هوالسميع العليم

ضمير "هو" وقتي در باره خداوند به كار مي رود، بار معنايي خاصي پيدا مي كند

چون اشاره دارد به ذات و هويتي كه كامل مطلق است و در مرتبه اي قرار دارد كه فوق تصور است و داراي جميع صفات كمال است كه ممكن الوجود نمي تواند به ذات او احاطه پيدا كند. از اين رو، از درك حقيقت وجود او عاجز است و توان توصيفي را كه سزاوار اوست، ندارد. پس راهي جز اين نمي يابد كه او را با ضمير "هو" ياد كند تا اشارتي باشد به هويت مطلقه جمال و جلال او؛ نه آن چيزي كه در ذهن محدود و انديشه كوتاه وي خطور مي كند. خداوند نيز آن جايي كه بايد عظمت و جلال خود را به بنده ابراز كند، از اين تعبير استفاده مي كند. (1) نگاهي به تعبير زيباي يك مفسر عارف اين معنا را بيش تر روشن  مي كند كه مي گويد: "هو" ضمير شأن و از دو كلمه تركيب شده‏: "ها" تنبيه به امر ثابت، و "واو" اشاره به غايب است. "ها" اصل كلمه هو است و "واو" از اشباع ضمّه پديد شده و در واقع، "هو" يك حرف است و اشاره به هويت مطلقه و وجود بحت (خالص) بسيط است كه در اين مرتبه، نه اسمي مأخوذ است، نه رسمي و نه صفتي ملحوظ است و نه اثري؛ بلكه او او است، از آن حيث كه او است؛ زيرا كه آن هويت مطلقه، "اللَّه" ناميده شده به اعتبار صفت الوهيت، "ربّ" گفته شده به اعتبار صفت ربوبيّت، و چون ممكن را راهي به آن حقيقت صرفه بسيطه نيست كه مبدأ خود را ستايش نمايد و ملتجي به او گردد، اين است كه به اعتبار افعال و بروز آثار جلال و جمال اسمايي بر خود وضع گرده و خود را به آن ها معرفي نموده؛ لكن هويت بسيطه حقّه حقيقيّة، از حيث ذات، مقتضي هيچ اسمي و رسمي و صفتي نيست و ذات اقدس، از اسم و رسم و صفت زايد بر ذات عاري و مبرّا است. خلاصه چون هو اشاره به ذات بحت و وجود صرف است كه بدون وصف زايدي كه به آن حقيقت ضميمه گردد، ملحوظ مي شود. از اين جهت، بالاترين اسماء الحسني الهي به شمار مي رود و مي توان آن را اسم اعظم ناميد. (2)

 

پي نوشت ها:

1. ر.ك: بانوي اصفهاني، سيده نصرت امين، مخزن العرفان در تفسير قرآن. ج 2، ص 388، نهضت زنان مسلمان.

2. همان، ج 15، ص 342.