نقدِ نقدِ قرآن ویکی‌پدیای فارسی، https://fa.wikipedia.org/wiki/نقد_قرآن

دیدگاه قرآن دربارۀ تشکیل استخوان و تطابق آن با علم مدرن
قرآن برای اقناع مخاطبان به معاد و قدرت الهی در زنده‌کردن مردگان، به مراحل آفرینش انسان اشاره می‌کند. که با یافته‌های پزشکی مدرن نیز همخوانی دارد.

پرسش:

بر اساس آیات قرآن، تشکیل استخوان قبل از گوشت است یا پس از آن؟ آیا علم مدرن با این دیدگاه قرآن سازگار است؟ اگر ناسازگار است، آیا دلیل بر الهی‌نبودن قرآن نیست؟

پاسخ:

برخی در مقام اثبات ناسازگاری قرآن با علم گفته‌اند: «در قرآن آمده است که ابتدا استخوان‌های جنین انسان تشکیل می‌شوند و سپس با گوشت پوشانده می‌شوند؛ امّا در مقابل، علم کنونی نشان داده است که عضلات و مدل‌های غضروف به ‌طور هم‌زمان و به موازات یکدیگر شروع به شکل‌گیری می‌کنند. ماهیچه‌ها قبل از اینکه مدل‌های غضروف شروع به جایگزینی با استخوان‌ها کنند، شروع به شکل‌گیری کرده‌اند». این نوشتار اختصاص به بررسی و نقد این مدعا دارد.

زمان تشکیل استخوان و گوشت از نگاه قرآن و علم

خداوند در راستای اقناع‌ مخاطبان قرآن برای پذیرش معاد و توانایی خداوند برای زنده‌کردن دوباره انسان‌ها در قیامت، در آیۀ 14 سورۀ «مؤمنون» به چگونگی آفرینش انسان و مراحل آن اشاره کرده است: ﴿ثُمَّ خَلَقْنَا اَلنُّطْفَهَ عَلَقَهً فَخَلَقْنَا اَلْعَلَقَهَ مُضْغَهً فَخَلَقْنَا اَلْمُضْغَهَ عِظٰاماً فَکَسَوْنَا اَلْعِظٰامَ لَحْماً ...﴾: آن‌گاه آن نطفه را علقه گرداندیم، پس آن علقه را به صورت پاره‌گوشتی درآوردیم؛ پس آن پاره‌گوشت را استخوان‌هایی ساختیم و بر استخوان‌ها گوشت پوشاندیم ... .

بر اساس این آیه، انسان در آغاز نطفه و سپس «علقه: خونِ بسته» و در ادامه «مضغه: گوشت جویده» است و مضغه به استخوان تبدیل می‌شود و سپس روی استخوان گوشت پوشانده شده است.

نکتۀ جالب در این آیه، تفاوت دو حرف عطف استفاده‌شده در آن است. آیه با حرف عطف «ثُمَّ» شروع می‌شود؛ اما در ادامه، فقط شاهد حرف عطف «فاء» هستیم. هرچند هر دو حرف «ثُمَّ» و «فاء» برای جمع بین قبل و بعد در حکم به همراه افاده «ترتیب» وضع شده‌اند؛ اما اولی مفید «انفصال» و دومی مفید «اتصال» است؛ برای نمونه به این دو جمله نگاه کنید:

جاء زَیدٌ ثُمَّ عَمروٌ = نخست زید و سپس با فاصلۀ زمانی عمرو آمد؛

جاء زَیدٌ فَعَمروٌ = نخست زید و پس از او بلافاصله عمرو آمد.

با توجه به این نکتۀ ادبی، خداوند خلق علقه را با حرف «ثمّ» به خلق نطفه عطف می‌کند؛ یعنی نطفه بلافاصله پس از قرارگرفتن در رحم به علقه تبدیل نمی‌شود، بلکه این تبدیل پس از مدتی است؛ اما دیگر جملات آیه، یعنی تبدیل علقه به مضغه و تبدیل مضغه به استخوان و سپس روییدن گوشت بر روی استخوان، با حرف «فاء» به هم عطف شده‌اند که یعنی بین دیگر مراحل خلقت انسان فاصله و مهلتی وجود ندارد؛ بنابراین بر اساس آیات قرآن، مضغه نخست تبدیل به استخوان می‌گردد و پس از آن بدون فاصله روی آن با گوشت پوشانده می‌شود (1).

در دیدگاه علم پزشکی نیز اسکلت بدن انسان، ریشه در سه لایۀ اولیۀ جنینی دارد؛ لایه میانی به سلول‌های استخوان تبدیل می‌شود و سپس با دو لایۀ بیرونی پوشیده می‌شود که به سلول‌های ماهیچه و پوست تبدیل می‌شوند. بنابراین هم اشارۀ قرآن به تقدم زمانی شکل‌گیری استخوان از گوشت درست است و هم تعبیر پوشانده‌شدن استخوان با گوشت دقیق انتخاب شده است (2).

نتیجه:

آیۀ 14 سورۀ «مؤمنون» کاملاً با یافته‌های جنین‌شناسی همخوانی دارد و به‌درستی به تقدم شکل‌گیری استخوان و سپس پوشانده‌شدن آن با گوشت اشاره می‌کند. بنابراین نه‌تنها هیچ ناسازگاری‌ بین این آیه و علم مدرن وجود ندارد؛ بلکه ترتیب بیان‌شده در آیه، با توجه به نبود ابزارهای پیشرفته علمی در زمان نزول قرآن، نشان‌دهندۀ الهی‌بودن قرآن است.

پی‌نوشت‌ها:

1. «أتى بثمّ فی الفقره الاولى للاشاره الى امتداد الزّمان من اوّل استقرار النّطفه فی الرّحم الى صیرورتها دما منعقدا بخلاف صیروره العلقه مضغه فانّه لا تراخى بین العلقه و المضغه» (محمد بیدختی؛ بیان السعاده فى مقامات العباده؛ چ 2، بیروت: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات‏، 1408 ق، ج ‏3، ص 91).

البته برخی معتقدند «و الظاهر أنّ الفاء فی قوله تعالى: فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً لیس للترتیب، بل هی مثل أنا أنشاناهنّ إنشاء، فجعلناهنّ أبکارا [واقعه: 35 ـ 36]، فإن جعلهنّ أبکارا لیس متأخّرا عن خلقهنّ [و مثل وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى (اعلی: 15)] و کذلک لیس خلق اللحم متأخّرا عن العظم؛ إذ الجنین لیس عظما مجرّدا؛ ثمّ یکسى لحما» (ابوالحسن شعرانى؛ پژوهش‌هاى قرآنى علامه شعرانى در تفاسیر مجمع‌البیان، روح‌الجنان و منهج‌الصادقین؛ محقق: محمدرضا غیاثى کرمانى؛ چ 2، قم: بوستان کتاب، 1386 ش، ج ‏2، ص 898).

2. حسین رضایی؛ عرصۀ سیمرغ: پاسخی قاطع به شبهات کتاب نقد قرآن سُها؛ قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1398 ش، ص 50 ـ 53.

مسطح یا کروی‌بودن زمین در نگرش قرآن
آیات قرآن نشان‌دهندۀ کروی‌‌بودن زمین است تعابیری مانند: تعقیب ‌وگریز شب‌ و روز و وجود مشارق و مغارب متعدد، تنها در صورت کروی‌بودن زمین معنا می‌یابند.

پرسش:

از نگاه گویندۀ قرآن، زمین مسطح است یا کروی؟ منتقدان قرآن می‌گویند نظر آورندۀ قرآن به مسطح‌بودن زمین است؛ آیا این انتقاد وارد است؟

پاسخ:

برخی در مقام اثبات ناسازگاری قرآن با علم گفته‌اند: «قرآن در آیاتی از زمین به ‌عنوان مسطح‌شده (عربی: سُطِحَتْ) مانند فرش، بستر یا تخت، بسط داده شده و دشت هموار نام برده است». این نوشتار اختصاص به نقد و بررسی این مدعا دارد.

اشارۀ قرآن به کروی‌بودن زمین

قرآن کتاب هدایت است نه کتابی علمی؛ اما چون در راستای اهداف هدایتی خود به توصیف پدیده‌های طبیعی می‌پردازد، انتخاب دقیق واژگان و اصطلاحات آن با گذر زمان و پیشرفت‌های علمی، آشکار شده است که آورندۀ این کتاب، آگاهی کاملی از طبیعت داشته است. چنین دانشی تنها می‌تواند از سوی آفرینندۀ طبیعت، سرچشمه گرفته باشد؛ برای نمونه چند آیۀ قرآن بدون اینکه در مقام بحث از علم زمین‌شناسی و کروی‌بودن یا نبودن زمین باشند، با ظرافت خاصی به کروی‌بودن زمین اشاره می‌کنند:

1. حرکت پیوستۀ شب ‌و روز

﴿... یُغْشِی اَللَّیْلَ اَلنَّهٰارَ یَطْلُبُهُ حَثِیثاً ...﴾: شب را در‌حالی‌که همواره با شتاب روز را می‌جوید، بر روز می‌پوشاند ... (1). تعبیر قرآن که شب با شتاب به دنبال روز می‌رود و آن را می‌پوشاند، نشان‌دهندۀ حرکتی پویا و پیوسته است. تعقیب‌ و گریز مداوم و بدون توقف شب ‌و روز تنها بر روی کره‌ای دَوّار تصور‌پذیر است. اگر زمین مسطح بود، این پدیده به شکل ناگهانی رخ می‌داد، نه پوشانده‌شدن و تعقیب.

2. پیچیده‌شدن شب‌ و روز بر یکدیگر

﴿... یُکَوِّرُ اَللَّیْلَ عَلَى اَلنَّهٰارِ وَ یُکَوِّرُ اَلنَّهٰارَ عَلَى اَللَّیْلِ ...﴾: ... شب را به روز درمی‌پیچید و روز را به شب درمی‌پیچید ... (2). یکی از گویاترین تعابیر قرآنی، استفاده از واژۀ «یکوِّرُ» است که به ‌معنای پیچیدن چیزی به دور چیز دیگر به شکل دایره‌ای یا کروی است. این آیه به‌زیبایی نشان می‌دهد که چگونه شب به‌تدریج بر روز و روز بر شب می‌پیچد. این پدیدۀ تدریجی و دایره‌ای، تنها در حالتی ممکن است که زمین کروی و در حال چرخش به دور خود باشد.

3. مشرق‌ها و مغرب‌های متعدد

﴿فَلاٰ أُقْسِمُ بِرَبِّ اَلْمَشٰارِقِ وَ اَلْمَغٰارِبِ إِنّٰا لَقٰادِرُونَ﴾: به پروردگار مشرق‌ها و مغرب‌ها سوگند که ما تواناییم (3). سوگند خداوند به «مشرق‌ها و مغرب‌ها» (جمع‌بستن مشرق و مغرب) نشان می‌دهد که نقاط طلوع و غروب خورشید در مکان‌های مختلف، متفاوت است. این پدیده تنها بر روی کره‌ای گردان تصورشدنی است. هر نقطه‌ای بر روی کره زمین، مشرق و مغرب خاص خود را دارد که با حرکت وضعی زمین، خورشید در آن طلوع و غروب می‌کند. اگر زمین مسطح بود، تنها یک مشرق و یک مغرب وجود داشت.

4. فاصله دو مشرق

﴿حَتّٰى إِذٰا جٰاءَنٰا قٰالَ یٰا لَیْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ اَلْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ اَلْقَرِینُ﴾: تا زمانی ‌که [در قیامت] نزد ما آیند، [به شیطانش] گوید: ای کاش میان من و تو فاصله و دوری مشرق و مغرب بود؛ پس بد همنشینی بودی (4). اشاره به «فاصلۀ دو مشرق» در جایگاه دورترین فاصله نیز به کروی‌بودن زمین دلالت دارد. دورترین نقاط از یکدیگر بر روی یک کره، نقاطی هستند که دقیقاً در مقابل هم قرار گرفته‌اند. این تعبیر قرآنی، به این مفهوم علمی اشاره می‌کند که دورترین مشرق از یک نقطه، همان نقطه مقابل آن بر روی کره زمین است.

5. داخل‌شدن شب‌ و روز در یکدیگر

﴿یُولِجُ اَللَّیْلَ فِی اَلنَّهٰارِ وَ یُولِجُ اَلنَّهٰارَ فِی اَللَّیْلِ ...﴾: شب را در روز درمی‌آورد و روز را در شب درمی‌آورد ... (5). واژۀ «یُولِجُ» به ‌معنای داخل‌کردن تدریجی و آرام است. این پدیده (ورود تدریجی شب به روز و روز به شب) تنها زمانی رخ می‌دهد که زمین کروی و در حال چرخش باشد؛ به ‌گونه‌ای‌که نور و سایه به‌آرامی بر روی سطح آن حرکت کنند.

بررسی آیات دال بر مسطح‌بودن زمین

برخی معتقدند از نگاه قرآن، زمین تخت و مسطح است؛ این گروه برای اثبات ادعای خود به سه آیه تمسک می‌کنند که در ادامه بررسی می‌شود.

1. مسطح‌بودن زمین

﴿وَ إِلَى اَلْأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ﴾: و به زمین که چگونه گسترده شده؟ (6)

﴿وَ اَلْأَرْضَ مَدَدْنٰاهٰا ...﴾: و زمین را گستراندیم ... (7).

گسترده‌بودن زمین لزوماً به ‌معنای مسطح‌بودن آن نیست؛ چراکه هر جسم کروی نیز می‌تواند سطحی گسترده و پهناور داشته باشد. این آیات در مقام بیان نعمت‌های خداوند به انسان است و اینکه اگر زمین ناهموار و صعب‌العبور آفریده شده بود، زندگی انسان بر روی آن دشوار می‌شد. به این نکتۀ مهم آشکارا در آیه بعدی اشاره شده است: ﴿وَ جَعَلْنٰا لَکُمْ فِیهٰا مَعٰایِشَ وَ مَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِرٰازِقِینَ﴾: و در آن برای شما و کسانی‌ که روزی‌دهندۀ آنان نیستید، انواع وسایل و ابزار معیشت قرار دادیم (8).

2. گستراندن زمین

﴿وَ اَلْأَرْضَ بَعْدَ ذٰلِکَ دَحٰاهٰا﴾: و زمین را پس از آن گسترانید (9). واژۀ «دَحَاهَا» از ریشۀ «دَحَوَ» به ‌معنای آماده‌سازی، گسترش‌دادن و مهیاکردن مکانی برای زندگی است که با فراهم‌آوردن شرایط لازم برای حیات محقق می‌شود؛ به ‌همین ‌دلیل فرمانده لشکر را که مسئول آماده‌کردن و گسترش قواست، «الدِّحْیه» می‌نامند. آیه بعدی دربارۀ آب و چراگاه، قرینه خوبی است که منظور از «دحو» در این آیه آماده‌کردن زمین برای زندگی انسان است و ارتباطی با تخت‌بودن زمین ندارد: ﴿أَخْرَجَ مِنْهٰا مٰاءَهٰا وَ مَرْعٰاهٰا﴾: و از آن آب و چراگاهش را بیرون آورد (10) و (11).

نتیجه:

نه‌تنها هیچ آیه‌ای از آیات قرآن نشان‌دهندۀ تخت و مسطح‌‌بودن زمین نیست، بلکه آیات مختلفی دال بر کروی‌‌بودن آن هستند. تعابیری همچون تعقیب ‌و گریز شب‌ و روز، داخل‌شدن و پیچیده‌شدن آن دو در هم، مشارق و مغارب متعدد و ... همگی تنها با کروی‌بودن زمین معنا پیدا می‌کنند. منظور قرآن از گسترده‌شدن زمین، آمادگی آن برای زندگی انسان است و این گستردگی زمین با کروی‌‌بودن آن، نه‌تنها منافاتی ندارد، بلکه کاملاً با هم سازگار هستند؛ چراکه زمین با وجود کروی‌بودن، دارای سطحی وسیع و گسترده است و درنتیجه آدمی به‌آسانی می‌تواند در آن زندگی کند. همان‌گونه که منظور از «دحو الارض» نیز خروج زمین از زیر آب و مهیاشدن آن برای زندگی انسان است و ارتباطی با تخت‌بودن زمین ندارد.

برای مطالعه بیشتر:

بهزاد سعیدی رضوی؛ «دیدگاه قرآن و نهج‌البلاغه در مورد کُره زمین»؛ سراج منیر، دوره 5، ش 15، تیر 1393 ش، ص 89 ـ 104.

پی‌نوشت‌ها:

1. اعراف: 54.

2. زمر: 5.

3. معارج: 40.

4. زخرف: 38.

5. حدید: 6.

6. غاشیه: 20.

7. حجر: 19.

8. حجر: 20.

9. نازعات: 30.

10. نازعات: 31.

11. حسین رضایی؛ عرصۀ سیمرغ: پاسخی قاطع به شبهات کتاب نقد قرآن سُها؛ قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1398 ش، ص 129 ـ 137 و 271 ـ 274. زهرا آقامحمدشیرازی؛ «قرآن و دانش: شکل کروی زمین»؛ بشارت، ش 56، 1385 ش.