پرسش وپاسخ

اگه آدم يه گناه بزرگی كرده باشه اما پشيمون باشه خدا اونا رو ميبخشه؟
اگر چه نظام هستي همانند آزمايشگاه است. هر موادي در لوله هاي اين آزمايشگاه ريخته شود واكنشي متناسب با آن مشاهده مي شود. يعني در برابر هر كنشي، واكنشي و هر ...

ميخواستم بدونم كه وقتي كسي يه بدي خيلي بد به آدم ميكنه اگه آدم نبخشه خدا نسبت به اون آدم سخت گير ميشه آخه ميگن بايد ببخشي تا بخشيده شي؟

ويه سوال ديگه اگه آدم يه گناه خيلي بزرگ  كرده باشه اما بسيار پشيمون باشه خدا اونا رو ميبخشه؟

اگر چه نظام هستي همانند آزمايشگاه است. هر موادي در  لوله هاي اين  آزمايشگاه ريخته شود واكنشي متناسب با آن مشاهده مي شود. يعني  در برابر هر كنشي، واكنشي و هر عملي، خوب باشد يا بدعكس العملي  هماهنگ و متناسب آن مشاهده خواهد شد. اگر بد كنيم بد مي بينيم. اگر اهل عفو و بخشش باشيم مورد عفو و بخشش قرار مي گيريم. امام سجاد (ع) مي فرمايد: اهل عفو و بخشش باشيد و از بدي هاي مردم بگذريد، مگر دوست نداريد كه خداوند شما را ببخشد و از بدي هاي تان در گذرد. (1)  پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد: أَ لَا أُخْبِرُكُمْ بِخَيْرِ خَلَائِقِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ الْعَفْوُ عَمَّنْ ظَلَمَكَ وَ تَصِلُ مَنْ قَطَعَكَ وَ ...(2) آيا به شما خبر ندهم كه بهترين بنده خدا در دنيا و آخرت كيست؟ ببخشي كسي را كه به تو ستم كرده است. و با كسي كه با تو قهر كرده و  رابطه را قطع  نموده وصلت نمايي و.... اما لازم به اين نكته اساسي توجه شود كه عفو و بخشش هميشه و در همه جا و نسبت به همه افراد سفارش نشده است. زيرا گاهي عفو و بخشش باعث ذلت انسان و جرئت پيدا كردن طرف مقابل بر تعدي و تجاوز و توهين بيشتر مي شود. در اين صورت به قول شاعر:

ترحم بر پلنگ تيز دندان    ستمكاري بُوَد بر گوسفندان

بنا بر اين در چنين مواقع نه مي توان طرف را بخشيد و نه مي توان بي تفاوت شد،بلكه اگر توان مقابله باشد بايد از خود دفاع كرد. البته نمي گوييم مقابله به مثل كنيد، زيرامقابله به مثل كردن در برخي مواقع هم خلاف شرع است و هم سبب تحقير شخصيت خود آدم مي شود. مثلا مطلب نادرست يا بي ربطي راجع به شما گفته اند و شما را به كاري و عمل خلافي متهم ساخته اند، بايد از خود دفاع كنيد. آن حرف ها را تكذيب كنيد. انسان  حق ندارد خود را كم ارزش و خوار جلوه دهد، و نبايد اجازه دهد كسي او را خوار و ذليل كند. امام صادق (ع) مي فرمايد: ْ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي فَوَّضَ إِلَي الْمُؤْمِنِ كُلَّ شَيْ‏ءٍ إِلَّا إِذْلَالَ نَفْسِهِ؛ (3)

خدا همه كارها را به مومن واگذار كرده (يعني اختيار فعل و يا ترك را به او داده) به جز خوار و ذليل كردن خودش را.

اما سوال دوم:       

بدان  آه و اندوه و حسرتي كه از انجام گناه وجودتان را فرا گرفته نشان دهنده اين حقيقت است كه چراغ ايمان در وجودتان روشن است و از وجدان بيدار و نفس لوامه و ملامتگر فعالي برخورداري. مهم تر از همه اين ها بازگو كننده اين حقيقت است كه خدا « دوست تان دارد» و مورد محبت و هدايت خاص خداوند قرار داري. اگر خدا دوستت نمي داشت، تو را رها مي كرد و اگر تورا رها كرده بود، اين حال خوش توبه و پشيماني و ناراحتي دروني را به شما نمي داد.

آيا نديده و نشنيده اي كه چه بسا گناهكاران و جنايت پيشگان و مردان و زنان بدكاره اي بودند و هستند، كه گناه كردن براي شان عادي شده، از گناه و فساد و جنايت شان هيچ احساس شرمندگي و ناراحتي نمي كنند ؟ اين ها كساني هستند كه خدا رهاي شان كرده و سايه رحمت خود را از سر اين ها برداشته. ولي به شما سوز و ناراحتي دروني داده است تا  در صدد اصلاح خود باشيد، به جاي عشق هاي كاذب، عشق حقيقي پيدا كنيد. حال كه نعمت بزرگ توبه نصيب شما شده قدر بدان. از اين حال خوش بهره ببر.

 زنگ دل را زُداي تا يارت              بدهد در حريم خود بارت                    خداي مهربان درهاي استغفار و توبه و بازگشت را هميشه به روي بندگانش باز گذاشته است. اگر گناه كاري  توبه حقيقي كند، خداوند توبه اش را مي پذيرد و همه گناهانش را مي بخشد.

توبه حقيقي چنان انسان را دگرگون مي كند كه گويي هيچ گناهي را مرتكب نشده است. امام محمد باقر(ع) مي فرمايد:«التائب من الذّنب كمن لا ذنب له:(4) توبه كننده از گناه مانند كسي است كه گناه نكرده است».

 امام صادق(ع) مي فرمايد:«هنگامي كه بندهاي توبة حقيقي كرد، مواهب و نعمتهاي كم نظير الهي را متوجه خود مي سازد و اولين اثرش آن است كه«محبوب خدا » مي شود. اثر ديگرش اين است كه  خداوند در دنيا و آخرت گناهان او را مي پوشاند». راوي حديث مي گويد: سؤال كردم كه چگونه خدا پرده پوشي مي كند؟ امام(ع) فرمود:«هر چه از گناهان كه دو فرشته موكل بر او، برايش نوشته اند، از يادشان ببرد. به اعضاي بدن، فرمان ميدهد كه گناهان او را پنهان كنيد. به نقاط زمين و هر كجايي كه گناهكار توبه كننده گناه كرده است، دستور مي دهد كه گناهان او را پنهان كنيد و آثار آن را پاك مي كند».

پس توبه كننده در حالي خدا را در قيامت ملاقات مي كند كه هيچ چيزي به ضرر او و بر گناهانش گواهي و شهادت دهنده نيست و چيزي از آن آشكار نخواهد شد».(5)

پي نوشت:

1. الكافي، شيخ كليني، ج 1، ص 299، دار الكتب الاسلاميه، تهران، ش 1365 .

2. همان، ج2، ص 107.

3. همان، ج5، ص 63 .

4. الكافي، شيخ كليني، ج2، ص435، دار الكتب الاسلاميه، تهران، ش 1365.

5. همان، ص 436.

آيا بهتر است به همان میزان از قصابي گوشت تهيه كرده صدقه دهيم؟
از روايات فهميده مي شود كه ذبح يا خون ريختن وقرباني كردن حيوان حلال گوشت و تقسيم آن بين فقرا و نيازمندان و يا با آن گوشت غذا پخته شود به همسايگان، اقوام و ...

آيا در اسلام توجيهي براي خون ريختن وقرباني كردن حيوان حلال گوشت به نيت رفع مشكل وخطر ويا شفاي بيمار وجود دارد؟به عبارت ديگر آيامثلا براي باز شدن گره اي در زندگي آيا بهتر است ما ابتدا قرباني كنيم وصدقه دهيم يا به همان میزان از قصابي گوشت تهيه كرده صدقه دهيم؟يا تفاوتي نمي كند؟

از روايات فهميده مي شود كه ذبح يا خون ريختن وقرباني كردن حيوان حلال گوشت و تقسيم آن بين فقرا و نيازمندان و يا با آن گوشت غذا پخته شود به همسايگان، اقوام و نيازمندان داده شود، عملي پسنديده و سنت است. از امام  محمد باقر(ع) روايت شده كه  همانا خداوند دو عمل  را دوست دارد، يكي اطعام و خوراندن غذا يا مهماني دادن  دوم  خون ريختن يعنى ذبح گوسفند، شتر و يا هر حيوان حلال گوشت ديگر و توزيع گوشت بين نيازمندان(1) هم چنين  عقيقه كردن براي فرزندان يكي از سنت هاي مستحبي است  كه در روايات تأكيد زيادي بر اجرا و انجام آن شده است. عقيقه همانند صدقه دادن براي حفظ سلامتي و رفع بلا  از فرزندي است كه به خاطر او به اصطلاح خون ريخته مي شود، يعني گوسفندي ذبح مي شود .اگر چه هر دو عمل(يعني خريد گوشت از قصابي و تقسيم آن بين فقرا، و يا قرباني كردن حيوان حلال گوشت و توزيع گوشت آن) مطلوب و پسنديده است، ليكن  از روايات فهميده مي شود كه تأثير خون ريختن بيشتر از خريد گوشت و توزيع آن است. چنان كه در روايات آمده است كه به جاي عقيقه كردن گوسفند جهت سلامتي فرزند، نمي توان پول آن گوسفند و يا قرباني را به فقير داد،  بلكه بايد عقيقه انجام بگيرد يعني ذبح و قرباني بشود و گوشت عقيقه را پخته و مردم را به خوردن آن دعوت كنند. و خوب است حداقل ده نفر را اطعام كنند(2) و هر چه تعداد دعوت شدگان بيشتر باشد،  بهتر است،و  اگر غذا پختن براي وي ميسر نبود، جايز است گوشت را ميان فقرا تقسيم نمايند. سيره و روش بزرگان دين مثل حضرت امام خميني رضوان الله تعالي عليه نيز همين بود. امام  براي سلامتي و رفع گرفتاري پول مي دادند تا گوسفندي بخرند و ذبح كنند و گوشت آن را بين فقرا تقسيم كنند. 

پي نوشت ها:

1. محمد باقر كمره‏اى‏، آداب معاشرت، ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار، ناشر اسلاميه‏،  ج‏1، ص 232.

2. شيخ طبرسي، الاداب الدينيه للخزانه المعينيه، ترجمه احمد عابدي، ص 306، ناشر زائر – قم.

من چه كنم به چه كسی كمك كنم و به چه كسی نه!؟
در روایت شریف است كه فرمود: «سراج الأغنياء في الدنيا و الآخرة الفقراء؛ فقراء چراغ راه اغنیاء در دنیا و آخرت هستند».

یك روز صبح فقیری آمد در خانه مان و از من مقداری پول خواست. وی جوانی بود كه ظاهرش كمی معتاد میزد. رفتم پیش خانواده به من گفتند به او كمك نكنم چون جوان است باید برود كار كند. كمكش نكردم. چندی پیش از آن نیز مردی وارد اتوبوس مسافرتی شد كه ما با آن در حركت بودیم و تقاضای كمك كرد تقریبا چهل سال داشت دوستم گفت به او كمك نكنید كه گدا پروری می شود یعنی چنین شخصی به گدایی عادت می كند و دیگر سراغ شغل و كار نمی رود. از طرف دیگر در احادیث وروایات می خوانم ائمه اطهار(ع) بدون هیچ چشم داشتی به هر كه از آنان درخواست كمك می نمود یاری می رساندند. حتی كمك را از پشت در می دادند تا طرف چهره آنان را نبیند و شرمنده شود. من چه كنم به چه كسی كمك كنم و به چه كسی نه!؟

در روایت شریف است كه فرمود:  «سراج الأغنياء في الدنيا و الآخرة الفقراء ؛ (1) فقراء چراغ راه اغنیاء در دنیا و آخرت هستند».

در روایت دیگری از امیر المومنین علیه السلام است كه فرمود :فقیر فرستاده خدا به سمت شماست . اگر او را كمك كنید و حاجتش را برآورید، با خدا معامله كرده اید و مال خود را در راه خدا خرج كرده اید و اگر از كمك كردن به او خودداری كنید، از كمك و یاری به خدا ممانعت نموده اید. (2)

با توجه به این روایات بهتر است انسان در برخورد با كسانی كه ابراز نیاز می كنند ، در صورت تمكن مالی، آن ها را اكرام كند و ایشان را دست خالی رد نكند؛ به خصوص اگر احتمال بدهد شخصی كه ابراز نیاز می كند، راست می گوید و واقعا نیز محتاج است. در این صورت به فرموده قرآن نیز  عمل كرده است كه می فرماید :

«وَ آتِ ذَا الْقُرْبي‏ حَقَّهُ وَ الْمِسْكينَ وَ ابْنَ السَّبيلِ ... ؛ حق خويشاوند را به او بده و مستمند و در راه‏مانده را [دستگيري كن‏] و ولخرجي و اسراف مكن.» (3)

در این صورت فرقی نمی كند فقیر پیر باشد یا جوان. البته اگر بخواهید به گونه ای كمك كنید كه هم شخص جوان به گدایی عادت نكند و به جای گدایی به سراغ شغل و كار برود، می توانید به او كمك كمی كنید كه هم او را رد نكرده باشید و هم به او بفهمانید كه با گدایی كردن چیزی دست او را نمی گیرد.

اما اگر تمكن مالی ندارید و یا احتمال می دهید كه او راست نمی گوید، باز هم او را اكرام كنید و از بی احترامی و ناراحت كردن او بپرهیزید . قرآن می فرماید : «وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ ؛ (4) سؤال كننده را از خود مران».

علاوه بر این كه بهتر است با او همدردی كرده و برایش دعا كنید كه خداوند مشكلاتش را حل كند و نیاز مالی او را برطرف كند.

یك نكته :

به طور كلی ما باید صدقات و كمك های خود را به دست نیازمند واقعی برسانیم . از بین نیازمندان نیز ، فقراء فامیل و وابستگان در اولویت قرار دارند و بعد از آن ها نیازمندان از همسایگان و سپس فقراء از غیر فامیل و آشنا. البته در این بین كسانی نیز هستند كه در جمله این سه گروه قرار نمی گیرند؛ مثل كسانی كه در خیابان ها و یا در مسیر حركت مردم ابراز نیاز می كنند. در مورد كمك كردن به این افراد باید به یك نكته توجه داشت و آن این كه: گاهی تكدی گری برای بعضی از افراد شغل و عادت شده ، كه در این صورت انسان می تواند از كمك به این گونه افراد خودداری كند. ولی گاهی عادت كردن فرد برای ما ثابت نیست؛ مثل موردی كه در وسیله نقلیه در حال حركت هستیم و شخصی ابراز نیاز می كند؛ در این صورت بهتر است  به او كمك كنیم ( خصوصا اگر علایم صداقت در او دیده شود).

 

 پی نوشت ها :

1. إرشاد القلوب، الحسن بن أبي الحسن الديلمي،دار الشريف الرضي للنشر، 1412 ه. ق، ج1 ، ص 194 .

2. نهج البلاغة، الإمام علي بن أبي طالب عليه السلام، دار الهجرة للنشر - قم، ص 529 .

3. اسراء (17) آیه 26 .

4. الضحي (93) آیه 10 .

انسان در هنگام صدقه دادن، بابت از دست دادن پول خود ممكن است ناراحت شود
اگر پیدایش این گونه خطورات ذهنی كه در اصطلاح روایات از آن به «حدیث نفس» تعبیر می شود، بدون اختیار و به دور از عقیده و باور انفاق كننده، به تلف شدن مال باشد ...

می خواستم بدانم اگر كسی بابت كفاره گناهان صدقه می دهد، در هنگام صدقه دادن باید با نیت راضی و با اخلاص باشد، چون گاها انسان در هنگام صدقه دادن ، از بابت از دست دادن پول خود ممكن است ناراحت شود، كه به دل آدم می آید.آیا چنین حالتی ارزش صدقه را كلا از بین می برد یا به دل آدم آمدن چنین حالاتی طبیعی است؟

اگر پیدایش این گونه خطورات ذهنی كه در اصطلاح روایات از آن به «حدیث نفس» تعبیر می شود، بدون اختیار و به دور از عقیده و باور انفاق كننده، به تلف شدن مال باشد، ضرری به انفاق و اخلاص عمل برای خدا ندارد و از ارزش عمل كاسته نمی شود؛ ولی اگر هنگام انفاق چنین باوری داشته و یا بعداً این توهم در ذهن ایجاد شود و به تدریج در ذهن تثبیت و تقویت گردد و به باور تبدیل شود، اصل عمل را كم ارزش خواهد ساخت. از این رو، پیامبر اكرم (ص) می فرماید: «تصفیة العمل اشدّ من العمل»؛ (1) «خالص گردانیدن عمل برای خدا، از انجام دادن آن مشكل تر است». دلیل كم ارزش شدن انفاقی كه با بی رغبتی و كراهت نفس داده شود، این است كه خداوند، غنی و بی نیاز مطلق است. اگر دستور به انفاق، صدقه، كفاره، زكات و خمس و مانند آن داده، جهت تطهیر نفس و تكامل روح انسان و تقرب به كمال مطلق و نزدیك شدن به خدا است. رسیدن به این مقصد و منزل رفیع، بدون اخلاص و انگیزه و هدف الهی ممكن نخواهد بود. از این رو، قرآن كریم می فرماید: «وَ ما تُنْفِقُونَ إِلَّا ابْتِغاءَ وَجْهِ اللَّهِ؛ جز براي طلب خشنوديِ خدا انفاق مكنيد. » (2)

توضیح این كه: بر اساس آیات قرآن و روایات اهل بیت (ع)، انفاق مال در صورتی ارزشمند و مطلوب است كه در بر دارنده شرایطی باشد؛ از جمله آن شرایط  این است كه برای نزدیك شدن به خدا و خشنودی و رضای خداوند و همچنین برای تطهیر روح و تثبیت و تحكیم ملكات عالی انسانی در روح باشد. (3) این گونه انفاق كردن كه از صفات و ویژگی های مؤمنان است، همانند بذر پاشیدن در باغی است كه در نقطه بلندی قرار داشته باشد و باران های درشتی به آن برسد. در این صورت، در عین  وجود داشتن نشاط و طراوت و شادابی همیشگی در آن، میوه و محصول آن چند برابر زمین های دیگر خواهد بود. (4) ولی انفاقی كه با كسالت روحی و بی میلی یا با منت و آزار داده می شود، به بذری تشبیه شده كه بر روی قطعه سنگی افشانده شده كه روی آن قشر نازكی از خاك باشد و بر روی این سنگ، رگبار باران تندی ببارد و در نتیجه، همه را بشوید و با خود ببرد و روی سنگ را صاف و خالی از خاك و بذر كند. (5) روشن است كه افشاننده این بذر، چیزی جز حسرت و ندامت درو نخواهد كرد.

آنچه شما گفته اید، در وهله اول طبیعی است كه انسان چنین احساسی داشته باشد؛ ولی مطمین باشید كه آنچه ما در راه خدا می دهیم، از دست نمی رود و بلكه اثرش در زندگی ما بیش تر است.

موفق باشید.

 

پی نوشت ها:

1. ثقه الاسلام كليني، الكافي، دار الكتب الاسلاميه، طهران، سنه النشر: 1365 ه.ش، ج 8، ص 22.

2. بقره (2)، آیه 272.

3. بقره (2)، آیه 264.

4. همان.

5. بقره (2)، آیه 263.

آیا خدا از حق خود میگذرد؟
این تقسیمی كه در ابتدای سوال خود انجام داده اید و حق خدا را در مقابل حق مردم قرار داده اید، تعبیر درستی نیست؛ زیرا كارهایی همانند دادن صدقه به مستمندان ...

آیا انجام اعمال نیك در حق خدا (مثل نماز-روزه-ذكر و...)ثوابش بیشتر است یا انجام كارهای نیك در حق مردم (مثل دادن صدقه-مهربان بودن-كمك كردن و...)؟ مثلا فردی اكثرا در حال عبادت خدا و گفتن ذكر و ... است ولی فرد دیگر بیشتر به بنده های خدا كمك میكند و كمتر به عبادت و نمازهای مستحبی می رسد؟ كدام یك ثوابش بیشتر است؟ آیا خدا از حق خود میگذرد؟

دوست گرامی! یكی از موانع سقوط انسان كه از نظر قرآن كریم، در ردیف نماز است، خدمت به خلق خداست. اساساً آیات نورانی قرآن بر انفاق و نماز به صورت توأمان تأكید میورزد، به گونهای كه در آیات متعدّدی، در كنار تأكید بر اقامه نماز، بر رسیدگی به مخلوقات و دستگیری از بندگان خدای تعالی پافشاری كرده است.

در همین ابتدا این نكته را خدمتتان عرض كنیم: این تقسیمی كه در ابتدای سوال خود انجام داده اید و حق خدا را در مقابل حق مردم قرار داده اید، تعبیر درستی نیست؛ زیرا كارهایی همانند دادن صدقه به مستمندان، مهربانی به خلق خدا و كمك به دیگران در راستای تقرب به خدای متعال می باشد و جزء حقوق الهی محسوب می شوند و منفعت این أعمال به خود انسان باز می گردد، منتها در بعضی اعمال، خود انسان فقط بهره مند می شود و در برخی دیگر علاوه بر خودش، دیگران هم از این أعمال شایسته، همانند كمك به دیگری، بهره مند می شوند.

جایگاه متعالی خدمت به خلق خدا در تعالیم دینی:

خدمت به خلق خدا، در فرهنگ تعالیم قرآن و عترت، ارزش و ثواب فراوانی دارد. حتّی در روایات، دستگیری از دیگران و گره گشودن از مردم، نسبت به برخی اعمال عبادی نظیر حج یا عمره مستحب، از ثواب والاتری برخوردار است. اما اعمال واجب كه حق الله است، به هیچ وجه اجازه نداریم آنها را در مقابل خدمت به خلق، بجا نیاوریم.

 ابان بن تغلب میگوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم كه فرمودند: هركس خانه خدا را طواف كند، خداوند عزّ وجلّ شش هزار حسنه برای او مینویسد و شش هزار گناه از او میآمرزد و شش هزار درجه به وی عطا میفرماید و شش هزار حاجت از او برآورده میسازد. سپس فرمودند: «قَضَاءُ حَاجَةِ الْمُؤْمِنِ أَفْضَلُ مِنْ طَوَافٍ وَ طَوَافٍ حَتَّي عَدَّ عَشْراً». (1) گرهگشایی از كار یك مؤمن، ده برابر این طواف فضیلت دارد!

اهل معرفت و اولیای الهی ارزش و فضیلت خدمترسانی به مخلوقات را درك میكنند و از این جهت، اگر یك شبانه روز خدمت به خلق خدا نكنند، گویا گم كردهای دارند. حتی مثلاً اهل دل، هنگام بارش برف و باران، نگران حیوانات در بیابان و مورچهها هستند كه گرسنه و بی سرپناه نشوند، چه رسد به فكر انسانها.

رابطه با خداوند و رابطه با بندگان او، دو بال پرواز:

آدمی برای صعود و پیشرفت معنوی و در واقع برای پرواز، محتاج دو بال است: بال اوّل: رابطه با خداوند و بال دوّم: رابطه با مردم .

كسی كه از رابطه با خداوند، منهای رابطه با مردم، بهره گیرد، مرغ یك بال است و نمیتواند حركت كند. چنانكه اگر با مردم رابطه داشته باشد و در برقراری رابطه با خداوند كوتاهی كند، قادر به پرواز و حركت نخواهد بود.

آیات بسیاری در قرآن كریم وجود دارد كه بر لزوم برقراری این دو رابطه یا برخورداری از این دو بال پرواز با جملاتی نظیر: «یقِیمُونَ الصَّلاةَ» و «مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ ینفِقُونَ» پافشاری دارد.(2) یعنی كسانی قصد دارند به سعادت و رستگاری دست یابند و در دنیا و آخرت تعالی و تكامل روحی و معنوی داشته باشند، باید اوّلاً از طریق نماز، روزه، حج، خمس، زكات و سایر واجبات و اعمال عبادی، با معبود خویش رابطه داشته باشند و ثانیاً به واسطه انفاق، با مخلوقات خداوند، رابطه برقرار سازند؛ یعنی هرچه دارند، برای خود و دیگران بخواهند و خدمتگزار خلق خدا باشند.

نكات پایانی:

1- دستورات دین مقدس اسلام هركدام در جای خود خوب و مناسب است و هر كدام اثر و نورانیت و كمال بخشی خاص خود را دارد. همان گونه كه سیری جای تشنگی را نمی گیرد و سیرابی جایگزین گرسنگی نمی شود، در تعالیم اسلام نیز نه خدمت به خلق جای نماز را می گیرد و نه نماز جایگزین خدمت به مردم می شود.

2- در مورد نمازهای مستحبی می توان گفت كه اگر با خدمت به مردم تعارضی داشته باشد به این معنا كه خواندن نماز مستحبی مانع انجام خدمت مهم و لازمی كه دیگری نمی تواند آن را انجام دهد و تنها از عهده من بر می آید در این صورت خدمت به خلق حق تقدم دارد.

3- به طور قطع هرگونه خدمت به خلق خدا هر چند به ظاهر ناچيز باشد موجب پاداش و ثواب است، چنان كه پيامبر اكرم(ص) فرموده‏اند: من رفع حجراً عن الطريق كتبت له حسنة ؛ هر كس سنگي را از راه مردم بردارد براي آن حسنه و ثوابي نوشته مي‏شود.(3) اما اگر اين خدمت از راه تعليم و هدايت ديگران باشد. ارزش فوق‏العاده‏اي دارد.

4- اقامه نماز، اهمیت به نماز شب، روزه، حج، عمره، مشهد و كربلا و به طور كلّی رابطه با خداوند متعال و اهل بیت سلاماللهعلیهم- بسیار مطلوب است و ثواب دارد، امّا كافی نیست و دوشادوش این رابطه، باید به اندازه توان به رابطه با مردم و خدمت به خلق خدا اهمیت داده شود. حتی از روایات فهمیده میشود كه ارزش و ثواب خدمت به خلق خدا، بسیار برتر و والاتر از اعمال عبادی نظیر حج و عمره است: «قَضَاءُ حَاجَةِ الْمُؤْمِنِ أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ حِجَّةٍ مُتَقَبَّلَةٍ بِمَنَاسِكِهَا».(4)؛ برآوردن حاجت مؤمن برتر است از هزار حج مقبول با همه آدابش.‏

پی نوشت ها:

1. ثقه الاسلام كلینی، الكافی، ج 2، ص 194، دارالكتب الاسلامیه، تهران:1365ه. ق.

2. بقره (2) آیۀ 3 و 83.

3.  پاینده، ابو القاسم، نهج الفصاحه، شماره 3018، تهران، دنیای دانش، 1382ش، 

4.  امالی، شیخ صدوق، ترجمه كمره ای، ص 237 ، انتشارات كتابخانه اسلامیه، 1362 ش.

كمك به مردم شامل چه حوزه هایی می شود؟
رَسُولُ اللَّهِ صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «هر مسلماني كه به مردم مسلمان خدمت كند، خدا از خدمتكاران بهشتي به او عطا فرمايد.»

بنا به فرمایش مرحوم آیت الله فاضل سه چیز را خدا دوست دارد ، نماز اول وقت ،نیكی به والدین ، رسیدگی به امورات مردم ، به نظر شما دلایل آن كدامند و اینكه كمك به مردم شامل چه حوزه هایی می شود ؟

توصیه های حضرت آیه الله فاضل رحمه الله بر اساس برداشت ایشان از آیات و روایات و نیز توصیه های اهل بیت به این نكات می باشد.

در روایات اهمیت بسیاری به كارگشایی و خدمت به مردم شده است (1) . دلیل توصیه بزرگان به این امر نیز بر اساس همین روایات است، از جمله :

 رَسُولُ اللَّهِ صل الله علیه و آله و سلم فرمود : أَيُّمَا مُسْلِمٍ خَدَمَ قَوْماً مِنَ الْمُسْلِمِينَ إِلَّا أَعْطَاهُ اللَّهُ مِثْلَ عَدَدِهِمْ خُدَّاماً فِي الْجَنَّةِ؛(2)

 هر  مسلماني كه به مردم مسلمان خدمت كند، خدا  از خدمتكاران بهشتي به او عطا فرمايد.

قَالَ الصَّادِقُ: وَ مِنْ صَالِحِ الْأَعْمَالِ الْبِرُّ بِالْإِخْوَانِ وَ السَّعْيُ فِي حَوَائِجِهِمْ وَ فِي ذَلِكَ مَرْغَمَةٌ لِلشَّيْطَانِ- وَ تَزَحْزُحٌ عَنِ النِّيرَانِ وَ دُخُولُ الْجِنَانِ؛ (3)

يكي از اعمال نيك خدمت به برادران است و اينكه در حوائج آن ها كوشا باشند. اين اعمال شيطان را از آدمي دور مي‏كند و از آتش دوزخ دور مي‏گرداند و وارد بهشت مي‏كند.

همان گونه كه در روایت اخیر  اشاره شد، خدمت به مردم ، منحصر به كار خاص و یا محدوده خاص نیست، بلكه تمام كارهایی را كه در راستای رفع حوائج مادی و معنوی بندگان خدا صورت پذیرد ، شامل می شود.

همچنین است نیكی به والدین كه در آیات و روایات اهمیت بسیاری به آن داده شده است.

قرآن می فرماید : وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً(4)؛خدا را بپرستيد، و چيزي را با او شريك مگردانيد و به پدر و مادر احسان كنيد.

امر خداوند به احترام و نیكی به والدین بلافاصله بعد از امر به اطاعت از خویش، حاكی از اهمیت موضوع است.

امام صادق(علیه السلام) میفرماید:

«ارزشمندترین و با فضیلتترین كارها سه چیز است كه عبارتند از: 1. نماز اول وقت، 2. نیكی و نگاه رحمتگونه به والدین، 3. جهاد در راه خدا».(5)

قرار گرفتن نیكی به والدین در ردیف نماز و جهاد در راه خدا، نشان دهنده ارزشمندی آن است. 

همچنین است نماز اول وقت كه این عمل نیز مورد سفارش اهل بیت است.این عمل دارای فضیلت زیاد و مورد تاكید اسلام است. پیشوایان دینی (ع) نماز خواندن در اول وقت را یكی از نشانه های شیعه بودن می دانند .

امام صادق ( علیه السلام ) فرمود: «فضیلت نماز در اول وقت بر آخر وقت , مانند برتري آخرت بر دنیا است ». (6)

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «هر شخصي به نماز اول وقت اهمیت بدهد، براي او شادماني  هنگام مرگ و برطرف شدن هموم و غصه ها و نجات از آتش جهنم را ضامن مي شوم ». (7)

امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: « هیچ عملي بهتر از نماز نیست . نكند چیزي از امور دنیا مانع انجام نماز در اول وقت بشود » . (8)

موفق باشید.

 

پی نوشت ها :

1.حسن بن ابي الحسن ديلمي، إرشاد القلوب، انتشارات شريف رضي، 1412 هجري قمری، ج‏1، ص 142.

2. ثقة الاسلام كليني، الكافي، دار الكتب الإسلامية تهران، 1365 هجري شمسي، ج‏2، ص 207.

3. ‏ابوالفضل علي بن حسن طبرسي، مشكاة الأنوار،كتابخانه حيدريه نجف اشرف، 1385 هجري قمری، ص 82.

4. النساء(4) آیه 36.

5. الكافی، ج 2، ص 156.

6. محمدی ری شهری ، میزان الحكمه، دار الحدیث ، ج 2 ، ص 1643.

 7. همان . ص 1642.

 8 .همان .

با همسايه بد چگونه بايد برخورد كرد؟
نیكی به همسایه یكی از راه های جلب محبت او و دفع شر او از خود می باشد و لذا در باره نیكی به همسایه روایت داریم كه: ...

با همسايه بد چگونه بايد برخورد كرد؟

یكی از توصیه های مهم  اسلام در مورد  همسایه و احترام  به آن و همسایه داری است. و از همسایه بد، بسیار نكوهش شده است.

اما راه هایی كه می توانید برای این همسایه بپیمایید را اشاره می كنیم:

نیكی به همسایه یكی از راه های جلب محبت او و دفع شر او از خود می باشد و لذا در باره نیكی به همسایه روایت داریم كه:

امام كاظم عليه السلام فرمودند:كانَ في بني إسرائيلَ رجُلٌ مؤمنٌ ، وكانَ لَهُ جارٌ كافِرٌ ، فكانَ يَرفُقُ بالمؤمنِ ويُولِيهِ المَعروفَ في الدُّنيا ، فلَمّا أنْ ماتَ الكافرُ بني اللّه ُ لَهُ بَيتا في النّارِ مِن طِينٍ ، فكانَ يَقيهِ حَرَّها ويَأتيهِ الرِّزقُ مِن غَيرِها ، وقيلَ لَهُ : هذا بما كُنتَ تُدخِلُ علي جارِكَ المؤمِن.(1)در ميان بني اسرائيل مردي مؤمن بود كه همسايه كافري داشت. او با آن مرد مؤمن رفتاري نرم داشت وبه وي نيكي مي كرد. وقتي آن كافر از دنيا رفت خداوند در دوزخ خانه اي گِلي برايش ساخت كه او را از گرماي جهنّم حفظ مي كرد و روزيش از غير دوزخ مي آمد. به او گفته شد: اين به سبب رفتاري است كه با همسايه مؤمنت داشتي.

همچنین رسولُ اللّه (ص) فرمودند:

1. أحسِنْ مُجاوَرَة مَن جاوَرَكَ ، تَكُنْ مؤمنا(2)با همسايه ات نيكو همسايه داري كن، تا مؤمن باشي.

2. ما زالَ جبرئيلُ عليه السلام يُوصِيني بالجارِ حتّي ظَنَنتُ أنَّهُ سَيُوَرِّثُهُ .(3)جبرئيل پيوسته مرا درباره همسايه سفارش مي كرد تا جايي كه گمان بردم بزودي او را ارث بَر [از همسايه اش ]خواهد كرد.

اما اگر نیكی و خوش رفتاری شما در او اثر نكرد، بررسی كنید ببینید علت بدی او در حق شما چیست و چه چیزی باعث بدی كردن او می شود ،و تا حد توان از چیزهایی كه آزار او را در پی دارد و یا زمینه آزار  او را مهیا می كند، دوری كنید.

و اگر باز فائده نداشت و هم چنان بدی می كرد ،باید ایشان را امر به معروف و نهی از منكر كنید، حال این كار می تواند توسط خودتان یا واسطه انجام شود ،و از او در خواست مراعات حال همسایگان را بنمایید.

 اگر باز هم بر بدی خود اصرار داشت، با استفاده از مراجع قانونی در مقابل شر و آزار هایش بایستید.

دو نكته را فراموش نكنید:

1. وقتی كه انسان درمشكلی گرفتار می شود ، تصور می كند كه این مشكل هیچ راه حلی ندارد ؛ ولی اگر بایك فرد باتجربه مشورت كند،راه حل هایخوبی پیدا می شود. پس از مشورت گرفتن غافل نشوید.

2. دعای "حرزیمانی" كه معروف است،صرف نظر از اعتبار سندش،دعای مجربی برای دفع ظلم است. این دعا دركتاب "صحیفه مهدیه"،تألیف سید مرتضی مجتهدی سیستانی،ازانتشارات نشر حاذق آمده است.

 

پی نوشت ها :

1. میزان الحكمه، محمدی ری شهری، انتشارات دارالحدیث، 13 جلدی، ج 2، ص 369.

2. همان، ص 391.

3. همان.

با توجه به این كه تغییر و دگرگونی در مورد خداوند محال است
آنچه مقابل غضب مي آيد محبت است و اشكال وجود تغيير در اوصاف الهي - كه در سئوال شما آمده است - در وصف محبت واضح تر و روشن تر از بخشش است. به همين سبب پاسخ را ...

با توجه به این كه تغییر و دگرگونی در مورد خداوند محال است، منظور از غضب و بخشش خداوند چیست؟

آنچه مقابل غضب مي آيد محبت است و اشكال وجود تغيير در اوصاف الهي - كه در سئوال شما آمده است - در وصف محبت واضح تر و روشن تر از بخشش است. به همين سبب پاسخ را طبق دو واژه غضب و محبت خواهيم داد. 

صفاتي كه براي خداوند بكار مي روند، گاه براي انسان هم استعمال مي شوند؛ اما نبايد فراموش كرد كه معناي بكار رفته براي ذات باري تعالي هيچ جهت نقصي را نبايد داشته باشد؛ چرا كه در جاي خود ثابت شده است خداوند متعال صفات را بطور تمام و كمال داراست و هيچ گونه نقص و عدمي در او راه ندارد. حال براي بررسي واژه غضب و محبت بايد گفت:

غضب در انسان حالتي است كه در اثر عوامل مخصوصي به فرد عارض مي‏شود و آن توأم با تأثر و تغيير حالت است. مي دانيم كه ذات باري تعالي ثابت و نامتغير است. پس بايد ديد مراد از غضب خدا - كه در بسياري از آيات آمده است - چيست؟

تدبر در آيات قرآني مخصوصا آيه شريفه: «وَ لا تَطْغَوْا فِيهِ فَيَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبِي- طه: 81 (و در مورد آن طغيان مكنيد كه غضب من به شما مي‏رسد)»، نشان مي‏دهد كه غضب خدا همان انتقام و بلا و عذاب است كه در اثر بدكاري در دنيا و آخرت بر شخص وارد مي‏شود و محققين گويند: چون غضب در خدا بكار مي‏رود، مراد از آن فقط انتقام است. در اصول كافي، ج 1، ص 10، در پاسخ امام باقر (ع) به سؤال عمر بن عبيد كه از غضب الهي در آيه فوق الذكر پرسيده بود، آورده است كه امام فرمود:

غضب خدا عقاب اوست، اي عمرو هر كه پندارد خدا از حالي به حالي در مي‏آيد، او را با صفت مخلوق وصف كرده، خدا را چيزي تحريك نمي‏كند تا او تغيير كند. (1)

به عبارت ديگر:

فرق بين غضب انسان و غضب الهي اين است كه:

خشم در انسان يك نوع هيجان و برافروختگي دروني است كه سرچشمه حركات تند و شديد و خشن مي‏شود، و نيروهاي وجود انسان را براي دفاع، يا گرفتن انتقام، بسيج مي‏كند، ولي در مورد پروردگار هيچ‏يك از اين مفاهيم كه از آثار موجودات متغير و ممكن است وجود ندارد، بلكه خشم الهي به معني برچيدن دامنه رحمت و دريغ داشتن لطف از كساني است كه مرتكب اعمال زشتي شده‏اند. (2)

 اماپيرامون محبت ويا بخشش خداوند بايد گفت:               

 در سوره بروج آيه 14 چنين آمده است: «وَ هُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ» (و او آمرزنده دوستدار (بندگان) است) با توجه به آيه شريفه اين سؤال مطرح مي‏شود كه مفهوم دوست داشتن و محبت (و يا بخشش بندگان) در مورد پروردگار به چه معناست؟

ناگفته پيدا است مفهوم محبت در خدا و انسان ها متفاوت است، محبت در انسان يك نوع، توجّه قلبي و جاذبه روحي است، در حالي كه خداوند نه قلب دارد و نه روح، بنا بر اين محبّت در مورد او به معني انجام كارهائي است كه مايه خير و سعادت بندگان است، و نشانه لطف و عنايت او است.

محبّت هنگامي كه در مورد خداوند به كار مي‏رود به معني آثار خارجي آن است، و تنها در اينجا نيست كه به سراغ چنين تفسيري بايد رفت، در بسياري از اوصاف و افعال الهي، عين اين مطلب وجود دارد، مانند آنچه كه براي غضب الهي گفتيم كه خداوند، گنهكاران را «غضب» مي‏كند، به معناي اين است كه همچون يك شخص غضبناك با آن ها رفتار مي‏نمايد، وگرنه خشم و غضب كه به معني هيجان و برآشفتگي نفس آدمي است، در مورد خدا هرگز صادق نيست. (3)

 

 پي نوشتها:

1. احمد خاتمي. فرهنگ علم كلام. نشر صبا. ص17.

2. ناصر مكارم شيرازي. تفسير نمونه. تهران. دارالكتب الاسلاميه. 1374 . ج18. ص284.

3. همو. يك صد و هشتاد پرسش و پاسخ. دارالكتب الاسلاميه.ص72.

خداوند برخی را مسخره كرده است در صورتی كه مسخره كردن كار خوبی نیست؟
استهزاء به معني مصطلح بر خداوند روا نيست، زيرا ذات خداوند از عيوب و قبايح منزّه و مبرّا است. بنا بر اين، مراد از استهزاء ممكن است يكي از چهار چيز باشد: ...

با توجه به این آیه "اللَّهُ یَستهْزِئُ بهِمْ وَ یَمُدُّهُمْ فی طغْیَنِهِمْ یَعْمَهُونَ‏ "خداوند برخی را مسخره كرده است در صورتی كه می دانیم مسخره كردن كار خوبی نیست پس چرا خداوند چنین كاری می كند؟

مفسرین در تفسیر چگونگی تمسخر خدای متعال اذعان دارند كه تمسخر خدای متعال در مورد افراد منافق مشرك به معنای تمسخری كه گاهی بعضی از انسان ها نسبت به یك دیگر روا می دارند، نیست و استهزاء خدای متعال استهزائی خاص می باشد:

در این باره مناسب است به چند تفسیر از معنای استهزای الهی توجه كنیم:

در تفسیر آیه شریفه "اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ" نوشته اند:

الف:استهزاء به معني مصطلح بر خداوند روا نيست، زيرا ذات خداوند از عيوب و قبايح منزّه و مبرّا است. بنا بر اين، مراد از استهزاء ممكن است يكي از چهار چيز باشد:

1- جزاء و عقوبت عمل آنها كه معني اللَّه يستهزئ بهم، يجازيهم و يعاقبهم باشد و تعبير به لفظ استهزاء از باب مشابهت در لفظ است مانند: وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ (1) يعني يجازيهم علي مكرهم یعنی به خاطر مكرشان مجازات می شوند.

 2- استهزاء مؤمنين و ملائكه از آنها در قيامت، و اين عقوبتي است كه خداوند براي آنها مقرر داشته چنانچه اين معني از آيه شريفه: فَالْيَوْمَ الَّذِينَ آمَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ (2) (امروز مؤمنين به كفار مي خندند) استفاده مي شود و در مجمع البيان بر طبق اين مضمون حديثي از ابن عباس روايت شده كه گفت:

 "انه يفتح لهم و هم في النار باب من الجنة فيقلبون من النار اليه مسرعين حتي اذا انتهوا اليه سد عليهم و فتح لهم باب آخر في موضع آخر فيقلبون اليه من النار مسرعين حتي اذا انتهوا اليه سد عليهم فيضحك المؤمنون منهم".

  یعنی: وقتي مؤمنين داخل بهشت و كافرين داخل جهنم شدند دري از بهشت بروي كفار باز مي شود و از آتش شتابان بسوي آن مي روند وقتي رسيدند درب بروي آنان بسته مي شود و از جاي ديگر دري از بهشت باز مي شود باز به سرعت به طرف آن مي روند و وقتي رسيدند، مجددا درب بسته مي شود، سپس مؤمنان بر آنان مي خندند.

 3- مراد از استهزاء، استدراج باشد كه خداوند آنان را مهلت دهد تا در معصيت و طغيان ازدياد كنند و اينان گمان مي كنند خدا خير آنان را خواسته و سپس به عذاب سخت گرفتار كند  بنا بر اين، جملة "وَ يَمُدُّهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ" تفسير و بيان آن است

 4- مراد از استهزاء الهي مكافات عمل آنها در دنيا باشد كه همين طور كه اين منافقان مؤمنان را استهزاء مي كنند خداوند آنان را به استهزاء و سخريه ديگران مبتلا و گرفتار خواهد نمود، مانند ظلم كه نتيجه آن در دنيا دامن گير ظالم مي شود و بالاخره دست مكافات گلوي او را به دست ظالم ديگر مي فشارد و نسبتش به خداوند از جهت اين است كه تمام امور در تحت مشيت و اراده اوست. (3)

ب:معناي استهزاء خدا سزا دادن حق تعالي به استهزاء آنان مي باشد، زيرا در ميان اعراب مرسوم است كه سزاي عمل را به نام عمل نام مي برند چنانكه در قرآن مي فرمايد جزاي سيئة سيئة است با اينكه جزاي سيئة و سزاي عمل زشت عدل است، اما از اين عدل تعبير به سيئه شده زيرا عمل را به نام آن مي خواند. (4) 

ج:مراد از استهزاء خداوند، مكافات و پاداش اعمال منافقين در دنيا است يعني همين طور كه منافقين مؤمنان را استهزاء مي كنند خداوند آنها را به استهزاء و سخريه ديگران گرفتار مي كند، مانند ظلم كه نتيجه آن در دنيا دامن گير ظالم مي شود و اما نسبتش به خدا به خاطر اين است كه تمام امور در تحت مشيت و اراده اوست.

به عقيده بعضي از مفسرين معني استهزاء در آيه مزبور اين است كه خداوند آنها را در دنيا مهلت مي دهد تا در معصيت و طغيان ازدياد كنند و آنها گمان ميكنند كه خدا خير آنان را خواسته سپس بعذاب سخت گرفتارشان ميكند و جمله يَمُدُّهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ نيز در بيان و تفسير اين مطلب است و در حقيقت مراد از استهزاء در آيه مباركه استدراج است.

 د: مراد از استهزاء خدای متعال، همان حقارت و خواري پيش خدا است كه مترتب بر استهزاء آنان مي باشد و مجازا ت لازم استهزاء را استهزاء ناميده‏اند. (5) 

ذ:ابن بابويه در كتاب توحيد از علي بن حسن بن فضال روايت كرده گفت از حضرت رضا عليه السّلام در مورد تفسير قول خداوند كه مي فرمايد: "اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ" سوال كردم: فرمود: خداوند آن‏ها را استهزاء نمي كند. بلكه آنان را  مجازات و كيفر نمايد و مراد از استهزاء خداوند، كيفر بخشيدن به منافقين باشد. (6)

نتیجه:

از مجموع این بیانات این مطلب به دست می آید كه شخص منافق و كافر در اثر نفاق و كفری كه مرتكب می شود، در اصل خودش را خوار و ذلیل كرده و مورد تمسخر قرار داده است و این تمسخر از طرف خدای متعال به وقت خودش آشكار خواهد شد. و چنین نیست كه معنایی كه ما از تمسخر می فهمیم، همان معنا را در مورد خدای متعال به كار بریم تا بعد قضاوت كنیم كه آیا این گونه تمسخر كردن در مورد خدای متعال اشكالی دارد یا نه!

پی نوشت ها:

1. سوره آل عمران آيه 54.

2. سورة مطففين آيه 34.

3. طیب سید عبد الحسین،أطيب البيان في تفسير القرآن،تهران،انتشارات اسلام،سال 1378 هجری شمسی،چاپ دوم، ج‏1، ص 403.

4. داور پناه ابوالفضل، أنوار العرفان في تفسير القرآن،تهران، انتشارات صدر،سال 1375 هجری شمسی،چاپ اول، ج‏1، ص 270.

5. همان، ص 271.

6. بروجردی سید محمد ابراهیم، تفسير جامع،تهران، انتشارات صدر،سال 1366 هجری شمسی،چاپ ششم، ج‏1، ص118.

آیا خداوند دیكتاتور است؟
ظاهرا معنایی كه از دیكتاتوری و جباریت به ذهن ما می رسد خودكامگی، تحمیل سلطه ظالمانه خود بر دیگران و آنان را بر خلاف میلشان در خدمت خواسته های خود گرفتن و ...

با توجه با آیه شریفه «إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ... » (انعام ،57) آیا خداوند دیكتاتور است؟

پرسشگر محترم اول باید معنای "دیكتاتور" و "جبّار" را دقت كرد تا بعد ببینیم چنین معنایی در باره خدا صادق است و آیا حاكمیت و مالكیت مطلق خداوند مصداق دیكتاتوری و جباریت است؟

ظاهرا معنایی كه از دیكتاتوری و جباریت به ذهن ما می رسد خودكامگی، تحمیل سلطه ظالمانه خود بر دیگران و آنان را بر خلاف میلشان در خدمت خواسته های خود گرفتن و به زور و با سركوب و توسل به قوه قهریه آنان را رام كردن، بدون این كه بر آنان حق آقایی كردن داشته و آنان را  مرهون منت و خدمت خویش كرده باشد.

دهخدا در تعریف  واژه دیكتاتوری  می نویسد: خودرایی، استبداد مطلق العنانی، حاكمیت مطلقه فرد یا گروه بدون این كه ملازم رضایت مردم باشد. و در تعریف دیكتاتور می نویسد: خودكامه، خودرای، مستبد، مطلق العنان. (1)

بنا بر این در دیكتاتوری چند عامل هست از جمله:

1.  مطلق العنانی مبتنی بر خواست آزاد و رهای فرد. طبیعی است كه منظور خواست فطری، معقول و پسندیده منظور نیست. زیرا حكومتی كه بر عقل و منطق و فطرت استوار باشد ، حكومت عدل است نه دیكتاتوری. اینجا خواست نفسانی و شهوانی منظور است كه افراد را در خدمت امیال نفسانی به بندگی می گیرد و حق و حقوقی برای آنان قائل نمی شود.

2. نه حق حكومت دارد و نه به رضایت محكومین حاكمیت یافته است.

3. حاكمیت خود را با زور تحمیل می كند و سركشان را سركوب می نماید.

4. خودرایی او نه به جهت علم مطلق و آگاهی او بر مصالح محكومین و رعایت آنها است بلكه بر اساس حاكمیت خواست مطلق خودش است بدون این كه علم و آگاهی داشته باشد.

با توجه به مؤلفه های بالا به حاكمیت خدا بر می گردیم.

بله، حاكمیت خدا مطلقه است و خداوند خودرأی است و نه برای خلقت و نه برای حكم و شریعت و نه برای داوری از كسی اجازه نمی گیرد و مشورت نمی طلبد. اما این مطلقه بودن و خودرایی مبتنی بر علم مطلق و آگاهی مطلق او بر مصالح است. كسی كه علم مطلق دارد و از همه مصالح با خبر است، نیازی به مشورت ندارد و با او كسی نبوده و نیست كه از او مشورت بگیرد. او در مرتبه یكتایی و یگانگی است و غیر او همه به اراده او وجود یافته اند و با او نبوده اند تا از آنان مشورت بگیرد و نیازی به مشورت نیست.

آری، خداوند حاكم مطلق است. اما بر اساس عدل و احسان نه ظلم و بیداد:

إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ (2)

خدا ذره‏اي هم ستم نمي‏كند.

وَ لا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً (3)

 پروردگار تو، به كسي ستم نمي‏كند.

او در حكومتش یا به احسان می دهد یا به عدل می گیرد. نه كسی را طلب و استحقاقی است تا به دادن طلب و استحقاقش موظف باشد و در اثر عمل نكردن به وظیفه ، ظالم باشد و نه به ظلم و بدون دلیل از كسی می گیرد یا كسی را محروم می كند .

اساس كار خدا بر رحمت و فضل و بخشش است یعنی بر افاضه ؛ نه گرفتن و حال آن كه اساس استبداد بر  ظلم، بیداد و گرفتن است.

خدا بی نیاز مطلق و مالك مطلق است و كمبود و نیازی ندارد كه بخواهد با گرفتن از دیگران، نیازش را رفع كند.

غیر خدا نه وجود دارد و نه مالكیت و دارایی ای كه خدا بخواهد از او بگیرد. غیر خدا ، هم وجود و هم همه دارایی اش را از خدا گرفته است و خدا در عین این كه به او داده، اما مالكیت خودش پابرجا است و او و دارایی اش ملك خدایند و در ید قدرت خدا، پس خدا به بخشش هم مالكیتش كم نمی شود و نقص بر نمی دارد تا بخواهد رفع نقص كند.

بنای خدا بر فضل است از این رو به بندگان وجود می دهد و به آنان می بخشد و بعد از آنان قرض می گیرد و هزینه كردن آنان برای خودشان را قرض به خدا می شمارد و چندین برابر پاداش می دهد:

مَنْ ذَا الَّذي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثيرَةً (4)

كيست كه به خدا «قرض الحسنه‏اي» دهد، (و از اموالي كه خدا به او بخشيده، انفاق كند،) تا آن را براي او، چندين برابر كند؟

استبداد بر تحمیل است در خالی كه خداوند با وجود قدرت، تحمیل نمی كند. خدا راه نشان می دهد و عاقبت اعمال و رفتار و راه ها را بیان می كند و افراد را آزاد می گذارد تا خواستند بیایند و نخواستند نیایند:

ِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقي‏ لاَ انْفِصامَ لَها (5)

راه درست از راه انحرافي، روشن شده است. بنا بر اين، كسي كه به طاغوت [بت و شيطان، و هر موجود طغيانگر] كافر شود و به خدا ايمان آورد، به دستگيره محكمي چنگ زده است، كه گسستن براي آن نيست.

كیفر دادن خدا هم در حقیقت كیفر دادن و شلاق زدن خدا نیست. بلكه خدا فقط به سان امانت دار امین، اعمال و عقاید و دستاوردهای خود ما را در دوره زندگی جمع كرده و بعد از مرگ و در آخرت به ما می دهد آن هم با لطف و كرمش ، بسیاری از دستاوردهای بد ما را كتمان می كند و نادیده می گیرد و ما را از تحمل آثار و نتایج دردآور آنها معاف می سازد و دستاوردهای خوبمان را زیاد كرده و تحویل می دهد.

آتش و كژدم و مار جهنم همین دروغ و غیبت و تهمت و ظلم و ستمی است كه از ما صادر شده است كه صورت ملكوتی آنها در قیامت آتش و كژدم و ... می شود.

با این خلاصه به خوبی روشن می شود مطلق العنانی خدا مطلق العنانی مستبدانه نیست. بلكه ناشی از مالكیت ، علم و رحمت مطلق اوست . خداوند چون خالق است و همه جهان ها و موجوداتشان مخلوق اویند و در جهل و نادانی غوطه وار و محتاج علم، رحمت وتدبیر او ؛ پس همه ملك اویند و او به جهت خالقیت و تدبیر،  مالك آنها است و در ملك خود تصرف می كند آن هم به احسان و عدل نه این كه بدون این كه مالكیت و صلاحیت داشته باشد بر اساس قهر و ظلم حكومت كند:

ِرَبِّ النَّاسِ مَلِكِ النَّاسِ إِلهِ النَّاس (6)

پروردگار مردم, مالك مردم و خدا و خالق مردم

پس هیچ كدام از مشخصه های دیكتاتوری در خداوند نیست. بلكه به عكس خداوند، در نهایت عدل و احسان بندگان را آفریده و نعمت داده و هدایت كرده و دعوت نموده و آزاد گذارده است.

اما آیات مورد نظر:

قُلْ إِنِّي عَلي‏ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ كَذَّبْتُمْ بِهِ ما عِنْدي ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَيْرُ الْفاصِلينَ  (7)

بگو:«من دليل روشني از پروردگارم دارم و شما آن را تكذيب كرده‏ايد! آنچه شما در باره آن (از نزول عذاب الهي) عجله داريد، به دستِ من نيست! حكم و فرمان، تنها از آنِ خداست! حق را از باطل جدا مي‏كند، و او بهترين جدا كننده (حق از باطل) است.»

در این آیه خداوند از زبان پیامبرش به انسان ها می گوید: من از جانب خدا بر نبوت بینه و دلیل واضح دارم و ارائه كرده ام و شما مرا دروغگو می شمارید و از من می خواهید اگر راست می گویم بر شما عذاب ببارم. ولی بدانید امر عذاب به دست من نیست و حاكمیت مطلق جهان به دست خداست و اوست كه بین حق و باطل جدایی خواهد انداخت و به حق بهترین جدایی اندازندگان است.

آیا غیر خدا را بر نازل كردن عذاب قدرتی هست؟ آیا این اعلام دیكتاتوری خداوند است یا اعلام حقیقتی كه وجود دارد و عین عدل است؟

ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ أَسْماءً سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُون (8)

اين معبودهايي كه غير از خدا مي‏پرستيد، چيزي جز اسمهايي (بي‏مسمّا) كه شما و پدرانتان آنها را خدا ناميده‏ايد، نيست خداوند هيچ دليلي بر آن نازل نكرده حكم تنها از آن خداست فرمان داده كه غير از او را نپرستيد! اين است آيين پابرجا ولي بيشتر مردم نمي‏دانند!

در این آیه حضرت یوسف خطاب به مشركان كه برای خدا در خالقیت و ربوبیت و الوهیت شریك تراشیده بودند، می فرماید اینان كه شما شریك خدا گرفته اید، اسم های بی مسما و حقیقتی اند كه نه قدرتی دارند و نه می بینند و نه می شنوند و نه توانی دارند و حاكمیت مطلق جهان فقط از آن خدا است.

آیا این بیان حقیقت است یا اعلام دیكتاتوری خداوند؟

 قالَ يا بَنِيَّ لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ وَ ادْخُلُوا مِنْ أَبْوابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَ ما أُغْني‏ عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ عَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ (9)

و (هنگامي كه مي‏خواستند حركت كنند، يعقوب) گفت: «فرزندان من! از يك در وارد نشويد. بلكه از درهاي متفرّق وارد گرديد (تا توجه مردم به سوي شما جلب نشود)! و (من با اين دستور،) نمي‏توانم حادثه‏اي را كه از سوي خدا حتمي است، از شما دفع كنم! حكم و فرمان، تنها از آنِ خداست! بر او توكّل كرده‏ام و همه متوكّلان بايد بر او توكّل كنند!»

در اینجا  حضرت یعقوب به فرزندان سفارش می كند كه از در های متعدد وارد شوید تا حسودان متوجه جمع شما نشوند و چشم های حسود شما را نبیند و برای شما نقشه بد نكشد ، بعد ادامه می دهد كه این سفارش های من تأثیر مستقل ندارد و اگر تاثیری بگذارد به خواست و امر خداست كه او حاكم مطلق جهان است و همه جهان در ید قدرت اوست و من و همه مؤمنان متوكل ، بر او تكیه داریم. 

ثُمَّ رُدُّوا إِلَي اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ أَلا لَهُ الْحُكْمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحاسِبينَ (10)

سپس (تمام بندگان) به سوي خدا، كه مولاي حقيقي آنهاست، بازمي‏گردند. بدانيد كه حكم و داوري، مخصوص اوست و او، سريعترين حسابگران است.

این آیه هم به حاكمیت مطلق خداوند كه در قیامت ظهور و بروز آشكار دارد و همه بدان معترف می شوند، اشاره دارد.

آیات مورد نظر هیچ كدام جز حاكمیت مطلق خداوند، بر مطلب دیگری كه دلیل بر دیكتاتوری خدا باشد، دلالت نداشت و این حاكمیت مطلق هم حقیقتی است فوق همه حقایق و عین عدل و داد است.

پی نوشت ها:

1. دهخدا، لغت نامه، تهران، دانشگا تهران، 1373 ش، ص 10028.

2. نساء (4) آیه 40.

3 كهف (18) آیه 49.

4. بقره (2) آیه 245.

5. بقره (2) آیه 256.

6. ناس (114) آیه 1-3.

7. انعام(6) آیه 57.

8. یوسف(12) آیه 40.

9. همان، آیه 67. 

10. انعام (6) آیه 62.

صفحه‌ها