قرآن

گرچه برخي از آيات قرآن كريم در پي حادثه و يا واقعه اي كه رخ داده و يا پرسشي كه مطرح شده نازل شده اند. اما برخي ديگر از آيات بدون اين كه رويدادي رخ داده و پرسشي مطرح شده باشد نازل شده اند مانند آيات متعددي كه اشاره به مسائل معرفتي همچون توحيد و معاد و ... دارند و لذا اينكه ما انتظار داشته باشيم كتابي براي بيان لحظه لحظه نزول قرآن و زمان نزول آن وجود داشته باشد انتظاري نا ممكن است.

درباره آياتي هم كه داراي شأن نزول هستند و در پي حادثه و يا واقعه اي كه رخ داده و يا پرسشي كه مطرح شده نازل شده اند كتابهايي مانند اسباب النزول واحدي تأليف شده اند. اما نكته اي كه لازم به ذكر است اين است كه پس از رحلت حضرت رسول اكرم (ص) ، ياران و اصحاب آن حضرت به جمع آوري دست نوشته هاي آيات قرآن اقدام كردند.

جهت انجام اين امر، اميرالمؤمنين علي(ع) نخستين پيرو رسول خدا (ص) كه از همه ياران آگاه تر به مواقع تنزيل و تاويل قرآن بود، پيش از همه به اين كار اقدام كرد و آيات قرآن را با ويژگي هاي خاصي در سه روز و به نقلي در شش ماه در يك جا در كنار هم قرار داد و به مردم عرضه كرد لكن به دلايلي مورد استقبال و پذيرش دستگاه رسمي خلافت واقع نشد. آنرا به خانه بر گرداند و بنا بر روايتي فرمود: از اين پس هرگز آن را نخواهيد ديد. آن مصحف پس از امام(ع) نزد فرزندان و امامان معصوم(ع) باقي ماند.

علاوه بر روايات شيعه در برخي از كتب اهل سنت نيز بر وجود چنين مصحفي تصريح شده و درباره آن رواياتي نقل شده و از جمله علماي اهل سنت كه اين مطلب را در كتابهاي خود نقل كرده اند به ابن نديم در الفهرست (1) و سيوطي در الاتقان (2) و هندي در كنزالعمال (3) و ذهبي در سير اعلام النبلاء(4) مي توان اشاره نمود.

قرآني كه حضرت علي (ع) جمع آوري نمودند با قرآن موجود كه در دست مسلمانان است، از نظر تعداد آيات و سوره ها و نام هاي آن هيچ تفاوتي نداشت. اما مشتمل بر ويژگي هاي منحصر به فردي بود كه به آنها اشاره مي شود:

1. ترتيب دقيق آيات و سور، طبق نزول آن ها رعايت شده بود (5) يعني در اين مصحف وره هاي مكي پيش از مدني آمده و مراحل و سير تاريخي نزول آيات روشن بود بدين وسيله سير تشريع و احكام، مخصوصا مساله ناسخ و منسوخ در قرآن به خوبي به دست مي آمد.

2. قرائت مصحف حضرت دقيقاً مطابق با قرائت پيامبر(ص) كه اصيل ترين قرائت بود، ثبت شده بود و هرگز براي اختلاف قرائت در آن راهي نبود بدين ترتيب راه براي فهم محتوا و به دست آوردن تفسير صحيح آيه هموار بود اين امر اهميت به سزايي داشت، زيرا چه بسا اختلاف قرائت موجب گمراهي مفسر مي شود كه در آن مصحف هرگونه موجبات گمراهي وجود نداشت.

3. اين مصحف مشتمل بر تنزيل و تأويل بود يعني موارد نزول و مناسبت هايي را كه موجب نزول آيات و سوره ها بود، در حاشيه مصحف توضيح مي داد. اين حواشي بهترين وسيله براي فهم معاني قرآن و رفع بسياري از مبهمات بود و علاوه بر ذكر سبب نزول در حواشي، تاويلاتي نيز وجود داشت اين تاويلات برداشت هاي كلي و جامع از موارد خاص آيات بود كه در فهم آيه ها بسيار مؤثر بود.(6)

بنابراين حضرت علي (ع) چنين عمل عظيمي را انجام داده بود اما مورد پذيرش دستگاه خلافت قرار نگرفت. مساله ديگر ان كه علاوه بر مصحف امير المومنين، در طول تاريخ بسياري از روايات و كتب شيعه را از بين بردند و ما را از آنها درياي معارف محروم ساختند.

پي نوشت ها:

1. ابن نديم، الفهرست، بيروت، دارالمعرفه، 1417 ق، ص 45.

2. سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، بيروت، دارالفكر، 1416 هـ ق، ج1، ص 161.

3. المتقي الهندي، كنز العمال، بيروت، مؤسسه الرساله، 1409 هـ ق، ج 13،ص 151.

4. ذهبي، سير اعلام النبلاء، بيروت، موسسه الرساله، 1413 هـ ق، ج 14، ص 22.

5. سيوطي، الاتقان في علوم القرآن ، بيروت، دارالفكر، 1416 هـ ق، ج 1، ص 171.

6. براي مطالعه تفصيلي درباره اين مسئله مراجعه شود به كتاب «التمهيد في علوم القرآن»، تأليف آيت الله معرفت، مؤسسه فرهنگي التمهيد، جلد اول ، از ص 292 تا صفحه 299 و يا ترجمه اين كتاب با عنوان «آموزش علوم قرآن» مركز چاپ و نشر تبليغات اسلامي، جلد اول، درس سي و هفتم.

قيل يا رسول الله لقد أسرع إليك الشيب

در اين مورد روايات زير  وجود دارد:

«قيل يا رسول الله لقد أسرع إليك الشيب ؟ قال: شيبتني سورة هود والواقعة والمرسلات وعم يتساءلون وإذا الشمس كورت؛ (1) به رسول خدا عرض شد: چه زود پير شدي؟

حضرت فرمود: سوره هود ، واقعه، مرسلات، عم يتسائلون و اذا الشمس كورت مرا پير كردند».

«شيبتني سورة هود وأخواتها : الواقعة ، والقارعة ، والحاقة ، إذا الشمس كورت و  سأل سائل؛ (2)سوره هاي هود، واقعه، قارعه ، الحاقه،اذا الشمس كورت و سئل سائل مرا پير كردند».

«شيبتني هود وأخواتها ، وما فعل بالأمم قبلي؛ (3)سوره هود و اخواتش و رفتاري كه با امت هاي (سركش و طاغي) قبل شد، مرا پير كرد».

«شيبتني هود وأخواتها : ذكر يوم القيامة ، وقصص الأمم؛ (4)سوره هود و اخواتش و ياد قيامت و قصه (تلخ) امت هاي قبل مرا پير كرد».

 «شيبتني هود وأخواتها الحاقة والواقعة وعم يتساءلون وهل أتاك حديث الغاشية؛ (5) سوره هود، الحاقه ف الواقعه ، عمّ  و هل اتاك حديث الغاشيه مرا پير كرد».

بسياري از مفسران گفته اند رسول خدا اين كلام را فرمود. زيرا در سوره هود آمده:

«فاستقم كما امرت و من تاب معك؛ (6) و به بعضي از علما نسبت داده شده كه در خواب رسول خدا را ديد و از ايشان پرسيد: منظور شما از "مرا سوره هود پير كرد" ، چه بوده است؟ آيا به خاطر اين بوده كه در اين سوره قصص انبياي قبل و هلاك امت ها آمده است؟

حضرت فرمود: نه، بلكه به خاطر اين آيه : "فاستقم كما امرت" است». (6)

علامه طباطبايي مي نويسد:

اين كه در اين آيه خطاب متوجه شخص پيامبر شده، علاوه بر اين كه تشريف و رعايت احترام او هست، شدت و سنگيني بار او را هم مي رساند و او را با هول خطاب و ترس مكالمه با مقام متعالي حق هم روبرو مي كند و سنگيني اين خطاب براي آن حضرت با سنگيني اي كه به بقيه امت متوجه مي شود ، برابري مي نمايد و به همين جهت مفسران كلام پيامبر را كه فرمود اين سوره مرا پير كرد، به خاطر وجود اين آيه گرفته اند. (7)

ايشان در بحث روايتي، روايتي را از درالمنثور نقل مي كند كه وقتي اين آيه نازل شد، رسول خدا خطاب به مسلمانان فرمود:

شمروا شمروا = آستين ها را بالا بزنيد، آستين ها را بالا بزنيد

و بعد از آن ، خندان ديده نشد. (8)

صاحب رياض السالكين هم گويد كه اين آيه با امر به استقامت، جميع انواع تكليف را در بر مي گيرد. (9)

امام به نقل از استادش (هم چنين بعض ديگر از عرفا) مطرح مي كند كه صرف امر به استقامت سبب پيري زودرس پيامبر نشده، زيرا امر به استقامت در سوره شوري هم آمده (10) ولي آنچه سبب اين پيري گشت، اين بود كه ايشان به استقامت امت هم مأمور شد (و من تاب معك) و وظيفه استقامت امت وقتي به دوش ايشان واقع شد، او را پير كرد.

البته همان گونه كه ملاحظه شد اين كه آيه "فاستقم ..." يا ذيل آن (و من تاب معك) سبب پيري زودرس ايشان شده باشد، استنباط است و روايتي مبني بر آن نداريم. اما در روايات سوره هود و سوره هاي ديگري كه "اخوات آن" خوانده شده اند، سبب پيري زودرس معرفي گشته اند و در آن سوره ها آيه "فاستقم.." و يا شبيه به آن نيست. بلكه قدر مشترك آنها انعكاس حالات قيامت و هول هاي آن مي باشد و بنا بر آن روايات، اين تهديدهاي كمر شكن در روح مبارك آن حضرت تاثير شديد گذارده و ايشان را پير كرده است. (11)

پي نوشت ها:

1. متقي هندي، كنز العمال، بيروت، مؤسسه الرساله، 1409 ق،  ج 2 ، ص 313.

2. سيوطي، الجامع الصغير ، بيروت، دار الفكر، 1401 ق، ج 2، ص 82.

3. همان.

4. همان.

5. متقي هندي ، همان.

6. اردبيلي، زبده البيان، تهران ، مرتضويه ،ص 168. 

7. طباطبايي، الميزان، قم ، انتشارات اسلامي، ج 11، ص 50.

8. همان، ص 66.

9. سيد علي خان ، رياض السالكين ، قم ، انتشارات اسلامي ، 1415 ق ، ج 3 ، ص 310.

10 شوري (42) آيه 15.

11. مكارم شيرازي ، الامثل ،ج 19 ، ص 286. طباطبايي ، همان ، ج 11 ف ص 66.

ذَالِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ

آيه 23 شوري اين است:

« ذَالِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ  قُل لَّا أَسَْلُكمُ‏ْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فيِ الْقُرْبيَ‏  وَ مَن يَقْترَِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا  إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُور؛اين همان چيزي است كه خداوند بندگانش را كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده‏اند به آن نويد مي‏دهد! بگو: «من هيچ پاداشي از شما بر رسالتم درخواست نمي‏كنم. جز دوست‏داشتن نزديكانم [اهل بيتم‏] و هر كس كار نيكي انجام دهد، بر نيكي‏ اش مي‏ افزاييم چرا كه خداوند آمرزنده و سپاسگزار است‏»

در كتاب نظم الدرر و تناسق الايات و السور از ابراهيم بن عمر البقاعي و كتاب ابي القاسم عمربن محمد بن عبدالكافي بنا بر نوشته نولدتكه مستشرق آلماني آمده است كه سوره شوري در مكه نازل شده است. اما آيات 23 تا 25و27 آن در مدينه نازل شده است. (1)

اما با توجه به مطالب ذيل حداكثر آياتي كه در غدير خم و بعد از آن بر پيامبر نازل شده است. چهار آيه است كه آيه 23 شوري جزء اين موارد نزول غدير يا بعد از آن نيست لذا اين آيه قطعا قبل از غدير خم نازل شده است

پي نوشت:

1.تاريخ جمع قرآن، محمدرضا جلالي نائيني،ص184.

 

در ابتداء فرق و معناي شان نزول و سبب نزول را براي شما عرض مي كنيم سپس به اصل پاسخ مي پردازيم:

هر گاه به مناسبت جرياني درباره شخص و يا حادثه اي ، خواه در گذشته يا حال يا آينده و يا درباره فرض احكام ، آيه يا آياتي نازل شود، همه اين موارد را شان نزول آن آيات مي گويند، مثلا مي گويند كه فلان آيه درباره عصمت انبيا يا عصمت ملائكه يا حضرت ابراهيم(ع) يا نوح(ع)  يا آدم(ع)  نازل شده است كه تمامي اين ها را شان نزول آيه مي گويند.

اصطلاح ديگري در علوم قرآن وجود دارد، به نام سبب نزول كه بيش تر مفسران ميان اين دو ( شان نزول و سبب نزول ) فرقي قائل نيستند. اما شان نزول اعم و سبب نزول اخصّ است.

تعريف سبب نزول به حادثه يا پيش آمدي مي گويند كه متعاقب آن، آيه يا آياتي نازل شده باشد. آن پيش آمد، باعث و موجب نزول گرديده است. (1)

هر آيه اي از قرآن شان نزول نداشته و در واقعه خاصي نازل نشده، بلكه تعداد محدود و كمي از آيات نسبت به كل قرآن شان نزول دارد . بيش تر آيات بدون اين كه واقعه خاصي پيش آمده باشد، بر پيامبر نازل شده اند.

داستان هاي پيامبران هم هر مقطعش در يك زمان براي آثار تربيتي كه داشته، بر پيامبر نازل شده، چون قرآن كتاب تاريخ محض نبوده ، همه آن را در يك جا و به ترتيب از اول تا آخر شرح نداده، بلكه در هر مقطع به قسمتي كه پيام مناسب آن مقطع را داشته، اشاره كرده است.

قرآن كتاب هدايتي است كه از جانب خدا براي هدايت مردم بر قلب پيامبر نازل شده و توسط ايشان بر مردم تلاوت گرديده است و غالب سوره ها و آيات آن ابتداءا و بدون اين كه ناظر به واقعه اي باشد، نازل شده اند و شأن نزول ندارند و تعداد كمي از آيات، آن هم غالبا آيات سياسي - اجتماعي و يا  در پي واقعه اي خاص و ناظر به مطلبي معين نازل شده اند .

نمي شود به اين سادگي به تعداد شان نزول آيات قرآن اشاره كرد و اين نيازمند فرصت بسيار زيادي است و از طرفي برخي از شان نزول ها از جايگاه صحيح برخوردار نيستند. لذا مي توانيد از كتاب تفسيري براي آگاهي شان نزول آيات استفاده كرد. از جمله تفسير نمونه آيت الله مكارم شيرازي ذيل آيات خصوصا شروع سوره ها مراجعه نمائيد. كتاب هاي غير تفسيري هم در اين زمينه قابل استفاده وجود دارد :

1- اسباب النزول، نوشته دكترسيد محمد باقر حجتي.

2- اسباب النزول واحدي ،ترجمه اسلامي.

3- نزول القرآن، واحدي علي بن احمد، اسباب اول، بيروت، دار الكتب العلميه، 1411 ق.

 4- شأن نزول آيات، اسلامي محمد جعفر، اول، تهران، نشر ني، 1383 ش.

و مي توانيد به نرم افزار "جامع التفاسير" مركز كامپيوتري علوم اسلامي نور مراجعه كنيد.

پي نوشت:

1. معرفت محمد هادي،  علوم قرآني، موسسه فرهنگي تمهيد، چاپ ياران قم، چاپ 6، سال1384، ص87 .

 گاه پرسيده مي شود ابتداى آيه سوم سوره مائده پيرامون گوشتهاي حرام  و در انتهاى آن، سخن از اضطرار و ضرورت و حكم آن سخن مى‏گويد و در وسط اين دو مطلب، سخن از ولايت و امامت به ميان آمده است. چه تناسبى بين مسأله ولايت و امامت و جانشينى پيامبر(ص)، با مسأله گوشتهاى حرام و حكم اضطرار و ضرورت وجود دارد؟ آيا اين خود شاهدى نمى‏شود كه جملات مورد بحث از آيه، ارتباطى به بحث ولايت نداشته و مطلب ديگرى را تعقيب مى‏نمايد؟

پاسخ اين است که آيات قرآن مجيد به صورت يك كتاب كلاسيك تنظيم نشده است، بلكه به همان شكلى كه نازل مى‏گشت  به دستور پيامبر(ص). ثبت مى‏شد، بنابراين ممكن است صدر آيه مورد بحث در پاسخ به سؤالاتى كه از پيامبر اكرم(ص) در مورد گوشتهاى حرام شده، و پيش از واقعه غدير نازل شده باشد، و پس از مدّتى واقعه غدير پيش آمده و آيه مورد بحث نازل گشته و كُتّاب و نويسندگان وحى آن را به دنبال حكم گوشتهاى حرام ثبت كرده باشند.

سپس مسأله اضطرار يا مصداقى از مصاديق آن رخ داده و به دنبالش حكم آن نازل شده و ذيل آيه را كه حاوى حكم اضطرار است به دنبال قسمت وسط آيه ثبت كرده باشند، بنابراين، لازم نيست آيات تناسب خاصّى با هم داشته باشند (1) و ممکن است هر قسمت از آيه در بر دارنده حکم خاص و مستقلي باشد .

علامه طباطبائي ره مي نويسد :

در باره جمله اليوم ....روايات زيادي هست که متعرض شان نزول جمله مورد بحث شده و نامي از اصل آيه نياورده و اين مويد آن است که جمله اليوم ... مستقل و جداي از صدر و ذيل آيه نازل شده و قرار گرفتن آن در وسط آيه مذکور يا به دستور رسول خدا بوده و يا به تاليف مولفين بعد از رحلت آن حضرت .

چنان که از شعبي نقل شده که گفت: وقتي که آيه شريفه اليوم ...بر پيامبر (ص) نازل شد آن جناب در عرفه بود و چون آن حضرت از هر آيه اي که خوشش مي آمد دستور مي داد در آغاز سوره اش جاي دهند، اين آيه را در اول سوره قرار دادند. شعبي مي افزايد: جبرئيل به آن جناب مي آموخت که هر آيه را در کجا جاي دهد. (2) 

اما دلالت آيه بر ولايت "

در اين آيه شريفه سخن از يك روز بسيار بزرگ و با شكوه است، كه نقطه عطفى براى مسلمانان شمرده شده است. روزى كه آيه شريفه از آن سخن مى‏گويد، داراى چهار ويژگى مهم است.

اوّل: روزى است كه باعث يأس و نااميدى كفّار شد.

دوم: روزى است كه مايه اكمال دين گشت.

سوم: روزى است كه خداوند نعمتش را بر مسلمانان تمام كرد.

چهارم: روزى است كه خداوند راضى شد كه دين اسلام، دين هميشگى مردم باشد.

راستى اين روز بزرگ، با اين ويژگيهاى چهارگانه، چه روزى بوده است؟

براى رسيدن به پاسخ اين سؤال، دو مسير را مى‏توان طى كرد:

راه اوّل: تأمّل و تعمّق در مضمون خود آيه و مطالعه و تفكّر پيرامون آن، با قطع‏

نظر از روايات و احاديثى كه در ذيل آن وارد شده

راه دوم: تفسير آيه با استفاده از روايات شأن نزول و آراء و نظريّات مفسّران مى‏باشد.

راه اوّل: بايد ديد که  آيه شريفه با كدام يك از حوادث زمان پيامبر(ص) قابل تطبيق است؟

با دقت در خود آيه معلوم مي شود كه منظور از آن روز با شكوه، كه نا اميد كننده كفّار بود و موجب جلب رضايت الهى گشت و دين و نعمت پروردگار كامل گشت، روز هيجدهم ذى الحجّه سال دهم هجرت، روز عيد سعيد غدير است؛ روزى كه پيامبر اسلام (ص)در راستاى اجراى فرمان پروردگار، علىّ بن ابى‏طالب (ع) را به ولايت منصوب كرد و رسماً خلافت آن حضرت را به همه مسلمانان اعلام كرد.

اگربا ديده انصاف و بدون پيش داوريها قضاوت كنيم، خواهيم ديد كه آيه شريفه كاملًا بر حادثه غدير قابل تطبيق است. زيرا:

اوّلًا: دشمنان اسلام پس از ناكامى در تمام توطئه‏ها، جنگ‏ها، سمپاشيها، تفرقه افكنيها، مبارزات و خلاصه بعد از تمام تلاشهايى كه براى محو اسلام داشتند، تنها به يك چيز دل بسته بودند و آن اين كه پيامبر از دنيا برود و پس از ارتحال آن حضرت مخصوصاً با توجّه به اين كه پسرى ندارد تا جانشين او بشود و تاكنون نيز بطور رسمى جانشينى براى خود تعيين نكرده است، بتوانند به آرزوى خود برسند و ضربه نهايى را بر اسلام وارد كنند. امّا وقتى ديدند آن حضرت در روز هجدهم ذى‏الحجّه سال دهم هجرت، در صحراى غدير خم و در بين جمعيّت انبوه و كم نظير مسلمانان، عالم‏ترين، قدرتمندترين، آگاه‏ترين و نيرومندترين فرد جهان اسلام را به جانشينى خود انتخاب كرد، آرزوهاى خويش را باد رفته ديدند و تنها روزنه اميد آنها بسته شد و از نابودى اسلام مأيوس شدند.

ثانياً: با انتخاب امام على(ع) نبوّت قطع و ناتمام نماند، بلكه به سير تكاملى خود ادامه داد، زيرا امامت تكميل كننده نبوّت و در نتيجه باعث كمال دين است؛ بنابراين، خداوند با انتخاب على عليه السلام، به عنوان خليفه مسلمانان، شخصيّتى كه نيرومند ترين، آگاه ترين و عالم ترين مسلمان پس از رسول اكرم (ص)بود، دين خود را كامل كرد.

ثالثاً: نعمتهاى پروردگار با نصب امامت و رهبرى پس از پيامبر(ص) تكميل شد.

رابعاً: بدون شك اسلام بدون امامت و رهبرى يك دين جهانى فراگير و خاتم نخواهد شد، دين خاتم بايد همواره پاسخگوى نيازهاى مردم در تمام زمانها باشد و اين، بدون وجود امامى معصوم در هر زمان امكان پذير نيست.

نتيجه اين كه، تفسير آيه شريفه به حادثه غدير، تفسير قابل قبولى است؛ بلكه تنها تفسير قابل قبول مى‏باشد.

راه دوم: تفسير آيه در سايه احاديث و رواياتى كه در شأن نزول اين آيه شريفه وارد شده، و فراوان است.

مرحوم علّامه امينى «رضوان اللَّه عليه» در كتاب ارزشمند و بى نظيرش، الغدير، به صورت گسترده‏اى پيرامون واقعه غدير بحث كرده است. و حديث غدير را، از يكصد و ده نفر از صحابه پيامبر و، از هشتاد نفر از «تابعين»  نقل مى‏كند؛ نويسنده توانمند الغدير احاديث مربوط به اين حادثه بزرگ و كم نظير را از سيصد و شصت كتاب مختلف نقل كرده است؛ رواياتى كه درباره نزول اين آيه شريفه بحث مى‏كند ومرتبط با بحث ماست در كتاب فوق شانزده روايت در اين زمينه نقل كرده است.

به برخى از اين روايات توجّه كنيد:

1- سيوطى، كه از علماى اهل سنّت است و در كشور مصر مى‏زيسته و در نزد اهل سنّت انسان معتبرى محسوب مى‏شود، روايت زير را در كتاب خويش نقل كرده است:

 «ابو سعيد خدرى مى‏گويد:

لَمَّا نَصَبَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) عَلِيّاً عليه السلام يَوْمَ غَديرِ خُمٍّ فَنادى لَهُ بِالْوِلايَةِ، هَبَطَ جِبْرَئيلُ بِهذِهِ الْآيَةِ: «الْيَوْمَ اكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ ...»

هنگامى كه پيامبر اسلام(ص) در روز غدير خم، حضرت على(ع)را به جانشينى خود منصوب كرد و ولايت او را بر مؤمنين اعلام كرد، جبرئيل نازل شد و آيه فوق را براى پيامبر آورد.

طبق اين روايت، كه از خود اهل سنّت نقل شده، منظور از «اليوم» روز غدير خم است و آيه مورد بحث در مورد ولايت و خلافت امير مؤمنان(ع) نازل شده است.

2- همان دانشمند سنّى روايت ديگرى را از ابو هريره، كه راوى مورد قبولى در نزد اهل سنّت است، نقل مى‏كند. طبق اين روايت ابو هريره مى‏گويد:

لَما كان يَوْمَ غَديرِ خُمٍّ وَهُوَ يَوْمُ ثَماني عَشَرَ مِنْ ذِي الْحَجَّةِ، قالَ النَّبِيُّ (ص): مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِيٌّ مَوْلاهُ، فَانْزَلَ اللَّهُ: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ و ...»

هنگامى كه روز عيد غدير، كه روز هجدهم ذى الحجّه است، فرا رسيد، پيامبر(ص) فرمود: «هر كسى كه من مولاى او هستم، اين على (يعنى علىّ بن ابى‏طالب، نه على ديگر) مولاى اوست» سپس آيه اكمال دين نازل شد.

اين روايت نيز به روشنى بر آنچه كه مورد بحث است دلالت دارد.

3- خطيب بغدادى، يكى ديگر از علماى اهل سنّت كه در قرن پنجم مى‏زيسته  است، در كتاب خويش، تاريخ بغداد، به نقل از ابو هريره، چنين روايت مى‏كند:

قالَ رَسُولُ اللَّه(ص): «مَنْ صامَ يَوْمَ ثَمانَ عَشَرَةَ مِنْ ذِي الْحَجَّةِ كُتِبَ لَهُ صِيامُ سِتّينَ شَهْراً» وَهُوَ يَوْمُ غَديرِ خُمٍّ لَما أَخَذَ النَّبِيُّ (ص) بِيَدِ عَلِيِّ بْنِ أَبي طالِب فَقالَ: «أَلَسْتُ وَلِيَّ الْمُؤْمِنِينَ» قالُوا: بَلى‏ يا رَسُولَ اللَّهِ، قالَ (ص): «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ،

فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ» فَقالَ عُمَرُ بْنُ خَطّاب: بَخّ بَخّ لَكَ يَابْنَ أَبي طالِبٍ أَصْبَحْتَ مَوْلاىَ وَ مَوْلاى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَمُؤْمِنَةٍ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ ...»»

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «كسى كه روز هيجدهم ذى الحجّه را روزه بگيرد، معادل روزه شصت ماه برايش ثواب مى‏نويسند  و اين روز مصادف با روز غدير خم است كه پيامبر(ص) دست علىّ بن ابى‏طالب را گرفت و سپس از مردم پرسيد: «آيا من پيامبر، نسبت به مؤمنان و مسلمانان از خودشان اولى نيستم؟» همه در جواب گفتند: بله، پيامبر(ص)(پس از اين كه اين اقرار را از مسلمانان گرفت) فرمود: «هر كه من مولاى او هستم، على نيز مولاى اوست.» عمر بن خطاب  (براى عرض تبريك خدمت امير المؤمنين(ع)رسيد و) گفت: اى فرزند ابو طالب! اين فضيلت و مقام بر تو مبارك باشد، تو مولى و سرپرست من و تمام مسلمانان گشتى، سپس خداوند آيه شريفه «اليوم اكملت لكم دينكم ...» را نازل كرد.

4- حاكم حسكانى، كه او نيز از دانشمندان اهل سنّت در قرن پنجم است، روايات صريح و روشنى در اين زمينه در كتابش آورده، كه جهت اختصار از نقل آن روايات صرفنظر مى‏شود.

5- حافظ ابونعيم اصفهانى در كتاب «ما نزّل من القرآن فى على (ع)» از صحابى معروف پيامبر، ابو سعيد خدرى، نقل كرده كه پيامبر(ص) در غدير خم على(ع) را به عنوان ولى و خليفه به مردم معرفى كرد، هنوز مردم متفرّق نشده بودند كه آيه‏ «اليوم اكملت لكم دينكم ...» نازل شد، در اين موقع پيامبر(ص) فرمود:

اللَّهُ اكْبَرُ عَلى‏ اكْمالِ الدّينِ وَ اتْمامِ الِنّعْمَةِ وَرِضَى الرَّبِّ بِرِسالَتى وَ بِالْوِلايَةِ لِعَلِىٍّ(ع) مِنْ بَعْدى، ثُمَّ قالَ: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعِليٌّ مَوْلاهُ، اللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ

اللَّه اكبر بر تكميل دين و اتمام نعمت پروردگار و خشنودى خداوند از رسالت من و ولايت على(ع) بعد از من، سپس فرمودند: هر كس من مولاى اويم، على(ع)مولاى او است، خداوندا! آن كس كه او را دوست بدارد دوست بدار، و آن كس كه او را دشمن دارد، دشمن بدار، هر كس او را يارى كند، يارى‏اش كن و هر كس دست از يارى‏اش بردارد، دست از او بردار.

نتيجه اين كه، از رواياتى كه ذكر شد و روايات فراوانى كه جهت رعايت اختصار ذكر نشد به روشنى استفاده مى‏شود كه آيه شريفه اكمال دين پيرامون حادثه غدير نازل شده و گواه واضح و روشنى بر امامت و ولايت و خلافت امير مؤمنان(ع) است.(3)

پاورقيها :

1. آيه الله مکارم شيرازي، آيات ولايت در قرآن، ص 61 .

2. علامه طباطبائي، ترجمه الميزان، انتشارات اسلامي، ج 5، ص 272 .

3. آيات ولايت در قرآن، ص 55 .

                    

آيات مورد نظر: أَ رَأَيْتَ الَّذي يَنْهي‏ عَبْداً إِذا صَلَّي؛

به من خبر ده آيا كسي كه نهي مي‏كند بنده‏ اي را هنگامي كه نماز مي‏خواند (آيا مستحق عذاب الهي نيست)؟

 معناي آيات مورد بحث :

مرا خبر ده از كسي كه نهي مي‏كرد بنده ‏اي را كه نماز مي‏خواند، و خدا را عبادت مي‏كرد و مي‏داند كه خدا عمل او را مي‏بيند، و از حال او خبر دارد، نيز مرا خبر ده از نهي كننده به فرضي كه بنده نمازگزار بر طريق هدايت باشد، و به تقوا عمل كند، او چه حالي خواهد داشت، با اينكه مي‏داند خدا او را مي‏بيند، باز مرا خبر ده از نهي كننده، كه اگر نهيش تكذيب حق و اعراض از ايمان به حق باشد، و با اين حال نمازگزار را از نماز نهي مي‏كند، و با اينكه مي‏داند خدا مي‏بيند، آيا جز عذاب استحقاق جزايي دارد؟ (1)

در اين آيات نهي كننده و بنده اي كه از نماز نهي مي شود ، مورد نظر نيستند . هر فرد كافر مستكبري مي تواند مصداق نهي كننده باشد، هم چنان كه هر فرد مؤمن نمازگزاري مي تواند مصداق نهي شونده باشد. در اين جا نظر آيه  روي عمل نهي كننده است كه با اين كه مي داند خدا شاهد عبادت نمازگزار و بدان راضي است، او را نهي مي كند.

 آيات در شأن رسول خدا نازل شده كه از جانب سران مشركان از نماز ، بندگي و عبادت خداي يگانه نهي مي شد. نهي كننده ابوجهل (2) يا وليد بن مغيره (3) معرفي شده است.

پي نوشت ها :

1. طباطبايي، الميزان، ترجمه موسوي همداني،چ پنجم، قم، دفتر انتشارات اسلامي ، 1374 ش، ج 20، ص 552. 

2. محمد بن حبيب الله، ارشاد الاذهان،چ اول، بيروت، دار التعارف ، 1419 ق، ص 602.

3. فيض كاشاني، اصفي،چ اول، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1418 ق ، ج 2 ، ص 1460. 

نزول وحي به صورت دفعي و يكباره در ماه رمضان و شب قدر انجام شد.

نزول تدريجي آن در طي بيست و سه سال بوده است. آياتي كه مي‌گويد «قرآن در شب قدر نازل شده» با واژه «انزال» آمده است، نه تنزيل، و تعبير «انزال»  بر نزول يكباره دلالت دارد...(1)

 

در آغاز نزول قرآن ميان دانشمندان اسلامي اختلاف نظر وجود دارد ،چنان كه در تاريخ بعثت رسول اكرم (ص) در ميان مورخان و محققان اختلاف عقيده موجود است . اكثر محدثان و مفسران،  عقيده دارند كه آغاز نزول قرآن در ماه رمضان است.(2)

آغاز  رسالت و بعثت رسول خدا(ص) در روز  27 ماه رجب 13سال پيش از هجرت (609ميلادي)بود(3) ولي نزول قرآن به عنوان كتاب آسماني سه سال تاخير داشت . سه سال را به نام فترت مي خوانند، پيامبر(ص) در اين سه سال دعوت خود را سرّي انجام مي داد. در واقع مدت نزول تدريجي قرآن از سال چهارم بعثت به مدت 20سال طول كشيد و تا آخرين سال حيات ايشان ادامه داشت.

جهت مطالعه به منابع ذيل مراجعه نماييد:

 پژوهشي در تاريخ قرآن كريم، دكتر محمد باقر حجتي، ص38؛

علوم قرآني، محمد هادي معرفت، ص52

پي نوشت ها:

1. تسنيم ، جوادي آملي ، ج 9 ،ص 342و بعد.

2. بقره(2 )، آيه 185؛قدر(97) آيه 1.

3. امالي، شيخ صدوق، ص28.

پيامبر ادعا كرده كه مانند پيامبران پيشين از جانب خدا به رسالت مبعوث شده است...

پيامبر ادعا كرده كه مانند پيامبران پيشين از جانب خدا به رسالت مبعوث شده است. قرآن، وحي خدا به او براي ابلاغ به مردم است. اين كتاب را به عنوان معجزه و دليل بر خدايي بودن و نبوت خود ارائه كرده است. 

قرآن مجيد از جهات گوناگون خدايي بودن خود را فرياد مي زند:

- قرآن از فصاحت و بلاغتي برخوردار است كه از عهده بشر خارج است. از اين رو، عرب جاهلي كه  در فصاحت و بلاغت و  شعر و ادب تخصص، بلكه نبوغ داشت، وقتي در برابر قرآن قرار گرفت و در فصاحت آن دقت كرد، به معجزه بودن آن پي برد، اظهار عجز و ناتواني نمود. به سبب اعجاز فصاحتي قرآن، عده‌اي از آنان وحي بودن قرآن را پذيرفته و نبوت پيامبر اسلام را تصديق نمودند. بقيه نيز گر چه ايمان نياوردند، ولي هماوردي نكردند. عجز خود را از آوردن حتي سوره اي كوچك فرياد زدند. اين، خود بزرگ ترين دليل بر آسماني بودن قرآن است. ثابت مي‌كند كه آوردن كتابي مثل قرآن از دايره قدرت بشر بيرون است. بنا بر اين، قرآن بهترين گواه بر آسماني بودن خويش است.

- همه قبول دارند كه رسول خدا (ص) امي، يعني درس نخوانده بود؛ ولي با وجود اين، كتابي آورد كه پر است از معارف عقلي و دقايق علمي و فلسفي؛ به طوري كه اين كتاب افكار فلاسفه و دانشمندان را به خود جلب كرده و متفكران شرق و غرب عالم را مبهوت و متحير ساخته است.

امي و درس ناخوانده بودن پيامبر و بيگانه بودن ايشان و محيط زندگي شان از دانش روز و ناتواني او از مراحل ابتدايي خواندن و نوشتن كه معلوم همگان بود، بهترين دليل بر اين است كه قران محصول فكر و فهم ايشان يا تعليم گرفته از ديگران نبوده است. پيامبر پيش هيچ كسي زانوي شاگردي به زمين نزده است. از هيچ كس تعليم نگرفته است. قبل از بعثت نيز هيچ سخن و كلامي شبيه قرآن از او شنيده نشده و معارف و آيات به ناگاه بر زبان او جاري شد.

قرآن بر اين موضوع تكيه كرده و آن را يكي از نشانه هاي آسماني بودن خود شمرده است:

"و ما كنت تتلوا من قبله من  كتاب و لا تخطه بيمينك اذا لارتاب المبطلون؛ (1) پيش از نزول قرآن، هيچ نوشته اي را نمي خواندي و با دست راست خود (كه وسيله نوشتن است) نمي نوشتي. اگر قبلا مي خواندي و مي نوشتي، ياوه گويان شك و تهمت به وجود مي آوردند".

"و كذلك اوحينا اليك روحا  من امرنا ما كنت تدري ما الكتاب و لا الايمان؛ (2) قرآن را كه روح و حيات است، از امر خود بر تو وحي كرديم. پيش از اين، نمي دانستي نوشته و ايمان چيست".

اين آيات صراحت دارد كه پيامبر قبل از نزول قرآن با خواندن و نوشتن و معارف بلند قرآن بيگانه بوده، اين ها نه تراوش ذهن او، بلكه نازل شده از جانب خداوند حكيم است.

- دليل محكم ديگر بر وحي بودن و آسماني بودن قرآن و اين كه حتي آيه اي از آن از جانب شخص پيامبر نمي باشد، اين است كه پيامبر مؤمن و خداترس و راستگو بود. در اين ايمان و خداترسي و راستگويي حضرت، هيچ شكي نيست. چنين كسي هيچ گاه به خود اجازه نمي دهد تراوش فكر و ذهن خود را به خدا و آسمان نسبت دهد؛ زيرا يقين دارد كه نسبت دادن مطلبي به خدا، افترا به خدا و بزرگ ترين گناه است و با قهر خدا مواجه خواهد شد و هيچ قدرتي نيست تا او را از قهر خدا برهاند.

 اگر افرادي غير از پيامبر بودند، ممكن بود به خود اين جرأت را بدهند كه مطالب ساخته ذهن و روح خود را به خدا نسبت دهند تا بهتر مقبول خلق گردد؛ ولي از مؤمن بي نظيري چون پيامبر با آن مرحله خداترسي چنين كاري محال است.

 قرآن، افترا و نسبت دادن چيزي را به خدا بزرگ ترين گناهان مي شمارد:

"و من اظلم ممن افتري علي الله كذبا؛ (3) چه كي ستمكارتر از كسي است كه به دروغ چيزي به خدا ببندد؟"

از زبان پيامبر اعلام مي كند كه  از خدا چنان ترسي دارد كه هيچ گاه چيزي به خدا نسبت نمي دهد؛ زيرا مي داند كسي نمي تواند نگهدار او از قهر خدا باشد:

"قل ان افتريته فلا تملكون لي من الله شيئا؛ (4) بگو اگر آن را به خدا بسته باشم، نمي توانيد در قبال خدا مالك و نگهدار من باشيد".

با توجه به دلايلي كه گذشت، هر فرد منصفي يقين مي يابد كه قرآن نازل شده از غيب و از نزد عالم مطلق است.

پيش بيني قرآن هم با پيش بيني هاي ديگران، تفاوت دارد. ايرانيان كه مجوس بودند، با روميان كه مسيحي بودند، جنگ و نزاع داشتند. در زمان بعثت پيامبر در مكه، روميان در جنگ با ايرانيان شكست خوردند. در همان ساعت شكست خوردن، پيامبر كه در مكه بود و هيچ ارتباطي با ميدان جنگ روم و ايران كه صدها فرسنگ دور تر بود، نداشت، به اراده خدا، از پيروزي ايرانيان خبر داد. در ضمن، قاطعانه خبر داد كه ظرف سال هاي آينده (كم تر از 10 سال آينده) روميان پيروز مي شوند.

چنين دقيق و روشن از غيب خبر دادن، جز از جانب خدا و متصل به غيب محال است. چنين پبشگويي روشن و صريحي، از غير مؤمنان متصل به غيب محال مي باشد.

البته پيشگويي، مختص به پيامبران نيست؛ بلكه انسان هاي مؤمن هم مي توانند از غيب به اراده خدا خبر دهند يا انسان هاي غير مؤمن با ارتباط به اجنه يا طرق ديگر، از بعضي اخبار غيبي خبردار مي شوند؛ ولي هيچ گاه  خبر دادن خود را نشانه و دليل نبوت نمي شمرند و دليل نبوت هم نيست. خبر دادن از غيب، زماني دليل نبوت است كه با ادعاي نبوت همراه باشد و خبر دهنده، اخبار خود را نشانه نبوت خود قلمداد كند و ديگران به چنان خبر دادني فرابخواند.

 

پي نوشت ها:

1. عنكبوت (29)، آيه 48.

2. شوري (42)، آيه52.

3. انعام (6)، آيه 93.

4. احقاف (48)، آيه 8.

از سوي خدا بودن آيات نازل شده بر پيامبر (ص)، به واسطه إثبات معجزه بودن آن کشف مي شود 

إعجاز قرآن وجوه مختلفي دارد که مردم با درک وجوه إعجاز قرآن به خدايي و فرا بشري بودن آن پي مي برند.

يکي از وجوه اعجاز قرآن كه در آيات قرآن نيز برآن تاكيد شده، درس ناخوانده (نه بي سواد ) و به مكتب نرفته بودن پيامبر اكرم (ص) است. اين موضوع در چند آيه مطرح شده است.

يکي از آياتي که اعجاز قرآن را با تكيه بر اين مطلب مورد اشاره قرار مى‏دهد چنين است:

« وَ ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتابٍ وَ لاتَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذاً لَارْتابَ الْمُبْطِلُونَ»(1) « و تو هرگز پيش از اين كتابى نمى‏خواندى، و با دست خود چيزى نمى‏نوشتى، مبادا كسانى كه در صدد (تكذيب و) ابطال سخنان تو هستند، شك و ترديد كنند».

اين آيه دلالت دارد كه اعجاز قرآن، باتوجه به امّي بودن پيامبر(ص) به گونه‏اى به كرسى ‏مى‏نشيند كه حتى براى ياوه ‏گويان نيز زمينه ترديد باقى نمى‏گذارد و اين بيان اشاره به آن دارد كه قرآن صرفنظر از امّى بودن پيامبر نيز معجزه است و انسان‏هاى با انصاف به اعجاز آن پى برده،تسليم مى‏شوند.

قرآن مجيد، در دو آيه (2) نيز پيامبر (ص) را امّى ناميده است:

امّى به معناى منسوب به مادر (امّ) است و مقصود از آن اين است كه فرد جز معلوماتى كه طبق فطرت و استعدادهاى مادرزادى خود بدست مى‏آورد معلومات ديگرى ندارد و فاقد معلومات اكتسابى بدست آمده در پرتو قدرت بر خواندن و نوشتن است.

موضوع درس ناخوانده و خط نانوشته بودن پيامبر (ص) از نظر تاريخى نيز مسلّم است و حتى شرق شناسان و مورّخان غير مسلمان نيز بر آن صحه گذارده‏اند. از سوى ديگر با نگاهى گذرا به قرآن مجيد در مى‏يابيم كه قرآن مجيد با وجود حجم و كميت نسبتا اندك آن در بردارنده انواعى از معارف و علوم و احكام و قوانين فردى و اجتماعى است كه با ديگر كتاب‏هاى موجود در ميان بشر قابل مقايسه نيست. اين مجموعه ژرف‏ترين و بلندترين معارف‏ و والاترين و ارزشمندترين دستورهاى اخلاقى و عادلانه‏ترين مواعظ و نكات تاريخى و سازنده‏ترين شيوه‏هاى تعليم و تربيت را در خود جاى داده است.

اكنون با توجه به دو نكته ياد شده روشن مى‏شود كه فراهم آوردن اين همه معارف و حقايق در چنين مجموعه‏اى، فراتر از توان انسان‏هاى عادى است؛ ولى آن چه بر شگفتى آن مى‏افزايد و جاى هيچ گونه ترديد را براى هيچ كس باقى نمى‏گذارد، اين است كه اين كتاب بزرگ، به وسيله فردى درس ناخوانده و آموزش نديده كه هرگز قلمى بر كاغذ نياورده و خطى ننوشته و نخوانده و در محيطى دور از تمدن و فرهنگ ارائه شده است و شگفت‏انگيزتر آن‏كه در طول دوران چهل ساله پيش از بعثت، حتى جمله‏اى از اين سخنان بر زبان جارى نساخته و اين معارف ارائه شده به عنوان وحى قرآنى، داراى اسلوبى ويژه و هماهنگى خاصى است كه آن را از ديگر سخنانش كاملا متمايز مى‏سازد.

يکي ديگر از وجوه إعجاز قرآن کريم فصاحت و بلاغت آيات قرآن کريم است. «فصاحت» به معناى شيوايى كلمات و روانى تلفظ آن‏ها و گوش نواز بودن سخن، و «بلاغت» به معناى رسايى و گويايى و دقت تعابير در فهماندن مقصود است‏.

پرداختن دانشمندان علوم قرآن و مفسران سخن‏سنج و اديب به بيان جنبه‏هاى مختلف فصاحت و بلاغت قرآن، ما را از ورود در اين وادى و توضيح اين بُعد از اعجاز قرآن بى‏نياز مى‏سازد؛ چنانكه شهادت اديبان بزرگ عرب از صدر اسلام تاكنون، بر فوق توان بشر بودن فصاحت و بلاغت قرآن، بهترين دليل خدايى بودن قرآن از اين جهت است. (3)

پي نوشت ها:

1. عنکبوت (29) آيه 48.

2. أعراف (7) آيه 157 و 158.

3. براي مطالعه تفصيلي دلايل از سوي خدا بودن قرآن، ر.ك: آيت الله مصباح يزدي، قرآن ‏شناسى، قم، موسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى‏، 1380 ش، ج‏1، ص 107 تا ص 188.

 

قرأن کريم در مدت بيست و سه يا بيست سال به صورت تدريجي ...

قرأن کريم در مدت بيست و سه يا بيست سال به صورت تدريجي و در مناسبت هاي مختلف بر پيامبر اسلام نازل شده است و اين نزول تدريجي باعث شده آياتي که مربوط به موضوع هاي واحد هستند، در جاهاي مختلف و سوره هاي مختلف قرآن بيايند و به صورت موضوعي در يکجا نيامده اند.

يکي از جنبه هاي اعجاز قرآن، همين مسئله است که قرآن يک کتاب تاريخي، علمي يا فلسفي نيست که تنها در يک موضوع سخن گفته باشد.

بلکه در تمام علوم و دانش هايي که در جهت سعادت و کمال انسان است‌، سخن گفته است. اگر غير از اين بود، کتاب کاملي نبود. در قرآن از انسان شناسي سخن گفته، از اخلاق، از تاريخ گذشتگان و حتي در حقايقي علمي و...؛ زيرا همه آن ها در راستاي سعادت و کمال بشري نياز هستند.

اگر چه قرآن در يک رشته و موضوع علمي خاصي سخن نگفته‌، اما مي تواند در آن يک موضوع ويژه را مورد توجه قرار داد و آن موضوع هدايت انسان است؛ همان گونه که خود را در ابتداي سوره بقره به عنوان کتاب هدايت پرهيزگاران معرفي مي کند.

بنابراين، از يک طرف موضوع خاص علمي مانند موضوع: شيمي، فيزيک، فلسفه‌، اخلاق، روان شناسي، جامعه شناسي، احکام ديني و... را موضوع خود قرار نداده است. از طرف ديگر، در يک موضوع که مشترک همه مسائل آن باشد، سخن گفته و آن موضوع انسان و هدايت انسان براي رسيدن به خدا است.

در قرآن يک حقيقت به طور کامل مورد توجه قرار گرفته و آن حقيقت توحيد خداوندگار است که همه آيات به نوعي با اين حقيقت پيوند دارند. اين از جنبه هاي اعجاز قرآن است که با وجود پراکندگي و داشتن مسائل مختلف در علوم بشري، همه ‌آن ها در راستاي يک موضوع مشترک و يک هدف مشترک کنار هم قرار گرفته اند.

بنابراين، قرآن کتاب آموزش علمي نيست که مطالبش را باب باب کرده و هر موضوعي را در بابي مطرح کرده باشد. همچنين کتاب صرفاً اخلاقي نيست تا فقط به اندرز و نصيحت و توصيه اکتفا کند. کتاب فقهي و اصولي هم نيست تا به ذکر احکام اصلي و فرعي و مباني و ادله آن ها بپردازد؛ بلکه کتاب هدايت و نور است که روش آن آميزه اي منحصر به فرد از همه اين ها است.

قرآن، آميزه اي از "معارف و احکام" با "موعظه و اخلاق" و "تعليم کتاب و حکمت" با "تربيت و تزکيه نفوس"و پيوند زدن مسائل نظري با عملي و مسائل اجرايي با ضامن اجراي آن است. اين آميزه بديع، در کتب مرسوم يافت نمي شود.

اگر قرآن فقط کتاب تعليمي بود، بايد نظم و ترتيب کتاب هاي آموزشي در آن ديده مي شد. اگر کتاب تاريخ بود، بايد به بيان نام ها و مکان ها و اشخاص  و زمان ها و ...همت مي گمارد و ترتيب تاريخي وقايع را حفظ مي کرد و... .

اگر کتاب قصه بود، بايد آداب و روش قصه نگاري در آن رعايت مي گرديد؛ ولي قرآن نه کتاب تعليم و آموزش است و نه کتاب موعظه صرف و نه کتاب تاريخ و نه رمان و قصه؛ بلکه کتاب هدايت است. از همه موارد نامبرده در آن استفاده شده؛ ولي روشي خاص و بديع در پيش گرفته است.

قرآن، کتاب هدايت و يادآوري و تکرار غير مخل و هشدار و نور و برهان و عقل و فطرت است. براي به راه بردن انسان ها از همه اين زبان ها بهره گرفته است. اين کتاب در ضمن برهان، موعظه هم مي کند و مثال هم مي زند و هشدار هم مي دهد و از عبرت ها هم ياد مي کند. اين آميزه است که آن را اثرگذار کرده و همه را جذب آن نموده است.

قرآن، چون کتاب نور و هدايت است، لازم ديده مطلب واحدي را در مناسبت هاي مختلف از زاويه هاي متفاوت و به بيان هاي متمايز مطرح کند تا اثرگذاري بيش تري داشته و خسته کننده نباشد.

حتي در قرآن سياق و خطاب را يکسان نمي گذارد که شنونده گرفتار يکساني و خستگي شود؛ بلکه به ناگاه از خطاب به غيبت يا  از غيبت به خطاب متوجه مي شود. ضماير را يا حتي اعراب و لحن کلام را تغيير مي دهد تا خواننده متوقف شده و به تأمل بگرايد و نتيجه بگيرد و هدايت بپذيرد. (1)

پس خاصيت نزول تدريجي قرآن در طول مدت رسالت پيامبر اسلام اين است که آيات آن به مناسبت هايي که نازل مي شود، حفظ و جمع آوري شود و موضوعي نباشد. در پايان، فوايد نزول تدريجي قرآن را که باعث شده قرآن به صورت موضوعي نباشد، مي آوريم:

آثار عميق نزول تدريجى قرآن:

1. بدون شك هم از نظر" تلقى وحى" و هم از نظر" ابلاغ به مردم"، اگر مطالب به طور تدريجى و طبق نيازها پياده شود و براى هر مطلبى شاهد و مصداق عينى وجود داشته باشد، بسيار مؤثرتر خواهد بود.

اصول تربيتى ايجاب مى‏كند كه شخص يا اشخاص تربيت شونده قدم به قدم اين راه را بپيمايند و براى هر روز آن ها برنامه‏اى تنظيم شود تا از مرحله پايين شروع كرده، به مراحل عالى برسند. برنامه‏هايى كه اين گونه پياده مى‏شود، هم براى گوينده و هم براى شنونده دلچسب تر و عميق تر است.

2. اصولاً آن ها كه چنين ايرادهايى را به قرآن مى‏كردند، به اين حقيقت توجه نداشتند كه قرآن يك كتاب كلاسيك نيست كه درباره موضوع يا علم معينى صحبت كند؛ بلكه يك برنامه زندگى است براى ملتى كه انقلاب كرده و در تمام ابعاد زندگى از آن الهام مى‏گيرد.

بسيارى از آيات قرآن به مناسبت هاى تاريخى مانند جنگ: "بدر"، "احد"، "احزاب" و "حنين" نازل شده و دستور عمل‏ها يا نتيجه‏گيري هايى از اين حوادث بوده است. آيا معنا دارد كه اين ها يك جا نوشته شود و به مردم عرضه گردد.

به تعبير ديگر، قرآن مجموعه‏اى است از اوامر و نواهى، احكام و قوانين، تاريخ و موعظه، و مجموعه‏اى از استراتژى و تاكتيك هاى مختلف در برخورد با حوادثى كه در مسير امت اسلامى به سوى جلو پيش مى‏آمده است.

چنين كتابى كه همه برنامه‏هاى خود را، حتى قوانين كلي اش را از طريق حضور در صحنه‏هاى زندگى مردم تبيين و اجرا مى‏كند، امكان ندارد موضوعي باشد. اين بدان مي ماند كه رهبر بزرگى براى پياده كردن انقلاب تمام اعلاميه‏ها و بيانيه‏ها و امر و نهى‏هايش را كه به مناسبت هاى مختلف ايراد مى‏شود، يك جا بنويسد و نشر دهد. آيا هيچ كس مى‏تواند چنين سخنى را عاقلانه بداند؟!                    

3. نزول تدريجى قرآن، سبب ارتباط دائم و مستمر پيامبر ص به مبدأ وحى بود. اين ارتباط دائمى، قلب او را قوي تر و اراده او را نيرومندتر مى‏ساخت و تأثيرش در برنامه‏هاى تربيتى او انكارناپذير بود.

4. از سويى ديگر، ادامه وحى بيانگر ادامه رسالت و سفارت پيامبر (ص) است و جايى براى وسوسه دشمنان نخواهد گذاشت كه بگويند اين يك روز از سوى خدا مبعوث شد. سپس خدايش او را ترك گفت! همان گونه كه در تاريخ اسلام مى‏خوانيم كه به هنگام تأخير وحى، در آغاز نبوت پيامبر اين زمزمه پيدا شد و سوره "و الضحى" براى نفى آن نازل گرديد.

5. يكى ديگر از آثار اين نزول تدريجى، روشن شدن عظمت و اعجاز قرآن است؛ چرا كه در هر واقعه آياتى نازل مى‏گردد که به تنهايى خود دليل بر عظمت و اعجاز است و هر قدر تكرار مى‏شود، اين عظمت و اعجاز روشن تر مى‏گردد و در اعماق قلوب مردم نفوذ مى‏كند. (2)

پي نوشت ها:

1. آيت الله جوادي آملي، مقدمه تفسير تسنيم، انتشارات اسراء، ج 1، ص 31-52.

2. آيت الله مکارم، تفسير نمونه، انتشارات دارالکتب الاسلاميه، ج 15، ص 83.

صفحه‌ها