پرسش وپاسخ

مدرك اين واقعه چيست و آيا اعتبار لازم را دارد يا نه؟
مدرك اين واقعه روايات معتبر است كه عالمان شيعه و سني نقل كرده اند.

بعد از رحلت پيامبر(ص) امام علي در خانه نشست و قرآن را جمع آوري نمود و بعد اين قرآن را به خليفه نشان داد و گفت اين قرآن منزل است و حكومت آن را نپذيرفت و حضرت فرمود ديگر اين را نخواهيد ديد. مدرك اين واقعه چيست و آيا اعتبار لازم را دارد يا نه؟

مدرك اين واقعه روايات معتبر است كه عالمان شيعه و سني نقل كرده اند.

ابن سعد(نويسنده الطبقات)و ابن ابي داود و غير اين دو از عالمان بزرگ اهل سنت از محمد بن سيرين نقل كرده­اند:

بعد از وفات رسول خدا علي در بيعت با ابوبكر تاخير كرد. وقتي خليفه از او پرسيد كه آيا حكومت ما را خوش نداري؟ گفت: قسم خورده­ام كه جز براي نماز ردا به دوش نيندازم تا اين كه قرآن را جمع آوري كنم.

گمان اين است كه علي قرآن را بر حسب ترتيب نزول جمع آوري كرد(تا ناسخ و منسوخ و مطلق و مقيد و خاص و عام آن معلوم باشد). كاش آن كتاب در دست بود كه علم حقيقي درآن بود( و با بودن آن بسياري از حقايق روشن مي­شد).(1)

جمله آخر دلالت دارد كه زحمت امام مورد قبول جامعه قرار نگرفته است.

سيوطي مي گويد: ابن اشته اين حديث را از طريق ديگري از ابن سيرين نقل مي كند. در آن آمده كه در آن كتاب ناسخ و منسوخ مشخص بود.

ابن سيرين مي­گويد: خيلي در طلب آن بودم ولي بدان دست نيافتم.(2)

جمله ابن سيرين دلالت دارد محصول كار امام مورد قبول قرار نگرفت، و اجازه استفاده عمومي از آن داده نشد.

در كتب شيعه هم از امامان به تواتر نقل شده كه امام قرآن را با بيان ناسخ و منسوخ و... جمع آوري كرد و به جامعه تحويل داد. حاكمان از قبول آن امتناع كردند. امام آن را به خانه آورد و از دسترس عموم خارج كرد و از مواريث امامت قرار داد.

پي نوشت ها:

1. واقدي، ابن سعد، الطبقات الكبري، ج2، ص238، المصاحف، ص 16؛ سيوطي، عبد الرحمان، تاريخ الخلفاء، ص 173؛ سيوطي، عبد الرحمان، الإتقان في علوم القرآن، ج1، ص127؛ متقي هندي، علي بن حسام، كنز العمال، ج2، ص 558 و. . .

2. الإتقان في علوم القرآن، ج1، ص127.

با توجه به فقدان ابزار نوشتن و ضبط و ثبت كلمات،
در اين كه حضرت محمد قبل از مبعوث شدن به رسالت از هيچ معلمي درس نگرفته و خواندن و نوشتن نياموخته و با خواندن و نوشتن سر و كار نداشت، شك نيست.

با توجه به فقدان ابزار نوشتن و ضبط و ثبت كلمات، چگونه آياتي كه ظرف بيست و سه سال بر پيامبر(ص) نازل شده اند، ثبت و ضبط شده اند؟

در اين كه حضرت محمد قبل از مبعوث شدن به رسالت از هيچ معلمي درس نگرفته و خواندن و نوشتن نياموخته و با خواندن و نوشتن سر و كار نداشت، شك نيست. قرآن مي فرمايد: اگر اهل خواندن و نوشتن بودي، مشركان مي توانستند بگويند اين مطالب را از جايي خوانده و از كسي آموخته است.

وَ ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِيَمينِكَ إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُونَ(1)

علاوه بر آن، قرآن هم به صورت مكتوب بر پيامبر نازل نشده تا پيامبر بخواهد آن را بخواند. به صورت صوت هم به گوش پيامبر نرسيده تا بخواهد آن را بشنود و حفظ كند، بلكه قرآن بر قلب ايشان نازل شده و بر لوح قلب ايشان حك گرديد و از قلبش بر زبانش جاري شد. پس ايشان به اراده خدا حافظ قرآن گشت؛ آن هم حفظي كه فراموش شدني نيست و براي هميشه در قلب ايشان حك شده مي ماند. پس پيامبر مثل ما به حفظ قرآن اقدام نكرده تا كسي او را در اين زمينه ياري داده باشد.

مسلمان ها هم ابتدا با نوشته هاي قرآن روبرو نشدند تا بگوييم قرآن را بر چه نوشته بودند و چه كسي نوشت؟ بلكه قرآن را از زبان پيامبر شنيدند و به حافظه خود سپردند. در حجاز آن روز خواندن و نوشتن مرسوم نبود. تعداد بسيار محدودي خواندن و نوشتن مي دانستند.

به طور طبيعي در حجاز هم خط بوده و افرادي اهل خواندن و نوشتن بوده و مطالب خود را بر لوح هاي گلي يا پوستي يا فلزي و. . . مي نوشتند.

آيات قرآن حكايت دارد كه اصل خواندن و نوشتن در عرب بي سابقه نبوده و به صورت نادر وجود داشته است، زيرا در آيات صحبت از خواندن و كتابت و زبور و صحيفه و سجلّ و رقّ و. . . به ميان آمده كه بر خواندن و نوشتن يا نوشت افزار دلالت دارد.

پيامبر بعد از رفتن به مدينه و تشكيل حكومت، افرادي را به يادگيري خواندن و نوشتن مأمور كرد. جالب اين است كه بعضي از اسيران مشرك در جنگ بدر خواندن و نوشتن بلد بودند. پيامبر مقرر فرمود كه هر كدام از آن ها به ده كودك مسلمان خواندن و نوشتن ياد دهد تا آزاد گردد.(2)

بنا بر نقل تاريخ هنگام ورود رسول خدا به مدينه افرادي به تعداد انگشتان دو دست خواندن و نوشتن مي دانستند كه با تشويق پيامبر به سرعت اين عده افزون شدند حتي نقل شده زيد بن ثابت را به فراگيري خط يهود گمارد تا اگر يهود مدينه نامه اي به ايشان نوشتند، وي بتواند آن را براي پيامبر بخواند.(3) علاوه بر آن پيامبر افرادي را به نوشتن قرآن گمارد كه به "كاتبان وحي" معروف گشتند.(4)

اما لوازم تحرير زمان رسول خدا كه در قرآن هم از آن ها ياد شده:

قرطاس(كاغذ)، قلم، مداد(به معناي مركّب)، صحف(برگه هايي از كاغذ كه روي آن نوشته شده)، سجلّ(نوشت هاي لوله شده)، رَقّ(پوست نازكي كه روي آن مي نوشتند) و...

بنا بر اين در زمان رسول خدا هم نوشتن و خواندن مي دانستند و هم لوازم براي نوشتن وجود داشت البته خط در مراحل ابتدايي بود.

پي نوشت ها:

1. عنكبوت(29) آيه 48.

2. زنجاني، تاريخ قرآن، ص28.

3. حجتي، سيد محمد باقر، پژوهشي در تاريخ قرآن، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، ص183، به نقل از تاريخ المصاحف، ص3 و فتوح البلدان بلاذري، ص385.

4. همان، ص302؛ الفهرست، ص36؛ الاتقان، ج1، ص99.

امام علي قرآن را درچند روز جمع آوري كرد؟
آنچه در تاريخ آمده اين كه امام بعد از فارغ شدن از كفن و دفن پيامبر (ص) و بعد از اين كه نتوانست براي گرفتن حق خود اقدامي انجام دهد، در خانه نشست و به جمع قرآن...

امام علي قرآن را درچند روز جمع آوري كرد؟

آنچه در تاريخ آمده اين كه امام بعد از فارغ شدن از كفن و دفن پيامبر (ص) و بعد از اين كه نتوانست براي گرفتن حق خود اقدامي انجام دهد، در خانه نشست و به جمع قرآن بر اساس دستور رسول خدا و تنظيم آن و ... پرداخت و  در مدت كوتاهي اين كار را به انجام رساند و آن را عرضه كرد. (1)

در مورد خطبه "الوسيله" گفته شده اين خطبه را امام هفت يا نه روز بعد از وفات رسول خدا و بعد از جمع قرآن ايراد كرده است. (2)

از طرف ديگر بعد از جنگ يمامه قرآن به امر خليفه اول توسط زيد بن ثابت جمع آوري گرديد. (3)

بنا بر روايتي اين كار سه روز طول كشيد. (4) ولي قرآن پژوه معاصر (مرحوم ) آيت الله معرفت مدعي شده روايات دلالت دارد مدت اين جمع آوري شش ماه بوده است (5) ما كتاب ايشان را در دسترس نداشتيم و روايتي هم كه بر اين مطلب دلالت كند، نيافتيم.

با توجه به اين كه مسيلمه زمان پيامبر ادعاي نبوت كرده بود و مدت كمي بعد از وفات پيامبر جنگ با او اتفاق افتاد و اقدام امام در جمع آوري قرآن قبل از جنگ يمامه بوده ، معلوم مي شود اقدام امام در جمع قرآن در همان كمتر از يك ماه بعد از وفات صورت گرفته است و به مدت كوتاهي بعد از آن ، جمع آوري توسط زيد بن ثابت انجام شده است.

در جستجوي وسيعي كه كرديم زمان بندي دقيق تري نيافتيم.

پي نوشت ها:

1. يعقوبي، تاريخ، بيروت، دار صادر، ج 2، ص 135.

2. كليني، كافي، تهران، اسلاميه، 1363 ق ، ج 8، ص 18؛ شيخ صدوق، امالي، قم، مؤسسه بعثت، 1417 ق، ص 398 - 399.

3. يعقوبي، همان.

4. شيخ هادي نجفي، موسوعة أحاديث أهل البيت (ع) ، بيروت، دار احيائ التراث العربي، 1423 ق، ج 1، ص 7.

5. مجيد معارف، درآمدي بر تاريخ قرآن، تهران، نبأ، 1383 ش، ص 153 به نقل از "التمهيد"، ج 1، ص 288

لطفا سنديت و اعتبار حديث زير را براي بنده مشخص كنيد
اين حديث در بعضي از منابع حديثي اهل سنت آمده است و هيثمي آن را ضعيف دانسته است.

سلام لطفا سنديت و اعتبار حديث زير را براي بنده مشخص كنيد  

پيامبر اكرم(ص) : مثل اصحابي في امتي كالملح في الطعام لا يصلح الطعام الا بالملح

اين حديث در بعضي از منابع حديثي اهل سنت آمده است و هيثمي آن را ضعيف دانسته است. (1)

پي نوشت ها:

1. الهيثمي، مجمع الزوائد، دارالكتب العلميه، بيروت- لبنان. 

سند اين عبارت چيست؟
اين عبارت با پسوند" و سرّ المستودع فيها" كه خصوصا در عصر حاضر از روايات مستند هم مشهور تر شده است، در كتاب هاي معتبر روايي و حديثي سابقه اي ندارد ...

سند اين عبارت چيست؟ (اللهم صل علي فاطمه و ابيها و بعلها و بنيها و سرّ المستودع فيها بعدد ما احاط به علمك)

اين عبارت با پسوند" و سرّ المستودع فيها" كه خصوصا در عصر حاضر از روايات مستند هم مشهور تر شده است، در كتاب هاي معتبر روايي و حديثي سابقه اي ندارد و نمي توان آن را به عنوان حديث معصوم نقل كرد. اين جمله فقط در بعضي از كتاب ها نقل شده است و بس.

اما از قول امام صادق و امام كاظم سلام الله عيلهما روايت هايي نقل شده است كه بدون عبارت " و سرّ المستودع فيها" مي باشد. امام صادق سلام الله عليه در مقام تمجيد شخصيت حضرت فاطمه سلام الله عليها فرمود:. . . "فَيَرَوْنَهَا قَائِمَةً فِي مِحْرَابِهَا وَ قَدْ زَهَرَ نُورُ وَجْهِهَا صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهَا وَ عَلَي أَبِيهَا وَ بَعْلِهَا وَ بَنِيهَا "(1) پس او(حضرت) را مي بيني در محرابش در حالي كه درخشنده است نور صورتش درود خدا بر او، پدر، همسر و فرزندانش.

و امام كاظم (ع) نيز فرمود:

"اول من جعل له النعش فاطمة ابنة رسول الله ص صلوات الله عليها و علي أبيها و بعلها و بنيها"(2)

اول كسي كه برايش تابوت فراهم شد، حضرت فاطمه صلوات الله عليها دختر رسول خدا صلوات الله عليه بود درود خدا بر او، و همسر و فرزندانش.

در عين حال اين جمله از بعضي از علما اضافه شده و گفته شده است مصداق "سر" در وجود دختر گرامي رسول خدا صلوات الله عليها امام زمان سلام الله عليه است.

پي نوشت ها:

1. مجلسي محمد باقر بحار الانوار الجامعه لدرر الاخبار، لبنان بيروت انتشارات موسسه الوفاء سال 1404 ه ق، ج 43، ص 12.

2. فقه الرضا سلام الله عليه نوشته امام رضا سلام الله عليه، مشهد انتشارات كنگره امام رضا سلام الله عليه سال 1406 ه ق، ص 190.

اصل این روایت چیست و در چه منبعی ذكر شده؟
الْجَلْسَةُ فِي الْجَامِعِ خَيْرٌ لِي مِنَ الْجَلْسَةِ فِي الْجَنَّةِ لِأَنَّ الْجَنَّةَ فِيهَا رِضَي نَفْسِي وَ الْجَامِعَ فِيهِ رِضَي رَبّی

روایتی از امیرالمؤمنین علیه السّلام هست به این مضمون كه «من جلوس در مسجد را ترجیح می‏دهم بر جلوس در بهشت». اصل این روایت چیست و در چه منبعی ذكر شده؟

روایتی به شرح زیر از امام نقل شده است:

الْجَلْسَةُ فِي الْجَامِعِ [و فی روایه المسجد] خَيْرٌ لِي مِنَ الْجَلْسَةِ فِي الْجَنَّةِ لِأَنَّ الْجَنَّةَ فِيهَا رِضَي نَفْسِي وَ الْجَامِعَ فِيهِ رِضَي رَبِّي. (1)

نشستن در مسجد را بیشتر از نشستن در بهشت دوست دارم. زیرا اولی مورد رضای خداست و دومی دلخواه خودم است.

در اینجا حضرت در صدد بیان این است كه او خواست خدا را بر دلخواه خود ترجیح می دهد از این رو اگر مخیر شود بین این كه در بهشت باشد یا در مسجد، دومی را انتخاب می كند. چون مورد نظر خداست.

معنای این جمله ترجیح دنیا بر آخرت نیست. بلكه ترجیح رضای خدا بر رضای خویش است.

پی نوشت ها:

1. شیخ حر عاملی، وسایل الشیعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1404 ق، ج 5، ص 199؛ دیلمی، ارشاد القلوب، ج 2 ، ص 218.

با ذكر سند بفرمایید
مَنْ لَمْ يَشْكُرِ الْمُنْعِمَ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ لَمْ يَشْكُرِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَل‏ (1)امام رضا (ع) مي‏فرمود: هر كه سپاس مردم نعمت دهنده را نگويد، سپاس ...

حديث شريف « من لم يشكر المخلوق لم يشكر الخالق » از كيست ؟ با ذكر سند بفرمایید

در جستجوي منابع كتابي و نرم افزاري، عين اين حديث يافت نشد، اما احاديثي با اين مضمون وجود دارد كه در ذيل به دو مورد اشاره مي كنيم:

 1- وَ فِي عُيُونِ الْأَخْبَارِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ السِّنَانِيِّ وَ الْحُسَيْنِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَحْمَدَ الْمُكَتِّبِ جَمِيعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْكُوفِيِّ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ عَبْدِ الْعَظِيمِ الْحَسَنِيِّ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَبِي مَحْمُودٍ قَالَ سَمِعْتُ الرِّضَا ) يَقُولُ مَنْ لَمْ يَشْكُرِ الْمُنْعِمَ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ لَمْ يَشْكُرِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَل‏ (1)امام رضا (ع)  مي‏فرمود: هر كه سپاس مردم نعمت دهنده را نگويد، سپاس خداي بزرگ را نگفته است.

2- محمدبن علي بن الحسين(ع) قال من الفاظ  رسول اللَّه (ص): لا يشكر اللَّه من لايشكر النّاس(2) : پيامبر اكرم(ص):شكر خدا را بجانياورده است آن كه از مردم (درقبال انعامشان) تشكر نكند.

پي نوشت ها:

1. تفصيل وسائل الشيعة إلي تحصيل مسائل الشريعة،محدث عاملي‏،ناشرآل البيت‏ ،چاپ قم‏،سال1409 ق‏،نوبت اول‏،ج16ص313، حديث 21637.

2. همان، حديث 21638.

آيا ريشه حديثي دارد؟
چنين حديثي در منابع روايي ما وجود ندارد و از مراجع معظم تقليد هم در اين مساله فتوايي وجود ندارد.

بعضي همراه خواندن سوره ملك، سنگريزه هايي در قبر ميت مي ريزند. آيا ريشه حديثي دارد؟

چنين حديثي در منابع روايي ما وجود ندارد و از مراجع معظم تقليد هم در اين مساله فتوايي وجود ندارد

این روایت را با جزییات كاملش دوباره ذكر كنید
این روایت با كمی اختلاف در مطالب آن، در كتب روایی شیعه و سنی وارد شده ...

بسم الله الرحمن الرحیم با عرض سلام و خسته نباشید روایتی در مورد دزدیده شدن زره حضرت علی ع وجود دارد كه كتاب داستان راستان شهید مطهری آن را بدین شكل بیان می كند: در زمان خلافت علی - عليه السلام - در كوفه، زره آن حضرت گم شد. پس از چندی در نزديك مرد مسيحی پيدا شد. علی او را به محضر قاضی برد، و اقامه دعوی كرد كه: اين زره از آن من است، نه آن را فروخته ام و نه به كسی بخشيده ام و اكنون آن را در نزد اين مرد يافته ام. قاضی به مسيحی گفت: خليفه ادعای خود را اظهار كرد ، تو چه می گويی؟ او گفت: اين زره مال خود من است، و در عين حال گفته مقام خلافت را تكذيب نمیكنم. قاضی رو كرد به علی و گفت: تو مدعی هستی و اين شخص منكر است. علي هذا بر تو است كه شاهد بر مدعای خود بياوری. علی خنديد و فرمود : قاضی راست می گويد، اكنون می بايست كه من شاهد بياورم، ولی من شاهد ندارم. قاضی روی اين اصل كه مدعی شاهد ندارد، به نفع مسيحی حكم كرد، و او هم زره را برداشت و روان شد. ولی مرد مسيحی كه خود بهتر می دانست كه زره مال كی است، پس از آنكه چند گامی پيمود وجدانش مرتعش شد و برگشت، گفت: اين طرز حكومت و رفتار از نوع رفتارهای بشر عادی نيست، از نوع حكومت انبياست، و اقرار كرد كه زره از علی است. طولی نكشيد او را ديدند مسلمان شده، و با شوق و ايمان در زير پرچم علی در جنگ نهروان می جنگد.

چند سوال پیرامون این روایت دارم: آیا در كتب معتبر حدیث، ناگفته های دیگری هم از این روایت وجود دارد؟ مثلاً اینكه آیا وقتی امام علی ع و آن فرد اهل كتاب به قاضی مراجعه كردند، قاضی به احترام امام (ع) از سر جایش بلند شد؟

یا آیا می خواست بلند شود كه امام علی ع برای رعایت مساوات نگذاشتند قاضی به احترام ایشان از جایش بلند شود. و آیا در انتهای روایت همچین فرموده ای از امام علی ع وجود دارد؟: اگر قاضی از جایش بلند می شد، او را از قضاوت بركنار می كردم. اگر جزییات دیگری هم هست خواهش می كنم، با ذكر منبع معتبر بفرمایید.

 اصلاً اگر "اگر امكانش هست" این روایت را با جزییات كاملش دوباره ذكر كنید. چون كه بنده در موقعیتی هستم كه اصل این واقعه تاریخی را با جزییات كامل نیاز دارم. البته اگر مشكلی نیست و این خواسته حقیر معقول است. با تشكر و دعای خیر برای تمام شما علمای دین

پرسشگر گرامی باسلام و تشكر از ارتباط با این مركز.

این روایت با كمی اختلاف در مطالب آن، در كتب روایی شیعه و سنی وارد شده كه به شرح زیر است:

«دَخَلَ الْحَكَمُ بْنُ عُتَيْبَةَ وَ سَلَمَةُ بْنُ كُهَيْلٍ عَلَي أَبِي جَعْفَرٍ ع فَسَأَلَاهُ عَنْ شَاهِدٍ وَ يَمِينٍ فَقَالَ قَضَي بِهِ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ قَضَي بِهِ عَلِيٌّ ع عِنْدَكُمْ بِالْكُوفَةِ فَقَالَا هَذَا خِلَافُ الْقُرْآنِ فَقَالَ وَ أَيْنَ وَجَدْتُمُوهُ خِلَافَ الْقُرْآنِ فَقَالَا إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي يَقُولُ وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ فَقَالَ لَهُمَا أَبُو جَعْفَرٍ ع فَقَوْلُهُ وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ هُوَ أَنْ لَا تَقْبَلُوا شَهَادَةَ وَاحِدٍ وَ يَمِيناً ثُمَّ قَالَ إِنَّ عَلِيّاً ع كَانَ قَاعِداً فِي مَسْجِدِ الْكُوفَةِ فَمَرَّ بِهِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ قُفْلٍ التَّمِيمِيُّ وَ مَعَهُ دِرْعُ طَلْحَةَ فَقَالَ عَلِيٌّ ع هَذِهِ دِرْعُ طَلْحَةَ أُخِذَتْ غُلُولًا يَوْمَ الْبَصْرَةِ فَقَالَ لَهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ قُفْلٍ فَاجْعَلْ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ قَاضِيَكَ الَّذِي رَضِيتَهُ لِلْمُسْلِمِينَ‏ فَجَعَلَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَهُ شُرَيْحاً فَقَالَ عَلِيٌّ ع هَذِهِ دِرْعُ طَلْحَةَ أُخِذَتْ غُلُولًا يَوْمَ الْبَصْرَةِ فَقَالَ لَهُ شُرَيْحٌ هَاتِ عَلَي مَا تَقُولُ بَيِّنَةً فَأَتَاهُ بِالْحَسَنِ ع فَشَهِدَ أَنَّهَا دِرْعُ طَلْحَةَ أُخِذَتْ غُلُولًا يَوْمَ الْبَصْرَةِ فَقَالَ شُرَيْحٌ هَذَا شَاهِدٌ وَاحِدٌ فَلَا أَقْضِي بِشَهَادَةِ شَاهِدٍ حَتَّي يَكُونَ مَعَهُ آخَرُ فَدَعَا قَنْبَراً فَشَهِدَ أَنَّهَا دِرْعُ طَلْحَةَ أُخِذَتْ غُلُولًا يَوْمَ الْبَصْرَةِ فَقَالَ شُرَيْحٌ هَذَا مَمْلُوكٌ وَ لَا أَقْضِي بِشَهَادَةِ مَمْلُوكٍ قَالَ فَغَضِبَ عَلِيٌّ ع فَقَالَ خُذُوهَا فَإِنَّ هَذَا قَضَي بِجَوْرٍ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ قَالَ فَتَحَوَّلَ شُرَيْحٌ ثُمَّ قَالَ لَا أَقْضِي بَيْنَ اثْنَيْنِ حَتَّي تُخْبِرَنِي مِنْ أَيْنَ قَضَيْتُ بِجَوْرٍ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فَقَالَ لَهُ وَيْلَكَ أَوْ وَيْحَكَ إِنِّي لَمَّا أَخْبَرْتُكَ أَنَّهَا دِرْعُ طَلْحَةَ أُخِذَتْ غُلُولًا يَوْمَ الْبَصْرَةِ فَقُلْتَ هَاتِ عَلَي مَا تَقُولُ بَيِّنَةً وَ قَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص حَيْثُمَا وُجِدَ غُلُولٌ أُخِذَ بِغَيْرِ بَيِّنَةٍ فَقُلْتُ رَجُلٌ لَمْ يَسْمَعِ الْحَدِيثَ فَهَذِهِ وَاحِدَةٌ ثُمَّ أَتَيْتُكَ بِالْحَسَنِ فَشَهِدَ فَقُلْتَ هَذَا وَاحِدٌ وَ لَا أَقْضِي بِشَهَادَةِ وَاحِدٍ حَتَّي يَكُونَ مَعَهُ آخَرُ وَ قَدْ قَضَي رَسُولُ اللَّهِ ص بِشَهَادَةِ وَاحِدٍ وَ يَمِينٍ فَهَذِهِ ثِنْتَانِ ثُمَّ أَتَيْتُكَ بِقَنْبَرٍ فَشَهِدَ أَنَّهَا دِرْعُ طَلْحَةَ أُخِذَتْ غُلُولًا يَوْمَ الْبَصْرَةِ فَقُلْتَ هَذَا مَمْلُوكٌ وَ لَا أَقْضِي بِشَهَادَةِ مَمْلُوكٍ وَ مَا بَأْسٌ بِشَهَادَةِ الْمَمْلُوكِ إِذَا كَانَ عَدْلًا ثُمَّ قَالَ وَيْلَكَ أَوْ وَيْحَكَ إِمَامُ الْمُسْلِمِينَ يُؤْمَنُ مِنْ أُمُورِهِمْ عَلَي مَا هُوَ أَعْظَمُ مِنْ هَذَا ؛ (1) راوی ها گویند: بر امام باقر وارد شدیم و در مورد قضاوت با یك شاهد و قسم سوال كردیم. حضرت فرمود : رسول خدا و علی با یك شاهد و قسم قضاوت می كردند. عرض كردیم: این خلاف قرآن است . فرمود كجای آن خلاف قرآن است .  بعد فرمود حضرت علی در مسجد كوفه بودند كه عبدالله تمیمی گذشت در حالی كه زره طلحه با او بود. حضرت او را به اتهام برداشتن آن زره از غنایم به دزدی به محكمه برد . شریح قاضی از حضرت شاهد طلبید و  حضرت امام حسن را به شهادت آورد و شریح شهادت او را به این عنوان كه یك شاهد كافی نیست، نپذیرفت و حضرت قنبر را به شهادت آورد و شریح شهادت او را هم به خاطر غلام بودن، نپذیرفت . امام خشمگین شد و او را قاضی جور خواند كه سه بار ظالمانه قضاوت كرده و زره را گرفت . شریح از جا برخاست و گفت تا موارد ظلمم را نفرمایی، دیگر بین دو نفر هم قضاوت نخواهم كرد.

امام فرمود: وای بر تو وقتی تو را خبر دادم كه این زره طلحه است كه از غنایم بصره دزدیده شده، از من بیِِِِّنه خواستی در حالی كه رسول خدا در مورد غلول(غنیمتی كه متصرف بر ملكیت آن بینه نداشته باشد) بینه نمی خواست. (بلكه متصرف باید شاهد می آورد كه این سهم او شده است و اگر شاهد نداشت، آن را به عنوان غنیمتی كه دزدیده شده، باز پس می گرفت) و تو گفتی كسی این حدیث را نشنیده و این اولین حكم ظالمانه ات بود. بعد حسن را به شهادت آوردم و تو شهادت او را به تنهایی نپذیرفتی در حالی كه رسول خدا به شهادت یك شاهد و قسم قضاوت می كرد و این دومین قضاوت ظالمانه ات بود و قنبر را به شهادت آوردم و تو شهادت او را نپذیرفتی در حالی كه اگر بنده و غلام عادل باشد، شهادتش پذیرفتنی است و این سومین حكم ظالمانه ات بود. بعد امام فرمود: وای بر تو امام مسلمانان بر كار آن ها كه خیلی بزرگ تر از این مسئله است، امین شمرده می شود».

در روایت دیگری دارد:

« رَوَي مُحَمَّدُ بْنُ قَيْسٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع أَنَّ عَلِيّاً ع كَانَ فِي مَسْجِدِ الْكُوفَةِ فَمَرَّ بِهِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ قُفْلٍ التَّيْمِيُّ وَ مَعَهُ دِرْعُ طَلْحَةَ فَقَالَ عَلِيٌّ ع هَذِهِ دِرْعُ طَلْحَةَ أُخِذَتْ غُلُولًا يَوْمَ الْبَصْرَةِ فَقَالَ ابْنُ قُفْلٍ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ اجْعَلْ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ قَاضِيَكَ الَّذِي ارْتَضَيْتَهُ لِلْمُسْلِمِينَ فَجَعَلَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَهُ شُرَيْحاً فَقَالَ عَلِيٌّ ع هَذِهِ دِرْعُ طَلْحَةَ أُخِذَتْ غُلُولًا يَوْمَ الْبَصْرَةِ فَقَالَ شُرَيْحٌ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ هَاتِ عَلَي مَا تَقُولُ بَيِّنَةً فَأَتَاهُ بِالْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ ع فَشَهِدَ أَنَّهَا دِرْعُ طَلْحَةَ أُخِذَتْ يَوْمَ الْبَصْرَةِ غُلُولًا فَقَالَ شُرَيْحٌ هَذَا شَاهِدٌ وَ لَا أَقْضِي بِشَاهِدٍ حَتَّي يَكُونَ مَعَهُ آخَرُ فَأَتَي بِقَنْبَرٍ فَشَهِدَ أَنَّهَا دِرْعُ طَلْحَةَ أُخِذَتْ غُلُولًا يَوْمَ الْبَصْرَةِ فَقَالَ هَذَا مَمْلُوكٌ وَ لَا أَقْضِي بِشَهَادَةِ الْمَمْلُوكِ فَغَضِبَ عَلِيٌّ ع ثُمَّ قَالَ خُذُوا الدِّرْعَ فَإِنَّ هَذَا قَدْ قَضَي بِجَوْرٍ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فَتَحَوَّلَ شُرَيْحٌ عَنْ مَجْلِسِهِ وَ قَالَ لَا أَقْضِي بَيْنَ اثْنَيْنِ حَتَّي تُخْبِرَنِي مِنْ أَيْنَ قَضَيْتُ بِجَوْرٍ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ ع إِنِّي لَمَّا قُلْتُ لَكَ إِنَّهَا دِرْعُ طَلْحَةَ أُخِذَتْ غُلُولًا يَوْمَ الْبَصْرَةِ فَقُلْتَ هَاتِ عَلَي مَا تَقُولُ بَيِّنَةً وَ قَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص حَيْثُمَا وُجِدَ غُلُولٌ أُخِذَ بِغَيْرِ بَيِّنَةٍ فَقُلْتُ رَجُلٌ لَمْ يَسْمَعِ الْحَدِيثَ ثُمَّ أَتَيْتُكَ بِالْحَسَنِ فَشَهِدَ فَقُلْتَ هَذَا شَاهِدٌ وَاحِدٌ وَ لَا أَقْضِي بِشَاهِدٍ حَتَّي يَكُونَ مَعَهُ آخَرُ وَ قَدْ قَضَي رَسُولُ اللَّهِ ص بِشَاهِدٍ وَ يَمِينٍ فَهَاتَانِ اثْنَتَانِ ثُمَّ أَتَيْتُكَ بِقَنْبَرٍ فَشَهِدَ فَقُلْتَ هَذَا مَمْلُوكٌ وَ مَا بَأْسٌ بِشَهَادَةِ الْمَمْلُوكِ إِذَا كَانَ عَدْلًا فَهَذِهِ الثَّالِثَةُ ثُمَّ قَالَ ع يَا شُرَيْحُ إِنَّ إِمَامَ الْمُسْلِمِينَ يُؤْتَمَنُ مِنْ أُمُورِهِمْ عَلَي مَا هُوَ أَعْظَمُ مِنْ هَذَا ؛ (2) محمّد بن قيس از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده كه فرمود:

علي عليه السّلام در مسجد كوفه بود و عبد اللَّه بن قفل تيمي گذشت و زره طلحه را به تن داشت امير المؤمنين عليه السّلام فرمودند اين زره طلحه است كه از بيت المال در غوغاي بصره ربوده شده، عبد اللَّه بن قفل گفت يا امير المؤمنين مسأله را به همان قاضي كه خود براي مسلمانان انتخاب كرده‏اي و راضي‏ شده‏اي واگذار، حضرت با وي نزد شريح قاضي رفته، فرمود: اين زره طلحه است كه در جنگ بصره از بيت المال ربوده شده، شريح گفت: بر مدّعي شاهد بياور، آن حضرت حسن پسرش را شاهد آورد و وي گواهي داد كه اين زره طلحه است كه در روز جنگ بصره يعني جمل ربوده شده‏ است. شريح گفت: اين يك شاهد است و من به شهادت يك گواه حكم نمي‏كنم، امام قنبر غلام خود را آورد او نيز شهادت داد كه اين زره از آن طلحه است كه جزء بيت المال شده، و آن را ربوده‏اند، شريح گفت: اين بنده است و من به شهادت بنده حكم نمي‏كنم، پس علي عليه السّلام فرمود: زره را بازستانيد و فرمود: اين مرد در قضاوت سه بار از طريق منحرف شد، شريح فوري برخاست و گفت: هرگز به داوري ننشينم تا مرا خبر دهي كه كجا به ظلم و خلاف حقّ سه بار حكم كردم، پس علي عليه السّلام فرمود:

آنجا كه من گفتم اين زره طلحه است و در روز جمل از بيت المال دزديده شده، و تو گفتي يا علي شاهد بياور، در صورتي كه رسول خدا صلّي اللَّه عليه و آله فرمودند در هر جا كه مال ربوده شده از بيت المال يافت شد بدون بيّنه توقيف مي‏شود و به بيت المال برمي‏گردد. دوم آنكه: من فرزندم حسن را شاهد آوردم و شهادت داد و تو گفتي اين يك گواه است و من به شهادت يك تن حكم نمي‏كنم، و رسول خدا (ص) بيك شاهد و قسم حكم مي‏داد و سوم آنكه من قنبر را آوردم و شهادت داد. امّا تو گفتي اين بنده است و حال آنكه شهادت بنده اگر عادل باشد اشكال ندارد، اينست آن سه موردي‏ كه اشاره كردم، سپس فرمود: اي شريح ! به راستي كه امام مسلمين مورد اعتماد است در امور مسلمين، و آن بسيار پر اهميّت‏تر از اين است».

در منابع اهل سنت نیز به شرح زیر آمده است:

ابونعیم  به سند خود، از «ابراهيم بن يزيد تيمي» از پدرش نقل مي‏كند كه: در يكي از روزها، علي بن ابي طالب عليه السّلام زره خودش را كه گم كرده بود در دست يكي از يهوديان ديد و شناخت كه زره خودش مي‏باشد، به او فرمود: اين زره من است كه ناخودآگاه از پشت شتر اروقم به زير افتاده است. يهودي گفت: چنين نيست بلكه زره از آن من است و در اختيارم مي‏باشد. يهودي اضافه كرد كه قضاوت آن به عهده قاضي مسلمانان است.

علي عليه السّلام و يهودي نزد «شريح قاضي» رفتند (تا آنجا كه) «شريح» گفت: يا امير المؤمنين! راست مي‏فرمائي زره از آن شماست. وليكن براي اثبات حقانيت خود بايد دو شاهد بياوري. حضرت علي عليه السّلام حسنين عليهما السّلام و «قنبر» را براي شهادت حاضر كرد و شهادت دادند كه زره از آن امير المؤمنين عليه السّلام است. «شريح» گفت: گواهي «قنبر» كه آزاد شده شماست، پذيرفته است؛ ليكن شهادت دو فرزندتان از نظر من قابل قبول نمي‏باشد؟! حضرت علي عليه السّلام فرمود: مادرت به عزايت بنشيند مگر از «عمر بن خطّاب» نشنيدي كه رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله مي‏فرمود: حسن و حسين عليهما السّلام دو سيّد و سرور جوانان اهل بهشت‏اند. (3)

بیهقی به سند خود، از «شعبي» روايت مي‏كند كه در يكي از روزها، حضرت علي بن ابيطالب عليه السّلام وارد بازار شد و يكي از ترسايان را ديد كه زرهي را براي فروش به بازار آورده است. حضرت علي عليه السّلام آن زره را شناخت و فرمود: اين زره از آن من است و براي اثبات حق بايد به نزد قاضي مسلمانان برويم. داوري در آن روز به عهده «شريح قاضي» بود كه توسط حضرت علي عليه السّلام به اين مقام نصب شده بود. به مجرد این كه «شريح» حضرت علي عليه السّلام را ديد براي احترام ايشان از جاي برخاست و حضرت عليه السّلام را بجاي خود نشانيد و خود در برابر حضرت علي عليه السّلام و در كنار آن ترسا نشست. حضرت علي عليه السّلام خطاب به «شريح»، فرمود: اي شريح! اگر طرف مخاصمه من مسلمان بود، در كنار او مي‏نشستم و به دستور قاضي و داوري او گوش فرا مي‏دادم، ليكن از رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله شنيده‏ام كه فرمود: با اهل كتاب و افراد غير مسلمان، مصافحه نكنيد، و ابتدا به سلام ننمائيد، و به عيادت بيماران آنها نرويد، و بر مرده آنان نماز نگزاريد، و آنها را وادار كنيد تا از سخت‏ترين راهها عبور كنند و آنها را ناچيز انگاريد؛ همانطور كه خدا آنها را ناچيز انگاشته است. اينك، اي شريح! ميان من و طرف مخاصمه من، قضاوت كن! «شريح» گفت: يا امير المؤمنين! ادّعاي شما چيست؟ حضرت‏ علي عليه السّلام فرمود: اي شريح! اين زره از آن من است كه مدتي است از من ربوده‏اند.

«شريح» خطاب به ترسا، گفت: تو در برابر ادعاي امير المؤمنين عليه السّلام چه دليلي داري؟ وي پاسخ داد: علي عليه السّلام را تكذيب نمي‏كنم، ليكن مي‏گويم كه اين زره از آن من است. «شريح» نگاهي به حضرت علي عليه السّلام انداخت و عرض كرد: يا علي! در حال حاضر زره در دست اوست و ايشان صاحب زره به شمار مي‏رود، آيا شما براي اثبات حق خود و ابطال ادعاي او دليل و بيّنه‏اي داريد؟ حضرت علي عليه السّلام فرمود: آري، «شريح» درست مي‏گويد و من بايد براي اثبات ادعاي خود دليلي داشته باشم. ترسا كه از اينگونه رفتار به شگفت آمده بود، گفت: گواهي مي‏دهم كه اينگونه داوري، براستي از نوع داوري پيغمبران الهي است! و اضافه كرد: شگفتي اينجاست كه امير المؤمنين عليه السّلام خود به محكمه داورش كه شخص خويش او را منصوب كرده، آمده و داور عليه او داوري مي‏كند! اينك به خدا سوگند! جريان زره را بطوري كه اتفاق افتاده است به عرض مبارك تقديم مي‏دارم: در يكي از جنگها كه پشت سر شما حركت مي‏كردم، زره شما از روي شتر اورق كه شما بر آن سوار بوديد به زمين افتاد، من بلافاصله آن را در ربودم. و تا به حال بدون آنكه كسي از چگونگي آن، اطلاع داشته باشد، در اختيارم بوده تا اينكه امروز اين جريان رخ داد. و من اكنون گواهي مي‏دهم كه خدا يكتاست، و محمّد رسول اوست. حضرت علي عليه السّلام فرمود: اكنون كه مسلمان شدي، آن زره‏ام را به تو بخشيدم. آنگاه آن تازه مسلمان را سوار اسب عتيق خود كرد.

 «شعبي» گفته است كه بخاطر دارم آن مرد بعد از مسلمان شدن در يكي از جنگها زير پرچم علي عليه السّلام با دشمنان مبارزه مي‏كرد! (4)

«متّقي هندی» اين حديث را در كنز آورده و در آن حديث آمده است: «شريح» خطاب به حضرت علي عليه السّلام، گفت: با توجه به اينكه مي‏دانم زره از آن شماست ولي لازم است دو نفر گواه عادل به حقانيت شما گواهي دهند.

حضرت علي عليه السّلام حضرت امام حسن عليه السّلام و «قنبر»، آزاد شده‏اش، را بحضور طلبيد. و هر دو تن گواهي دادند كه زره از آن حضرت علي عليه السّلام است.

 «شريح» گفت: گواهي «قنبر» را مي‏پذيرم، ليكن گواهي فرزندت حضرت امام حسن مجتبي عليه السّلام را نمي‏پذيرم؛ به دليل آنكه ممكن است رعايت حق پدر و فرزندي او را به گواهي وادار كرده باشد؟! حضرت علي عليه السّلام‏فرمود: اي شريح! مادرت به عزايت بنشيند، مگراز «عمر» نشنيده‏اي كه رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله مي‏فرمود: حسن و حسين، سرور جوانان بهشت‏اند؟ «شريح» گفت: آري، خدا گواه است كه اين حديث را از وي شنيده‏ام! فرمود: پس به چه دليل گواهي سيد شباب اهل بهشت را نمي‏پذيري؟ حضرت علي عليه السّلام بدين وسيله مرافعه را پايان داد و به يهودي، فرمود:

زره مال تو باشد. يهودي گفت: امير المؤمنين همراه من نزد قاضي مسلمانان آمد و قاضي مطابق با قانون داوري عليه او قضاوت كرد و آن حضرت هم نسبت به آن قضاوت، اظهار رضايت نمود. در اين هنگام بود كه يهودي گفت: به خدا سوگند، يا امير المؤمنين! آنچه را ادعا كردي درست و بجا بود، و زره از آن شماست و من آن هنگامي اين زره را به اختيار خود در آوردم كه زره از پشت مركب شما به زير افتاد و من بلا درنگ آن را ربودم. اينك با روشن شدن حقيقت گواهي مي‏دهم: «اشهد ان لا اله الّا اللّه و انّ محمدا رسول اللّه». حضرت علي عليه السّلام آن زره را همراه مبلغ هفتصد درهم به وي بخشيد. و آن زره همواره در اختيار او بود تا اينكه در جنگ صفّين در زير پرچم علي عليه السّلام جنگيد و به شهادت رسيد. (5)

پی نوشت ها:

1. كافي ، محمد بن یعقوب كلینی، ج 7 ص385 - 386، تهران ، آخوندی، 1363.

2. من‏ لايحضره ‏الفقيه، صدوق، ج 3 ،109،دوم، قم ، مؤسسه النشر الاسلامی.

3. فضایل پنج تن در صحاح ششگانه اهل سنت، فیروز آبادی، ترجمه ساعدی، ج4، ص145 ، تهران انتشارات فیروز آبادی ، به نقل از حلية الاولياء ، ج4، ص 139.

4. همان، ص 351-349 به نقل از سنن بیهقی ، ج10 ، ص136.

5. همان ، ص351- 353. به نقل از كنز العمال ، ج 4 ، ص6.

احساس می كنم به پشتوانه ای غیر از پدر و مادرم احتیاج دارم
راجع به سن مناسب ازدواج باید گفت: برای ازدواج دختر و پسر، سن مشخصی را نمی توان ذكر كرد؛ زیرا شرایط و موقعیت افراد متفاوت است؛ برای مثال، سن ازدواج در مناطق ...

من 19ساله هستم تازگیها خیلی احساس تنهایی می كنم احساس می كنم به پشتوانه ای غیر از پدر و مادرم احتیاج دارم خیلی دوست دارم ازدواج كنم اما همه ی خانواده می گویند زود است و اول باید وارد دانشگاه شوی ودرس بخوانی من نمیدانم چه كار كنم میشه راهنمایی كنید؟ میخوام بدونم واقعا زوده یعنی من حق انتخاب ندارم یعنی اگر درس نخوانم دیگر بعد از ازدواج نمی توانموارد دانشگاه شوم؟ باتشكر

راجع به سن مناسب ازدواج باید گفت: برای ازدواج دختر و پسر، سن مشخصی را نمی توان ذكر كرد؛ زیرا شرایط و موقعیت افراد متفاوت است؛ برای مثال، سن ازدواج در مناطق گرمسیر، به سبب بلوغ جنسی زودتر دختران و پسران، و در مناطق روستایی به جهت ساده تر بودن زندگی و نبودن پیچیدگی های زندگی شهر نشینی و نیز حمایت بیشتر خانواده ها، پایین تر است.

آنچه زمینه را برای ازدواج دختر و پسر آماده می كند، امكانات اولیه مادی، بلوغ شرعی، بلوغ جنسی، بلوغ فكری، رشد جسمی و روحی، رشد اجتماعی و شخصیتی، استقلال فكری، ثبات عاطفی و قدرت مدیریت بحران (مواجهه با مشكلاتی كه در فرایند ازدواج ممكن است ایجاد شود و مقابله با بحران های زندگی است كه اگر این شرایط به طور نسبی فراهم شد، شخص می تواند ازدواج كند. لازم به ذكر است كه با توجه به اینكه دوره نوجوانی (12 تا 18 سالگی) دوره شدت عواطف و عدم ثبات عاطفی است و این نگرانی به ویژه در خانم ها وجود دارد كه تصمیمشان برای ازدواج از روی عواطف و احساسات صرف باشد و كمتر جنبه عقلانی داشته باشد، توصیه می شود كه ازدواج در این دوره انجام نشود، مگر این كه اطمینان یابند تصمیمشان عقلانی و بدون حكومت عواطف است.

از نظر احكام دیني  نيز اگر شخصي به واسطه ازدواج نكردن به گناه آلوده مي‏شود، بايد به منظور حفظ  پاكي و عفت كه تنها نشان كرامت انساني است ازدواج كند، لذا سن خاص ندارد و هيچ چيزي (مانند تحصيل، بيكاري و...) نمي‏تواند  مانع آن شود چون هزينه‏اي كه در برابر آن پرداخت مي‏شود يعني پاكي بسيار گران است.

اما در مورد قسمت دوم سوال شما باید گفت: ادامه تحصیل برای خانم ها اصلا نمی تواند مانع ازدواج شود؛ بنابراین، اگر در مراسم خواستگاری دختر، با خواستگار خود شرط كند كه اجازه ادامه تحصیل داشته باشد، مشكلی برای آینده تحصیلی نخواهد داشت. از سوی دیگر هیچ كس نگفته كسی كه ازدواج می كند، بعد از ازدوج نمی تواند ادامه تحصیل بدهد. پس با توجه به نكاتی كه ارائه شد و با راهنمایی مشاورین مراكز مشاوره شهر خود و در صورت لزوم با تماس با مشاورین تلفنی این مركز (09640 بدون پیش شماره ) به جمعبندی لازم دست پیدا كنید.

صفحه‌ها