پرسش وپاسخ

ما شيعيان امامان را واسطه هاي بين پيامبر و امت و تعليم يافته هاي خدايي مي دانيم

ما شيعيان امامان را واسطه هاي بين پيامبر و امت و تعليم يافته هاي خدايي مي دانيم كه بعد از پيامبر به امر و تعليم خدايي مبين و مفسر قرآن و سنت مي باشند و بيان و تفسير آنان را بر ديده مي گذاريم. اين بيان و تفسير اگر به صورت روايت متواتر در مباحث اعتقادي و غير فقهي باشد، برهان است و اگر روايات معتبر غير متواتر در مباحث فقهي باشد، حجت تعبدي است و روايات غير متواتر در غير مباحث فقهي به قرآن عرضه شده و به عنوان بيان قرآن در صورت نبودن منافات، پذيرفته مي گردد و حجت دانسته مي شود.
اما اهل سنت روايات امامان را به عنوان رأي و اجتهاد امامان مي دانند و با رأي ديگر امامانشان كم و بيش هم سطح دانسته و مثل ما متعبّد به آنها نيستند. بله آنان امامان اهل بيت را عالماني برتر يا در رديف ديگر عالمان صحابي و غير صحابي مي شمارند و اما مثل ما نسبت به امامان قائل به عصمت و و علم افاضي نيستند تا سخن آنها را بيان و تفسير خدايي وحي و حجت و برهان در اعتقادات و حجت در احكام بدانند.

پرسشگر محترم هيچ كدام از دو سخن فوق به صورت كلي درست نيست.

غالب اهل سنت امامان شيعه را به عنوان عالمان اهل بيت و برتر از ديگر عالمان اسلام يا در رديف آنان قبول دارند و بسياري از موارد سخن آنان را بر سخن ديگر عالمان ترجيح مي دهند.
البته آنان مثل شيعه امامان اهل بيت را تعليم يافته خدايي و در امان از خطا و اشتباه نمي شمارند از اين رو سخن امامان شيعه را غالبا در رديف ديگر عالمان و امامان خودشان مي دانند و گاهي آنها را ترجيح مي دهند و گاهي امامان شيعه را.
شيعيان نيز بسياري از سخناني كه از عايشه نقل شده قبول دارند و سخناني از عايشه كه با سخن امامان معصوم منافات داشته باشد، پذيرفتني نمي دانند. شيعيان امامان را معصوم و معيار حق مي دانند و سخن ديگران را تا زماني كه همراستا با سخن امامان باشد، مي پذيرند و هر گاه منافات داشته باشد، سخن آنان را نمي پذيرند.

آیا برای این مطلب دلیلی وجود دارد؟

قرآن كريم در برخي از آيات خود، هدف از خلقت آسمانها و زمين و نعمتهاي در آن را، آزمايش و إمتحان بشر بيان مي‌كند چنانكه مي‌فرمايد:
« وَ هُوَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في‏ سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَي الْماءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلا...»؛ (1)
«او كسي است كه آسمانها و زمين را در شش روز [شش دوران‏] آفريد و عرش (حكومت) او، بر آب قرار داشت (بخاطر اين آفريد) تا شما را بيازمايد كه كداميك عملتان بهتر است!».
در آيه اي ديگر رسماً بيان مي‌كند كه اين عالم طبيعت از آسمانها و زمين و موجودات و نعمتهاي الهي در آن،‌همه براي شما انسانها آفريده شده‌اند تا شما بهره مند گرديد يعني همه اين موجودات و نعمتها در خدمت بشرند و زمينه ساز رشد و تعالي و كمال بشر مي‌‌باشند چنانكه فرموده: « وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً مِنْهُ ... » (2)
« و آنچه در آسمان‏ها و آنچه در زمين است را، در حالي كه همگي از اوست، براي شما مسخر ساخت‏»
همچنين در آيه ديگر مي فرمايد: « هُوَ الَّذي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَميعا...» (3) « او كسي است كه همه آنچه در زمين است را براي شما آفريد...»
امير المؤمنين (ع) در تفسير آيه مي‌فرمايد: «او خدايي است كه خلق كرد براي شما تمام آنچه در زمين است براي اينكه عبرت بگيرد و به وسيله آن به بهشت و رضوان الهي برسيد و از عذاب او دور شويد»(4)
بنابراين انسان نزد خدا ارجمندترين مخلوقات است (5) و همه‏ي جهان براي خدمت به انسان آفريده شده است. برخي انسان‏ها اين مقام و ارزش را مي‏شناسند و خداشناس‏تر مي‏شوند و از نعمت‏هاي الهي در راستاي تكامل خويش استفاده مي‏كنند. اما برخي انسان‏ها نيز ناسپاسي مي‏كنند و قدر خود را نمي‏شناسند و با سوء استفاده از نعمت‏هاي الهي، به كژراهه مي‏روند؛ البته هدف نهايي آفرينش، گروه اول هستند نه گروه دوم، هر چند هر دو گروه از نعمت‏هاي الهي استفاده مي‏كنند.
بنابراين اگر خلقت آسمان ها و زمين براي شناسايي بهترين عمل كنندگان و نيكوكاران است بايد ببينيم كه چه كسي داراي بهترين عمل است و آيات متعددي كه در قرآن كريم درباره اهل بيت (عليهم السلام) نازل شده دلالت بر برتري و فضيلت ايشان بر ساير انسان ها دارد. چنانكه در سوره دهر كه در شأن علي بن ابي طالب (ع) و حضرت زهرا (س) و حسنين (عليهم السلام) نازل شده اين بزرگواران ابرار خطاب شده اند و طبق آيه تطهير (6) ايشان از عصمت بهره مند هستند و طبق آيه ولايت (7) ولايت بر ساير مردم دارند و طبق آيه إطاعت (8) همانند خدا و رسول خدا واجب الاطاعه هستند و ساير آياتي كه دلالت بر برتري و فضيلت ايشان دارد حكايت از اين دارد كه ايشان به سبب اينكه در اوج كمالات انساني هستند لذا غايت همه موجوداتي هستند كه در راستاي شكل گيري انسان كامل خلق شده اند.
پي نوشت ها:
1. هود (11) آيه 7.
2. جاثيه (45) آيه 13.
3. بقره(2) آيه 29.
4. عروسي حويزي، عبد علي بن جمعه، نور الثقلين، قم، اسماعيليان، 1415ق، ج‏1، ص 46.
5. « وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني‏ آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلي‏ كَثيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضيلاً ». (إسراء(17) آيه 70)
« و بيقين فرزندان آدم را گرامي داشتيم؛ و آنان را در خشكي و دريا، (بر مركب‏ها) سوار كرديم؛ و آنان را از پاكيزه‏ها روزي داديم؛ و ايشان را بر بسياري از كساني كه آفريديم، كاملًا برتري داديم».
6. « إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً»(أحزاب(33) آيه 33)
« فقط مي‏خواهد پليدي و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملًا شما را پاك سازد».
7. «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون» (مائده (5) آيه 55) «سرپرست و وليّ شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آورده‏اند همانها كه نماز را برپا مي‏دارند، و در حال ركوع، زكات مي‏دهند».
8. «يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَ أَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْليِ الْأَمْرِ مِنكمُ‏ْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فيِ شيَ‏ْءٍ فَرُدُّوهُ إِليَ اللَّهِ وَ الرَّسُولِ». (نساء(4) آيه 59)
«اي كساني كه ايمان آورده‏ايد: اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولو الأمر را و هر گاه در چيزي نزاع داشتيد، آن را به خدا و پيامبر بازگردانيد».

درباره وظايف و ويژگي هاي خادمين حرم هاي امامان در قرآن و روايات مطلبي نيامده است

درباره وظايف و ويژگي هاي خادمين حرم هاي امامان در قرآن و روايات مطلبي نيامده است و آنچه كه در باب زيارت ائمه معصومين(ع) در روايات ذكر شده مربوط به آداب و شرايطي است كه زائر هنگام زيارت بهتر است رعايت كند و ادعيه و زيارتنامه هايي كه براي هر امامي رسيده است و زائرين بهتر است آنها را بخوانند. خادمي مكان هاي مقدس مثل مسجد و حرم ها از گذشته وجود داشته و حتي در اديان ديگر مثل مسيحيت خادم كليسا وجود داشته و دارد و در قرآن كريم در مورد مادر حضرت مريم آمده كه وقتي كه به او حامله بود نذر كرد فرزندش را در خدمت خدا قرار دهد و به اصطلاح خادم كليسا و محل عبادت شود:
« اذ قالت امرات عمران رب اني نذرت لك ما في بطني محررا فتقبل مني انك انت السميع العليم»(1)؛ آنگاه كه زن عمران گفت پروردگارا من عهد كردم فرزندي كه در رحم دارم در راه خدمت تو آزاد گردانم اين عهد من بپذير كه تويي شنوا و آگاه.
و وقتي حضرت مريم به دنيا آمد به نذر خود وفا كرد و او را در خدمت خدا و بندگان خدا قرار داد و حضرت زكريا هم كفالت و نگهباني از او را به عهده داشت.
پيامبر اكرم و ائمه در زمان حياتشان نيز افرادي به عنوان خادم در محضرشان بودند اما آنجه كه در زمان ما معروف و مشهور است در باب خادم، همين خادمين حرمهاي مطهر اهل بيت(ع) است كه افرادي با عنوان خادم حرم خدمت مي كنند و كار و وظيفه آنها رسيدگي به امور زائران و آماده كردن فضاي بهتر و آسوده تر و با معنويت تر براي ايشان و برخي هم نظافت و پاكيزگي اين مكان هاي مقدس را به عهده دارند.
پي نوشت:
1. آل عمران(3)، آيه35.

وآيا رواياتي كه ازائمه(ع)درباب احترام به ذريه شان آمده است شامل اين دسته افرادهم ميشود؟

اگر مراد از سيادت، انتساب به خاندان نبوت باشد، تفاوتي ندارد كه از جهت پدر انتساب صورت گرفته باشد، يا از جهت مادر.

بنابراين حتي اگر يكي از اجداد مادري از سادات باشند، شرافت سيادت براي همه فرزندان و نوادگان آن سيده محفوظ است. همان گونه كه امام حسن و امام حسين(ع) و ديگر امامان(ع) از طريق مادري به پيامبر(ص) منتسب هستند. ديگران نيز اگر از طريق مادر به پيامبر منتسب باشند، مشمول شرافت اين انتساب مي‏باشند و رواياتي كه در باب احترام به سادات آمده، آنان را نيز شامل مي شود زيرا مانند ديگر سادات از نوادگان هاشم مي باشند، نواده اي كه واسطه اش با هاشم نواده دختري او است و نواده دختري و پسري هر دو به يك سان نواده فرد شناخته مي شوند و احكام محرميت و شرافت و احترام به يك سان بر هر دو صادق است. نواده دختري حضرت زهرا(س) با هر تعداد واسطه كه باشد به حضرت محرم است همچون نواده پسري او به هر تعداد واسطه كه باشد.

امّا اگر مراد از سيادت، احكام فقهي آن باشد، بنا به نظر مشهور فقيهان هر كسي كه از طريق پدري به هاشم، جدّ دوم پيامبر منتسب باشند، احكام ويژه سيادت شامل او مي‏شود. (1) يعني اگر فقير باشد، مي توان به او خمس داد و گرفتن زكات بر او حرام است ولي كسي كه از طريق مادر منتسب به هاشم است، نمي تواند خمس دريافت نمايد بلكه مي توان زكات به او داد.

يكي از احكام ديگر هم انتساب است كه فرد فقط به پدر منسوب مي شود و فاميل پدر را مي گيرد و الآن قانون جمهوري اسلامي هم بر اين منوال مي باشد.

آيت الله مكارم شيرازي به اين پرسش: "كساني كه تنها از طرف مادر سيّد هستند، چه امتيازاتي دارند؟" جواب مي دهد:

از جهاتي حكم سيّد دارند، و از جهاتي ندارند. خمس نمي‏توانند بگيرند، از لباس مخصوص سادات نمي‏توانند استفاده كنند؛ امّا از جهاتي [حرمت و احترام] شرافت سيادت دارند. (2)

پي نوشت‏ ها:

1. عروة الوثقي، كتاب خمس، اصناف مستحقين.

آيت الله بهجت: كساني كه مادرشان سيد است،در آثار اخروي از ذريه هستند. ر.ك:استفتا آت، ج3، سوال 3783.

2. آيت الله مكارم شيرازي ، استفتائات جديد، ج‏3، ص 113، س 341.

اگر مراد از سيادت، انتساب به خاندان نبوت باشد، تفاوتي ندارد كه از جهت پدر انتساب صورت گرفته باشد، يا از جهت مادر.

بنابراين حتي اگر يكي از اجداد مادري از سادات باشند، شرافت سيادت براي همه فرزندان و نوادگان آن سيده محفوظ است. همان گونه كه امام حسن و امام حسين(ع) و ديگر امامان(ع) از طريق مادري به پيامبر(ص) منتسب هستند. ديگران نيز اگر از طريق مادر به پيامبر منتسب باشند، مشمول شرافت اين انتساب مي‏باشند و رواياتي كه در باب احترام به سادات آمده، آنان را نيز شامل مي شود زيرا مانند ديگر سادات از نوادگان هاشم مي باشند، نواده اي كه واسطه اش با هاشم نواده دختري او است و نواده دختري و پسري هر دو به يك سان نواده فرد شناخته مي شوند و احكام محرميت و شرافت و احترام به يك سان بر هر دو صادق است. نواده دختري حضرت زهرا(س) با هر تعداد واسطه كه باشد به حضرت محرم است همچون نواده پسري او به هر تعداد واسطه كه باشد.

امّا اگر مراد از سيادت، احكام فقهي آن باشد، بنا به نظر مشهور فقيهان هر كسي كه از طريق پدري به هاشم، جدّ دوم پيامبر منتسب باشند، احكام ويژه سيادت شامل او مي‏شود. (1) يعني اگر فقير باشد، مي توان به او خمس داد و گرفتن زكات بر او حرام است ولي كسي كه از طريق مادر منتسب به هاشم است، نمي تواند خمس دريافت نمايد بلكه مي توان زكات به او داد.

يكي از احكام ديگر هم انتساب است كه فرد فقط به پدر منسوب مي شود و فاميل پدر را مي گيرد و الآن قانون جمهوري اسلامي هم بر اين منوال مي باشد.

آيت الله مكارم شيرازي به اين پرسش: "كساني كه تنها از طرف مادر سيّد هستند، چه امتيازاتي دارند؟" جواب مي دهد:

از جهاتي حكم سيّد دارند، و از جهاتي ندارند. خمس نمي‏توانند بگيرند، از لباس مخصوص سادات نمي‏توانند استفاده كنند؛ امّا از جهاتي [حرمت و احترام] شرافت سيادت دارند. (2)

پي نوشت‏ ها:

1. عروة الوثقي، كتاب خمس، اصناف مستحقين.

آيت الله بهجت: كساني كه مادرشان سيد است،در آثار اخروي از ذريه هستند. ر.ك:استفتا آت، ج3، سوال 3783.

2. آيت الله مكارم شيرازي ، استفتائات جديد، ج‏3، ص 113، س 341.

فرزند پيامبر بودن به خودي خود فضيلت نيست و باعث نجات اخروي نمي گردد

 فرزند پيامبر بودن به خودي خود فضيلت نيست و باعث نجات اخروي نمي گردد. فردي حتي اگر فرزند بلاواسطه پيامبر باشد و در اعتقاد و عمل و اخلاق تابع و همرنگ پدرش نباشد، در عالم معنا و در آخرت فرزند او به حساب نمي آيد و اهليت فرزندي را از دست داده است همچنان كه فرزند نوح اين اهليت را از دست داد و خداوند در مورد وي فرمود:

يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِح(1)

اي نوح! او از اهل تو نيست! او عمل غير صالحي است [فرد ناشايسته‏ اي است‏].

اما گرامي داشتن فرزندان و نسل يك فرد (خوب باشند يا بد، بدون اين كه اين گرامي داشت ظلم در حق ديگري باشد) نوعي احترام گذاشتن به آن فرد است و ما چون به پيامبر علاقه داريم و به حكم خداوند بايد او را گرامي بداريم، مناسب است فرزند و نسل او را به خاطر او گرامي بداريم حتي اگر او فرزند خلفي هم نباشد.

اين تكليف ما است و اما اين حرمت گذاري براي سادات نه يك مزيت بلكه يك تكليف مضاعف ايجاد مي كند. زيرا در مقابل هر نعمتي شكر و در مقابل هر تكليفي وظيفه اي است و وقتي مردم فردي را به عنوان انتساب به پيامبر حرمت مي گذارند او بايد همرنگي بيشتري با پيامبر داشته باشد و شكر اين نعمت به همرنگي بيشتر است.

اگر بعضي سادات به اين جهت خود را برتر بشمارند و تكبر كنند، ناشكري كرده و گناهكار شده اند، ولي تكليف ما سر جاي خودش باقي است.

اما مقدس بودن قبر سادات كلي و عمومي نيست، بلكه در همه جا مردم فقط به سادات مؤمن و صالح متوجه مي شوند و به حرمت آنان از خدا حاجت مي طلبند و قبر هر سيدي را مقدس نمي شمارند.

تقدس مخصوص خدا است و پيامبر خدا و امامان كه بندگان خاص خدا هستند و هر انسان مؤمني كه با آنان همرنگ شده باشد، خواه سيد باشد يا غير سيد. تقدس حاصل ايمان و عمل صالح است و در هر كس كه ايمان و عمل صالح داشته باشد، به تناسب درجه ايماني اش حاصل مي گردد.

در قرآن در مورد زنان پيامبر به خاطر انتسابي كه با پيامبر(ص) داشتند آمده:

يا نِساءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ وَ كانَ ذلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسيراً وَ مَنْ يَقْنُتْ مِنْكُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صالِحاً نُؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَيْنِ وَ أَعْتَدْنا لَها رِزْقاً كَريماً (2)

 اي همسران پيامبر! هر كدام از شما گناه آشكار و فاحشي مرتكب شود، عذاب او دوچندان خواهد بود و اين براي خدا آسان است و هر كس از شما براي خدا و پيامبرش خضوع كند و عمل صالح انجام دهد، پاداش او را دو چندان خواهيم ساخت، و روزي پرارزشي براي او آماده كرده‏ايم.

فردي خطاب به امام سجاد فرمود: شما از خانواده اي هستيد كه گناهانتان آمرزيده شده است( و بهشت براي شما مهيا شده )؛ امام خطاب به او فرمود:

اين گونه كه تو مي گويي، نيست. ما از زنان پيامبر سزاوار تريم كه خدا به نيكوكارمان دو پاداش و به بدكارمان دو كيفر دهد.(3)

پس سيد بودن گر چه آنان را در جامعه عزيز كرده، ولي به همان نسبت هم تكليف آنان را سنگين تر كرده و اگر آنان همرنگي با رسول خدا را كسب نكنند و قدر اين نعمت را ندانند، كيفر سنگين تري در انتظارشان است.

اما اين كه بدن فرزندان پيامبر بر درندگان حرام شده است،  در مورد فرزندان زهراي مرضيه وارد شده است كه خون و گوشتشان بر آتش حرام شده است و امام رضا خطاب به برادرش "زيد النار" كه متاسفانه از همرنگي با پيامبر فاصله گرفته بود، فرمود: گويا تو را پست هاي كوفه با اين حديث كه خداوند گوشت و خون فرزندان فاطمه را بر آتش حرام كرده، غره كرده اند در حالي كه اين سخن ناظر به فرزندان بلافصل ايشان يعني امام حسن و امام حسين است. (4)

معلوم مي شود حرام بودن گوشت و خون فرزندان حضرت زهرا هم بر درندگان ناظر به فرزندان بلافصل اوست(و فرزنداني كه همرنگي كامل با آنان داشته باشند) از همين رو وقتي در دوران متوكل زني ادعا كرد كه زينب دختر فاطمه زهرا (س) است امام هادي (ع) فرمود براي اين كه دروغش را معلوم كنيد، او را نزد درنگان وحشي بيندازيد زيرا درندگان به فرزندان فاطمه زهرا تعرض نمي كنند و همين راهكار امام آن زن را وادار كرد به دروغگويي خود اعتراف كند و متوكل فرصت را مناسب ديد و خواست امام را از بين ببرد و او را در معرض درندگان قرار داد و ديد كه آنها به امام ادب كردند و پابوسي امام نمودند.(5)

بنا بر اين نظر شما در مورد سادات درست است اما  سادات خوب و مؤمن و صالح به خاطر ايمان و صالح بودنشان شايسته احترامند و تو اگر از آنان نفرت داشته باشي، بايد در سلامت روحي خود شك كني، ولي حرمت گذاري به ساداتي كه در ايمان و صالح بودن زبده نشده اند و به ذات خودشان شايستگي احترام ندارند، حرمت گذاري به پيامبر است و شما بايد به اين نكته توجه كني تا نفرتت از بين برود و به خاطر جدشان آنان را دوست بداري.

البته اين دوست داشتن نبايد حقي را ناحق كند يا ما را به ظلم سوق دهد كه خدا با آن راضي نيست.

پي نوشت ها:

1. هود(11) آيه 46.

2. احزاب(33) آيه30-31.

3. بحراني، البرهان، تهران، بنياد بعثت، 1416ق، ج4، ص441.

4. مجلسي، بحارالانوار، بيروت، الوفا، 1404ق، ج43، ص231.

5. همان، ج50، ص205.

پس روايات اصول كافي مبني بر اينكه ائمه اذا شاءو ان يعلمو علموا چگونه باآنها قابل جمع است هچنين روايات باب عرض اعمال به امام زمان (عج)در روز دوشنبه وپنجشنبه

در زمينه علم امامان معصوم (ع) چند پاسخ وجود دارد:

پاسخ اول:

هر چند ائمه (ع) از علم غيب برخوردارند و به وقايع گذشته و حوادث حال و آينده آگاهي دارند. اما تكليف آنان مانند ساير افراد بشر بر اساس علم عادي است. علم غيب براي آنان تكليفي به دنبال نمي‏ آورد. به همين دليل علم غيب ائمه (ع) از نحوه شهادت خود براي آنان تكليف آور نيست. امام بر اساس علم عادي خود ميوه ه‏ایي را پيش روي خود مي‏بيند كه مانعي از خوردن آن نيست. بر همين اساس تناول آن ميوه جايز است. اگر چه بر اساس علم غيب از مسموم بودن آن آگاهي دارد.

براي علي (ع) بر اساس علم عادي بشري شب نوزدهم رمضان سال چهلم هجري مانند ساير شب هاست.به همين جهت به سمت مسجد حركت مي‏كند. علم غيبي كه به اذن خداوند در مورد شهادت خود دارد،براي ايشان تكليفي ايجاد نمي‏كند. او مأمور است كه بر اساس علم عادي عمل نمايد.

برخي از كساني كه اين پاسخ را ذكر كرده‏ اند، در تأييد اين مطلب كه ائمه (ع) بر اساس علم عادي خود مكلف هستند، دو دليل ذكر مي‏كنند:

1- عمل بر اساس علم غيب با حكمت بعثت انبيا و نصب ائمه منافات دارد، زيرا در اين صورت جنبه اسوه و الگو بودن خود را از دست خواهند داد. افراد بشر از وظايف فردي و اصلاحات اجتماعي به بهانه برخوردار بودن ائمه از علم غيب و عمل بر اساس علم خدادادي از وظيفه خود سرباز خواهند زد.

2- عمل براساس علم غير عادي موجب اختلال در نظام عالم هستي است زيرا مشيت و اراده خداوند به جريان امور بر اساس نظام اسباب و مسببات طبيعي و علم عادي نوع بشر تعلق گرفته است. به همين جهت پيامبر و ائمه (ع) براي شفاي بيماري خود و اطرافيان خويش از علم غيب استفاده نمي‏كردند. شايد يكي از حكمت‏هاي ممنوع بودن تمسك به نجوم، تسخير جن،  براي غيب گويي و كشف غير عادي حوادث آينده،  اختلال در نظام عالم هستي باشد.(1)

پاسخ دوم:

هر چند طبق روايات فراوان ائمه (ع) نسبت به همه آنچه كه در گذشته واقع شده و در آينده حادث خواهد شد و در زمان حاضر در حال رخ دادن است ،علم و آگاهي دارند.(2) اما به موجب روايات متعدد ديگر كه در زمينه علم غيب امام (ع) آمده است، استفاده مي‏شود كه اين علم به صورت بالفعل نيست، بلكه شأني است؛ يعني هر گاه اراده كنند و بخواهند كه چيزي را بدانند ؛خداوند سبحان آنان را عالم و آگاه خواهد كرد:

 «اذا اراد الامام ان يعلم شيئا اعلمه الله ذالك ؛هر گاه امام اراده كند كه چيزي را بداند، خداوند او را آگاه خواهد كرد»(3)

در اين موضوع روايات بسياري در كافي وارد شده و باب مستقلي نيز براي آن وجود دارد كه بيشتر روايات بيانگر همين مسئله اند.

 علم غيب امام (ع) شأني است ،نه فعلي.(هر وقت خودشان بخواهند مي دانند ) بر اساس همين نكته ممكن است نسبت به نحوه شهادت خود علم نداشته‏اند ،چون اراده نكرده‏اند كه بدانند.(4) در واقع آنان مطيع خواست الهي هستند و خواست الهي آن است كه اينان در چنين اموري علم غيب را اراده نكنند.

پاسخ سوم:

اساساً پيامبر اكرم و ائمه (ع) تكاليف و وظايف مخصوص به خود دارند .به همين جهت آنان در عين اين كه مي‏دانستند در فلان جنگ دشمن غلبه خواهد كرد، وظيفه داشته‏اند اقدام كنند يا مي‏دانستند كاري كه انجام مي‏دهند، منجر به شهادتشان خواهد شد، مثل خوردن ميوه مسموم يا رفتن علي (ع) به مسجد كوفه در شب نوزدهم رمضان، با اين حال وظيفه داشته‏اند اين كارها را انجام دهند. اين اعمال هر چند براي ما به هلاكت انداختن نفس و حرام است. اما براي آنان وظيفه‏اي مخصوص است مثل نماز شب كه براي رسول اكرم (ص) واجب بوده  اما براي ساير مسلمانها مستحب است.(5)

بنابراين از اين پاسخ ها به اين جمع بندي مي رسيم كه امامان معصوم نسبت به اعمال بندگان علم غيب دارند و همه اعمال ما به حضور آنها مي رسد. اما نسبت به برخي امور ديگر مثل دانستن نحوه شهادتشان اراده مي كنند كه به نحو عادي باشد و از علم غيب در اين زمينه استفاده نمي كنند.

 

پي‏نوشت‏‌ها:

1. صافي گلپايگاني،لطف الله، معارف دين، ج 1، ص 121.

2. كليني،محمد بن يعقوب، اصول كافي،انتشارات آل البيت، ج 1، ص 260، باب ان الائمه(ع) يعلمون علم ما كان و ما يكون.

3. همان،ج1، ص 258، باب ان الائمه اذا شاؤوا ان يعلموا، علموا؛

4. محمدرضا مظفر، علم امام، ترجمه و مقدمه علي شيرواني، ص 73 

5. طباطبايي،محمد حسين، الميزان، انتشارات جامعه مدرسين ،ج 18، ص 194

 

 

 

با توجه به اين مطلب چرا حضرت اميرالمؤمنين سلام الله عليه براي ازدواج با ام‌البنين (س) به سراغ عقيل آمد كه علم انساب مي‌دانست؟

در مورد علم پيامبر و امام زياد بحث شده و آيات و روايات هم در اين زمينه فراوان است. شك نيست كه پيامبر و امام علم استقلالي به غيب ندارند .از پس پرده و منايا و بلايا و نسب و طهارت مولد افراد و ... كه جلوه هاي مختلف علم غيب است ، به خودي خود آگاهي ندارند.
رسول خداست كه به بيان قرآن مي فرمايد:
ُوَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ ما مَسَّنِيَ السُّوءُ؛ (1)
اگر از غيب (بالاستقلال ) با خبر بودم ، سود فراواني براي خود فراهم مي‏كردم ، و هيچ بدي (و زياني) به من نمي‏رسيد.
از طرف ديگر شكي نيست كه خداوند عالم مطلق به جهان ملك و ملكوت است . همه اجزاي جهان در حضور اوست . هيچ ذره اي از محضر علمي خدا غايب نيست:
وَ ما تَكُونُ في‏ شَأْنٍ وَ ما تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَ لا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاَّ كُنَّا عَلَيْكُمْ شُهُوداً إِذْ تُفيضُونَ فيهِ وَ ما يَعْزُبُ عَنْ رَبِّكَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْبَرَ إِلاَّ في‏ كِتابٍ مُبين؛ (2)
در هيچ حال (و انديشه‏اي) نيستي، و هيچ قسمتي از قرآن را تلاوت نمي‏كني، و هيچ عملي را انجام نمي‏دهيد، مگر اينكه ما گواه بر شما هستيم ،در آن هنگام كه وارد آن مي شويد! هيچ چيز در زمين و آسمان، از پروردگار تو مخفي نمي‏ماند حتّي به اندازه سنگيني ذرّه‏اي، و نه كوچك تر از آن و نه بزرگ تر، مگر اين كه (همه آن ها) در كتاب آشكار (و لوح محفوظ علم خداوند) ثبت است!
خداوندي كه قاهر و مسلط بر جهان است و همه جهان محضر اوست ، مي تواند بندگاني را برگزيند. بر همه ملك و ملكوت يا بر حوزه هايي از ملك و ملكوت (كه خودش مصلحت مي داند) آگاه گرداند . بنا به آيات قرآن چنين برگزيدگي صورت گرفته و برگزيدگان خدا به اذن و اراده او بر همه جهان غيب يا بر حوزه هايي از آن مطابق اراده خدا آگاهي دارند:
ِ وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَي الْغَيْبِ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبي‏ مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشاء؛ (3)
چنين نبود كه خداوند شما را از اسرار غيب، آگاه كند (تا مؤمنان و منافقان را از اين راه بشناسيد. اين بر خلاف سنت الهي است) ولي خداوند از ميان رسولان خود، هر كس را بخواهد برمي گزيند (و قسمتي از اسرار نهان را كه براي مقام رهبري او لازم است، در اختيار او مي‏گذارد.)
پس هيچ منعي ندارد كه امامان به اذن خدا بر اين علوم آگاهي داشته باشند . بنا بر روايات دارند ؛ اما اين علم كه به امامان داده شده ، بايد در راستاي رسالت هدايتي كه بر دوش آنان گذارده شده ، مورد استفاده قرار گيرد . اجازه ندارند جز در مواقع خاص كه خدا اجازه داده ، اين علم را به كار گيرند .
امام علي علاوه بر اين كه به افاضه خدايي از اين علوم بهره مند است ، مجاز نيست در امور شخصي از آن بهره بگيرد . بنا به بهره گيري در امور شخصي از اين علم هم ندارد . برادرش در اين زمينه تبحر خاصي دارد . امام كه مجاز نيست و ضرورتي ندارد در اين زمينه به علم امامت مراجعه كند ، از برادر كمك مي گيرد تا با توجه به آگاهي وسيعي كه به انساب عرب و ويژگي هاي هر قبله دارد ، فردي مناسب كه ويژگي هاي شجاعت و سخاوت و ... را در خود جمع دارد ، براي همسري او بر گزيند . اين گونه كمك گرفتن در زندگي پيامبران و معصومين بي شمار است . با علم غيب افاضي آنان هيچ منافاتي ندارد.
شبي كه حضرت علي (ع) در بستر پيامبر(ع) خوابيد، اگر مي دانست كه كشته نمي شود، فضيلتي براي حضرت نبود، در حالي كه هم در قرآن (4) و هم در روايت ذيل همين آيه ،اين كار را يكي از فضايل حضرت شمرده است، پس در اين جا هم حضرت به اذن الهي از آينده اين كار آگاه نبود.
خداوند متعال در برخي موارد به خاطر مصلحت هايي معصومان را به علم غيب آشنا نمي كند .
پي نوشت ها :
1. اعراف (7) ايه 188.
2. يونس (10) آيه 61.
3. آل عمران (3) آيه 179.
4.بقره (2) آيه 207

خداوند متعال به تمام جهان هستي احاطه دارد. غيب و شهود نسبت به او يكسان است.

خداوند متعال به تمام جهان هستي احاطه دارد. غيب و شهود نسبت به او يكسان است. اين زمان و آن زمان، اين مكان و آن مكان ندارد، چون وجودش غير محدود و برتر از زمان و مكان است و چيزي از او غايب نيست. همان طور كه به جهان مشهود احاطه دارد، به جهان غيب نيز احاطه دارد. امّا بايد ديد آيا غير از خدا كسي مي تواند علم به غيب پيدا كند؟ آيا تنها خدا است كه به جهان غيب احاطه دارد يا بشر هم مي تواند با آن جهان ناديدني تماس بگيرد؟
بعضي گفته‏اند: علم به غيب مخصوص خدا است . از ديگري حتي پيامبران ساخته نيست . دليل آنان آيه "و عنده مفاتح الغيب لا يعلمها الاّ هو".(1) و نظائر آن است.
اين مطلب را قبول مي كنيم كه غيب مطلق و بالذات از مختصّات خدا است. او است كه وجودش غير محدود است . چيزي از او غايب نيست . بالذات بر جهان غيب و شهود احاطه دارد . در علومش احتياجي به غير ندارد. پيامبران گرچه از ديگران كامل ترند، ليكن به هر حال وجودشان محدود به زمان و مكان است.
بنابراين پيامبران به غيب مطلق دسترسي ندارند، ليكن چنان نيست كه ارتباط با جهان غيب به طور كلّي براي بشر محال باشد، بلكه خدايي كه مالك غيب و شهود است، مي تواند بعض افراد لايق را با آن جهان ارتباط دهد . دري از غيب را براي شان بگشايد . حقايقي را بر آينه صاف وجودشان افاضه و اشراق كند.
قرآن كريم نه تنها اين گونه علم غيب را از پيغمبران نفي نكرده، بلكه اثبات كرده است:
"عالم الغيب فلا يظهر علي غيبه أحداً إلاّ من ارتضي من رسول فانّه يسلك من بين يديه و من خلفه رصداً؛(2)
داناي غيب خدا است. پس هيچ كس را از غيب خويش مطلع نخواهد كرد مگر فرد برگزيده را مانند پيامير در جلو رو و پشت سرش نگهبان‏ها مي آورد".
در آيه مذكور مي فرمايد خدا عالم به غيب است. هيچ كس را بر غيبش مطلع نمي‏كند مگر افراد برگزيده مانند رسول را، معلوم مي شود رسول استثنا شده است. او مي تواند با تأييدات الهي با جهان غيب مرتبط گردد.
در بعضي از آيات مي فرمايد: اخبار غيب را در اختيار پيغمبر قرار مي دهيم:
"ذلك من انباء الغيب نوحيه اليك؛(3) اين اخبار غيبي است كه به تو وحي مي‏كنيم".
در مورد حضرت عيسي :
أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتي‏ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ في‏ بُيُوتِكُم؛‏(4)
من نشانه‏اي از طرف پروردگار شما، براي تان آورده‏ام . از گِل، چيزي به شكل پرنده مي‏سازم .سپس در آن مي‏دمم و به فرمان خدا، پرنده‏اي مي‏گردد. به اذن خدا، كورِ مادرزاد و مبتلايان به برص [پيسي‏] را بهبودي مي‏بخشم . مردگان را به اذن خدا زنده مي‏كنم . از آنچه مي‏خوريد، و در خانه‏هاي خود ذخيره مي‏كنيد، به شما خبر مي‏دهم .
در اين آيه حضرت عيسي هم مدعي خلق است و هم مدعي شفا دادن و زنده كردن و خبر دادن از غيب . همه اين ها اختصاص به خدا دارد . ايشان به اذن و اراده خدا اين كارها را مي كند.
از اين قبيل آيات استفاده مي شود خداوند متعال پاره‏اي از حقايق و مطالب غيبي را به وسيله وحي بر پيغمبران نازل مي كند.
ترديد نيست كه بر پيغمبران وحي مي شود. وحي عبارت است از يك نوع ارتباط مخصوص و تماس مرموز و خارق العاده به واسطه افاضات پروردگار حكيم. دري از غيب به روي پيغمبر باز مي شود . پرتوي از عالم نوراني بر گوهر تابناك قلب او مي تابد . به وسيله چشم باطن گوشه‏اي از جهان را مشاهده مي كند. گرچه پيغمبران مي توانند با جهان غيب تماس بگيرند، ولي به غيب مطلق و نامحدود دسترسي ندارند . بيش از ظرفيت محدود وجودشان نمي‏توانند از آن عالم نامحدود استفاده كنند. به علاوه در اين مقدار از علم غيب هم استقلال ندارند . علوم شان بالذات نيست، بلكه به تأييدات و افاضات پروردگار جهان نيازمندند.
امام هادي (ع) فرمود:
إن الله تبارك و تعالي جعل قلوب الأئمة (عليهم السلام) موارد لإرادته، و إذا شاء شيئا شاءوه، و هو قوله تعالي: وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ(5)؛
خداوند دل هاي ما را ظرف مشيت و اراده خود قرار داده است .هر گاه خدا چيزي را بخواهد، ما هم آن را مي خواهيم . اين است معناي كلام خدا كه فرمود: "و جز آنچه خدا بخواهد، نمي خواهيد".

پي‌نوشت‌ها:
1. انعام (6) آيه 59.
2. جن (72) آيه26-27.
3. آل عمران (3) آيه 44.
4.همان،آيه49.
5. انسان (76) آيه 30؛ البرهان، ج5،ص556؛
كافي، ج1، ص258، باب " ان الائمه اذا شاءوا ان يعلموا علّموا".

دقت كنيد كه آيه فرموده است: خداوند مي‏خواهد پليدي را از شما دور گرداند و نفرموده خداوند مي‏خواهد شما را از پليدي دور گرداند. مطابق بيان قرآن ساحت آن ها آن قدر مقدس و متعالي است كه خداوند خود مدافع آن تقدس گشته و نمي‏گذارد رجس و پليدي بدان نزديك گردد. كسي كه طالب و خواستار رجس و پليدي بوده و دنبال آن برود ، ارزش اين كه برگزيده شود و تحت حمايت خاص قرار گيرد ، ندارد؛ ولي اگر كسي پاكي طلب بود و از رجس و پليدي گريزان و منزه بود ، ارزش دارد كه برگزيده شده و تحت حمايت قرار گيرد . مشابه اين تعبير و عنايت خاص در سوره يوسف نسبت به آن جناب نيز مطرح شده و علت آن عنايت نيز بيان گرديده است: «كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ اِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصينَ؛(1) اين چنين (با يوسف عمل كرديم) تا سوء و فحشا را از او بگردانيم زيرا او از بندگان مخلَص ما بود». از مقايسه اين دو آيه معلوم مي‏گردد در اينجا نيز خداوند اهل بيت (ع) را به خاطر مخلص بودنشان مورد عنايت قرار داده و هر نوع پليدي را از ساحت آنان دور ساخته است. "مخلص" اسم مفعول يعني خالص شده ، كسي كه خدا او را براي خود خالص كرده و متولي وي شده و براي غير خودش در او نصيبي قرار نداده است. (2) مخلَصين آنانند كه پس از آن كه ايشان خود را براي خدا خالص كردند ( و مخلِص شدند)، خدا آنان را براي خود خاص گردانيده است. كساني كه به بندگي محض رسيده و نور و محبت و عشق به خدا تمام وجودشان را فرا گرفته و خدا هم دوستدار آنان شده و آنان را براي قرب خود بر گزيده است . برگزيدگان خدا از بين بندگان، كساني كه به مقام اصطفاء و اجتباء رسيده و خدا آنان را از بين بندگان دست چين كرده و بر گزيده ، مخلص و خالص شده و به خدا اختصاص يافته اند. كسي كه به بندگي محض رسيد و خدا او را بر گزيد و به خود اختصاص داد ، چنين كسي از "مخلَصين " مي شود .(3) در آيه تطهير هم سخن از اين نيست كه خدا مي خواهد شما را از ارتكاب پليدي و گناه و زشتي بازدارد؛ زيرا آنان از پليدي دور بودند. بلكه مي فرمايد: خدا مي خواهد پليدي را از ساحت شما دور سازد . ("ليذهب عنكم الرجس" نه ليذهبكم عن الرجس) البته پيامبران مانند ملائكه نيستند كه ذاتا اقتضاي گناه نداشته باشند. ملك ذاتا از نور است و اقتضا و اسباب و دعوت كننده به گناه ندارد؛ ولي امامان و معصومان بشر هستند و خلقتشان از خاك و ماده است كه از روح خدا در او دميده شده و به اين جهت مانند بقيه انسان ها خشم و شهوت و نياز جنسي و ... دارند. ولي آن ها نفس و گرايش هاي مادي را مهار كرده و در خدمت عقل و نورانيت خدايي خود گرفته اند. شيطان نفس و شيطان جن براي دعوت آنان به گناه و زشتي اقدام مي كنند ولي نورانيت آنان چنان قوي است كه شيطان ها راهي به اغواي آنان نمي يابند و به تسليم وا داشته و منصرف مي شوند. خلاصه آن كه مساله دفع نيست؛ رفع است . به عبارت ديگر درمان نيست پيشگيري است. پي نوشت ها: 1. يوسف (12) آيه 24. 2. طباطبايي، الميزان ، قم ، انتشارات اسلامي ، ج11، ص 79. 3. ر. ك. آيات:بقره،130؛آل عمران ،33 و 42 و 87؛ نمل، 59؛ يوسف، 6؛ نحل، 121؛ مريم، 58؛ طه، 122؛ حج، 75؛ نمل،59؛ ص، 47؛ قلم،50.

صفحه‌ها