با سلام
سوالی داشتم اینکه اول بگید که آیا حب شهرت اشکالی دارد ؟چه طور می توانم آن را از خودم از بین ببرم؟
با تشکر فراوان
پرسشگر گرامی! با سلام و سپاس از ارتباط تان با این مرکز.
انسان به صورت فطري و غريزي، شهرت خواه و خويشتن دوست است و خداي متعال اين گرايش را در نهاد بشر قرار داده است. پر واضح است آنچه به صورت طبيعي در سرشت ما قرار دارد، به اقتضاي حكمت و مصلحت است و خداي متعال كاري كه برخلاف حكمت و مصلحت باشد، انجام نمي دهد.
اگر حب شهرت كه زمينه حب جاه كه مالك شدن بر دل هاي مردمان است و همچنين حب رياست و قدرت كه نتيجه اين دو است، در انسان نبود، يكي از بزرگ ترين نيازهاي انسان به لحاظ اجتماعي كه همانا نياز به مديريت و رياست است، تأمين نمي شد و از اين رهگذر، جامعه انساني دچار هرج و مرج و بي نظمي مي گشت.
بر این اساس، شهرت و ميل به جلب توجه مردم، به مقدار ايجاد انگيزه براي حركت و مسئوليت پذيري در جامعه مفيد است؛ اما حساسيت بيش از آن مقدار، موجب خودبيني، عجب و غرور و تكبر مي شود و ناپسند است.
به لحاظ ارزيابي اخلاقي و ارزشيابي وجود اين غريزه در انسان، بايد به اين نكته اساسي توجه نمود كه گرچه اصل وجود اين گرايش حكيمانه و مورد نياز است، ولي چنانچه از حد اعتدال و حيثيت ابزاري آن در جهت مديريت صحيح و عادلانه جامعه خارج شود، به صورت ضد ارزشي و رذيلت ظهور خواهد نمود.
حالت افراطي اين غريزه آن است كه آدمي شهرت و رياست را براي خود شهرت و رياست بخواهد و از خود قدرت لذت ببرد و به آن به صورت هدف بنگرد و نه ابزار خدمت رساني به مردم و تعقيب اهداف بلند انساني. اما حالت تفريطي آن، عدم پذيرش هر گونه مسئوليت و رياست اجتماعي است كه البته هر دو حالت، رذيلت اخلاقي و باعث اختلال نظام مديريتي جامعه است.
از این مطلب به خوبی روشن می شود، آنچه به عنوان رذيلت اخلاقي شمرده شده و در آيات و روايات اسلامي مورد مذمت قرار گرفته، حالت افراطي حب شهرت و جاه است كه چنانچه به انگيزه غلبه، استبداد و رياست بر مردم دنبال شود، رذيلتي است كه ريشه در قوه غضبيه دارد و در صورتي كه به انگيزه كاميابي در شهوات و لذات نفساني باشد، از رذايل قوه شهوت به شمار مي آيد؛ هر چند حالت تفريطي آن كه باعث عدم احساس مسئوليت و نبود تعهد اجتماعي و بي توجهي به سرنوشت جامعه مي شود نيز رذيلت اخلاقي بزرگي است كه به نقصان قوه غضبيه در انسان باز مي گردد.
بنابراین، فرد شهرتطلب، در جهت رضايت خلق تلاش ميكند و توجهي به رضايت خداوند نمينمايد، پيوسته اعمال و رفتار خود را در نظر مردمان زيبا جلوه ميدهد و منافقانه دوستي و محبت خود را به ايشان اظهار ميكند و همتش اين است كه رتبه و مقام او در نظر مردم افزون گردد. چنين فردي، مبتلا به تفاوت و دورویي در رفتار نيز هست و به اقسام گناهان مرتكب ميشود. به همين سبب است كه بزرگان اهل معنا و صاحبان معارف و حقايق از جاه و رياست به شدت گريزان بوده و هستند. پس محبّت جاه و شهرت، وقتي براي رسيدن به لذّتهاي دنيوي و به پيروي از هواي نفس باشد، مذموم و نكوهيده است.
راه مبارزه با اين صفت زشت، تفكر در پايان و انجام آن (حبّ جاه و شهرت) است. به فرض، اگر شهرت در اين دنيا ادامه يابد، محدود به عمر چند ساله همين حيات است و با مرگ، همه برتريها، رياستها و منصبها قطع ميگردد و مسلماً عاقل به چيزي كه در مدّت كمي از بين ميرود، دل نميبندد و توان و استعداد خود را صرف امور ناپايدار نميكند.
همچنین تامّل و درنگ درباره آنچه از سعادت ابدي و نعمتهاي بيكران بهشتي که در انتظار مؤمن است، سبب ميشود كه انسان عاقل همّ خود را متوجه «آخرت باقي» ساخته و از «دنياي فاني» براي رسيدن به آن هدف عالي بهره بگيرد و مراقب باشد مغرور و فريفته حيات چند روزه دنيا نشود. در نتيجه، تلاش خود را در راه كسب رضايت الهي به كار برده و قرب الهي را وجهه نظر خود ميسازد.
براي اطلاع بيش تر، به كتابهاي زير مراجعه كنيد:
1. شرح چهل حديث، امام خمینی.
2. نقطههاي آغاز در اخلاق عملي، آيت الله مهدي كني.