سلام.من سوالات بسیاری دارم که البته با هم رابطه ی زیادی ندارند.دلیل اینکه سوالاتم بسیارند و البته نا مرتبط،این است که در ارتباطات قبلی بسیار دیر جواب می دادید.
1-وقتی کسی می پرسد فلان حکم برای چیست(در صورتی که زیاد باعقل جور در نمیاد)شما جواب میدهید خدا از وجودیت انسان (جسمی و آخرتی او)با خبر است برای همین راه سعات او را بهتر می داند،اما نقطه ی نقض کننده این مسئله اینجاست که حتی در ساده ترین احکام نیز تفاوت وجود دارد.در خصوص عقیده و تفسیر هم همینطور مثلا در مورد فلان آیه علامه ی طباطبایی یک چیز می گوید،فلانی یک چیز و الی ماشاالله تفسیر و احتمال وجود دارد.حال سوال من این است کدام راه سعادت شما که توی احکام سادتون اختلاف دارید از کجا معلوم که کدام واقعا راه سعادته و درسته؟این طور که معلومه راه های سعادت زیادن!!!!
2-آیا این انصافه که طرف نماز بخونه اما فقط بخاطر تلفظ عربی یا مسائلی از این قبیل بگیم باطله؟من خودم مدتیه که نماز نمیخونم به خاطر اینکه میگم چه فایده با این احکام شما همه جوره که نماز باطله!باز اگه مثلا می گفتید تلفظ عربی یا این که موقع وضو دست نباید بالا گرفته شود و امثالهم مستحب اند شاید میشد کنار اومد.
3-مگه نمیگیم عیسی به دینش،موسی به دینش و اینکه لا اکراه فی الدین واینکه باید به عقاید دیگران احترام بذاریم.پس چرا تو این مملکت همه باید روسری سرشون باشه؟هیچکس حق تبلیغ دینشو نداره؟به نظر من باید مردم خودشون انتخاب کنن.البته من با اینکه باید یه حدی باشه کاملا موافقم.مثلا در مورد حجاب به نظر من پایین ترین حالتش می تونه لباس تاپ باشه.نه این که کسی با سینه بند بیاد بیرون یا....
4-در مورد این مسئله که میگن آدم نباید پوشش و چیز هایی مثل اینکه مغایرت با عرف جامه دارد را استفاده کند:مگه در زمان انقلاب عرف جامعه برای مردان مو های بلند،شلوار پاچه گشاد نبود؟اما حالا اینطور نیست.پس بالاخره عرف هم یه جوری تغییر می کنه.می خواستم ببینم قضیه اش چجوریه.یعنی توضیح بدید.
5-این علما که این همه درس خوندن که تا به چیزایی مثل اینکه آدم باید دو بار آب بریزه یا سه بار که مطهر بشه،چه قدر به مملکت و پیشرفتش کمک کردند؟چه قدر این احکام مردمو از فقر نجات داد؟تازه کلی هم سر این احکام اختلاف دارن!!!
6-از برنامه ای در شبکه ی یک سیما شنیدم که خود دین اسلام حدود 100فرقه داره.تازه ادیان دیگه هم در سراسر دنیا وجود داره.پس چطور خدا توقع داره ما(مسلمان زاده ها)در 15 سالگی شروع به ادای تکلیف کنیم؟تازه مسئله اینکه شاید اصلا عمرمون کفاف نده تا دین حق رو انتخاب کنیم.ما باید حرف که را باور کنیم؟!تازه عقل انسان خیلی جاها کفاف نمیده!
7-آیا این عدالته که مثلا فردی تمام عمرش را عبادت کرده اما در اواخر عمر حالا به هر دلیلی کافر شده و مرده در قیامت به صورت کافر مورد محاسبه قرار بگیره و اعمال گذشته اش به گفته ی قرآن تباه بشه ؟
8-اینکه ما با شرایط یکسانی در این دنیا امتحان می دهیم به نظر شما بی عدالیتی نیست؟
منظورم اینکه قیافه،خانواده،کشور،وضعیت جسمی و.....
به نظر من باید شرایط کاملا یکسان باشه تا کسی بهونه ای نداشته باشه.
9-در مورد اینکه می گن حضرت داود با بتشیبا زنا کرده و.... توضیح دهید.
10-به نظرتون این همه احکام سختگیرانه،مثلا این که در حج واجب نباید پشه بکش،زن انسان به او حرام میشه و..... الکی نیست؟

پرسش 1:
سوالات مهم و متفاوت
شرح : سلام.من سوالات بسياري دارم که البته با هم رابطه ي زيادي ندارند.دليل اينکه سوالاتم بسيارند و البته نا مرتبط،اين است که در ارتباطات قبلي بسيار دير جواب مي داديد. 1-وقتي کسي مي پرسد فلان حکم براي چيست(در صورتي که زياد باعقل جور در نمياد)شما جواب ميدهيد خدا از وجوديت انسان (جسمي و آخرتي او)با خبر است براي همين راه سعات او را بهتر مي داند،اما نقطه ي نقض کننده اين مسئله اينجاست که حتي در ساده ترين احکام نيز تفاوت وجود دارد.در خصوص عقيده و تفسير هم همينطور مثلا در مورد فلان آيه علامه ي طباطبايي يک چيز مي گويد،فلاني يک چيز و الي ماشاالله تفسير و احتمال وجود دارد.حال سوال من اين است کدام راه سعادت شما که توي احکام سادتون اختلاف داريد از کجا معلوم که کدام واقعا راه سعادته و درسته؟اين طور که معلومه راه هاي سعادت زيادن!
پاسخ:
پرسشگر گرامي، با سلام و سپاس از ارتباط­تان با مرکز ملي پاسخگويي به سوالات ديني
اختلاف در دين زماني نقض کننده سعادتمندي و الهي بودن آن مي شود که اختلاف گفتار و احکام در کتاب آسماني و گفتار بزرگان آن دين باشد. اگر در کتاب خدا قرآن اختلاف بود يا پيامبر اسلام و ائمه اسلام عليهم السلام در يک مساله به چند گونه متناقض و متضاد با هم رفتار يا حکم مي کردند، مي توانستيم بگوئيم که ادعاي سعادت از طرف اسلام بي دليل است،چرا که يقينا اگر حق بود اختلافي نبايد در ذات آن و هدايت هاي آن وجود مي داشت. بر همين اساس خداي متعال اختلاف را از قرآن نفي کرده و آن را دليل بر الهي بودن قرآن معرفي نموده است :
أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيرا ؛
آيا در قرآن نمى‏انديشند؟ هر گاه از سوى ديگرى جز خدا ‏بود،در آن اختلافى بسيار مى‏يافتند.(1)
اختلاف در فتاواي فقها و علما ( با وجود اينکه اختلافات در موارد جزئي مي باشد،نه در اصول عقيدتي و احکام تکليفي ) نشأت گرفته از فهم آن ها است.با وجود اينکه کارشناسان ديني هستند و در اين راه زحمت فراوان کشيده اند و تمام سعي و تلاش و نيت و قصدشان اين است که آنچه را که نزد خداي متعال حکم حقيقي است، بيابند و به مردم معرفي کنند، افرادي هستند با تمام محدوديت هاي انساني . خطاهائي ممکن است در راه کشف حقيقت دچار شوند.
خدا از وجود انسان ( جسمي و آخرتي او ) با خبر است .براي همين راه سعادت او را بهتر مي داند. اختلافاتي که در احکام وجود دارد ،نه از علم خدا ،بلکه از فهم و علم علماي دين و ميزان توانائي آن ها در رسيدن به حقيقت ، نشات مي گيرد ،نه از ذات دين و علم خدا.
اختلاف مراجع در احکام ديني غالبا در جزئيات است. کم تر فقيهي وجود دارد که در يکي از احکام اساسي با نظر مراجع ديگر مخالف بوده و نظر متفاوتي داشته باشد. مانند اصل وجوب نماز و اجزا و شرائط آن.
اختلاف در يک موضوع اجتهادي و علمي امري طبيعي است ،از اين رو است که معمولاً در تمام علومى که نياز به اجتهاد و استدلال دارد، صاحب ‏نظران اختلاف نظر پيدا مى‏کنند. فقها و مجتهدها نيز در استنباط احکام اختلاف نظر دارند. فتواهاى متفاوت صادر مى‏کنند .اين مسئله در علوم تخصصي ديگر نيز وجود دارد.
علل اختلاف فتواي مراجع چند عامل اساسي است:
1ـ درجه و رتبة علمى افراد متفاوت است.
2ـ نحوة ورود و خروج آنان به بحث هاى علمى و تخصصى باعث اختلاف نظر و برداشت مي‌شود.
3ـ اختلافات مبنايى در اصول و فقه باعث اختلاف فتوا مي‌شود.
اختلاف نظر فقها به نحوة استنباط آن‌ها بر مى گردد. فقيه بايد حکم شرعى را از آيات و روايات معصومين استخراج کند . بر اساس آن‌ها حکم به حليت يا حرمت نمايد. در اين راستا با استفاده از مبانى اصولى خود به جرح و تعديل روايات مى پردازد. به يک جمع بندى نهايى مى رسد .چه بسا روايتى که دليل حرمت يا حليت است. به نظر فقيهى از نظر سند يا دلالت تمام باشد، ولى فقيه ديگر آن را مخدوش مى داند.
اين بدان خاطر است که گاهى از ائمه اطهار(ع) حکمى بر خلاف نظر خودشان به عنوان تقيه صادر مى‏شد، نيز جاعلان حديث براى تشويش اذهان و تخريب و تحريف دين و احکام الهى، احاديثى به نام امامان جعل مى‏کردند. تا کنون احاديث تقيه‏اى و جعلى در لابه لاى اخبار و احاديث ما موجود است. در اين جا علوم و دانش‌هاي مختلف مانند: علم الحديث و درايه الحديث و... براي فهم احاديث و روايات صحيح از غير صحيح به وجود آمده است.
همين مسئله کافى است که اختلاف نظر ايجاد شود. اين مسئله طبيعي است ،همان طورى که در رشته هاى ديگر علمى نيز بين کارشناسان اختلاف نظر وجود دارد، مثلاً يک جراح نظر مى دهد غده اى را بايد با عمل جراحى از بين برد، ولى جراح ديگر به اين نظريه اعتقادى ندارد و معتقد است با دارو قابل معالجه است.
از طرف ديگر در مواردى موضوع حکم با تحولات زمانى تغيير مى کند . به تبع تغيير موضوع حکم عوض مي‌شود، مثلاً در روايات از بازى با شطرنج منع شده حتى در رواياتى وارد شده که به شطرنج باز سلام نکنيد، ولى حضرت امام خمينى در پاسخ به استفتايى دربارة‌ بازى با شطرنج در فرض خروج از قمار و داخل شدن در مقوله ورزش ذهنى فرموده اند: بر فرض مذکور اگر برد و باخت در بين نباشد، اشکال ندارد(2) ،ولى بعضى از فقها براى خودِ شطرنج موضوعيت قائل اند و معتقدند در بستر زمان اين حکم تغيير نمى کند، چون تا شطرنج شطرنج است ،موضوع محفوظ است و حکم بر آن بار مي‌شود. اين اختلاف بر اساس تفاوت برداشت از موضوع است و اين که آيا شطرنج موضوعيت دارد يا آلت قمار بودن دخيل در حکم است؟
در مواردى اختلاف نظر فقها بر اساس دوگانگي در فهم قرآن و حديث است،‌مثلاً قرآن مجيد مى فرمايد: والمطلقات يتربّصن بأنفسهنّ ثلاثة قروء؛ يعنى زن هاى مطلقه بايستى سه قرء به انتظار بمانند.(3)
کلمة قرء که در اين آيه به کار برده شده، در زبان عرب به طور اشتراک لفظى براى دو معناي متضاد آمده: يکى به معناى پاکى و ديگرى به معناى عادت ماهيانة زنان. از اين جهت فقها در مفهوم اين آيه با هم اختلاف دارند. برخى معتقدند: زن مطلقه بايد بعد از طلاق دو مرتبه عادت ماهيانه ببيند و پاک شود . مرتبة سوم به محض اين که عادت ماهيانه ديد گرچه آن که از آن عادت بيرون نيامده و پاک نشده باشد ،مى تواند با مرد ديگر ازدواج کند. گروهى ديگر عقيده دارند تا زن مطلقه از عادت ماهيانه‌ مرتبة سوم بيرون نيايد و به کلى پاک نشود ،حق شوهر کردن ندارد، يعنى پس از اتمام مرتبة سوم مي‌توانند شوهر کنند.
با اين حکم واقعى خدا دربارة زنان مطلقه اى که بايد مدتى را به عنوان عده از شوهر کردن خوددارى کنند ،يکى است. در عين حال يکى مى گويد: مدت عده سه عادت ماهيانه تمام است . ديگرى مى گويد سه مرتبه پاک بودن از عادت شرط است . اختلاف از فهم آيه سرچشمه مى گيرد.(4)
اختلاف مراجع معظم تقليد در مسئله اي به معناي اختلاف در حکم خدا در آن مسئله نيست؛ زيرا همه فقها معتقدند که حکم واقعي هر مسئله‌‌اي يک چيز بيش تر نيست . آن ها تنها استنباط و فهم خود را از حکم واقعي بيان مي‌کند . هيچ کس مدعي نيست که تنها فهم او حکم واقعي الهي است تا اختلاف در حکم خدا پديد آيد . علت اختلاف، روشن نبودن حکم واقعي مسئله است که هر فقيهي مطابق فهم خود حکم مسئله را بيان مي‌کند. همان گونه که داروي واقعي هر بيماري همان است که بيمار را خوب کند، ولي گاهي مي‌بينيم پزشکان در مورد يک بيمار دارو‌هاي مختلف تجويز مي‌کنند .اين به خاطر روشن نبودن مرض است که هر پزشکي طبق تشخيص خود از مرض دارو مي‌دهد.
پي‌نوشت‌ها:
1. نساء (4) ، آيه 82.
2. امام خميني ، صحيفة نور، تهران ، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره) ، بي تا ، ج 21، ص 15.
3. بقره (2) آيه 288.
4. زين العابدين قرباني،‌درساية قلم، تهران ، سايه ، 1373 هـ.ش ، ص 201 ـ202.

پرسش 2:
آيا اين انصافه که طرف نماز بخونه، اما فقط بخاطر تلفظ عربي يا مسائلي از اين قبيل بگيم باطله؟من خودم مدتيه که نماز نمي خونم به خاطر اينکه مي گم چه فايده با اين احکام شما همه جوره که نماز باطله!باز اگه مثلا مي گفتيد تلفظ عربي يا اين که موقع وضو دست نبايد بالا گرفته شود و امثالهم مستحب اند شايد مي شد کنار اومد؟
پاسخ:

امام خميني ( ره ) در پاسخ به اين سؤال که آيا ادا کردن کلمات در نماز از مخرج واقعي شان واجب است ؟
فرموده اند : هنگام خواندن نماز بايد کلمات طوري ادا شود که عرف عرب آن را صحيح بداند . ( 1 )
بنا بر اين رعايت مخارج حروف همين مقدار که هر حرف را مشخص ادا کنيد که اشخاص عرب زبان بگويند درست ادا کرده ايد ، کافي است . ( 2 )
براي يادگيري مخرج حروف مي توانيد از نوارهاي قرائت بهره بگيريد که براي آموزش نماز تهيه شده است يا به کساني مراجعه کنيد که قرائت صحيحي دارند؛ مانند اساتيد قرائت قرآن .
براي آموزش تفصيلي به آدرس زير مراجعه نمائيد:
http://www.radioquran.ir/namaz/index.asp .
پي نوشت ها :
1 . امام خميني ، استفتائات ، ج 1 ، ص 158 ، سؤال 113 .
2 . آيت الله خامنه اي ، رساله اجوبه الاستفتائات ، سؤال 467 و 465 .
پرسش 3:
مگه نمي گيم عيسي به دينش،موسي به دينش و اينکه لا اکراه في الدين واينکه بايد به عقايد ديگران احترام بذاريم.پس چرا تو اين مملکت همه بايد روسري سرشون باشه؟هيچکس حق تبليغ دينشو نداره؟به نظر من بايد مردم خودشون انتخاب کنن.البته من با اينکه بايد يه حدي باشه کاملا موافقم.مثلا در مورد حجاب به نظر من پايين ترين حالتش مي تونه لباس تاپ باشه.نه اين که کسي با سينه بند بياد بيرون يا....
پاسخ:

آدمي با دقت و خردورزي مي‌تواند راه و آيين حق را باور کند و آن را برگزيند .در اين انتخاب کاملاً آزاد است. اما دو نکته در اينجا وجود دارد که بايد مورد توجه قرار گيرد:
1- اصل پذيرش دين آزاد است، اما اگر کسي دين را آگاهانه و آزادانه پذيرفت، آزادي در احکام ديني معنا ندارد ؛ يعني بگوييم مسلمان هستيم و اسلام را اختيار کرديم، اما آزادايم مثلاً نماز بخوانيم يا نخوانيم. بديهي است که وقتي اسلام را اختيار کرديم، التزام و تعهد خود را نسبت به احکام آن و فرامين خداوند نيز اعلام کرديم . با اين حال نمي‌توانيم بگوييم نسبت به احکام آن آزاديم که انجام بدهيم يا ندهيم. مثلاً ما آزاديم که داخل يک کشور يا منطقه اي بشويم يا نشويم، اما همين که وارد شدن به آن کشور را انتخاب کرديم، بايد نسبت به قوانين و احکام آن پايبند باشيم.
2- آزادي عقيده که در سوال مطرح کرديد، مي‌تواند درست باشد، اما آزادي عمل نه تنها در جامعه ديني و اسلامي، بلکه در هيچ جامعه اي وجود ندارد.
تمام جوامع کم و بيش محدوديت هايي را بر اساس اصول و موازين حقوقي و اخلاقي آن جامعه وضع مي‌کنند. جامعه آزاد مطلق نداريم. حتي در جامعه غربي امروز که خود را به عنوان جامعه باز و آزاد معرفي مي‌کند، محدوديت‌هايي وجود دارد. محدوديت‌هاي آن جامعه بر اساس اصول خاصي که خود تعريف مي‌کنند، اعمال مي‌شود. حتي در برخي از آن جوامع مشاهده مي‌شود که براي نوع پوشش مردان و زنان محدوديت‌هاي قانوني وضع شده است، يا مثلاً اگر خوردن مشروبات الکلي را آزاد مي‌دانند، هنگام رانندگي شخص را جريمه کرده و جلوگيري به عمل مي‌آورند. اين مسئله در جامعه ديني نيز وجود دارد، با اين تفاوت که در جامعه ديني احترام به قوانين ديني و مراعات آن که جنبه علني و اجتماعي دارند، نيز مد نظر قرار مي‌گيرد. بديهي است کساني که در يک جامعه ديني زندگي مي‌کنند، بايد احترام ارزش‌هاي ديني را داشته باشند و گناهان علني را انجام ندهند، اگر چه اصلاً مسلمان نباشند يا اعتقاد هم نداشته باشند. چنين شخصي در اعتقاد و باور داشتن يا نداشتن آزاد است و جوابگوي اعتقاد و اعمال و تکاليف خود نزد خدا است، اما مراعات و احترام به قوانين اجتماعي و در مسئله اي مانند حجاب، حفظ عفت عمومي در جامعه ديني لازم است .
3- حفظ عفت عمومي و تعادل اخلاقي جامعه به عنوان يک حق انساني و هنجار اجتماعي شناخته مي‌شود. در چنين شرايطي آزاد بودن شخص در نوع پوشش ممکن است موجب به هم خوردن تعادل اخلاقي جامعه، گسترش محرک غريزه جنسي و فساد اخلاقي، ايجاد آسيب‌هاي رواني و اجتماعي و تزلزل در بنيان‌هاي اجتماع مانند خانواده گردد.
در چنين شرايطي اين مسئله از يک موضوع شخصي خارج شده و يک موضوع اجتماعي تلقي مي‌شود. بديهي است که در چنين صورتي در هر جامعه­اي، آزادي‌هاي فردي به جهت منافع اجتماعي محدود مي‌شود. اين موضوع در هر جامعه‌اي وجود دارد، يعني به حقوق اکثريت افراد جامعه نظر مي‌شود. با اين تفاوت که در جهان غرب، مسئله هنجارهاي اخلاقي و مشکلات اشاره شده به عنوان مصالح اجتماعي تلقي نمي‌شود تا بر اساس آن آزادي فردي محدود شوند، اما در مقابل در همان جوامع بسياري از موارد به عنوان مصلحت‌هاي اجتماعي تصور شده و به جهت آن ها آزادي‌هاي فردي محدود مي‌شود.
وجود حد براي هر رفتار اجتماعي لازم است . نظر خود را با توجه به اطلاعات خود بيان کرده ايد، ولي به واقع چه کسي مي تواند بهترين قانون و حد را براي انسان و جوامع بشري در هر موردي مشخص کند ؟ آيا غير از خالق انسان که به همه پيچ و خم هاي وجودي و رفتاري او و جوامع بشري آگاهي کامل دارد ؟ از ضعف ها و قوت هاي او آگاه است و مي داند چه چيز باعث رشد او خواهد شد و چه امري با عث انحطاط انسان و جامعه انساني ؟ به چه دليل بايد نظر شما يا انساني که در حد يک آدم محدود از نظر علمي و بينشي است، مورد عمل و توجه قرار داده شود ،ولي نظر خدا، خالق انسان ناديده گرفته شود؟ دقت در اين امر ، حق را براي ما روشن خواهد کرد.

پرسش 4:
-در مورد اين مسئله که ميگن آدم نبايد پوشش و چيز هايي مثل اينکه مغايرت با عرف جامه دارد را استفاده کند:مگه در زمان انقلاب عرف جامعه براي مردان مو هاي بلند،شلوار پاچه گشاد نبود؟اما حالا اينطور نيست.پس بالاخره عرف هم يه جوري تغيير مي کنه.مي خواستم ببينم قضيه اش چجوريه.يعني توضيح بديد
پاسخ:

اين پوشش مغاير با عرف ،نامش در اسلام لباس شهرت است.
لباس شهرت، لباسى است كه پوشيدن آن براى شخص، به خاطر رنگ يا كيفيت دوخت يا مندرس بودن آن و علل ديگر، مناسب و معمول نباشد؛ به طورى كه اگر آن را در برابر مردم بپوشد، توجه آنان را به خود جلب نموده و انگشت نما مى‏شود يا مرد، لباس زن را بپوشد يا زن، لباس مرد را بپوشد . به طور کلي، هر لباسي که از نظر عرف مردم، غير معمول و زننده و موجب هتک و اهانت باشد، لباس شهرت است. (1)
در مورد پوشيدن لباس شهرت، بعضي مراجع فتوا به حرام بودن آن داده اند . بعضي مراجع، به احتياط واجب، آن را حرام دانسته اند. (2)
مطلب شما در مورد تغيير عرف درست است. بالاخره عرف به مرور زمان تغيير مي کند . هر کس در زمان خودش بايد از لباس شهرت دوري کند اما بايد به يک نکته توجه کنيد:
1. منظور از عرف در هر زمان عرف متدينان است ،نه عرف انسان هاي لاابالي و بي قيد و بند ،چرا که عرف آن ها و لباس معمولي از نظرشان ملاک نيست ،مثلا چادر پوشيدن و يا نقاب زدن براي خانم ها و يا لباس هايي که مورد تاييد دين هستند ، صرف اينکه در عرف شهري يا جايي معمول نيست، حرام نمي شود و اشکالي ندارد.
پس عرف و تغيير ان محترم است .البته در محدوده دين و ايمان . جايي که عرف جامعه اي پوشش آن ها با دين مغايرت دارد و ما لباسي بپوشيم که با ايمان و دين مناسب است ،اين پوشش مخالف با عرف لباس شهرت محسوب نمي شود.

پي نوشت ها:
1. آيت الله خامنه اي، أجوبة الاستفتائات، سؤال 1360؛ توضيح المسائل مراجع، مسئله 845.
2. توضيح المسائل مراجع، مسئله 846 و ذيل مسئله.

پرسش 5:
اين علما که اين همه درس خوندن که تا به چيزايي مثل اينکه آدم بايد دو بار آب بريزه يا سه بار که مطهر بشه،چه قدر به مملکت و پيشرفتش کمک کردند؟چه قدر اين احکام مردمو از فقر نجات داد؟تازه کلي هم سر اين احکام اختلاف دار؟>
پاسخ:

علما اين همه درس نمي خوانند که فقط به چيزهائي مثل اينکه آدم بايد دو بار آب بريزد تا پاک شود يا سه بار، علم پيدا کنند. دامنه علوم اسلامي و از جمله فقه اسلامي ،همه ابعاد مادي و معنوي زندگي فردي و اجتماعي انسان ها را شامل مي شود، چرا که دين اسلام دين جامعي است. هيچ بعدي از ابعاد فردي، اجتماعي، سياسي، اقتصادي، علمي، فرهنگي و ... انسان ها و جوامع بشري را رها نگذاشته و فراموش نکرده است.
علماي اسلام هر يک به فراخور استعداد و علاقه و احساس وظيفه اي که احساس مي کنند، به علومي مي پردازند . سعي در فهم و تبيين و انتقال آن ها به جامعه اسلامي و ساختن تمدن اسلامي را دارند.
عالمي در مسائل عقلي اسلامي و علومي مانند علم کلام و فلسفه و عرفان، به تحقيق و غور مي پردازد، عالمي ديگر در مسائل عبادي و فقهي و اجتماعي و سياسي و قضائي اسلامي تخصص پيدا مي کند. مي تواند احکام خدا را از کتاب خدا و سنت رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم استخراج کند و به مردم بياموزد و حکم کند. عالمي در مسائل علمي قرآن و سنت تبحر پيدا مي کند.گاه برخي از علما در همه اين علوم و فنون به مدارج بالا دست پيدا مي کنند.
افرادي مثل فارابي و ابن سينا و شيخ سهروردي و شيخ مفيد و سيد مرتضي و شيخ طوسي و خواجه نصير الدين طوسي و علامه حلي و محمد بن زکرياي رازي و غياث الدين جمشيد کاشاني و ملاي جامي و ابن هيثم و ابوريحان بيروني و خوارزمي و ملا صدراي شيرازي و شيخ بهائي و مير فندرسکي و ميرداماد و ابن رشد اندلسي و امام فخر رازي و امام غزالي و خيام نيشابوري و عطار نيشابوري و شيخ سعدي و حافظ شيرازي و مولا جلال الدين رومي ،معروف به مولوي و ملاهادي سبزواري و علامه طباطبائي و امام خميني و هزاران هزار عالم ديگر از ابتداي اسلام تاکنون تنها برخي از نمونه هاي روشن گوهرهاي درخشان علم و دانش در دنياي اسلام هستند. با کمال افتخار اکثرا ايراني ها هم بر رشد و ترقي و پيشرفت اسلام تاکيد کرده اند ؛ هم در جهت رشد و ترقي و تعالي علم و دانش جوامع و کشورهاي اسلامي از جمله ايران سعي و کوشش نموده اند.
اگر مطالعه در باب زحمات و ثمراتي که دانشمندان بزرگ اسلام ( که همه از منابع اسلامي بهره مند بودند و هستند ) گسترش دهيد و نگاهي به تمدن اسلامي در اثر تلاش هاي علماي اسلام بياندازيد، متوجه خدمات فراوان علماي اسلام در جنبه هاي گوناگون زندگي بشري، خواهيد شد.
خدمات علما در زمينه هاي توسعه علم و دانش خلاصه نمي شود . علما و فقهاي اسلام در طول تاريخ بوده اند که هميشه مدافع حقوق ملت ها و امت اسلامي در برابر زياده خواهي هاي شاهان گردنکش و دشمنان بيروني بوده اند.با دلسوزي خود سعي در نفي استعمار و تسلط بيگانه نموده اند. اسناد تاريخ گواه بر اين مدعا است.
نمونه بسيار روشن و قابل دسترس و قابل استناد آن ، انقلاب اسلامي بزرگ مردم ايران است. در اثر رهبري علما و فقهاي اسلام رخ داد. کشور ايران که به اعتراف همه کارشناسان اجتماعي و سياسي ايران و دنيا به صورت مستعمره آمريکا و دولت هاي غربي در آمده بود و ايران را ( مانند تمام کشورهاي ديگر که الان اين ديدگاه را نسبت به آن ها دارند ) سفره نعمت الهي براي خودشان مي دانستند، مي توانستند و اين حق رو به خودشان مي دادند که از تمام سرمايه هاي مادي و معنوي آن به نفع خود و براي ثروتمند تر و فربه تر شدن خود استفاده کنند. علما و فقهاي اسلام اين ظلم را ديدند. همان گونه که در طول تاريخ اين گونه بوده اند و تمام اتفاقات عليه کشورهاي اسلامي را رصد مي کردند. در مقابل آن ايستادند . مردم را به قيام عليه آن ها ترغيب و تشويق کردند. در اين راه کشته شدند. به زندان رفتند. تبعيد شدند ،ولي به خاطر اسلام و امت اسلامي خسته نشدند.
انقلابي در ايران بر اثر مجاهدت ها و تلاش ها به وجود آمد که در همه زمينه هاي علمي و سياسي و اقتصادي و ... ، تحول عظيمي در جامعه ايجاد کردند. ايراني که تا بيست سال پيش جزو کشورهاي عقب افتاده به حساب مي آمد، با وجود تمام کارشکني ها و تحريم ها و محاصره هاي اقتصادي و سياسي و علمي ، در اکثر صحنه ها و عرصه هاي علمي و باشگاه هاي علمي دنيا مانند باشگاه علوم هسته اي و باشگاه علوم فضائي و مجامع پزشکي و علوم بنيادين و صحنه هاي صنعتي به موفقيت هاي چشمگيري دست پيدا کرد. به الگوئي براي جهان اسلام و همه کشورهاي جهان سوم و به ضعف کشيده شده توسط کشورهاي غربي متکبر و مغرور ، تبديل شد.
اين نبود مگر در اثر راهنمائي ها و تلاش هاي علماي اسلام و فقهاي بزرگوار.
اگر به رساله عمليه اين بزرگواران و آن هم به بخش اول و قسمت مطهرات مراجعه کرده ايد و از ديگر کتاب هاي اين بزرگواران در علوم مختلف ديگر ( از فلسفه و کلام و عرفان و رياضيات و منطق و نجوم و هيئت و پزشکي و حتي علوم تجربي مانند شيمي و فيزيک و روانشناسي و غيره که تحت عنوان طبيعيات به آن ها پرداخته مي شود ) بي خبر هستيد ، تقصير علما نيست، بلکه لازم است کمي به خود زحمت ديدن اين منابع و کتاب ها و شرح خدمات آن بزرگواران در طول تاريخ اسلام و ايران را بدهيد تا پي به عمق ميزان خدمات آن ها به اسلام و ايراني و ايراني ، ببريد.
به اين نکته آگاه شويد که اصل و ريشه پيشرفت و ترقي تمدن کنوني غرب در علم و دانش حتي اصل بسياري از اکتشافات و نظريه هاي علمي کنوني تمدن غرب ، ريشه در کتاب ها و نوشته هاي علماي اسلام دارد که در زمينه هاي گوناگون علمي ، مقامات بالائي را نوشته بودند.
اين ها ادعا نيست و در همه منابع موجود است. مي توانيد مراجعه کنيد ، مانند منابع زير :
1- فرهنگ اسلام در اروپا ، زيگريد هونکه.
2- خدمات متقابل اسلام و ايران ، مرتضي مطهري.
3- تمدن اسلام و عرب ، گوستاولوبون فرانسوي ( جامعه شناس معروف فرانسه ).
4- الذريعه الي تصانيف الشيعه ، آغا بزرگ تهراني. اسم کتاب هائي که علماي شيعه در علوم مختلف نوشته اند. اين کتاب به ده ها جلد مي رسد که تنها اسم و عنوان کتاب هاي علماي شيعه را نوشته است.
5- در اينترنت هم مي توانيد جستجو کنيد. سري به کتابخانه هاي ديجيتالي عظيمي که پر است از کتاب هائي که علماي اسلام در علوم مختلف نوشته اند ، بزنيد تا حقيقت روشن شود.
در باب علت اختلافات در احکام جزئي عملي هم در پاسخ قبلي ، جواب داده شد.

پرسش 6:
ن!!! 6-از برنامه اي در شبکه ي يک سيما شنيدم که خود دين اسلام حدود 100فرقه داره.تازه اديان ديگه هم در سراسر دنيا وجود داره.پس چطور خدا توقع داره ما(مسلمان زاده ها)در 15 سالگي شروع به اداي تکليف کنيم؟تازه مسئله اينکه شايد اصلا عمرمون کفاف نده تا دين حق رو انتخاب کنيم.ما بايد حرف که را باور کنيم؟!تازه عقل انسان خيلي جاها کفاف نميده!
پاسخ:

توجه به مقدماتي ضروري است :
1- خداي متعال براي تشخيص حق از باطل در ميان جلوه هاي مختلف شيطان و ايجاد بيراهه هاي مختلف در کنار راه اصلي و مستقيم براي گمراه کردن و به بيراهه کشاندن انسان، يک راه دروني و يک راه بيروني قرار داده است.
معيار دروني عبارت است از عقل . معيار و ترازوي بيروني عبارت است از وحي الهي.
امام کاظم عليه السلام فرمود: « همانا براي خداوند بر مردم دو حجت است، حجت ظاهري و حجت باطني، اما حجت ظاهري همان رسولان و انبيا و ائمه - عليهم السّلام - هستند. حجت باطني عقول شان ».(1)
اين دو معيار به خوبي انسان را در ميان راه ها و بيراهه هاي مختلف رهنمون گشته و در صورت پايبندي به احکام آن ها ، انسان را از ضلالت و گمراهي نجات داده و به راه مستقيم و سعادت دنيوي و اخروي هدايت مي کند.
2- هر دين و مذهبي و فرقه اي _ چه باطل و حق _ از دو بخش عمده تشکيل مي شود :
1- جهان بيني ، باورهاي و اعتقادات فکري که اصول و پايه هاي آن دين ، مذهب و فرقه را تشکيل مي دهند. حکم پايه و اساس را براي آن دين و فرقه دارد.
فروع و شاخه هائي که بر آن اساس و اصول و ريشه هاي بنا و چيده شده اند. قبل از پذيرش آن اصول نمي توان به فروع و شاخه ها اعتقاد پيدا و به آن ها عمل کرد .در صورت تخريب آن اصول و پايه هاي فکري ، فروع و شاخه ارزش خود را از دست داده و باطل خواهند شد ،مثل شاخه هاي درختي بي ريشه که نه ثمر مي دهد و نه خود را مي تواند از پژمردگي و پوسيدگي نجات دهد.
3- اکثر اديان و فرقه هاي مختلف با وجود کثرتي که دارند، از اصولي تبعيت مي کنند که با يکديگر هم ريشه و هم مبنا هستند ، بنابراين با باطل شدن يک مبنا و اصل مي توان قسمت عمده اي از اديان و فرقه ها را از ميدان حق خارج و داخل در کيسه بطلان کرد.
با توجه به اين سه مقدمه:
انسان با در دست داشتن قوه عقل و ابزار فطرت مي تواند وارد ميدان تحقيق براي تشخيص دين حق از باطل شود. در اين راه از روش هاي منطقي گوناگون استفاده کند، مانند روش تقسيم. به اين صورت که همه اديان عمده جهان را که بيش از چند دين و ديدگاه نيستند ،جمع کند . سپس با نيروي عقل ، هر کدام از اديان را که از نظر اصول و جهان بيني باطل تشخيص داد،از دايره حق خارج نموده، وارد در کيسه باطل نمايد. در نهايت يک دين و يک جهان بيني و يک ديدگاه حق باقي خواهد ماند.
هر کدام از دين هاي باطل وقتي با بررسي اصول آن ها، از ميدان حق خارج شدند ، طبيعتا تمام فرقه ها و مذاهب مختلفي که زير مجموعه آن دين و آن مکتب و جهان بيني هستند ، خود به خود مهر بطلان خواهند خورد، چرا که همه آن ها حقانيت خود را از اصل خود مي گيرند . وقتي اصل آن ها باطل شد،خود آن ها نيز باطل خواهند بود.
جامعه انساني دو ديدگاه عمده و کلي در باره جهان بيني وجود دارد:
1- جهان بيني مادي که موجودات جهان را منحصر در موجودات مادي مي بيند . هيچ موجود ديگري را فراتر از ماده قبول ندارد.
2- جهان بيني غير مادي که علاوه بر موجودات مادي به موجوديت، موجودات غير مادي نيز باور دارد . آن ها را هم قابل اثبات مي داند هرچند به صورت مادي ديده نشوند.
ديدگاه اول اگر از منظر عقل و برهان هاي عقلي مردود شناخته شد ،تمام مکاتب مادي مانند ماترياليسم ، اومانيسم ، کمونيسم و صدها ايسم ديگر باطل خواهند بود.
اگر ديدگاه دوم باطل شناخته شد، تمام اديان و مکاتب غير مادي و الهي مانند دين هاي يهوديت، مسيحيت، اسلام و ... که از جهان بيني الهي طرفداري مي کنند ،باطل خواهند بود.
عمده اديان مهم که حق در ميان يکي از آن ها خواهد بود ،چند دين مختلف هستند ،مانند اسلام و يهوديت و مسيحيت و زردشتي.
هر کدام اين اديان از اصولي تبعيت مي کنند که در صورت صحيح بودن اصول ،آن دين صحيح و در غير اين صورت از دايره حق خارج و باطل خواهند بود.
اصل اصول عبارت است از ايمان به خداي واحد. اگر هر کدام از اديان در اين اعتقاد اصلي دچار خطا باشد و خارج از حکم عقل اعتقادي را داشته باشد، جزو اديان باطل به حساب خواهد آمد.
اعتقادي که دين مسيحيت دارد نسبت به خداي واحد ، اعتقادي است مخالف حکم عقل. چرا که اعتقاد به تثليث مسيحي با توجه به اين که اين دين خود را از اديان توحيدي مي نامد و مي گويد به خداي واحد اعتقاد دارم ، سازگار نيست و در تناقض است . چگونه مي توان خدا را واحد دانست و در عين حال به سه گانه بودن او معتقد شد ؟! اين با بديهي ترين احکام عقل سازگار نمي باشد.
در اين صورت ديگر نوبت به موارد ديگر اين دين نمي رسد . روشن است که از دايره اديان حق خارج است. مذاهب چند دهگانه و شايد صدها گانه آن نيز به تبع آن از دايره بحث ما خارج مي شوند ،مانند مذهب کاتوليک و مذهب پروتستان و مذهب ارتودوکس که هر کدام شامل فرقه هاي متعدد ده ها گانه هستند.
به همين ترتيب پيش مي رويم . وقتي به دين حق رسيديم و آن را اثبات کرديم ، علاوه بر عقل ، وحي هم به کمک ما مي آيد.
وقتي ما اسلام را به وسيله عقل شناختيم که حق است ، و به پيامبري پيامبر اسلام ايمان داشتيم، از وحي که آورده است، از جانب خداي متعال در تشخيص ادامه راه استفاده مي کنيم.
بنابراين هر فرقه و مذهبي اسلامي که اصول آن با قرآن به عنوان وحي الهي و راهنمائي هاي پيامبر و سخنان او دستورات او مطابقت داشت، همان دين حق بوده و ديگر اديان بالکل باطل و غير قابل تبعيت خواهند بود.
با توجه به اين راه ، انسان از سردرگمي بين اديان و مذاهب گوناگون خارج خواهد شد و به سعادت خواهد رسيد. يک عمر تحقيق هم نمي خواهد. عمر انسان هر چند کوتاه ، ( اگر راه را درست و با راهنمائي انسان هائي که اين راه را رفته اند باشد ) به نتيجه خواهد رسيد و دين حق را دريافت خواهد کرد.
براي مطالعه بيش تر در مورد دليل هاي عقلي براي تشخيص حق از باطل به کتاب هاي زير مراجعه کنيد:
1- جهان بيني اسلامي ، مرتضي مطهري.
2- اصول عقائد ، محمد تقي مصباح يزدي.
پي نوشت :
1. محمد بن يعقوب کليني ، اصول کافي ،تهران ، انتشارات دارالکتب الاسلاميه ، 1365 هـ.ش ، ج 1، ص 16.

پرسش 7:
آيا اين عدالته که مثلا فردي تمام عمرش را عبادت کرده اما در اواخر عمر حالا به هر دليلي کافر شده و مرده در قيامت به صورت کافر مورد محاسبه قرار بگيره و اعمال گذشته اش به گفته ي قرآن تباه بشه ؟ 8-اينکه ما با شرايط يکساني در اين دنيا امتحان مي دهيم به نظر شما بي عداليتي نيست؟ منظورم اينکه قيافه،خانواده،
پاسخ:

پاسخ در دو محور بيان مي شود :
الف ) اين اعتقاد خاستگاه قراني دارد که اگر کسي آگاهانه باورهاي حق را ترک کند و امر خدا و رسول خدا را با توجه و آگاهانه و از روي اختيار به کنار نهد ، قطعا کافر و مرتد شده ؛ قرآن به عذاب جاويدان مرتدان تصريح دارد:
إِنَّ الَّذينَ ارْتَدُّوا عَلى‏ أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّيْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلى‏ لَهُمْ؛ (1)
كسانى كه بعد از روشن شدن هدايت براى آن ها، پشت به حق كردند، شيطان اعمال زشت شان را در نظرشان زينت داده و آنان را با آرزوهاى طولانى فريفته است!
وَ مَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دينِهِ فَيَمُتْ وَ هُوَ كافِرٌ فَأُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُون؛ (2)
مراد از اصطلاح ياد شده(حبط و تباه شدن عمل ) اين است هر گاه انسان کار نيک و عمل صالح انجام دهد ، سپس معصيتي از او سر بزند ، باعث حبط و از بين رفتن اثر عمل نيک مي شود . آن را از ارزش و تأثير ساقط مي کند. کافر مرتد که از دين و باورهاي عقل پسند خود دست بر مي دارد ، مثل کسي است که به دست خود و با اختيار خود به اموالش آتش بزند .در اين مثال هيچ گونه تقصير و نقصي متوجه آتش نيست . آنچه آن فرد انجام داده ،يک عمل خود خواسته و خود کرده است و گرنه سوزندگي صفت کمال براي آتش است . کافر مرتد نيز چنين است که به دست خود اعمال نيکش را از بين برده و هر چه بافته ، پنبه نموده است . خداوند در اين کار او بي عدالتي ننموده است تا جاي سوال باشد که حبط عمل کافر مرتد با عدالت خدا چگونه قابل جمع است . بنابراين حبط عمل کافر مرتد در واقع بر اثر سوء اختيار خود فرد است که مزرعه کار خود را به دست خويش به آتش کفر سوزانده است .
امير مؤمنان(ع) در خطبه قاصعه بيان معناداري در اين خصوص دارد:
«فاعتبروا بما کان من فعل الله بإبليس إذ حبط عمله الطويل. . . ؛(3)
پس از آنچه خداوند نسبت به ابليس انجام داد، عبرت گيريد. . . »
شش هزار سال عبادت کرد که مشخص نمي‌باشد از سال‌هاي دنيا يا آخرت است اما با ساعتي تکبّر همه را نابود کرد. چگونه ممکن است پس از ابليس، فرد ديگري همان اشتباه را تکرار کند و سالم بماند؟ هرگز خداوند انساني را براي عملي وارد بهشت نمي‌کند که براي همان عمل فرشته‌اي را محروم سازد. فرمان خدا در آسمان و زمين يکسان است.
از بيان حضرت معلوم مي‌شود که اين يک اصل کلي و سنتي تغيير ناپذير است . هر گاه فردي لحظه‌اي از روي عناد و تعمد و با علم و آگاهي از خدا غفلت کند و خود را در برابر خدا، صاحب نظر توهم نمايد و مطرح سازد، اگر به اندازة ابليس عبادت شش هزار ساله هم داشته باشد، سقوط مي‌کند، چه اينکه ابليس بعد از آن همه عبادت، به دليل تکبّر و خود بزرگ‌بيني سقوط کرد.
برخي به دليل عبادت‌هاي ظاهري ممکن است گرفتار عُجب بشوند. خداوند آنان را مورد امتحان قرار مي‌دهد تا بفهماند نبايد نسبت به اعمال ظاهري خود مغرور شد و خود را طلبکار تصور نمود.
اميرمؤمنان(ع) مي‌گويد:
«لکن الله يبتلي خلقه ببعض ما يجهلون أصله، تمييزاً بالاختبار لهم؛(4)
خداوند مخلوقات را با اموري که آگاهي ندارند، آزمايش مي‌کند تا بدان خوب تشخيص داده شود».
بنابر اين چون انسان پيوسته در معرض امتحان الهي قرار دارد، اگر از آزمون موفق بيرون نيامد، گرچه سابقه عبادت فراوان داشته باشد، عاقبت او بد مي‌شود. از اين رو خداوند واجب نموده که دست‌کم هر شبانه روز ده بار اين آيه را در نماز خود تلاوت کنند:
«اهدانا الصراط المستقيم؛(5) خداوندا، ما را به راه راست و درست هدايت نما».
چون آدمي پيوسته در حال انتخاب و گزينش است. گاهي ممکن است درست انتخاب نکند، و گرفتار بدعاقبتي مي‌شود. ممکن است کسي در بخشي از عمر خود گرفتار گناه باشد، ولي بالاخره بر اثر عوامل نهفته توفيقي نصيب او بشود و توبه نمايد. در ادامه عمر خود درست گزينش کند و راه صحيح را برود و عاقبت به خير بشود.
اين دو جريان چگونه با عدالت سازگار است؟
اگر مفهوم عدالت روشن گردد، معلوم خواهد شد که اين دو رخداد (خوش عاقبت و بد عاقبت شدن ) عين عدالت است. دربارة معناي عدالت گفته شده:
«العدل يضع الأُمور مواضعها؛(6) عدل گذاشتن هر چيز در جاي خود است».
بنابر اين وقتي فردي بر اثر توفيقاتي که نصيب او مي‌شود، راه درست را انتخاب مي‌کند، حق دارد عاقبت به خير شود، ولي کسي که بر اثر عوامل نفساني و شيطاني پس از عمري تلاش بالاخره به دام نفس اماره گرفتار مي‌شود، حقش آن است که بدعاقبت شود، گرچه اعمالي نيک که تا آن زمان از او سر زده، به نحوي در دنيا و آخرت از سوي خداوند جبران خواهد شد، ولي عاقبت کار او ناخوشايند است.
به هر حال اصل عاقبت به خير يا عاقبت به شر، ريشه در وجود انسان دارد. در واقع درون انسان نهفته است. در پايان عمر اين موضوع نمايان شده، يا در جهان ديگر نمايان مي شود.
ب_ به چند نکته توجه فرمائيد:
1. به جهت اقتضاي عالم طبيعت ،انسان ها متفاوت آفريده شدند . در شرايط بسيار متنوع و متفاوت با يکديگر زندگي مي کنند(7) ، اصل وجود تفاوت بين انسان ها اجتناب ناپذير است؛ زيرا جريان زندگي و حرکت و پويائي جامعه در گرو تفاوت ها و سعي متقابل انسان ها براي جبران نواقص مي باشد (8) لکن خداوند متعال براي هدايت و سوق انسان به سمت هدايت و سعادت از ابزارهاي مختلفي استفاده مي نمايد. تنها يکي از آن ها قرار دادن افراد در معرض امتحان و آزمايش مي باشد.
امتحانات براي هر فرد مرحله به مرحله متناسب با جايگاهي که فرد در آن قرار دارد تنظيم مي شود؛ با توجه به اين که موقعيت و جايگاه افراد در مسير بهره مندي از هدايت الهي متفاوت مي باشد، گرفتن امتحان يکسان از آن ها عقلا معني ندارد .خلاف عدالت است. مانند اين که يک معلم از همه دانش آموزان کلاس اول تا پنجم يک امتحان مشابه بگيرد.
2. امتحان افراد حادثه اي جداي از زندگي و اتفاقات عادي جاري در زندگي آن ها نمي باشد؛ برخي با فرزند و برخي از طريق همسر و برخي از طريق اموالي كه دارند و ... (9) و با توجه به تفاوت زندگي و شرايط افراد در داشتن اموال و فرزند و همسر و ... به صورت طبيعي امتحان آن ها نيز متفاوت خواهد بود . اگر بنا باشد امتحان يکسان برگذار شود، يعني همه انسان ها بايد دقيقا يک جور زندگي کنند. مثلا فرزند و همسر و اموال و ... مشابه داشته باشند که با توجه به نکته اول امکان ندارد.
3. در نهايت خداوند متعال بر اساس عدالت از هر کس به هر ميزان امکانات و قدرت عطا نموده است (10) . متناسب با آزمايشاتي که انجام داده و پيروز شده است، مقايسه صورت مي گيرد . ملاک سنجش هر فرد متناسب با داشته هاي خود او خواهد بود. تفاوت ها در امتحانات و امکانات جبران مي شود.
پي نوشت ها:
1. محمد (47) آيه 25.
2. بقره (2) آيه 217.
3. نهج البلاغه، نشر موسسه امير المومنين قم 1370 ش خطبه 192 (قاصعه).
4. همان.
5. حمد (1) آيه 4.
6. نهج البلاغه، حکمت 437.
7. حجرات (49) آيه 13.
8. استاد مطهرى، مجموعه آثارنشر صدرا، 1376ش.، ج 1، ص 167 - 166.
9. انفال (8) آيه 28.
10. طلاق (65) آيه7.
پرسش 8:
در مورد اينکه مي گن حضرت داود با بتشيبا زنا کرده و.... توضيح دهيد.
پاسخ:

چنين چيزي واقعيت ندارد، انبيا الهي همه بندگان مخلص و پاک و داراي مقام عصمت بودند. اين گونه نسبت ها به ايشان ممکن است در اديان تحريف شده گذشته آمده باشد، ولي از نظر اسلام و قرآن چنين مطالبي صحيح نيست. منشا امر آن است که در برخي متون نسبت توبه و استغفار به حضرت داود (ع) داده شده ، حال اينکه استغفار او مربوط به چيزي ديگر است. در تفسير نمونه آمده است :
از قرآن مجيد استفاده مى‏شود كه افرادى به عنوان دادخواهى از محراب داود بالا رفتند . نزد او حاضر شدند، نخست وحشت كرد، سپس به شكايت شاكى گوش فرا داد كه يكى از آن دو 99 گوسفند ماده داشته و ديگرى فقط يك گوسفند، در حالى كه صاحب نود و نه گوسفند از برادرش تقاضا داشته كه يكى را هم به او واگذار كند، او حق را به شاكى داد، و اين تقاضا را ظلم و تعدى خواند، سپس از كار خود پشيمان گشت، از خداوند تقاضاى عفو كرد و خدا او را بخشيد.
دو تعبير قابل دقت است:
يكى " آزمايش" و ديگرى " استغفار و توبه". قرآن در اين دو قسمت روى نقطه مشخصى انگشت نگذاشته، اما با توجه به قرائن موجود در آيات و روايات اسلامى كه در تفسير آيات آمده، داود اطلاعات و مهارت فراوانى در امر قضا داشت، خدا مى‏خواست او را آزمايش كند، پس چنين شرائط غير عادى (وارد شدن بر داود از طريق غير معمول از بالاى محراب) براى او پيش آورد، او گرفتار دستپاچگى و عجله شد، پيش از آن كه از طرف مقابل توضيحى بخواهد، داورى كرد، هر چند داورى عادلانه بود. گر چه زود متوجه لغزش خود شد، پيش از گذشتن وقت جبران نمود، ولى هر چه بود، كارى از او سر زد كه شايسته مقام والاى نبوت نبود، از اين" ترك اولى" استغفار كرد، خداوند هم او را مشمول عفو و بخشش قرار داد. گواه بر اين تفسير، آيه‏اى است كه بلافاصله بعد از اين آيات مى‏آيد و به داود خطاب مى‏كند كه تو را جانشين خود در زمين قرار داديم، از روى حق و عدالت ميان مردم داورى كن و از هوا و هوس پيروى منما.
اين تعبير نشان مى‏دهد كه لغزش داود در طرز قضاوت و داورى بوده است. به اين ترتيب در آيات فوق چيزى كه مخالف شان و مقام اين پيامبر بزرگ باشد، وجود ندارد.اما تورات در كتاب دوم" اشموئيل" فصل يازده جمله‏هاى 2 تا 27 چنين مى‏گويد:
" واقع شد كه وقت غروب داود از بسترش برخاست و بر پشت بام خانه ملك گردش كرد، از پشت بام زنى را ديد كه خويشتن را شستشو مى‏كرد و آن زن بسيار خوب صورت و خوش منظر بود.. داود ايلچيان را فرستاد و او را گرفت، او نزد وى آمده، داود با او خوابيد. او بعد از تميز شدن از نجاستش به خانه خود رفت، زن حامله شده، فرستاد و داود را مخبر ساخته كه حامله هستم!
1- آيا پيامبرى كه خداوند او را با توصيف بزرگ ستوده و پيامبر اسلام را براى الهام گرفتن به سرگذشت او توجه داده، ممكن است يك هزارم از اين اتهامات بر او وارد باشد؟!
2- آيا اين اراجيف با جمله‏اى كه قرآن در آيات بعد از اين مى‏گويد: يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ؛ اى داود ! تو را خليفه و نماينده خود در زمين قرار داديم" سازگار است؟!
3- پيامبر خدا نه، اگر يك فرد عادى مرتكب چنين جنايتى شود ،همسر افسر وفادار و پاك و با ايمانش را چنين ناجوانمردانه از دست او بربايد ،مردم چه قضاوتى در باره او خواهند كرد و مجازاتش چيست؟! حتى اگر اين كار از فاسق سر زند، جاى تعجب است. درست است كه تورات داود را پيامبر نمى‏داند، ولى او را به عنوان يك پادشاه عادل كه مقامى بس ارجمند داشته، بنيانگذار معبد بزرگ بنى اسرائيل بوده ،معرفى مى‏كند.
4- جالب اينكه يكى از كتاب هاى معروف تورات " مزامير داود" و مناجات هاى او است، آيا مناجات و سخنان چنين آدمى مى‏تواند در لابلاى كتب آسمانى قرار گيرد؟
5- هر كس اندك عقل و شعورى داشته باشد، مى‏داند كه داستان هاى تورات كنونى در اين زمينه خرافاتى است كه به دست دشمنان مكتب انبيا و يا افراد بسيار ناآگاه و جاهل ساخته و پرداخته شده است، چگونه مى‏توان آن ها را معيار بحث قرار داد؟ آرى عظمت قرآن در اين است كه از اين گونه خرافات خالى است.(1)
دراين باره به منابع زير مراجعه فر ماييد :
-رسولي محلاتي ، قصص قرآن، انتشارات علميه، ص 210
- صدرالدين بلاغي ، قصص قرآن ، تهران، چاپخانه سپهر ، 1359،چاپ يازدهم ص173
پي نوشت :
1 . ناصر مکام شيرازي ، تفسير نمونه، تهران ، دارالکتب الاسلاميه ،1374 ج‏19، ص: 250 -358 (با تلخيص) .

پرسش 9:
به نظرتون اين همه احکام سختگيرانه،مثلا اين که در حج واجب نبايد پشه بکش،زن انسان به او حرام مي شه و..... الکي نيست؟
پاسخ:

پس از اينكه حقانيت اصل دين و شريعتي براي ما ثابت شد، از آن جا به بعد پيرامون احكام و قوانينش نمي توان خدشه وارد كرد. دستور عملهايي كه در زير مجموعه همان دين و شريعت بيان مي شود ،بر گرفته از اصول پذيرفته شده خواهد بود.
در دين مبين اسلام نيز اين گونه است، اگر معتقديم كه كامل ترين و جامع ترين دين، دين اسلام است، بايد بپذيريم كه احكام آن نيز از اين ويژگي بر خوردار است به خصوص اينكه در مكتب اهل بيت (ع) براي رفع اين توهم كه نكند احكام شريعت اسلام بي پايه و اساس است، به بيان فلسفه و حكمت بعضي از احكام پرداخته اند اما براي مصالحي همچون ايجاد روح تعبد و تبعيت از دستورات دين در روح و جان مومن و يا عدم احساس استقلال نسبت به اولياي دين حكمت تمام احكام بازگو نشده است.
اينكه پرسشگر محترم بعضي از احكام را سختگيري بي پايه و اساس تلقي كرده، مطلب درستي نيست. تمام احكام واجب از مصالحي برخوردارند كه برخي از آنان در روايات آمده و برخي نه. تمام احكام حرام نيز از مفاسدي بر خوردارند كه شارع مقدس از طريق حرمت، ما را از مفسده آن ها دور نگهداشته است.ممكن است يك حكم براي ما به ظاهر بي حكمت تلقي شود، مانند حرمت كشتن پشه در حرم الهي ، اما در يك نظر كلي و كلان همين حكم حساسيت مومنان را نسبت به عظمت منطقه حرم بالا مي برد يا مثلا پيرامون حرمت زن در حال احرام گرچه در يك زمان كوتاه ممكن است اين اثر را داشته باشد كه آدمي از هر تعلق خاطري بايد رها شود. از همه اينها كه بگذريم مومن بايد در احكام، عمل كند، خواه به ظاهر حكمتي از عمل را در يابد و خواه هيچ دريافتي از حكمت حكم براي او روشن نباشد .