پرسش وپاسخ

آثار و فوائد نماز خواندن و همچنین آثار ترك آن
1. قرب معنوی 2. یاد خدا و آرامش روانی 3. عامل باز دارنده از گناه 4. گناه زدایی 5. غفلت زدایی‏ 6. تكبر زدایی 7. عامل پرورش فضائل اخلاقی 8. همگرایی 9. نفی طاغوت ‏

آثار و فوائد نماز خواندن و همچنین آثار ترك نماز چیست؟

به برخی از آثار نماز اشاره می شود :

1. قرب معنوی

یكی از آثار بسیار مهم نماز قرب به خداوند است. این اثر روح عبادت و نماز را تشكیل می‏دهد. در یكی از آیات قرآن هدف آفرینش انسان عبادت بیان شده (1) كه حكایتگر بعد معنوی نماز و اهمیت آن است، امام علی (ع) فرمود: "الصلوة قربان لكل تقی؛ (2) نماز وسیله تقرب هر پرهیز كاری به خداوند است". در برخی از روایات از نماز به عنوان معراج مؤمن یاد شده كه اشاره به آثار معنوی آن می‏باشد.

2. یاد خدا و آرامش روانی

در قرآن آمده است: "اقم الصلوة لذكری ؛ (3) نماز را بر پا دار تا به یاد من باشی".

یكی از نویسندگان در تفسیر این آیه می‏نویسد: "روح و اساس و هدف و پایه و مقدمه و نتیجه و بالاخره فلسفه نماز یاد خدا است.  "ذكر اللَّه" است كه در آیه فوق به عنوان برترین نتیجه بیان شده است".(4) ذكر و یاد خداوند نقش تعیین كننده در آرامش روانی دارد. نماز به عنوان ذكر خدا به انسان‏های نماز گذار آرامش می‏دهد: "ألا بذكر اللَّه تطمئن القلوب ؛ (5) آگاه باشید یاد خدا مایه اطمینان است".

3. عامل باز دارنده از گناه

یكی از آثار مهم نماز جلوگیری از گناه است: "إنّ الصلوة تنهی عن الفحشا و المنكر". (6) طبیعت نماز از آن جا كه انسان را به یاد خدا و نیرومندترین عامل بازدارنده یعنی اعتقاد به مبدأ و معاد می‏اندازد، دارای اثر بازدارندگی از فحشا و منكر است. انسان كه به نماز می‏ایستد و تكبیر می‏گوید، خدا را از همه چیز بالاتر می‏شمرد... بدون شك در قلب و روح چنین انسانی، جنبشی به سوی حق و حركت به سوی پاكی و جهشی به سوی تقوا پیدا می‏شود...". (7)

4. گناه زدایی

یكی از آثار بسیار مهم نماز گناه زدایی است. نماز وسیله شستشو از گناهان و مغفرت و آمرزش الهی است. (8) پیامبر (ص) از یاران خود سؤال كرد: اگر بر در خانه یكی از شما نهری از آب صاف و پاكیزه باشد و در هر روز پنج بار خود را در آن شستشو دهید، آیا چیزی از آلودگی و كثافت در بدن او می‏ماند؟ در پاسخ عرض كردند، نه. حضرت فرمود: نماز درست همانند این آب جاری است. هر زمان كه انسان نماز می‏خواند، گناهانی كه در میان دو نماز انجام شده است، از بین می‏رود. (9)

5. غفلت زدایی‏

بزرگ‏ترین مصیبت برای رهروان راه حق آن است كه هدف آفرینش خود را فراموش كند. غرق در زندگی مادی و لذائذ زودگذر گردند، اما نماز به حكم این كه در فواصل مختلف در هر شبانه روز پنج بار انجام می‏شود، مرتباً به انسان اخطار می‏كند و هشدار می‏دهد و هدف آفرینش او را خاطر نشان می‏سازد... و این نعمت بزرگی است كه انسان وسیله‏ای در اختیار داشته باشد كه در هر شبانه روز چند مرتبه به او بیدار باش گوید. (10)

6. تكبر زدایی‏

یكی از عوامل مهم تكبر زدایی نماز است، زیرا انسان در هر شبانه روز هفده ركعت و در هر ركعت دو بار پیشانی بر خاك در برابر خدا می‏گذارد . خود را ذره كوچكی در برابر عظمت او می‏بیند، از این رو پرده‏های غرور و خودخواهی را كنار می‏زند. از این رو علی (ع) بعد از بیان فلسفه عبادت، یكی از آثار نماز را تكبر زدایی بیان نمود: "خداوند ایمان را برای پاكسازی انسان ها از شرك واجب كرده است و نماز را برای پاكسازی از كبر". (11)

7. عامل پرورش فضائل اخلاقی

نماز روح اخلاص و خداباوری را در انسان افزایش می‏دهد . نتیجه آن پرورش فضایل اخلاقی است. انسان با نماز خواندن خود را از جهان محدود ماده و چهار دیوار طبیعت بیرون می‏برد. به ملكوت آسمان‏ها دعوت می‏كند. با فرشتگان همصدا می‏شود. خدا را در همه حال حاضر و ناظر می‏داند.

8. همگرایی

علاوه بر آثار مذكور كه معمولاً آثار خودی نماز محسوب می‏شوند، یكی از آثار مهم اجتماعی و سیاسی نماز، همگرایی است. برگزاری نماز جمعه و جماعت، وحدت مسلمانان را به نمایش می‏گذارد، زیرا مسلمانان با صفوف فشرده در كنار هم قرار گرفته و با اوضاع سیاسی و اجتماعی جهان آگاهی پیدا می‏كنند. خطیب جمعه با بیان احكام و طرح مسایل سیاسی و اجتماعی به نمازگزاران رشد سیاسی می‏دهد. شاید به خاطر آثار مهم نماز جمعه و جماعت است كه در آموزه‏های دینی به این دو فریضه اهمیت خاصی داده شده است. (12)

پیامبر اسلام (ص) فرمود:

"خداوند نماز جمعه را بر شما واجب كرده است. هر كس آن را در حیات من یا بعد از وفات من از روی سبك شمردن یا انكار ترك كند، خداوند او را پریشان می‏كند . به كار او بركت نمی‏دهد.

بدانید نماز او قبول نمی‏شود، بدانید زكات او قبول نمی‏شود، بدانید حج او قبول نمی‏شود ...، تا از این كار توبه كند ..." . (13)

9. نفی طاغوت و ایستادگی در مقابل ستم‏

انسانی كه فقط خداوند را عبادت نماید، در مقابل او سر تعظیم و تسلیم فرود آورد. هر چه غیر خداوند است، برای او حقیر و كوچك می‏شود . كسی نمی‏تواند با ظلم و ستم بر او چیره شود. در مقابل گردنكشان و ظالمان سر تسلیم فرود نمی‏آورد. با طاغوت كنار نمی‏آید.

خداوند این مسئله را یكی از اهداف بعثت پیامبر (ص) دانسته : " در میان هر امتی، پیامبری را مبعوث كردیم تا خداوند را عبادت نمایید. از طاغوت (هر چه در مقابل خدا است) پرهیز كنید. (14)

عواقب ترك نماز:

از برخی روایات استفاده می‏شود كسی كه عمداً نمازش را نخواند، كافر یا مانند كافر است:رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: بین الاسلام و الكفر ترك الصلوه؛(15)

فاصله بین ایمان و كفر ترك نماز است.

یا بهره‏ای‏از دین ندارد : لا حظ فی الاسلام لمن ترك الصلوه؛(16)

برای تارك نماز بهره ای در اسلام نیست.

یا عملش تباه می‏شود:من ترك صلوته حتی تفوته من غیر عذر فقد حبط عمله؛(17)

هر كس بدون عذر نماز را ترك كند تا قضا شود، اعمالش از بین می رود.

یا موقع مرگ به او خطاب می‏شود: می‏خواهی یهودی بمیر یا نصرانی. بمیر، تو مسلمان نیستی:من ترك الصلوه لا یرجو ثوابها و لا یخاف عقابها فلا ابالی ان یموت یهودیا او نصرانیا او مجوسیا؛ (18)

هر كس نماز را ترك كند و نه امید به ثوابش داشته باشد و نه ترس از عذابش ،اشكالی نمی بینم در اینكه یهودی یا نصرانی یا مجوسی از دنیا برود.

در قرآن آمده از برخی مجرمان كه گرفتار جهنم شده‏اند، پرسیده می‏شود: چه چیزی باعث شد كه در دوزخ باشید، می‏گویند: ما از نمازگزاران نبودیم (فی جنات یتسائلون، عن المجرمین، ما سلككم فی سقر، قالوا: لم نك من المصلین).(19)

در مذمت كسانی كه در نماز سهل‏انگاری می‏كنند و آن را ضایع می‏نمایند ، آیات و روایاتی وارد شده است.

أَنَّهَا سَأَلَتْ أَبَاهَا مُحَمَّداً ص فَقَالَتْ يَا أَبَتَاهْ مَا لِمَنْ تَهَاوَنَ بِصَلَاتِهِ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ قَالَ يَا فَاطِمَةُ مَنْ تَهَاوَنَ بِصَلَاتِهِ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ ابْتَلَاهُ اللَّهُ بِخَمْسَ عَشْرَةَ خَصْلَةً سِتٌّ مِنْهَا فِي دَارِ الدُّنْيَا وَ ثَلَاثٌ عِنْدَ مَوْتِهِ وَ ثَلَاثٌ فِي قَبْرِهِ وَ ثَلَاثٌ فِي الْقِيَامَةِ إِذَا خَرَجَ مِنْ........؛

فاطمه زهرا (س) از پدرش رسول خدا پرسید: عذاب و عقوبت كسی كه نمازش را سبك بشمارد [یعنی مسلمانی كه نماز نخواند یا گاهی بخواند یا به نماز و كیفیت صحت آن اهمیتی ندهد] چیست؟ پیامبر فرمود: هر مرد یا زنی نمازش را سبك بشمارد و نسبت به آن بی اهمیت باشد، خداوند او را به پانزده بلا و گرفتاری مبتلا می‏سازد. شش مكافات در دنیا و سه گرفتاری هنگام مردن و سه تا در قبر و عالم برزخ و سه مجازات در قیامت خواهد بود: 

اما شش بلای دنیوی: خداوند بركت را از عمر او برمی‏دارد (عمرش كوتاه می‏شود یا پرفایده و نافع نیست).

2 - بركت را از رزق و روزی او برمی‏دارد (مبتلا به فقر می‏شود یا اگر پول دارد، نفعش به كسی نمی‏رسد).

3 - خداوند سیمای صالحان را از چهره او بر می‏دارد (هر كس او را ببیند، او را از مجرمان و افراد ناشایست می‏پندارد).

4 - اعمال خوب دیگر او اجری ندارد.

5 - دعای او به آسمان نمی‏رود (پذیرفته نمی‏شود).

6 - اگر خوبان هم برای او دعا كنند، فایده‏ای ندارد.

اما سه بلا وقت مرگ:

7- هنگام مردن ذلیلانه و با خواری می‏میرد.

8 - گرسنه می‏میرد.

9 - تشنه می‏میرد (هنگام مردن چون احساس گرسنگی و تشنگی می‏كند، تمام فكر و توجهش به آن است و توجهی به خدا و یاد خدا ندارد، در نتیجه با حالت غفلت می‏میرد). اگر از تمام رودهای دنیا بخورد سیراب نمی شود

 

اما سه بلای قبر:

10 - در قبر فرشته ای او را آزار می‏دهد.

11- قبر بر او سخت و ناگوار می‏شود و بر او فشار می‏آورد.

12 - دچار ظلمت در قبر می‏شود (روح او در قبر دچار فشار و ظلمت می‏شود).

سه بلای قیامت:

13 - در روز قیامت هنگامی كه از قبر به سوی صحرای محشر روانه شود، فرشته ای او را به صورت روی زمین می‏كشاند و مردم او را نگاه می‏كنند.

14 - از او به سختی حساب می‏كشند.

15 - خداوند نظر لطف و مرحمت به او نمی‏كند، در نتیجه دچار عذاب الهی می‏شود.(20)

 

پینوشت‏ها:

1. ذاریات(51) آیه 56.

2. نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام  كلمات قصار، جمله 136،

3. طه(20) آیه 14.

4. مكارم شيرازي، تفسير نمونه، دار الكتب الاسلاميه، طهران، 1362 ه.ش ، ج 16، ص 289.

5. رعد(13) آیه 28.

6. عنكبوت (29) آیه 45.

7. تفسیر نمونه، ج 16، ص 284.

8. همان، ص 290.

9. محمد بن الحسن الحر العاملي، وسائل الشيعه،  مؤسسه آل البيت، قم، 1409 ه.ق ، ج 3، ص 7.

10. تفسیر نمونه، ج 16، ص 290 - 291.

11. نهج البلاغه، كلمات قصار 252.

12. جمعه (62) آیه‏ 9؛ تفسیر نمونه، ج 24، ص 125 .

13. وسایل الشیعه، ج 5، ص 7.

14. نحل (16) آیه 36.

15. محمدی ری شهری ،میزان الحكمه ،ناشر دارالحدیث، چاپ اول ،جلد 2،صفحه1644.

16.همان.

17.همان.

18.همان.

19.سوره مدثر(74)آیه40-43.

20.محدث نوري، مستدرك الوسائل، 18 جلد، مؤسسه آل البيت عليهم السلام قم، 1408 هجري قمري،ج3 ،ص 24.

انتقاد موثر و خوب چه ويژگي هايي دارد؟
انتقاد در دو جلوه، خود را نشان می­دهد:1- انتقاد سالم و سازنده 2- انتقاد ناسالم و سوزنده.

 انتقاد موثر و خوب چه ويژگي هايي دارد؟

انتقاد در دو جلوه، خود را نشان می­دهد:

1- انتقاد سالم و سازنده:

انتقادی كه در آن، سوز و سلیقه همراه با همّت و دقت، رهاوردی مفید و مؤثر ایجاد می‏كند؛ شخصیت مخاطب را از هر گونه آسیبی مصون می‏سازد. ارزش‏های گفتاری و رفتاری را محترم می‏شمرد. سبب جلب و گسترش اعتماد متقابل و استحكام پایه‏های دوستی و روابط صادقانه و صمیمانه می‏گردد.

2- انتقاد ناسالم و سوزنده:

در این انتقاد، «تحریف» شخصیت و «تحقیر» موقعیت و هویت فرد، جایگزین «تكمیل» آن ها می‏شود. فرد را با انزوا، دلزدگی و احساس یأس و ناكامی مواجه می‏كند. گرچه در پاره‏ای موارد، سكوت او تنها پاسخ به ما محسوب می‏شود، اما سكوت معنادار، «محبت عاطفی» را محو و «برودت عاطفی» را جایگزین آن می‏سازد. پایانی جز تلخی خاطره، تیرگی روابط و فرار از نكته‏ها و گفته‏های سازنده نخواهد داشت!!

بعد از بیان این مقدمه به مهم ترین ویژگی های یك انتفاد خوب و موثر كه در نقد و انتقاد از دیگران باید مورد توجه قرار بگیرد، اشاره می شود :

1-2. حُسن برخورد:

یك انتقاد خوب با برخوردی نیكو و لحنی آرام همراه است . قرآن مجید خطاب به پیامبر اكرم(ص) می فرماید:

 "ای پیغمبر! به بندگانم بگو كه با مردم با نیكوترین وجه صحبت نمایند". (1) 

خداوند از حضرت موسی (ع) می خواهد با فرعونی كه ادعای خدایی دارد، با نرمی و ملاطفت تكلم كند و به ایشان بگوید: آيا سَرِ آن داري كه به پاكيزگي گرايي، و تو را به سوي پروردگارت راه نمايم تا پروا بداري؟»(2)

هرگز نمی توان با خشم و خشونت دیگران را مورد نقد قرار داد و یا از گناه باز داشت؛ از این رو باید مواظب بود تا لطمه ای به شخصیت افراد وارد نشود. استفاده از جملاتی مانند "این عمل در شأن شما نیست" و "شأن شما بالاتر از این ها است" بسیار مؤثر است.

2-2. جلب اعتماد:

ارشاد و راهنمایی دیگران در صورتی با موفقیت انجام می گیرد كه اعتماد طرف مقابل جلب شود. بدون جلب اعتماد نمی توان در شخصی نفوذ كرد. هر كسی بتواند با مردم الفت برقرار كند، مردم به او روی خواهند آورد. برای این كار باید به خطاكار شخصیت داد و از به كار بردن الفاظ تحقیر آمیز خودداری كرد.

3-2. در نظر گرفتن وضع روحی و روانی :

اصل مهم در هدایت و راهنمایی یا امر به معروف و نهی از منكر «مخاطبشناسی» است. هر مبلّغ، مربّی، معلّم و یا فردی كه در موقعیت هدایت و تربیت قرار گرفته، لازم است پیش از هر اقدامی «مخاطب» خود را بشناسد، آنگاه بر پایه ویژگیهای فكری، روحی و علمی مخاطب با وی سخن بگوید، تا زحمات و حرف هایش هدر نرود.

«مخاطبشناسی» بر پایه «ویژگیهای» مخاطب سخن گفتن، یكی از خصایص و سنتهای عملكردی همه پیام آوران آسمانی است، چنان كه پیامبر (ص) میفرماید: «نحن معاشر الانبیاء نكلّم الناس علي قدر عقولهم؛ (3) ما پیامبران با مردم به اندازه عقل شان صحبت میكنیم».

در اجرای صحیح امر به معروف و نهی از منكر باید شرایط مخاطب را در نظر گرفت. اگر عصبانی است ،نمی توان نصیحت كرد. امام علی (ع) می فرماید:"برای دل های آدمیان، علاقه و اقبال و گاهی تنفر و ادبار است .هنگامی كه می خواهید كاری را انجام دهید، از طریق علاقه اشخاص وارد شوید، زیرا هنگامی كه كسی را مجبور بر كاری كنید ،نابینا می شود". (4) یعنی خود را به كوری و كری می زند.

4-2. محترم شمردن عقاید افراد:

‌‌شخص ممكن است كه منكرات یا ترك كارهای معروف و شایسته را بر اساس یك سری عقاید انجام دهد ؛ بنابراین نباید به طور تند و توهین آمیز به عقاید او برخورد نمایید. زیرا قطعا انتقاد از دیگران اگر همراه با توهین كردن به عقاید افراد باشد، نه تنها تاثیری ندارد، بلكه در بعض موارد تاثیر عكس دارد.

چنانچه دلیلی برای كار نادرست خود ارائه می دهد، آن را بشنوید و سپس با دلیل و استدلال سخن او را باطل كنید ، یا اشكالات آن را بگویید. گاهی كارهای خلاف او نه به خاطر عقیده به چیزی داشتن، بلكه به خاطر ناهنجارهای خانوادگی و اجتماعی و... است ؛ بنابراین شخص آگاه باید  ناهنجارها را بشناسد و سعی نماید تا فرد مورد نظر از آن ها نجات یابد.

 دو تذكر :

اول : نقد و انتقاد از دیگران، در میان جمع و افرادی كه طرف پیش آن ها آبرو و حیثیت دارند نباشد.

دوم : كسی كه قصد نقد دارد، با زبان نرم و لطیف با طرف مقابل برخورد كند. وقتی حضرت موسی به مقام نبوت رسید، از طرف خداوند مأموریت پیدا كرد به اتفاق برادرش هارون پیش فرعون بروند. او را امر به معروف و نهی از منكر كنند. خداوند به آن ها فرمود: به سوي فرعون برويد كه او به سركشي برخاسته، و با او سخني نرم گوييد، شايد كه پند پذيرد يا بترسد.» (5)

 

پینوشتها:

1. اسراء (17) آیه .

2. نازعات (79) آیه 18 و 19.

3. ثقة الاسلام كليني، كافي، دار الكتب الإسلامية تهران، 1365 ، ج 1، ص 23.

4. نهج البلاغه، انتشارات دار الهجره، قم، قصار 193.

5.  طه (16) آیه 43.

هنوز مي تونم راهي براي بهشت باز كنم.
انسانها هميشه در معرض امتحانات الهي هستند و وظيفه آنها موفقيت در اين آزمايشات و امتحانات است.

آيا كسي كه هم جنس گرايي كرده بخشيده ميشه؟ هنوز مي تونم راهي براي بهشت باز كنم. من پشيمونم

انسانها هميشه در معرض امتحانات الهي هستند و وظيفه آنها موفقيت در اين آزمايشات و امتحانات است. البته امتحان هر كسي مخصوص خود اوست. و بايد براي سر بلندي در آن، همه ي توان خود را به كار بگيرد. انجام گناهان و علي الخصوص بعضي از آنها كه بزرگتر هستند به معني عدم موفقيت در اين امتحانات است. بايد از اين نكته غافل نبود كه همه يكروز به سوي خدا باز ميگرديم و در مورد امتحانات خود پاسخگو خواهيم بود. قرآن كريم ميفرمايد: (و نبلوكم بالشر والخير فتنه والينا ترجعون)(1) البته نبايد از رحمت خدا نا اميد شد. چرا كه يكي از صفات خداوند، ارحم الراحمين است به معناي مهربانترين مهربانان. خداوند از مادر مهربانتر است و همانطور كه مادر از خطاي فرزندش در مي گذرد، خداوند نيز از گناهان بندگان مي گذرد. خداوند توبه پذير است و توبه واقعي بندگان را قبول مي كند (انه كان توابا)(2) البته توبه اي كه همراه با تصميم جدي بر ترك گناه باشد و با شرايط انجام شود.

توبۀ از هر گناهي دو ركن دارد:

 1- پشيماني از گناه. كه به لطف خدا شما از گناهتان پشيمان هستيد و اين توفيق بزرگي از طرف خداست و نشان دهنده اين است كه خداوند به شما عنايت دارد.

 2- عزم بر ترك آن. امام علي(ع) مي فرمايد: "توبه به دل پشيمان شدن و به زبان آمرزش خواستن و به اندام ترك نمودن گناه است".(3)

گناهي كه در سوال مطرح شده بود نيز اگر چه از گناهان بزرگ است و حتي در اسلام براي مرتكب يك چنين گناهي علاوه بر كيفر اخروي در دنيا نيز حد قرار داده شده، اما مي توان با توبه واقعي و كمك گرفتن از خدا واستعانت از او به راه مستقيم الهي باز گشت واز انحراف دور شد.

امام صادق عليه السلام مي فرمايد: خداي عز وجل به حضرت آدم(ع) فرمود: براي تو مقرر كردم كه هر گاه يكي از فرزندان تو كار بدي انجام دهد و استغفار كند او را ببخشم. (4)

پس اطمينان داشته باشيد كه خدا توبه واقعي شما را خواهد پذيرفت.

پي نوشت ها:

1. انبيا (21) آيه 35.

2.  نصر (110) آيه آخر.

3. محمدي ري شهري، منتخب ميزان الحكمه،انتشارات دارالحديث، قم، چاپ 2، ص 243، ماده ذنب.

4.  سيد عبدالله شبر، اخلاق، نشر هجرت، چاپ چهارم، ص 339.

ريشه رواني تقليد جوانان از غرب
تقليد كوركورانه از مظاهر تمدّن غرب، سابقه اي طولاني داشته و در ميان جوانان كشورهاي جهان سوم ـ از جمله كشورهاي اسلامي ـ نيز رواج دارد. اين پديده علل متعددي دارد.

ريشه رواني تقليد جوانان از غرب چيست؟

پرسش گر گرامي گرايش به فرهنگ غربي و فساد عوامل متعددي دارد از جمله:

1- وجود گرايش هاي نيرومندي همچون غريزه جنسي كه فرد را به سوي محصولات وفرآورده هاي جنسي غربي مي كشاند. فرهنگ غربي با مؤلّفه اباحي گري براي اين قشر، جذابيت هاي زيادي دارد. البته طبع انسان ها به سمت افسار گسيختگي و رفع محدوديت ونبود مانع براي انجام كارهاي خوشايند و دلخواه گرايش دارد؛ مگركسي كه از تربيت صحيح ديني برخوردار شود.

2- استفاده غربي ها از عوامل. ابزارها و سرمايه هاي عظيم و به كارگيري تكنيك ها و شيوه هاي فريبنده در سطحي بسيار گسترده.

3- ناآگاهي بسياري از جوانان از اهداف و توطئه هاي دشمنان و نادانسته پيروي نمودن از آنان.

4- ضعف بينش صحيح اسلامي در برخي از عناصر نقش آفرين در صحنه تفكر اجتماعي (مانند برخي از دانشگاهيان و اهل فرهنگ...).

5- به كار نگرفتن درست و كامل اصول و تعاليم اسلام در عرصه فرهنگ و بينش اجتماعي.

6- عدم آشنايي بسياري از خانواده ها با اصول تربيت اسلامي.

تقليد كوركورانه از مظاهر تمدّن غرب، سابقه اي طولاني داشته و در ميان جوانان كشورهاي جهان سوم ـ از جمله كشورهاي اسلامي ـ نيز رواج دارد. اين پديده شوم، علل متعددي دارد. نتايج تحقيقاتي كه در اين زمينه انجام شده، نشان مي دهد كه هر چه احساس بي هويتي اجتماعي جوانان نسبت به نظام اجتماعي و ارزش هاي حاكم در جامعه بيشتر شود، احساس تعلق هويت اجتماعي آنان نسبت به الگوهاي شناختي و ارزشي رفتاري و نمادي حاكم بر گروه هاي غربي بيشتر مي گردد.

از طرف ديگر، الگوها و ارزش هاي فرهنگ غربي به وفور در دسترس جوانان قرار گرفته و نظام هاي غربي، به تناسب نيازهاي جوانان، براي آنها الگوسازي كرده و نظام اجتماعي خودمان نيز به تبليغ آنها پرداخته است! اين امر باعث شده كه احساس هويت اجتماعي جوانان، متناسب با الگوهاي غربي شكل گيرد و ويژگي هاي شناختي و ارزشي رفتاري و نمادي آنها نيز مبتني بر همان الگوها جلوه گر شود.

عواملي مانند عملكرد نادرست برخي از مسلمانان و مدعيان فرهنگ اسلامي و به فراموشي سپردن منابع و ذخاير غني و ارزشمند فرهنگي، اخلاقي، علمي و مادي خود. به اين گرايش به فرهنگ غربي كمك مي كند.

و راه حل مبارزه آن حفظ و تقويت ارزش هاي ملي و ديني است كه احتياج به كار مهم علمي و رسانه اي دارد. و در كنار آن هوشياري و بصيرت همه مردم، احياء فريضه مهم امر به معروف و نهي از منكر، تلاش و تبلور عزم ملي در مسئولين براي اين امر مهم بسيار اثرگذار است.

آیا اخلاق مطلق است یا نسبی؟
قبل از هرچیز لازم است نسبیت در اخلاق را معنا كنیم.

آیا اخلاق مطلق است یا نسبی؟

قبل از هرچیز لازم است نسبیت در اخلاق را معنا كنیم.

نسبی در برابر مطلق است. برخی می گویند: اخلاق و ارزش های اخلاقی مانند: «عدل خوب است»، «احسان به پدر و مادر خوب است»، ظلم و ستم به دیگران بد است»، اصولی ثابت، عام و همگانی می باشند كه از عوامل اجتماعی و روان شناختی به دست نمی آید و دگرگون نمی شود و از هر جهت اطلاق دارد. اخلاق با چنین شاخصه ای مطلق است.

برخی می گویند: اخلاق و ارزش های اخلاقی هیچ اعتبار كلی و واقعیت و ریشۀ ثابتی ندارد. اعتبار همۀ اصول اخلاقی به فرهنگ، گزینش فردی، زمان، مكان و ... بر می گردد. اخلاق با چنین شاخصه ای نسبی است.

از آیات و روایات به خوبی به دست می آید كه اخلاق از اصول ثابت، عام و فراگیر و همگانی بهره مند است. قرآن كریم می گوید: «ولكن الله حبّب اِلیكم الایمان و زیّنه فی قلوبكم و كرّه الیكم الكفر و الفسوق والعصیان؛(1) ليكن خدا ايمان را براي شما دوست‏داشتني گردانيد و آن را در دلهاي شما بياراست و كفر و پليدكاري و سركشي را در نظرتان ناخوشايند ساخت.»

از تعبیر «فی قلوبكم» به خوبی فهمیده می شود كه اخلاق و ارزش های اخلاقی به صورت ثابت و همگانی در عمق جان آدمیان ریشه دارد. فطری بودن دین كه در بعضی آیات آمده، بیانگر اصول ثابت در جان انسان ها است. نیز فرمود: «در حقيقت، خدا به دادگري و نيكوكاري و بخشش به خويشاوندان فرمان مي‏دهد و از كار زشت و ناپسند و ستم باز مي‏دارد.»(2) در این آیه از «عدل»، «احسان» و «ادای حق خویشاوندان» به عنوان امور ارزشی و اخلاقی و از «فحشا»، «منكر» و «بغی» به عنوان امور ضد ارزشی و زشت یاد شده است.

در جای دیگر فرمود: «قل لا یستوی الخبیث والطیب؛(3) و بگو پلید و پاك یكسان نیستند». نیز فرمود: «و یحلّ لهم الطیّبات و یحرّم علیهم الخبائث؛(4)  براي آنان چيزهاي پاكيزه را حلال و چيزهاي ناپاك را بر ايشان حرام مي‏گرداند.»

آدمی امور طیّب و پاكیزه را می پسندد و این ها را خوب و ارزش می داند و اسلام این ها را حلال و یا واجب نموده است. در برابر آن امور ناپاك و خبیث را زشت میشمارد و اسلام آنها را حرام نموده است.

امام صادق(ع) فرمود: «فبالعقل عرف العبادُ خالقهم ... و عرفو به الحسن من القبیح؛(5) بندگان در پرتو عقل، آفریدگار خویش را می شناسند ... و توسط عقل، نیك را از زشت باز میشناسند». پس عقل خوبی ها و بدی ها را خوب درك می كند، مانند عدل خوب است و ظلم و ستم بد است. این ها اصولی ثابت، عام و همگانی هستند.

أما به مسأله ای كه باید دقت شود این است كه: اگر موضوع اخلاق را رفتار بدانیم، در این صورت می گوییم: اخلاق نسبی است و چهره های كارهای اخلاقی با موقعیت ها دگرگون می شود (لیكن این نسبیت غیر از نسبیتی است كه معنایش بیان شد). اما اگر موضوع اخلاق را رفتار آدمی ندانیم، بلكه ملكات نفسانی انسان در درون یا یك یا چند عنوان انتزاعی و كلی مانند عدل،احسان و ظلم را موضوع اخلاق دانستیم، در این صورت اخلاق مطلق است و عنوانهای اخلاقی همیشه بار اخلاقی مثبت یا منفی خویش را حفظ می كنند و دگرگون نمی گردند.

توضیح: در مورد نسبی بودن اخلاق دو معنا وجود دارد:

1- اصل ارزشی و ضد ارزشی ثابتی وجود ندارد؛ خوبی و بدی به پسند و عدم پسند فرد یا جامعه وابسته است.

2-رفتارها و كارهای اخلاقی با توجه به موقعیت ها و تغییر عناوین دگرگون می‌‌شود.

نسبیت به معنای اوّل نادرست است؛ یعنی نمی توان پذیرفت كه ارزش های اخلاقی از اصولی ثابت و كلی محروم است.

اما نسبیت به معنای دوم درست و قابل قبول است. چون كارهای اخلاقی همیشه به یك منوال نیست. گاهی راست گفتن ارزش اخلاقی دارد و گاهی دروغ (دروغ مصلحت آمیز).

علت این كه در جایی دروغ مصلحت آمیز روا است، و راست گفتن روا نیست، این است كه:

اوّلاً: در موردی كه راست گفتن موجب قتل و خون ریزی بی گناهی شود، این عمل تحت دو عنوان قرار می گیرد، یكی عنوان اوّلی كه راست گفتن باشد، و دیگر عنوان ثانوی كه كمك و یاری بر قتل و خونریزی فرد بی گناه است. این كار از جهت عنوان اوّلی خوب است. ولی از جهت عنوان ثانوی بد است. امّا چون جهت عنوان ثانوی كه مفسده دارد، قوی تر است، عقل حكم می كند كه از آن اجتناب شود. در این صورت به جای راست گفتن، دروغ مصلحت آمیز بگوید تا جان بی گناهی را نجات دهد.

ثانیاً: موضوع حُسن اخلاقی، راستگویی به طور مطلق نیست، بلكه راست گفتن، فعل خارجی است و این فعل خارجی مستقیماً فعل اخلاقی نیست. راستگویی از آن جهت كه مصداق یك عنوان انتزاعی و كلی مثلاً عدالت است، موضوع حُسن اخلاقی است. از این جهت كه مصالح جامعه و انسان ها در گرو راست گفتن است، فعل اخلاقی و خوب است.

پس علت خوب و اخلاقی بودن راستگویی، این است كه نفع و مصلحت جامعه به آن وابسته است.

حال با توجه به این علت، اگر در جایی راست گفتن به جهت موقعیتش مصلحت نداشته باشد، مثلاً دیگر مصداق عدالت نباشد، یعنی آن عنوان كلی بر این عمل صدق نكند، بلكه اگر مصلحت جامعه و جان انسان ها در دروغ گفتن باشد، عقل به شایستگی آن حكم می كند. به همین جهت گفته اند: دروغ مصلحت آمیز بِه زِ راست فتنه انگیز.(6)

با توجه به این سخن می گوییم: مفاهیمی مانند ظلم، عدل، احسان و نیكی به پدر و مادر، مفاهیم اخلاقی مطلق اند، ولی مفاهیمی مانند راست گفتن و دروغ گفتن چون كه به صورت مستقیم مفاهیم اخلاقی نیستند، در این ها اطلاق معنا ندارد.

شهید مطهری در این باره می گوید: «عدالت یك حكم مطلق است در روح انسان كه خوب است وظلم یك حكم مطلق است در روح انسان كه بد است. امّا «راستی» یك حكم مطلق نیست، بلكه تابع فلسفةخودش است و گاهی «راستی» فلسفه خودش را از دست می دهد».(7)

بنابراین معنا بعضی از مفاهیم اخلاقی مانند عدل و ظلم به طور مطلق و ثابت، خوب و بد هستند و بعضی دیگر مانند راست و دروغ نسبی اند، اما نسبی بودن آن ها نه به این معنا است كه در یك فرهنگ خاص و با توجه به خواسته های شخص تغییر كنند، بلكه به این معنا می باشد كه اگر در قالب یكی از آن مفاهیم ثابت دریابد، همیشه خوب و بد می شوند، مثلاً راستگویی چون طبق عدالت است (عدل هر چیز را در جای خود قراردادن) خوب است، اما اگر راست گفتن به صورت یك رفتار و فعل خارجی، مصداق عدالت نباشد، بلكه تحت عنوان دیگری قرار گیرد، مثلاً ظلم باشد، یا انسان بی گناهی را به كشتن دادن باشد، این فعل خارجی بد است.

پی نوشت ها:

1. حجرات (49) آیه.

2. نحل (16) آیة 90.

3. مائده (5) آیة 100.

4. اعراف (7) آیة .

5. ثقه الاسلام كلینی، الكافی،  ج 1، ص 29، دارالكتب الاسلامیه، تهران: 1365ه. ق.

6. اقتباس از كتاب فلسفه اخلاق، محمد تقی مصباح، ص 184 - 194، قم: انتشارات موسسه امام خمینی(ره).

7. استاد شهید مرتضی مطهری(ره)، فلسفة اخلاق، ص 92، قم: انتشارات صدرا.

برای كسب دانش و حكمت خدادادی چه عملی به درگاه خداوند متعال محبوبتر است
علم و دانش خدادادی همان "فرقان" است که به افراد با تقوا وعده داده شده است: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقانا

برای كسب علم و دانش و حكمت خدادادی چه عملی به درگاه خداوند متعال محبوب تر است آیا چله نشینی چهل روزه یا ...لطفاًمن را راهنمایی كنید مشتاق پاسخ شما والسلام لطفاً با ایمیل پاسخ دهید؟

بنا بر قرآن، علم و دانش خدادادی همان "فرقان" است که به افراد با تقوا وعده داده شده است:

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقانا (1)

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد، براى شما وسيله‏اى جهت جدا ساختن حق از باطل قرار مى‏دهد (روشن‏بينى خاصّى كه در پرتو آن، حق را از باطل خواهيد شناخت).

تقوا هم مفهومی گسترده است که اولین مرحله آن انجام واجبات و ترک حرام ها است. شما اگر می خواهید به آن نور و روشن بینی و علم و حکمت خدادادی برسید، باید تقوا و بندگی پیشه کنید و طالب رضای خدا باشید.

البته لازم به ذکر است که در این مسیر هم نباید کاسبکارانه با خدا برخورد کنید بلکه شما فقط برای رسیدن به رضای خدا بندگی کنید، او خود روش بنده پروری را می داند و به شما علم و حکمت و نور عنایت می کند.

چله نشینی هم یک تمرین است مثل سی روز روزه گرفتن تا سیر بر مدار حق عادت شود. و گرنه چهل روز را مراقبت کردن و بعد رها کردن نتیجه ای ندارد.

راه فقط بندگی است. این کلام حضرت یوسف است که وقتی دوستان زندانی اش برای پرسیدن تعبیر خواب خود نزد او آمدند، این علم خود را نتیجه عبودیت و ایمان و عمل خود شمرد و فرمود:

ذلِكُما مِمَّا عَلَّمَني‏ رَبِّي إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائي‏ إِبْراهيمَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ ما كانَ لَنا أَنْ نُشْرِكَ بِاللَّهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ ذلِكَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَيْنا وَ عَلَى النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ (2)

اين، از دانشى است كه پروردگارم به من آموخته است. من آيين قومى را كه به خدا ايمان ندارند، و به سراى ديگر كافرند، ترك گفتم (و شايسته چنين موهبتى شدم)! من از آيين پدرانم ابراهيم و اسحاق و يعقوب پيروى كردم! براى ما شايسته نبود چيزى را همتاى خدا قرار دهيم اين از فضل خدا بر ما و بر مردم است ولى بيشتر مردم شكرگزارى نمى‏كنند!

حضرت یوسف در این کلام راه رسیدن به علم لدنی را تبعیت از تعالیم توحیدی پیامبران و واگذاردن شرک و دو و چندگانه پرستی در صورت های مختلف آن دانست که یکی از صورت های شرک همان ریا و شرک پنهان است. کسی که از شرک نجات یابد و به توحید برسد، خدا چنین علمی را به او عطا خواهد کرد و چنین کسی دیگر به غیر خدا دل ندارد و دنبال استفاده مادی و شهرت و محبوبیت و ... نیست و به همه اینها پشت پا زده است.

پرسشگر گرامی  هر دعا و عبادتی می تواند راه رسیدن شما را به آن هموار سازد به شرطی که با قلب خالص و برای رسیدن به رضای خدا باشد نه برای دنیا و شهرت و محبوبیت و ... .

پی نوشت ها:

1. انفال (8) آیه 29.

2. یوسف (12) آیه 37-38.

چرا جامعه بشری امروز از انسانیت فاصله گرفته است؟
مهم ترين عامل در اين راستا را مي توان فاصله گرفتن جامعه از آموزه‌های اخلاقی دانست.

 

چرا جامعه بشری امروز از انسانیت فاصله گرفته است؟

 

مهم ترين عامل در اين راستا را مي توان فاصله گرفتن جامعه از آموزههای اخلاقی دانست. فاصله انسانیت را از بین میبرد.

انسانی كه در دنیا از آموزههای علمی و اخلاق فاصله بگیرد، مانند كسی است كه در یك محیط ظلمانی قرار دارد. گمراه است. به درستی توان دیدن ندارد و حرف حق را نمیشنود.

هدف علم اخلاق پاك ساختن نفس انسان از  اخلاق رذیله و آراستن آن به صفات نیكو میباشد . نتیجه این علم رسیدن به سعادت ابدی است.

شرط به كمال رسیدن انسان عمل نمودن به راهكارهای علم اخلاق مي باشد . انسانی كه در دنیا اخلاق ندارد، نظیر همان كسی است كه از مراتب انسانیت به سمت اسفلالسافلین میرود، حتی ممكن است به جایی برسد كه مقامش پایینتر از حیوانات دیگر باشد.

ماهیت علم اخلاق، رساندن افراد بشری از مرتبه سافل به مرحله اعلا است، یعنی  انسان را رشد و تكامل میدهد تا به جایی میرساند كه مقام او از ملائك هم ممكن است بالاتر رود. همین نكته یكی از اهداف مهم علم اخلاق میباشد.

برای آگاهی بیش تر به این كتاب ها مراجعه نمائید :

تزكیه و خود سازی از ابراهیم امینی .

آداب تعلیم و تربیت در اسلام؛ دكتر سید محمد باقر حجتی .

تفسر و ترجمه دعای مكارم الاخلاق ، محمد تقی فلسفی .

اخلاق در قرآن (پیام قرآن )آیت الله مكارم شیرازی .

فلسفه ی اصلی قیامت چیست؟
قرآن كريم در اين باره مي‏فرمايد:«كتب علي نفسه الرّحمة ليجمعنّكم الي يوم القيامة لا ريب فيه»

فلسفه ی اصلی قیامت چیست؟

قيامت تجلّي‏گاه رحمت، حكمت و عدل الهي است. قرآن كريم در اين باره مي‏فرمايد:

«كتب علي نفسه الرّحمة ليجمعنّكم الي يوم القيامة لا ريب فيه» (1) خداوند رحمت را بر خود لازم نموده است، به تحقيق در روز قيامت كه ترديدي در آن نيست، شما را جمع خواهد نمود.

 

رحمت از صفات كمال الهي است و مفاد آن اين است كه خداوند بر آورنده‏ي نياز موجودات است، و هر يك از آنها را به سوي كمال كه شايستگي آن را دارد هدايت كرده و به آن نايل مي‏سازد.(2) آفرينش انسان با ويژگي‏هايي كه دارد به روشني بر شايستگي انسان نسبت به حيات ابدي دلالت مي‏كند. پس بايد سراي ديگري وجود داشته باشد كه حيات ابدي، انسان در آن تحقق يابد.

 

قيامت مقتضاي حكمت الهي نيز هست، زيرا اگر جهان طبيعت كه ملازم با تغيير و حركت است، به نقطه‏اي نرسد كه قرار و ثبات بر آن حكم فرماست، جهان به غايت خود نخواهد رسيد، و فعل بدون غايت از خداوندي كه حق مطلق و حكيم است، محال است. چنان كه مي‏فرمايد: «أفحسبتم أنّما خلقنا كم عبثا و انّكم الينا لا ترجعون؛ آيا گمان كرديد شما را بيهوده آفريده‏ايم، و بسوي ما باز نمي‏گرديد؟(3)»

 

در جاي ديگر، پس از بيان اين كه خداوند آسمان‏ها و زمين و آنچه در آنها است را بيهوده نيافريده است، از قيامت سخن گفته و فرموده است «انّ يوم الفصل كان ميقاتهم اجمعين؛ روز جدايي (حق از باطل) وعده‏گاه همه آنهاست!».(4)

 

فلسفه‏ي ديگر قيامت اين است كه عدل الهي در مورد نيكوكاران و بدكاران و مؤمنان و كافران به طوركامل تحقق يابد، چرا كه در هم آميختگي و به هم پيوستگي زندگي افراد بشر در دنيا مانع از تحقق كامل عدل الهي در مقام جزا و مكافات است، از اين روي، لازم است سراي ديگر باشد، كه زمينه‏ي تحقّق عدل جزايي و كيفري الهي به طور كامل فراهم گردد. قرآن كريم در اين باره مي‏فرمايد:

«ام نجعل الّذين آمنوا و عملوا الصّالحات كالمفسدين في الأرض، ام نجعل المتّقين كالفجّار»(5) آيا مؤمنان و صالحان را با مفسدان در زمين، و پرهيزگاران را با تبهكاران يكسان قرار خواهيم داد؟ نيز مي‏فرمايد: «أفنجعل المسلمين كالمجرمين مالكم كيف تحكمون»(6) آيا تسليم شوندگان در برابر فرامين الهي را چون مجرمان قرار خواهيم داد، چگونه داوري مي‏كنيد؟

 

بنابراین می توان گفت كه از آن جایی كه دنیا قابلیت و شأنیت امور برشمرده شده در بالا را ندارد و شرایط برای تحقق آن كافی نیست، قیامت تحقق می یابد تا به این امور به طور كامل رسیدگی شده و حق مطلب چنان كه شایسته و بایسته است ادا شد.

 

 

پي‏نوشت‏ها:

1. انعام(6) آیه١٢.

2. علامه طباطبایی، سيدمحمدحسين، تفسیر المیزان، دارالكتب الاسلاميه،1379ق، ج٧،ص25.

3. مؤمنون(23)آیه ١١٥.

4. دخان(44)آیه ٤٠.

5. ص(38) آیه ٢٨.

6. قلم(68) آیه ٣٥-٣٦

تفاوت امامت با انتخاب نظامهای دیكتاتوری چیست؟
بررسی معیارهای اساسی امامت و رهبری در اسلام به خوبی نشان می دهد كه اسلام با نظام موروثی، كاملاً در تضاد و است.

امامت با انتخاب نظامهای دیكتاتوری كه شاه فرزند خود را برای پادشاهی بعد از خود می گزیند چه تفاوتی دارد ؟

تطبيق مساله امامت با سيستم انتخاب حاكم در برخي از نظام ها مانند نظام هاي سلطنتي صحيح به نظر نمي رسد؛  موروثی بودن در مقام و منصب اجتماعی مانند : سلطنت یا حكومت به معنای آن است كه به دور از هر گونه معیار اساسی و صحیح، حكومت، از كسی به بازماندگان خاندان وی منتقل شود. در بسیاری از نظام های شاهنشاهی و سلطنتی این شیوه حكمفرما است و بر اساس آن صلاحیت های لازم جهت اداره جامعه و حكومت، به كلی از نظر دور مانده، فقط  بقای قدرت و سلطنت در یك خانواده، اصل حاكم بر همه ارزش ها و معیارها تلقّی می شود.

بدیهی است موروثی بودن به این معنا، از نظر منطقی كاملاً نادرست و باطل می باشد. بهترین گواه بر بطلان این روش، نظام های موروثی حاكم بر جهان در طول تاریخ است كه موجب سقوط و انحطاطات بسیاری از آنها گردیده است.

بررسی معیارهای اساسی امامت و رهبری در اسلام به خوبی نشان می دهد كه اسلام با نظام موروثی، كاملاً در تضاد و چالش است و به هیچ وجه چنین شیوه ايی را بر نمی تابد. چنان كه یكی از اهداف امام حسین (ع) از قیام خود، مبارزه با همین شیوه و تفكر بوده است.

اما با دقت و تامل در حقیقت مسئولیت امامت كه رسالتی بسیار سنگین و با اهمیت است، می توان دریافت كه اصولا این مسئولیت چیزی مانند حكومت و سلطنت و مانند آن نیست و احراز این مقام نه مقامی اجتماعی است و نه حكومتی ظاهری؛ بلكه نوعی توانمندی برای ارتباط با عالم غیب و تلاش در مسیر حفظ حقیقت و هویت دین و هدایت باطنی انسان ها به سوی كمالات و سعادت ابدی و - اگر زمینه مساعد بود - تلاش برای برقراری حكومت دینی و اجرای دستورات دین در جامعه است.

بر این اساس كسی كه امام می شود، نیازمند بهره مندی از كمالات و برخورداری از قابلیت هاي عظیمي است و این امر نه قابل درك از طرف افراد عادی است و نه امكان انتخاب و تعیین از جانب توده جامعه در آن ممكن است؛ در نتیجه تنها راه این امر انتخاب الهی و برگزیده شدن از جانب عالم غیب است (1) كه به همین نحو  هر امام از جانب پیامبر یا امام قبلی به مردم معرفی می شد.

اما چرا در سلسله امامان معمولا امامت در یك نسل باقی ماند و امام از بین افراد دیگر برگزیده نشد؟

در اين رابطه بايد گفت كه جزییات این امر دقيقا براي ما روشن نیست و فقط خداوند است كه از این امر آگاه است، چنان كه خود فرموده است : «الله أعلم حیث یجعل رسالته ؛ (2) خداوند بهتر میداند رسالتش را كجا قرار دهد».

اما با اندكی تامل روشن می شود كه مسئولیت خطیر امامت، به شرایط و لوازم متعددی نیاز دارد؛ بخش مهمی از آن ها، قابلیت ها و ظرفیت های والای روحی است كه هر چند برخی اكتسابی است، اما برخی دیگر وابسته به طهارت نسلی و شرافت معنوی، و نیز تهذیب، خلوص و صفای باطن پدر و مادر و بلكه همه نیاكان است كه این امر به معنای كامل كلمه، تنها در خاندان پیامبر - كه منتهی به خاندان حضرت ابراهیم علیه السلام می شد - محقق بود . اگر چه اين امر در سلسله انبياء گذشته نيز مشهود است.

بنا بر این اگر انتخاب امامان را در نسل واحدی شاهدیم، این امر از یك جهت به خاطر وجود تمام شرایط لازم معنوی به ارث رسیده از حضرت آدم (ع) تا آخرین امام در این خاندان شریف است؛ هر چند از سوی دیگر انتخاب امامان وابسته به كنش های اختیاری آنان است كه در تمام لحظات عمرشان از هر گونه آلودگی دوری كرده و همواره جزء بندگان شایسته خدا بوده اند.

اما در هر حال به یقین انتخاب هر فرد به عنوان امام فقط به خاطر شایستگی های ذاتی او بوده و هیچ ضرورتی بر انتخاب فرزند امام قبلی نیست.

همین امر در خصوص امام حسن علیه السلام  اتفاق افتاد؛ بعد از شهادت حضرت به جای فرزندانش، برادر بزرگوارش امام حسین علیه السلام به عنوان امام معرفی شد؛ اگر ما فرزندان امام حسین عليه السلام را امام می‏دانیم، به خاطر این است كه امامت آنان توسط خدا تعیین شده، نه بدین لحاظ  است كه امامت، امری موروثی است و پس از یك امام باید به فرزند وی منتقل گردد.

اگر خداوند، پس از امام حسین، فرد دیگری را امام قرار داده بود، بر ما لازم بود كه امامت وی را بپذیریم و اصراری بر بقای امامت در این خاندان نداشتیم.

در میان فرزندان امامان نیز پسرانی وجود داشتند كه انسانهای نیك بودند؛ مانند: حضرت ابوالفضل، اما عهدهدار مقام امامت نبودند؛ زیرا از تمامی شرایط لازم برای برعهده گرفتن این مقام برخوردار نبودند. آن ها خود بر این حقیقت آگاه بودند و هیچ گاه هم ادعای امامت نداشتند، یا به عنوان این كه ارثی از پدر باشد، مانند فرزندان پادشاهان به نزاع برنمیخاستند؛ اگر هم كسی چون جعفر كذاب، ادعای امامت كرد، از طرف شیعیان ، كذب او آشكار شد! زیرا نشانههای امامت را در او نمیدیدند، اگر چه فرزند امام بود، و امام قبلی هم بر امامت او تصریح نكرده بود.

در نتیجه امامت، انتخابی از پیش تعیین شده است؛ امام قبلی هم تنها مسئولیت معرفی امام بعدی را داشت، نه این كه بعد از فوت امام قبلی، امامت همچون منصبی اجتماعی به فرزند او اعطا و او دارای این مقام می شد.

در جمع بندي نهایی بايد گفت :

نقطه ضعف موروثي بودن يك مقام آن است كه اين مسئوليت قابل انتقال به افراد گوناگوني باشد و توده جامعه يا نخبگان جامعه بتوانند چنين فردي را انتخاب نمايند؛ اما بي دليل اين حق از ديگران سلب شود و مقام تنها به خاطر نسب و نژاد خانوادگي در اختيار فرد معيني يا خاندان خاصي قرار داشته باشد، نه در مواردي كه اصولا چنين امكان و زمينه انتخابي براي مردم وجود ندارد و اين انتخاب از جانب خداوند صورت پذيرفته و امامان قبلي تنها واسطه معرفي فرد منتخب خداوند به توده جامعه باشند .

 

 پی نوشت ها:

1. محسن خرازی، بدایه المعارف الالهیه فی شرح عقائد الامامیه، ج 2، ص 111ـ 113 ، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم ، 1411 ه ق .

2. انعام (6) ، آیه 124.

چرا بعد پيامبر به امام معصوم نياز داريم كه مورد تاييد خدا و پيامبر (ص)
بنابراين همانگونه كه براي ابلاغ و بيان وحي نياز به پيامبر است, براي تبيين وتفسير خطاناپذيري از اصول و فروع دين به انسان عالم به علم نيازمند است.

چرا بعد پيامبر به امام معصوم نياز داريم كه مورد تاييد خدا و پيامبر (ص) باشد؟

خداوند حكيم غرض از بعثت وارسال پيامبران الهي را هدايت مردم به سوي سعادت و كمال قرارداده است. در صورتي اين هدف تامين مي شود كه افزون به وجود برنامه و دستورالهي, مجري و مفسر خطا ناپذير هم داشته باشد و الا بعد از رحلت پيامبران الهي دين الهي بدست مردم مي افتاد و در مرور زمان دچار كمبودي و كاستي يا افزايش و انحراف خواهد مردم بعد از انحرافات ايجاد شده قادر نيست كه راه حق و راستين سعادت را از راه دروغ وانحرافي باز شناسد.

بنابراين همانگونه كه براي ابلاغ و بيان وحي نياز به پيامبر  است, براي تبيين وتفسير خطاناپذيري از اصول و فروع دين به انسان  عالم به علم نيازمند است و الا موجب مي شود كه هدف از بعثت پيامبران الهي تامين نشود.

در واقع آيين پاك و شريعت ناب پيامبر براي زمان محدودي نيامده، بلكه تا روز قيامت ضامن سعادت و رستگاري پيروان و رهروان خود است. لذا حفظ اين آيين واجب است. از سوي ديگر، پاسداري از شريعت در صورتي امكان پذير است كه حافظ و نگهبان و پاسدار آن، شرايط لازم و كافي براي حفظ آن را داشته باشد; يعني كسي كه مسئوليت حفظ شريعت را به عهده دارد، بايد بتواند شريعت را بدون كم ترين تغيير و تحريف حفظ نمايد و براي مكلفان بيان كند.

در نتيجه بايد گفت:

1. شريعتي كه پيامبر آورده است بر عموم مكلفان تا روز قيامت واجب است; پس پيوسته به حافظي نياز دارد كه بدون هرگونه تغيير و تحريفي آن را براي مكلفان بازگويد; زيرا در غير اين صورت، تكليف به ما لا يطاق لازم خواهد آمد.

2. آن ناقل و حافظ بايد معصوم باشد; زيرا در غير اين صورت احتمال تغيير و تحريف در شريعت وجود دارد; لذا براي مصون ماندن آن از تغيير و تحريف، چاره اي جز اين نيست كه حافظ آن مصون از هر خطا و گناه و اشتباه باشد و او كسي جز معصوم نيست.(1)

البته براي ضرورت عصمت در امام دلائل ديگري وجود دارد كه براي رعايت اختصار از ذكر آنها خود داري مي كنيم. و از آنجا كه عصمت امري دروني است شناخت فرد معصوم جزء از راه غيب امكان پذير نيست و كسي مي تواند معصوم را شناخته و معرفي كند كه خود آگاه به باطن افراد باشد لذا خداوند فرد را شناخته و براي ابلاغ به پيامبر معرفي مي كند.

پي نوشت ها :

1. بحراني، ابن ميثم، قواعد المرام، چ كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي، چ 2، ص 178

صفحه‌ها