پاسخ: خداوند سبحان بي نياز است و جسم نيست تا در خانهاي نياز به سكني داشته باشد. اگر به "كعبه"، "بيت الله" گفته ميشود، به جهت شرافت و قداست اين مكان است. نيز چه به اين جهت كه مهمترين مكان براي عبادت خدا است، همان گونه كه تمام مساجد و عبادتگاهي كه خداوند را در آن جا عبادت كنند، خانه خدا است. بنابراين خانه خدا اختصاص به كعبه ندراد ، بلكه هر جا كه ذكر و ياد خدا شود ، خانه خدا است و به همين خاطر مساجد نيز خانه خدا هستند ، اما مهم ترين مكان در روي زمين كه توسط پيامبران الهي و فقط براي عبادت خدا ساخته شده و بناي توحيدي است ، كعبه است و به همين خاطر هر گاه كه خانه خدا گفته شود ، كعبه مقصود است. خداوند بزرگ با در نظر گرفتن مصالح انسانها به حضرت ابراهيم و اسماعيل دستور ساخت و تجديد بناي آن را صادر نمود، تا مردم برگرد آن جمع شوند و خداي واحد را عبادت كنند و انسانها از اين طريق به تعالي و رشد نايل گردند. مناسك حج و زيارت خانه خدا از آثار و فوايد اخلاقي، سياسي و فرهنگي گوناگوني برخوردار است و به خاطر همين فوايد است كه خداي متعال دستور زيارت آن را به مردم داده است : 1 - در بُعد اخلاقي: مهمترين فلسفه حج، دگرگوني اخلاقي است كه در انسانها به وجود ميآورد. مراسم "احرام" انسان را از تعلقات مادي و امتيازات ظاهري و لباسهاي رنگارنگ و زر و زيور بيرون ميبرد. با تحريم لذائد و پرداختن به خودسازي (كه از وظايف محرم است) او را از جهان ماده جدا ميكند و در عالمي در نور و روحانيت و صفا فرو ميبرد. آنان را كه در حال عادي، بار سنگيني امتيازات موهوم مانند درجه و مدال را بر دوش خود احساس ميكنند، به يك باره سبكبال ميگرداند. مراسم حج يكي پس از ديگري آدمي را از علاقههاي مادي و گذشتهاي تاريك و گناه آلود بريده و به آيندهاي روشن و پرصفا و نور پيوند ميدهد. به ويژه با توجه به اين حقيقت كه بسياري از اعمال و اذكار حج حكايت از خاطرات ابراهيم، اسماعيل و هاجر است. حاجي مجاهدتها و ايثارگريهاي آنان را لحظه به لحظه در برابر چشمان خود مجسم ميكند و آنها را به صورت سمبليك انجام ميدهد. نيز با توجه به اين كه در سرزمين مكه عموماً و مسجدالحرام و خانه كعبه و محل طواف خصوصاً يادآور خاطرات پيامبر اسلام(ص) و پيشوايان بزرگ و مجاهدتهاي مسلمانان صدر اسلام است، در هر گوشهاي از مسجدالحرام و سرزمين مكه چهره پيامبر(ص) و علي(ع) و ديگر پيشوايان بزرگ را مينگرد و آواي حماسههاي آنان را ميشنود. اينها همه دست به دست هم ميدهند و زمينه يك انقلاب و دگرگوني بزرگ اخلاقي را در دلهاي آماده فراهم ميكنند، كه مايه تعالي و رشد فردي ميگردد. بدين جهت در روايت امام صادق(ع) آمده است: "كسي كه حج را به طور كامل انجام دهد، از گناهان خود بيرون ميآيد، همانند روزي كه از مادر ولادت يافته است". (1) 2 - در بُعد سياسي: مراسم حج در عين حالي كه خالصترين و عميقترين عبادتها را عرضه ميكند، مؤثرترين وسيله براي پيشبرد اهداف سياسي اسلام است. در اين اعمال روح عبادت كه توجه به خدا است، با روح سياست كه توجه به خلق خدا است، درهم آميخته است. حج عامل مؤثري براي وحدت اسلامي، عامل مبارزه با تعصبات ملي و نژادپرستي و رهايي از حصار مرزهاي جغرافيايي است. آشنايي و آگاهي مسلمانان بدين جهت است كه امام علي(ع) درباره حج فرمود: "الحج تقويه للدين؛ مراسم حج براي تقويت دين تشريع شده است".(2) 3 - در بُعد فرهنگي: ارتباط قشرهاي مسلمانان در ايام حج ميتواند به عنوان مؤثرترين عامل مبادله فرهنگي و انتقال فكرها درآيد، خصوصاً با توجه به اين كه اجتماع با شكوه حج نماينده طبيعي و واقعي همه قشرهاي مسلمانان جهان است. بدين جهت است كه در روايت در مورد فلسفه حج آمده است. "خداوند اين بندگان را آفريد و فرمان هايي در طريق مصلحت دين و دنيا به آنها داد، از جمله اجتماع مردم شرق و غرب را در آيين حج مقرر داشت، تا مسلمانان به خوبي يكديگر را بشناسند و از حال هم آگاه شوند و هر گروهي سرمايهاي تجاري را از شهري به شهر ديگر منتقل كنند نيز براي اين كه آثار پيامبر و اخبار او شناخته شود و مردم آنها را به خاطر آورند و هرگز فراموش نكنند".(3) اما اين كه خانه خدا يكي از مظاهر بت پرستي است چنين نيست، بلكه خانه خدا خانه توحيد است و اعمال حج با تمامي اذكار و اركانش يكي از مظاهر زيبايي توحيد و يگانه پرستي است. مسلمانان در اين اعمال با سخن و عمل، توحيد و يگانه پرستي را ابراز ميدارند. بيان داشته ايد كه با رفتن به حج مال خود را از دست ميدهيم، پاسخ: رفتن به حج را نميتوان از دست دادن مال تلقي كرد، بلكه خرج كردن در راه خدا همانند خمس و زكات است كه مايه بركت دنيوي و ذخيره آخرت آدمي ميگردد. تعرض به نواميس مردم: به نواميس مردم در ايام حج تعرض نميشود، مگر آن كه زني از خود ضعف نشان دهد و حريم اسلامي را رعايت نكند و خود موجبات طمع و چشمداشت نامحرم را فراهم نمايد. اگر در برخي موارد تعرضي اتفاق افتد، اين در همه جا وجود دارد. پينوشتها: 1 . مجلسي، بحارالانوار، ج 96، ص 26. 2 . نهجالبلاغه، كلمات قصار، ش 252. 3 . شيخ صدوق، علل الشرايع، ج 2، ص 109.
۱۳۸۹/۰۴/۰۵ ۲۰:۴۲ شناسه مطلب: 13247
به نام خدا تقريري بر اثبات كمال مطلق بودن واجب الوجود بنويسيد. با تشكر
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
كمال مطلق بودن واجب الوجود، از خود مفهوم «واجب الوجود» استفاده مى شود.
خداوند بايد کمال مطلق باشد; چرا که اگر ناقص باشد، معنايش اين است که نسبت به کمال يا کمالاتى، حالت امکانى دارد. ذات او، فاقد يک صفت کمالى است. آن گاه بايد گفت که ذات واجب الوجود، واجد يک سرى کمالات و فاقد بعضى از کمالات ديگر است. مفهوم چنين مطلبى اين است که واجب الوجود - به حسب تحليل عقلى - مرکب از وجود و عدم باشد; يعنى، مرکب از داشتن يک سلسله کمالات و نداشتن يک سلسله کمالات ديگر، و چيزى که مرکب باشد ولو مرکب عقلى (بر اساس تحليل عقلى مرکب از اجزايى باشد) نيازمند به اجزايش خواهد بود و لازمه احتياج، امکان است; يعنى، نسبت به کمالاتى که ندارد، حالت امکان دارد و حال آن که چنين مطلبى، در ذاتى که ما فرض کرديم - که او واجب الوجود است - راه ندارد و در واقع خلاف فرض است.
اما اين که واجب الوجود حتى از ترکيب اجزاى تحليلى عقلى نيز مبرّاست; به اين دليل است که در جاى خود ثابت شده که عقل تنها مى تواند موجودات محدود را به دو حيث ماهيت و وجود - که بيان ديگرى از ممکن الوجود است تحليل کند - اما واجب الوجود، وجود صرف است و عقل نمى تواند هيچ ماهيتى را به آن نسبت دهد و تحليلى را از آن ارائه نمايد. بر اين اساس خداوند متعال، از هر گونه ترکيب، حتى ترکيب از اجزاى تحليلى عقل نيز مبرّا است.
بنابراين، با دقت در مفهوم واجب الوجود بايد اذعان کنيم که خداوند، داراى تمامى کمالات و در واقع مطلق کمال و کمال مطلق است . انفصال بعضى از کمالات از ساحت مقدس او، به معناى خروج واجب الوجود از «وجوب وجود» به «امکان وجود» است; حال آن که فرض ما بر آن است که خداوند واجب الوجود است.
۱۳۸۹/۰۴/۰۵ ۱۹:۲۶ شناسه مطلب: 13242
من یک دختر مسلمانم و به تازگی احساس میکنم که ایمانم ضعیف شده و علت ان را نداشتن شناخت خداوند میدانم. باتشکر از راهنمایی شما
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز2
راههاي پيش روي بشر براي خداشناسي سه قسم است:
ا) راه دل يا فطرت ،يعني هر انساني به مقتضاي خلقت و ساختمان اصلي روح خود خدا را ميشناسد ،بدون اين كه نيازمند به اكتساب و تحصيل علوم مقدماتي داشته باشد.
منظور از فطرت، فطرت عقل نيست، بلكه مقصود فطرت دل است. عرفا از آن جا كه به نيروي عشق فطري ايمان و عقيده دارند، در تقويت اين نيرو ميكوشند. اگر بخواهيم بدانيم آيا چنين احساسي در آدمي هست ، دو راه در پيش داريم:
1- دست به آزمايش در وجود خود و ديگران بزنيم.
2- ببينيم دانشمنداني كه ساليان دراز در زمينه روان آدميان از جنبه مسائل معنوي مطالعه و تحقيق كردهاند چه نظر دادهاند.
ب) راه حس و علم يا راه طبيعت.
اين راه سه راه ديگر دارد:
1- راه تشكيلات و نظاماتي كه در ساختمان جهان به كار رفته است.
2- راه هدايت و راهنمايي مرموزي كه موجودات در مسير خويش ميشوند.
3- راه حدوث و پيدايش عالم.
ج) راه عقل يا راه استدلال و فلسفه.
اين راه گرچه سخت و پر پيچ و خم است و پيمودن آن و فهماندن و فهميدنش نياز به مقدمات زيادي دارد، ولي بهترين و محكمترين طريق خداشناسي و معرفت به حضرت ربوبي است.
هر يك از سه راه فوق از وجهي بر راههاي ديگر رجحان دارد: راه دل و فطرت از نظر شخصي كاملترين راهها است ؛يعني، براي هر فرد بهتر و لذتبخشتر و مؤثرتر اين است كه از راه دل به معرفت خداوند راه يابد، ولي نميتوان آن را به صورت يك علم قابل آموزش براي عموم درآورد.
راه مطالعه حسي و علمي خلقت از نظر سادگي و روشني و عموميت بهترين راهها است اما اين راه تنها ما را به وجود قوه عليم و حكيم و مدبري كه طبيعت را ميگرداند و اداره ميكند، معتقد ميكند اما آيا آن قوه خدا است و مصنوع صانع ديگري نيست؟ علوم حسي بشر از اثبات آن عاجز است.
راه عقل تنها راهي است كه خداشناسي را به صورت يك علم مثبت، منسجم و منطقي درميآورد،(1).
در مورد اثبات وجود خداوند دلايل متعددي اقامه شده كه برخي وجداني (مانند برهان فطرت) برخي علمي (مانند برهان نظم) و برخي عقلي و فلسفي است (مانند برهان محرك اول ارسطو، برهان وجوب و امكان، برهان وسط و طرف، براهين استحاله تسلسل، علل هستي بخش، برهان مشروطيت و اطلاق فارابي، قاعده الشيء ما لم يجب لم يوجد از خواجه نصيرالدين طوسي، برهان صديقين صدرايي و.).
هر يك از براهين مذكور مبتني بر مباني و مبادي عقلي و فلسفي ويژهاي است كه در يك نامه مجال پرداختن به هيچ يك از آنان نيست.
در اين جا به طور فشرده به ذكر يكي از روشنترين آن ها بسنده نموده و براي تحقيق بيش تر كتابهايي را معرفي كنيم. اين برهان ضمن آن كه قدمت بسياري دارد، يكي از استوارترين ادله خداشناختي است .از جهان اسلام به تئولوژي غربي نيز راه يافته ، نزد تئولوژيستها و فيلسوفان دين غرب تحت عنوان (from Contingency Argument ) به عنوان خدشه ناپذيرترين برهان- كه تاكنون انديشه بشر بدان راه يافته- مورد پذيرش واقع گرديده است.
سير پيدايش و سپس ورود اين برهان در انديشههاي كلامي غرب طبق نمودار زير است: فارابي--- ابوعليسينا--- غزالي--- ابن رشاندلسي--- ابن ميمون--- الهيات نوين غرب .
اصل برهان به طور فشرده از قرار زير است:
1- بدون شك جهاني واقعي نه وهمي صرف وجود دارد (رئاليسم و نفي سفسطه).
2- آنچه در جهان است ،همه ممكنالوجودند. يعني وقتي نظر به ذات آن ها كنيم، هيچ يك بالذات اقتضاي وجود ندارند. بلكه همه موجوداتي هستند كه ميشود وجود داشته و ميشود وجود نداشته باشند. در مرتبه ذات و بدون علت هيچند .
3- تمام جهان يك واحد ممكنالوجود است. زيرا وقتي اجزاي جهان همه ممكنالوجود باشند ،كل جهان- كه يك واحد ارگانيك است- نيز ممكنالوجود است .از مجموعه موجودات ممكنالوجود واجبالوجود پديدار نميشود. پس جهان يك واحد ممكنالوجودي بيش نيست .
4- هر ممكن الوجودي در تحقق و بقاي خويش نيازمند و وامدار ديگري است.
اگر جهان بينهايت پديده هم باشد، از بينهايت صفر هيچ چيز درست نميشود . اگر وراي سلسله موجودات امكاني واجب بالذاتي دركار نباشد، جهان هيچ اندر هيچ خواهد بود.براي توضيح مطلب در اين جا ميتوان مثالي از فارابي در برهان مشروطيت ذكر كرد:
فرض كنيد لشكري انبوه از سربازان براي حمله آماده باشند. ليكن به هركس فرمان حمله دهند آن ها بگويند: تا زماني كه ديگري حمله نكند ،من نيز حمله نخواهم كرد. يعني هر كسي حمله رامشروط به آغاز تهاجم توسط ديگري كند. در اين صورت كاملا روشن است كه اگر هيچ كس حاضر نشود بدون شرط حمله را آغاز كند ،هرگز تهاجمي صورت نخواهد گرفت حتي اگر عدد سربازان به بينهايت برسد.
همين طور از بينهايت ممكنالوجود- كه هستياش وامدار متعلق وابسته و مشروط به ديگري است- بدون وجود يك موجود ناوابسته نامشروط و غير متعلق به ديگري (خدا) هيچ موجودي امكان تحقق ندارد و چون ميبينيم جهاني از ممكنات تحقق يافته است، پس قطعا درمييابيم كه آن موجود واجب وجود دارد.
برهان وجوب و امكان به اشكال ديگري نيز گزارش يافته و در اينجا تنها يكي را ذكر نموديم. در اين باره ميتوانيد از نگارشهاي زير استفاده كنيد:
1- اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 5، علامه طباطبايي- شهيد مطهري
2- علل گرايش به مادي، شهيد مطهري 3
- آموزش فلسفه، ج 2، محمد تقي مصباح يزدي
4- كليات فلسفه، آوروم استرول، ريچارد پاپكين، ترجمه: دكتر سيد جلالالدين مجتبوي.
۱۳۸۹/۰۴/۰۳ ۱۶:۳۷ شناسه مطلب: 13212
سلام میدانیم که در فرهنگ ما دختر باید منتظر خواستگار شود تا بتواند ازدواج کند.دختری که عیب وایراد بزرگی ندارد وازدواج او به تاخیر میافتد و خواستگاری ندارد باید چه کار کند؟ ایا ممکن است عقوبت گناهی باشد.چه گناهی؟ این همه دعا ونذر واستغفارو...چطور میشه از خدای مهربون بخوای ولی جواب نگیری؟چطور میشه دعای مادر نگیره؟به خاطر همین به این فکر افتادم که شاید چیزی مانع استجابت دعام میشه.چطور بفهمم.تشکر لطفا" برای من وجوانها دعا کنید.
پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
هر چند دغدغه ازدواج در سنين ازدواج براي جوانان عزيز و گرامي امري طبيعي است؛ ولي با توجه به عواملي كه سن ازدواج را افزايش داده و موانعي كه بر سر راه ازدواج براي جوانان وجود دارد، نبايد عدم توفيق در ازدواج موجب نگراني و اضطراب شديد شود و نگرش فرد به جهان و نظام آفرينش را تغيير دهد يا موجب مشكلات روحي و بيماري گردد؛زيرا نداشتن خواستگار يکي از مشکلات رايج در ميان دختران امروزي است. اين مشکل بسيار فراگير شده و اختصاصي به شما ندارد. با توجه به شرايط موجود، نداشتن حتى يک خواستگار چيز بعيدي به نظر نميرسد، چرا که همه ما در پيرامون خود شاهد دخترهايي بسيار شايستهاي هستيم که به هر دليلي حتى يک خواستگار نداشتهاند.
پس لازم است به نکات زير توجه کنيد .
1- نمي توان گفت تاخير ازدواج به خاطر گناهي است که مرتکب شده ايد . شايد اين نوعي امتحان باشد يا تنها به دعا و نماز اکتفا کرده ايد . ازدواج کردن مانند امور ديگر نياز به مقدماتي دارد، مثلا بايد درجمع زنان حضور يابيد . خود را نشان دهيد يا از واسطه ها استفاده کنيد. نقش واسطه ها در معرفي دختران خوب و شايسته و دم بخت را کم نگيريد. بنابراين، ضمن حفظ کرامت و شخصيت و وقار ،انساني بشاش و خوشرو و پر انرژي باشيد، و در جلسات مذهبي و به طور کلي در جمع زنان حضور فعال داشته باشيد.
2- سن ازدواج در جامعه كنوني افزايش يافته است. اين واقعيت اجتماعي مطلوب نيست و بايد در پي كاهش آن بود؛ ولي بايد به عنوان يك واقعيت تلخ و رنج آور پذيرفته شود. پس همواره به خود گوشزد نماييد که سن من براي ازدواج به هيچ عنوان دير نشده، هنوز فرصت براي ازدواج موفق را خواهم داشت. اين نکته را به هيچ عنوان خود فريبي قلمداد نکنيد و به يادآوري هر روزه اين نکته ملتزم باشيد.و باور کنيد که « كلبه احزان شود روزي گلستان غم مخور».
3- هميشه زود ازدواج کردن به معني زودتر به خوشبختي رسيدن نيست ، اگر در زندگي بسياري از كساني كه زود ازدواج كردند - به خصوص در مواردي كه آشناييها از طريقهاي غير مشروع انجام گرفته - دقت و تأمل كافي صورت گيرد، آشكار ميگردد زود ازدواج كردن هميشه به صلاح دختر و زندگياش نبوده ، بلکه گاهي زود ازدواج کردن شرّي است كه گريبانگير فرد مي گردد ، مدتها زندگي مشترك دختر و خانوادههاي دو طرف را تلخ مي سازد. پس زود به خانه بخت رفتن هميشه به معناي خوشبختي نيست. اگر به حفظ پاكي و عفت خود استمرار بخشيد و در امتحان الهي موفق و سرافراز شويد، خداوند از طريقي كه هيچ كسي نميداند، فرد صالح و شايسته و لايقي را به سراغ شما ميفرستد.
4- گمان نشود که تعدد خواستگار هم نشانه يا دليل برترى يا داشتن كمال است و نداشتن آن نشانه نقص و ضعف. چنان نيست كه همه دختران داراى خواستگارهاى متعدد چنين و چنان باشند. خيلى از خانمهاى متأهل كه در زندگى مشترك خود نيز خوشبخت هستند، مىگويند شوهر من اولين و آخرين خواستگارم بود. پس كثرت خواستگاران خيلى مهم نيست.
5- خانه بخت را منحصر در ازدواج ندانيد . همه تخم مرغ هاي خوشبختي را در سبد ازدواج نچينيد و همه برگه هاي زندگي را در موضوع ازدواج خرج نکنيد .چه بسا زنان بسيار تأثيرگذاري در جامعه بوده اند که در پرتو تحصيل و کار و اشتغال مولد، به خانه بخت واقعي خود راه يافته اند. بنا براين ،تمرکز ذهني خود را تا زمان مقتضي، و تا زمانى كه كسى به خواستگارى شما نيامده، از ازدواج به امور مثبت ديگر ببريد. به هيچ عنوان اجازه ندهيد ازدواج تمام فضاي ذهني شما را اشغال کند.
6- - در حد امکان از هر گونه تلقين و بزرگ نمايي نياز به شوهر و تأهل در خود بکاهيد . تلقين هاي کارآمد ديگر را جايگزين آن نماييد. شتابزدگي و اشتغالات ذهني شما در اطفاي اين نياز، به شتابزدگي و اشتغالات عملي بي مورد و گاهي آسيب زا ميانجامد.
7- در ناکاميها به جاي بغرنج سازي به سادهسازي و عادي سازي بپردازيد، چرا که ناکاميها آن قدر هم فکر ميکنيم ناکامي نيستند و بر عکس کامرواييهاي ما هم آن قدر هم کامروايي محسوب نميگردد، نمونهاش همه دختران ازدواج کردهاي است که با هزار اميد و آزرو راهي خانه بخت مي شوند، ولي ديري نمي پايد که چيزي جز طلاق قانوني يا عاطفي نصيب آنان نميگردد و آرزو مي كنند كه اي كاش تن به ازدواج نمي دادند.
8- آدمهاي خوشبين همواره از بدترين و غير قابل تحملترين رخدادهاي زندگي نيز نهايت بهره را ميبرند. چه بهتر که تا زماني که ازدواج نکردهايد، با تغيير نگرش مثبت به دوران طلايي تجرد خود بنگريد و شبانه روز خواهان تغيير شرايط موجود نباشيد.
9- تفريحات و معاشرت هاي سالم خود را افزايش دهيد.
10 - مطمئن باشيد که دعا و مناجات هاي شما نزد خداوند براي هميشه و تا ابد محفوظ مانده و موجب سعادت دنيوي و اخروي شما خواهد بود .
دعا براى فراهم شدن زمينه ازدواج با همسري شايسته از کارهاي مستحب و مورد ترغيب است .
امّا اجابت دعا هميشه آن نيست که خواسته انسان به همان گونه و در همان زماني که توقع دارد، برآورده شود . گاهي انسانخواستههايي دارد که برآورده شدني نيست، يا اگر مستجاب شود، به ضرر او يا ديگران است، و او نميداند، يا اجابت دعا به مقدمات و شرايطي نياز دارد که فراهم نيست، يا زمان آن هنوز فرا نرسيده و دهها دليل و احتمال ديگر. بنا بر اين لازم است به نکات مهم زير توجه نماييد و در آن تأمل کنيد.
1- چه بسا اتفاق مي افتد که انسان برآورده شدن حاجتي و رسيدن به هدف و مقصدي را ايده آل و به نفع خويش ميپندارد . چنان به پندار خود و خير بودن خواسته و دعايش يقين دارد که آن را همانند دو، دو تا چهارتا واضح مي داند، حال آن که واقعيت امر غير از پندار ماست. عکس آن نيز صادق است، يعني چه بسا امري را زشت و به ضرر خود مي پنداريم، ولي از آثار و عواقب آن بي اطلاعيم . نميدانيم آن چه رُخ داده، از الطاف خفيِّه و پنهان پروردگار است. قرآن کريم در اين خصوص مي فرمايد
« چه بسا مي شود که از امري اکراه داشته باشيد و انجام آن را نا گوار و به ضرر خود بپنداريد، در حالي که خير و صلاح شما در آن است، و يا چيزي را دوست داشته باشيد( و انجام و اجابت آن را از خدا بخواهيد) و حال آن که بدبختي و شر شما در آن نهفته است. خدا (عواقب و نتايج کارها را )مي داند و شما نمي دانيد.»(1)
پس اي عزيز گرامي ! از خداي مهربان و عالم به همه چيز و آگاه از ظاهر و باطن ، و پيدا و پنهان انسان بخواه که ان شاء الله همسري شايسته و لايق و با کمال نصيب شما شود . کسي را که او مي پسندد، همسرتان گرداند.
2- گاهي ميزان ايمان و باور ،صداقت ، «اعتماد » و «حُسن ظن» انسان به خدا از طريق تأخير استجابت و يا عدم استجابت دعا ها مورد آزمايش قرار مي گيرد، يعني تأخير در استجابت دعا براي اين هدف است که فرد«حقيقت ايمان » و جوهر وجودي خود و ميزان «حُسن ظن» خود به خدا را آشکار نمايد . نشان دهد دلبستگي و علاقه و ايمان به حقانيت خدا را تا چه حد قبول دارد؟ تا چه حد به او و عملکردهايش اعتماد دارد ؟آيا تا آن جا با خداست و او را قبول دارد که خدا تابع او باشد و دعا ها و خواسته هايش را اجابت کند ؟ امام صادق (ع) مي فرمايد
« اصل و اساس حُسن ظن به خدا، ريشه در «حُسن ايمان» و «سلامت دل» دارد . علامت و نشانه اش اين است هر چيزي را که مي بيند(و هر راحتي و گرفتاري به او مي رسد) با چشم بصيرت و پاک، و نگاهي ارزشمند به آن نگرد.»(2)
چه بسا يكي از مهم ترين آزمايش هاي خداوند براي بندگان خوبي چون شما تاخير در اجابت ها و سنجش ميزان صبر و حسن ظن شما به خداست.
اگر به اوصاف الهي توجه كنيم و به صفات پروردگار ايمان بياوريم و بدانيم خداوند رئوف و رحيم است، در مييابيم كه اگر خواستههاي انسان بر آورده نميشود، دليلش بخل نيست. خداوند با توجه به كمال و سعادت و مصلحت انسان خواستههاي او را اجابت ميكند. در دعاي افتتاح ميخوانيم
« خدايا! اگر حاجتم را دير برآوردي، از سر ناداني بر تو عتاب و اشکال كردم (که چرا حاجتم را بر آورده نکردي يا دير اجابت کردي)، در صورتي كه تأخير در اجابت حاجتم (يا عدم اجابت دعا ) برايم بهتر بوده است، زيرا تو به فرجام امور آگاهي».
البته شيطان در يكي از مواردي كه وسوسه ميكند، تأخير اجابت دعا است. از اين راه انسان را مأيوس ميكند تا او به خدا بدبين شود. ائمه اطهار(ع) به اين نكته توجه داشته و همگان را از افتادن به دام بدبيني و سوء ظن به خدا برحذر داشتهاند.
اميرمؤمنان(ع) ميفرمايد «دير اجابت نمودن خدا، تو را نااميد نكند كه بخشش، بسته به مقدار درخواست است. چه بسا در اجابت دعاي تو تأخير رخ دهد تا درخواست تو طولانيتر گردد و بخشش خدا كاملتر شود. چه بسا چيزي را از خدا خواستهاي آن را به تو نداده ،ولي بهتر از آن را در دنيا يا آخرت به تو داده است و يا بهتر آن بوده كه آن را از تو باز دارد. چه بسا چيزي را طلب نمودي كه اگر به تو ميداد، تباهي دين و دنياي خود را در آن ميديدي». (3).
3- هيچ دعايي بي اثر نيست. هر دعايي در دنيا و آخرت تأثير مناسب خود را دارد. اما گونههاي استجابت آن مختلف است.
امام سجاد(ع) ميفرمايد «دعاي مؤمن يكي از سه فايده را دارد :
براي او ذخيره ميگردد، يا در دنيا برآورده ميشود، يا بلايي را كه ميخواست به او برسد، از وي ميگرداند». (4)
عدم اجابت ظاهري داراي آثار و بركات بسياري براي او خواهد بود. اگر کسي بداند خداوند در عوض عدم اجابت دعا در دنيا، چه پاداشي براي او در آخرت در نظر گرفته است، هرگز از آن ناراضي نميشود. امام صادق(ع) ميفرمايد :
«روز قيامت خداوند ميفرمايد: اي بنده من!مرا خواندي و اجابتت را به تأخير انداختم. اکنون ثواب و پاداش تو چنين و چنان است. پس مؤمن آرزو ميکند که کاش هيچ دعايي از او در دنيا اجابت نميشد، براي ثواب و پاداش نيک که ميبيند». (5)
بنابراين از خداوند همسري شايسته و لايق و با کمال طلب کن . از او بخواه آن کسي را که او مي پسندد ، همسر تان گرداند، نه شخص خاصي . زيرا چه بسا اگر حجاب از روي «حقيقت باطني» عالم کنار رود و آينده و نتيجه برخي خواستهها براي ما روشن گردد، از تقاضا و درخواست خود منصرف شويم . خدا را شکر کنيم که خواسته و حاجت ما را آن گونه كه مي خواستيم برآورده نکرده است.
در پايان نظرتان را به چند نکته جلب مي کنيم .
1- به دعا و توسل خود ادامه بده. هر روز يا شب سوره يس را بخوان .
2- نماز جعفر طيار را به کيفيتي که در مفاتيح آمده است، بخوان تا ان شاء الله در زمان مقرر همسر لايق، نصيب تان گردد .
3ـ آيات 75 تا 82 سوره يونس را بخواند.
4ـ در صورت امکان در موقع آمدن خواستگار، سوره الرحمان را همراه داشته باشيد.
5ـ دعا و توسل به اهل بيت را فراموش نکنيد.
6- بعد از نماز صبح .ده مرتبه اين دعا را بخوانيد و هر روز تکرار کنيد تا خداوند گشايش عنايت فرمايد:« لا حول و لا قوّة الا بالله. توکّلت علي الحيِ الّذي لا يموت و الحمد لله الّذي لم يتّخذ ولداً و لم يکن له شريک في الملک و لم يکن له وليِ من الذّلّ و کبّره تکبيراً ».
7- شب جمعه بعد از نماز عشا بگوييد:« لا اله الا انت. سبحانک انّي کنت من الظالمين»0اگر اين ذکر را در سجده چهار صد مرتبه بگوييد، به اجابت نزديک تر است0
8- نزديک ظهر روز جمعه ، دو رکعت نماز بخوانيد ، در رکعت اوّل بعد از حمد و توحيد ، سه آيه اوّل سوره فتح(يعني تا نصراً عزيزاً)را بخوان .در رکعت دوم بعداز حمد و توحيد سوره الم نشرح را بخوان ،بعداز سلام نماز تسبيح حضرت فاطمه سلام الله عليها را بگو و حاجت خود را از خدا بخواهد 0
9- هر روز به ويژه بعد از طلوع آفتاب زيارت عاشورا و سوره يس و الرحمن در هر شب يا صبح تلاوت کنيد.
پينوشتها
1. بقره(2)آيه 216.
2.مستدرک الوسايل، ج2، ص110.
3.نهج البلاغه، نامه 31.
4.تحف العقول، ص 202.
5 . اصول كافي، ج 4، ص 247
۱۳۸۹/۰۳/۳۱ ۱۷:۴۸ شناسه مطلب: 13066
پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله و سلم:
چيزى از بدى را اندك مشمريد اگرچه در نظر شما كوچك آيد. كتاب من لايحضره الفقيه ، ج 4، ص 18
پرسش 1:
احکام تاريخ اعتقادان شرح کسي که در ماه رمضان آمرزيده نشود ،بايد منتظر روز عرفه باشد ،يعني چه؟ ايا اين کلام براي گنهکاران نا اميد کننده نيست؟ مگر رحمت الهي هميشگي نيست؟ مگر نه اينکه گفته اند به محض گناه استغفار کنيد. در قران وارد شده که : لا تقنطوا من رحمة الله ان الله يغفر الذنوب جميعا
پاسخ:
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما ؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
احاديثي که داراي محتواي ذکر شده هستند، نميخواهند بگويند درهاي توبه پروردگار در ماههاي ديگر مسدود است. چه آن که خداوند «التوّاب الرحيم» يعني بسيار توبهپذير و مهربان است. هر انساني در هر وقت، شب يا روز، ماه رمضان يا غير آن توبة حقيقي کند و خود را مقيّد و پايبند به لوازم توبه نمايد، نه تنها خداوند توبهاش را ميپذيرد و گناهانش آمرزيده ميشود، بلکه توبه کننده محبوب خدا ميگردد، چنان که قرآن ميفرمايد:
«إنّ الله يحبّ التوّابين؛(1) خداوند توبه کنندگان را دوست ميدارد».
آن دسته روايات ميخواهند بفرمايند از موقعيت استثنايي ماه رمضان استفاده کنيد زيرا با توجه به اين که قرائت قرآن، انفاق و صدقه دادن، دعا و مناجات يا انجام هر کار خيري در اين ماه هزار برابر ماههاي ديگر پاداش دارد و خداوند خود را مهماندار و ميزبان بندگانش در اين ماه معرفي کرده و سفرههاي لطف و رحمت و مغفرت خويش را پهن کرده و درهاي تفضّل و توبهاش را گشوده است، از اين فرصت استثنايي استفاده کنيد. خداوند توبه بندگانش را در اين ماه زود تر از ماه هاي ديگر ميپذيرد. شيطان در محدوديت شديدي قرار دارد، کمتر موفق ميشود انسان را وسوسه کند .خداوند در اين ماه بيش از هزار برابر ماههاي ديگر توبه بندگانش را ميپذيرد. وقتي توبه پذيرفته شد، محبوب و دوست خدا ميشود.
آيا انسان در اين ماه دوست و محبوب خدا شود، بعد دعا کند،قرآن بخواند و کارهاي خير ديگر انجام بدهد، بيشتر ارزش دارد و دعاهايش زودتر مستجاب ميشود يا در ماههاي ديگر، که معلوم نيست شيطان با آزادي که در ماههاي ديگر دارد، بگذارد و دست از وسوسهگري انسان بردارد؟
پي نوشت :
1. سوره بقره ،آيه 222
پرسش 2:
آيا مي شود در نماز الفاظ را مطابق لهجه خود بخوانيم؟
پاسخ:
خواندن نماز با لهجه خود اگر سبب جا به جايي حروف کلمات و يا تغيير اعراب کلمات در قرائت گردد ،نماز باطل است.
در نماز واجب است ذکر هاي نماز و هم چنين حمد و سوره صحيح خوانده شود. اگر عمدا صحيح خوانده نشود و به جاي حرفي حرف ديگر گفته شود يا به جايي که بدون زير و زبر خوانده شود، زير و زبر بدهد ،نماز باطل است(1).
آنچه به آقا يان آيت الله جوادي املي و ايت الله رفسنجاني نسبت داده ايد ،صحيح نيست. آنها صحيح مي خوانند و يا را در يوم الدين با فتحه مي خوانند ، نه ضمه. منتها به نظر شما چنين آمده که با ضمه مي خوانند.
پي نوشت:
1. توضيح المسائل مراجع، ج1، مسئله 1000
لطفا هرگاه سوال شرعي مي پرسيد ،نام مرجع تقليد خود را ذکر کنيد تا بر اساس نظر مرجع شما پاسخ بدهيم .
پرسش 3:
اين داستان که مي گويند پيامبر به مرکب خود شلاق زده و به ان مرد خورده و بعد پيامبر اعلام کرده اند اگر کسي حقي بر گردن من دارد بگويد .... ايا صحيح است؟
پاسخ:
روايتي در مورد پرسش جنابعالي در کتاب امالي صدوق، ص 506 نقل شده ولي صحابي که اين جريان درباره او نقل گرديده، فردي است به نام «سواده بن قيس» در حالي که چنين فردي به عنوان صحابي رسول خدا در تاريخ ذکر نشده است(1) ولي از سواد بن عمرو داستان به صورت ديگري نقل شده که سواد بن عمرو مرتکب کار خلافي ميشد، پيامبر(ص) چند بار وي را از آن عمل نهي نمود که مؤثر واقع نشد.
روزي پيامبر او را ملاقات کرد که باز هم آن کار را انجام داده بود، پيامبر با چوبدستي که در دست داشت ،به شکم او زد، او درخواست قصاص نمود و پيامبر پيراهن خويش را بالا زد تا او قصاص کند، سواد از قصاص منصرف شد و سينه پيامبر را بوسيد(2) همچنين از يکي ديگر از صحابه رسول خدا به نام «سواد بن غزيّه» نقل شده که در جنگ بدر وقتي پيامبر سپاه خود را منظم ميکرد ،به «سواد بن غزيّه» رسيد که جلوتر از صف قرار داشت، پيامبر با چوبدستي که در دست داشت ،به شکم او زد و فرمود: «منظم بايست» سواد گفت: از ضربه تو، احساس درد کردم، ميخواهم قصاص کنم پيامبر پيراهن را بالا زد و فرمود: «قصاص کن»، سواد پيامبر را در آغوش گرفت و سينه آن حضرت را بوسيد...(3)
افزون بر اين، بيشتر کساني که در سلسله روايت حديثي که در امالي ذکر شده، آمدهاند، افراد مجهولي هستند که حالات آنان در کتابهاي معتبر حديثي ذکر نشده است.(4)
بنابر اين، روايتي که ذکر کردهايد، معتبر نيست .
اگر چنين حادثهاي هم رخ داده بود ،با عصمت پيامبر(ص) منافات ندارد، چون پيامبر ، عمداً به کسي تازيانه نزد، بلکه بر اساس نقل روايت حضرت ميخواست به مرکب خود تازيانه بزند، به صورت تصادفي به سواده بن قيس اصابت کرد و اين در تضاد با عصمت نميباشد.
پينوشتها:
1. قاموس الرجال، ج 5، ص 332، علامه تستري.
2. اسد الغابه، ج 2، ص 374.
3. همان، ص 375؛ تاريخ طبري، ج 2، ص 446.
4. قاموس الرجال، علامه تستري؛ معج رجال الحديث، آيت الله خوئي.