كلام

با سلام با فرض پذيرش عالمي به نام ذرپيش از زندگي دنيا دسته اي از روايات پيرامون آن وارد شده است كه عده اي افراد بشر در همان عالم سوء انتخاب داشته و مثلا سر باز زده اند يا اقرار نكرده اند يا ولايت را نپذيرفته اند و از اين قبيل. 1- حال سوال اين است كه اگر محتواي اين دسته را بپذيريم و سندا و دلالتا خدشه اي نكنيم آيا صرف همان انكار برخي انسان ها موجب عصيان و عقاب ميشود يا خير؟ 2- اگر پذيرش مفاد اين روايات (يا حتي آيه اي از قرآن با اين اوصاف) باعث انكار اصول مسلم عقلي مثل اصل اختيار در عالم يا مثلا اصل تكليف و ثواب و عقاب و... شود بايد چه برخوردي با اين دسته از آيات و روايات كرد؟ اگر بايد طرد شوند به چه دليل؟ با تشكر

پرسش: عام ذرشرح : با فرض پذيرش عالمي به نام ذرپيش از زندگي دنيا دسته اي از روايات پيرامون آن وارد شده است كه عده اي افراد بشر در همان عالم سوء انتخاب داشته و مثلا سر باز زده اند يا اقرار نكرده اند يا ولايت را نپذيرفته اند و از اين قبيل. 1- اگر محتواي اين دسته را بپذيريم و سندا و دلالتا خدشه اي نكنيم، آيا صرف همان انكار برخي انسان ها موجب عصيان و عذاب مي شود ؟

پاسخ:
با سلام و تشکر به خاطر ارتباط تان با اين مرکز
در مورد «عالم ذر» منابع محدودي در آيات و روايات وجود دارد. در نتيجه اختلاف در مورد اصل اين عالم و ويژگي هاي آن بسيار است ، اما در هر صورت آياتي(1) وجود دارد که مفادش آن است که از فرزندان آدم پيمان بر ربوبيت خدا گرفته شده، اما اين پيمان چگونه و در چه زمان بوده است، توضيحي نمي‏دهد. از اين جهت مفسران درباره اين پيمان اختلاف کرده‏اند.
در ذيل به برخي از اين نظريه‏ها اشاره مي‏کنيم:
أ) نظريه محدّثان اسلامي‏
محدثان اسلامي براساس فهم برخي از روايات بر اين باورند که خداوند به هنگام آفرينش آدم، تمام فرزندان آينده او را به صورت موجودات ريز درآورد و به آنان گفت: «ألست بربّکم» آنان گفتند «بلي» سپس همگي را به صلب و پشت آدم بازگردانيد. آنان هنگام خطاب الهي داراي عقل و شعور کافي بودند و سخن خدا را شنيدند و پاسخ او را گفتند. اين پيمان به اين خاطر از آنان گرفته شد که راه‏هاي عذر در روز رستاخيز را روي آنان ببندد.(2)
اشکالاتي بر اين نظر وارد شده است که محققان به آن اشاره کرده‏اند. (3)
ب) نظريه برخي مفسران‏
گروهي از مفسران معتقدند بايد آيه را بر توحيد فطري حمل نمود. در توضيح نظريه خود گفته‏اند: انسان با رشته غرائز و استعدادها و انواع تقاضاها و درخواست‏هاي طبيعي و فطري به جهان گام مي‏نهد. آدمي هنگام تولد و خروج از صلب پدر و دخول به رحم مادر و در وقت انعقاد نطفه، ذره‏اي بيش نيست، ولي در اين ذره استعدادهاي فراوان و لياقت‏هاي قابل توجهي است، از آن جمله استعداد و فطرت خداشناسي. با تکامل اين ذره در بيرون رحم، تمام استعدادها شکفته شده و به مرحله کمال و فعليت مي‏رسد.
به عبارت ديگر: خدا انسان‏ها را از پشت پدران و رحم مادران بيرون آورد و آفرينش آن‏ها را با خصوصياتي ترکيب داد که پيوسته پروردگار خود را بشناسند و نياز خود را به او احساس کنند.
هنگامي که انسان‏ها به نياز خود به خدا توجه پيدا کردند و خود را غرق در نياز ديدند، گويي به آنان گفته مي‏شود:
من خداي شما نيستم؟ آنان مي‏گويند: چرا گواهي مي‏دهيم که خداي ما هستي.(4)
ج) نظريه علامه طباطبايي‏
علامه طباطبايي معتقدند اين آيه ناظر به وجود و حضور جمعي انسان‏ها در حضور خدا است؛ حضوري که غيبت در آن متصور نيست، گويي همه فرزندان آدم يک جا از پشت پدران گرفته شده، گرد هم جمع آمده‏اند و در برابر خدا حضور دارند. در اين حالت هر انساني خود را حضوري مي‏يابد و يافته‏اش گواهي روشن بر وجود خدا و خداوندگاري او است، ولي قرار گرفتن انسان‏ها در گردونه زمان و تحولات جهان، آدمي را چنان مشغول و از خود بي خود مي‏کند که از آن علم حضوري که به آفريدگار خود داشت، غافل مي‏گردد.(5)
آن چه تا اين جا آورديم، ديدگاه‏هاي برخي از محدثان، متکلمان و مفسران راجع به تفسير آيه ذر بود.
پس از بيان نظريات مختلف مي‏گوييم:
ظاهراً آيه شريفه گفت و گويي بين خدا و انسان مي‏باشد. در اين گفت و گو خداوند از انسان‏ها اقرار مي‏گيرد که پروردگار آنان است. اقرار گرفتن براي اتمام حجت بر انسان مي‏باشد که درآينده ادعاي غفلت نکند.
آيا گفت و گو به همين صورت که در آيه آمده، اتفاق افتاده است؟ موطن و عالمي که اين ميثاق گرفته شده، کجا است؟ دنيا يا غير آن؟ آيا اين ميثاق قبل از تولد انسان گرفته شده يا بعد از آن؟
در پاسخ به اين سئوالات نظريات مختلفي ارائه شده است.
آيت الله جوادي آملي بعد از بررسي نظريات مفسران در آيه، دو احتمال را موجه دانسته‏اند.
أ) بيان تمثيلي: هر چند ظاهر آيه حاکي از گفت و گويي بين خدا و انسان و گرفتن اقرار است، ولي اين آيه در مقام بيان واقع نيست، بلکه مقصود صرفاً تمثيل است.
خداوند در واقع از فرزندان آدم اقرار نگرفته، بلکه مراد آن است که گويا خداوند از همه انسان‏ها اقرار گرفته است. مسئله ربوبيت خدا و عبوديت انسان به قدري روشن است که گويا همه انسان‏ها گفتند «بلي». شيوه بيان اين آيه بيان تمثيلي است مانند آيه يازدهم سوره فصلت که فرمود: «سپس آهنگ آفرينش آسمان کرد و آن بخاري بود، پس از آن
به زمين فرمود: خواه يا ناخواه بياييد. آن دو گفتند: فرمان‏پذير آمديم»(6) آن دو گفتند با رغبت مي‏آييم، در حالي که در واقع گفت و گويي بين خدا و آسمان و زمين واقع نشده است.
پس در آيه ميثاق (عالم ذر) امر و نهي لفظي نيست، بلکه در حقيقت تمثيل است.
بايد توجه داشت که خود قرآن بيان نموده که درصدد تمثيل است.
«اگر قرآن را برکوهي فرو مي‏فرستاديم، يقيناً آن کوه را از بيم خدا فروتن و از هم پاشيده مي‏ديدي و اين مثل‏ها را براي مردم مي‏زنيم؛ باشد که آنان بينديشند».(7)
در اين آيه خداوند مي‏فرمايد که انزال قرآن بر کوه مثلي است که براي به تفکر واداشتن انسان به کار رفته ، بنابراين احتمال گفت و گوي ذکر شده در آيه ميثاق، صرفاً تمثيلي است براي بيان وضوح ربوبيت خدا و عبوديت انسان.(8)
ب)بيان واقعي: معناي دوم که بيش تر مورد نظر است، اين مي‏باشد که آيه صرفاً تمثيل نيست، بلکه به لسان گفت و گو از واقعيتي سخن مي‏گويد که در خارج رخ داده و واقعيت اين است که خداوند با زبان دو حجت خود با انسان سخن گفته : يکي زبان عقل (پيمبر دروني انسان) و ديگري زبان وحي از طريق انبيا (پيامبران بيروني). اين دو حجت، خدا را به انسان مي‏نمايانند و ربوبيت او را بيان مي‏کنند. اين دو از هيچ انساني دريغ نشده است.
با وجود اين دو حجت، ديگر انسان نمي‏تواند ادعاي فراموشي و غفلت کند.
نکته‏اي که از آيه به دست مي‏آيد، نوعي تقدم اين ميثاق بر زندگي انسان مي‏باشد. از اين رو حجت باطني (عقل) و ظاهري(وحي) هر چند تقدم زماني بر انسان و اعمال ارادي او ندارد، ولي بر مکلف شدن انسان حداقل تقدم رتبي دارد؛ يعني ابتدا حجت بر عبد تمام مي‏شود، سپس مکلف به تکاليف الهي مي‏گردد. بنابراين مقصود آيه، گفت و گوي لفظي بين خدا و انسان نيست، بلکه اعطاي دو حجت محکم الهي به انسان است.
با توجه به معناي فوق موطن و عالمي که اين ميثاق الهي در آن رخ داده، دنيا مي‏باشد و براي هر انساني بعد از تولد او چنين چيزي رخ مي‏دهد.
بنابراين آيه ميثاق هيچ دلالتي بر ازلي بودن انسان يا حتي هرگونه وجودي قبل از تولد براي آدمي ندارد، بلکه آيه يا صرفاً يک تمثيل است، نه بيان واقع و يا از واقعيت اعطاي حجت باطني و ظاهري سخن مي‏گويد که مربوط به بعد از تولد انسان مي‏باشد.(9)
براي آگاهي بيش تر ر.ک: فطرت در قرآن، تفسير موضوعي قرآن کريم، آيت‏الله جوادي آملي، نشر اسراء قم، فصل سوم. اين کتاب به اقوال مختلف درباره آيه ميثاق پرداخته و بعد از نقل اقوال مختلف، دو نظر فوق را پذيرفته است.
پي‏نوشت‏ها:
1. اعراف(7) آيه 172 - 174.
2. مجمع‏البيان، ج‏5، ص 390، بيروت، مؤسسه اعلمي؛ تفسير فخررازي، ج‏15، ص 47 - 46، چ داراحياءالتراث، بيروت.
3. تفسير تبيان، ج‏5، ص 28؛ مجمع‏البيان، ج 4، ص 390.
4. مجمع‏البيان، ج‏4، ص 391؛ تفسير ظلال القرآن، ج‏9، ص 59 - 58؛ تفسير رازي، ج‏15، ص 53.
5. تفسير الميزان، ج‏8، ص 455.
6. فصلت(41) آيه 16.
7. حشر(59) آيه‏21.
8. جوادي آملي، عبدالله، فطرت در قرآن، ص 123 - 126 و 135.
9. همان.

پرسش: اگر پذيرش مفاد اين روايات (يا حتي آيه اي از قرآن با اين اوصاف) باعث انكار اصول مسلم عقلي مثل اصل اختيار در عالم يا مثلا اصل تكليف و ثواب و عقاب و... شود ،بايد چه برخوردي با اين دسته از آيات و روايات كرد؟ اگر بايد طرد شوند، به چه دليل؟
پاسخ:
آموزه‌هاي وحياني (آيات قرآن و روايات متواتر) ممکن است ظاهر برخي از آن ها با قواعد عقلي ناسازگار تلقي شود ، ولي روح وحي و عقل هرگز با هم تعارض ندارد، ولي در خصوص مواردي که تعارض بين مباني عقلي و ظواهر آيات و يا روايات احساس شود، بر اساس آنچه در علم اصول فقه بيان شده، ظاهر آن آموزه‌هاي وحياني به نحوي بايد توجيه شود تا با مباني مسلم عقلي تعارضي نداشته باشد . يعني در چنين مواردي مراد شارع مقدس چيزي نيست که از ظاهر آن آيه و يا روايت فهميده مي‌شود بلکه آن‌ها در صدد بيان حقيقت ديگر بوده که بايد بدان رسيد و ظاهرش حمل بر قواعد عقلي مي شود ،يعني حکم عقل و از ظاهر آيه و يا روايت دست برمي‌داريم.
اين کار هر کس نيست . هر کس نمي‌تواند به مجرد آن که ظاهر يک آيه و يا روايتي با عقل و فهم او قابل درک نشد، آن را رها کند . به اصطلاح به حکم عقل خودش عمل نمايد. اين کار که در
موردي عقل و ظاهر شرع ممکن است با هم تعارض داشته باشد، يک کار تخصيصي است . بايد سال ها در حوزه‌هاي علمي فنون مختلف علوم اسلامي را فرا گرفت و به درجه اجتهاد رسيد. آن گاه در صورت برخورد به موارد تعارض عقل و آيه و يا روايت تصميم‌گيري نمود.
اين شيوه برخورد حقيقتي است كه از جانب خود معصومين به ما رسيده است. براي كيفيت برخورد با روايات معارض با اصول و مباني ديني و قراني راهكارهاي معيني ارائه شده است؛ در اين باره مطالعه کتاب اصول فقه، شهيد مطهري که در ضمن مجموعه آثار چاپ شده توصيه مي شود .

با توجه به این که خدا از سرنوشت همه ی انسان ها آگاه است آیا این یک نوع نوع جبر در سرنوشت نیست به این مفهوم که انسان ها نمی توانند چیزی بشوند به جز آنچه خدا به آن علم دارد

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
تصور بسياري از مردم اين است كه سرنوشت انسان از پيش رقم خورده و هر چه بر انسان واقع مي‏شود. از پيش طراحي و تعيين شده است و انسان در تغيير آن نقشي نمي‏تواند. داشته باشد. اما حقيقت چنين نيست. و هرگز قضا و قدر الهي که امري مسلم و درست است به معناي جبر و سرنوشت حتمي و بدون اختيار ما نيست .
در همين رابطه اگر کمي دقت کنيم در مي يابيم علم و آگاهي خدا از آينده انسان و ساير موجودات عالم هيچ ربطي به اعمال وکارهاي انسان و موجودات ديگر ندارد.
اين كه خدا مي‏داند در آينده فلان شخص چه خواهد كرد و چه نخواهد كرد، تأثيري در عمل فرد ندارد، مانند: معلمي که از قبل بداند کدام دانش آموز در امتحان نمره بدي مي آورد، آیا در امتحان او تاثيري خواهد داشت؟ آيا مي توان گفت چون معلم از نتايج ضعيف او مطلع بود پس او مستحق توبيخ نيست؟ مسلما خير زيرا نتايج ضعيف اين دانش آموز معلول علت هاي خاص خود مانند کاهلي و تنبلي اين دانش آموز است که اطلاع قبلي معلم ربطي به آنها ندارد.

با سلام قبل از اینکه ازدواج کنم به درگاه خداوند توکل کردم تا با کسی ازدواج کنم که به خیر و صلاحم است و از او خوشبختی ام را در این ازدواج خواستم . اما توکلم نتیجه ای عکس داد و متاسفانه همسرم فردی خائن از آب درآمد که به خاطر عشق و علاقه اش به دختری دیگر مرا طلاق داد .متاسفانه این طلاق تا به امروز هیچ نتیجه ای جز بدی برایم به همراه نداشته است . من بسیار افسرده شده ام و نه دیگر انگیزه ای برای انجام امور دینی دارم و نه حتی برای یک زندگی عادی . حتی خواستم یک بار خودکشی کنم که بی نتیجه ماند. رفت و آمد را با تمام اقوام و دوستان قطع کردم چرا که دیدن افراد هم سن و سالم که بر خلاف من , زندگی خوب و موفقی دارند مرا آزار می دهد . بعد از این حادثه دچار بیماری قلبی نیز شده ام که مطمئنم روزی مرا از پا در خواهد آورد. چرا خداوند پاسخ اعتماد من به خودش را اینگونه داد ؟ اگر غیر از این است که بعد از توکل , خداوند آن چیزی را در برابرت قرار می دهد که به خیر و صلاحت باشد ,پس چرا توکل من این گونه پاسخ داده شد؟ آیا موارد مذکور را می توان خیر و صلاح یک فرد تلقی کرد؟ افسردگی , بی ایمان شدن و ..... ؟ آیا طلاق اصلا خیر و صلاحی هم می تواند برای کسی به همراه داشته باشد ؟ اگر خداوند را به مانند پدری خیر خواه برای دخترش در نظر بگیریم , کدام پدر را میتوان یافت که برای دخترش به جای یک زندگی آرام , طلاق و جدایی را بخواهد؟

باعرض سلام و تشكر از ارتباط شما با اين بخش.
لطفا به نكات زير دقت فرماييد:
1- برداشت شما از توكل و به طور كلي برداشت تان نسبت به خدا و امامان درست نيست زيرا نمي توانيم چه عمدي و چه غير عمد با توكل بر خدا دست مان را به آتش بزنيم و انتظار داشته باشيم كه نسوزد.
2- اگر قرار بود خداوند براي حل مشكلات و مصائب ما كاري انجام دهد، مصيبت ها و مشكلات را براي بهترين بندگانش قرار نمي داد، زيرا آن ها دايم به ياد خدا بوده و رفتارهاي خدايي داشتند. چرا امامان معصوم براي امرار معاش به كارهايي مانند چوپاني ، كشاورزي مبادرت مي ورزيدند در حالي با يك دعا مي توانستند بهترين روزي ها را براي خود و همسر و فرزندان شان داشته باشند و مشغول عبادت نشوند؟
3- خداوند هيچ وقت نفرموده كه از راه غير عادي من مشكلات شما را حل مي كنم .شايد فردي كه اصلا خدا را قبول نداشته باشد، ولي از راه منطقي و عاقلانه مسيري را طي كند ، به ايشان هيچ آسيبي نرسد اما فردي كه مذهبي است به دليل اينكه مسير مناسبي را انتخاب نكرده، دچار مشكل شود.اگر اندك تحقيق محلي و دقيق و جزيي درباره زندگي گذشته طرف مقابل و وضعيت خانوادگي و فرهنگي و... داشتيد ،متوجه دلبستگي ايشان به فردي ديگر بوديد و اين مشكل را ريشه يابي مي كرديد .
4- به هر حال هر رفتاري بر اساس نيازهايي اتفاق مي افتد . بايد به اين پرسش جواب دهيد كه همسر من چه نيازي به برقراري رابطه با فردي غير من را داشته است .اگر به من علاقه مند بود، چرا انتخاب نكرده و..؟
5- در وضعيتي كه هستيد، نياز شديد و اور‍ژانسي به مشاوره حضوري داريد كه احتمال مصرف داروهاي آرامش بخش در شما وجود دارد. بنابراين بهتر است در اين وضعيت به افكار و احساسات تان برچسب واقعيت نزنيد و آن ها را بيمارگونه بدانيد . براي درمان شوك ناشي از طلاق به مشاوره حضوري اقدام كنيد . به هيچ وجه به تصميم هاي مهم زندگي در اين وضعيت روحي و رواني مبادرت نكنيد. موفق باشيد.

با عرض سلام وخسته نباشيد ايام ماه مبارک رمضان را به شما تبريک عرض ميکنم و از شما بزرگواران التماس دعا دارم وايام شهادت مولاي متقيان حضرت علي عليه السلام را به شما تسليت ميگويم بنا به حکمت 440نهج البلاغه حضرت علي فرموده که خواب ديدن ها چه بسا تصميم هاي روز را نقش بر آب کرده است که سعدي اين مطلب را اينگونه بيان کرده خواب نوشين بامداد رحيل باز دارد پياده را ز سبيل مفهوم عبارات فوق چيست؟ بااين مطالب فوق پس خوابها يا همان روياي صادقه که انسان ميبيندچه مي شود سوال ديگري که از شما بزرگواران داشتم اين بود که براي روياي صادقه که از آينه خبر ميدهد آيا زمان و شرايط خواستي دارد واگر هر وقت خواب آينده را ببينيم به منزله اين است که اين خواب روياي صادقه است با تشکر فراوان ازشما عزيزان و بزرگواراني که شبه ها و سوالات مردم را پاسخ ميدهيد

پاسخ: پرسشگر گرامي باسلام و تشکر از ارتباط با اين مرکز.
رؤيا و خواب ديدن، هميشه از مسائلى بوده است كه فكر افراد عادى و دانشمندان را از جهات مختلفى به خود جلب كرده است.
از آيات متعدد قرآن کريم مي توان استفاده کرد كه حداقل، پاره‏اى از رؤياها صادقه و انعكاسى از آينده دور يا نزديك مى‏باشد. نظيرخواب حضرت يوسف و خواب عزيز مصر و رؤياى پيغمبر اکرم(ص) و خواب ابراهيم (ع ) .
در روايتى از پيامبر مى‏خوانيم :« الرؤيا ثلاثة بشرى من الله و تحزين من الشيطان و الذى يحدث به الانسان نفسه فيراه فى منامه ؛
خواب و رؤيا سه گونه است: گاهى منشأ الهي دارد و بشارتى از جانب خداوند است. گاهي ناشي از القاي شيطان و زمينه ساز غم و اندوه از سوى او است . گاه نيز مسائلى است كه انسان در فكر خود مى‏پروراند و به اصطلاح حديث نفس است».
يعني آرزوها و دل مشغولي ها و يا بيم و اميد و ميل هاي انسان است که به نمايش گذاشته مي شود. (1)
روشن است كه خواب هاى شيطانى چيزى نيست كه تعبير داشته باشد، اما خواب هاى رحمانى كه جنبه بشارت دارد ، بايد خوابى باشد كه از حادثه اي در آينده پرده بردارد.
خواب و رؤيا بر چند قسم است:
1 - خواب­هاى مربوط به گذشته زندگى و اميال و آرزوها كه بخش مهمى از خواب­هاى انسان را تشكيل مي­دهد .
2 - خواب­هاى پريشان و نامفهوم كه معلول فعاليت توهم و خيال است(اگر چه ممكن است انگيزه‏هاى روانى داشته باشد).
3 - خواب هائى كه مربوط به آينده است و از آن گواهى مى‏دهد.
خواب­هاى مربوط به زندگى گذشته و جان گرفتن و تجسم صحنه‏هائى كه انسان در طول زندگى خود ديده است، تعبير خاصى ندارند، همچنين خواب­هاى پريشان و به اصطلاح اضغاث احلام كه نتيجه افكار پريشان، و همانند افكارى است كه انسان در حال تب و هذيان پيدا مي­كند ، تعبير خاصى نسبت به مسائل آينده زندگى نمي­تواند داشته باشد.
اما خواب­هاى مربوط به آينده دو گونه است:
يكى،خواب­ها صريح و روشن مى‏باشند كه به هيچ وجه تعبيرى نمى‏خواهند و بدون كم ترين تفاوتى در آينده دور يا نزديك تحقق مى‏پذيرد.
دوم: خواب­هائى است كه در عين حكايت از حوادث آينده بر اثر عوامل خاص ذهنى و روحى تغيير شكل يافته و نيازمند به تعبير است.
رؤيا از جهت آنچه كه انسان در خواب مي بيند و از حيث مقام و مرتبه وجودي انسان كه گيرنده و دريافت كننده آن صورت ها مي باشد داراي اقسامي است :
1- خوابي كه بسته به نوع مزاج بدني انسان يا خلقيات وي، مستند به اسباب خارجي طبيعي، مزاجي و يا اسباب داخلي يا اخلاقي و روحي انسان مي باشد. مثلا" گفته شده كسي كه مزاجش گرم است حركاتش مشوش و مضطرب بوده، خواب او هم پر از اضطراب است. اين خواب آشفته مستند به مزاج بدني خواب بيننده مي باشد يا اگر كسي ، انساني يا کاري را خيلي دوست داشته باشد، آن را در خواب مي بيند و يا نسبت به شخصي بغض و عداوت زياد دارد ، در خواب با او جدال مي كند. اين جدال و آن همراهي ، مستند به خلقيات و ملكات اخلاقي انسان است.
2- خوابي كه به حوادث خارج از مسائل و مزاجي و خلقي، مربوط است .در اين نوع خواب نفس انساني از عالم دنيوي گذشته و با توجه به همگوني كه با عالم مثال و عقل دارد، با آن دو مرتبط مي گردد . اين نوع خواب گاهي صريح و واضح است و تعبيرش آسان مي باشد مانند خواب حضرت ابراهيم در كشتن فرزندش حضرت اسماعيل . گاهي غيرصريح و روشن است كه ارجاع آن خواب به معناي اصلي خود مشكل و سخت است مانند خواب حضرت يوسف (ع ). در مواردي خواب غيرصريح است كه از اين نوع خواب به (اضغاث احلام) ياد مي كنند، يعني خواب هاي پريشان و آشفته .
خواب­ها از جهات ديگر به اقسام گوناگوني تقسيم مي شود: برخي از رؤياها ناشي از تأثير اسباب و عوامل خارجي مانند گرما و سرما و يا عوامل داخلي مثل مريضي و وضع مزاج و پر بودن معده و ناراحتي هاي روحي و غير آن، روي قوه خيال انسان و در نتيجه درچگونگي رؤيا و خواب مؤثر است. همچنين اخلاق و خصوصيات انساني تأثير زيادي در نوع تخيل دارد مانند اين که کسي يا چيزي و يا کاري را زياد و بيش از حد دوست داشتن .
البته اغلب خواب­ها ناشي از تخيلات نفساني است که برآمده از تأثير اسباب و عوامل خارجي يا داخلي است که در حقيقت حاکي از کيفيت عمل و اثر اين اسباب است .
-زمان خواب ديدن مثل سرشب يا وسط شب يا آخر شب يا بعد از نماز صبح نيز درچگو نگي رؤيا و صدق و کذب آن تأثير مي گذارد. معمولاً خواب‏هاى صادقه بعد از نيمه‏ شب تا پيش از اذان صبح مى‏باشد . خواب‏هاى بعد از نماز صبح غالبا قابل تعبير نيست، اگر چه با توجه به وضعيت جسمي وروحي متفاوت افراد نمي توان گفت هيچ يک از رؤياهاي بعد از صبح تعبير ندارد . حتى فصل‏هاى سال هم در تعبير خواب تأثير دارد؛ مثلاً فردى در پاييز ببيند كه درختان ميوه كرده است، دلالت بر ضرر وى دارد . اگر هنگام بهار همين رؤيا را ببيند، دلالت بر منفعت او دارد. حتى شغل کسي كه خواب مى‏بيند ،تأثير دارد ،مثلاً اگر كاسب خواب ببيند كاسه شير مى‏نوشد ، دلالت بر كسب مال دارد؛ ولى اگر دانشجو و طالب علم چنين خوابى ببيند، دلالت بر تحصيل علم دارد و... .
ابوبصير از امام صادق‌پرسيد: آيا خواب راست و دروغ هر دو يك منشأ دارد؟ حضرت فرمود: "درست است (با اين تفاوت كه‌) رؤياي دروغ و خلاف واقع را انسان در آغاز شب كه هنگام تسلط (شياطين‌) رانده شده و نابكار است مي‌بيند. اين گونه رؤياها تخيلات آدمي است كه دروغ و غير واقعي و بي‌فايده مي‌باشد. اما رؤياي صادق را بعد از گذشت دو سوم شب كه فرشتگان فرود مي‌آيند و آن پيش از سحر است مي‌بيند. اين گونه رؤياها راستند و به خواست خدا تحقق مي‌يابند مگر آن كه بيننده خواب جنب يا ناپاك خوابيده باشد و خدا را چنان كه شايسته است‌، ياد نكرده باشد. در اين صورت رؤيا، مختلف و با درنگ و تأخير تحقق مي‌يابد."0(2) ‌
بنا بر اين تشخيص اين كه چه خوابى صادقه است، كار دشوارى است .علم تعبيرخواب ، علمي افاضي و الهامي است .خداوند به هر کسي به تناسب صفاي باطنش ، تمام يا قسمتي ازآن را افاضه و عنايت مي کند .
اگر در مورد خواب و مسائل مربوط به آن به اطلاعات بيش ترى نياز داريد، مى‏توانيد به اين کتاب ها مراجعه کنيد :
1-كتاب معاد و جهان پس از مرگ نوشته آية الله مكارم شيرازى، ص 285
2 خواب و نشان هاي آن، اثر استاد محمد شجاعي، تدوين محمدرضا كاشفي
3-ترجمه ميزان الحکمه ، ج 4،ص1930 (مترجم آقاي شيخي )
معناي روايتي که از امام علي (ع) نقل کرده ايد، اين است که چه بسا شخصي در شب تصميم مي گيرد کاري را در اول صبح انجام دهد اما خوابي مي بيند که در پيش خود تعبير مي کند انجام آن به نفعش نيست از اين رو از انجامش منصرف مي شود.
پي‌نوشت‌ها:
1. تفسير الميزان، عربى، ج 10، ص 100؛ ميزان الحكمه، ج 4، ص 16، انتشارات مكتبه الاعلام الاسلامي.
2. روضه کافي ،کليني ،ج 8،ص91،ح 62 ؛مرأه العقول،ج 25،ص250.

با سلام و خسته نباشيد خدمت شما علم غيب (پرسياينس) چيست؟ در دين اسلام چه تعريفي براي آن شده و چه کساني اين علم را دارا هستند با تشکر فراوان

پرسش: علم غيب (پرسياينس) چيست؟ در دين اسلام چه تعريفي براي آن شده و چه کساني اين علم را دارا هستند ؟
پاسخ: پرسشگر گرامي باسلام و تشکر از ارتباط با اين مرکز.
علم غيب يا علم به غيب همان طور که از اسمش پيدا است ، علم به اسرار و نهان است، يعني علم به اسرار نهفته‏اى كه انسان به حسب عادت راه به علم آن ندارد.(1)
غيب مقابل حضور است . بر خداى متعال چيزى غيب نيست، علم او احاطه دارد به جميع اشياي گذشته و آينده . بالاتر از اين علم ذات به ذات كه غير متناهى است. نه اول دارد و نه آخر، يعنى چيزى كه براي ديگران غيب است، بر خداوند غيب نيست و اين مراتبى دارد. آنچه كه از حد امكان خارج است، مختص خدا است، زيرا وجود ممكن هر كه و هر چه باشد، محدود است. محدود پى به غير محدود نمي برد، بعد از تنزل از اين مرتبه مى‏گوييم: وجود مقدس حضرت رسالت و ائمه اطهار عالم هستند بر آنچه بر انبياي سلف و ملائكه مستور است. سپس انبيا عالم هستند بر آنچه بر امت مستور است، بعد مؤمنان عالم هستند بر آنچه بر كفار و اهل ضلالت مستور است، سپس علما عالم هستند بر آنچه بر جهال مستور است. (2)
علم غيب مختص به ذات اقدس الهي دانسته شده . لکن اختصاص مربوط است به علم غيب ذاتي و استقلالي، نه علم به غيب غير استقلالي ،چرا که پيامبران و امامان و اوليا به اتصال به علم لايزال الهي توان دريافت اين علم را از ذات احديت را دارند.
سبب اختصاص علم غيب ذاتي و استقلالي به خدا اين است كه غير او هر چه باشد، وجودش محدود است، ممكن نيست كه از حدش بيرون شده و به آنچه كه خارج از حد و غايت او است ، آگاه شود، معلوم است كه هيچ موجودى غير محدود و غير متناهى و محيط به تمام اشيا نيست، مگر خدا، پس تنها او عالم به غيب است.
علم غيب به صورت استقلالي مختص به خدا است، ولي پيامبر نيز با اتصال به علم خدا مي تواند از غيب آگاه شود.
پي نوشت ها :
1.ترجمه الميزان ،ج 7 ،ص 135.
2.أطيب البيان في تفسير القرآن، ج‏13، ص: 244.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

سلام سوال بنده این است: چه نوع موسیقی حرام است؟ این لینک رو مطالعه کردم:(موسیقی از نگاه رهبری) http://porseman.org/showarticle.aspx?id=501 اگر اطلاعات مفید دیگری هم هست ،ممنون میشم در اختیارم قرار دهید. اما قسمت مهم و اصلی سوالم اینکه ،موسیقی چه اثری بر انسان دارد؟ آیا باعث رشد او هم میتواند بشود؟آیا نیاز روح انسان هست؟ برخی میگویند موقع بخش موسیقی اصلا به محتوای آن توجهی نداریم،اما من میگویم موسیقی به صورت ناخودآگاه بر انسان اثر میگذارد.حالا از نظر علمی ،با دلایل علمی میخوام این موضوع رو ثابت کنم.خودم که اطلاعات ندارم،از شما خواهشمندم بنده را در این زمینه راهنمایی کنید. التماس دعا

پاسخ: پرسشگر گرامي باسلام و تشکر از ارتباط با اين مرکز.
موسيقي هاي لهوي و حرام ثابت شده است که ضررهاي‌فراواني ‌دارد، از جمله‌:
1ـ ضعف‌اعصاب ‌و اختلال‌حواس‌:
موسيقي ‌به ‌ويژه ‌آهنگ ‌هاي‌حساس ‌آن ‌تحريکاتي ‌در اعصاب‌"سمپاتيک‌" و "پارا سمپاتيک‌" به وجود مي‌آورد که‌در نتيجه ‌تعادل ‌اين ‌اعصاب به هم مي خورد و انسان ‌دچار ضعف ‌اعصاب ‌مي‌گردد:(1) دکتر« دلف‌آدلر» پرفسور دانشگاه‌ کلمبيا مي‌گويد:
بهترين ‌و دلکش‌ترين ‌نواهاي ‌موسيقي ‌شوم ‌ترين‌ آثار را روي ‌سلسله ‌اعصاب ‌انسان ‌باقي ‌مي‌گذارد. اصولاً شنيدن ‌موسيقي ‌و کنسرت ‌در اعصاب‌يک ‌نوع ‌اثر تخديري ‌ايجاد مي‌کند که ‌نجات ‌از آن ‌مشکل ‌است‌.
کساني که با موسيقي سر و کار دارند، معمولا عمر کوتاه تري دارند(2) . در اثر هيجانات روحي و رواني و وارد شدن فشار برقلب ، گرفتار سکته هاي قلبي مي گردند.
تأثير موسيقي بر معده: براساس آزمايش‌هايي كه پرفسور "‌لودويگ دوملينگ" درباره موسيقي‌هاي شب‌كوتاه، موزارت، سمفوني، سرنوشت بتهون، موزيك بيت، آوازهاي پاپ يعني موزيك مدرن نسل جوان انجام‌داده و آزمايش هاي مكرر انجام گرفته، ترشح عصاره گوارشي معده و اسيد كلريدريك در كساني كه به موزيك ‌پاپ گوش كرده بودند، پيش از سائرين تقليل و كاهش يافته بود.(3)
2- ضرر هاي ‌اخلاقي‌:
مجالس ‌موسيقي ‌از نظر زيان‌هاي ‌فردي ‌و اجتماعي‌، باعث ‌گناهان‌فراوان ‌مي‌شود. موسيقي ‌سهم ‌بزرگي ‌در به ‌وجود آوردن‌ ناپسندي ها و پليدي‌ها دارد. نغمات ‌موسيقي ‌اجتماع‌را به ‌فساد و انحراف ‌مي‌کشاند. موسيقي ‌مخصوصاً در محافل‌مختلط ‌و به‌ويژه در صورتي که ‌خواننده ‌زن ‌باشد، مهيّج ‌شهوت ‌و هوس‌است‌. باعث ‌شهوت‌ راني ‌و عشق ‌بازي ‌و اعتياد به آن ‌مي‌شود . جامعه ‌را دچار گناه ‌و لغزش‌هاي ‌فراوان ‌مي‌کند.
موسيقي انسان را به لهو و لعب و عيّاشي و‌بي بند و باري سوق مي‌دهد . باعث تزلزل اعتقادات مذهبي و لاقيدي مي‌شود. در روايات از رسول گرامي اسلام نقل شده : " سه چيز قلب انسان را پر قساوت مي‌گرداند: شنيدن و گوش دادن به‌صداها و گفتارهاي لهو؛ دنبال صيد رفتن براي خوشگذراني؛ به دربار شاهان رفت و آمد كردن."(4) باز فرمود: "‌چهار چيز قلب را فاسد مي‌كند و موجب نفاق قلبي مي‌شود: گوش دادن به لهويات؛ فحّاشي‌كردن؛ به دربار سلاطين رفت و آمد كردن و دنبال صيد رفتن".(5)
3 ـ بزرگ ترين ‌ضرر موسيقي‌هاي مبتذل و لهوي دوري ‌از خدا است‌.
‌سعادت ‌ياد خدا است ‌که ‌مايه‌ حيات ‌و اطمينان ‌قلب ‌مي‌شود. کارهاي‌غفلت ‌آور در اسلام ‌ناروا قلمداد شده ‌، موسيقي ‌و غنا و رقص ‌و مجالس ‌لهو و لعب ‌نقش ‌مؤثري ‌در غفلت ‌از خدا دارد.
‌اسلام‌ چيزي ‌را بدون ‌جهت ‌حرام ‌نمي‌کند. ‌موسيقي ‌چون ‌از جهات‌ مختلف ‌زيان ‌بخش‌است‌، در اسلام‌ تحريم شده است‌.
مسعده ‌بن ‌زياد مي‌گويد: در خدمت ‌امام ‌ششم ‌بودم ‌که ‌شخصي‌گفت‌: در همسايگي ‌من ‌کساني ‌هستند که‌ کنيزهاي ‌آوازه ‌خوان‌و موسيقي دان ‌دارند . گاه ‌و بيگاه ‌مي‌خوانند و مي‌نوازند. گاهي‌ که ‌براي ‌کاري ‌به ‌طرف ‌ديوار خانة ‌آنان‌ مي ‌روم‌، اندکي توقف ‌مي‌کنم ‌تا آواز آن‌ها را بهتر و بيش تر بشنوم‌! حضرت‌فرمود: ديگر اين‌ کار را تکرار مکن‌.(6)
پيامبر(ص‌) فرمود: " خدا مرا به ‌رسالت ‌بر انگيخته است ‌تا براي ‌مردم‌جهان ‌رحمت ‌باشم ‌. آنان ‌را به‌سوي ‌سعادت‌ راهنمايي ‌کنم‌. خدا فرمان ‌داده ‌که ‌آلات ‌موسيقي ‌را محو کنم‌ و کارهاي‌ جاهليّت ‌را براندازم‌. (7)
اگر انسان‌خود را در وادي ‌موسيقي‌هاي ‌مهيّج ‌و مطرب ‌و رقص ‌و پاي‌کوبي ‌بياندازد، کم‌کم ‌از خوبان ‌و خوبي‌ها فاصله‌مي‌گيرد.
از تلاوت ‌قرآن‌، رفتن ‌به‌ مساجد، خواندن ‌نماز و دوستان ‌صالح‌فاصله ‌مي‌گيرد، به ‌حدّي ‌مي‌رسد که ‌اصلاً از خوبي‌ها بدش‌مي‌آيد . بد و بدي‌ها را دوست ‌مي‌دارد . همواره ‌با آن‌ها همراه ‌مي‌شود.
بدترين آثار منفي خانوادگي موسيقي که تجربه آن را نيز ثابت کرده، آن است که غيرت ناموسي را در مردان و عفت و حيا را در زنان از بين مي برد.
2- با آنچه در مورد ضررهاي موسيقي اشاره شد، روشن مي شود که موسيقي نه تنها غذاي روح نيست، بلکه موسيقي لهوي سبب بيمارشدن روح و روان مي گردد و روح را معتاد و آلوده مي کند.
اگر موسيقي براي روح انسان مفيد بود، محال بود که اسلام آن را حرام کند .
‌پي نوشت:
1. اولين دانشگاه و آخرين پيامبر ،ج15 ،ص 182 به بعد ؛ شهيد هاشمي نژاد، مناضره دکتر و پير ،بخش موسيقي و اعصاب.
2. اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج15، ص 185 .
3. همان.
4و5. ‌ميزان الحكمه، عنوان 3122.
6 ،بيست‌پاسخ‌، مؤسسة‌در راه‌حق‌، ص‌191، به‌نقل‌ از وسائل‌الشيعه‌، ج‌2، ص‌957.
7. مستدرك‌الوسائل‌، ج‌2، ص‌458.

با سلام و با قبولي طاعات و عبادات شما من چند وقت پيش شروع به خواندن ؟آيت الكرسي مغربي كردم به گمان اينكه جزء ادعيه مشروع مي باشد . و تصميم داشتم كه 40 روز آنرا بخوانم . بعد از خواندن اين دعا در شب سرگيجه مي گرفتم و حالت بدي به من دست مي داد اما نمي دانستم . اما در روز پانززدهم ،مطالبي در يك سايت ديدم كه نوشته بود اين دعا اگر با رعايت مواردي نباشد ،مثلا شب خوانده نشود ، عوارض زيادي دارد مثل بدبختي و حتي ممكن است فرد را بكشد . يكي از افرادي هم كه اين دعا را خوانده بود اين اظهار نظر را كرده بود. خواهش مي كنم به من بگوئيد آيا خواندن اين دعا مي تواند اثر بدي داشته باشد و ممكن است اثرش باقي مانده باشد؟

پاسخ:
با مراجعه به اينترنت معلوم شد چيزي به نام "آيات مغربي" ساخته و پرداخته شده است، مثل يس مغربي،فيل مغربي،توحيد مغربي، حمد مغربي، آيت الکرسي مغربي ؛ بعد در توضيح گفته شده:
درست آن "مقرّبي" است، زيرا ارباب طلسم و ورد و افسون که اين آيات را ساخته و پرداخته اند، در بين آيات، دعاها و ذکر ها و آيات ديگر را مي خوانند و نام هاي ملائکه مقرب را مي برند و به آن ها متوسل مي شوند.
البته ارباب طلسمات براي اين دعاها و آيات و سوره هاي اختراعي، آثار و خواص بسيار برشمرده اند . متاسفانه جامعه متکي بر جهل و خرافه و شعار هم به اين ها بهاي زياد مي دهد.
دعا و عبادت بايد از جانب خدا و پيامبر و جانشينان پيامبر رسيده باشد .اين دعاها و آيات ترکيبي و تلفيقي همه ساخته دست افرادي ناشناس است که يا به علوم غريبه و ممنوعه و...اشتغال دارند يا از جانب دشمنان ماموريت خرافه سازي و ترويج خرافه دارند و هيچ کدام اين ها از معصوم نرسيده است.
شناخت ملائکه مقرب فقط با تعليم خدايي ممکن است . بشر به خودي خود راه ورود به اين حوزه را ندارد . بايد فقط با استناد به سخن قطعي پيامبر و امام و با استناد به روايات معتبر، ملائکه را معرفي کنيم و نام ببريم . اجازه توسل به آن ها بايد از جانب خدا و پيامبر رسيده باشد و اين دعاها هيچ کدام سند معتبر از معصوم و مبناي شرعي و ديني محکم ندارند. اين نام ها و اين ملائکه در کدام حديث معتبر معرفي شده اند؟ در کدام حديث معتبر چنين ذکر و دعا و وردي از جانب معصوم وارد شده است؟ خواندن اين دعاها اثر مثبت ندارد و بعيد نيست اثر بد داشته باشد چون گناه است و جعل و افترا مي باشد و آب ريختن به آسياب دشمنان دين است.

صفحه‌ها