بودن

پيامبر ادعا كرده كه مانند پيامبران پيشين از جانب خدا به رسالت مبعوث شده است...

پيامبر ادعا كرده كه مانند پيامبران پيشين از جانب خدا به رسالت مبعوث شده است. قرآن، وحي خدا به او براي ابلاغ به مردم است. اين كتاب را به عنوان معجزه و دليل بر خدايي بودن و نبوت خود ارائه كرده است. 

قرآن مجيد از جهات گوناگون خدايي بودن خود را فرياد مي زند:

- قرآن از فصاحت و بلاغتي برخوردار است كه از عهده بشر خارج است. از اين رو، عرب جاهلي كه  در فصاحت و بلاغت و  شعر و ادب تخصص، بلكه نبوغ داشت، وقتي در برابر قرآن قرار گرفت و در فصاحت آن دقت كرد، به معجزه بودن آن پي برد، اظهار عجز و ناتواني نمود. به سبب اعجاز فصاحتي قرآن، عده‌اي از آنان وحي بودن قرآن را پذيرفته و نبوت پيامبر اسلام را تصديق نمودند. بقيه نيز گر چه ايمان نياوردند، ولي هماوردي نكردند. عجز خود را از آوردن حتي سوره اي كوچك فرياد زدند. اين، خود بزرگ ترين دليل بر آسماني بودن قرآن است. ثابت مي‌كند كه آوردن كتابي مثل قرآن از دايره قدرت بشر بيرون است. بنا بر اين، قرآن بهترين گواه بر آسماني بودن خويش است.

- همه قبول دارند كه رسول خدا (ص) امي، يعني درس نخوانده بود؛ ولي با وجود اين، كتابي آورد كه پر است از معارف عقلي و دقايق علمي و فلسفي؛ به طوري كه اين كتاب افكار فلاسفه و دانشمندان را به خود جلب كرده و متفكران شرق و غرب عالم را مبهوت و متحير ساخته است.

امي و درس ناخوانده بودن پيامبر و بيگانه بودن ايشان و محيط زندگي شان از دانش روز و ناتواني او از مراحل ابتدايي خواندن و نوشتن كه معلوم همگان بود، بهترين دليل بر اين است كه قران محصول فكر و فهم ايشان يا تعليم گرفته از ديگران نبوده است. پيامبر پيش هيچ كسي زانوي شاگردي به زمين نزده است. از هيچ كس تعليم نگرفته است. قبل از بعثت نيز هيچ سخن و كلامي شبيه قرآن از او شنيده نشده و معارف و آيات به ناگاه بر زبان او جاري شد.

قرآن بر اين موضوع تكيه كرده و آن را يكي از نشانه هاي آسماني بودن خود شمرده است:

"و ما كنت تتلوا من قبله من  كتاب و لا تخطه بيمينك اذا لارتاب المبطلون؛ (1) پيش از نزول قرآن، هيچ نوشته اي را نمي خواندي و با دست راست خود (كه وسيله نوشتن است) نمي نوشتي. اگر قبلا مي خواندي و مي نوشتي، ياوه گويان شك و تهمت به وجود مي آوردند".

"و كذلك اوحينا اليك روحا  من امرنا ما كنت تدري ما الكتاب و لا الايمان؛ (2) قرآن را كه روح و حيات است، از امر خود بر تو وحي كرديم. پيش از اين، نمي دانستي نوشته و ايمان چيست".

اين آيات صراحت دارد كه پيامبر قبل از نزول قرآن با خواندن و نوشتن و معارف بلند قرآن بيگانه بوده، اين ها نه تراوش ذهن او، بلكه نازل شده از جانب خداوند حكيم است.

- دليل محكم ديگر بر وحي بودن و آسماني بودن قرآن و اين كه حتي آيه اي از آن از جانب شخص پيامبر نمي باشد، اين است كه پيامبر مؤمن و خداترس و راستگو بود. در اين ايمان و خداترسي و راستگويي حضرت، هيچ شكي نيست. چنين كسي هيچ گاه به خود اجازه نمي دهد تراوش فكر و ذهن خود را به خدا و آسمان نسبت دهد؛ زيرا يقين دارد كه نسبت دادن مطلبي به خدا، افترا به خدا و بزرگ ترين گناه است و با قهر خدا مواجه خواهد شد و هيچ قدرتي نيست تا او را از قهر خدا برهاند.

 اگر افرادي غير از پيامبر بودند، ممكن بود به خود اين جرأت را بدهند كه مطالب ساخته ذهن و روح خود را به خدا نسبت دهند تا بهتر مقبول خلق گردد؛ ولي از مؤمن بي نظيري چون پيامبر با آن مرحله خداترسي چنين كاري محال است.

 قرآن، افترا و نسبت دادن چيزي را به خدا بزرگ ترين گناهان مي شمارد:

"و من اظلم ممن افتري علي الله كذبا؛ (3) چه كي ستمكارتر از كسي است كه به دروغ چيزي به خدا ببندد؟"

از زبان پيامبر اعلام مي كند كه  از خدا چنان ترسي دارد كه هيچ گاه چيزي به خدا نسبت نمي دهد؛ زيرا مي داند كسي نمي تواند نگهدار او از قهر خدا باشد:

"قل ان افتريته فلا تملكون لي من الله شيئا؛ (4) بگو اگر آن را به خدا بسته باشم، نمي توانيد در قبال خدا مالك و نگهدار من باشيد".

با توجه به دلايلي كه گذشت، هر فرد منصفي يقين مي يابد كه قرآن نازل شده از غيب و از نزد عالم مطلق است.

پيش بيني قرآن هم با پيش بيني هاي ديگران، تفاوت دارد. ايرانيان كه مجوس بودند، با روميان كه مسيحي بودند، جنگ و نزاع داشتند. در زمان بعثت پيامبر در مكه، روميان در جنگ با ايرانيان شكست خوردند. در همان ساعت شكست خوردن، پيامبر كه در مكه بود و هيچ ارتباطي با ميدان جنگ روم و ايران كه صدها فرسنگ دور تر بود، نداشت، به اراده خدا، از پيروزي ايرانيان خبر داد. در ضمن، قاطعانه خبر داد كه ظرف سال هاي آينده (كم تر از 10 سال آينده) روميان پيروز مي شوند.

چنين دقيق و روشن از غيب خبر دادن، جز از جانب خدا و متصل به غيب محال است. چنين پبشگويي روشن و صريحي، از غير مؤمنان متصل به غيب محال مي باشد.

البته پيشگويي، مختص به پيامبران نيست؛ بلكه انسان هاي مؤمن هم مي توانند از غيب به اراده خدا خبر دهند يا انسان هاي غير مؤمن با ارتباط به اجنه يا طرق ديگر، از بعضي اخبار غيبي خبردار مي شوند؛ ولي هيچ گاه  خبر دادن خود را نشانه و دليل نبوت نمي شمرند و دليل نبوت هم نيست. خبر دادن از غيب، زماني دليل نبوت است كه با ادعاي نبوت همراه باشد و خبر دهنده، اخبار خود را نشانه نبوت خود قلمداد كند و ديگران به چنان خبر دادني فرابخواند.

 

پي نوشت ها:

1. عنكبوت (29)، آيه 48.

2. شوري (42)، آيه52.

3. انعام (6)، آيه 93.

4. احقاف (48)، آيه 8.