آداب اخلاقي

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

واژه «اُم» به معناى مادر در قاموس فرهنگ اسلامى و فرهنگ هاى مربوط به نهاد خانواده و جامعه، بخصوص جوامع مشرق زمین که بعضاً با فرهنگ غنى اسلام توسعه یافته‏ اند

واژه «اُم» به معناى مادر در قاموس فرهنگ اسلامى و فرهنگ هاى مربوط به نهاد خانواده و جامعه، بخصوص جوامع مشرق زمین که بعضاً با فرهنگ غنى اسلام توسعه یافته‏ اند بسیار شاخص و ارزشمند است. این واژه به معناى مولد، سرمنشأ و اصل و ریشه هر چیز به کار برده مى‏ شود. در «منتهى الارب» به معناى «والده» بکار رفته است و در «غیاث اللغات» به معناى اصل، عماد و ستون کلمه بکار مى‏ رود که در آغاز کلمات دیگر آمده و با هر عبارتى که به آن اضافه شود به کار برده خواهد شد.(1) واژه «ام» به لحاظ دربرداشتن بار معنایى خاصى که دارد شاخص بعضى از سمبل‏ ها و نمادها و سایر ترکیبات وصفى جهت شناسایى بهتر به کار برده مى‏ شود از قبیل ترکیباتى نظیر «ام القرى» که به معناى سرزمین امن و امان مکه است که مادر همه قریه‏ ها شمرده مى‏ شود. «ام غیلان» خارهاى بزرگ که بسان درختى عظیم در بیابان هاى وسیع و سایر صحراها و فلات مى‏ رویند. «ام المؤمنین» لقب زنان و همسران پیامبر به ویژه حضرت خدیجه (س)مى‏ باشد و «ام الائمه» مادر امامان که لقب حضرت فاطمه زهرا(س) به شمار مى‏ رود. نیز واژه «ام» به معناى اصل و منشأ پلیدى و شر به کار برده مى‏ شود مثل «ام الخبائث» کنایه از شراب که مایه شر و فساد اخلاق انسانهاست و «ام الفساد» کنایه از ابر قدرتى همچون آمریکاست که سر منشأ جنگ افروزی ها، نابسامانی ها و خونریزى ملت هاى بی گناه و مظلوم مى‏ باشد. بدین لحاظ غالب منابع و متون عرفانى و اسلامى هرجا که سخن از احترام و ارزشمند شمردن انسانهاست خصوصاً بر روى واژه زیباى «مادر» تکیه مى‏ شود. در «رساله حقوق» به نقل از فرمایش امام زین العابدین(ع) این چنین روایت شده که: و اما حق مادرت این است که بدانى او ترا از جایى برداشته که کسى، کس دیگر را برنمى‏ دارد و از میوه دل خود به تو داده که کسى به کس دیگر نمى‏ دهد و ترا با تمامى اعضاى وجود خویش نگهبان بوده است و باکى نداشته که خود گرسنه ماند اما در عوض ترا سیر گرداند و خود تشنه ماند تا ترا سیراب سازد و خود برهنه باشد و ترا بپوشاند و خود در آفتاب باشد و ترا در سایه نگاه دارد و به خاطر تو بیدارى مى‏ کشد و ترا از گزند گرما و سرما دور دارد پس جز به یارى خدا و توفیق او از عهده سپاس برنخواهى آمد.»(2) در روایات آمده که روزى رسول اللّه(ص) در مسجد نشسته بود جبرئیل فرود آمد و سلام کرد و عرضه داشت: یا رسول‏اللّه! قدم به قبرستان بقیع گذارید تا شاید به برکت حضور شما رحمت شما شامل حال برخى از اموات گردد. پیامبر(ص) به بلال دستور داد تا در مدینه ندا کند که مردم به قبرستان آیند. آن حضرت از درون قبرى صداى ناله و زفیر استماع نمود تا اینکه زنى به حضور پیامبر(ص) شرفیاب شد و در حالى که بر آن قبر اشاره کرده بود عرضه داشت: یا رسول اللّه(ص) من مادر صاحب این قبر هستم فرمان چیست؟ آن حضرت فرمود: او را حلال کن، زیرا فرزندت در عذاب است. آن زن عرضه داشت یا رسول اللّه (ص) من او را حلال نمى‏ کنم...زیرا من او را از شیره جان پرورده‏ ام و مشقات و سختی هاى فراوانى را به جان خریده‏ ام، او را بسیار دوست داشتم تا روزى رسد که پشتیبان و حامى و پناهگاه من باشد ولى به هنگام بزرگسالى به آزار من پرداخت. سپس حضرت دست به دعا برداشت که: خدایا به حق خمسه النجباء...صداى این فرزند را به گوش مادرش برسان تا شاید به فرزندش رحم کند. و به مادر دستور داد تا گوش به خاک قبر پسر گذارد و ناله‏ هاى او را استماع کند. مادر ناله جانسوزى شنید که مى‏ گوید: اى مادر... بالاى سرم و پائین پایم از چپ و راست همه در آتش عذاب است از من درگذر و گرنه تا قیامت به همین درد و محنت مبتلا خواهم بود. مادر به حال پسر رقّت کرد و گفت: خداوندا از سر تقصیر او گذشتم. در حال خداوند بر آن جوان معذّب لباس رحمت پوشانید.(3) شیخ اجل سعدى شیرازى(ره) خود به دوران جوانى بخاطر یک اهانت به مادر این چنین اذعان مى‏ دارد که: وقتى به جهل جوانى بانگ بر مادر زدم دل آزرده به کنجى نشست و گریان همى گفت، مگر خردى فراموش کرده‏ اى که درشتى مى‏ کنى؟! چه خوش گفت زالى به فرزند خویش‏ چو دیدش پلنگ افکن و پیلتن‏ گر از عهد خردیت یاد آمدى‏ که بی چاره بودى در آغوش من‏ نکردى در این روز بر من جفا که تو شیرمردى و من پیر زن(4) فلسفه احترام و تکریم نسبت به والدین خداوند متعال در قرآن کریم شیوه‏ ها و الگوهاى مختلف در راستاى احترام به مقام والدین به ویژه مادر براى ما معرفى فرموده است یعنى علاوه بر اینکه به دوران سرشار از رنج و درد باردارى اشاره مى‏ فرماید، نحوه تکریم و تجلیل را نسبت به مقام مادر براى ما اثبات مى‏ فرماید آیه زیر از سوره احقاف گواه بارزى بر این مدعاست: «و وصّینا الانسان بوالدیه احساناً حملته امّه کرها و وضعته کرها و حمله و فصاله ثلثون شهراً حتى اذا بلغ اشدّه و بلغ اربعین سنةً قال ربّ اوزعنى ان اشکر نعمتک الّتى انعمت علىّ و على والدىّ...؛(5) و ما انسان را به احسان و نکوداشت در حق مادر خویش سفارش کردیم که چگونه مادر با رنج و زحمت بار حمل را تحمل نمود و با درد و رنج توصیف‏ ناپذیر وضع حمل کرد چه در طول این سى ماه بزرگترین ایثار و فداکارى را در مورد فرزندش انجام مى‏ دهد.» بعد از دوران زایمان که یکى از سخت‏ ترین لحظات زندگى مادر است دوران حساس و سخت دیگرى در پیش است. دوران مراقبت شبانه روزى از فرزند، دورانى که فرزند کوچک بیمار قادر به بیان محل درد نیست و در صورت گرسنگى و تشنگى و یا گرم و سرد بودن محیط زندگى قادر به بیان آنها نیست. مادر باید یک یک این نیازها را تشخیص داده و برآورده سازد. لذا آیه مى‏ فرماید هنگامى که طفل به حد رشد و تکامل رسید آنگاه سزاوار است که عرضه دارد خدایا، مرا بر نعمتى که عطا فرمودى توانایى بخش و نحوه تشکر کردن از والدین را به من بیاموز. در پاره‏ اى از احادیث آمده است که ام سلمه خدمت پیامبر(ص) رسید و عرض کرد: همه افتخارات نصیب مردان شده، زنان بیچاره چه سهمى از این افتخارات دارند؟ پیامبر(ص) فرمود: «بلى اذا حملت المرئة کانت بمنزلة الصائم القائم المجاهد بنفسه و ماله فى سبیل اللّه فاذا وضعت کان لها من الاجر مالایدرى احدٌ ما هو لعظمة، فاذا ارضعت کان لها بکلّ مصة کعدل عتق محررٍ من ولد اسماعیل، فاذا فرغت من رضاعه ضرب ملکٌ کریم و على جنبها و قال استأنفى العمل فقد غفرلک...؛(6) هنگامى که زن باردار مى‏ شود در تمام طول مدت حمل به منزله روزه دار و شب زنده دار و مجاهد در راه خدا با جان و مال است و هنگامى که وضع حمل مى‏ کند آنقدر خدا به او پاداش مى‏ دهد که هیچکس حد آن را از عظمت نمى‏ داند و هنگامى که فرزندش را شیر مى‏ دهد در برابر هر مکی دنى از سوى کودک خداوند پاداش آزاد کردن برده‏ اى از فرزندان اسماعیل را به او مى‏ دهد و هنگامى که دوران شیرخوارگى کودک تمام شد یکى از فرشتگان بزرگوار بر پهلوى او مى‏ زند و مى‏ گوید: برنامه اعمال خود را از نوآغاز کن چرا که خداوند همه گناهان ترا بخشید.» نکته بسیار مهم که از محتواى آیه سوره احقاف برمى‏ آید مسئله مهلت شکرگزارى فرزند نسبت به خداوند که نعمت وجود والدین را به او افاضه فرموده و تکریم مقام والدین در سن چهل سالگى «اربعین سنه» مى‏ باشد. آدمى در این سن به اوج بلوغ حکمت و دانش عقلانى نایل مى‏ شود و غالب انسان هایى که در سنین پختگى و نضج افکار قرار مى‏ گیرند و عمر ارزشمند را صرف کارهاى ناشایست و لغو و باطل نمى‏ کنند چنین سنینى به منزله شکوفایى قوه تفکر و تعقل بشر تا به سر حد کمال مى‏ باشد. همانگونه که پیامبر اسلام(ص) در چهل سالگى به مقام شامخ رسالت مبعوث گردید. همچنین نص آیه شریفه «حتى اذا بلغ اشدّه و بلغ اربعین سنه» دلالت بر این موضوع دارد که گاه فرزند در اوج دوران حیات از شور و حال نشاط و چالاکى خاص خویش برخوردار است و گاهى در حین غرور جوانى اسباب نگرانى و زحمت و دردسر را براى والدین فراهم مى‏ سازد. لذا رسیدن به مرحله «بلغ اشدّه» زمان آرامش روح و تعادل عقل انسان کمال یافته و شاید آخرین مهلت شکرگزارى نسبت به والدین باشد. اما جاى سؤال باقى است که آیا تشکر و قدردانى از زحمات والدین به مدت زمان خاصى مربوط است تا انسان قادر به انجام این تکلیف بزرگ بوده فرصت مطلوب این نعمت عظیم را از دست ندهد و در هنگام مرگ از بابت کوتاهى تقصیر، شرمنده از دنیا نرود؟! بدین لحاظ حضرت سجاد(ع) در مناجات خویش از پروردگار متعال درخواست توفیق در اداى حقوق والدین فرموده و از خداوند مسئلت مى‏ نماید که آن جناب را نسبت به دانش و ادراک وظایفى که درباره ایشان واجب است توفیق بخشد از دیدگاه سید الساجدین حقوق والدین و اداى حسن وظیفه نسبت به زحمات آنان بقدرى ارزشمند شمرده مى‏ شود که حتى بعد از مرگ آنها، انسان قادر به دریافت کنه این عظمت نمى‏ باشد و نمى‏ تواند ذرّه‏ اى از آن همه محبت را جبران سازد. آن حضرت در این راستا خطاب به درگاه کبریائى و آستان ربوبى این چنین بیان مى‏ فرماید: «... و الهمنى علم ما یجب لهما علىّ الهاماً واجمع لى علم ذلک کلّه تماماً، ثمّ استعملنى بما تلهمنى منه و وفقنى للنّفوذ فیما تبصرنى من علمه حتّى لایفوتنى استعمال شى‏ء علمتنیه ولا تثقل ارکانى عن الحفوف فیما الهمتنیه...؛(7) خدایا... دانستن آنچه درباره والدین بر من واجب است الهام نما و آموختن همه آن واجبات را بى‏ کم و کاست برایم فراهم آور. سپس مرا به آنچه که به من الهام مى‏ فرمایى وادار کن و براى انجام در آنچه به دانستن آن بینایم مى‏ سازى توفیقم ده تا بجا آوردن چیزى از آن‏چه مرا به آن دانا گردانیده‏ اى از من فوت نگردد و اندام و اعضاء من از خدمت در آنچه به من الهام نموده‏ اى سنگین نشود.» همچنین خداوند متعال در ارتباط با زحمات طاقت فرسا و رنج هاى بی شمار مادر چه در حین باردارى و چه در ایام پرورش فرزندان وصیت یا توصیه‏ اى مشابه در سوره لقمان فرموده است: «و وصّینا الانسان بوالدیه وهناً على وهنٍ و فصاله فى عامین ان اشکرلى و لوالدیک الىّ المصیر..؛(8) و ما به هر انسانى سفارش کردیم که در حق مادر خویش نیکى کند که از روى «وهن» (سنگینى و ضعف) بار حمل فرزند را برداشته تا مدت دو سال که طفل را از شیر باز مى‏ گیرد. هر انسانى بایستى در ابتدا مرا شکر گوید و آنگاه مادر را تشکر و سپاس گوید و بازگشت خلق بسوى خداست.» حال چرا کلمه «وهن» در این آیه ذکر شده؟ خداوند در این آیه به مستدل‏ترین دلایل علمى اشاره کرده مى‏ فرماید: «مادر، فرزند خویش را حمل مى‏ کند در حالى که هر روز ضعف و سستى او افزون مى‏ شود.» این مسئله از نظر علمى هم ثابت شده و تجربه نیز نشان داده که مادران در دوران باردارى گرفتار وهن و سستى مى‏ شوند. زیرا شیره جان خویش را به پرورش طفل اختصاص داده و از تمام مواد حیاتى وجود خود بهترین عناصر حیات بخش را تقدیم او مى‏ دارند.(9) مادران اولیاء و پیامبران‏ خداوند متعال در قرآن کریم از زنانى همچون ساره همسر ابراهیم و یا همسر زکریا و قابلیت و استعداد مادرشدن در آنها یاد مى‏کند. اگرچه این قبیل زنان سالهاى زیادى از عمر خود را سپرى نمودند لکن خداوند آنان را مستعد مادرى و بروز عواطف مادرانه فرمود. نظیر همسر زکریا که با وجود نازایى و کبر سن، خداوند به او یحیى را مرحمت فرمود همانگونه که در آیات زیر به زکریا تولد یحیى بشارت داده شده است: «یا زکریا انّا نبشرک بغلامٍ اسمه یحیى لم نجعل له من قبل سمیّا؛ اى زکریا ما ترا به پسرى بنام یحیى بشارت مى‏ دهیم که قبل از او چنین نامى را براى کسى قرار ندادیم.» زکریا که در محراب عبادت بسر مى‏ برده است سخت از این ندا مدهوش شده و با شگفتى هرچه تمام عرضه مى‏ دارد که: «قال ربّ انّى یکون لى غلامٌ و کانت امرأتى عاقراً و قد بلغت من الکبر عتیاً...؛ خدایا... چگونه براى من پسرى خواهد بود در حالى که زنم نازاست و من به نهایت کهنسالى و پیرى رسیده‏ ام.» «عاقر» در اصل از واژه «عقر» به معنى ریشه و اساس یا به معنى «حبس» است و این که به زنان نازا عاقر مى‏ گویند به خاطر آن است که کار آنها از نظر پیدایش فرزند به پایان رسیده یا این که تولد فرزند در آنها محبوس شده است.(10) اما به رغم این ابهامات آن گونه که علم امروزه و عقاید عامه ثابت مى‏ کند که باردارى براى زن در سنین بالا خطرناک و مشکل آفرین مى‏ باشد خداوند قادر و توانا بر اینگونه عقاید پوچ خط بطلان کشیده و مى‏ فرماید: «قال کذلک قال ربّک هو علىّ هین و قد خلقتک من قبل و لم تک شیئاً...؛ فرمود: اینگونه پروردگارت گفته و اراده کرده است که این کار بر من آسان است من قبلاً ترا آفریدم و چیزى نبوده‏ اى!» همین بشارت را خداوند به «ساره» همسر ابراهیم در سن نودسالگى مى‏ بخشد. «فبشّرناها باسحق و من وراء اسحق یعقوب، قالت یا ویلتى أالدوانا عجوزٌ و هذا بعلى شیخاً انّ هذا لشى‏ء عجیبٌ...؛ پس او را بشارت دادیم به اسحاق و از پس اسحاق به یعقوب. گفت اى واى بر من آیا فرزند آورم در حالى که من زنى پیر بیش نیستم و شوهرم پیرمردى بیش نیست بدرستی که هر آینه این چیزى است عجیب.»(11) حتى خداوند بدون دخالت اسباب و وسایط مربوط به زناشویى و نکاح قادر است که از زنى به ى‏شوهر، فرزندى در حد و مرتبه پیامبر خلق نماید نظیر مریم(س) دختر عمران که در نهایت پاکدامنى و زهد در میان قوم و عشیره خود مى‏زیست و به نیکوترین وجهى خدا را عبادت مى‏ نمود هنگامى که جبرئیل در هیئت انسانى نیکو بر مریم جلوه کرده و عرضه مى‏ دارد که: «انا رسول ربّک لأهب لک غلاماً زکیّاً؛من فرستاده خدا بسوى تو هستم تا پسرى پاکیزه به تو ببخشم.» مریم(س) که دست هیچ مردى به او نرسیده بود با بیم و هراس سؤال مى‏ کند: «انّى یکون لى غلامٌ و لم یمسسنى بشرٌ و لم اک بغیّا...؛ چگونه براى من پسرى خواهد بود در حالى که مرا هیچ انسانى لمس نکرده و بدکاره و شقى نبودم.»(12) مریم(س) در چنین حالاتى تنها به اسباب ظاهرى مى‏ اندیشید و تصورش همچون سایر انسانها بر این بود، براى اینکه زنى صاحب فرزند شود دو راه بیشتر ندارد یا ازدواج و انتخاب همسر و یا آلودگى و انحراف... خداوند همان جمله‏ اى را که به ساره فرمود به مریم فرمود. «هو علىّ هیّن» چه بسا زنانى که با طى مراحل و مقدمات ظاهرى و شرعى از طریق عقد نکاح با مردان محرم مى‏ شوند لکن از نحوه تربیت صحیح فرزندان در ناآگاهى بسر مى‏ برند و غالباً فرزندانى مجرم و مفسد به جامعه بشرى تحویل مى‏ دهند!! همچنین جاى سؤال و ابهام باقى است که در صورت نیافتن شوهرى زاهد و پارسا یک زن دیندار چگونه مى‏ تواند فرزندى پدید آورد؟!. این امر براى خداوند بسیار آسان است اما براى انسان ها این باور و یقین که خداوند مى‏ تواند از یک زن بکر فرزندى پیامبرگونه پدیدآورد بسیار غیرممکن مى‏ نماید، حال هدف از پیدایش مولودى بدون پدر چه بوده؟ استاد محقق آیت اللّه مکارم شیرازى مى‏ فرماید که: «ما مى‏ خواهیم او را آیه و اعجازى براى مردم قرار دهیم «و لنجعله آیة للنّاس». ما مى‏ خواهیم او را رحمتى از سوى خود براى بندگان بنمائیم. «و رحمةً منّا» این امرى است پایان یافته و جاى گفتگو ندارد. «و کان امراً مقضیا».(13) تساوى تکریم والدین از دیدگاه قرآن کریم‏ اگر چنانچه از آلام و متاعب عدیده مادران در دوران باردارى و وضع حمل و پرورش فرزند در قرآن کریم سخن به میان آمده است و بطور اندک از زحمات پدر اشاره رفته است این مسئله دلیل بر بى اهمیت شمردن مقام پدران نمى‏ باشد. خداوند در مقام تساوى تکریم والدین خطاب به فرزندان جهت حمایت و دستگیرى مى‏ فرماید: «و احفض لهما جناح الذلّ من الرحمة و قل ربّ ارحمهما کما ربّیانى صغیرا؛(14) و بال هاى خود را از روى فروتنى و مهربانى و رحمت بر سر هر دو آنها بگشاى و بگو خدایا به آنها رحم کن همانگونه که مرا در کودکى پرورش دادند.» از دیدگاه خداوند منّان بحدى رحمت و رأفت ارجمند و مقدس شمرده مى‏ شود که عطوفت فرزند به منزله دوبال پرنده قلمداد شده که از روى ذلّ و فروتنى بر سر پدر و مادر گشاده مى‏ گردد این تشبیه زیبا در اصطلاح علم بیان به استعاره مکنیه تعبیر شده است. چون هنگام حذف ادات تشبیه عبارتى که مفهوم مى‏گردد همانا فروتنى،رأفت و عطوفت سرشار از عشق و عاطفه فرزندان مى‏ باشد.(15) در این آیه به ظرافت‏ هاى حساس و نکته‏ هاى پرمعنا در رابطه با احترام به پدر و مادر و نیز آزمایش فرزندان در ارتباط با نحوه نگاهدارى صحیح و ایثارگرانه آنها اشاره شده است: 1- توجه به حالات پیرى پدر و مادر که در زمان کهولت و بیمارى بیشتر به حمایت و محبت نیازمند مى‏ باشند چه آنها ممکن است که بر اثر ناتوانى نتوانند از جاى برخیزند یا در امر نظافت شخصى کوشا باشند لذا فرزندان مورد آزمایش قرار مى‏ گیرند که آیا از صبر و حوصله کافى براى نگهدارى مهربانانه و مؤدبانه برخوردار هستند یا خیر؟ 2- ایجاد انگیزه تواضع و فروتنى «خفض جناح». 3- هنگامى که فرزند سر برآستان الهى می ى‏ساید و پروردگار خویش را حمد و سپاس مى‏ گوید پدر و مادر را در حال حیات و ممات فراموش نکند و از خداوند براى آنها تقاضاى رحمت کند و به خدا عرضه دارد که: بارالها! همانگونه که آنها در کودکى مرا تربیت کردند و از نشاط و جوانى به لحاظ بالندگى و تکامل فرزند خویش ایثار نمودند هم اکنون آنها را مشمول عنایت و رحمت خود قرار بده. نیکى باید مستقیم و بدون واسطه باشد قرآن کریم در سوره انعام، آیه 151، نیکى به پدر و مادر را بلافاصله بعد از مبارزه با شرک عنوان مى‏ نماید که دلیل بر اهمیت فوق العاده حق پدر و مادر در دستورات فرهنگ اسلامى است. در این آیه مى‏ فرماید: «الّا تشرکوا به شیئاً و بالوالدین احساناً؛هیچ چیز را شریک خدا قرار ندهید و نسبت به پدر و مادر نیکى کنید.» اصل فرمایش این است که: «بالوالدین احساناً؛ اگر مى‏ فرمود: الى الوالدین احساناً؛ یعنى نیکى کردن هرچند به طور مستقیم و یا غیر مستقیم باشد. اما «بالوالدین احساناً» یعنى نیکى کردن به طور مستقیم و بدون واسطه، آیه مى‏ فرماید موضوع نیکى به پدر و مادر آنقدر اهمیت دارد که باید فرزند شخصاً و بدون واسطه آنرا انجام دهد.(16) اطاعت از والدین مشرک جایز نیست‏ همه ما مى‏ دانیم که شرک در اسلام عملى حرام و زشت شمرده مى‏ شود و انسان مشرک نجس قلمداد مى‏ گردد. از دیدگاه اسلام اگرچه مقام پدر و مادر بسى ارزشمند شمرده مى‏ شود لکن فرزند مسلمان وظیفه دارد از اطاعت پدر و مادر مشرک سرباز زند. نمونه بارز آن داستان سلمان فارسى است که بر آئین مجوس بود لکن بعد از گرایش به اسلام از نزد والدین خویش که هر دو مشرک بودند گریخت و از اوامر آنها اطاعت ننمود. قرآن کریم در سوره عنکبوت اگرچه ما را به احسان نسبت به والدین فرا مى‏ خواند لکن در جایى از آیه مى‏ فرماید که اطاعت از پدر و مادر مشرک که سعى و تلاش بر شرک ورزیدن فرزندان خویش دارند جایز نیست. آیه ذیل گواه بارزى بر این مدعاست: «و وصّینا الانسان بوالدیه حسناً و ان جاهداک لتشرک بى ما لیس لک به علمٌ فلاتطعهما...»(17) ما به انسان توصیه کردیم به پدر و مادر خویش نیکى کند و اگر آن دو تلاش کنند و اصرار ورزند که براى من شریک قائل شوى که به آن علم ندارى از آنها اطاعت مکن. تربیت صحیح مادر گام اساسى به سوى سعادت‏ عمده طرز تفکر موهوم در جامعه عرب قبل از اسلام بر این باور استوار بود که نه تنها دختران و زنان عضو اصلى و شاخص جامعه به شمار نمى‏ روند بلکه گاه در حکم ظروفى براى نگاهدارى و آفرینش پسرانى قلمداد مى‏ شدند که تنها براى اصل و نسب آفرینى پدران فرزند مى‏ آورند همانگونه که یکى از شاعران عصر جاهلى اینگونه سروده است: و انّما امهات النّاس اوعیه‏ مستودعات و للانساب آباء مادران در حکم ظروف براى پرورش انسانها مى‏ باشند و تنها براى نسب پدران فرزند مى‏ آورند!(18) چه بسا مادرانى که با زحمات و مشقات فراوان تنها به داعیه بقاء نسل و تحکیم بنیان خانواده و فرزندان خود را در بطن خویش مى‏ پرورانند و یا متحمل هزینه‏ هاى سنگین و گزاف در امر زایمان و رشد و تکامل فرزند مى‏ گردند لکن از شناخت ماهیت تعلیم و تربیت در ناآگاهى بسر مى‏ برند و همین عوامل علاوه بر فرسایش نیروى جسمانى منجر به نادیده انگاشتن عواطف واقعى و همه جانبه آنان در امر ایفاى وظایف خطیر مادرانه و پرورش اطفال و ارضاء خواسته‏هاى مشروع و بر حق فرزندانشان خواهد گشت. آیا چنین مادرانى که فرزندان خویش را در مسیر تباهى و فساد سوق مى‏ دهند و موجب تولید زحمات عدیده و مشکلات و ناهنجاری هاى فراوان اجتماعى را فراهم مى‏ سازند به واقع بهشت در زیر پاى آنهاست؟! اگر چنانچه پیامبر اسلام(ص) مى‏ فرمایند: تناکحوا...تناسلوا. ازدواج کنید و فرزند آورید که من در قیامت به امت خویش مباهات خواهم نمود. مراد از این فرمایش یک جمعیت متعادل و به عبارت بهتر و فراگیر یک امت سازمان یافته و تربیت شده در امر تهذیب و تزکیه نفوس اجتماع مى‏ باشد نه یک جمعیت رو به تزاید لجام گسیخته و فاقد روح تربیت و تعالى اخلاقى که حتى از قابلیت ذاتى لازم جهت تربیت پذیرى بى‏ بهره مى‏ باشند و هر از گاه مشکلات عدیده را فراهم ساخته و مرتکب جرایم گوناگون مى‏ شوند. داستان شگفت آور خضر و کشتن طفل بدست او مبیّن آنست که آن جناب از طریق علم لدنى و دانش الهامى و شهودى پى به فساد و عدم صلاحیت او برده بود. خضر در پاسخ اعتراض موسى(ع) خواهان فرزند صالح بود تا از این طریق جمعیت متعادل و کمال یافته صالحان پدیدار شود. او از خداوند درخواست نمود تا فرزند صالح به والدین با ایمان مرحمت فرماید. «...و امّا الغلام فکان ابواه مؤمنین فخشینا ان یرهقهما طغیاناً و کفراً فاردنا ان یبدلهما ربّهما خیراً منه...»(19) بارها به تجربه ثابت شده خانواده هایى که از فرزندان کمتر برخوردارند و مادر به منزله مدیر در امر اداره منزل و تعلیم صحیح فرزندان به شمار مى‏ رود از امکانات لازم جهت تربیت و رشد و تعالى فرزندان خویش بهره‏ مند مى‏ باشند. لکن خانواده‏ هاى پرجمعیت که از کنترل لازم جهت حفظ و حراست اولاد خویش از دستبرد شیاطین اجتماع در ناآگاهى به سر مى‏ برند نمى‏ دانند که به پرورش شایسته کدامیک از آنها توجه کنند!. قرآن کریم در این رابطه مى‏ فرماید: «المال و البنون زینة الحیاة الدنیا و الباقیات الصالحات خیرٌ عند ربک ثواباً و خیر املا...؛(20) مال و ثروت و فرزندان مایه زینت حیات دنیا هستند اما آن‏چه از خیر و صلاح باقى ماند بهتر است. خواجه نصیر الدین طوسى هدف از تربیت کودک را این چنین معرفى مى‏ کند: «و چون رضاع (شیردهى) او تمام شود به تأدیب و ریاضت اخلاق او مشغول باید شد پیشتر از آنکه اخلاق تباه فراگیرد چه کودک مستعد بود و به اخلاق ذمیمه میل بیشتر کند به سبب نقصان و حاجاتى که در طبیعت او بود...»(21) مطالعه در زندگینامه بسیارى از دانشمندان و فیلسوفان جهان و علل ترقى و پیشرفت آنان در علم و حکمت، هر وجدان آگاه و افکار بیدار را به قضاوت صحیح پیرامون تربیت شایسته و سازنده مادران ارجاع مى‏ دهد. «کنفوسیوس» حکیم و فیلسوف معروف چین رمز موفقیت و تعالى خویشتن را مرهون مادرى مهربان و دانا مى‏ دانست که در آخرین دم حیات از هیچگونه کوششى جهت رفاه فرزند دریغ نورزید، هنگامى که مادر آن حکیم از دنیا رفت کنفوسیوس بسیار متأثر و محزون بود و حتى چنگ و تار خویش را شکست. مادر «منسیوس» پیشواى مکتب اصولى چین در خصوص پیشرفت فرزند دست به اقدام جالبى زد. هنگامى که همسر آن زن فوت شد او با فرزند خویش در خانه‏ اى سکنى گزید که در حوالى گورستان بود. مادر منسیوس مشاهده کرد که فرزندش پیوسته از اعمال گورکنان تقلید مى‏ کند ناچار به ترک خانه گردید و در محله‏ اى مشرف به بازار سکونت گزید لکن دریافت که منسیوس در بازی هاى خویش بسان کاسبان و اهل حرفه رفتار مى‏ کند ناچار به ترک آن محل شد و عاقبت در محله‏ اى که غالب فیلسوفان و حکما در آنجا ساکن بودند رحل اقامت افکند. بعد از چندى آن زن دانا دریافت که فرزندش با فیلسوفان و اهل دانش سرو کار یافته است لذا در همان محل جایگزین گشت تا منسیوس حکیم و فیلسوف شهیر گردید.(22) اگر افلاطون و سقراط بزرگ بوده‏ اند پرستار خردّى ایشان بزرگ بوده (23) بانوى مجتهده امین(ره) معروف به بانوى اصفهانى که نقش ارزنده و شامخى پیرامون تعلیم و تربیت شایسته زنان در قرن معاصر دارد پیرامون پرورش و تعالى روان فرزندان توسط مادر این چنین به بانوان مسلمان اندرز مى‏ دهد: «...اى بانوان...شما موظف به امر بزرگى هستید زیرا که جاى تردید نیست که اولین کلاس تربیت بشر، دامن مادر است وقتى بشر پا در این عالم مى‏ گذارد چون لوح وجود او خالى است تربیت مادر و آنچه از قبل او به وى القاء مى‏ شود مثل نقشى که بر سنگ زده مى‏ شود به همین گونه در سینه طفل نفوذ مى‏ کند و سعادت و شقاوت در همان ابتدا در وى تعبیه مى‏ شود... بدیهى است که هر خلق و ملکه‏ اى که در انسان رسوخ نماید زائیده شده تکرار عمل اوست... اگر مادر از ابتدا مانع از اعمال زشت کودک شود به هنگام بزرگسالى به فساد اخلاق گرفتار نخواهد شد...»(24) خواجه نصیرالدین طوسى نخست مرتبه تأدیب کودک را منع از مخالطت اضداد مى‏ داند چون همنشینى و دیدار غیر متجانس موجب فساد طبع کودک خواهد شد: «... و اول چیز از تأدیب او آن بود که او را از مخالطت اضداد که مجالست و ملاعبه ایشان مقتضى فساد طبع بود نگاه دارند چه نفس کودک ساده باشد و قبول صورت از اقران خود زودتر کند...»(25) حضرت زهرا(س) تجسم عینى بهترین آموزگار و مربى فرزندان‏ حضرت فاطمه زهرا(س) بهترین الگوى راستین مادران فداکار و از جان گذشته در امر تعلیم و تربیت فرزندان عزیز خویش مى‏ باشد. مقام شامخ آن حضرت در ایفاى وظایف خطیر مادرى به قدرى والا شمرده مى‏ شود که آن بانو علاوه بر مقام «ام الائمه» دلسوزانه به پدر مکرم خویش رسول اللّه(ص) مهر و محبت بى‏ شائبه ابراز مى‏ فرمود تا جائی که به «ام أبیها» مفتخر گشت. بقول شاعر: بس که محبوب است مادر بس که دارد احترام‏ مصطفى را دخترش زهرا بجاى مادر است(26) حضرت زهرا(س) در جنبه‏ هاى مربوط به تربیت فرزندان مثل دقت در سلامتى آنان، بازى و تشویق و تربیت عبادى و دینى به نوگلان اهل بیت و توجه به حضور و غیاب آنان، انتخاب بهترین اسماء جهت فرزندان و...نهایت توجه را مبذول مى‏ داشت که به برخى از این جنبه‏ ها اشاره مى‏ کنیم: دقت در سلامتى روح و جسم آنان‏ آن بانوى عظیم الشأن اسلام در امر رسیدگى به سلامت روح و جسم فرزندان نهایت حساسیت و توجه از خود نشان مى داد. در تفسیر سوره هل اتى آمده است که ایشان جهت شفاى حسن و حسین(ع) نذر سه روزه انجام دادند. با حلول ماه هاى عبادت مثل ماه شعبان و رمضان، فاطمه(س) مشتاق آن بود که فرزندان را در نیمه شب و سحرگاهان از خواب بیدار سازد تا آنان از طریق تأثیر پذیرى عبادت به رموز خداشناسى آشنا شوند. بازى و سرگرمى مفید همراه با سخنان دلنشین و آموزنده‏ شکى نیست که بازى و سرگرمى براى کودکان به منزله تقویت روح و روان آنان قلمداد مى‏ گردد. فضاى بازى و سرگرمى اگر در محیطى آموزنده و سرشار از عطوفت و مهربانى مادران در خانه و مربیان در مهد کودک و مدرسه انجام گیرد ثمرات چشمگیرى به بار خواهد آورد. متأسفانه بسیارى از مادران از درک عمیق چگونگى ایجاد محیط سالم جهت پرورش روحیه فرزندان ناآگاه مى‏ باشند. بطور مثال استفاده از آهنگ هاى مبتذل و ناسالم و مشاهده تصاویر لهو و لعب، طفل را به انسانى سرشار از عشق کاذب به موسیقى خلاف و ناسالم تبدیل مى‏ سازد. ثمره ترویج موسیقى حرام تا آنجا خواهد بود که فلان زن خواننده معروف از سنین طفولیت عادت به رقص و ترانه داشته است... بارها مشاهده مى‏ شود که در مجالس مختلف دختر بچه‏ ها را وادار به رقصیدن در انظار عموم مى‏ کنند که بدیهى است چه اثرات مخرب و خانمانسوز اخلاقى را به بار خواهد آورد... حضرت زهرا(س) از موقعیت مطلوب خانه دارى به نحو احسن کمال بهره بردارى را مى‏ نمود گاه از طریق ترنم اشعارى زیبا حس شجاعت و مبارزه با ستمگران را به حسن و حسین(ع) القاء مى‏ نمود. نقل است که گاه حسن (ع) را در آغوش مى‏ گرفت و این چنین مى‏ سرود: اشبه اباک یا حسن‏ و اخلع عن الحق الوسن‏ واعبد الهاً ذاالمنن‏ ولاتوال زالاحن‏ حسن جان! مانند پدرت على(ع) باش و ریسمان را از گردن حق بردار خداى احسان کننده را پرستش کن و با افراد دشمن و کینه توز دوستى مکن. و گاه حسین(ع) را بر زانوان مى‏ نشاند و او را با دستان مبارکش نوازش مى‏ کرد و مى‏ فرمود: انت شبیهاً بأبى‏ لست شبیهاً بعلى... حسین جان! تو به پدرم رسول اللّه(ص) شباهت دارى و به پدرت على(ع) شبیه نیستى.(27) توجه به رفت و آمد فرزندان‏ زمینه بسیارى از مفاسد اجتماعى ریشه در عدم توجه کافى و حساس والدین نسبت به فرزندان دارد. انواع شرارت، قتل، سرقت، اعتیاد و دوستی ها و رفاقت هاى کاذب و دروغین به لحاظ بى اعتنایى و اهمال والدین به ویژه مادران خانه دار که وظیفه سرپرستى و تربیت اولاد بر عهده آنهاست مى‏ باشد که ثمره آن همه فجایع بارها از طریق جراید در قالب حوادث گوناگون به چاپ مى‏ رسد. لکن به کارنامه درخشان زندگى فاطمه زهرا(س) که بنگریم درمى‏ یابیم که ایشان با آنهمه تحمل شب زنده دارى و عبادت و انجام امور خانه لحظه‏ اى از حضور و غیاب فرزندان عزیزش غافل نبود و آن حضرت مراقب آنان بود کما اینکه روزى حسن و حسین(ع) به غار جبل رفته و مشغول بازى بودند غیبت طولانى آن دو طفل خردسال، مادر را نگران ساخته بود. پیامبر(ص) پس از شنیدن خبر گم شدن آنها به غار جبل رفت و نوه هایش را که مشغول بازى بودند یافت و به خانه آورد. انتخاب بهترین نام‏ها حضرت زهرا(س) در انتخاب نام نهایت دقت را مبذول مى‏ داشت تا این قبیل اسماء شخصیت بسزایى در رفتار و کردار فرزندان ایجاد نماید. لکن بسیارى از والدین نامهاى مجعول و نامأنوس را براى فرزندان خود انتخاب مى‏ کنند و حتى از تفهیم معناى نامها بى خبر مى‏ باشند!(28) بارالها! به همه مادران، زنان و همسران توفیق کفالت صحیح و با هدف در پرتو حسن عنایات حقانى خود قرار بده. پروردگارا! به مادران بیاموز که در مسیر جهانى شدن عواطف شایسته و سازنده مادرانه خویش گامهاى ارزشمند بردارند. خداوندا! به همه زنان قدرت بینش و شناخت بانوان بزرگ الگوساز همچون حضرت فاطمه زهرا(س) و همه زنان بزرگ صدر اسلام عطابخش.

پى‏ نوشت‏ ها: - 1- لغت نامه دهخدا، ج 3، ص 3298 - 3297. 2- ارزش پدر و مادر، سید اسماعیل گوهرى، ص 21 - 20. 3- حقوق والدین، حدیث مهر مادر، محمد حسین قاسمى، ص 31 - 30، نشر: روح. 4- کلیات سعدى، باب ششم در ضعف و پیرى، دکتر محمد على فروغى، ص 151. 5- سوره احقاف، آیات، 16 - 15. 6- تفسیر نمونه، ج 13، جزء شانزدهم، ص 58 - 57، آیت اللّه مکارم شیرازى. 7- صحیفه کامله سجادیه، فیض الاسلام، دعاى حضرت براى پدر و مادر، ص 159. 8- سوره لقمان، آیه 14. 9- تفسیر نمونه - ج 17 - ص 40 - 39. 10- همان منبع، جزء شانزدهم، سوره مریم، ص 17 - 16. 11- سوره هود، آیات 71 - 72. 12- سوره مریم، آیه 20. 13- تفسیر نمونه - جزء شانزدهم - ص 35. 14- سوره اسراءِ، آیه 24. 15- جواهر البلاغه فى المعانى و البیان و البدیع - احمد هاشمى - ص 274- نشر الهام. 16- مقام پدر و مادر در فرهنگ اسلامى، ص 9، محمدرضا صالحیان - نشر: مهر قائم. 17- سوره عنکبوت، آیه 8. 18- تفسیر نمونه، ج 2، ص 446 - 445. 19- سوره کهف، آیات 81 - 80. 20- سوره کهف، آیه 48. 21- اخلاق ناصرى، خواجه نصیر الدین طوسى، باب سیاست و تدبیر اولاد. 22- تاریخ جامع ادیان، جان مایرناس ، کنفوسیانیزم و مکتب اصولى چین - ترجمه دکتر على اصغر حکمت. 23- شعر از دیوان پروین اعتصامى، «مادر». 24- روش خوشبختى و توصیه به خواهران ایمانى. تألیف مصطفى هادوى ص 67 - 66. 25- اخلاق ناصرى ، سیاست و تدبیر اولاد. 26- شعر از مؤید ، حدیث مهر مادر، محمد حسین قاسمى ، ص 49 ، نشر روح. 27- فرهنگ فاطمیه، الفباى شخصیتى حضرت زهرا (س)، مهدى نیلى پور - ص 268، نشر: رزمندگان اسلام. 28- همان منبع ، ص 106 - 105. پاسدار اسلام ـ ش 295 - تیر 85

یکى از مباحث اساسى جامعه ‏شناسى بحث علل پیشرفت وانحطاط جامعه است به این معنا که چگونه یک جامعه ترقى مى‏ کند و چگونه و چرا جامعه‏ اى سقوط مى‏ کند، ناگفته نماند مفهوم پیشرفت و انحطاط روشن است و نیاز به بیان ندارد آن چه که مهم است، آن است که تفسیرى صحیح از پیشرفت و انحطاط ارائه گردد. علل و عوامل پیشرفت و انحطاط تبیین شود و روشن شود که اگر جامعه‏ اى پیشرفت کرد چگونه مى‏ توان آن پیشرفت را حفظ کرد و از سقوط و انحطاط آن جلوگیرى کرد و آن را از سقوط نجات داد. مسئله پیشرفت و انحطاط از مسائل علوم انسانى است و وقتى مى‏ توان سخن صحیح را در این رابطه بیان کرد که هم انسان شناخته شود و هم جامعه شناخته گردد و چون انسان به جهان وابسته است در صورتى مى‏ توان انسان را شناخت که جهان به خوبى شناخته گردد. وقتى انسان و جهان درست شناخته نشود انحطاط و پیشرفت جامعه نیز روشن نخواهد شد و به عبارت دیگر: تغییر پیشرفت و انحطاط جامعه به نوع جهان‏بینى بستگى دارد و چون جهان مختلف است تفسیرها از انحطاط و پیشرفت گوناگون است. انواع جهان‏ بینى دو نوع جهان‏ بینى وجود دارد: 1- جهان‏ بینى مادى 2- جهان‏ بینى الهى. جهان‏ بینى مادى هستى را مساوى ماده مى‏ داند و عالم و آدم را مادى معرفى مى‏ کند مى‏ گوید: جهان داراى آغاز و انجام مادى است، این نظام کیهانى در مرحله‏ اى ظهور مى‏ کند و سرانجام نابود خواهد شد و بعد از زوال جهان چیزى نیست، انسان نیز یک پدیده طبیعى و مادى است که با تولد ظهور مى‏ کند و با مرگ نابود مى‏ شود. تمام حیات آدمى و حقیقت انسان بین گهواره تا گور خلاصه مى‏ شود. وقتى جهان و انسان مادى باشد رابطه انسان و جهان نیز در همین مدار قرار مى‏ گیرد و تحلیل مى‏ شود. جهان‏ بینى الهى در جهان‏ بینى الهى هستى اعم از ماده است بخشى از هستى ماده و بخشى از آن مجرد و غیر مادى است. جهان نیز محدود به عالم‏ طبیعت نیست بلکه بخشى از جهان طبیعت و بخشى از آن ماوراء طبیعت است. جهان نابود نمى‏ شود بلکه جنبه جاودانه‏ اى دارد، انسان نیز داراى وجود جاودانه است. انسان یک بدنى دارد که در فاصله بین تولد و مرگ و گهواره و گور خلاصه مى‏ شود ولى جانى دارد که جنبه جاودانگى در او تأمین مى‏ کند، این روح و جان ظرف عقیده و افکار و اندیشه و ملکات نفسانى و عواطف و گرایش‏ هاى اوست و چون روح حقیقت مجرد است از بین نمى‏ رود و چون ظرف از بین نمى‏ رود، مظروف او که عقیده و افکار و ادراکات و اوصاف نفسانى باشد نیز از بین نخواهد رفت، چنان که قواعد ریاضى و قواعد مبرهن فلسفى و قوانین کلى اخلاقى هرگز از بین نمى‏ روند، روحى که این مسائل را ادراک مى‏ کند نیز یقیناً از بین نمى‏ رود، زیرا وقتى صفت پایدار بود، موصوف نیز پایدار خواهد بود. از باب مثال: اگر نقشى جاوید بود لوحى که حامل این نقش است جاوید خواهد بود، اگر معناى تقوا و عدالت و ایثار از بین نمى‏ رود، روحى که حامل این اوصاف است از بین نخواهد رفت. بر این اساس است که هیچ وقت انسان نابود نمى‏ شود. زیرا آن چه که نابود شدنى است بدن انسان است. آن چه که بین گهواره و گور خلاصه مى‏ شود جسد و جسم انسان است. اما آن چه که هویت واقعى انسان را مى‏ سازد روح اوست و روح آدمى امرى جاودانه است. و چون روح جاودانه است ارتباطش با جهان نیز جاودانه است و جهان نیز غیر از صبغه طبیعى و مادى. از صبغه ماوراء طبیعى و ملکوتى نیز برخوردار است این جنبه ماوراء طبیعى و ملکوتى عالم جاوید است. معیار پیشرفت و انحطاط در جهان‏ بینى قرآنى قرآن در تفسیر انحطاط و ترقى سبک خاصى دارد که با جهان‏ بینى و بینش آن هماهنگ است. از دیدگاه قرآن کسانى که بینش مادى دارند پیشرفت را از نظر اقتصادى به پیشرفت اقتصادى و رفاهى و از نظر سیاسى به سیاست بازى مى‏ دانند. از باب مثال وقتى که ادعاى پیشرفت و پیروزى آل فرعون را مطرح مى‏ کند پیروزى و پیشرفت را در سیاست بازى آن مى‏ داند و گفته آن‏ها را چنین نقل مى‏ کند: «قد افلح الیوم من استعلى ؛(1) هر که اهل استعلا و برترى‏طلبى بود به فلاح و رستگارى مى‏ رسد». وقتى پیشرفت مالى و اقتصادى را مطرح مى‏ کند مى‏ فرماید: «ان تکون امة اربى من امة؛(2) تمام تلاششان گروهى آن است که از نظر مسائل رفاهى و مالى برجسته‏ تر از دیگران باشد» از ثروتى برخوردار باشند که برجستگى خود را با آن نشان دهند.(3) این گروه با این ویژگى‏ ها در برابر انبیاء مى‏ ایستند و با آن‏ها مبارزه مى‏ کنند گرچه در مبارزه خود شکست خوردند یعنى این دسته با همه امکانات مالى و با همه مکر و فریب و تزویر سقوط کردند. قرآن مى‏ فرماید: «وکم اهلکنا قبلهم من قرن هم احسن اثاثاً و رئیاً؛(4) ما بسیارى را پیش از این هلاک کردیم که هم از نظر اثاث و لوازم خانگى از لوازم بیشترى برخوردار بودند و هم از نظر برخوردارى از مال و ثروت چشمگیرتر بودند»، افرادى که در دید مردم پیشرفته بودند و با چشمگیر بودن، مردم را متوجه خودشان مى‏ کردند و به عبارت دیگر: در گذشته عده‏ اى بودند که از نظر اثاث و لوازم زندگى از زیبائى برخوردار بودند و هم به لحاظ مالى در معرض رؤیت مردم بودند اما با وجود این هلاک شدند و این امکانات و ثروت آن‏ها را از سقوط و هلاکت حفظ نکرد. با این بیان روشن مى‏ شود که سعادت و پیشرفت انسانى در گرو مال و ثروت و داشتن لوازم منزل زیبا نیست. برخوردارى از این امور مشکل انسان را حل نمى‏ کند. زیرا مال و اولاد وسیله کمال و تقرب نیست چنان که فرمود: «و ما اموالکم و لا اولادکم بالتى تقربکم عندنا زلفى ؛(5) اموال و فرزندان وسیله تقرب به کمال نیست». همه آدمیان مى‏ دانند که ناقص هستند نه حیات ما، نه عمر ما، نه سلامت ما، به دست ما نیست و روزى که خطر فرا مى‏ رسد مال و فرزند انسان براى او سودى ندارد. خدا به پیامبر اسلام (ص) مى‏ فرماید: اگر مشرکین حجاز و سردمداران شرک با سیاست بازى در برابر تو صف آرایى کردند به آن‏ها بگو: ما اقوامى را از بین بردیم که این اقوام موجود یک عُشر(یک دهم) قدرت آن‏ها را نداشتند «ومابلغوا معشار ما آتیناهم ؛(6) یعنى مقتدران و قدرتمندان عصر تو بدانند کسانى قبل از آن هلاک شدند که این متمکنین یک دهم قدرت آن‏ها را ندارند». از این سخنان استفاده مى‏ شود که نه قدرت و نه سیاست بازى و نه ثروت عامل نجات و سعادت انسان نیست. در برابر این دسته انبیاء هستند که معیار فلاح و رستگارى را تزکیه نفس مى‏ دانند «قد افلح من تزکّى ؛(7) هر که اهل تهذیب روح و تزکیه جان است رستگار است» و فرمود «قد افلح من زکّیها؛(8) کسى که خود را تزکیه و تهذیب کند به فلاح و رستگارى مى‏ رسد» دلیل این مسئله آن است که انسان فقط تن و بدن نیست بلکه آدمى جانى دارد که ظرف اندیشه و اوصاف نفسانى و عواطف است و این جان مجرد است و چون جان و روح صبغه تجرد دارد با حقایقى باید آراسته گردد که با او هماهنگى داشته باشد. بر اساس آموزه‏ هاى قرآنى پیشرفت انسان معلول رشد علمى و رشد عملى است، جامعه‏ اى که خوب بفهمد و فهمیده‏ ها را خوب عمل کند پیشرفت مى‏ کند، رشد علمى به ایمان بر مى‏ گردد و رشد عملى به عمل صالح و در قرآن کریم ایمان و عمل صالح دو رکن پیشرفت هستند. در برابر عامل انحطاط انسان و جوامع به فقدان ایمان یا فقدان کارهاى خوب است جالب است که به این نکته توجه کنیم در ناحیه پیشرفت دو رکن معتبر است ولى در ناحیه انحطاط و سقوط فقدان یکى از آن‏ها کافى است و آن کار بد موجب سقوط است این کار بد چه از شخص خوب صادر شود و چه از شخص بد صادر شود یعنى اگر انسان به خدا و قیامت ایمان دارد ولى چون کار بد مى‏کند سقوط مى‏ کند و گاهى آدم بدى است که به خدا و قیامت اعتقادى ندارد او نیز سقوط مى‏ کند. با توجه به مطالب پیش گفته روشن مى‏ شود تفسیر پیشرفت و انحطاط فرد با جامعه به نوع جهان‏ بینى افراد بستگى دارد، انسانى که داراى جهان‏ بینى مادى است آن را به گونه‏ اى تفسیر مى‏ کند و انسانى که داراى جهان‏ بینى الهى است آن را به گونه دیگرى تفسیر مى‏ کند. بر اساس بینش قرآنى و جهان‏ بینى که قرآن ارائه مى‏ دهد پیشرفت جوامع و انسان‏ها در پیشرفت فکرى و اعتقادى و علمى است که از حق سرچشمه گرفته باشد و اساس آن را اعتقادات صحیح تشکیل دهد و در عمل در چارچوب آموزه‏هاى دینى عمل کند چنین جامعه در همه ابعاد اقتصادى، سیاسى و اجتماعى و فرهنگى و علمى پیشرفت خواهد کرد. حال با توجه به این مطالب به بیان علمى پیشرفت و انحطاط جامعه پرداخته مى‏ شود. عزّت در قرآن کریم عزت از مباحثى است که قرآن کریم آن را مطرح مى‏ کند، عزّت از فضائل انسانى است و خوب و ذلّت از رذایل انسانى است و بد اما در حقیقت آن بیان ویژه خود را دارد. عزّت به صلابت و نفوذ ناپذیرى است و لازمه صلابت و نفوذ ناپذیرى پیروزى است، براساس آموزه‏ هاى قرآن عزّت به این معنا پیش خداست که قرآن فرمود: «فانّ العزة لله جمیعاً»(9) و اگر خدا عزیز محض است اگر کسى خواست از عزت سهمى ببرد، چاره‏ اى ندارد که با خدا رابطه داشته باشد، آن‏ها که با خدا رابطه دارند - مانند انبیاء و شاگردان آن ها از عزّت برخوردارند «العزّة للّه و لرسوله و للمؤمنین؛(10) پیامبر عزیز است، مؤمنان عزیزند و سرّ بهره مندى آن از عزت وابستگى آن‏ها به خداست» برخى به دنبال عزّت هستند اما نمى‏ دانند که عزّت کجاست و راه آن چیست چنان چه اگر انسانى تشنه است و به دنبال آب است اول باید سرچشمه و محل وجود آب را بشناسد و در ثانى راه رسیدن به چشمه و دستیابى به آب را نیز بداند در این صورت اگر حرکت کرد و به آب رسید و از آن استفاده کرد خود را از تشنگى نجات مى‏ دهد. قرآن کریم در باره منافقان فرمود: آنان به دنبال عزّت هستند ولکن بى راه مى‏ روند زیرا عزّت واقعى پیش خداست. «ایبتغون عندهم العزّة فانّ العزّة لله جمیعاً؛(11) منافقان با کافران ارتباط برقرار مى‏ کنند آیا آن‏ها به راستى مى‏ خواهند از طریق این ارتباط به عزت برسند، در حالى که تمام عزت‏ها مخصوص خداست». زیرا عزت همواره از علم و قدرت سرچشمه مى‏ گیرد و تنها خدا علیم و قادر مطلق است ولى کفار قدرت و علمشان ناچیز است از این رو آ نها نمى‏ توانند عزت را براى شما فراهم کنند. در آیه دیگرى مى‏ فرماید: عده‏اى عزت را از راه گناه تعقیب مى‏ کنند نه از راه تقوا و لذا به آن‏ها گفته مى‏ شود از خدا پروا داشته باش، او عزت را در سایه گناه مى‏ داند «و اذا قیل له اتق الله اخذته العزّة بالاثم».(12) این آیات نشان مى‏ دهد که عزت را باید در سایه ارتباط با خدا بیابند زیرا سرچشمه عزت‏ها اوست نه کفار و بیگانگان و نه راه گناه بلکه باید با خدا رابطه برقرار کرد و از گناه پرهیز کرد. از این رو در سوره فاطر فرمود: «من کان یرید العزّة فلله العزّة جمیعاً الیه یصعد الکلم الطیّب و العمل الصالح یرفعه و الذین یمکرون السیئات لهم عذاب شدید و مکر اولئک هو یبور؛(13) کسانى که عزت مى‏ خواهنداز خدا بطلبند، زیرا تمام عزت از آن خداست (و راه وصول آن کسب عزت در پرتو عزت الهى است) سخنان پاکیزه به سوى او صعود مى‏ کند و عمل صالح را بالا مى‏برد و آن‏ها که نقشه‏ هاى سوء مى‏ کشند عذاب شدید براى آن هاست و مکر و تلاش افسادگرانه آنان نابود مى‏ شود و به جایى نمى‏ رسد». بر اساس این آیه سرچشمه عزت خداست و راه رسیدن به آن عقیده خوب، منطق خوب، اوصاف نفسانى است که به سوى خدا صعود مى‏ کند و تنها عقیده و سخن کافى نیست بلکه عمل هم لازم است زیرا عمل صالح عقیده پاک را تقویت مى‏ کند که به سوى خدا صعود کند و وقتى صعود کرد به مرکز عزت نزدیک مى‏ شود وقتى به مرکز عزت نزدیک شد پیشرفت مى‏ کند و چیزى او را زایل نخواهد کرد و پیامبر و مؤمنان با کلمات طیّب و عمل صالح به مرکز عزت نزدیک شدند. در مقابل اگر کسى از خدا فاصله گرفت در بخش عقیده دچار انحراف شد و در عمل به نافرمانى خدا مبتلا گردید ذلت به سراغ او خواهد آمد. در واقع آن چه که از منظر قرآن به صورت عزت و پیشرفت است اعتقاد و عمل است که مواردى که ذکر مى‏ شود مصادیق آن اعتقاد و عمل مى‏ باشد. عوامل پیشرفت علل و عواملى که در پیشرفت انسان و جوامع انسانى مؤثر است فراوان است برخى طبیعى است و برخى فکرى است و برخى اجتماعى و برخى روحى و معنوى که در دین از آن‏ها سخن به میان آمده است. 1- عوامل طبیعى یکى از مسائلى که در پیشرفت جوامع مؤثر است شرایط طبیعى است که آدمى در آن زندگى مى‏ کند، اگر محیط طبیعى از سلامت و امکانات طبیعى مناسب برخوردار باشد پیشرفت مى‏ کند از این رو لازم است براى زندگى سرزمینى را انتخاب کند که از شرایط خوبى برخوردار باشد، امام صادق (ع) فرمود: سرزمینى را براى زندگى انتخاب کنید که وجود سه اصل طبیعى را در آن احراز کرده باشید «لاتطیب السکنى الّا بثلاث: الهواء الطیّب و الماء الغزیر العذب و الارض الخوّاره ؛(14) زندگى در یک شهر وروستا وقتى گوارا است که اولا مردم آن منطقه داراى هواى سالم بوده و از سلامت محیط زیست برخوردار باشند، زندگى بدون هواى سالم و پاکیزه گوارا نیست، ثانیاً آب فراوان خوشگوار داشته باشند و ثالثاً زمینى داشته باشند که نرم بوده و براى باغدارى و کشاورزى و مانند آن آماده باشد». براساس این سخن آدمیان در انتخاب محل زندگى و سکونت باید به دنبال انتخاب احسن باشد و محل زیبا و مناسب را براى زندگى انتخاب کند از این رو نمى‏تواند جایى را که نیاکان او براى زندگى انتخاب کرده‏اند اما به لحاظ طبیعى و شرایط آب و هوایى براى زندگى پاکیزه مناسب نیست به دلیل زندگى نیاکان خود. تعصب داشته باشد و زندگى در همان شرائط نامناسب را ادامه دهد. اصول انسانى پیشرفت امام صادق (ع) در کنار اصول سه گانه طبیعى به سه اصل انسانى اشاره کرده است که جامعه براى بقاء و دوام نیازمند به آن سه اصل است «لایستغنى اهل کل بلد عن ثلاثة یفزع فى امر دنیاهم و آخرتهم فان عدموا ذلک کانوا همجا، فقیهٌ عالمٌ ورعٌ، و امیرٌ خیرٌ مطاعٌ و طیّبٌ بصیرٌ ثقة؛(15) هر شهرى و کشورى نیاز به سرکرده است تا مردم در امور دنیوى و اخروى خود به آن‏ها پناه ببرند و حل مشکلات خود را از آن‏ها درخواست کنند به گونه‏ اى که اگر آن جامعه فاقد این عناصر سه گانه باشد زندگى آنها انسانى نبوده و از خیر بهره‏ اى ندارند اوّل داشتن فقهاى آگاه، مدیر، مدبر، وارسته و پارسا، فقهاى دین شناس دین دار. زیرا اگر دین شناس دین دار در جامعه حضور داشته باشد هم با عمل خود و هم با سخن خویش مى‏ تواند در دل‏هاى مردم نفوذ کند. دوم: فرمان روایان و مسئولین سیاسى که هم در بینش هوشمندانه مسائل را تحلیل کنند و هم خیر خواه جامعه باشند و اگر جامعه از چنین مسئولینى بهره‏ مند باشند به طور طبیعى مردم از آن اطاعت مى‏ کنند. زیرا این دسته از مسئولین داراى پشتوانه مردمى هستند و اگر رهبران سیاسى جامعه از پشتوانه مردمى برخوردار باشند، آن جامعه شکست نخواهد خورد. جامعه هیچگاه از زر یا زور یا نیرنگ اطاعت نمى‏ کند و اگر این عوامل بر جامعه مسلط شدند تا زمانى که سلطه هست و ترس و وحشت حاکم است ممکن است چیزى گفته نشود ولى اگر روزنه ضعیفى پیدا شد آن جامعه مخالفت خود را نشان مى‏ دهد و با عوامل زرو و زور و نیرنگ برخورد مى‏ کند. سوم: پزشک حاذقى که مورد وثوق جامعه باشد، هم از نظر فنّ پزشکى از تخصص برخوردار و هم به لحاظ امانت دارى، مورد اعتماد مردم باشد. با این بیان امام صادق(ع) معناى سخن رسول اکرم (ص) روشن مى‏ شود که فرمود: «انمّا العلم ثلاثة، آیةٌ محکمة او فریضةٌ عادلة او سنةٌ قائمة؛(16) علم سه چیز است آیه محکم و فریضه عادله و سنت قائمه، در واقع علم سه رکن است. از مقایسه این سخن رسول خدا (ص) و امام صادق (ع) روشن مى‏ شود که علم تنها علم تفسیر و فقه و اصول و کلام و عرفان و حکمت نیست بلکه مراد هر علمى است که در تأمین نیاز جامعه سهم داشته باشد و همین علم است که فرا گرفتن آن بصورت واجب عینى یا کفایى واجب است و اگر امتى به این علوم آشنا شدند یعنى در بخش اعتقادات داراى عقاید خوب و محکم و مستدل بودند و در بخش اخلاقى داراى اخلاق فاضله بودند و در بخش علوم طبیعى و تجربى از بیگانه، مستغنى و بى نیاز بودند و به بیگانه نیاز نداشتند و در عمل بر اساس قسط و عدل عمل کردند آن جامعه سالم است و پیشرفت خواهد کرد. در مقابل اگر جامعه فاقد دین‏شناس دین دار و مسئولین خیرخواه مطاع و پزشک آگاه و حاذق و مورد اعتماد باشد و یا در امور خود از جهت علمى و غیر علمى به بیگانه نیاز داشته باشد سقوط خواهد کرد. عوامل پیشرفت و سقوط از منظر امام على (ع) علل پیشرفت یک امت و نشانه‏ هاى سقوط در بیانى از امیرالمؤمنین (ع) نیز تبیین شده است که به آن اشاره مى‏ شود حضرت فرمود: «یستدلّ على ادبار الدول باربع تضییع الاصول، والتمسک بالغرور، تقدیم الاراذل و تأخیر الافاضل؛(17) دولت‏ها و جوامع زمانى به انحطاط گرایش پیدا مى‏ کنند که اصول ارزشى از بین برود و نیرنگ به عنوان اصل ارزشى مورد قبول قرار گیرد، فرومایه گان سمت‏ها و مسئولیتها را به عهده گیرند و کسانى که فاضلند منزوى شوند. بنابراین اگر انسان با مطالعه دریافت اصول ارزشى در جامعه تضییع شده و تباه گردیده و نیرنگ و غرور و فریب جاى آن را گرفته و همچنین اگر پست‏ هاى حساس جامعه در اختیار فرومایگان قرار گرفته و انسان‏هاى فاضل و شریف از تصدى آن مشاغل محرومند ، مى‏ تواند استدلال کند که آن جامعه به سوى سقوط و انحطاط مى‏ رود و اگر یافت که اصول ارزشى بر ارکان جامعه حاکم است، صداقت و امانت دارى و تلاش و کوشش و عدالت و آزادى در آن جامعه برجسته است وانسان‏هاى شریف و فاضل مسئولیت‏ هاى گوناگون را به عهده دارند آن جامعه پیشرفت خواهد کرد. در بیان دیگرى امام على (ع) فرمود: «یستدل على الادبار باربع، سوء التدبیر وقبح التبذیر و قلة الاعتبار وکثرة الاعتذار؛(18) بر ادبار دولت‏ها به چهار چیز استدلال مى‏ شود 1- بدى تدبیر 2- زشتى اسراف و تبذیر 3- کمى اعتبار 4- بسیار مغرور شدن و یا بسیار پوزش خواستن». بر اساس این بیان اگر جامعه‏ اى از مدیریت خوب بهره‏ مند نباشد و گرفتار اسراف و تبذیر و ریخت و پاش مالى باشد و از حوادث درس عبرت نگیرد و براى حوادث پیش بینى نشده، چاره‏اندیشى وآینده نگرى نداشته باشد و به دلیل خطاهایى که مرتکب مى‏ شود پیوسته پوزش بطلبد یا پیوسته در دام غرور باشد. آن جامعه و دولت سقوط خواهد کرد. ولى در مقابل آن اگر جامعه از مدیریت و برنامه ریزى خوب برخوردار باشد و از اسراف و تبذیر دورى گزیند و از حوادث و رویدادها درس عبرت بگیرد و از خطاء و اشتباه بجاى عذرخواهى بعد از خطا اجتناب کند پیشرفت خواهد کرد، چنان چه همان حضرت فرمود: «حسن التدبیر و تجنّب التبذیر من حسن السیاسة؛(19) نیکویى تدبیر و دورى و اجتناب نمودن از اسراف از نیکویى سیاست است». نتیجه‏ گیرى: در این مقاله اصل مسئله پیشرفت و انحطاط مطرح شد و بیان گردید که معناى انحطاط و پیشرفت روشن است اما مهم تفسیر و بیان علل و عوامل آن است که این مسئله مهم مبتنى بر جهان‏ بینى و بینشى است که تفسیر کننده آن را تبیین و بر آن اساس علل و عوامل آن را بیان مى‏ کند سپس بر اساس جهان‏ بینى دینى به برخى عوامل طبیعى و انسانى پیشرفت و انحطاط اشاره شده است. پى‏ نوشت‏ ها: - 1. سوره طه،آیه 64. 2. سوره نحل، آیه 92. 3. واژه اربى، از ماده ربوه به معناى برآمدگى و برجستگى است، برجستگى زمین در بیابان را (ربوه) مى‏گویند. ربا نیز چون برآمدن مال بدون تلاش و کوشش است از همین ماده مشتق است. 4. سوره مریم، آیه 74. 5. سوره سبأ، آیه 37. 6. سوره سبأ، آیه 45. 7. سوره الاعلى، آیه 14. 8. سوره شمس، آیه 9. 9. سوره نساء، آیه 129. 10. سوره منافقین، آیه 8. 11. سوره نساء، آیه 129. 12. سوره بقره، آیه 206. 13. سوره زمر، آیه 10. 14. تحف العقول، انتشارات جامعه مدرسین، ص‏320. 15. همان، ص‏321. 16. اصول کافى، ج 1، ص‏32. 17. شرح غرر و درر، ج 6، ص‏450، شماره 10965. 18. شرح غرر و درر، ج‏6،ص 449. 19. همان، ج 3، ص 385. پاسدار اسلام ـ ش 298 - مهر 85

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

صفحه‌ها