پرسش وپاسخ

خواندن داستانهای تحریک کننده برای زوجین هنگام رابطه جنسی برای تحریک شهوت ایا اشکال دارد ؟ درصورتی که هردو زوج یا یکی از انان دچار سردمزاجی باشد ایامی تواند این داستانها را بخواند؟ باتشکر

خواندن داستان های تحریک کننده برای زوجین هنگام رابطه جنسی برای تحریک شهوت مجاز است و اشکال ندارد.(1)
پی نوشت:
1. سوال تلفنی(02517840001)از دفتر آیت الله مکارم.

سلام 1. آیا کسانی که استمنا میکنند ، بعدازآن باید غسل کنند یا خیر ؟ 2.کسی که با خواندن یک مطلب آموزشی مربوط به مسائل جنسی، آب ازاو خارج می شود ، گناهی مرتکب می شود یا خیر ؟ 3.آیا با تفکرات و خیالبافی به ارضای جنسی رسیدن حکم استمنا را دارد ؟

پرسش 1:
استمنا
شرح : آيا کساني که استمنا مي کنند ، بعد از آن بايد غسل کنند ؟
پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و تشکر از ارتباط تان با اين مركز
استمنا از گناهان کبيره است . کسي که استمنا کرده، واجب است توبه کند و ديگر آن را انجام ندهد.
اگر بر اثر استمنا مني خارج شود ،بايد غسل کرد. اگر مني خارج نشود ،غسل لازم نيست.
زن با دو چيز جنب مي شود و هرگاه جنب شود، بايد غسل جنابت کند:
اگر زن بر اثر تحريک هاي جنسي به قدري تحريک شود که به اوج لذت و شهوت جنسي برسد و در آن حال مايعي از او خارج شود ،جنب مي شود. اگر به اوج لذت نرسد و مايع خارج شود و يا به اوج لذت برسد، ولي مايعي خارج نشود و يا شک کند که مايعي خارج شد يا نه ،جنب نمي شود . غسل لازم نيست.
زن اگر يقين به خارج شدن مني پيدا کند، جنب مي شود . اگر يقين پيدا نکند، جنب نمي شود. بنابراين مواقعي که زن بر اثر تحريک هاي شهواني مقداري لذت مي برد و در آن حال رطوبتي از او خارج مي شود، چون به اوج شهوت نرسيده ،جنب نمي شود . رطوبت خارج شده هم پاک است . وضو و غسل را باطل نمي کند.(1)
پي نوشت :
1. آيت الله خامنه اي، استفتاآت، سوال 171.

پرسش 2:
کسي که با خواندن يک مطلب آموزشي مربوط به مسائل جنسي، آب از او خارج مي شود ، گناهي مرتکب مي شود ؟
پاسخ:

اگر خواندن آن مطلب موجب تحريک جنسي شود، خواندن جايز نيست و گناه است.(1)
آب خارج شده پاک است و غسل ندارد؛ با توضيحي که در پاسخ اول داده شد.
پي نوشت:
1. آيت الله خامنه اي، اجوبه الاستفتائات، س172.
پرسش 3:
آيا با تفکرات و خيال بافي به ارضاي جنسي رسيدن حکم استمنا را دارد ؟
پاسخ:
بله با تفکرات و خيالبافي به ارضاي جنسي رسيدن حکم استمنا را دارد.(1)
پي نوشت:
1. آيت الله خامنه اي، اجوبه الاستفتائات، س 791.

در آيات قرآن كريم تنها در دو مورد اشاره به نحوست ايام شده وآن در مورد نزول عذاب به سبب نافرماني قوم عاد است.امامان معصوم (ع)به گمان نحس بودن ايام توجه نمی كردند

بسم الله الرحمن الرحیم سلام سوال: میخواستم بدونم که آیا سیزده بدر خوبه یا نه، من خودم به تبع معلم درس دین و زندگیم، سیزده بدر از خونمون بیرون نرفتم، سوال من اینه که اگه بده، من چطور میتونم نزدیکانم متقاعد کنم که بیرون نرن؟ با تشکر از زحمات فراوان شما

با سلام و تشكر از ارتباطتان با اين مركز
در آيات قرآن كريم تنها در دو مورد اشاره به نحوست ايام شده و آن در مورد نزول عذاب به سبب نافرماني قوم عاد است:
انا ارسلنا عليهم ريحاً صرصراً في يوم نحس مستمر؛ (1)مانند باد وحشتناك و سردي را در يك روز شوم مستمر بر آن ها فرستاديم.
منظور از روز شوم مستمر اين است كه حوادث آن روز همچنان استمرار يافته، چنان كه در آيه 7 سورة حاقه آمده است: هفت شب و هشت روز اين عذاب الهي به طور مداوم بر آن ها مسلط بود تا همگي را در هم كوبيد و كسی را زنده نگذاشت.
در سوره فصلت نيز به همين ماجرا اشاره شده :
فارسلنا عليهم ريحاً صرصراً في ايام نحسات؛ (2)
پس مانند بادی سخت و سرد را در روزهايی شوم بر آن ها فرستاديم.
نقطه مقابل ‌اين‌ مطلب‌، تعبير مبارك و سعد می باشد كه در بعضی آيات قرآن ديده می شود. از جمله در سوره دخان می خوانيم:
انا انزلناه في ليله مباركه؛ (3) ما قرآن را در شبی پربركت نازل كرديم.
در روايات اسلامي نيز احاديث بسياری در زمينه نحس و سعد ايام وجود دارد ،گرچه تعداد زيادی از آن ها از نظر سند ضعيف به نظر می رسند و آميخته به خرافات گرديده اند، ولی همه آن ها چنين نيستند و روايات معتبر و قابل قبولی نيز در ميان آن ها وجود دارد.
در مورد نوروز در حديثی از امام صادق مي خوانيم : "نوروز روز مباركی است. روزي است كه كشتی نوح بركوه جودي قرار گرفت. جبرئيل بر پيامبر اسلام نازل شد. روزي است كه علي بر دوش پيامبر رفت و بتهاي كعبه را شكست. داستان غديرخم مصادف با نوروز بود.(4)
از نظر عقل و منطق كوچك ترين تفاوتي ميان سيزده و ساير اعداد نيست. مراسم سيزده بدر از جمله سبزه گره زدن، از آيين هاي عاميانه و ملی است كه مستند علمی و شرعی ندارد.
امامان معصوم (ع) به گمان نحس بودن ايام توجه نمی كردند. وقتي امام علي (ع) تصميم گرفت به جنگ خوارج برود، يكی از منجمان پيش حضرت آمد و گفت: متخصص نجوم و هيئت هستم. اگر حركت كنيد، قطعاً شكست می خوريد و اكثر اصحاب كشته خواهند شد.
حضرت فرمود: هر كس تو را تصديق كند، پيغمبر را تكذيب كرده است. به نام خدا حركت كنيد.
حركت كردند و رفتند. در هيچ جنگي علي (ع) به اندازه اين جنگ فاتح نشده بود. يكی از اصحاب امام صادق (ع) كه طبق نحوست ايام عمل می كرد، خسته شد و خدمت حضرت آمد. امام (ع) فرمود: به منزل رو و تمام كتاب هايي را كه در اين باره داری، آتش بزن.(5)
اعتقاد به چنين موضوعی نسبت به سيزده بدر امری خرافی است. اگر كسی به رسم متعارف براي تفريح سيزدهمين روز فروردين را به طبيعت برود، مانعی ندارد. اگر یک نوع تفریح و ورزش باشد، کار خوبی نیز انجام داده است.
پی نوشت‌ها:
1. فصلت(41)آيه 16.
2. قمر(54)،آيه 19.
3.دخان(44)آيه 3.
4. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏56، ص 119، اسلاميه‏، تهران‏.
5. استاد مطهری،‌ مجموعه آثار، ج16، ص 72 ،صدرا.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

با سلام چرا عیسی(ع)را روح ا... لقب دادند؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مركز
در باره نام گذاری حضرت عیسی به «روح الله»، چند وجه مطرح شده است از جمله :
برخی بر آن اند که چون ایشان از موجودی صاحب روح به وجود نیامده و از موجود زنده مانند نطفه پدید نیامده، ‌بلکه کاملاً به امر خدا و از جانب او آفریده شده است، او را «روح الله» گویند. (1)
برخی بر آن اند که چون مردم در دین به واسطه او احیا گشته‌اند، چنان که به وسیله روح خود حیات یافته‌اند، او را «روح الله» گویند. (2)
همچنین گفته شده که چون آن حضرت مردگان را زنده می‌کرد، روح الله نام گرفت. (3)
یا این که روح به معنای نبوت است؛ چنان که در آیه قرآن آمده: «یلقی الروح مِن أمره علی مَن یشاء مِن عباده» (4).
و یا گفته‌اند روح به معنای رحمت است و عیسی(ع) مایه رحمت و برکت برای بندگان خدا بود. از این رو، به ایشان «روح الله» گفته شده است. (5)
پی‌نوشت‌ها:
1. طبرسی فضل بن حسن، جوامع الجامع، - ، تهران ، دانشگاه تهران، 1377 ش ،ج 2، ص 22.
2.همان ، مجمع البیان،- ، بیروت ، نشر دار العرفیه، 1408 ق ، ج 4، ص 56.
3. مصطفوی حسن، التحقیق فی کلمات القرآن، - ، تهران ، نشر کتاب، 1360 ش، ج 4، ص 256.
4. غافر (40) آیه 15.
5. طوسی محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، - ، بیروت ، دار الإحیاء التراث العربی، _ ، ج 6، ص 359.

آیاادله اثبات دردعوی کیفری مخصوصاذرجرایم جنسی متوقف بربینه واقراراست یانه ادله دیگری دراین زمینه وجوددارد؟این موضوع ازآنجایی اهمیت بیدامیکندکه درصورت نبودن بینه واقرار فردزانی تبرعه می شود.آیامنحصردانستن اثبات جرایم منافی عفت بااین ادله موجب نمی شودکه مجرم دوباره کارخلاف خودرراتکرارکند؟آیااین بی عدالتی نسبت به فردزیاندیده نیست؟

در ابتدا باید گفت چنان که در پرسش اشاره شده، جرم زنا فقط با دو راه قابل اثبات است و هر دو راه، بسیار سخت می‌باشد:
اول، زنا کننده چهار بار با علم و آگاهی و آزادی به چنین گناه و جرمی اعتراف کند.
دوم، چهار مرد عادل و بالغ با اختیار و آزادی و با همدیگر به صراحت به دیدن عمل زنا با چشم شهادت دهند؛ نه این که بگویند ما آن دو را در یک اطاق خلوت یا برهنه در يك بستر یا در آغوش هم دیده‌ایم؛ زیرا هیچ کدام از این شهادت‌ها زنا را ثابت نمی‌کند؛ بلکه باید شهادت بدهند که دقیقاً جزئیات را دیده‌اند. چنین شهادت و دیدنی هم بسیار نادر می‌باشد.
گفتنی است كه راه هاي يادشده، در صورتي مطرح است كه براي قاضي علم به مسئله حاصل نشده باشد و اگر قاضي از راه ديگر نظير آزمايشات و معاينات پزشكي علم به وقوع آن جرم پيدا كند، مي تواند در اجراي حكم شر عي اقدام نمايد. اما اين كه چرا در اين باره شرع مقدس فقط دو راه براي اثبات جرم را معتبر دانسته، ممكن است حكمت و اسرار نهفته بسياري وجود داشته باشد.
ولي عجالتاً آنچه قابل درك عقلي و تحليلي حكمت شناسانه و مبتنی بر فلسفه احكام است، این است که:
اولا، اسلام براي حفظ عفت عمومي و حفظ آبروي افراد، اهميت فوق العاده ای قائل است. از اين رو، حتي در مورد اثبات اعمال منافي عفت، روشي را برگزيده كه حتي الامكان عفت عمومي و آبروي افراد حفظ گردد و اگر قرار بود با راه هاي مختلف و آسان اين جرم اثبات می شد، عفت عمومي و آبروي افراد به آسانی خدشه دار مي گردید. ممكن است بسياري از افراد به دليل چنين خلافي، بي حيثيت گرديده و مورد مؤاخذ قرار گرفته و جامعه دشوار بحران مديريت شود. به خصوص آن كه در برخي موارد از اين نوع گناه، مثل زنای محصنه، مجرم به اعدام و سنگسار محكوم مي شود. اگر اثبات آن آسان برنامه ريزي مي شد، بسياري از مردم از دين رو گردان شده و اسلام را به خشونت متهم مي نمودند؛ چنان كه امروزه يكي از شبهات مغرضان نسبت به احكام اسلام، همين مسئله است.
ثانياً، گرچه ممكن است اين قانون برخي پيامدهايی نظير آنچه در پرسش آمده داشته باشد، ولي در جمع بندي مسئله و با نظرداشت مصالح عمومي و اهم و مهم كردن مجموع مسائل اجتماعي، خانوادگي، فردي و مانند آن، دشوار بودن اثبات چنين جرمي به مراتب از آسان اثبات شدن و اجراي حدود، مصلحت آميزتر است و اسلام در چنين مواردي كه داير بين اهم و مهم است، به اهم توجه دارد و مهم را در اولويت بعدي قرار مي دهد.
ثالثاً، در جايي كه فرد زيان بیند و زن مورد تجاوز قرار گيرد و خود راضي به آن كار نبوده و از سوي مردي به اجبار به انجام عمل خلاف عفت وادار گردد، طبيعي است كه حكم مسئله فرق مي كند و او مي تواند با مراجعه به دادگاه بر ضد مرد تجاوزگر ادعاي شرف نمايد و دادگاه فرد تجاوزگر را دست گير و نسبت به تجاوز او از راه مناسب اقدام مي نمايد. اين گونه موارد، حكمش از نظر اثبات جرم و مانند آن، با موردي كه طرفين به انجام كار خلاف عفت راضي بوده اند، متفاوت است.

با سلام.دختری 26 ساله هستم.من از کودکی کاری را یاد گرفته بودم که این کار را هر روز و بعضی اوقات روزی چند بار انجام می دادم اما نمی دانستم که این کار چیست.یک زمانی راجع به استمنا و غسل جنابت و عرق جنب از حرام چیزی خوانده بودم و به این کار خود شک کرده بودم که این کار خوبی نیست اما متاسفانه غفلت کردم و اهمیت ندادم چون خجالت می کشیدم از کسی بپرسم .من تا همین چند وقت پیش هم این کارو میکردم وهمیشه وقتی این کارو می کردم ذهنم مشغول میشد که نکنه واقعا اشکال داشته باشه تا اینکه به تازگی از کسی راجع به این مسئله پرسیدم و از وقتی که فهمیدم دیگه اون کارو نکردم.من نمیدونستم که غسل به من واجبه و نمیدونستم مایعی که خارج میشه نجسه وحالا احساس میکنم که همه جا و همه چیز نجسه،در ضمن من چند سالی هست که دچار وسواس هستم.از وسواس هم دیگه خسته شدم و تصمیم گرفتم که به یک مشاور جهت درمان مراجعه کنم ولی اول نیاز دارم که تکلیف خودم رو راجع به پاکی و نجاست خانه و وسایلمان بدونم چون میترسم اگه همین جوری با تردید برم جلو نتونم موفق بشم.من وقتی شب خونه کسی مثل خواهر یا عمه و... میخوابیدم هم این کارو میکردم .آیا خونه آنها هم از لحاظ پاکی ونجاست مشکل داره.در مرد نماز و روزه هایم چیکار کنم؟ممنون از راهنماییتون

پرسشگر گرامی! برای حکم به نجاست، چیزی لازم است که انسان یقین داشته باشد. (1) یقین، یعنی این که بدانید به طور صد در صد یک چیز نجس می باشد. بنابراین، اگر شما یقین به نجاست اشیا و وسایل خانه دارید، آن وسایل نجس می باشد؛ اما اگر شک داشته باشید و یک در صد هم احتمال پاک بودن را بدهید، شستن بر شما واجب نیست.
نکته ای که نیاید از آن غافل ماند، این است که شستن همه وسایلی که نجس شده است - در صورت نجاست - لازم نیست؛ بلکه فقط شستن آن وسایلی که انسان نسبت به آن ها تکلیف دارد، واجب است؛ مثلا در خوردنی ها و آشامیدنی ها و یا لباس نماز.
شستن بقیه وسایلی که نجس شده، واجب نیست؛ مثلا شستن مبل، دیوار یا میز واجب نیست.
در صورتی که شما وسواسی هستید، باید به شک های خود اعتنا نکنید و مانند بقیه افراد عمل کنید؛ یعنی ببینید که آن ها چگونه عمل می کنند و چه مقدار وقت برای شستن می گذارند، شما هم مانند آن ها عمل کنید.
اما در خصوص نماز و روزه های شما باید بگوییم که:
ممکن است شما اصلا جنب نشده باشید؛ زیرا جنابت در اثر خارج شدن منی حادث می شود و در زنان هم خیلی کم اتفاق می افتد که منی خارج شود و آبی که در اثر تحریک کم شهوت از انسان خارج می شود، «مذی» نام دارد و پاک می باشد.
توضیح این که:
زن، با دو چیز جنب می شود و هرگاه جنب شود، باید غسل جنابت کند:
1. داخل شدن آلت تناسلی مرد به جلو یا عقب زن که اگر به اندازه ختنه گاه یا بیش تر داخل شود، زن و مرد هر دو جنب می شوند؛ هرچند منی خارج نشود.
2. بیرون آمدن منی، چه در خواب باشد یا در بیداری.
اگر زن بر اثر تحریک های جنسی به قدری تحریک شود که به اوج لذت و شهوت جنسی برسد و در آن حال، مایع زیادی از او خارج شود، جنب می شود. زن اگر یقین به خارج شدن منی پیدا کند، جنب می شود. اگر یقین پیدا نکند، جنب نمی شود.
بنابراین، مواقعی که زن بر اثر تحریک های شهوانی مقداری لذت می برد و در آن حال، رطوبتی از او خارج می شود، چون به اوج شهوت نرسیده، جنب نمی شود. رطوبت خارج شده هم، پاک است. وضو و غسل را باطل نمی کند. (2)
اوج لذت و شهوت، به حالتي گفته مي شود که در آن حال معمولا انسان از خود بي خود مي شود و لذت زيادي مي برد و مني بيرون مي ريزد. بعد از تمام شدن آن حال، انسان احساس تخليه شدن و ارضا مي کند. حالت شهوتش تمام شده و غالبا بدنش سست مي شود. حالت تحريک آميزي را که قبل از تخليه شدن داشت، دیگر ندارد. مثل اين که انسان گرسنه دلش غذا مي خواهد، ولي وقتي غذا خورد و سير شد، ديگر ميل به غذا ندارد.
در صورتی که یقین داشته باشید که جنب شده اید:
نماز هایی که در حال جنابت خوانده اید، باید قضا کنید. البته آن مقداری را که یقین دارید از شما قضا شده، باید بخوانید؛ مثلا اگر انسان شک دارد که نماز بیست روز از او قضا شده است یا نماز سی روز، اگر همان بیست روز را بخواند، کافی است. (3)
در مورد روزه در صورتی که نمی دانستید که به سبب خارج شدن منی جنب می شوید و غسل جنابت بر شما واجب می شود و در یاد گرفتن احکام هم کوتاهی نکرده اید، روزه های شما صحیح است و قضا ندارد. (4)
ولی در آن مقداری که در یاد گرفتن احکام کوتاهی کرده باشید، لازم است که روزه ها را قضا کنید و کفاره هم بر شما واجب می باشد.
در کفاره به ازای هر روز باید یا شصت روز روزه بگیرید و یا به شصت فقیر طعام بدهید. (5)
توجه داشته باشید که اگر شما در آن روزهایی که جنب بوده اید و نمی دانستید، اگر یک غسل واجب و یا مستحب مانند غسل حیض و یا غسل جمعه انجام داده باشید، کفایت از غسل جنابت می کند و تا زمانی که دوباره استمنا نکرده باشید، نماز و روزه شما صحیح بوده است. (6)
برای آن که قضا کردن نماز ها موجب مشقت نشود و فشار بر شما نیاید و از اصل کار هم به کلی منصرف نشوید، راه آسان، قضا کردن تدریجی است؛ یعنی می‌توانید با هر نماز واجب، یک نماز قضا بخوانید؛ مثلا با نماز صبح، یک نماز صبح را قضا کنید. با نماز ظهر و عصر ،نماز قضای ظهر و عصر به جا آورید. همچنین با نماز مغرب و عشا، مثل همان را قضا کنید. در صورتی که در ایام تعطیلی وقت بیش تری داشته باشید، در یک روز چند شبانه روز نماز قضا بخوانید. خلاصه این که هر گاه در طول شبانه روز وقتی پیدا کردید، می توانید قضای نمازها را به جا آورید.
در ضمن، می توان مستحبات نماز مانند: اذان، اقامه و قنوت نمازها را نخوانید. فقط واجبات را به جا آورید تا زودتر قضای نمازها تمام شود.
همان گونه که در اول گفتیم، اگر جنب نشده باشید، قضا کردن لازم نیست.

پی نوشت ها:
1. آیت الله سیستانی، توضیح المسائل، م 115.
2. همان، م 345.
3. همان، م 1364.
4. آیت الله سیستانی، منهاج الصالحین، ج 1، ص 326.
5. آیت الله سیستانی، توضیح المسائل، م 1632.
6. همان، م 387.

آیا تفسیر البرهان تفسیر معتبری در شیعه است؟

آیا در این تفسیر در مورد سوره روم غلبت الروم، روم را به بنی امیه تفسیر کرده است؟

آیا این نظر درست است؟

پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباطتان با این مرکز
كتاب "البرهان في تفسير القرآن" نوشته "سيد هاشم بحراني" از تفاسير روايي شيعه ، در قرن يازدهم تدوين شده است. اين كتاب ارزشمند و مفيد می باشد.
وقتي كتابي را ارزشمند و مفيد مي شماريم ،معنايش اين نيست كه آنچه در آن است، همه حق مي باشد، زيرا جز قرآن ، كتاب ديگري نيست كه حق مطلق و خالص باشد. در غير قرآن، كم و بيش باطل راه يافته است مثلا همه كتب روايت كم و بيش مشتمل بر روايات جعلي يا تحريف شده مي باشند. كتاب كافي معتبرترين كتاب روايي شيعه است. همه عالمان و فقيهان قبول دارند كه در اين كتاب هم، با همه ارزش و اعتبارش، روايات غير معتبر و ضعيف وجود دارد. بايد روايت هايش بررسي شود و بعد از يافتن دلايل اعتبار در آن، بدان ها عمل نمود.
بنابراين كتاب البرهان گرچه كتاب ارزشمندي است و روايات تفسيري را جمع آوري نموده، ولي اين گونه نيست كه همه رواياتش معتبر و صحيح باشد.
اما تفسير "روم" به بني اميه در روايات آمده كه رواياتش را اين تفسير آورده است، از جمله:
عن عمران بن ميثم، عن عباية، عن علي (عليه السلام)، قال: «قوله عز و جل: الم غُلِبَتِ الرُّومُ هي فينا، و في بني أمية». (1)
امام علی می فرماید : "غلبت الروم ..." در باره ما و بنی امیه است.
عن أبي عبد الله (عليه السلام)، قال: سألته عن تفسير: الم غُلِبَتِ الرُّومُ، قال: «هم بنو امية، و إنما أنزلها الله عز و جل: الم غُلِبَتِ الرُّومُ بنو امية فِي أَدْنَى الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ فِي بِضْعِ سِنِينَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ وَ يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّهِ عند قيام القائم (عليه السلام)».(2)
از امام صادق در باره آیه "غلبت الروم ..." و تاویل آن سوال شد و امام فرمود: تاویل "روم" که اول مغلوب شدند و به فاصله کمی غالب می گردند، "بنی امیه" است که با بعثت پیامبر مغلوب شدند، ولی به مدت کمی بعد غالب گشتند. این پیروزی برهه ای ادامه خواهد داشت. با ظهور قائم، شکست نهایی می خورند. در آن روز مؤمنان شاد و مسرور خواهند شد.
جمله امام بیان تاویل آیه و یکی دیگر از مصداق های آیه می باشد، نه این که نفی شأن نزول و جریان شکست رومیان و پیروزی بعدی آنان باشد. آیات قرآن دارای تأویل ها و مصداق های فراوان است، از جمله در جنگ حق و باطل، پیروزی ها و شکست های مقطعی برای باطل، هست و پیروز نهایی فقط برای حق است.

پی نوشت ها:
1. بحرانی ، البرهان ،چ اول ، تهران ، بنیاد بعثت ، 1416 ق ، ج4 ، ص 335.
2. همان.

سلام،

1- آیا حقیقت دارد اگر مسلمانی، یهودی را بکشد و یا به قتل برساند، خونش بر مسلمان مباح می باشد و حتی اگر شخص یهودی بی گناه باشد باز هم خونش بر مسلمان مباح می باشد و اگر مباح نیست، حکم خداوند بر چه چیزی استدلال دارد؟

2- خداوند کریم در کتاب مقدسش چند قوم را مورد لعن قرار داده است؟

پاسخ1:
اصل اين حکم از منظر مذاهب اسلامي امري قطعي و مسلم محسوب نمي شود؛(1) اما دليل شهرت اين نظريه در بين فقهاي اسلامي بخصوص فقهاي شيعه چيست؟
در توضيح اين امر لازم است اصل فلسفه قصاص در اسلام را مورد توجه قرار دهيم تا بدانيم چرا در مواردي اين امر مورد استثنا قرار گرفته ؛ در قرآن کريم در مورد قصاص آمده است:
«ولکم فى القصاص حياة يا اولى الالباب لعلّکم تتّقون؛(2) براى شما در قصاص، حيات و زندگى است، اى صاحبان خرد شايد تقوا پيشه کنيد».
با دقت در اين آيه مي توان دريافت که قرآن کريم قصاص را بيمه کننده زندگى و عامل حيات بخش در جامعه انساني دانسته؛ فلسفه عامل حيات دانستن قصاص به اين برمي گردد که در قصاص مصلحت عمومي جامعه در منع و جلوگيري از تکرار فجايع و جنايت ها در حق ديگر افراد به طور کامل و جدي نهادينه شده. اجراي درست قصاص بهترين عامل پيشگيري از استمرار و رواج انواع قتل و صدمه نسبت به ديگر افراد است؛ در تفسير نمونه آمده:
«قصاص اسلامى به هيچ وجه جنبه انتقام جويى ندارد. از يک سو ضامن حيات جامعه است، زيرا اگر حکم قصاص به هيچ وجه وجود نداشت و افراد سنگدل احساس امنيت مى‏کردند، جان مردم بى‏گناه به خطر مى‏ افتاد. همان گونه که در کشورهايى که حکم قصاص به کلى لغو شده، آمار قتل و جنايت به سرعت بالا رفته است». (3)
درباره قصاص در قران آمده: « يا ايّها الّذين آمنوا کتب عليکم القصاص فى القتلى الحر بالحر والعبد بالعبد والانثى بالانثى فمن عفى له من اخيه شئ فاتباع بالمعروف واداء اليه باحسان ذلک تخفيف من ربّکم ورحمة ؛ (4) اى کسانى که ايمان آورده ايد! حکم قصاص در مورد کشتگان بر شما نوشته شده است؛ آزاد در برابر آزاد و برده در برابر برده و زن در برابر زن، پس اگر کسى از سوى برادر [دينى] خود چيزى به او بخشيده شود [وحکم قصاص او تبديل به خونبها گردد] بايد از راه پسنديده، پيروى کند [و صاحب خون حال پرداخت کننده ديه را در نظر بگيرد] و او [قاتل] نيز به نيکى ديه را به ولى مقتول بپردازد. اين تخفيف و رحمتى است از ناحيه پروردگار شما».
در اين آيه مشهود است که ابعاد قصاص کاملا دقيق مورد توجه قرار گرفته اما در عين حال به بخشش خون و اخذ ديه آن هم با ملاحظه دو طرف نسبت به وضعيت همديگر توصيه شده است. به کار بردن تعبير " من اخيه " و برادر خواندن قاتل و صاحب دم به روشني، تلاش آيه در ايجاد فضاي مودت و دوستي براي حل و فصل را آشکار مي کند. اما در عين حال بعد از همه اين موارد آيه: « و لکم فى القصاص حيوة يا اولى الالباب لعلّکم تتّقون » ذکر مي شود تا تصور نشود اگر کسي مطالبه قصاص کرد، جاني و خون ريز و دشمن حيات و مصالح جامعه خوانده شود.
اين موارد به خوبي بيانگر فلسفه قصاص از منظر اسلام و مويد اين امر است که قصاص در راستاي مصالح اجتماعي و رعايت حقوق انسان ها در برابر هم تنظيم شده؛ از همين جا مي توان متوجه برخي جزييات و دقت هاي خاص اسلام در قصاص شد.
رعايت مصالح اجتماعي به اين محدوده ختم نمي شود. توجه به برخي مسايل ديگر هم از نظر اسلام ضروري است.
اما در مورد قتل کافر توسط مسلمان مسئله تا حدي عميق تر وجدي تر است.
اصولا از ديدگاه اسلام انسان‏ها از نظر مادي مانند ساير موجودات عالم هستند. و هيچ گونه ارزش و برتري از اين جهت ندارند. معيار ارزش و برتري انسان بر ساير موجودات، عقيده و انديشه و عملي است که در راستاي انديشه صحيح شان انجام مي دهند. انديشه صحيح از ديدگاه اسلام، اعتقاد به مبدأ و معاد و برنامه‏اي است که حرکت معقول انسان از مبدأ به سوي معاد را تنظيم مي‏ کند؛ يعني همان دين و ايمان صحيح.
بر اين اساس هر مقدار انحراف از صراط مستقيم (که در دوره خاتميت به وسيله اسلام ترسيم شده است) انسان را از مقام و منزلت والايي که در نظام هستي دارد ،تنزل داده، به پايين ترين درجات منزلت و ارزش مي رساند؛ در حقيقت اسلام ارزش ذاتي انسان ها را با هم برابر دانسته ،همه را موجودي مانند ديگري تلقي مي کند . فضيلتي براي رنگ ونژاد و مليت و... قايل نيست .معتقد است هر فردي از انسان با هر وضعيت جسمي که داشته باشد، به خاطر برخورداري از روح انساني مي تواند به بالاترين درجات کمال دست يابد .
اما بعد از اين بُعد ذاتي ، در مقام فعليت و تحقق خارجي ، انسان ها با توجه به عقيده و باوري که پيدا مي کنند و جهت گيري خاصي که در فکر و به تبع آن عمل خود به وجود مي آورند ، ديگر به هيچ وجه همسان يکديگر نبوده ، در يک طراز معرفي نمي شوند.
از نظر قرآن همه انسان ها در بالاترين جايگاه و مرتبت خلق مي شوند ، اما برخي پس از آن به پايين ترين درجات تنزل مي يابند حتي ارزش وجوديشان از حيوانات هم پايين تر مي گردد؛ لذا در قرآن مي فرمايد:
«لَقَدْ خَلَقْنَا الْانسَانَ فىِ أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ* ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِين* ‏إِلَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَات‏؛ (5) آدمى را در نيکوتر اعتدالى بيافريديم. آن گاه او را فروتر از همه فروتران گردانيديم. مگر آنان که ايمان آورده‏اند و کارهاى شايسته کرده ‏اند» .
يا مي فرمايد:
«وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُون‏؛ (6) براى جهنم بسيارى از جن و انس را بيافريديم. ايشان را دل هايى است که بدان نمى ‏فهمند و چشم هايى است که بدان نمى‏ بينند .گوش هايى است که بدان نمى‏ شنوند. اينان همانند چارپايانند حتى گمراه‏تر از آن هايند اينان خود غافلانند» .
در نتيجه انساني که از ايمان به دين حق و باور به حقيقت بهره اي نداشته ،در زمره کفار به حساب مي آيد ، به هيچ وجه ارزشي انساني همسان ديگر مسلمانان ندارد . منطقي و معقول نيست که انسان مسلماني در برابر کشتن او قصاص شود؛ البته رعايت مرتبه اجتماعي کفار از جهت، معاهد و حربي بودن آن ها و حرمتي که حکومت اسلامي براي اين گروه ها قايل است، مي تواند در نوع مجازاتي که براي قاتل در نظر گرفته مي شود، تغييراتي ايجاد نمايد .
پس مسلمان در مقابل کفاري همچون اهل کتاب قصاص نمي‏ شود، چرا که اهل کتاب در مقايسه با مسلمان از ارزش ايماني واحدي برخوردار نيستند. در نتيجه جان او نزد خداوند (که قانون گذار و مالک تمام هستي است) با جان مؤمن يکسان تلقي نشده است.
در مواردي مسلمان با کشتن اهل کتاب (يهودي و مسيحي) گرچه قصاص نمي‏ شود، ولي تعزير مي ‏شود و بايد ديه مقتول را بپردازد. نيز چنانچه مسلماني به کشتن اهل کتاب عادت نمود، قصاص مي‏ شود. (7)
پس تفاوت هايي که در حکم قصاص وجود دارد، با عدالت خداوند منافاتي نداشته، بلکه بر اساس مصالح جامعه و بر اساس جهان بيني دقيق وعميق اسلام بوده و عين عدالت محسوب مي گردد. البته در شرائط فعلي انچه حاکم اسلامي مصلحت بداند به آن عمل مي شود.

پي‏ نوشت‏ها:
1. التبيان في تفسيرالقرآن ، ج 2 ،ص 103. چاپ : اول،سال چاپ : رمضان المبارك 1409،ناشر : مكتب الإعلام الإسلامي.
2. بقره (2) آيه 196.
3. تفسير نمونه‏،مكارم شيرازى ناصر ،ناشر: دار الكتب الإسلامية، تهران‏،سال چاپ: 1374 ش‏، ج‏1، ص: 612.
4. بقره (2) آيه 178.
5. تين (95) آيه 4-6.
6. اعراف (7) آيه 179.
7. امام خميني، تحريرالوسيله، ج 2، ص 519.
---------------------------

پاسخ2:
"لعنت‌" به معناي طرد و دور ساختني كه با خشم و غضب آميخته باشد، مي‌باشد، پس لعنت خداوند يعني دور ساختن كسي از رحمت خويش و محروم ساختن او از تمام نعمت‌ها و بركات كه از طرف او به بندگان مي‌رسد.
در فرهنگ اسلامي لعن و نفرين منع شده است. حضرت باقر (ع) فرمود: «چون لعنت از زبان کسي درباره ديگري بيرون آيد، لعن ميان لعنت کننده و لعنت شده، تردد و نَوَسان کند. اگر مجوزي در لعنت شده ديد، بر او وارد مي‌شود وگر نه به خود لعنت کننده باز مي‌گردد». (1)
رسول خدا (ص) فرمود: «لعن مؤمن مانند کشتن او است». (2) البته گاهي انسان کاري مي‌کند که حرمت خود را مي‌شکند و مستحق لعن و نفرين مي‌گردد، تا جايي که خداي مهربان بر او لعنت مي‌فرستد.
خداوند متعال در قرآن كريم گروه‌ها و اشخاصي را مورد نفرين و لعنت خويش قرار داده است‌; از جمله‌:
1. تكذيب كنندگان :
تكذيب كنندگان كتاب آسماني قرآن و حق‌; "كساني كه دلايل روشن و وسيلة هدايتي را كه نازل كرديم‌، بعد از آن كه در كتاب براي مردم بيان ساختيم كتمان مي‌كنند، خدا آن‌ها را لعنت مي‌كند و همه لعن كنندگان نيز آن‌ها را لعن مي‌نمايند." (3) كه اشخاصي مانند ابوجهل‌، ابولهب و... را شامل مي‌شود كه البته ابي‌لهب در سوره مسد، آيه‌، نيز مورد نفرين و لعنت خداوند متعال قرار گرفته است‌.
2. كافران:
كافراني كه در حال كفر از دنيا مي‌روند; "كساني كه كافر شدند و در حال كفر از دنيا رفتند، لعنت خدا و فرشتگان و تمام مردم بر آن‌ها خواهد بود". (4)
3. استكبارگران :
زورگوياني مانند فرعون و لشكريان و ياران كه خداوند متعال آن‌ها را مورد لعنت قرار داده و مي‌فرمايد:
"در اين دنيا لعنت پشت سر لعنت نصيب آن‌ها كرديم‌، و روز قيامت از زشت رويانند". (5)
4. ابليس‌:
"و لعنت بر تو خواهد بود تا روز قيامت‌". (6)
5. بني اميه‌:
بر اساس برخي روايات و سخنان پيشوايان معصوم منظور از "الشجرة الملعونة‌" (درخت لعنت شده‌) (7) در، بني اميه و خاندان آن‌ها هستند. چنان كه حضرت امام صادق‌ مي‌فرمايد: "درختي كه در قرآن مورد لعنت قرار گرفته‌، همان خاندان اميه و بني اميه هستند". (8)
6. يهوديان:
يهود گفتند كه دست خدا بسته است. دستهاى خودشان بسته باد. و بدين سخن كه گفتند ملعون گشتند. دستهاى خدا گشاده است. به هر سان كه بخواهد روزى مى‏دهد. و آنچه بر تو از جانب پروردگارت نازل شده است، به طغيان و كفر بيشترشان خواهد افزود. ما تا روز قيامت ميانشان دشمنى و كينه افكنده‏ايم. هر گاه كه آتش جنگ را افروختند خدا خاموشش ساخت. و آنان در روى زمين به فساد مى‏كوشند، و خدا مفسدان را دوست ندارد (9)
7. ظالمان‌:
بهشتيان دوزخيان را آواز دهند كه ما به حقيقت يافتيم آنچه را كه پروردگارمان وعده داده بود، آيا شما نيز به حقيقت يافته‏ايد آنچه را كه پروردگارتان وعده داده بود؟ گويند: آرى. آن گاه آوازدهنده‏اى در آن ميان آواز دهد كه لعنت خدا بر كافران باد! (10)
8. دروغگويان‌:
و چون ايشان را از جانب خدا كتابى آمد، و او را شناختند، هر چند كتابشان را هم تصديق كرده بود، و با آنكه زان پيش خواستار پيروزى بر كافران بودند، به او ايمان نياوردند، كه لعنت خدا بر كافران باد. (11)
9. اذيت كنندگان خداوند و پيامبر:
هر آينه كسانى را كه خدا و پيامبرش را آزار مى‏دهند، خدا در دنيا و آخرت لعنت كرده و برايشان عذابى خواركننده مهيا كرده است. (12)
10. شهادت دروغ بر زنا:
و بار پنجم بگويد كه لعنت خدا بر او باد اگر از دروغگويان باشد. (13)

پي نوشت ها :
1. مصطفي دشتي، معارف و معاريف، واژه لعن.ج8،ص749، نشر دانش، قم، 1376 ش.
2. محمد محمدي ري‌شهري، ميزان الحکمه، واژه لعن، شماره حديث 18233.
3. بقره‌ (2) آيه 159 .
4. بقره‌ (2) آيه 161 .
5. قصص‌ (28) آيه 42 .
6. حجر (15) آيه35 .
7. اسرأ (17) آيه 60
8. ر. ك‌: تفسير نمونه‌، آيت الله مكارم شيرازي و ديگران‌، ج 12، ص 170، دارالكتب الاسلامية‌، تهران / تفسير العياشي‌، محمد بن مسعود عياشي‌، ج 2، ص 297، چاپخانه علميه‌، تهران و... .
9. مائده‌ (5) آيه 64.
10. اعراف‌ (7) آيه 44 .
11. بقره‌ (2) آيه 89 .
12. احزاب‌ (33) آيه 57 .
13. نور (24) آيه 7 .

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

صفحه‌ها