اخاهم

در پاسخ به پرسش شما به چند نكته اشاره مي كنيم:

1- در قرآن مجيد در مورد حضرت يعقوب(ع) از تعبير به اخاهم يا اخوهم استفاده نشده است. ولي راجع به پيامبران ديگري مثل لوط و نوح  (از تعبير اخوهم)  و از صالح و شعيب و هود( از تعبير اخاهم ) استفاده شده است .

2- اخ به چه معناست و چرا در مورد برخي پيامبران استفاده شده است در جواب مي گوييم كه"أخ" كه اصلش" اخو" است به معناي برادر است، حال يا برادر تكويني يعني آن كسي كه در ولادت از پدر يا مادر و يا هر دو با انسان شريك است، يا برادر رضاعي كه شرع او را برادر دانسته، و يا برادرخواندگي، كه بعضي از اجتماعات آن را معتبر شمرده‏اند، اين معناي اصلي كلمه مزبور است، و ليكن به طور استعاره به هر كسي كه با قومي يا شهري، يا صنعتي و سجيه‏اي نسبت داشته باشد نيز برادر آن چيز اطلاق مي‏كنند مثلا مي‏گويند:" اخو بني تميم برادر قبيله بني تميم" و يا" اخو يثرب برادر يثرب" و يا" اخو الحياكة برادر پشم بافي" و يا" اخو الكرم برادر كرامت" لذا شايد برادر به همين معناي استعاري است.(1)         

3- شايد تعبير به" اخاهم" (برادرشان)  يا اخاكم (برادرتان)اشاره به  پيوند نسبي باشد كه در ميان اين اقوام و پيامبران بوده است.

و اين احتمال نيز وجود دارد كه تعبير به" برادر" در مورد اين پيامبران الهي مانند نوح (2) و صالح (3) و لوط (4) و شعيب (5) و هود ( 6) به خاطر اين باشد كه آنها در نهايت دلسوزي و مهرباني، همچون يك برادر، با قوم و جمعيت خود رفتار مي‏كردند، و از هيچ كوشش و تلاشي براي هدايت آنها فروگذار نكردند، اين تعبير در مورد كساني كه نهايت دلسوزي در باره فرد يا جمعيتي به خرج مي‏دهند گفته مي‏شود، به علاوه اين تعبير حاكي از يك نوع برابري و نفي هر گونه تفوق‏طلبي و رياست‏طلبي است، يعني اين مردان خدا هيچ گونه داعيه‏اي در زمينه هدايت آنها در سر نداشتند، بلكه صرفا به خاطر نجات آنان از گرداب بدبختي دست و پا مي‏كردند.(7)

پي نوشت:

1. الميزان، علامه طباطبايي، ترجمه موسوي همداني، ناشر انتشارات فراهاني، تهران، سال 1360 ش، ج‏8، ص  222.

2. شعراء( 26) آيه106.

3. شعراء( 26) 142؛ اعراف ( 7) آيه 73؛ هود ( 11) آيه 61؛ نمل ( 27) آيه 45.

4. شعراء(26 ) آيه161.

5. اعراف( 7) آيه 85؛ هود ( 11) آيه 84؛ عنكبوت (29 ) آيه 36.

6. اعراف ( 7) آيه 65؛ هود ( 11) آيه 50.

7. تفسير نمونه، مكارم شيرازي ناصر، ناشر دار الكتب الإسلامية، تهران، سال 1374 ش، نوبت اول، ج‏6، ص 226.