توریه

در اسلام، دروغگویی ناپسند است، اما توریه راهی برای پرهیز از دروغ در شرایط خاص است. توریه یعنی گفتن کلامی با دو معنا: یکی نزدیک و آشکار، و دیگری دور و پنهان.

پرسش:

مادرم مریض است و مدام می‌پرسد کجا می‌روم؟ اگر بگویم به مسجد می‌روم، اصرار می‌کند با من بیاید در صورتی که شرایطش را ندارد! چه باید کرد؟(توریه)

پاسخ:

مقدمه:

دروغگویی در نگاه اسلام امری مذموم شمرده شده و ریشه سایر گناهان معرفی می‌گردد. درعین‌حال انسان در زندگی فردی و اجتماعی خویش ممکن است در شرایطی قرار بگیرد که راست گفتن آسیب‌هایی را در پی داشته باشد، بدین منظور می‌تواند از توریه بهره ببرد.

پاسخ اجمالی:

دروغگویی در نگاه اسلام امری مذموم شمرده شده است. گاهی ممکن است انسان در شرایطی قرار بگیرد که راستگویی آسیب‌هایی را در پی داشته باشد، بدین منظور می‌تواند از توریه بهره ببرد. توریه به این معناست که گوینده، کلامی را به زبان می‌آورد که دارای دو معنای قریب و بعید است. گوینده، معنای بعید را در نظر دارد، اما مخاطب، معنای قریب را برداشت می‌کند.

توریه شرایطی دارد. اول اینکه نباید باعث تضییع حق دیگران شود. دوم اینکه، باید در مواقع ضروری و برای جلوگیری از آسیب باشد. سوم اینکه، نباید زبان را در هر شرایطی و بی‌دلیل عادت به توریه داد. به عنوان مثال، اگر مادر شما در مورد مکانی که می‌روید، سؤال کند و شما نخواهید که دقیقاً بدانند کجا می‌روید، می‌توانید از توریه استفاده کنید و مثلاً بگویید از خانه برای انجام کاری بیرون می‌روم؛ حال‌آنکه آن کار موردنظر در ذهن شما همان مسجد و نماز است؛ اما مادر شما جور دیگری برداشت می‌کنند.

پاسخ تفصیلی:

توریه یکی از اصطلاحاتی است که در متون دینی به آن برخورد می‌کنیم و منظور این است که متکلم به‌گونه‌ای صحبت کند که معنایی از کلام خود را که مرادش نیست به مخاطب منتقل نماید.

در تعریف توریه آمده است: «متکلم از سخن خود معنایی را جز آنچه مخاطب می‌فهمد (یعنی معنایی خلاف ظاهر) اراده کند».(1) در توریه، انسان لفظی را به کار می‌برد که دو معنای قریب و بعید دارد. گوینده معنای بعید را اراده می‌کند؛ اما به‌گونه‌ای بیان می‌شود که شنونده معنای قریب را برداشت می‌کند.

اگرچه واژة توریه به شکل مستقیم در قرآن نیامده؛ اما مفسران مفهوم برخی از آیات را حمل بر توریه کرده‌اند. به‌عنوان‌مثال در قرآن آمده است:

 «آن گاه (ابراهیم تدبیری اندیشید و) به ستارگان آسمان نگاهی کرد و با قومش گفت که من بیمارم (و نتوانم به جشن عید بتان آیم).»(2)

 در تفسیر آن می‌خوانیم:

«اهل بابل، محل زندگی حضرت ابراهیم علیه‌السلام، هر سال جشن مخصوصی داشتند و غذاهایی را آماده می‌کردند که در بتخانه قرار می‌دادند تا متبرّک شود، سپس دسته‌جمعی به بیرون شهر می‌رفتند و پس از خوشگذرانی، در پایان روز برای صرف غذا به بتخانه باز می‌گشتند.

شبِ پیش از جشن، از ابراهیم نیز دعوت کردند که همراه آنان در مراسم شرکت کند، امّا حضرت ابراهیم که منتظر فرصتی برای درهم‌کوبیدن بت‌ها و ایجاد شوک به مردم بود، مطابقِ آداب‌ورسوم و اعتقاد مردم بابل که ستارگان را در سرنوشت خود مؤثّر می‌دانستند، نگاهی به ستارگان کرد و چنین وانمود کرد که اوضاع کواکب، نوعی بیماری را در صورت خروج او از شهر نشان می‌دهد؛ ازاین‌رو، مردم نیز قانع شده و از اصرار خود دست برداشتند.»(3)

بیشتر مفسران این آیات را بر توریه حمل کرده و مراد حضرت ابراهیم از بیماری را بیمار شدن در آینده یا بیماریِ منجر به مرگ یا مردن دانسته‌اند. در سیره امامان شیعه علیهم‌السلام و پیروان آنها نیز توریه‌کردن در موارد اضطرار مقبول بوده است.

نکوهش دروغگویی:

همان‌طور که ذکر شد توریه به‌عنوان یکی از راه‌های نجات از دروغگویی مطرح شده است؛ بنابراین اولاً توریه دروغ نیست و ثانیاً نباید زبان را در هر شرایطی و بی‌دلیل عادت به توریه داد؛ بلکه در مواقعی که انسان ترس دروغ داشته باشد می‌تواند از طریق توریه در دام دروغ نیفتد. شما نیز می‌توانید به‌جای دروغ گفتن، توریه کرده و مثلاً بگویید از خانه برای انجام کاری بیرون می‌روم حال‌آنکه آن کار موردنظر در ذهن شما همان مسجد و نماز است؛ اما مادر شما جور دیگری برداشت می‌کنند. یا مثلاً بگویید می‌خواهم بروم جایی و کسی را ببینم و منظورتان در ذهن، نمازگزاران یا امام‌جماعت مسجد باشد؛ حال‌آنکه مادرتان تصور می‌کنند با کسی قرار دارید.

شرایط توریه:

توریه کذب و دروغ نیست، چرا که سخن کذب، سخنی است که مقصود متکلم از آن سخن با واقعیت منطبق نباشد؛ حال‌آنکه در توریه چنین نیست. توریه مشروط به شرایطی است از جمله این که شرایطی فراهم آید که امکان راست‌گویی وجود نداشته باشد؛ یعنی شرایط اضطرار حاصل گردد. علاوه بر این، جواز توریه مشروط بر این است که توریه موجب تضییع حق دیگران و ستم بر آنان نشود.

همدلی کردن:

نکته‌ای که لازم است به آن توجه کنید این است که شرایط مادر را درک کرده و با ایشان همدلی کنید. گاهی اگر با صبر و حوصله وضعیت موجود مادر را برای ایشان تبیین و تشریح کنید و به آرامی با ایشان گفتگو کنید، حتی نیازی به توریه هم نیست.

نتیجهگیری:

در نگاه اسلام دروغ گفتن حرام است و انسان نمی‌تواند به هر بهانه‌ای دروغ بگوید. درعین‌حال اگر انسان در شرایطی قرار گرفت که مجبور به‌دروغ گفتن شد، به‌جای دروغ صریح می‌تواند از توریه استفاده کند. توریه به سخنی گفته می‌شود که از ظاهر آن چیزی فهمیده می‌شود، حال‌آنکه منظور گوینده چیز دیگری بوده است. نکته‌ای که دررابطه‌با توریه باید مدنظر قرار گیرد این است که توریه مربوط به کلامی است که آن کلام ذاتاً تاب دوگونه معنا را داشته باشد یعنی بشود از آن کلام دو نوع معنا برداشت کرد.

چکیدة پاسخ:

در اسلام، دروغگویی ناپسند است، اما توریه راهی برای پرهیز از دروغ در شرایط خاص است. توریه یعنی گفتن کلامی با دو معنا: یکی نزدیک و آشکار، و دیگری دور و پنهان. گوینده، معنای دور را در نظر دارد، اما مخاطب، معنای نزدیک را برداشت می‌کند. مثلاً اگر مادری از فرزند خود بپرسد که کجا می‌روی، و او بخواهد به مسجد برود، اما نمی‌خواهد مادرش از این موضوع مطلع شود، می‌تواند بگوید که به دیدار دوستانم می‌روم. در اینجا، منظور فرزند از دوستان، نمازگزاران مسجد است؛ اما مادرش ممکن است تصور دیگری داشته باشد.

پی‌نوشت‌ها:

1. «التوریه و هی ان یرید المتکلم بکلامه خلاف ظاهره»؛ جرجانی، علی بن محمد، التعریفات، ناصرخسرو، ص32.

2. «فَنَظَرَ نَظْرَةً فِی النُّجُومِ * فَقَالَ إِنِّی سَقِیمٌ»؛ سوره صافات، آیات 88 و 89.

3. قرائتی، محسن، تفسیر نور، سوره صافات، آیات 88 و 89.

در محاورات عرفی، موارد بسیار زیادی از سخنان وجود دارد که هیچ کسی آن را دروغ نمی شمارد. فضای سخنان حضرت ابراهیم علیه السلام هم از همین سنخ است.
حضرت ابراهیم علیه السلام و شبهه نسبت دروغگویی به ایشان در قرآن

پرسش:
برخی ادعا می‌کنند قرآن کلام خدا نیست، بلکه کلام پیامبر است؛ زیرا اگر کلام خدا بود به پیامبران الهی نسبت‌های ناروا نمی‌داد؛ مثلاً در آیه 88 و 89 صافات ابراهیم به مردم به دروغ می‌گوید بیمار است؛ ولی وقتی تنها می‌شود به سراغ بت‌ها می‌رود و آنها را می‌شکند؛ پس معلوم است بیمار نبوده است. دروغ دیگر در آیه 63 انبیاء است که کار شکستن بت‌ها را به بت بزرگ نسبت می‌دهد. آیا این حرف‌ها درست است و قرآن سخن پیامبر است؟
 

پاسخ:
در پاسخ به این سؤال ابتدا باید به این نکته توجه داشت که اولین دلیل بر عصمت انبیای الهی، خودِ قرآن است و اگر قرآن کلام خدا نبود هیچ‌کس بر عصمت پیامبران الهی حکم نمی‌کرد. عصمت انبیاء را از آیات فراوانی می‌توان دریافت؛ ازجمله آیاتی که وجوب اطاعت از پیامبران را می‌رساند(۱) و آیاتی که از مخلص بودن انبیا(۲) به‌ویژه حضرت ابراهیم علیه السلام، سخن می‌گوید.(۳) همچنین قرآن بر عصمت و ظلم نکردن ائمه ازجمله حضرت ابراهیم علیه السلام تأکید دارد.(۴)

سیمای ابراهیم علیه السلام در قرآن
قرآن کمتر پیامبری را بسان ابراهیم با صفات والایی ستوده و کمالات او را بیان کرده است. کافی است که بدانیم قرآن او را با صفاتی مانند «حنیف»،(۵) «موقن»،(۶) «صدیق»،(۷) «نبی»،(۸) «عبد»،(۹) «مؤمن»،(۱۰) «محسن»،(۱۱) «ذو قلب سلیم»،(۱۲) «امام»(۱۳) و «صالح»(۱۴) یاد کرده است.
قرآن ابراهیم علیه‌السلام را اسوه حسنه(۱۶) از زمره برگزیدگان و نیکان معرفی کرده: «وَإِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الْأَخْیار‏»؛(۱۷)‏ او را دوست خدا دانسته: «و اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهیمَ خَلیلاً»(۱۸) و قرآن او را به‌تنهایی، امتی مطیع فرمان خدا اعلام کرده است؛ «إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّهً قانِتاً لِلَّه‏».(۱۹)

بیماری ابراهیم علیه السلام
سؤال اول آن‌که چرا ابراهیم علیه السلام به ستارگان نظر افکند و اعلام بیماری کرد «فَنَظَرَ نَظْرَهً فِی النُّجُومِ‏ * فَقالَ إِنِّی سَقیم‏؛ (سپس) نگاهى به ستارگان افکند و گفت: من بیمارم»؛(۲۰) ولی بعد از رفتن مردم بت‌ها را شکست؟ اگر بیمار بود چگونه توانست بت‌ها را بشکند و اگر سالم بود چرا گفت بیمارم؟ در پاسخ به این سؤال مفسران احتمالاتی بیان کرده‌اند ازجمله:

1. بعضى گفته‏اند که ابراهیم واقعاً بیمارى جسمى نداشت، ولی منظور او ازجمله «إِنِّی سَقِیم» این بود که‏ قلب من و فکر من از این قوم، پریشان و غمگین است که این‌همه در عبادت بت‌ها پافشارى مى‏کنند درحالی‌که نه مى‏شنوند و نه مى‏بینند.

2. این احتمال نیز داده شده است که او در این سخن توریه کرده باشد. مثل‌اینکه کسى بر در منزل می‌آید و سؤال می‌کند فلان کس در منزل است؟ آن‌ها در پاسخ می‌گویند: اینجا نیست و منظورشان از کلمه اینجا پشت در خانه است، نه مجموع خانه، درحالی‌که شنونده این‌چنین نمی‌فهمد (این‌گونه تعبیرات را که دروغ نیست اما ظاهرش چیز دیگر است در فقه توریه می‌نامند).
منظور ابراهیم از این سخن این بود که من در آینده ممکن است بیمار شوم زیرا هر که مرگ بر او حتمى باشد مسلماً او مریض و سقیم است و اگرچه در حال حاضر داراى مرض و بیمارى نباشد.(۲۱)

3. وقتى اهل شهر خواستند همگى از شهر بیرون روند تا در بیرون شهر مراسم عید خود را به پا کنند، ابراهیم نگاهى به ستارگان انداخت تا وقت و ساعت بیماری خود را تشخیص دهد، مثل کسى که دچار تب نوبه است و ساعات عود تب خود را با طلوع و غروب ستاره‌ای و یا از وضعیت خاص نجوم تعیین می‌کند و سپس به ایشان اطلاع داد که به‌زودی کسالت من شروع می‌شود و من نمی‌توانم در این عید شرکت کنم.
و از سوى دیگر دلیلى محکمی هم که دلالت کند آن جناب در آن ایام مریض نبوده در دست نداریم، بلکه دلیل داریم بر این‌که مریض بوده، زیرا خداى تعالى او را صاحب قلبى سلیم معرفى کرده و از سوى دیگر از او حکایت کرده که صریحاً گفته است من مریضم و کسى که داراى قلب سلیم است، دروغ و سخن بیهوده نمی‌گوید.(۲۲)

شکستن بت‌ها
ابراهیم علیه‌السلام در پاسخ به مشرکان ‌که آیا تو بت‌های ما را شکستی، به انگیزه الزام خصم (دشمن) و ابطال الوهیت اصنام (بت‌ها)، گفت: بزرگ ایشان این کار را کرده است و در جملات بعدى صریحاً منظور خود را بیان کرده، می‌فرماید: «أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُکُمْ شَیْئاً وَ لا یَضُرُّکُمْ؛ آیا جز خدا چیزى را می‌پرستید که نه کمترین سودى براى شما دارد و نه زیانى به شما می‌رساند!...» نه اینکه بخواهد به‌طورجدی خبر دهد که بزرگ آن‌ها این کار را کرده است. درواقع معناى آیه این است که ابراهیم گفت: «از شاهد حال که همه خرد شده‌اند و تنها بزرگشان سالم مانده، برمی‌آید که این کار، کار همین بت بزرگ باشد»، این را به آن جهت گفت تا زمینه براى جمله بعدى فراهم شود که گفت: «فَسْئَلُوهُمْ إِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ؛ از خودشان بپرسید ...»
نظایر این سخن در محاورات عرف و مناظرات بسیار است و هیچ‌کس به چنین استدلالی اتهام دروغ بودن نمی‌بندد. صدر آن شکستن بت‌ها را مستند به بت بزرگ کرده تا زمینه براى ذیل آن فراهم شود و بتواند به ایشان بگوید: از بت‌ها بپرسید تا اگر حرف می‌زنند جوابتان را بدهند و درنتیجه مردم اعتراف کنند به این‌که بت حرف نمی‌زند یا بت که قدرت ندارد بت‌های دیگر را بشکند و...؛ بنابر این هر پاسخی بدهند، اعتقاد خودشان را مردود و باطل بودن آن به خودشان ثابت می‌شود.

نتیجه گیری
اولین دلیل بر عصمت انبیای الهی خودِ قرآن است و اگر قرآن کلام خدا نبود هیچ‌کس بر عصمت پیامبران الهی حکم نمی‌کرد. قرآن کمترین پیامبری را بسان ابراهیم با صفات والایی ستوده و کمالات او را بیان کرده است. به‌صراحت او را مطیع فرمان خدا معرفی کرده که با ارتکاب هر گناهی ازجمله دروغ منافات دارد.
در پاسخ به این سؤال که چرا ابراهیم علیه‌السلام به مشرکان گفت من بیمارم! مفسران احتمالاتی بیان کرده‌اند ازجمله این‌که: از این‌که قوم من در عبادت بت‌ها پافشارى می‌کنند قلب و فکر من پریشان و غمگین است؛ یا او در این سخن توریه کرده باشد و منظور ابراهیم از این سخن این باشد که من در آینده ممکن است بیمار شوم زیرا هر که مرگ بر او حتمى باشد، مسلماً او مریض است؛ یا آن‌که به قومش اطلاع داد که به‌زودی کسالت من شروع می‌شود و من نمی‌توانم در این عید شرکت کنم و دلیل محکمی که دلالت کند بر اینکه آن جناب در آن ایام مریض نبوده در دست نداریم؛ بلکه کسی که دارای قلب سلیم باشد، دروغ و سخن بیهوده نمی‌گوید.
ابراهیم علیه‌السلام در پاسخ به مشرکان که آیا تو بت‌های ما را شکستی، به انگیزه الزام خصم و ابطال الوهیت اصنام، صدر سخنش شکستن بت‌ها را مستند به بت بزرگ کرده تا زمینه براى ذیل آن فراهم شود و بتواند به ایشان بگوید: از بت‌ها بپرسید تا اگر حرف می‌زنند جوابتان را بدهند و درنتیجه مردم اعتراف کنند به این‌که بت حرف نمی‌زند. نظایر این سخن در محاورات عرف و مناظرات، بسیار است و هیچ‌کس به چنین استدلالی اتهام دروغ بودن نمی‌بندد.

پی‌نوشت‌ها
1. سوره نساء، آیه 64.
2. سوره یوسف، آیه 24 / سوره مریم، آیه 51
3. سوره ص، آیات 45-47.
4. سوره بقره، آیه 124.
5. سوره انعام، آیه 161.
6. سوره انعام، آیه 75.
7. سوره مریم، آیه 41.
8. سوره مریم، آیه 41.
9. سوره ص، آیه 45.
10. سوره صافات، آیه 111.
11. سوره صافات، آیه 110.
12. سوره صافات، آیه 84.
13. سوره بقره، آیه 124.
14. سوره بقره، آیه 130.
15. سوره ص، آیه 47.
16. سوره ممتحنه، آیه 4.
17. سوره نساء، آیه 125.
18. سوره نحل، آیه 120.
19. سوره صافات، آیات 88-89.
20. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع‌البیان فى تفسیر القرآن‏، مترجم: رسولی محلاتی و...، تهران، انتشارات فراهانی، چاپ اول، 1360 ش، ج 21، ص 14
21. ر.ک: طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه سید محمدباقر موسوى همدانى، قم، جامعه‏ مدرسین حوزه علمیه قم‏، چاپ پنجم، 1374 ش، ج 17، ص 224.
22. ر.ک: طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه سید محمدباقر موسوى همدانى، قم، جامعه‏ مدرسین حوزه علمیه قم‏، چاپ پنجم، 1374 ش، ج 14، ص 424.