سوالات و شبهات موضوعي

آیات متعددی در روایات به فاطمه(س) تفسیر یا تأویل شده است. در روایات نیز فضایل بی‌شماری برای آن حضرت از رسول خدا(ص)‌ و ائمه اطهار(ع) نقل شده است.

پرسش:

در قرآن و روایات چه فضائلی برای حضرت زهرا بیان شده است؟ لطفا منابعی را برای مطالعه معرفی نمایید.

پاسخ:
آیات متعددی در روایات به فاطمه(س) تفسیر یا تأویل شده است. در روایات نیز فضایل بی‌شماری برای آن حضرت از رسول خدا(ص)‌ و ائمه اطهار(ع) نقل شده است که در این نوشتار تنها به برخی از آنها اشاره می‌شود.
این نکته شایان ذکر است که برخی از فضایل، اختصاصی و مخصوص آن حضرت است و برخی از آنها میان اصحاب کساء یا اهل بیت(ع) مشترک است. با توجه به اینکه حضرت زهرا(س) یکی از اصحاب کساء و اهل بیت(ع) بود، همه فضایلی که برای ایشان بیان شده، شامل حضرت فاطمه(س) نیز می‌شود.
گفته شده فضایل فاطمه زهرا قابل شمارش نیست و کسی آنها را انکار نکرده مگر آنکه خداوند او را رسوا کرده است. (۱) به گفته ابن حجر عسقلانی از علمای برجسته اهل سنت، فضایل حضرت فاطمه(س) جداً فراوان است.(۲)
اسامی و القاب متعددی که برای حضرت زهرا(س) بیان شده، نیز‌ هر یک دلالت بر فضیلتی از فضایل ایشان دارد؛ مانند فاطمه که براساس روایات به جهت بریده شدن آن حضرت و شیعیانش از آتش جهنم یا بازداشته شدن از بدی‌ها و زشتی‌ها به این اسم نامگذاری شده است.(۳) درباره نامگذاری آن حضرت به زهراء نیز در روایات آمده است که به این جهت بود که خداوند او را از نور عظمت خود خلق کرد یا به این جهت بود که هنگامی که در محراب عبادت می‌ایستاد نورش برای اهل آسمان می‌درخشید.(۴)
در حدیثی از امام صادق(ع) آمده است «لِفَاطِمَةَ ع تِسْعَةُ أَسْمَاءٍ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَاطِمَةُ وَ الصِّدِّيقَةُ وَ الْمُبَارَكَةُ وَ الطَّاهِرَةُ وَ الزَّكِيَّةُ وَ الرَّاضِيَةُ وَ الْمَرْضِيَّةُ وَ الْمُحَدَّثَةُ وَ الزَّهْرَاء؛ فاطمه(س) نزد خداوند متعال ده اسم دارد: فاطمه، صدیقه، مبارکه، طاهره، زکیه، راضیه، مرضیه، محدثه، زهراء».(۵)
فضایل اختصاصی:
برخی از فضایل اختصاصی حضرت فاطمه زهرا(سلام علیها) بدین قرار است:
۱. برترین بانوی عالم: براساس دیدگاه شیعه و روایات شیعی، فاطمه(سلام علیها) برترین بانو و سرور زنان دو عالم است.(۶)
در روایتی از امام صادق(ع) سؤال شد آیا فاطمه(س) سرور زنان زمان خود بود؟ حضرت فرمود: «... ذَاكَ لِمَرْيَمَ كَانَتْ سَيِّدَةَ نِسَاءِ عَالَمِهَا وَ فَاطِمَةُ سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ‏ مِنَ‏ الْأَوَّلِينَ‏ وَ الْآخِرِينَ؛ مریم سرور زنان زمان خود بود و فاطمه سرور زنان عالم از اول تا آخر است»‏.(۷)
در منابع روایی اهل سنت نیز فاطمه(س) «سيّدة نساء أهل الجنّة»، «سَيِّدَةَ نِسَاءِ المُؤْمِنِينَ» و «سَيِّدَةَ نِسَاءِ هَذِهِ الأُمَّةِ» خوانده شده است.(۸) حاکم نیشابوری، روایاتی با عبارت «سيدة نساء العالمين‏» را نقل کرده و برخی از آنها را صحیح شمرده است.(۹)
۲. خشنودی و خشم فاطمه، خشنودی و خشم خدا: براساس برخی روایات نبوی، خداوند به خشنودی فاطمه(س)، خشنود و به خشم او خشمگین می‌شود. پیامبر اکرم(ص) فرمود: «يَا فَاطِمَةُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَيَغْضَبُ لِغَضَبِكِ وَ يَرْضَى لِرِضَاك‏؛ ای فاطمه! همانا خداوند متعال به غضب تو غضبناک می‌شود و به رضایت و خشنودیت، خشنود می‌شود». (۱۰)
۳. پاره تن پیامبر(ص): رسول خدا(ص) در حدیث مشهور بضعه فرمود: فاطمه(س) پاره تن من است؛ هر کس او را خشنود کند، مرا خشنود کرده و هر که او را بیازارد و ناراحت کند، مرا آزرده و ناراحت کرده است. این حدیث در منابع شیعی و اهل سنت مانند صحیح بخاری و مسلم نقل شده است. (۱۱)
۴. نخستین شخصی که به بهشت وارد می‌شود: بنابه روایتی از رسول خدا(ص)، فاطمه(س) نخستین کسی است که وارد بهشت می‌شود.(۱۲)
۵. مصداق شب قدر: براساس برخی احادیث، فاطمه شب قدر است؛ هر که او را به صورت کامل بشناسد، شب قدر را درک کرده است. (۱۳) در توجیه تشبیه حضرت به شب قدر، موارد مختلفی بیان شده است. براساس یکی از آنها تشبیه حضرت به شب قدر به جهت ناشناخته بودن شب قدر و حضرت فاطمه(س) است؛‌ همانطور که حقیقت شب قدر برای مردم عادی پنهان و ناشناخته است، مقام و منزلت فاطمه(سلام علیها) نیز ناشناخته است.(۱۴)
۶. دریای بیکران علم: براساس روایتی از امام صادق(ع)، فاطمه(س) همانند امام علی(ع) دریای ژرف علم است.(۱۵) طبق روایات، حضرت فاطمه(س) به همه حوادث گذشته و حال و آینده علم داشت.(۱۶)
۷. تجسم خوبی‌ها: براساس روایت نبوی(ص)، اگر زیبایی و خوبی‌ها به صورت یک شخص مجسم شود، آن شخص فاطمه زهرا(س) خواهد بود؛‌ بلکه فاطمه(س) از آن شخص برتر خواهد بود.(۱۷)
۸. محبوب‌ترین شخص نزد پیامبر اسلام(ص): طبق روایات محبوب‌ترین زن نزد رسول خدا(س) حضرت فاطمه(س) بود.(۱۸)
افزون بر فضایل فوق، در آیه تطهیر، حضرت زهرا(س) به عنوان یکی از اهل بیت پیامبر(ع)، مظهر عصمت و طهارت شمرده شده است. در سوره کوثر، فاطمه(س) کوثر رسالت و ادامه دهنده نسل پیامبر(ص)(۱۹) معرفی شده است. برپایه دیدگاه مفسران شیعه و اهل سنت آیه مباهله در حق اصحاب کساء نازل شده و مراد از «نِساءَنا» در آن فقط حضرت زهرا(س) است(۲۰) که این بر فضیلت و برتری فاطمه(س) نسبت به سایر زنان دلالت دارد.(۲۱) همچنین حضرت زهرا(س)، یکی از مصادیق «کلمات الهی» در آیه « فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْه‏»(۲۲) معرفی شده که توبه حضرت آدم(ع) با توسل به آنها پذیرفته شد.(۲۳)
براساس آیه مودت (قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏)، محبت و مودت حضرت زهرا(س) و اهل بیت(ع) به عنوان مزد و پاداش رسالت پیامبر(ص)، واجب معرفی شده است.  طبق روایات، مراد از «قربی» علی، فاطمه و حسنین(ع) هستند.(۲۴) این آیه بر وجوب محبت حضرت فاطمه(س) و اهل بیت پیامبر دلالت دارد.
همچنین حضرت زهرا(س) به همراه اهل بیت(ع)‌ در حدیث ثقلین، هم‌سنگ قرآن، در حدیث سفینه، کشتی نجات و در حدیث امان، امان اهل زمین و مردم معرفی شده است.

عصمت حضرت فاطمه(س):
یکی از فضایل حضرت فاطمه(س)، عصمت و پاکی حضرت از هرگونه گناه و زشتی و خطاست. به گفته علامه مجلسی شیعیان بر عصمت آن حضرت اجماع دارند. (۲۵)
عالمان شیعه برای اثبات عصمت حضرت زهرا(س)،‌ به آیه تطهیر(۲۶) و حدیث بضعه(۲۷) برای اثبات عصمت حضرت زهرا(س) استفاده کرده‌اند.
اثبات عصمت حضرت زهرا(س)، آثار خاصی در پی‌دارد از جمله:
الف: حضرت زهرا(س) با برخورداری از عصمت، دارای برخی از شئون و مقامات پیامبران و ائمه اطهار(ع) همچون حجیت قول، فعل و تقریر، مرجعیت دینی و صلاحیت تفسیر و تبیین دین خواهد بود.
ب: با اثبات عصمت حضرت فاطمه(س)، سیره عملی و موضع‌گیری‌های او در مسائل و موارد مختلف همچون اعتراض به غضب خلافت امام علی(ع) و مصادره فدک، ملاک و معیار تشخیص حق از باطل خواهد بود.
ج: براساس پذیرش عصمت حضرت زهرا(س)، ایشان الگوی کاملی در تمام عرصه‌های زندگی به شمار خواهد آمد.(۲۸)
آنچه گفته شد قطره‌ای از دریای فضایل صدیقه کبری فاطمه زهرا(س) است و شمارش تمام فضایل آن حضرت از عهده این نوشتار خارج و مثنوی هفتاد من می‌طلبد.

کتاب‌شناسی

فضایل حضرت زهرا(س)، علاوه بر اینکه در منابع روایی شیعه و اهل سنت نقل شده است، کتابهای مستقلی نیز در این باره نگارش و منتشر شده است که برخی از آنها عبارتند از:

مناقب فاطمه الزهراء و ولدها، نوشته طبری امامی

الروضة الزهراء فی مناقب فاطمه الزهراء، نوشته ابوسعید محمدبن احمد(جد ابوالفتوح رازی)

الخصائص الفاطمیة، نوشته باقر بن اسماعیل

الرسالة الباهرة فی تفضیل السیدة فاطمة الزهراء الطاهرة، نوشته سیدابومحمدحسن‌بن طاهر قائنی

الاربعون حدیثا فی فضائل فاطمه الزهراء بروایة اهل‌السنة نوشته نجم‌الدین تهرانی عسکری،

فضائل فاطمة الزهراء از نگاه دیگران نوشته ناصر مکارم شیرازی،‌

پرتویی از اسرار فضائل فاطمه(س) اثر محمدحسین یوسفی،

فاطمه زهرا از نظر روایات اهل‌سنت تألیف محمد واصف

علمای اهل سنت نیز درباره فضائل حضرت فاطمه(س) کتاب‌های مستقلی نگاشته‌اند که برخی از آنها عبارتند از: مناقب فاطمه الزهراء نوشته حاکم نیشابوری، الثغور الباسمة فی فضائل السیدة الفاطمة نوشته جلال‌الدین سیوطی و اتحاف السائل بما لفاطمة من المناقب و الفضائل نوشته محمد بن عبدالله اکراوی قَلقَشندی (متوفای ۱۰۳۵ق)

پی‌نوشتها:
1.    انصاری زنجانی، اسماعیل، موسوعة الکبری عن فاطمة الزهراء(ع)، قم، نشر دلیلنا، بی‌تا، ج۲۱،‌ ص۲۱۴.
2.    ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، بیروت، دار صادر، بی‌تا، ج۱۲، ص۴۴۱.
3.    ر.ک: صدوق، محمد بن علی بن بابویه، علل الشرائع، قم، کتاب فروشی داوری، چاپ اول، ۱۳۸۵ش، ج‏1، ص۱۷۸ و 179.
4.    همان، ص۱۸۰ و۱۸۱.
5.    همان، ج‏1، ص۱۷۸.
6.    برای نمونه ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دار الکتاب الاسلامیة، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۴۵۹؛ صدوق، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، ۱۴۱۳ق، ج۴، ص۱۷۹ و ۴۲۰؛ طوسی، تهذیب الاحکام، تهران، دار الکتب الإسلامیه‏، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق، ج۳، ص۱۱۰ و ج۶، ص۵۷.
7.    ر.ک: صدوق، محمد بن علی، معانی الاخبار،  قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۳ق،‌ص۱۰۷.
8.    برای نمونه ر.ک: بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، تحقیق محمد زهیر بن ناصر الناصر، بیروت، دار طوق النجاة، چاپ اول، ۱۴۲۲ق، ج۴، ص۲۰۳ و ج۵، ص۲۰ و ۲۹ و ج۸، ص۶۴؛ مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، بی‌تا، ج۴،ص۱۹۰۴ و ۱۹۰۵؛ نسائی، السنن الکبری، ۱۴۲۱ق، ج۶، ص۳۸۰، ج۷، ص ص۳۶۸، ۳۹۱، ۳۹۲، ۳۹۳، ۴۵۵-۴۵۷ و ج۱۰، ص۴۲۹؛ ترمذی، محمد بن عیسی، سنن التزمذی، مصر، شرکة مکتبة ومطبعة مصطفی البابی الحلبی، چاپ دوم، ۱۳۹۵ق، ج۵، ص۶۶۰ و ۷۰۱ و ۷۰۸.
9.    حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، فضائل فاطمه الزهراء، قاهره، دار الفرقان، چاپ اول، ۱۴۲۹ق، ص۴۱-۴۳.
10.    برای نمونه ر.ک: صدوق، محمد بن علی بن بابویه، الامالی، تهران، کتابچی، چاپ ششم، ۱۳۷۶ش، ص۳۸۴؛ طوسی، محمد بن حسن، الأمالی، قم، دار الثقافة، چاپ اول، ۱۴۱۴ق، ص۴۲۷.
11.    برای نمونه ر.ک: طوسی، الامالی، ص۲۲۴؛ صدوق، علل الشرایع، ج۱، ص۱۸۶و۱۸۷؛ بخاری، صحیح البخاری، ج۵، ص۲۱ و ۲۹ و ج۷، ص۳۷؛ مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۹۰۲ و ۱۹۰۳؛ ترمذی، سنن التزمذی، ج۵، ص۶۹۸؛ نسائی، سنن الکبری، ج۷،ص۳۹۴، ۴۵۷ و ۴۵۸.
12.    ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی‌طالب،قم، علامه، چاپ اول، ۱۳۷۹ق، ج۳، ص۳۲۹؛ متقی هندی، علاءالدین علی بن حسام الدین، کنز العمال فی سنن الاقوال و الاعمال، مؤسسه الرسالة، چاپ پنجم، ۱۴۰۱ق، ج۱۲، ص۱۱۰) براساس برخی روایات، فاطمه(س)، نخستین کسی است که در بهشت بر پیامبر(ص) وارد می‌شود. (ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، بیروت، دار النفائس، چاپ دوم، ۱۴۰۶ق، ص۶۶.)
13.    کوفی، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفی، هران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، ۱۴۱۰ق، ص۵۸۱.
14.    یوسفی، محمدحسین، پرتوی از اسرار فضائل حضرت فاطمه(س)، تهران، انتشارات تک، چاپ دوم،  ۱۳۹۶ش، ص۱۷۹.
15.    صدوق، محمد بن علی بن بابویه، الخصال، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، جامعه مدرسین، چاپ اول، ۱۳۶۲ش، ج۱، ص۶۵.
16.    ر.ک: کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۴۰-۲۴۲.
17.    ابن شاذان، محمد بن احمد، مائة منقبة من مناقب أمیر المؤمنین و الأئمة، قم، مدرسة الإمام المهدی(عج)، چاپ اول، ۱۴۰۷ق، ص۱۳۶؛ حمویی جوینی، ابراهیم بن محمد، فرائد السمطین فی فضائل المرتضی و البتول و السبطین و الائمة من ذریتهم(ع)، بیروت، مؤسسه محمودی، چاپ اول، ۱۴۰۰ق، ج۲، ص۶۴.
18.    برای نمونه ر.ک: ترمذی، سنن التزمذی، ج۵، ص۶۹۸؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی‌طالب(ع)، ج۳، ص۳۳۱.
19.    ر.ک: طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، ۱۳۷۲ش، ج۱۰، ص۸۳۶ و ۸۳۷؛ طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الاعلمی، ۱۳۹۰ق، ج۲۰، ص۲۷۰ و ۳۷۱؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ دهم، ۱۳۷۱ش،ج۲۷، ص۳۷۵.
20.    برای نمونه ر.ک: قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، تحقیق طیب موسوی جزایری، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، ۱۳۶۳ش، ج۱، ص۱۰۴؛ کوفی، تفسیر فرات الکوفی، ص۸۶-۸۹؛ زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف، بیروت، دار الکتاب العربی، چاپ سوم، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۳۷۰.
21.    ر.ک: طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۷۶۳؛ زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف، ج۱، ص۳۷۰.
22.    سوره بقره، آیه ۳۷.
23.    کوفی، تفسیر فرات الکوفی، ص۵۷؛ کلینی، الکافی، ج۸، ص۳۰۵.
24.    برای نمونه ر.ک: کلینی، الکافی،‌ ج۸، ص۹۳؛ کوفی، تفسیر فرات الکوفی، ص۳۸۸-۳۹۹؛ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۴۳ و ۴۴؛ زمخشری، الکشاف، ج۴، ص۲۱۹ و ۲۲۰.
25.    مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق، ج۲۹، ص۳۳۵.
26.    ر.ک: سید مرتضی، علی بن حسین، الشافی فی الامامة، تهران، مؤسسه الصادق(ع)، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق، ج۴، ص۹۵؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۲۹، ص۳۳۵.
27.    برای نمونه ر.ک: سید مرتضی، الشافی فی الامامة، ج۴، ص۹۵؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج۳، ص۳۳۳؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۲۹، ص۳۳۵.
28.    کافی، عبدالحسین و جواد شفیعیان، «عصمت فاطمه(س)»، دانشنامه فاطمی (ج۲)، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول، ۱۳۹۳ش، ص۷۲.

مراد از علم، علوم الهی و ربانی است. آن هم نه تنها علم بلکه علم با عمل. آن علمی که انسان را به خداشناسی و خداپرستی رهنمون شود و از جهل و گمراهی انسان دور کند.

پرسش:
در مورد یک روایت از پیامبر(ص) که فرمود: "مردم دو دسته ‏اند: دانشجو و دانشمند و بقیه فرو مایگانند و فرومایگان در جهنم خواهند بود" توضیح دهید. آیا هر کس که علم نداشته باشد اهل دوزخ خواهند بود؟

پاسخ:
این روایت از امام صادق(ع) است: "الناس اثنان، عالم و متعلم و سائر الناس همج و الهمج فی النّار؛ (1) مردم دو دسته ‏اند: دانشمند و دانش ‏آموز و بقیه مردم همج الرعاع هستند"؛ یعنی افرادی که از خود اراده ‏ای ندارند و تابع آن دو قشر هستند و کسی که همج الرعاع باشد در آتش خواهد بود.
به مضمون این روایت از امام صادق علیه السلام نقل شده است: "یا عالِم باش یا دانش ‏آموز و یا با اهل علم دوست باش و جزء دسته چهارمی نباش تا هلاک شوی".(2)
شاید معنای این دو روایت در فرمایش امیرالمؤمنین (ع) به کمیل واضح ‏تر شود. حضرت فرمود: "الناس ثلاثه: عالِم ربانی و متعلم علی سبیل نجاه و همج رعاع اتباع کل ناعق یمیلون مع کلّ ریح لم یستضیئوا بنور العلم و لم یلجاؤوا الی رکن وثیق؛(3) مردم سه گروهند: اوّل علمای الهی، دوم دانش طلبانی که در راه نجات، دنبال تحصیل علم اند و سوم: نادانانِ بی سر و پا که دنبال هر صدایی می دوند و با هر بادی حرکت میکند (باد به هر طرف بوزد به همان طرف میروند و از خود اراده ندارند) همان‏ ها که با نور علم روشن نشده ‏اند و به ستون محکمی پناه نبرده ‏اند" از مجموعه این کلمات معلوم میشود:
1 - مراد از علم، علوم الهی و ربانی است. آن هم نه تنها علم بلکه علم با عمل. آن علمی که انسان را به خداشناسی و خداپرستی رهنمون شود و از جهل و گمراهی انسان دور کند. این علم دارای ارزش است و کسانی که به یادگیری این علم مشغول اند نیز اهل نجاتند.
2 - مراد از علم و عالم و دانش‏ آموز، معنای مرسوم نیست که مثلاً کلاس درسی باشد و مدرسه ‏ای و استادی... بلکه معنای وسیع آن مراد است مثلاً مردم عامی که پای سخنرانی یک عالم می نشینند، یا از عالمی سؤال می کنند یا به خانه وی می روند و از اخلاق و منش او درس می گیرند، این ‏ها همه دانش‏ آموز و طالب عمل محسوب می شوند. بنابر این، بسیاری از مردم که به اصطلاح دانش ‏آموز و دانشجو و اهل درس و بحث نیستند به این معنا طالب علم محسوب میشوند. فقط عده‏ ای باقی می مانند که همج الرعاع هستند و سر در گریبان خود فرو برده و هیچ توجهی به علم و یادگیری ندارند، در نتیجه استقلالی ندارند و گاهی تحت تأثیر سارقان انسان‏ ها قرار می گیرند و در نهایت به هلاکت و جهنم مبتلا می شوند. البته ممکن است این گونه افراد در جامعه بشری فراوان باشند که اصلاً به معنویت و هدایت بی توجهند و غرق در مادیات و شهوات هستند.

پی نوشت:

1. ابن بابويه، محمد بن على‏، الخصال، جامعه مدرسين‏، قم‏، ج‏1، ص 39.
2. كلينى، محمد بن يعقوب،الكافي (ط - الإسلامية)، دار الكتب الإسلامية، تهران، ج‏1، ص34.
3. ابن بابويه، محمد بن على‏، الخصال، جامعه مدرسين‏، قم‏، ج‏1، ص 186.

دومین مناسبت که بین برخی از مردم به غلط مشهور شده، سالروز کشته شدن عمر بن خطاب است. طبق منابع تاریخی شیعی و سنی، عمر بن خطاب در روز بیست و سوم ذی الحجه ترور شد.

پرسش:
جشن «عیدالزهرا» به چه دلیل برگزار می‌شود؟ آیا سفارش اهل بیت است؟

پاسخ:
جشن گرفتن نهم ربیع الاول معروف به عید الزهرا به دو جهت می‌تواند باشد:
نخست آنکه سالروز به امامت رسیدن حضرت ولی عصر امام زمان(عج) است و شیعیان برای به امامت رسیدن ایشان جشن می‌گیرند و با این کار یک نوع ابراز ارادت نسبت به آن وجود شریف و مادر بزرگوارش حضرت زهرا(س) می‌کنند، اما درعین حال هیچ گونه توصیه‌ای از سوی معصومین بر جشن گرفتن این روز نداریم.

دومین مناسبت که بین برخی از مردم به غلط مشهور شده، سالروز کشته شدن عمر بن خطاب است. طبق منابع تاریخی شیعی و سنی، عمر بن خطاب در روز بیست و سوم ذی الحجه ترور شد و پس از چند روز درگذشت؛ بنابراین او در اواخر ذی الحجه درگذشته است و قتل او در ۹ ربیع الاول فاقد دلیل معتبر است.(۱) شیخ مفید در کتاب «مسار الشیعه» آورده است: در روز بیست و ششم ذی الحجة سال ۲۳ هجری عمر بن خطاب مجروح گردید و در بیست و نهم ماه درگذشت.(۲)(۳)

از شادمانی کردن و گرفتن جلسات شادی برای قتل عمر بن خطاب (فارغ از این که در چه تاریخی روی داده باشد) در دوران ائمه معصومین گزارشی نشده است. شیعیان نیز چنین برنامه‌ای نداشته‌اند. چنانچه برخی از شیعیان و نزدیکان ائمه به ناسزاگویی به خلفا می‌پرداختند و اهل بیت با آنان برخورد می‌نمودند. همچنین این کار توسط مراجع بزرگ تقلید شیعه نهی شده و توهین به بزرگان اهل سنت را جایز نمی‌دانند.
برگزاری این مراسم امروزه از طرف عده‌ای بعضاً همراه باکارهای زشت همراه است که مطمئناً برخلاف دین اسلام و توصیه ائمه اهل بیت(ع) است و در شرایط فعلی که اسلام بیش از همه زمان‌ها نیاز به اتحاد و انسجام مسلمانان دارد، شایسته نیست که ما شیعیان با برپایی چنین مراسمی دامنه اختلافات را گسترده‌تر و فاصله میان مسلمانان را بیشتر نماییم. وحدت و انسجام اسلامی از برترین نعمت‌های خدادادی است، همان گونه که امیرالمؤمنین فرمود: خداوند بر این امت منت نهاده و بین آن‌ها الفت و اتحاد ایجاد کرده که در سایه آن زندگی کنند. به کنف حمایت آن پناهنده شوند. این نعمتی است که احدی نمی‌تواند بهایی برایش بگذارد. زیرا از هر بهایی گران قدرتر و از هر چیز پرارزشی باارزش‌تر است.(۴)

برپایی چنین جلساتی با هر عنوان، آتش دشمنی اهل سنت را برمی‌افروزد و آنان را نیز به مقابله به مثل و توهین و هتک حرمت به مقدسات شیعه و احیاناً تعرض به جان شیعیان وا می‌دارد که این قطعاً مورد رضایت امام زمان نیست.
ظاهراً از دوران آل بویه که عصر اوج اختلاف میان شیعه و سنی بود و این دو مذهب یکدیگر را متهم می‌کردند این مسئله ایجاد شد و بعد در عصر صفویه، برگزاری عیدالزهرا گسترش یافت در صورتی که تشیع چنین چیزی را نمی‌پذیرد. در سال‌های اخیر، برای اصلاح این موضوع اقدامات خوبی از سوی محققان و دل سوزان انجام گرفته و ضمن بررسی موضوع سعی شده که این مراسم اصلاح شود که تا حدود زیادی مؤثر بوده است.

 پی نوشت‌ها:
۱. مروج الذهب و معادن الجوهر، علی بن حسین مسعودی‌، ج۲، ص۳۲۱؛ تاریخ یعقوبی، یعقوبی (متوفی ۲۸۴)، ج۲، ص۱۵۹؛ الطبقات الکبری‌، ابن سعد کاتب واقدی‌، ج۳، ص۲۵۸، ناشر:‌دار الکتب العلمیة، مکان نشر: بیروت‌، سال چاپ: ۱۴۱۸، نوبت چاپ: دوم‌؛ تاریخ مدینه، ابن شَبّه نمی‌‌ری (متوفی ۲۶۲)، ج۳، ص۸۹۵ و ۹۴۳؛ تاریخ خلیفه بن خیاط، خلیفه بن خیاط عصفری (متوفی ۲۴۰)، ص۱۰۹؛ أخبار الطِوال، ابوحنیفه دینوری (متوفی ۲۸۲)، ص۱۳۹؛ تاریخ کبیر، بخاری (متوفی ۲۵۶)، ج۶، ص۱۳۸؛ المصنف، ابن أبی شیبه کوفی (متوفی ۲۳۵)، ج۸، ص۴۱؛ أخبار الطِوال، ابوحنیفه دینوری (متوفی ۲۸۲)، ص۱۳۹؛ تاریخ طبری، طبری (متوفی ۳۱۰)، ج۳، ص۲۶۵؛ طبقات الکبری، محمد بن سعد (متوفی ۲۳۰)، ج۳، ص۳۶۴؛ أنساب‌الأشراف، بلا ذری (متوفی ۲۷۹)، ج‌۱۰، ص۴۳۹؛ اُسدالغابه، ابن اثیر (متوفی ۶۳۰)، ج۴، ص۷۷؛ شرح نهج البلاغه، ابن أبی الحدید (متوفی ۶۵۶)، ج۱۲، ص۱۸۴.
 ۲. مسار الشیعة (المجموعة)، الشیخ المفید، ص۲۳.
۳. المصباح، کفعمی، ص۵۱۱.
۴. نهج البلاغه خطبه ۱۹۲.

حدیثی که به نقل از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) مشهور شده که می‌فرمایند: «هرکس مرا به پایان ماه صفر بشارت دهد من او را به بهشت بشارت می‌دهم» وجود ندارد.

سوال: آیا هرکس بشارت پایان ماه صفر را به دیگران بدهد اهل بهشت است؟ روایتی در این زمینه داریم؟

 حدیثی که به نقل از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) مشهور شده که می‌فرمایند: «هرکس مرا به پایان ماه صفر بشارت دهد من او را به بهشت بشارت می‌دهم» از نظر سند، در منابع معتبر شیعه و اهل سنت وارد نشده و در بعضی منابع هم که ذکر شده، سندی برای آن آورده نشده است.

بر پایه حدیث مذکور مرسوم شده است که برخی افراد در پایان ماه صفر و شب نخست ربیع‌الاول به در مساجد می‌روند و دق الباب می‌کنند و یا در هفت مسجد را می‌زنند که عدم جایز بودن این اعمال در فتاوای مراجع تقلید از جمله آیت‌الله مکارم شیرازی ذکر شده است.

بشارت بهشت فقط برای ابوذر

در کتاب «علل الشرایع» شیخ صدوق نقل شده است که جمعی محضر پیامبراکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) نشسته بودند که ایشان می‌فرمایند «نخستین کسی که از درب مسجد وارد شود بهشتی خواهد بود»، بعضی از حاضران در آن جمع به دلیل آن که مشمول این فرموده باشند، به قصد ورود مجدد از مسجد خارج شدند که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) با آگاهی از نیت ایشان به باقی اصحاب فرمودند «گروهی وارد مسجد خواهند شد که در ورود به مسجد از هم سبقت می‌گیرند و از میان آن‌ها کسی که مرا به پایان ماه آذار بشارت دهد، بهشتی خواهد بود». پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) از گروهی که وارد مسجد شده بودند سؤال می‌کنند، در کدام ماه رومی هستیم و ابوذر می‌گوید «ماه آذار به پایان رسید» که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) می‌فرمایند «می‌دانستم ولی می‌خواستم جایگاه و مقاوم ابوذر بر اصحاب روشن شود»، بنابراین حدیث فوق عمومیت ندارد و قابل تطبیق بر همه زمان‌ها نیست، در نتیجه اصل این عمل مبنای شرعی و روایی ندارد.

پی نوشت‌ها:
۱. شیخ صدوق، علل الشرایع، ج۱، ص۱۷. 

مبناى اين اقدام، دو گزارش است که سند اين دو گزارش متصل و صحيح نيست و همچنين اين دو گزارش در منابع معتبر و كهن نقل نشده اند.

پرسش: 
مستند روايي اين مطلب که هنگام شنيدن کلمه ي قائم در دعاي عهد و غير آن بايد بلند شويم و دست روي سر بگذاريم، کجاست؟
 

پاسخ: 
در بين شيعيان مرسوم است که هنگام نام برده شدن از امام مهدى عليه السلام با لقب «قائم»، به احترام حضرت، مي ايستند و دست راست خود را بر سر مي نهند.
به نظر مى‌رسد كه مبناى اين اقدام، دو گزارش است که به آنها اشاره مي کنيم:
گزارش اول: در كتاب‌ تنقيح المقال‌ آمده است که «روى محمّد بن عبد الجبّار فى‌ مشكاة الأنوار: أنّ دعبلًا لمّا قرأ قصيدته المعروفة على الرضا عليه السلام و ذكر الحجّة عليه السلام بقوله:
يعني موقعى كه دعبل، قصيده معروفش را براى امام رضا عليه السلام خواند، هنگامى كه به نام امام زمان عليه السلام رسيد و اين بيت را خواند»
خروج الإمام لا محالة خارج‌        يقوم على اسم اللَّه و البركات‌
وضع الرضا عليه السلام يده على رأسه و تواضع قائماً و دعا له بالفرج. (1)
ترجمه: امام رضا عليه السلام با تواضع ايستاد و دستش را بر سرش نهاد و براى فَرَج امام زمان عليه السلام دعا فرمود.
گزارش دوم: حديثى است كه كتاب‌ إلزام الناصب‌ از كتاب‌ تنزيه الخاطر نقل كرده و متن آن، اين است:
سئل الصادق عليه السلام عن سبب القيام عند ذكر لفظ القائم من ألقاب الحجّة. قال: لأنّ له غيبة طولانية و من شدّة الرأفة إلى أحبّته ينظر إلى كلّ من يذكره بهذا اللقب المشعر بدولته و الحسرة بغربته ومن تعظيمه أن يقوم العبد الخاضع لصاحبه عند نظر المولى الجليل إليه بعينه الشريفة فليقم وليطلب من اللَّه جلّ ذكره تعجيل فرجه. (2)
ترجمه: از امام صادق عليه السلام در باره علّت ايستادن هنگام ياد شدن نام «قائم»- كه از القاب حجّت است-سؤال شد. فرمود: «زيرا او غيبتى طولانى دارد و از بسيارى محبّت و رأفت نسبت به دوستان خود، بر هر يك از آنان كه او را با اين لقب بخواند، نظر مى‌كند؛ چرا كه اين نام، يادآور شُكوه دولت او و افسوسى بر غربتش خواهد بود و از رسوم ادب، اين است كه غلام به هنگام نظر انداختن مولاى بزرگوار خود به او بايستد و خضوع كند و از خداوند، فَرَج (ظهور) او را تمنّا دارد».
البته سند اين دو گزارش متصل و صحيح نيست و همچنين اين دو گزارش در منابع معتبر و كهن نقل نشده اند.
علاوه بر آن، اصل گزارش شعرخوانى دعبل در محضر امام رضا عليه السلام در منابع معتبر آمده؛ ولي به لقب «قائم» و نيز آنچه در كتاب‌ تنقيح المقال‌ آمده، اشاره‌اى نشده است. (3)
بنا بر اين، گزارش‌هاى ياد شده نمى‌توانند مبناى حكم شرعى قرار گيرند، البته انجام دادن آن به نيت ثواب اشکال ندارد. به عبارت ديگر رعايت ادب و احترام در هنگام نوشتن و گفتن اسما و القاب اهل بيت عليهم السلام به طور مطلق، نيكو و قيام به هنگام ذكر نام يا القاب نام امام مهدى عليه السلام به عنوان احترام ويژه به امامان، امرى پسنديده است.
پي نوشت ها: 
1.مامقاني، عبدالله، تنقيح المقال في علم الرجال، قم: موسسة آل البيت (عليهم السلام) لإحياء التراث، ج26، ص326.
2.يزدى حايرى، على‏،إلزام الناصب في إثبات الحجة الغائب عجّل الله تعالى فرجه الشريف‏، محقق / مصحح: عاشور، على‏، بيروت: مؤسسة الأعلمى‏، 1422ق، چاپ اول‏، ج1، ص249.
3. ابن بابويه، محمد بن على، عيون أخبار الرضا عليه السلام‏، محقق / مصحح: لاجوردى، مهدى‏، تهران: نشر جهان‏، 1378ق، چاپ اول‏، ج2، ص265.
 

روايت مي‌فرمايد که اگر خواستيد به يک مؤمن بابت گناهي که کرده، تذکر دهيد، حق نداريد او را سرزنش و تحقير کنيد بلکه با زبان نصيحت و خيرخواهي باشد.

پرسش: 
ظاهرا حديثي داريم از معصوم عليهم السلام که ميفرمايد: کسي که گناهکاري را بعلت گناه مرتکب شده، مورد عتاب و سرزنش قرار دهد، نمي ميرد تا اينکه خود به اين گناه دچار شود.معني و مفهوم حديث فوق چي هست؟ آيا نبايد اشخاص را متوجه گناه و اعمال بدشان بنمائيم.پس در اين وسط نقش امر به معروف و نهي از منکر کجاست؟
 

پاسخ: 
متن روايت مورد نظر اين چنين است:
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ عَيَّرَ مُؤْمِناً بِذَنْبٍ لَمْ يَمُتْ حَتَّى يَرْكَبَه‏. (1)
امام صادق عليه‌السلام فرمودند: کسى که مؤمنى را براى گناهى سرزنش کند، نميرد تا خودش آن گناه را مرتکب شود.
درباره اين روايت بايد به اين نکته توجه شود که واژه «عيّر» به معناي سرزنش کردن است (2) و درواقع اين روايت در حال بيان مقام مؤمن است که اگر مؤمني از روي خطا گناهي کرد، ديگران حق ندارند او را سرزنش کنند و يا آبروي او را بريزند. پس معنا و مفهوم روايت روشن است. بر همين اساس مي‌توان بخش دوم سؤال را پاسخ داد که هدف در امر به معروف و نهي از منکر در مراحل ابتدايي که با تذکر زباني و امثال آن است، خيرخواهي و نصيحت هست و لازم است که از فضاي سرزنش، تمسخر و يا تحقير دور باشد.
بنابراين روايت مي‌فرمايد که اگر خواستيد به يک مؤمن بابت گناهي که کرده، تذکر دهيد، حق نداريد او را سرزنش و تحقير کنيد بلکه با زبان نصيحت و خيرخواهي باشد. در اين صورت، روايت، مانعي از انجام واجب «امر به معروف و نهي از منکر» نيست بلکه شيوه صحيح نهي از منکر را آموزش دهد.
پي‌نوشت:
1.    محمد بن يعقوب کليني، الکافي، تحقيق علي اکبر غفاري و محمد آخوندي، تهران، اسلاميه، چهارم، 1407 ق، ج 2، ص 356.
2.    فؤاد افرام بستانى، رضا مهيار، فرهنگ ابجدى‏، تهران، انتشارات اسلامي‏، دوم، 1375 ش، ‏ص 631.
 

وجه فضيلت حنا زدن بر انفاق به‌واسطه ملاک‌هاي چهارده‌گانه که درمتن روايت ذکرشده و وجه صدو ر روايت بر جوان سازي لشکر در جنگها و عدم شباهت به پيروان مخالفان دانست

پرسش: 
سلام چراروايت گويدکه حنازدن برترازانفاق کردن است؟
 

پاسخ: 
پاسخ اجمالي:
توجه به تمام متن روايت مي‌تواند مقصود معصوم عليه‌السلام را براي افراد روشن سازد. برتري خضاب کردن بر انفاق به دلايل چهارده‌گانه‌اي که در روايت آمده، مشخص مي‌شود. ملاک‌هايي که در روايت آمده و شرايط زمانه توجه دادن به اين مسئله را مي‌تواند ملاک برتري اين عمل را بر انفاق دانست. و وجه صدور اين روايت که عدم تشابه به پيروان منحرف يهود و نصاري و جوانسازي لشکر اسلام در مقابل بت پرستان دانست.
پاسخ تفصيلي:
تحليل روايت نيازمند شرايطي است؛ توجه به تمام متن و صدور  روايت  از اين موارد است.  متن کامل روايتي که شما در سؤال مطرح نموديد به اين صورت در کتاب کافي  آمده است: عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ بُنْدَارَ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ الْأَحْمَرِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ أَبِيهِ رَفَعَهُ قَالَ قَالَ النَّبِيُّ ص‏ نَفَقَةُ دِرْهَمٍ‏ فِي‏ الْخِضَابِ‏ أَفْضَلُ‏ مِنْ‏ نَفَقَةِ دِرْهَمٍ‏ فِي‏ سَبِيلِ‏ اللَّهِ‏ إِنَّ فِيهِ أَرْبَعَ عَشْرَةَ خَصْلَةً يَطْرُدُ الرِّيحَ مِنَ الْأُذُنَيْنِ وَ يَجْلُو الْغِشَاءَ عَنِ الْبَصَرِ وَ يُلَيِّنُ الْخَيَاشِيمَ وَ يُطَيِّبُ النَّكْهَةَ وَ يَشُدُّ اللِّثَةَ وَ يَذْهَبُ بِالْغَشَيَانِ وَ يُقِلُّ وَسْوَسَةَ الشَّيْطَانِ وَ تَفْرَحُ بِهِ الْمَلَائِكَةُ وَ يَسْتَبْشِرُ بِهِ الْمُؤْمِنُ وَ يَغِيظُ بِهِ الْكَافِرَ وَ هُوَ زِينَةٌ وَ هُوَ طِيبٌ وَ بَرَاءَةٌ فِي قَبْرِهِ وَ يَسْتَحْيِي مِنْهُ مُنْكَرٌ وَ نَكِيرٌ.؛(1) رسول خدا (ص) فرمود: يک‌درهم به خضاب دادن از يک‌درهم درراه خدا انفاق كردن بهتر است و در خضاب كردن چهارده خاصيت است. باد را از دو گوش بيرون ميراند چشم را از تار شدن روشنى مي ‏بخشد و از خشكى نرمه بينى جلوگيرى مي‌کند و دهن را خوشبو مي‌سازد و لثه دندان را محكم مي‌کند و لاغرى را از بين مي‌برد و وسوسه شيطان را كم مي‌کند و فرشتگان را شاد مي‌نمايد و مؤمن را خوش‌رو مي‌کند و كافر را خشمناك مي‌گرداند و خضاب كردن خودآرايشي است و هم بوى خوش و باعث دورى از شكنجه در قبر است و منكر و نكير از آن شرم مي‌کنند.
برخي از اين ويژگي‌هايي که در اين روايت براي خضاب کردن آمده به خود فرد برمي‌گردد و برخي ديگر در مواجهه ديگران است که اشاره به وجهه اجتماعي اين عمل دارد. 
در روايت ديگر اين‌گونه بيان‌شده:  عَنِ النَّبِيِّ ص أَنَّهُ قَالَ فِي وَصِيَّتِهِ لَهُ‏ يَا عَلِيُّ دِرْهَمٌ فِي الْخِضَابِ أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ دِرْهَمٍ يُنْفَق‏...؛(2) اميرالمؤمنين عليه‌السلام از رسول خدا نقل مي‌فرمايد كه در ضمن وصيتى به آن حضرت فرمود: يا على يک‌درهم به خضاب دادن از هزار درهم كه درراه خداداده شود بهتر است‏.
 عددي که در اين روايت آمده، اشاره به اهميت اين عمل دارد.
 روايت ديگر که در باب خضاب کردن آمده توجه به چهره مسلمانان و عدم شباهت آنان به پيروان منحرف ديگر اديان است مانند روايت: َ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ غَيِّرُوا الشَّيْبَ وَ لَا تَتَشَبَّهُوا بِالْيَهُودِ وَ النَّصَارَى‏؛(3) زبير بن عوام گويد: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود رنگ سفيد پيرى را تغيير دهيد و خود را به يهود و نصارى شبيه نسازيد.
وجه صدو ر روايات حنا زدن را مي توان، عدم شباهت به پيروان اديان ديگر و جوان‌سازي جامعه باعث دل‌زندگي جامعه  دانست . و شرايط برخي از زمان‌ها مانند جنگ اين موضوع را موردتوجه قرار مي‌داد مانند اين روايت: عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: دَخَلَ قَوْمٌ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع فَرَأَوْهُ مُخْتَضِباً بِالسَّوَادِ فَسَأَلُوهُ عَنْ ذَلِكَ فَمَدَّ ع يَدَهُ إِلَى لِحْيَتِهِ ثُمَّ قَالَ أَمَر رَسُولُ اللَّهِ ص أَصْحَابَهُ فِي غَزْوَةٍ غَزَاهَا أَنْ يَخْتَضِبُوا بِالسَّوَادِ لِيَقْوَوْا بِهِ عَلَى الْمُشْرِكِينَ؛ از امام پنجم (ع) كه تعدادي از مردم خدمت على بن الحسين (ع) آمدند و ديدند خضاب سياه کرده است و از ايشان پرسيدند دست به ريش خود كشيد و فرمود: رسول خدا (ص) در جنگى فرمان داد يارانش خضاب سياه کنند تا بر بت‏ پرستان چيره شوند.
با توجه به ادامه روايت اول مشخص مي‌شود به جهت اين ويژگي‌هايي که براي خضاب کردن شمرده‌شده از انفاق بالاتر است. اين مقايسه فقط مختص به اين روايت و اين دو موضوع نيست بلکه در بسياري از روايات مانند اين مقايسه صورت گرفته است. با توجه به آنچه بيان شد؛ منظور از اين برتري نسبي است؛ يعني هريک از اين اعمال با توجه به موقعيت و شرايط خود بالاتر از ديگر اعمال است. به‌عنوان نمونه، اگر پيامبر اسلام(ص) فرمود بالاتر از هر نيکي و خوبي، نيکي ديگري نيز وجود دارد، مگر شهادت درراه خدا که بالاتر از آن نيکي‌ ديگري وجود ندارد، اين برتري به شرايط زماني خاصي بستگي دارد که فقط با جهاد و شهادت درراه خدا مي‌توان از دين و اهداف آن پاسداري نمود، اما در شرايطي که جامعه در صلح و آرامش نسبي به سر مي‌برد، آنجا قلم دانشمندان در ترويج دين از خون شهيدان تأثيرگذارتر خواهد بود؛ لذا در اين شرايط، قلم عالمان برتر از خون شهيدان است.برخي از فضيلت بخشي‌ها داراي ملاک‌هايي است که در مقايسه آن دو چيز يکي برتري پيدا مي‌کند.
 درنتيجه وجه فضيلت حنا زدن بر انفاق به‌واسطه ملاک‌هاي چهارده‌گانه که در متن روايت ذکرشده و وجه صدو ر روايت که بر جوان سازي لشکر در جنگها و عدم شباهت به پيروان منحرف يهود و نصاري دانست.
پي‌نوشت:
1.    كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق‏، الكافي (ط - الإسلامية)، دار الكتب الإسلامية، تهران، ج‏6، ص482.
2.    ابن بابويه، محمد بن على‏، الخصال، جامعه مدرسين‏، قم، ج‏2، ص 497
3.    همان.
 

هیچ دلیل روایی بر نحوست ماه صفر وجود ندارد. ممکن است اعتقاد به شوم و نحس بودن صفر به سبب ارتباط دادن برخی حوادث پیش آمده در این ماه باشد.

پرسش:

 در بین مردم شایع و معروف گشته که ماه صفر نحس و شوم است، آیا بر اساس روایات، نحوست ماه صفر حقیقت دارد؟

مقدمه

ماه صفر بعد از ماه‌های «ذی القعده، ذی‌الحجه و محرم» قرار گرفته است، این سه ماه، از جمله ماه‌های حرام هستند که در دین اسلام احکام خاصی را هم دارا می‌باشند. ماه صفر در میان مردم به نحس و شوم بودن شهرت دارد، اما در منابع دینی اشاره‌ای به نحوست این ماه نشده است و در نتیجه هیچ دلیل متقنی بر این موضوع وجود ندارد. البته کسانی که معتقد به نحس بودن این ماه هستند، در چرایی آن، دلائلی از جمله «ورود کاروان اسرای کربلا به شهر شام، رحلت رسول الله صلی الله علیه و آله، شهادت امام حسن و امام رضا علیهما السلام» را ذکر می‌کنند.

الف) نحوست ایام

در بین آیات و روایات اشاراتی به بحث نحوست برخی از ایام شده است. به عنوان مثال قرآن کریم در دو مورد از نحوست ایام یاد کرده که مربوط به قوم عاد است. (1)

همچنین روایات متعددی نیز وجود دارد که سعد و نحس بودن برخی از روزهای و ماه‌ها را بیان کرده‌اند. (2) البته در این که مراد از نحس بودن روزها در این آیات و روایات چیست بحث‌ها و نظریات مختلفى وجود دارد، اما به صورت کلی بعضی از مفسران در تفسیر آیات مربوط به قوم عاد، به معانی و اعتبار برخی از این روایات اعتنا کرده‌اند. (3)

ب) نحوست ماه صفر

یکی از باورهای شایع در میان مردم این است که ماه صفر را نحس و شُوم می‌دانند، به همین جهت برای امان ماندن از بلا و شر، توصیه به دادن صدقه و قرائت برخی از دعاها می‌شود. کسانی که بر نحوست این ماه باور دارند عقیده خود را بر چند دلیل استوار کرده‌اند که در ادامه به صورت مختصر اشاره می‌شود.

  1. رخدادهای ماه صفر

برخی افراد معتقد هستند که به دلیل وقایعی که در این ماه اتفاق افتاده یعنی ورود کاروان اسرای کربلا به شهر شام، رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، شهادت امام حسن و امام رضا علیهما السلام، پس این ماه شوم و نامبارکی است. مرحوم علامه مجلسی در این باره می‌گوید: «وَ هَذَا الشَّهْرُ مَشْهُورٌ بِالنُّحُوسَةِ وَ الشُّؤم، وَ یُمْکِنُ أنْ یَکُونَ لِذَلِکَ وَجْهَانِ... »؛ یعنی ماه صفر به نحس بودن و شومی شهرت یافته است. ممکن است علت این مطلب یکی از این دو وجه باشد:

الف) بنابر نظر علمای شیعه وفات پیامبر اعظم صلّى اللّه عليه و آله در این ماه بوده و همین باعث نحس قلمداد شدن این ماه شده است.

ب) ماه صفر بعد از ذی القعده و ذی الحجة و محرّم قرار گرفته است و این سه ماه جزء ماه‌‌های حرامند و کسی در آن‌ها به قتل و جنایت نمی‌پرداخت، بعد از این سه ماه حرام، در ماه صفر جنایت و قتل و جنگ آغاز می‌گردید و به همین سبب مردم این ماه را منحوس قلمداد کرده‌اند.

 البته ایشان تاکید می‌کند که در بین روایات شیعی روایتی که دلالت بر شومی و نحسی این ماه داشته باشد، ندیده‌‌ام و در روایات غیر معتبر عامی مواردی وجود دارد که اعتباری به آن‌ها نیست. (4)

بر فرض پذیرش این که وقایع اتفاق افتاده می‌تواند دلیل بر نحوست ایام شود، اما سرایت دادن چند روز به تمام روزهای ماه، نیازمند دلیل محکم‌تری است. علاوه بر آن که پس مصیبت‌های دهه اول محرم و یا شهادت امیرالمومنین علیه السلام نیز باید موجب نحوست ماه محرم و ماه رمضان شود! در حالی که کسی چنین ادعایی نکرده است. به عبارت دیگر اگر چنین مبنایی را بپذیریم، تفاوتی بین ماه صفر و ماه‌های دیگر نیست و به جزء «ماه شعبان» که خالی از وفات معصومان علیهم السلام است، همه ماه‌‌ها ممکن است همه یا بخشی از آن ها شوم شمرده شود. (5)

البته لازم به ذکر است که برخی از اندیشمندان در این که نحوست به طور مستقیم متوجه زمان باشد، تردید کرده‌اند و این نحوست را ناظر به وقایع رخ داده در آن ایام دانسته‌اند. به عنوان مثال در دو آیه‌ مربوط به قوم عاد که قبلا اشاره شد، استفاده می‌شود که نحس و شُوم بودن مربوط به آن زمانى است که باد به عنوان عذاب بر آنها به طور مستمر وزید، اما از این آیات بر نمی‌آید که این تأثیر و دخالت زمان به نحوى بوده که با گردش هفته‌ها دوباره آن زمان نحس برگردد. (6)

  1. حدیث «من بشرنی بخروج الصفر بشرته بالجنه»

میرزا جواد ملکی تبریزی نیز نحوست ماه صفر را مشهور دانسته و می‌گوید:

معروف است که ماه صفر، به خصوص چهارشنبه آخر آن، نحس می‌باشد که در این مورد روایتی نداریم. وی در ادامه می‌نویسد: شاید این نحوست به خاطر رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در این ماه و نیز سخن پیامبر باشد که فرمودند: «من بشرنی بخروج الصفر بشرته بالجنه» یعنی کسی که مرا به تمام شدن ماه صفر مژده دهد، او را به بهشت بشارت می دهم. (7)

وی در ابتدا تصریح می‌کند که هیچ دلیل روایی بر نحوست ماه صفر وجود ندارد در نتیجه ظاهرا خود ایشان نیز در سند و دلالت این خبر تردید دارد. علاوه بر آن که این روایت منتسب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در هیچ منبع معتبر روایی نیامده است؛ حتی برخی از نویسندگان نیز که این سخن را ذکر کرده‌اند هیچ سندی برای آن نقل ننموده و همچنین از آن هیچ استفاده‌ای برای نحوست ماه صفر نکرده‌اند. (8)

شیخ عباس قمی هم با آن که بحث نحوست ماه صفر را نقل نموده، اما آن را مستند به هیچ روایتی نکرده است و چه بسا خود ایشان نیز اطمینان به نحوست این ماه ندارد بلکه از باب احتیاط دعایی را نقل می‌کند و چنین می‌نویسد: «بدان که این ماه (صفر) معروف به نحوست است و برای رفع نحوست هیچ چیز بهتر از صدقه و دعا و استعاذه وارد نیست و اگر کسی خواهد که محفوظ ماند از بلاهای نازله در این ماه، در هر روز ده مرتبه بخواند، چنان که محدث فیض و غیره فرموده اند: یا شَدیدَ الْقُوی‏ وَ یا شَدیدَ الْمِحالِ یا عَزیزُ یا عَزیزُ یا عَزیزُ ذَلَّتْ بِعَظَمَتِکَ جَمیعُ خَلْقِکَ فَاکْفِنی‏ شَرَّ خَلْقِکَ یا مُحْسِنُ یا مُجْمِلُ یا مُنْعِمُ یا مُفْضِلُ یا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّی‏ کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ وَصَلَّی اللَّهُ عَلی‏ مُحَمَّدٍ وَ الِهِ‏ الطَّیِّبینَ الطَّاهِرینَ». (9)

لازم به ذکر است که این دعا نیز در هیچ یک از منابع حدیثی و دعایی معتبر وجود ندارد و برخی از کتاب‌ها مانند «تذکره اولی الالباب» در قرن 10 این دعا را بدون سند ذکر کرده‌اند، البته بدون آن که دلالتی بر نحوست ماه صفر از آن برداشت کنند. (10)

  1. حدیث «مَنْ بَشَّرَنِي بِخُرُوجِ آذَارَ فَلَهُ الْجَنَّة»

برخی برای اثبات نحوست ماه صفر به حدیث «مَنْ بَشَّرَنِي بِخُرُوجِ آذَارَ فَلَهُ الْجَنَّة» استناد کرده اند.

آنان واژه «آذار» را ناظر به ماه صفر دانسته و واژه «بشرنی» را منحصر در خبر دادن از خیر و نیکی گرفته‌اند و بدین گونه دلالت روایت را بر بدی و شومی ماه صفر، تمام دانسته‌اند.

در ادامه به بررسی متن این حدیث پرداخته می‌شود.

حدیث مزبور در منابع حدیثی شیعه نقل شده است؛ (11) اما این روایت در قالب ماجرایی بیان شده که این جمله «مَنْ بَشَّرَنِي بِخُرُوجِ آذَارَ فَلَهُ الْجَنَّة» بخشی از آن است و هیچ ارتباطی به ماه صفر و نحوست آن نیز ندارد. شیخ صدوق متن کامل حدیث به همراه ماجرایی که اتفاق افتاده است را چنین ذکر می‌کند:

ابن عبّاس می‌گويد: روزى پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله با اصحاب خود در مسجد قبا نشسته بود و به آنان فرمود: «نخستين شخصى كه اكنون بر شما وارد می‌شود از اهل بهشت است»، برخی افراد چون اين سخن را شنيدند، برخاسته و بيرون رفتند و هر يك از آنان قصد داشت كه سريعتر برگردند و به سبب این خبر از بهشتیان باشند. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله متوجه شد و به آنان که باقی مانده بودند فرمود: «اکنون چند نفر بر شما وارد مى‏شوند كه هر یک از دیگری سبقت می جوید؛ از میان آنها، هر کسی به من خبر دهد که ماه آذار، تمام می شود اهل بهشت است». پس آنان كه بيرون رفته بودند بازگشتند و أبو ذر نيز همراهشان بود، حضرت به آنها فرمود: «ما اكنون در كدام يك از ماه‌هاى رومى هستیم؟»

أبوذر پاسخ داد: يا رسول اللَّه «آذار» به پايان رسيده است. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «اى أبوذر این را مى‏دانستم، اما دوست داشتم که امتم بدانند تو از اهل بهشت مى‏هستی ... .»

همان گونه که از متن کامل حدیث مشخص است، هیچ ارتباطی به نحوست ماه صفر ندارد و اساسا «آذار» ماه قمری نیست. علاوه بر آنکه مقصود اصلی رسول الله صلی الله علیه و آله بیان جایگاه بهشتی ابوذر بود نه مشخص کردن ابتدا یا انتهای ماه.

نتیجه

با توجه به مطالب بیان شده، هیچ دلیل روایی بر نحوست ماه صفر وجود ندارد. ممکن است اعتقاد به شوم و نحس بودن صفر به سبب ارتباط دادن برخی حوادث پیش آمده در این ماه باشد در حالی که هیچ ارتباطی بین آنها وجود ندارد و رخدادهای ماه صفر را نمی‌توان دلیل بر نحس بودن آن دانست و سپس آن را به کل ماه سرایت داد. از سوی دیگر حدیث «من بشرنی بخروج الصفر بشرته بالجنه» از صحت سندی برخوردار نیست و حدیث «مَنْ بَشَّرَنِي بِخُرُوجِ آذَارَ فَلَهُ الْجَنَّة» نیز هیچ دلالتی بر نحوست ماه صفر ندارد. البته انجام دادن امور نیک مانند صدقه چه در این ماه و چه در ماه‌های دیگر امر پسندیده و مورد سفارش دین اسلام می‌باشد.

پی نوشت‌ها:

  1. رجوع کنید: سوره قمر، آیه 19؛ سوره فصلت، آیه16.
  2. رجوع کنید: مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، «باب 15 ما روی فی سعادة أیام الأسبوع و نحوستها»، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق، ج56، ص 18 – 112.
  3. رجوع کنید: طباطبايى، سيد محمد حسين، الميزان فى تفسير القرآن، قم: دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم، چاپ پنجم، 1417ق، ج 19، ص72؛ مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه‏، تهران: دار الكتب الإسلامية، چاپ دهم، 1371ش، ج 23، ص 42.
  4. مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، زاد المعاد، محقق/مصحح: اعلمى، علاءالدين‏، بیروت: موسسة الأعلمي للمطبوعات‏، چاپ اول، 1423ق، ص ۲۴۷.
  5. مسعودی، عبدالهادی، مقاله «پنداره نحوست ماه صفر»، مجله حدیث حوزه، ش6، بهار و تابستان1392، ص20.
  6. طباطبايى، سيد محمد حسين، الميزان فى تفسير القرآن، قم: دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم، چاپ پنجم، 1417ق، ج 19، ص71.
  7. ملکی تبریزی، میرزا جواد، المراقبات، تحقیق: محمد الموسوی، سیدعبدالکریم، قم: مهر، 1416ق، ص37.
  8. نمازی شاهرودی، علی، مستدرک سفینه البحار، قم: موسسه النشر الاسلامی، 1411ق، ج6، ص293.
  9. قمی، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، قم: البعثه، 1385ش، اعمال ماه صفر.
  10. مسعودی، عبدالهادی، مقاله «پنداره نحوست ماه صفر»، مجله حدیث حوزه، ش6، بهار و تابستان1392، ص7.
  11. ابن بابويه، محمد بن على (شیخ صدوق)‏، ‏معاني الأخبار، محقق/مصحح: غفارى، على اكبر، قم: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم‏، چاپ اول، 1403ق، ص20؛ ابن بابويه، محمد بن على (شیخ صدوق)‏، علل الشرائع، قم: داوری، چاپ اول، 1385ش، ج‏1، ص175.

بسياري از مقتل نگاران اوليه كه اين شيوه را پديد آوردند، از اهل سنت مي باشند. مانند ابي مخنف، خوارزمي و طبراني

پرسش:

آيا مصائب امام حسين(ع) در كتب اهل سنت نيز آمده است؟

پاسخ:

 مصائب جانسوز كربلا و شهادت امام حسين(ع) به قدري داراي اهميت مي باشد، كه بسياري از مورخان و دانشمندان فارغ از هر مذهبي به آن پرداخته اند. جالب آنكه بسياري از مقتل نگاران اوليه كه اين شيوه را پديد آوردند، از اهل سنت مي باشند. مانند ابي مخنف، خوارزمي و طبراني. در اينجا به برخي از كتابهاي علما و بزرگان اهل سنت كه در آنها مصائب امام حسين(ع) آمده است، اشاره مي‌شود:

1ـ تاريخ طبري، در حوادث سال 60 و 61.

2ـ كامل ابن اثير، در حوادث سال 60 و 61.

3ـ تذكره الخواص، سبط ابن جوزي.

4ـ مقتل الحسين، خوارزمي.

5ـ مقتل الحسين بن علي بن ابي طالب، ابوالقاسم سليمان طبراني.

6ـ الفصول المهمّه، علي بن محمد مالكي مكي، معروف به ابن صباغ.

7ـ نخستين گزارش مستند از نهضت عاشورا (مقتل ابي مخنف)، تحقيق استاد محمدهادي يوسفي غروي، ترجمه جواد سليماني.

8ـ مقاتل الطالبيين، ابوالفرج اصفهاني.

9ـ علي و فرزندانش، دكتر طه حسين، ترجمه احمد آرام.

10ـ ترجمه الامام حسين و مقتله، ابن سعد واقدي، تحقيق سيد عبدالعزيز طباطبايي.

11ـ پيشواي شهيدان، ترجمه الامام الحسين ابو الشهداء، اثر عباس محمود عقاد."

شیعیان و برخی از علمای اهل تسنن قائل هستند که این آیه اختصاص بر پنج تن آل عبا دارد. در نتیجه چند قول صحابه و تابعین توان تعارض و مقابله با این روایات را ندارند.

پرسش:
معروف و مشهور است که مصداق اهل‌بیت علیهم‌السلام در آیه تطهیر، پنج‌تن آل عبا هستند اما در بین منابع اهل سنت، روایاتی وجود دارد که همسران پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله را نیز مصداق این آیه می‌دانند؛ حال با توجه به این دودسته روایات، مصداق آیه تطهیر چه کسانی هستند؟
 

مقدمه
قسمتی از آیه 33 سوره احزاب به آیه تطهیر معروف است؛ خداوند در این آیه می¬فرماید: «اِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكمُ‏ تَطْهِيرً». اختلاف ضمیرهای این قسمت از آیه با آیات قبل و بعد خود باعث اختلاف دیدگاه در مصداق «اهل بیت» شده است. شیعیان با تکیه بر روایات متعدد و همچنین قرائن موجود در این آیه، به صورت اجماع معتقد هستند که منظور از «اهل بیت» حضرت محمد صلی الله علیه و آله، امیرالمومنین، فاطمه زهرا، امام حسن و حسین علیهم السلام هستند. اما برخی از عالمان اهل سنت در این باره اختلاف نظر دارند و علاوه بر خمسه طیبه علیهم السلام، دیگران را نیز شامل آیه می‌دانند.
الف) ترکیب کلمه اهل بیت در منابع اسلامی
ترکيب کلمه «اهل‌بيت» در منابع اسلامي، به دو معناي عام و خاص بیان شده است. بر اساس معنای عام، همه خويشاوندان سببي، نسبي پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و حتي برخي مسلمانان شامل «اهل بیت» می باشند، اما بر اساس معناي خاص، مصداق «اهل بیت» دایره محدودتری دارند و بر افراد خاصي دلالت مي‌کند. البته بیشترین استعمال این کلمه در معناي خاص، به کار رفته است که شامل: پيامبر اکرم صلی الله علیه و آله، امام علي، حضرت فاطمه و امام حسن و حسين عليهم السلام می باشند.
مثلا امیرالمومنین علیه السلام در نهج البلاغه واژه «اهل بیت» را در معنای عام خود به کار برده است: 
«كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ وَ أَحْجَمَ النَّاسُ قَدَّمَ أَهْلَ بَيْتِهِ فَوَقَى بِهِمْ أَصْحَابَهُ حَرَّ السُّيُوفِ وَ الْأَسِنَّةِ»؛ (1)
ترجمه: رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله چون تنور جنگ گرم مى‏شد، و مردم قدم پس مى‏گذاشتند، اهل بيت خود را جلو مى‏انداخت و اصحاب خود را از حرارت شمشير و نيزه حفظ مى‏كرد.
همچنین در روایت دیگری که در منابع اهل سنت وجود دارد این کلمه در معنای عام خود استعمال شده است: شخصی از «زید بن ارقم» سوال کرد آیا همسران پیامبر جزء اهل بیت هستند؟ 
زید در پاسخ گفت: همسران حضرت از اهل بیتش هستند امّا منظور از اهل بیت کسانی هستند که بعد از پیامبر صدقه بر آنها حرام است و آنها شامل آل علی وآل عقیل وآل جعفر وآل عباس هستند. (2)
ب) اهل بیت در آیه تطهیر
هر چند اهل بیت می تواند معنای عام داشته و دایره آن وسیع باشد اما در آیه تطهیر چنین نیست چون علاوه بر شواهد تاريخي و قرآني، روايات متعددي وجود دارد که خداوند از کلمه «اهل‌بيت» در اين آيه، معناي خاصي اراده کرده است و پيامبر به صراحت مصاديق اهل‌بيت را تعیین کرده است. از امام صادق عليه السلام نقل شده است که حضرت فرمودند: «اگر پيامبر خدا صلي الله عليه وآله وسلم ساكت نشسته و اهل‌بيت خود را مشخص نمي‌كرد، آل فلان و آل فلان آن را براي خود ادعا مي‌كرد؛ ولي خداوند عزوجل در كتاب خود جهت تصديق پيامبرش آيه تطهير را نازل فرمود و (در آن هنگام) علي، حسن، حسين و فاطمه عليهم السلام حضور داشتند. پيامبر اكرم آنها را در خانه ام‌سلمه زير «كساء» قرار داد و سپس فرمود: خدايا، ‌همانا براي هر پيامبري اهلي و خانداني است و اينان اهل بيت و خاندان من هستند. ام سلمه گفت: آيا من از اهل بيت تو نيستم؟ پيامبر فرمود: تو بر خير هستي ولي اينان اهل بيت و خاندان من هستند. (3)
ج) گونه شناسی روایات تعیین کننده اهل بیت در آیه تطهیر
قرآن کریم می فرماید: «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ»؛ (4) یعنی و ما اين ذكر [قرآن‏] را بر تو نازل كرديم، تا آنچه به سوى مردم نازل شده است براى آنها روشن سازى؛ و شايد انديشه كنند! 
بر اساس این آیه، احاديث نبوي در تبيين و شرح آيات قرآن، نقشي اساسي دارند، و بر اساس «آیه دو سوره جمعه» اصل آموزش معارف وحياني، از رسالت‌هاي مهمّ پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم شمرده شده است. رسول گرامی اسلام نیز به اذن الهي، اين رسالت را پس از خود، به عترتِ پاک خويش سپرد و آنان را در کنار قرآن، مرجع علمی معرفی فرمود. (5)
 با توجه به اين مقدمه، شيعيان با تکيه بر بيش از هفتاد روايت  که از طرق مختلف سني و شيعه با سندهاي صحيح و موثق تخريج کرده‌اند (6) اتفاق نظر دارند که مصداق آيه تطهير، اصحاب کساء هستند. مجموعه این روایات را مي‌توان به پنج گروه ذيل تقسیم کرد:
1.    روایات دال بر شان نزول آیه تطهیر
دسته‌اي از احادیث دلالت می کنند که این آیه در شأن خمسه طیبه علیهم السلام نازل شده است و در هنگام نزول آیه تطهیر، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به همسران خود اجازه نداد که به پنج تن آل عبا ملحق شوند. 
نمونه این روایات، را می توان در نقل ام‌سلمه از این جریان مشاهده کرد (7) و یا حدیثی که از عايشه چنین نقل شده است: «صبحگاهی پيامبر بيرون آمد، در حالى كه بر او عبايي از موی سياه بود، سپس حسن و حسين با هم داخل شدند؛ سپس فاطمه و بعد علي عليهم السلام به ترتيب بر ايشان وارد شدند؛ سپس پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم آيه تطهير را خواند». (8)
2.    بیان مصادیق اهل بیت در آیه تطهیر
دسته دیگری از روایت اشاره دارند که پیامبر اکرم صلي‌الله عليه وآله وسلم به صورت عینی مصداق اهل¬بیت را مشخص کرده و ¬فرمودند: «اين آيه (تطهير) درباره پنج نفر، من و علي و حسن و حسين و فاطمه نازل شده است». (9) 
3.    سیره عملی پیامبر در معرفی اهل بیت
برخی از روایات نیز نحوه رفتار پیامبر در معرفی اهل بیت علیهم السلام را بیان کرده‌اند مثلا پيامبر صلي الله عليه وآله مدتي هنگام نماز، به آستانه خانه حضرت علی که منزلگاه فاطمه و حسنين عليهم السلام بود می‌آمدند و با يادآوری آيه تطهير، بر ايشان به عنوان «اهل‌بيت» سلام مى‌کردند. مثلا ابن عباس می گوید: «ما شاهد بوديم که پيامبر به مدت نُه ماه، هر روز هنگام پنج وقت نماز مي‌آمد درِ خانه حضرت علي و می‌فرمود: السَلامُ عَليكُم وَ رَحمةُ اللهِ وَبَركاتُهُ أَهلَ البيتِ انما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً». (10)
4.    افتخار اهل بیت به این آیه به عنوان یک فضیلت
ائمه  علیهم السلام در زمان¬ و مکان‌های مختلف به این آیه اشاره کرده و آن را فضیلت و افتخار مهم برای خود دانسته‌اند. مثلا امام حسن بعد از شهادت اميرالمؤمنين عليهما السلام خطبه ای خواندند و فرمودند: اى اهل عراق! درباره ما تقوا داشته باشيد که امرا و ميهمان سرزمين شما و اهل‌بيتِ کسي هستيم که خداوند در شأن ما فرمود: «انما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ...». (11)
5.    ذکر آیه تطهیر به عنوان فضیلت خمسه طیبه از سوی صحابه
علاوه بر خود معصومان علیهم السلام، برخي از اصحاب نيز اين آيه را به عنوان فضيلت بزرگ براي اهل‌بيت به شمار مي‌آوردند و حتی عده‌ای از صحابه در حسرت رسیدن به این منقبت بودند. به عنوان نمونه وقتي معاويه علت لعن نکردن اميرالمؤمنين عليه السلام را از برخی صحابه مانند «عامر» ‌پرسید، او در پاسخ ‌گفت: «سه چيز را به ياد دارم كه پيامبر خدا به او گفته است و لذا دشنام نمى‏دهم که اگر يكى از آن‌ها در حقّ من بود، براى من محبوب‏تر از گله‏اى چارپا بود... هنگامى كه آيه: «انما يريد اللّه...» نازل شد، پيامبر، على، فاطمه، حسن و حسين را صدا کرد و فرمود: «خدايا! اينان خاندان من هستند». (12)
بنابراين، با توجه احاديث فراوان، مصداق عيني «اهل‌بيت»، در آیه تطهیر فقط خمسه طيبه عليهم السلام هستند و البته به غیر از این احادیث، دلائل متعدد دیگری نیز وجود دارد که وجود همسران رسول الله صلی الله علیه و آله به عنوان مصادیق اهل بیت در این آیه را نفی می کنند. اگر همسران پیامبر به‌ويژه امّ¬سلمه که خود در صحنه مربوط به اصحاب کساء و نزول آيه حاضر بود، شامل «اهل بیت» در آیه تطهیر می‌شدند، قطعا به صراحت از آن ياد و بدان فخر و مباهات مى¬کردند.
نکته قابل توجه اين‌كه پيامبر از كنار همسران خود حركت مي‏كرد و به در خانه فاطمه سلام الله‌عليها مي‏رفت و با خواندن آيه تطهير، بر اهلِ آن خانه سلام مي‏داد و هرگز كسي مدعي نشده كه حتي يك بار با همسران خود چنين برخوردي داشته است. برخی از عالمان اهل‌سنت پس از نقل احاديث مربوط به تلاوت آيه توسط پيامبر بر درِ خانه حضرت زهرا سلام الله‌عليها مي¬گويند: «اين احاديث همه دلالت مي¬کنند که اين آيه در شأن اصحاب کساء است». (13)
اختصاص آیه تطهیر بر پنج تن آل عبا، حتی در میان اهل سنت نیز مشهور است. برخي از علماي اهل سنت در جواب منکرین اختصاص آیه تطهیر به خمسه طیبه که گفته‌اند: «اختصاص اين آيه به علي، فاطمه و دو فرزندش، از ساخته‌هاي شيعه است»؛ مي‌نويسند «جمهور علما با ادله و براهين استوار، به اختصاصِ اهل‌بيت به علي، فاطمه و فرزندان ايشان قائلند و اگر پيامبر آنها را به اين امر (اهل بيت) اختصاص داده است، به دستور خداوند و وحي آسماني بوده است واگر کسي چشمش را باز کند و به نوشته هاي کتاب‌هاي اهل سنت به درستي و دقت نگاه کند حقيقت بر وي آشکار خواهد شد». (14)
نتیجه
آیه تطهیر یکی از آیاتی است که دلالت بر فضیلت و عصمت اهل بیت علیهم السلام دارد. در مورد مصداق اهل بیت در این آیه بین شیعه و اهل تسنن اختلاف نظر است. شیعیان و برخی از علمای اهل تسنن قائل هستند که این آیه اختصاص بر حضرت محمد، امیرالمومنین، حضرت زهرا و امام حسن و حسین علیهم السلام دارد. روایات فراوانی در منابع فریقین وجود دارد که این اختصاص را بیان می‌کنند؛ در این روایات به صراحت بیان شده که پیامبر به صورت خاص مصداق اهل بیت را مشخص کرده و چندین ماه با قرائت آیه تطهیر در آستانه خانه حضرت علی علیه السلام بر آنها سلام می‌کرد. اختصاص این آیه بر خمسه طیبه چنان مشهور بود که صحابه آن را فضیلت بزرگ برای ایشان بیان کرده و در حسرت و آرزوي رسيدن به اين منقبت بودند. ائمه علیهم السلام نیز در زمان¬های مختلف به این آیه افتخار و آن را به عنوان فضیلتی مهم برای خود نقل می¬کردند در نتیجه چند قول صحابه و تابعین توان تعارض و مقابله با این روایات را ندارند.
کتاب نامه:
1.    شريف رضى محمد بن حسين، نهج البلاغه، مصحح: صبحی صالح‏، قم: هجرت‏، چاپ اول، 1414ق، نامه 9، ص368.
2.    نيشابورى مسلم، صحيح مسلم، بيروت لبنان: دار الفكر، بي‌تا، ج4، 1873.
3.    کلينى محمد بن يعقوب، الکافي، مصحح: دارالحديث، قم، چاپ اول،‏ 1429ق، ج1، ص287.
4.    سوره نحل، آیه 44.
5.    رجوع کنید: ابن‌كثير دمشقى اسماعيل بن عمرو، تفسير القران العظيم، بيروت: دار الكتب العلمية، منشورات محمدعلى بيضون، چاپ اول، 1419ق، ج7، ص186؛ ابن بابويه محمد بن على، الخصال، تحقيق: غفارى على اكبر، قم: جامعه مدرسين، چاپ اول،1362 ش  ج1، ص66.
6.    رجوع کنید: طباطبايی سيد محمدحسين، الميزان فى تفسير القرآن، قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه‏ی مدرسين حوزه علميه قم، چاپ پنجم، 1417ق، ج16، ص311.
7.    رجوع کنید: طبرى ابوجعفر محمد بن جرير، جامع البيان فى تفسير القرآن، بيروت: دار المعرفه، چاپ اول، 1412ق، ج22، ص7؛ ابن‌كثير دمشقى اسماعيل بن عمرو، تفسير القران العظيم، بيروت: دار الكتب العلمية، منشورات محمدعلى بيضون، چاپ اول، 1419ق، ج3، ص493.
8.    نيشابورى مسلم، صحيح مسلم، بيروت لبنان: دار الفكر، بي‌تا، ج7 ، ص130؛ رجوع کنید: ابن¬حنبل احمد، مسند احمد، بيروت: دار صادر، بي¬تا، ج6، ص323.
9.    ابن‌كثير دمشقى اسماعيل بن عمرو، تفسير القران العظيم، بيروت: دار الكتب العلمية، منشورات محمدعلى بيضون، چاپ اول، 1419ق، ج‏6، ص368؛ ثعلبى نيشابورى ابواسحاق احمد بن ابراهيم، كشف و البيان عن تفسير القرآن، بيروت: دار إحياء التراث العربى، چاپ اول، 1422ق، ج‏8، ص42؛ نيشابورى ابي-عبدالله الحاكم، مستدرك علي الصحيحين، بيروت: دارالمعرفة، تحقيق، إشراف، يوسف عبد الرحمن المرعشلى، بي¬تا، ج‌2، ص416.
10.    قندوزى حنفى سليمان بن ابراهيم، ينابيع المودة لذوي القربى، تحقيق: سيد علي جمال أشرف الحسينى، دار الأسوة للطباعة و النشر، چاپ اول، 1416ق، ج2، ص59؛ هيثمى نورالدين على بن ابي بکر، مجمع الزوائد منبع الفوائد، بيروت، لبنان: دار الكتب العلمية، 1408- 1988م، ج‌9، ص‌121و168.
11.    ابن¬ابى¬حاتم عبدالرحمن بن محمد، تفسير القرآن العظيم، عربستان سعودي: مكتبة نزار مصطفى الباز، چاپ سوم، 1419ق، ج‌9، ص3132؛ حسكاني عبيدالله بن احمد، شواهد التنزيل لقواعد التفصيل في الآيات النازله في اهل¬بيت صلوات¬الله¬و¬سلامه¬عليهم، تحقيق، الشيخ محمد باقر المحمودي، مؤسسة الطبع والنشر التابعة لوزارة الثقافة والإرشاد الإسلامي، مجمع إحياء الثقافة الإسلامية، چاپ اول، 1411-1990م، ج2، ص31.
12.    نسائى احمد بن شعيب، خصائص أمير المؤمنين عليه¬السلام، تحقيق: محمد هادي الأميني، طهران: مكتبة نينوى الحديثة، بي¬تا، ص49.
13.    ثعلبى نيشابورى ابواسحاق احمد بن ابراهيم، كشف و البيان عن تفسير القرآن، بيروت: دار إحياء التراث العربى، چاپ اول، 1422ق، ج8، ص27.
14.    حضرمى ابي¬بکر شهاب الدين، رشفه الصادي من بحر فضائل بني النبي الهادي، تحقيق: علي عاشور، بيروت: دار الکتب العلميه، بي¬تا، ص23.
 

صفحه‌ها