۱۴۰۴/۰۳/۰۱ ۱۲:۴۴ شناسه مطلب: 100121
پرسش:
آیا آیات دال بر جسمانیت خداوند با کتاب هدایت بودن قرآن منافات ندارند؟ چرا در قرآن باید مطالبی ذکر شده باشد که باعث گمراهی برخی و اعتقاد به جسمانیت خداوند شود؟ گناه این مسلمانانی که به سبب این آیات قائل به جسمانیت خداوند شدهاند، بر عهده چه کسی است؟
مقدمه
از یکطرف، قرآن کتاب هدایت و از طرف دیگر، برخی از افراد به جهت ظهور بعضی از آیات قرآن در جسمانیت خداوند به این باور نادرست معتقد و درنتیجه گمراه شدهاند. در این نوشتار به بررسی این موضوع میپردازیم که وجود این آیات در قرآن چگونه با هادی بودن آن قابلجمع است.
لزوم تمرکز قرآن بهمثابه کتاب هدایت بر امور غیرمادی
مهمترین هدف آدمی رسیدن به سعادت بوده و نقطه اوج سعادت، خداوند است.(1) چنانکه آدمی برای رسیدن به سعادت، نیازمند هدایت است و چون بُعد اصلی او روحش بوده، تکیه اصلی هدایت و تمرکز آن باید بر روی امور روحانی باشد. از سوی دیگر، هرچند زبان در اصل، موهبتی الهی به بشر بوده، اما به دست بشر و بر اساس نیازهای او رشد پیدا کرده است؛ بههمیندلیل، اصلاً عجیب نیست که فقط برای سخن گفتن درباره همین عالم مادی محسوس و ملموس و نیازهای روزمره آدمی در آن مناسب باشد و واژگان لازم برای امور غیرمادی همچون خداوند را نداشته باشد.
قرآن بهمثابه کتاب هدایت باید مطالب فراوانی را درباره امور غیرمادی ازجمله خدا میگفت؛ اما زبان آدمی، بهویژه زبان مردمی که در اوج جهالت و فقر معرفتی به سر میبردند و همه همّ و غمشان همین دنیای مادی بود، واژگان لازم برای بیان این امور را نداشت. خداوند یا باید بهصورت کلی قید حرف زدن درباره امور غیرملموس را میزد که در این صورت دیگر قرآن کتاب هدایت و سعادت نمیشد، یا با درنظرگرفتن محدودیتها، امور ناملموس را در قالب الفاظ مختص به امور ملموس میریخت و بدینطریق آن را در اختیار بشر قرار میداد. خداوند راه دوم را برگزید.
بیان امور غیرمادی از طریق الفاظ وضعشده برای امور مادی، هرچند مشکل انتقال مفاهیم غیرمادی به بشر مادی را تا حدی حل کرد، اما این تنها راه، خودش یک مشکل داشت و آنهم اینکه زمینه برداشت مادی از امور غیرمادی همچون خداوند را فراهم کرد. ازآنجاکه شرّ قلیل نباید مانع خیر کثیر شود، خداوند ضمن استفاده از این راه با تمهیدات مختلفی امکان جلوگیری از شر قلیل را برای بشر فراهم کرد: اولاً به آدمی عقل و خرد داد و عقل آدمی با اندکی تعقل یا دستکم پس از تذکر و سپس تأمل، متوجه جسمانی نبودن خداوند میشود و با این قرینه عقلی مشخص میشود که لوازم مادی واژگان بهکاررفته درباره خداوند، مراد و مقصود نیستند؛ ثانیاً خداوند در قرآن، ضمن تأکید بر مادی و ملموس نبودن خود بهصورت محکم و قاطع،(2) راهکار فهم درست آیات را به مردم آموزش داده است؛ ثالثاً خداوند برای تبیین و تفسیر قرآن معلمانی قرار داده و از مردم خواسته برای فهم قرآن به آنان مراجعه کنند و آنان به ما تذکر دادهاند که کاربست واژگان مادی برای خداوند از «ضیق خناق» و محدودیتهای عالم مادی بوده است. برای نمونه امام صادق علیهالسلام فرموده است:
«منزه باد، آنکه کسى جز او نداند که او چگونه است، چیزى مانندش نیست و او شنوا و بیناست. حدی ندارد، به حس درنمیآید، لمس و مس نمیشود، دیده نمیشود، حواس درکش نمیکنند، چیزى بر او احاطه پیدا نمیکند، نه جسم است و نه صورت و نه ترسیم و نه محدود».(3)
نکته پایانی نیز اینکه بررسی سیر شکلگیری اعتقادات نادرستی همچون جسمانیت خداوند نشانگر این است که قائلان به این امور، چنین اعتقاداتی را نه از قرآن، بلکه از خارج آن کسب کردهاند؛ اما برای توجیه آن به آیات قرآن متوسل شده و بدینطریق، باعث ایجاد ظهورهای نادرست برای برخی آیات قرآن شدهاند.
نتیجهگیری:
تمرکز قرآن بهمثابه کتاب هدایت و سعادت باید بر اموری معنوی و غیرمادی میبود، اما زبان عربی همچون سایر زبانها، برای انتقال مفاهیم مادی وضع شده بود و درنتیجه، تنها راه انتقال مفاهیم غیرمادی استفاده از الفاظ وضعشده برای امور مادی بود. هرچند انتقال مفاهیم روحانی از کانال الفاظ وضعشده برای امور مادی باعث سوءتفاهم برخی و فهم نادرست آنان میشد، اما خداوند خیر کثیر هدایت آدمی را فدای شر قلیل گمراهی برخی نکرد و با درنظرگرفتن تمهیداتی همچون: 1. اعطای عقل، 2. آموزش روش فهم درست قرآن در خود قرآن و 3. ارجاع مردم به معلمان قرآن برای درک درست و کامل آیات آن، زمینه را برای دفع یا رفع برداشت نادرست فراهم کرد؛ بنابراین، وجود آیات دال بر جسمانیت خداوند با هادیبودن این کتاب منافاتی ندارد و گناه کسانی که بهجهت بیاعتنائی به عقل، قرآن و معلمان آن، دچار فهم نادرست و درنتیجه، اعتقاد ناروا شدند بر گردن خودشان است.
پینوشتها:
1. سوره یونس، آیه 45: ﴿... قَدْ خَسِرَ اَلَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقٰاءِ اَللّٰهِ وَ مٰا کٰانُوا مُهْتَدِینَ﴾؛ ... یقیناً کسانی که دیدار خدا را تکذیب کردند، سرمایه وجودشان را تباه نمودند و از راهیافتگان نبودند.
2. برای نمونه: سوره شوری، آیه 11: ﴿... لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ ...﴾؛ ... هیچچیزی مانند او نیست ...؛ سوره انعام، آیه 103: ﴿لاٰ تُدْرِکُهُ اَلْأَبْصٰارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ اَلْأَبْصٰارَ وَ هُوَ اَللَّطِیفُ اَلْخَبِیرُ﴾؛ چشمها او را درنمییابند، ولی او چشمها را درمییابد و او لطیف و آگاه است؛ سوره اعراف، آیه 143: ﴿... قٰالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قٰالَ لَنْ تَرٰانِی ...﴾؛ ... موسی [از طرف بنیاسرائیل و در مقام طرح درخواست آنان] گفت: پروردگارا! بگذار تا تو را ببینم. خدا فرمود: هرگز مرا نخواهی دید ... .
3. کلینی، یعقوب، الکافی، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، 1407 ق، ج1، ص 104: «... سُبْحَانَ مَنْ لَا یَعْلَمُ أَحَدٌ کَیْفَ هُوَ إِلَّا هُوَ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ لَا یُحَدُّ وَ لَا یُحَسُّ وَ لَا یُجَسُّ وَ لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ لَا الْحَوَاسُّ وَ لَا یُحِیطُ بِهِ شَیْءٌ وَ لَا جِسْمٌ وَ لَا صُورَهٌ وَ لَا تَخْطِیطٌ وَ لَا تَحْدِید».