قصاص

با سلام و احترام بدین وسیله به اطلاع کارشناسان محترم دینی می رسانم که بعد از توضیح زیر چند سوال دارم که به شرح زیر می باشد:

در بامداد روز شنبه از شبکه اول سیما فیلمی با عنوان «نسیمی از حقیقت» با روایت تجربه مرگ تقریبی دانیون که جوانی مردم آزار و خشن و جنایتکار که بیش از بیست سال عضو ارتش آمریکا بوده و در ویتنام جنایات زیادی انجام داده است نمایش داده شد که به دلیل برق گرفتگی برای چند ساعت عملا می میرد و به زبان خودش در این چند ساعت تمام جنایاتی که از کودکی تا بزرگی انجام داده مشاهده می کند و بابت آنها همان عذابی که قربانیان او متحمل شده اند متحمل می شود و عذاب می کشد و پس از آن بیش از یکصدو پنجاه جعبه در جلو وی باز می شود که به زبان خودش حوادثی در آن نمایش داده شده بود که بعد از زنده شدن طی چندین سال آنها را در این دنیا می بیند که از جمله آنها می توان به جنایات اسرائیل و یا انفجار اتمی روسیه اشاره کرد. پس از زنده شدن به شدت تحت تاثیر قرار می گیرد و کلیه کارهای بد را کنار می گذارد و به انسانی خوب تبدیل می شود که یکی از کارهای خوب او کمک به سالمندان می باشد و این کار را طی چهارده سال انجام می دهد. تا اینکه این شخص باز هم به دلیل انکه در زمان برق گرفتکی دیواره قلبش نازک شده بود دچار خونریزی از قلب می شود و باز هم به همین دلیل برای بار دوم برای مدتی می میرد با این تفاوت که بار دوم که می میرد تمام کارهای نیکی که طی مدت چهارده سال گذشته انجام داده است می بیند و به نوعی خود را در بهشت و در جای خوب و پر از نور مشاهده می کند به نحوی که حاضر نبوده باز زنده شود و به دنیای زمینی باز گردد. لینک مربوط به دانلود و مشاهده این فیلم در سایت تبیان به شرح زیر می باشد که می توانید جهت اطلاع بیشتر خودتان شخصا فیلم را نگاه کنید.

http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=77644&categoryID=13180

سوالات من:

1- در حالیکه ما اعتقاد داریم اگر گناهی حتی کوچک انجام دهیم قصاص بعد از مرگ خیلی شدیدتر از قصاص در این دنیا است و برای مدت زیادی ادامه دارد چگونه شخصی که هزاران انسان بی گناه به ویژه زن و کودکان را قتل و عام کرده برای چند ساعت می میرد و تمام بدی هایی که انجام داده را می بیند و برای آنها مجازات می شود و باز زنده می شود و پس از آن اقدام به انجام کارهای نیک و کمک به دیگران می کند و چهارده سال بعد که باز به طور موقت می میرد هیچ خبری از مجازات نبوده و خود را در جاهای نورانی و بهشتی مشاهده می کند؟ آیا این شخص بابت سال های متمادی عمر خود که انواع گناهان را انجام داده است و از سوی دیگر هیچ مناجاتی هم با خدا نداشته دیگر مجازات نمی شود؟ و فقط چند ساعت مجازات می شود؟

2- چرا خدا اسرار غیب این جهان و جهان اخرت را به این چنین اشخاص گنهکار و غیر مسلمان نشان می دهد و این چنین اشخاصی را باز زنده می کند که فرصت داشته باشند بدون آنکه کارهای دینی خاصی انجام دهند گناهان خود را با کمک به دیگران جبران کنند اما گاهی اوقات از وضعیت مسلمانانی از ان دنیا خبر می گیریم که به دلیل انجام یک گناه کوچک در این دنیا ، بعد از مرگ به شدت در حال عذاب هستند. (از آن جمله انها می توان به فیلم هائی که در زمان افطار در ماه مبارک رمضان نمایش داده می شود اشاره کرد که مسلمانان را در برزخ و در وضعیت خیلی بدی نشان می دهد) پس مزد این همه مناجات با خدا و نمازی که ما مسلمانان شب و روز می خوانیم و روزه هائی که می گیریم و قرآنی که در مدت روز و ماه و سال می خوانیم و کوششی که می کنیم خود را تا حد ممکن از گناه دور نگه داریم چه می شود؟ و چرا باید عذاب ما مسلمانان حتی از عذاب اشخاصی مانند شخص بالا که الگوئی از جنایت بوده بیشتر باشد؟ قبلا از پاسخ شما تشکر می کنم. خدانگهدار

پاسخ 1- با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در مورد مساله تجربه موقت مرگ و مسائل پيرامون آن مدت هاست كه در مجامع علمي مباحث گوناگون مطرح شده و ارتباط نزديك اين مساله با باورهاي ديني باعث وارد شدن اين مباحث به مقوله الهيات و علم كلام و حوزه روح و برزخ و معاد شده است.
در اين خصوص سال هاست كه آثار گوناگون قلمي تاليف شده و در حوزه رسانه نيز فيلم هاي مستند و غير مستندي توليد شده است كه فيلم مورد اشاره شما نسخه بازسازي شده و تغيير يافته يكي از اين مستندهاي زيباست.
آنچه در خصوص پرسش شما قابل ذكر است اين است كه:
اوّلاً صحت و سقم آنچه در اين مستندات ارائه شده است، حتي بر فرض صداقت گزارشگران اين تجربيات مرگ موقت، قابل ارائه در هيچ مجمع علمي نيست و اين گزارشات همانند خواب هايي كه انسان ها مي بينند به معناي انطباق آنچه رويت شده با واقعيت هاي عالم ديگر نيست؛ در واقع آنچه در اين مرگ هاي موقت ديده مي شود مي تواند چيزي از قبيل خواب هايي باشد كه اكثر ما در زمان هاي گوناگون مي بينيم و در عين برخورداري اين روياها از نكات عجيب و حتي به ظاهر واقعي، لزوما نمي توان آن ها را عين واقعيت دانست.
ثانياً: آنچه در اين وضعيت تجربه مي شود نوعي تجربه موقت عالم برزخ است و عالم برزخ عالمي متفاوت از جزئيات عالم آخرت و آنچه ما از معاد مي دانيم است؛ طبق آنچه از قرآن و سنت استفاده مي‌شود، انسان در فاصله ميان مرگ تا روز قيامت و رستاخيز عمومي يك زندگاني محدود و موقتي دارد كه برزخ و واسطه ميان حيات دنيا و حيات آخرت است. در واقع، روح انسان پس از مرگ، به عالم برزخ وارد مي‌شود؛ چنان‌كه در قرآن در مورد احوال مردگان تصريح شده: «مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُون؛ (1) پشت سر آنان برزخى است تا روزى كه برانگيخته شوند.»
ما معتقديم انسان‌ها در عالم برزخ از جهت اعتقاداتي كه داشته و اعمال نيك و بدي كه در اين دنيا انجام داده‌اند، مورد بازپرسي اجمالي قرار مي‌گيرند و متناسب با عملكردشان در دنيا، به سر مي‌برند؛ اگر فرد از نيكان بود، از سعادت و نعمت و جوار پاكان و مقربان درگاه خدا برخوردار مي‌شود و اگر از بدان بود، در نقمت و عذاب و مصاحبت شياطين و پيشوايان گمراه برزخ را مي‌گذارند. (2)
به علاوه كه طبق برخي منابع نقلي برزخ براى همه يكسان نمى ‏باشد؛ گروهى در عالم برزخ حيات آگاهانه‏ اى دارند؛ اما گروه ديگر، همچون افرادى هستند كه به خواب فرو مى‏ روند و گويى در قيامت از خواب خود بيدار مى‏ شوند و هزاران روز را ساعتى مى‏ پندارند.»(3)
در نتيجه تجربه برزخ يك تجربه خاص و موقتي و البته متفاوت از تجربه قيامت و محاسبه دقيق اعمال است و چه بسا بتوان گفت وضعيتي كه فرد ميت در ابتداي ورود به عالم برزخ با آن مواجه مي شود خيلي نزديك به وضعيتي است كه در زندگي دنيايي از جهت نيكوكاري يا بدكاري داشته و اگر به اقتضاي رفتارهاي بد خود صحنه هاي وحشتناكي را تجربه كرده است به اين معني نيست كه اين عذاب گنهان او بوده و بعدا در آخرت مجازاتي را نخواهد ديد.
يا اگر در نتيجه توبه عملي و تغيير رويكرد و رفتار نيكوكاري را پيشه كرده، آنچه از وضعيت خوب و خوشايند در برزخ مي بيند به معني رقم خوردن همين وضعيت ايده آل در قيامت براي او نخواهد بود و داستان قيامت و محاسبه دقيق اعمال به جاي خود باقي خواهد بود.
البته در مورد اين كه اين افراد اهل ايمان و بندگي خدا بوده يا نبوه اند بحث مفصل ديگري مطرح است و مي توان احتمال داد كه بخشي از اين افراد به دليل ناآشنايي با حقيقت دين حق و عدم امكان منطقي دست يابي به حقيقت ايمان و شناخت دين حق، در زمره مستضعفان فكري محسوب شده و محاسبه اعمال آنان بر مبناي اعتقادات و باورهايي است كه در دين خود حق مي دانند و به آن قلباً پايبند هستند، گرچه بر اين فرض نيز جايگاه بهشتي اين افراد قبال مقايسه با مومناني كه دين حق را يافته و بر مبناي آن عمل كرده اند نيست.

پي‌نوشت‌ها‌:
1. مومنون(23)، آيه 100.
2. علامه طباطبايي، شيعه در اسلام، نشر دار الكتب الاسلاميه، تهران، 1348ش، ص 100 ـ 101.
3. آيت الله مكارم شيرازي، تفسر نمونه، دارالكتب الاسلاميه، تهران، 1374، ج 16، ص 483.
-------------------------------------

پاسخ 2- با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
البته در اين كه اين امرو در زمره اسرار عالم باشد ترديد وجود دارد، اما در هر حال دليلي وجود ندارد كه خداوند برخي حقايق را در اختيار انسان هاي گوناگون نگذارد و زمينه هدايت و رهيافت همگان به سمت حقيقت را فراهم نياورد؛ چنان كه در قرآن بيان شده خداوند چنين فرصت هايي را در اختيار برخي افراد قرار مي دهد و حتي انسان هاي كافر و دور از ايمان نيز در مواردي با ديدن خواب هاي عجيب زمينه هدايت خود و يا ديگران را به دست مي آورند.
مثلا خواب عجيب فرعوم مصر (1) كه به نجات حضرت يوسف و رسيدن او به مقام و مكنت اجتماعي و هدايت توده مردم انجاميد يكي از اين نمونه هاست و نبايد توقع داشت اگر فردي فرعون مصر شد نبايد امكان درك برخي حقايق را دارا باشد. در مورد افراد مورد نظر در اين مستند نيز به خوبي مشاهده مي شود كه ماجرايي كه براي ايشان رخ داده زمينه توجه و تذكر و هدايت بسيار از افراد را فراهم آورده و كم نبوده اند افرادي كه با مشاهده اين فيلم يا خواندن كتاب هايي كه در اين خصوص نوشته شده در مسير زندگي خود تغييرات جدي و مهمي ايجاد كرده اند.
اما در عين حال نبايد تصور كرد كه آنچه اين افراد در زندگي مجدد خود انجام مي دهند به معني پاك شدن همه گناهان قبلي بوده، بلكه محاسبه اعمال خداوند ضوابط و قواعد خود را دارد و - با رعايت تفاوت هايي كه ممكن است در انسان ها وجود داشته باشد - اصل محاسبه دقيق و حساب شده با تفكيك حق الله و حق الناس انجام مي شود و نبايد اين مرحله خطير را امري ساده و ابتدائي تصور كرد.
البته در همه اين مراحل رحمت و لطف خداوند نيز شامل حال بندگان خواهد بود، ولي در عين اين كه نمي توان فيلم ها و سريال هاي ماه رمضان در اين خصوص را معيار نوع برخورد الهي با بندگان دانست، اما اصل اين محاسبه با دقت و ظرافت خاصي اعمال مي شود و ذره اي ظلم به احدي نخواهد شد، چنان كه قرآن تاكيد مي كند: «به اندازه رشته باريك ميان هسته خرما به كسي ظلم نمي نمايد.» (2)
در پايان تاكيد مي كنيم چنان كه در پيشتر ذكر شد بر فرض سعادت و نجات و رهايي برخي از اين افراد از عذاب اخروي، به هيچ وجه نمي توان جايگاه ايشان را همانند يك مسلمان مومن و عامل به دستورات ديني دانست كه در مسير بندگي خداوند دين حق را شناخته و به آموزه هاي آن به دقت عمل كرده است.

پي نوشت ها:
1. يوسف (12) آيه 43.
2. نساء (4) آيه 124.

به نام خدا، با سلام، روایتی هست که پیامبر در اواخر عمر مبارکشان در بین مردم رفته و فرمود: هرکس حقی برمن دارد بیاید و بگوید "که فردی بلند شد گفت: مدتی قبل شلاق شما به من خورده و الان می خواهم شما را قصاص کنم که پیامبر دستور داد همان شلاق را بیاورند و .... خوب این روایت رو من از اشخاصی چون استاد رحیم پور ازغدی هم شنیده ام و احساس مسئولیت کردم که این مسأله رو بررسی کنم:

1- پیامبر از روی قصد آن فرد را زده " در این صورت آن فرد حقش بوده و حقی بر گردن پیامبر ندارد چون حتما گناهی مرتکب شده که پیامبر از روی قصد او را زده است؟

2- پیامبر از روی سهو آن فرد زده " در این صورت که سوال پیش می آید اگر پیامبر دستش خطا کرده نعوذ بالله از کجا معلوم که چشم و زبانش و عقلش خطا نکرده باشد؟ کل این موارد با استناد به آیه تطهیر رفع می شوند.

از سوی دیگر اگر شخصی از روی سهو به کسی آسیب برساند (مانند روایت بالا) باید دیه دهد نه قصاص کند. پس این روایت نادرست است و اکثریت مردم نادانسته پیامبر را از عصمت می اندازند لذا از شما خواهشمندم در سایتتان در مورد این روایت اطلاع رسانی کنید. اجرکم عند الله اللهم عجل لولیک الفرج

پاسخ:
در این گونه موارد، که ماجرا هم جنبه تاریخی دارد و هم جنبه اعتقادی به خود می گیرد، ابتدا باید اصل مسئله اثبات شود. ابتدا باید روایت و تمام اسناد و منابع آن باید بررسی شود، بعد از اطمینان به صحت این داستان ، به بحث در مورد آن پرداخت.
پس از جستجوی مفصلی که انجام شد، مشاهده شد که این حدیث در هیچ یک از کتب روایی شیعه نقل نشده است، به جز در کتاب امالی صدوق (ره) ، آن هم با سندی که عرض خواهد شد. در کتب پس از ایشان نیز همگی به این منبع ارجاع داده اند. (1)
سند حدیث:
عَنْ (مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الطَّالَقَانِیِّ )عَنْ (مُحَمَّدِ بْنِ حَمْدَانَ الصَّیْدَلَانِیِّ) عَنْ (مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ الْوَاسِطِیِّ) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَارُونَ عَنْ (خَالِدٍ الْحَذَّاءِ )عَنْ( أَبِی قِلَابَةَ عَبْدِ اللَّهِ) بْنِ (زَیْدٍ الْجَرْمِیِّ) عَنِ ابْنِ عَبَّاس‏.
جالب است که تمامی افرادی که نام شان در پرانتز آمده است، هیچ گزارشی از احوال شان در کتب رجالی شیعه یافت نشد و همگی مجهول الحال ( نزد شیعه) هستند.
تنها محمد بن هارون، نامش در کتاب خلاصة الاقوال علامه حلی آمده و آن هم با تعبیر ( ضعیفٌ ) ...(2)
در نتیجه این حدیث نزد شیعه هیچ حجیت و اعتباری ندارد، مخصوصا اینکه از نظر متنی، دلالت بر خطای پیامبر (ص) دارد که آن هم مغایر عقیده عصمت می باشد. اما متن حدیث در کتب اهل تسنن به صورت مضطرب گزارش شده، یکی در جنگ بدر گفته، یکی در بازگشت از طائف، دیگری در مدینه هنگام حیات پیامبر (ص)، دیگری در زمان قبل از وفات ایشان و ... از نظر روایی و علوم حدیث نیز اضطراب در حدیث موجب ضعف متنی آن و گاهی اسقاط از حجیت می شود.
همچنین نام مطالبه کننده قصاص در روایات مختلف آمده: سوادة بن قیس، سواد بن عمرو، سواد بن غزیه و... ، یعنی حتی نام این صحابی که یک فرد خاص و روشن بوده و باید نامش در ذهن همه می ماند، مختلف گزارش شده. البته بیش ترین نقل ها از سوادة بن قیس است، که نام او را در معتبرترین کتب طبقات نیز نیافتیم. (در طبقه اول یعنی صحابه).
همچنین نفر دومی که بعد از ابن عباس آمده، یعنی أَبِی قِلَابَةَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زَیْدٍ الْجَرْمِیِّ از هم مسلکان ابو هریره و عایشه و انس بن مالک بوده؛ روایاتش را از ایشان اخذ کرده؛ در شیوه دستبرد در احادیث و کم و زیاد کردن آن ها، پیرو همین گروه می باشد.
خصوصا اینکه در روایات مکتب خلفا الفاظ رکیک دیگری غیر از مظلمه هم آمده: ازجمله اینکه کسی را ناسزا گفته یا زده و ... که دلالت بر انگیزه تحریف گران این حدیث، برای ترویج عقاید باطل شان مبنی بر عدم عصمت پیامبر (ص) است.
اما متن حدیث که جای تامل بسیار دارد:
در این حدیث راوی می گوید:
«یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّکَ لَمَّا أَقْبَلْتَ مِنَ الطَّائِفِ اسْتَقْبَلْتُکَ وَ أَنْتَ عَلَى نَاقَتِکَ الْعَضْبَاءِ وَ بِیَدِکَ الْقَضِیبُ الْمَمْشُوقُ فَرَفَعْتَ الْقَضِیبَ وَ أَنْتَ تُرِیدُ الرَّاحِلَةَ فَأَصَابَ بَطْنِی فَلَا أَدْرِی عَمْداً أَوْ خَطَأً فَقَالَ مَعَاذَ اللَّهِ أَنْ أَکُونَ تَعَمَّدْتُ؛
سواده می گوید: از طائف برمی گشتید. روی ناقه خود نشسته بودید و تازیانه خود را بلند کردید. البته می دانم که می خواستید به مرکبتان بزنید، ولی به من خورد. (نکته مهم تر این جاست که خود او می گوید:) نمی دانم از روی عمد بود یا سهو !
کسی که روایت را جعل کرده، همین جا خواسته با این شبهه ضربه خود را بزند! البته چون دروغگو فراموشکار است، یادش رفته که در عبارت قبل تصریح کرده بود که می دانستم می خواستید به مرکب بزنید اما به من خورد! تناقض بین اینکه می دانم و نمی دانم، در کلام سواده آشکار است.
یکی از ترفندهای تحریف احادیث، گزارش دقیق مکانی و زمانی و حالات و صفات است؛ او دقیقا حالت ناقه و نیز صفات تازیانه را بیان کرده، در روایات مکتب خلفا حتی آمده که پیامبر (ص) کجا ایستاده، به چه چیزی تکیه داده و عمامه اش چگونه بود ... این ترفندی برای باور پذیر نمودن روایات جعلی است.
نکته بعدی و قابل تامل اینجاست که پیامبر(ص) به بلال فرمود: برو و شلاق را از خانه فاطمه (س) بیاور!
بر فرض وجود چنین تازیانه ای، در خانه حضرت زهرا(س) چه می کند؟ قاعدتا باید در خانه پیامبر باشد؛ که نشان می دهد تیر چند شعبه جعل روایات به کجاها ضربه می زند و قصد معرفی کدام خاندان را به عنوان خشونت طلب می کند.
باید بررسی شود پیامبر رحمت و شفقت (ص) اصلا تازیانه برای مرکب ها استفاده می کرد؟ بر فرض قبول که تازیانه داشت، مگر طول تازیانه چقدر بوده، که آن هم از بالای شتر (با آن ارتفاع) بیاید و به شکم فرد بخورد؟!
اما مهم ترین نکته در این خصوص، آن که اصولا این سخن که اگر کسی از من پیامبر مظلمه (ستمی) دیده باشد! در حد احتمال هم مغایر با عصمت است. با دلایل عقلی و نقلی پیامبر را از هر نوع اشتباه سهوی نیز پاک می دانیم ،چه رسد به چنین موارد حق الناس بزرگی که فرد از پی سال ها فراموش نکرده است!
در هر حال مشکلات متنی حدیث بسیار است. تازه وقتی چنین سند مضطربی داشته باشد ، نقد آن گستره بیش تری دارد. در منابع مکتب خلفا تعابیر بسیار زننده دیگری در مورد پیامبر (ص) و حضرت فاطمه(س) و صحبت او با بلال آمده که ارزش نقل و نقد ندارند.
بر اساس مبانی اعتقادی شیعه، پیامبر اکرم و اهل بیت دارای عصمت مطلقه هستند. مراد از عصمت مطلقه بر اساس آنچه بزرگان اهل حکمت گفته‌اند، این است که صاحبان چنین مقامی، نه تنها از گناه عمدی و غیر عمدی مصون‌اند، بلکه آنچه اصطلاحاً ترک اولى گفته می شود، هم مرتکب نمی‌شوند(1). در این باره در کتاب «پیامبر اعظم در نگاه عرفانی امام خمینی» به تفصیل بحث شده است. بنابر این گرچه جریان یاد شده در سؤال از سوی منبری ها زیاد مطرح می شود، ولی در آن گفته ها جای تأمل است، چون اگر داستان واقعیت داشته باشد که رسول خدا به طور ناخواسته و از روی سهو و غفلت تازیانه‌اش به آن شخص خورده باشد، بعد فراموش کرده و در آن مجلس، آن شخص جریان را به یاد حضرت آورده باشد، معنایش این است که رسول خدا از روی سهو مرتکب گناه و حق‌الناس است، اما چنین احتمالی با عصمت مطلق حضرت سازگار نیست، در حالی که مقام ختمی مرتبت دارای مقام عصمت مطلق و از ستم معصوم بوده است.
امام خمینی درباره عصمت مطلق حضرت سخن شنیدنی دارد:
«... او دارای مقام عصمت کبرى است بالاصاله و دیگر معصومین به تبعیت آن ذات مقدس دارای آن مقام‌اند و به تبع او دارای عصمت مطلقه هستند»(2) با توجه بدین مبنا همچنان که در پرسش آمده، جریان یاد شده جای تأمل دارد. بعید است که چنین کاری از رسول خدا(ص) سر زده باشد، چون به مفهوم سهو و خطا است که بر اساس عصمت مطلق پیامبر(ص) از او سر نمی‌زند. در نتیجه ضرورتی شرعی و الزام عقلی وجود ندارد که حکم به صحت آن جریان نموده و از اصول مسلّم اعتقادی در باب عصمت دست بکشیم. بنا بر این به جای تردید در عصمت مطلق و معصویت رسول خدا از سهو و خطا و نسیان، بهتر آن است که در صحت قصه تردید نماییم.

پی‌نوشت‌ها:
1. خواجه نصیرالدین طوسی، اوصاف الاشراف، ص 26، نشر وزارت ارشاد اسلامی، تهران، 1369ش.
2. آداب الصلوه، ص 60، نشر مؤسسه آثار امام، ص 1370ش.

مگر امامان (علیهم السلام) سرچشمه گذشت و عفو نیستند؟ پس چرا امام حسن (علیه السلام) از قاتل امام علی (علیه السلام) نگذشتند و او را قصاص کردند؟

پاسخ:
امام علي (علیه السلام) درباره ضارب خود ابن ملجم سفارش مي كند و به امام مجتبي (ع) مي فرمايد: شكمش را سير كن ... اگر زنده ماندم يا او را مي بخشم يا قصاص مي كنم، ولي حضرت به امام مجتبي (ع) وصيت مي كند كه اگر مُردَم، او را به من ملحق كن تا نزد پروردگار با او احتجاج كنم(1). افزون بر اين در برخي موارد گذشت صحيح نيست، بلكه بايد طرف مجازات شود. تا عبرتي براي ديگران باشد، معمولا گذشت در مواردي است كه موجب تنبه و بيداري مي شود و براي ديگران نيز موجب پند و اندرز و درس باشد. اما گذشت نسبت به ابن ملجم شقي و سفاك، نه تنها پسنديده نيست بلکه برخلاف عدالت و انسانيت است. اگر زنده مي ماند، باز هم به جنايات و آدم كشي خود ادامه مي داد. سبب جرأت و جسارت سفاكان و جانيان ديگر مي شد. آيا عفو انسان هايي چون هيتلر و اطرافيان او، كار پسنديده و درستي تلقي مي شد؟
ابن ملجم، از هيتلر و مانند او جنايتكارتر بود. گذشته از اين، عفو ابن ملجم مربوط به امام مجتبي (ع) نبود، او يكي از فرزندان امام علي (ع) بود ، در عفو بايد تمام ورثه مقتول رضايت دهند تا عفو صورت پذيرد.