قرآن

اين كه مي گويند قرآن قديم است يا حادث به چه معني است؟
جایگاه این بحث بیش تر میان دو فرقه بزرگ اشاعره و معتزله ( كه هر دو از اهل سنت است ) بود. آنان به این گونه بحث ها دامن می زدند.

شبهات

شرح :         با عرض سلام و خسته نباشيد خدمت شما بزرگواران چند سوال دارم كه ان شا الله در اسرع وقت و با دقت و كامل جواب بدهيد.  اين كه مي گويند قرآن قديم است يا حادث به چه معني است؟

یکی از مطالب بی فایده میان متکلمان مسلمان،فرقه ها و مکاتب در سابق این بوده که آیا قرآن قدیم است یا حادث، جایگاه این بحث بیش تر میان دو فرقه بزرگ اشاعره و معتزله ( كه هر دو از اهل سنت است ) بود. آنان به این گونه  بحث ها دامن می زدند. بر اثر تحلیل های نادرستی که القا می کردند، جنگ های زیادی بر پا شد. البته جای طرح این گونه مباحث،مربوط به علم کلام و در حوزه عقاید و به نوعی به تفاوت فهم بعضی از آیات قرآن هم به قرآن مرتبط است ولی در واقع سوال شما این نیست لذا به اصل سوال شما پاسخ می دهیم و اطاله کلام نمی کنیم:

معناى‏ قديم‏ و ازلى آن ست كه هميشه بوده است و براى وجود او ابتدائى نيست و معنى باقى و ابدى آنست كه هميشه خواهد بود و براى وجودش انتهائى نيست. (1)

مقصود از محدث و حادث تازه بودن و نو بودن آن است، و هر چيز نوى البتّه حادث‏ است و قديم نيست. (2)

اگر منظور از كلام اللَّه محتوا و مضمون آن است، بطور قطع قديم است يعنى هميشه در علم خدا بوده و علم واسع پروردگار هميشه به آن احاطه داشته است.

و اگر منظور اين الفاظ و اين كلمات و اين وحى است كه بر پيامبر (ص) نازل شده، آن هم بدون شك" حادث" است.

كدام عاقل مى‏گويد الفاظ و كلمات ازلى است؟ يا نزول وحى بر پيامبر (ص) از آغاز فرمان رسالت نبوده؟ بنا بر اين ملاحظه مى‏كنيد هر طرف بحث را بگيريم روشن است.

به تعبير ديگر قرآن الفاظى دارد و معانى، الفاظش قطعا حادث است و معانيش قطعا قديم، بنا بر اين جايى براى جر و بحث نيست. (3)

قرآن كريم را اگر بدان جهت در نظر بگيريم كه عبارت است از آياتى خواندنى و دلالت مى‏كند بر معانى ذهنى مانند ساير كلمات، قرآن نه حادث است ،نه قديم، بلکه به وساطت حدوث اصوات كه معنون به عنوان كلام و قرآن اند ،حادث است.

 اگر بدان جهت در نظر گرفته شود كه معارفى است حقيقى و در علم خدا، مانند علم خدا به ساير موجودات، قديم خواهد بود، چون خود خدا قديم است . به اين حساب اگر مى ‏گوييم قرآن قديم است، معنايش اين است كه علم خدا قديم است. هم چنان كه‏ مى‏گوييم زيد حادث، قديم است .

لذا نظر عموم علمای ما این است که بحث ‏هايى كه در باره قدیم و حادث بودن قرآن به راه انداخته بودند، بحث ‏هايى بى‏فايده بود، زيرا اگر كسی كه مى‏گويد قديم است، مقصودش از قرآن حروفى باشد كه خواندنى است و صوت هايى رديف شده و تركيب يافته و بیانگر معانى خويش است و مى‏خواهد بگويد چنين قرآنى مسبوق به عدم نبوده، بر خلاف وجدان خود سخن گفته است.اگر مقصودش اين است كه خدا عالم به آن بوده و به عبارت ديگر علم خدا به قرآن قديم بوده، اين اختصاص به قرآن ندارد تا منّتش را بر قرآن بگذاريم، بلكه علم خدا به تمامى موجودات قديم است، چون ذاتش قديم است و علمش هم عين ذاتش است، زيرا مقصود از علم مورد بحث علم ذاتى است. (4)                      

پی نوشت :

1. طيب عبد الحسين، كلم الطيب در تقرير عقايد اسلام‏، ‏ناشر كتابخانه اسلام،‏ سال1362 ش‏،نوبت چهارم،‏ ص 62.

‏2. دكتر حلبى على اصغر، ‏تاريخ علم كلام در ايران و جهان، ناشر انتشارات اساطير تهران، ‏سال 1376 ش،‏نوبت دوم‏.

3. مكارم شيرازى ناصر، تفسير نمونه، ناشر دار الكتب الإسلامية، تهران، سال 1374 ش، نوبت اول، ج‏13، ص358.

4. طباطبایی، تفسير الميزان، ترجمه موسوی همدانی، انتشارات جامعه مدرسین قم، سال 1374 ش، چاپ پنجم ، ج‏14، ص351

اعراف/120:جادوگران به موسی ایمان آوردند ولی یونس/83:ایمان نیاوردند ؟
منظور اين است كه به نسبت قوم موسي، صرفا ضعفاي آن ها ايمان آوردند و اشراف همچنان در استكبار خود باقي ماندند.

 اعراف/120 می گوید جادوگران به موسی ایمان آوردند ولی یونس/83 می گوید ایمان نیاوردند ؟

در آیه 83 سوره یونس می خوانیم: «فَما آمَنَ لِمُوسي‏ إِلاَّ ذُرِّيَّةٌ مِنْ قَوْمِه»؛ « هيچ كس به موسي ايمان نياورد، مگر گروهي از فرزندان قوم او».

 حرف «فاء» كه در آغاز این آیه آورده شده چنانكه برخي از مفسران گفته اند (1)  «فاء تفريع» است به اين معنا كه عبارت بعد از آن، فرع و نتيجه مطلب قبل است يعني پس از آنچه در آيات قبل گذشت كه همان معجزه حضرت موسي بود هيچ كس به حضرت موسي ايمان نياورد، مگر گروهي از فرزندان قوم او.

با توجه به اين نكته اين سؤال پيش مي آيد كه چرا از ايمان ساحران در اين آيه، سخني به ميان نيامده است در حالیكه در سایر آیات مانند آیه 120 و  121 سوره اعراف (2) استفاده می شود كه ساحران نیز ایمان آوردند!

 در پاسخ به اين سؤال، پاسخ هاي متعددي مي توان ارائه داد كه به اختصار به برخي از آنها اشاره مي كنيم:

1. برخي از مفسرين (3) احتمال داده اند كه ضمير «هاء» در كلمه «قومه» به فرعون بر مي گردد يعني بعضی از ذريه فرعون ايمان آوردند و آن ذريه‏اي از قوم‏ فرعون كه ايمان آوردند مادرانشان از بني اسرائيل و پدرانشان از نژاد قبطي بودند، و ذريه نامبرده، راه مادران را پيش گرفته و به موسي ايمان آوردند. و لذا ممكن است آن ساحران هم جزئي از همين افراد بوده اند لذا در اينجا به طور خصوصي ذكر نشده اند.

2. بعضي ديگر از مفسرين (4) گفته‏اند: ضمير مذكور به حضرت موسي برمي‏گردد، و منظور از « ذريه‏اي از قوم موسي» جماعتي از بني اسرائيل است كه سحر آموخته بودند و در زمره ساحران در آن صحنه شركت داشتند و از هواداران فرعون بودند و با ديدن معجزه موسي، به وي ايمان آوردند.

3. برخي از مفسران فرموده اند كه آنچه از ظاهر عبارت و سياق بر مي آيد اين است كه ضمير مذكور به حضرت موسي بر مي گردد اما مراد از ذريه، بعضي از افراد ضعيف و طبقه ناتوان بني اسرائيل است، و اشراف و توانگران بني اسرائيل ايمان نياوردند.(5)

 با توجه به اين تفسير در پاسخ به سؤال شما مي توان گفت كه حصر ايمان به ذريه در اين آيه، حصر اضافي و نسبي است نه حصر حقيقي يعني انحصار ايمان در ذريه به معناي اين نيست كه احدي از انسان هاي ديگر و اقوام ديگر ايمان نياورند بلكه منظور اين است كه به نسبت قوم موسي، صرفا ضعفاي آن ها ايمان آوردند و اشراف همچنان در استكبار خود باقي ماندند.

علاوه این كه به صریح قرآن فرعون ساحران را بعد از ایمان آوردن كشت (6) از این رو نبودند تا بخواهد به آنها هم اشاره كند.

پي نوشت ها:

1. ابن عاشور، محمد بن طاهر، التحرير و التنوير، بيروت، مؤسسه التاریخ، 14020ق،  ج‏11، ص 156.

2. « وَ أُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدينَ (*) قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمينَ » « و ساحران (بي‏اختيار) به سجده افتادند. (*) و گفتند: «ما به پروردگار جهانيان ايمان آورديم».

3. طبرسي، فضل بن حسن ، مجمع البيان في تفسير القرآن، تهران، انتشارات ناصر خسرو، 1372 ش، ج‏5، ص 192.

4. همان.

5. علامه طباطبائي، الميزان في تفسير القرآن، قم، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1417ق ، ج‏10، ص 112.

6. اعراف(7) آیه121؛ طه(20) آیه70؛ شعراء (26) آیه47.

چرا در سوره توبه كه با برائه آغاز شده بسم الله نیامده؟
خداوند حكیم و عالم مطلق است و كارهایش حتما از روی مصلحت و دلیل محكم است كه شاید عقل ما خیلی از آنها را درك نكند.

   چرا در سوره توبه كه با برائه آغاز شده بسم الله نیامده، اما در سور تبت و همزه كه ابتدای سوره نفرین است آمده است؟

  اولا خداوند حكیم و عالم مطلق است و كارهایش حتما از روی مصلحت و دلیل محكم است كه شاید عقل ما خیلی از آنها را درك نكند. ما نمی یابیم كاری از خدای تعالی سرزده باشد كه در نظر عقل آزاد و رها از قید و بند ها، قبیح و ناپسند باشد. اما وجه و حكم بسیاری از كارهای خدا را نمی دانیم و عقل ما بدان نمی رسد.

دوم این كه سوره تبت و همزه خطاب به عموم انسان ها و بخصوص مؤمنان است كه اعلام كند ابولهب مورد قهر قرار گرفته و دارایی و قبیله و یارانش و ... نتوانستند و نمی توانند قهر خدا را از او دور كنند و به زودی آتش قهر خدا را خواهد چشید و ... همچنین افراد عیب جو و بد زبان مورد قهر خدایند وبر خلاف گمانشان مال فراوانی كه جمع كرده ، آنان را در دنیا جاودان نساخته ودرآتش قهر خدا افكنده می شوند و ...

این یادآوری و تذكر و هشداری به عموم انسان ها و به مسلمانان است تا هشیار شوند و از پیروی راه ابولهب و عیبجویان و بد زبانان و ... خودداری ورزند و این تذكر ناشی از رحمت خدا به بندگان می باشد پس شایسته است كه این سوره ها همچون دیگر آیات و سوره ها با "بسم ا... " شروع شوند ولی سوره برائت بخصوص آیات ابتدایی آن خطاب به مشركانی است كه با گذشت بیش از دو دهه دعوت پیامبر، باز هم بر شرك پافشاری می كنند و از دشمنی با خدا و رسول و مؤمنان دست بر نمی دارند. عبارات زیر از آیات ابتدایی سوره مؤید این است كه مخاطب مشركان هستند:

فَسيحُوا فِي الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ وَ أَنَّ اللَّهَ مُخْزِي الْكافِرينَ (1)

با اين حال، چهار ماه (مهلت داريد كه آزادانه) در زمين سير كنيد (و هر جا مي‏خواهيد برويد، و بينديشيد)! و بدانيد شما نمي‏توانيد خدا را ناتوان سازيد، (و از قدرت او فرار كنيد! و بدانيد) خداوند خواركننده كافران است!

و این سوره اعلان جنگ و برائت به آنان است و اعلان جنگ و برائت با نام رحمان و رحیم تناسب ندارد. (2)

علاوه بر این كه چه بسا سوره توبه، سوره جداگانه ای نبوده و ادامه سوره انفال باشد. (3)

پی نوشت ها:

1. توبه (9) آیه 2.

2. فیض كاشانی، الاصفی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1418 ق، ج 1 ، ص 451.

3. همان.

تفسیر آیه 34 سوره اعراف چیست (مرگ امتها)؟
خداوند متعال مي فرمايد:« وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لايَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ »

تفسیر آیه 34 سوره اعراف چیست (مرگ امتها)؟

در آيه مذكور خداوند متعال مي فرمايد:« وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لايَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ »

«براي هر قوم و جمعيّتي، زمان و سرآمد (معيّني) است و هنگامي كه سرآمد آنها فرا رسد، نه ساعتي از آن تأخير مي‏كنند، و نه بر آن پيشي مي‏گيرند.»

واژه‏ي «امّت» به معناي «گروه و جماعت و ملت» است و آيه‏ي فوق بر مرگ و حيات ملت‏ها و تمدن‏ها اشاره دارد.

سرآمدن اجل امت، به معناي نابودي و عذاب و يا از بين رفتن شوكت و عزّت آنهاست.

ملت هاي جهان همانند افراد، داراي مرگ و حياتند، ملت هايي از صفحه روي زمين برچيده مي‏شوند، و بجاي آنها ملت هاي ديگري قرار مي‏گيرند، قانون مرگ و حيات مخصوص افراد انسان نيست. بلكه اقوام و جمعيت ها و جامعه‏ها را نيز در بر مي‏گيرد.

با اين تفاوت كه مرگ ملت ها غالبا بر اثر انحراف از مسير حق و عدالت و روي آوردن به ظلم و ستم و غرق شدن در درياي شهوات و فرو رفتن در امواج تجمل پرستي و تن‏پروري مي‏باشد.

هنگامي كه ملت هاي جهان در چنين مسيرهايي گام بگذارند، و از قوانين مسلم آفرينش منحرف گردند، سرمايه‏هاي هستي خود را يكي پس از ديگري از دست خواهند داد و سرانجام سقوط مي‏كنند. بررسي فناي تمدن هايي همچون تمدن بابل، و فراعنه مصر، و قوم سبا، و كلدانيان، و آشوريان، و مسلمانان اندلس، و امثال آنها، اين حقيقت را نشان مي‏دهد كه در لحظه فرا رسيدن فرمان نابودي كه بر اثر اوج گرفتن فساد صادر شده بود، حتي ساعتي نتوانستند پايه‏هاي لرزان حكومتهاي خويش را نگاه دارند.(1)

بنابراین هر جامعه‏اي ممكن است دچار عذاب و مجازات يا از بين رفتن شوكت و عزّت در اين جهان شود و گرچه اصل دين اسلام ديني جاوداني است. اما جامعه‏ مسلمانان در طول تاريخ از اين حكم مستثني‏ نيست و تنها شرطي كه براي رفع مجازات آنان تعيين شده است، بودن پيامبر (ص) در ميان امت يا استغفار و توبه‏ي مردم و بازگشت به سوی تعالیم الهی است. چنانكه خداوند متعال فرموده:« وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فيهِمْ وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ»(2) « ولي (اي پيامبر!) تا تو در ميان آنها هستي، خداوند آنها را مجازات نخواهد كرد و (نيز) تا استغفار مي‏كنند، خدا عذابشان نمي‏كند». دقت داشته باشيد كه مراد از مجازات در اين آيه ( ..ليعذبهم و انت فيهم ...)، مجازات عمومي است به طوري كه كل امت اسلام از بين بروند. 

مفهوم آيه اختصاص به مردم عصر پيامبر ندارد. بلكه يك قانون كلي در باره همه مردم است. لذا در حديث معروفي كه در منابع شيعه از حضرت علي (ع) و در منابع اهل تسنن از شاگرد حضرت علي (ع) ابن عباس نقل شده مي‏خوانيم:

«كان في الارض امانان من عذاب اللَّه و قد رفع احدهما فدونكم الآخر فتمسكوا به و قرأ هذه الاية»(3)

«در روي زمين دو وسيله امنيت از عذاب الهي بود يكي از آنها (كه وجود پيامبر بود) برداشته شد. هم اكنون به دومي (يعني استغفار) تمسك جوييد سپس آيه فوق را تلاوت فرمود »

پي نوشت ها:

1. آيت الله مكارم شيرازي ، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية ، 1374ش، ج‏6، ص: 157.

2. أنفال(8) آيه 33.

3. طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، تهران، انتشارات ناصر خسرو، 1372 ش، ج‏4، ص 829

انواع دشمن ها از نظر قرآن؟
از منظر قرآن مجید انسان دو نوع دشمن دارد: 1. دشمن دروني؛ 2. دشمن بيروني؛

انواع دشمن ها از نظر قرآن؟

             از منظر قرآن مجید انسان دو نوع دشمن دارد: 1. دشمن دروني؛ 2. دشمن بيروني؛

دشمن درونی مثل  نفس اماره كه پیوسته انسان ها را به گناه وا می دارد. همان طوری كه خداوند در قرآن می فرماید: « وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسي‏ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحيم‏؛ (1 )من هرگز خودم را تبرئه نمي‏كنم، كه نفس (سركش) بسيار به بديها امر مي‏كند مگر آنچه را پروردگارم رحم كند! پروردگارم آمرزنده و مهربان است» .

اما دشمن بيروني فراوان است كه ما هم به مواردی از آن ها در قرآن مجید اشاره می كنیم :

1. شيطان مثل آیه: «إِنَّ الشَّيْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبِينٌ؛ ( 2) چرا كه شيطان، دشمن آشكار انسان است!»

2. دوستان ناباب مثل آیه: « يَاوَيْلَتيَ‏ لَيْتَنيِ لَمْ أَتخَِّذْ فُلَانًا خَلِيلًا - لَّقَدْ أَضَلَّنيِ عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنيِ  وَ كَانَ الشَّيْطَنُ لِلْانسَنِ خَذُولا؛ (3 ) اي واي بر من، كاش فلان (شخص گمراه) را دوست خود انتخاب نكرده بودم! او مرا از يادآوري (حق) گمراه ساخت بعد از آنكه (ياد حق) به سراغ من آمده بود!» و شيطان هميشه خواركنند انسان بوده است!» .

3. كفار مثل آیه « إِنَّ الْكافِرِينَ كانُوا لَكُمْ عَدُوًّا مُبِيناً ؛ ( 4) كافران دشمن آشكار شمايند» .

4. يهوديان و مشركان مثل آيه«لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذينَ أَشْرَكُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ قالُوا إِنَّا نَصاري‏ ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسينَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُون‏؛ (5 )بطور مسلّم، دشمن ترين مردم نسبت به مؤمنان را، يهود و مشركان خواهي يافت و نزديكترين دوستان به مؤمنان را كساني مي‏يابي كه مي‏گويند: ما نصاري هستيم اين به خاطر آن است كه در ميان آن ها، افرادي عالم و تارك دنيا هستند و آن ها (در برابر حق) تكبّر نمي‏ورزند».

5. زن و فرزندي كه انسان را از مسير بندگي باز دارد: « يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ وَ أَوْلادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ ؛ (6 ) اي كساني كه ايمان آورده‏ايد! بعضي از همسران و فرزندانتان دشمنان شما هستند، از آن ها بر حذر باشيد و اگر عفو كنيد و چشم بپوشيد و ببخشيد، (خدا شما را مي‏بخشد) چرا كه خداوند بخشنده و مهربان است!» .

پی نوشت:

1. يوسف (12 )، آیه53 .

2. همان ، آیه 5.

3. فرقان (25)، ایات27 و 28 .

4. نساء (4)، آیه 101 .

5. مائده (5 )، آيه 82 .

6. تغابن (64)، آیه 14 .

آفرینش انسان بعد از مرگ در قرآن
«أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها؛ (1) آيا آفرينش شما (بعد از مرگ) مشكل‏تر است يا آفرينش آسمان كه خداوند آن را بنا نهاد؟».

چرا قرآن در كنار عظمت آسمان به آفرینش انسان بعد از مرگ اشاره كرده؟

منظور شما آیه زیر میباشد:

«أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها؛ (1) آيا آفرينش شما (بعد از مرگ) مشكل‏تر است يا آفرينش آسمان كه خداوند آن را بنا نهاد؟».

این آیه در رفع و از بین بردن استبعاد و بعید شمردن خلقت دوباره انسان ها در قیامت است كه از نظر مشركان كاری محال می نمود. می فرماید آفریدن و بازآفرینی شما از خلقت آسمان های با عظمت كه سخت تر نیست. خدایی كه بر چنین خلقتی قادر است ، بر آفریدن و باز آفرینی شما هم قادر است.

پی نوشت ها:

1. نازعات (79) آیه 27.

آيا اين حرف در قرآن زده شده است؟جهان آفريده شده براي انسان"
در دو آيه قرآن به اين مطلب اشاره شده است: ...

آيا اين حرف در قرآن زده شده است؟

"جهان آفريده شده براي انسان"

در دو آيه قرآن به اين مطلب اشاره شده است:

1 - هُوَ الَّذي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً ثُمَّ اسْتَوي‏ إِلَي السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليمٌ

اوست كه همه چيزهايي را كه در روي زمين است برايتان بيافريد، آن گاه به آسمان پرداخت و هر هفت آسمان را برافراشت و خود از هر چيزي آگاه است.(1)

2- وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً مِنْهُ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ

رام شما ساخت آنچه در آسمان هاست و آن چه در زمين است. همه از آن اوست. در اين براي متفكران عبرت هاست.(2)

پي نوشت ها:

1. سوره بقرة، آيه 29.

2. سوره جاثية، آيه 13

تفاوت بین وعده و وعید الهی
اعمالی كه خداوند به آنها ثواب و پاداش می دهد وعده اما وعید در مورد عقاب و مجازات به كار می رود.

تفاوت بین وعده و وعید الهی در چیست؟

در مورد اعمالی كه خداوند به آنها ثواب و پاداش می دهد وعده به كار می روند و می گوییم خداوند به چنین اعمالی وعده ثواب داده است اما وعید در مورد عقاب و مجازات به كار می رود.

شیخ صدوق رحمة اللَّه عليه درباره وعده و وعید الهی می گويد:

اعتقاد ما در باب وعده الهي اينست كه هر كس خدا او را وعده ثوابي داده آن ثواب حاصل مي‏شود براي آن كس، و هر كه را وعيد عقابي بر عملي فرموده مختار است اگر عذابش كند به عدل او است و اگر عفوش نمايد به فضل او است و خداوند ستمكار نيست براي بندگان.(1)

بنابراین وعده های الهی حتما محقق می شود. اما وعید های الهی احتمال عفو و بخشش خداوند در آنها است.

پی نوشت ها:

1. اعتقادات شيخ صدوق، ترجمه حسني، ص 80.

چرا نمي توانيم سوالات خود را از متن آن استنباط كنيم؟
« ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْ ءٍ»(1) يعني ما در اين كتاب چيزي را از قلم نيانداخته ايم .

اگر قرآن جامع همه علوم دنيوي و اخروي مي باشد، چرا ما نمي توانيم به عنوان يك شخص عادي سوالات خود را از متن آن استنباط كنيم؟

قرآن كريم جامع ترين و كامل ترين كتاب آسماني است كه براي هدايت بشر به سوي كمال نهايي نازل شده است و از آن جا كه كتابي جهاني و جاوداني است، مشتمل بر تمام مسائلي است كه براي هدايت بشر به سوي صراط مستقيم لازم است: « ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْ ءٍ»(1) يعني ما در اين كتاب چيزي را از قلم نيانداخته ايم .

 در جاي ديگر مي فرمايد: «وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ ء»(2) يعني ما اين كتاب را بر تو نازل كرديم تا بيانگر همه چيز باشد.

 قرآن كريم همة علوم و دانستني هايي كه براي رسيدن به سعادت ابدي، انسان لازم دارد، بيان كرده است. اما معناي اين آيات با توجه به قرائن و شواهدي كه وجود دارد، اين نيست كه همه علومي كه بشر آن ها را به عنوان علم مي شناسد، مثل فيزيك و شيمي و رياضيات و . . . در قرآن بيان شده باشد، چون آشنايي با همة اين علوم و فنون براي رسيدن انسان به سعادت ابدي و كمال نهايي لازم نيست.

علامه طباطبايي هم در توضيح « تبيانا لكل شئ » مي فرمايند:  تبيان به معناي بيان است، و چون قرآن كريم كتاب هدايت براي عموم مردم است و جز اين كار و شاني ندارد. لذا ظاهرا مراد از" لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ" همه آن چيزهايي است كه برگشتش به هدايت باشد از قبيل معارف حقيقي مربوط به مبدأ و معاد و اخلاق فاضله و شرايع الهي و قصص و مواعظي كه مردم در اهتداء و راه يافتنشان به آن محتاجند، و قرآن تبيان همه اينها است (نه اينكه تبيان براي همه علوم هم باشد).(3)

علاوه بر اينكه همين احكام و معارفي هم كه در قرآن بيان شده، حتي احكام فقهي به صورت كلي در بعضي آيات آمده و جزئيات و بيان مفصل آنها به عهده مفسرين واقعي قرآن يعني پيامبر و امامان معصوم عليهم السلام گذاشته شده است. بعضي معارف در بعض آيات به صورت كلي آمده و شرح و تفصيل آن به آيات ديگر واگذار شده و بعض احكام و معارف به صورت ضمني بيان شده و بعضي آيات ناسخ آيات ديگر هستند و بعضي مقيُّد يا شرط بعض ديگرند و براي درك و فهم معارف و احكام به صورت كامل و دقيق لازم است ناسخ و منسوخ و مطلق و مقيد و ... شناخته شود و بايد فرد مقدمات لازم را فراگيرد. طبيعي است كه با توجه به مطالب فوق نمي توان انتظار داشت كه هر فردي مستقيم به قرآن مراجعه كند و جواب سؤالات خود را بيابد.

بله افراد با تهيه مقدمات لازم مي توانند به اين توانايي برسند، ولي بدون كسب مقدمات لازم انتظار بجايي نيست .

مگر هر انساني مي تواند با مراجعه به كتاب هاي پزشكي جواب سؤالات پزشكي خود را بيابد؟ طبيعي است كه بايد سالها تحصيل كند و مقدمات لازم را كسب نمايد تا بتواند با مراجعه به كتاب هاي پزشكي جواب سؤالات خود را بيابد.

پي نوشت ها:

1. انعام(6) آيه 38.

2. نحل(16) آيه 89.

3. طباطبايي، محمد حسين،الميزان (ترجمه)، ج‏12، ص 469

آیا قرآن قابل مقایسه با كتاب حافظ است؟
إعجاز قرآن كریم ابعاد مختلفی دارد كه ابتدا به مهمترین ابعاد إعجاز قرآن به اختصار اشاره نموده و سپس به مقایسه قرآن با اشعار حافظ می پردازیم.

چرا قرآن اعجاز است ؟ و آیا قابل مقایسه  با كتاب حافظ است؟

إعجاز قرآن كریم ابعاد مختلفی دارد كه ابتدا به مهمترین ابعاد إعجاز قرآن به اختصار اشاره نموده و سپس به مقایسه قرآن با اشعار حافظ می پردازیم.

از جمله مهمترین ابعاد اعجاز قرآن موارد زیر را می توان نام برد:

الف: فصاحت و بلاغت قرآن:

یكی از وجوه إعجاز قرآن كریم فصاحت و بلاغت آیات قرآن كریم است. «فصاحت» به معناي شيوايي كلمات و رواني تلفظ آن‏ها و گوش نواز بودن سخن، و «بلاغت» به معناي رسايي و گويايي و دقت تعابير در فهماندن مقصود است‏.

پرداختن دانشمندان علوم قرآن و مفسران سخن‏سنج و اديب به بيان جنبه‏هاي مختلف فصاحت و بلاغت قرآن، ما را از ورود در اين وادي و توضيح اين بُعد از اعجاز قرآن بي‏نياز مي‏سازد؛ چنانكه شهادت اديبان بزرگ عرب از صدر اسلام تاكنون، بر فوق توان بشر بودن فصاحت و بلاغت قرآن، بهترين دليل خدايي بودن قرآن از اين جهت است.

ب: هماهنگی و عدم اختلاف در محتوای قرآن

قرآن طي 23 سال بر پيامبر (ص) نازل شده و پيامبر آيات را بر مردم خوانده است كه آثار تكامل تدريجي (در صورت بشري بودن قرآن) بايد در آن مشاهده شود؛ پيامبر طي اين 23 سال در شرايط و اوضاع احوال فردي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي بسيار متفاوت و فراز و نشيب‏ها و تحولات بسيار ناهمگوني قرار داشت؛ هم چنين آيات شريف قرآن در سفر و حضر، در جنگ و صلح در شرايط عادي و بحراني بر پيامبر نازل شده است. اين خصوصيات نيز زمينه را براي تأثير پذيري دروني و بروني انديشه‏هاي پيامبر (ص) از عوامل مختلف فراهم مي‏سازد. با توجه به مسائل مذكور، روشن مي‏شود كه آوردن كتابي با اين ويژگي‏ها در چنين شرايط و اوضاعي، از سوي يك انسان با آن ويژگي‏هاي جدايي ناپذير و اختلاف آفرين، ملازم با پديد آمدن ناهماهنگي زياد خواهد بود در حالی كه هیچگونه ناهماهنگی بین آیات قرآن وجود ندارد و تناقضات ظاهری با اندكی تأمل قابل رفع است و لذا هماهنگي آیات قرآن، نشان معجزه بودن و از سوي خدا بودن آن است. چنانكه خداوند متعال در قرآن كریم فرموده:« أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً»(1) « آيا با تدبر در قرآن نمي‏نگرند [تا دريابند كه‏] اگر از سوي غير خدا مي‏بود، ناهماهنگي بسيار در آن مي‏يافتند.»

ج: امی بودن آورنده:

یكی دیگر از وجوه اعجاز قرآن كه درآيات قرآن نیز برآن تاكيد شده، درس ناخوانده و به مكتب نرفته بودن پيامبر اكرم(ص) است. اين موضوع در چند آيه مطرح شده است.

یكی از آیاتی كه اعجاز قرآن را با تكيه بر این مطلب مورد اشاره قرار مي‏دهد چنين است:

« وَ ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتابٍ وَ لاتَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذاً لَارْتابَ الْمُبْطِلُونَ»(2) « و تو هرگز پيش از اين كتابي نمي‏خواندي، و با دست خود چيزي نمي‏نوشتي، مبادا كساني كه در صدد (تكذيب و) ابطال سخنان تو هستند، شك و ترديد كنند.»(3)

بعد از ذكر وجوه مذكور در مقایسه قرآن كریم با كتاب حافظ باید بگوییم كه گرچه أشعار حافظ نیز از حیث ادبی دارای فصاحت و بلاغت است اما تفاوت های عمده ای با قرآن كریم دارد كه به مهمترین آنها اشاره می كنیم:

1.آیات قرآن كریم از سوی شخصی آورده شده كه سواد خواندن و نوشتن را نداشته و مكتب نرفته بوده، چنانكه خود حافظ گفته:

نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت*** به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد.

2.فصاحت و بلاغت قرآن كریم به گونه ای است كه همانند آن قابل ارائه از سوی بشر نیست و معجزه است. اما اشعارحافظ این حالت را ندارند و همانند آوری در اشعار حافظ ممكن است و خود حافظ هم ادعای معجزه  بودن اشعار خود را ندارد.

به عبارت دیگر ممكن است كتاب هاي ديگري وجود داشته باشند كه از جهت ارزش ادبي با ديوان حافظ قابل مقايسه باشند و بلكه در بعضي جهات بالاتر از آن باشند، چنان كه اشعار و نثر سعدي در باب موعظه قوي تر از حافظ است و مثنوي و معنوي مولوي در بعد عرفاني با ديوان حافظ قابل مقايسه است و به عقيده بعضي از علما اشعار عرفاني ابن فارض كه به عربي سروده شده قابل مقايسه با اشعار حافظ و بلكه قوي تر از آن است.

3.اشعار حافظ گرچه دارای مضامين عالي است اما طبق اعتراف خود حافظ از قرآن اقتباس شده و به بركت قرآن به چنین مقاماتی رسیده، چنانكه سروده:

صبح خيزي و سلامت طلبي چون حافظ*** هر چه كردم همه از دولت قرآن كردم

پی نوشت ها:

1. نساء (4) آیه 82.

2. عنكبوت(29) آیه 48.

3. ر.ك: آيت الله مصباح يزدي،قرآن ‏شناسي، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني‏، 1380 ش، ج‏1، ص 107 تا ص 188 و معرفت، محمد هادي، علوم قرآني، قم، موسسه فرهنگي التمهيد، 1386ش، ص 356

صفحه‌ها