سیدجواد حسینی
حضرت ابوالحسن علی بن موسی الرضاعلیه السلام در سال 148 ه. ق، در روز یازدهم ذی قعده در مدینه دیده به جهان گشود...

حضرت ابوالحسن علی بن موسی الرضاعلیه السلام در سال 148 ه. ق، در روز یازدهم ذی قعده در مدینه دیده به جهان گشود. (1)
پدر بزرگوارش حضرت امام موسی بن جعفرعلیه السلام و مادر مكرمه اش به نامهای نجمه خاتون، ام البنین، سكینه نوبیه و تكتم نامیده می شود كه بعد از تولد فرزندش، از طرف امام كاظم علیه السلام «طاهره» نام گرفت. (2)
آن حضرت در دوران امامت 20 ساله خویش (183 - 203) با سه تن از حكمرانان مستبد عباسی، یعنی هارون الرشید (ده سال) ، محمد امین (پنج سال) و مامون (پنج سال آخر عمر) معاصر بود. امام رضاعلیه السلام در آخر ماه صفر 203 ه. ق در سن 55 سالگی بوسیله مامون، مسموم و در سناباد نوقان كه امروزه یكی از محلات مشهد مقدس بحساب می آید، به شهادت رسید و در محل مرقد فعلی به خاك سپرده شد. (3)
به بهانه شهادت آن امام همام، برآنیم كه امامت و ولایت را از منظر و دیدگاه آن حضرت به تماشا بنشینیم. آنچه در پیش رو دارید گامی است در این راه.

ضرورت امام شناسی
از بزرگترین، خطرناكترین و شكننده ترین انحرافاتی كه در جامعه اسلامی رخ داد، انحراف از مسیر امامت بود. اگر جامعه بعد از پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله جایگاه امامت را شناخته بودند، امامت و خلافت را در حد نمایندگی قبیله ای و قومی و حداكثر رهبری سیاسی، تنزل نمی دادند و اجازه نمی دادند كه كسانی بر آن جایگاه تكیه بزنند كه هیچ گونه شایستگی و لیاقت در وجود آنها نبود.
قرآن كریم امامت را بالاتر از نبوت می داند؛ و چنین بیان می كند كه ابراهیم علیه السلام بعد از نبوت و خلت (خلیل اللهی) به مقام امامت ترفیع درجه یافته است. «انی جاعلك للناس اماما»؛ (4) «من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم..» و امامت و معرفی امام را باعث كمال دین و تمام كننده نعمت دانسته و بعد از آنكه پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله علی علیه السلام را به خلافت و امامت منصوب می كند می فرماید: «الیوم اكملت لكم دینكم.» ؛ (5)«امروز دینتان را برایتان كامل كردم..» و اعلام می كند كه عدم معرفی امام و امامت به منزله عدم انجام رسالت 23 ساله است. (6)همچنین پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله فرمود: «من مات ولم یعرف امام زمانه مات میتة الجاهلیة؛ (7)هر كس بمیرد و امام زمان خویش را نشناسد، به مرگ جاهلی از دنیا رفته است..» این حدیث به خوبی می رساند كه اگر كسی امام زمان خود را نشناسد، در واقع دینی برای او ثابت نیست. فخر رازی، یكی از بزرگترین علمای اهل نت حدیث مذكور را به این صورت نقل نموده است كه پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «من مات ولم یعرف امام زمانه فلیمت ان شاء یهودیا وان شاء نصرانیا؛ (8) اگر كسی بمیرد و امام زمان خویش را نشناسد پس باید به خواست خودش یا یهودی و یا نصرانی بمیرد [. ولی مسلمان از دنیا نخواهد رفت] ..»
جابربن عبدالله انصاری می گوید: از پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله پرسیدم امامان بعد از شما چند نفرند؟ حضرت فرمود: «یا جابر سالتنی رحمك الله عن الاسلام باجمعه، عدتهم عدة الشهور؛ (9) جابر! خدایت رحمت كند، از تمام اسلام از من سؤال نمودی. تعداد آنان به تعداد ماهها است..» در این حدیث سؤال از امام مساوی با سؤال از تمام اسلام دانسته شده است.

در روایت صحیحه از امام باقرعلیه السلام رسیده است كه حضرت فرمود: «كل من دان الله عزوجل بعبادة یجهد فیها نفسه ولا امام من الله، فسعیه غیر مقبول، وهو ضال متحیر والله شانی ء لاعماله؛ (10) هر كس به خداوند عزتمند تقرب جوید با عبادتی كه [تمام] تلاش خود را در انجام آن به كار برده، ولی امامی نصب شده از جانب خداوند برای او نباشد، تلاشش پذیرفته نمی شود، و گمراه و سرگردان خواهد بود، و خداوند نیز اعمال او را دشمن می دارد..»
در روایت دیگری از پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله خطاب به حضرت علی علیه السلام در مورد ولایت آن حضرت می خوانیم: «لو ان عبدا عبد الله مثل ما قام نوح فی قومه وكان له مثل احد ذهبا فانفقه فی سبیل الله ومد فی عمره حتی حج الف عام علی قدمیه ثم قتل بین الصفا والمروة مظلوما ثم لم یوالك یا علی لم یشم رائحة الجنة ولم یدخلها؛ (11) اگر كسی به اندازه رسالت حضرت نوح در میان قومش عبادت كند، و به اندازه كوه احد طلا داشته و در راه خدا انفاق كند و عمرش طولانی شود تا هزار بار خانه كعبه را با پای برهنه زیارت كند، و سپس در میان صفا و مروه مظلومانه به قتل برسد، اگر ولایت تو را ای علی نداشته باشد، بوی بهشت را نچشیده و داخل آن نخواهد شد..»

نمونه هایی از پیامدهای عدم شناخت امام
با همه آن تاكیدات، جامعه اسلامی مقام امام و امامت و ولایت را درست نشناخته اند، و این عدم شناخت چه در زمان خود پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله و چه بعد از آن حضرت پی آمدهای ناگواری در پی داشت و علاوه بر غصب خلافت و آن همه بدعتها و اختلافات، زیانهای سنگین علمی و فرهنگی نیز بر جامعه اسلامی تحمیل نمود. در ذیل به نمونه هایی از این موارد از عصر خود پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله تا این زمان اشاره می شود، با تذكر این نكته كه پیامبر خاتم صلی الله علیه وآله علاوه بر مقام رسالت، مقام امامت را نیز دارا بود؛ چرا كه او افضل انبیای الهی است و وقتی ابراهیم علیه السلام مقام امامت را دارا باشد، یقینا [و به طریق اولی] آن حضرت نیز از مقام امامت برخوردار خواهد بود.
1 - عبدالله ابن عمر می گوید: «هر كلامی كه از پیامبرصلی الله علیه وآله می شنیدیم آن را می نوشتیم، ولی گروهی از قریش مرا از این كار منع می كردند و می گفتند: ممكن است رسول خداصلی الله علیه وآله از روی غضب یا خوشحالی سخن گفته باشد، من هم از این كار دست كشیدم، حضور آن حضرت رسیدم و جریان را برای ایشان نقل نمودم، فرمودند: «كلمات و سخنان مرا بنویس. به خدا قسم از دهان من جز حق خارج نمی شود..» (12)
این جریان نشان می دهد كه عده ای مقام عصمت و علم الهی حضرت را درك نكرده بودند، و همین جهالت بود كه باعث شد وقتی حضرت در بستر بیماری، كاغذ و قلم تقاضا نمودند تا مطلبی را برای مسلمانان بنویسند كه گمراه نشوند، عمر از این كار ممانعت كرد و گفت: كتاب خدا ما را كفایت می كند، و (نعوذ باالله) پیامبر هزیان می گوید..» (13) اگر مقام نبوت و امامت و عصمت و طهارت او را شناخته بودند، هرگز به خود جرات نمی دادند چنان سخنان سست و بی پایه ای را مطرح كنند.
2 - چون برخی از مسلمانان مقام امام را نشناختند، اجازه دادند كه حتی شخصی با زور و كودتا هم بتواند خلافت و جانشینی پیامبر را به عهده گیرد، و حتی اگر فاسق و فاجر هم باشد، بتواند عهده دار امامت و خلافت شود، چنانكه به برخی از معتزلیها و حشویه و... نسبت داده شده است. (14)
3 - ابن ابی الحدید با اینكه از برترین شارحان نهج البلاغه است، در عین حال شناخت آن چنانی نسبت به مقام امام و امامت ندارد. و در ابتدای خطبه همام، در توجیه این سؤال كه چرا علی علیه السلام از ابتدا پاسخ همام را در بیان اوصاف متقین نداد، بلكه اجازه داد تا او اصرار و سماجت كند تا آن جا كه امام را در فشار قرار دهد؟ پاسخهایی داده است. از جمله می گوید: «ولعله تثاقل عن الجواب لیرتب المعانی التی خطرت له فی الفاظ مناسبة لها ثم ینطق بها كما یفعله المتروی فی الخطبة؛ (15) شاید علت تاخیر او از جواب این بود كه معانی ای كه برای او خطور می كرد را در الفاظ مناسب ردیف كند (و بقول امروزیها سخنرانی را خوب آماده كند) و آنگاه سخن بگوید چنان كه یك خطیب فكر و اندیشه می كند..»
مذهب و اعتقاد ابن ابی الحدید اجازه نمی دهد كه بفهمد امام علم الهی و «لدنی.» دارد و نیاز به فكر و ترتیب الفاظ و آماده كردن منبر و سخنرانی و پیش مطالعه ندارد.
4 - در یكی از مجلات می خوانیم: «مهدی علیه السلام در دل تاریخ فرورفته و از موقعیت امامت و برتری خویش بر تاریخ پرتو افكنده، با آزمودگی و تجربه ای كه در این مدت طولانی كسب كرده است توانایی دگرگونی اساسی جهان را خواهد داشت..» (16) آیا امام معصومی كه وارث علوم تمام انبیاو ائمه گذشته و دارای «علم لدنی.» و الهی می باشد، نیاز به كسب تجربه بشری دارد؟ آیا این نشانگر این نیست كه در حوزه خودی هم باید امام شناسی تقویت شود؟ شبهه افكنی روشنفكران معاصر نیز بیشتر ناشی از عدم شناخت معصومان و امامان است. چنان كه بسیاری از وهابیان نیز كه بیشترین شبهه را در سطح جهان علیه شیعه مطرح می كنند، این اعمالشان بر اثر عدم درك صحیح امامت در شیعه، و عدم توان آن است.
بدین جهت است كه امامان، در طول تاریخ تلاش نمودند، تا تبیین صحیح و درستی از امامت و جایگاه رفیع آن ارائه كنند. از جمله ثامن الحجج علیه السلام سخت تلاش نمود و از فرصتها بهره برداری نموده، در جامعه ای كه امامت و خلافت الهی، رنگ پادشاهی گرفته بود و در حد ولایتعهدی تنزل یافته بود، معنا و تفسیر صحیحی از امامت و جایگاه آن ارائه كرد.

مقام و جایگاه رفیع امامت
امام هشتم علیه السلام فرمود: «ان الامامة اجل قدرا، واعظم شانا، واعلامكانا، وامنع جانبا، وابعد غورا من ان یبلغها الناس بقولهم اوینالوا بآرائهم او یقیموا اماما باختیارهم. ان الامامة خص الله عزوجل بها ابراهیم الخلیل علیه السلام بعد النبوة والخلة مرتبة ثالثة وفضیلة شرفه بها واشاد بها ذكره فقال «انی جاعلك للناس اماما»؛ (17)
همانا امامت قدرش برتر، و شانش بزرگتر، و منزلتش عالی تر، و مكانش منیع تر، و ژرفای آن عمیق تر از آن است كه مردم با عقل و اندیشه خود به آن برسند، یا با انتخاب و آراء خویش به آن برسند و امامی را نصب كنند. براستی امامت [مقامی است] كه خداوند متعال آن را بعد از مقام نبوت و خلت (خلیل الهی) در مرحله سوم به ابراهیم خلیل اختصاص داد و فضیلتی است كه او را به آن شرفیاب نمود و به وسیله آن نامش را بلند آوازه قرار داد و فرمود: براستی تو را امام مردم قرار دادم..»
در فراز دیگری از حدیث می خوانیم:
«ان الامامة منزلة الانبیاء وارث الاوصیاء. ان الامامة خلافة الله وخلافة الرسول صلی الله علیه وآله ومقام امیر المؤمنین ومیراث الحسن والحسین علیه السلام؛
امامت مقام پیغمبران، میراث اوصیاء، خلافت الهی، جانشینی رسول خداصلی الله علیه وآله، مقام امیرالمؤمنین و یادگار حسن و حسین علیهما السلام می باشد..»
ان الامامة زمام الدین ونظام المسلمین وصلاح الدنیا وعز المؤمنین. ان الامامة اس الاسلام النامی، وفرعه السامی، بالامام تمام الصلاة والزكاة والصیام والحج والجهاد وتوفیر الفی ء والصدقات وامضاء الحدود والاحكام ومنع الثغور والاطراف. الامام یحل حلال الله ویحرم حرام الله ویقیم حدود الله ویذب عن دین الله ویدعوا الی سبیل ربه بالحكمة والموعظة الحسنة والحجة البالغة؛ (18)
براستی امامت زمام دین، مایه نظام مسلمین، صلاح دنیا و عزتمندی مؤمنان است. همانا امامت ریشه اسلام بالنده و شاخه بلند آن است. كامل شدن نماز و زكات و روزه و حج و جهاد و فراوانی غنائم و صدقات و اجرای حدود و احكام و نگهداری مرزها و اطراف كشور، به وسیله امام انجام می گیرد. امام است كه حلال خدا را حلال و حرام او را حرام می كند و حدود الهی را برپا داشته و از دین خدا دفاع می كند و با بیان حكمت آمیز و اندرزهای نیكو و دلیلهای رسا، [مردم را] به سوی پروردگار خویش دعوت می كند..»

توصیف امام
معرفی امام و بیان اوصاف او به حقیقت از حد قدرت ما خارج است. از اینرو در این بخش نیز از امام هشتم علیه السلام كه خود دارنده اوصاف امامت است بهره می جوئیم.
آن حضرت فرمود: «الامام كالشمس الطالعة المجللة بنورها للعالم وهی فی الافق بحیث لاتنالها الایدی والابصار، الامام البدر المنیر والسراج الزاهر والنور الساطع والنجم الهادی فی غیاهب الدجی واجواز البلدان والقفار ولجج البحار، الامام الماء العذب علی الظمآء والدال علی الهدی والمنجی من الردی، الامام النار علی الیفاع، الحار لمن اصطلی به والدلیل فی المهالك. من فارقه فهالك؛ (19)
امام مانند خورشید فروزان است كه نورش عالم را فراگیرد و خودش در افق [اعلا] قرار دارد؛ به گونه ای كه دستها و دیدگان به آن نرسد، امام ماه تابان، چراغ روشن، نور درخشان و ستاره راهنما در تاریكیها، رهگذر شهرها و كویرها، و گرداب دریاها است. امام آب گوارای زمان تشنگی و راهنمای هدایت و نجات بخش از هلاكت است. امام آتش روشن بر بلندیها [برای هدایت گم گشتگان] ، وسیله گرمی برای هر كه از آن گرما خواهد و رهنمای هلاكت گاهها است. هر كه از او جدا شود هلاك شود..»

راستی این همه مفاهیم بلند و عمیق را چگونه می توان به مردم فهماند و چگونه خود می توان به آن رسید؟
من گنگ خواب دیده و مردم تمام كر // من عاجزم زگفتن و خلق از شنیدنش (20)
و فرمود: «الامام السحاب الماطر والغیث الهاطل والشمس المضیئة... الامام الانیس الرفیق والوالد الشفیق والاخ الشقیق والام البرة... الامام امین الله فی خلقه وحجته علی عباده وخلیفته فی بلاده والداعی الی الله والذاب عن حرم الله، الامام المطهر من الذنوب والمبرا، المخصوص بالعلم الموسوم بالحلم؛(21)
امام ابری است بارنده، بارانی است شتابنده و خورشیدی است فروزنده... امام همدم و رفیق، پدر مهربان، برادر دلسوز و مادر نیكو است... امام امین خدا در میان مردم، حجت او بر بندگانش، خلیفه او در زمین و دعوت كننده به سوی خدا و دفاع كننده از حریم الهی است. امام از گناهان پاك و [از عیب] به دور است. به علم مخصوص گشته و به حلم علامت یافته است..»
گر بیابم صد دهان و این چنین // تنگ آید در بیان آن امین
این قدر هم گر نگویم ای سند // شیشه دل از ضعیفی بشكند. (22)
خالی از لطف نیست كه در اینجا به اعترافی از دشمن در مورد خود امام هشتم علیه السلام اشاره كنیم: وقتی كه حضرت رضاعلیه السلام به ولایتعهدی رسید، گروهی از حاشیه نشینان و غلامان دربار هم پیمان شدند كه در لحظه ورود حضرت به نزد مامون به او بی اعتنایی و بی احترامی كنند. آنها تصمیم گرفتند كه پرده را كه رسم بود موقع ورود آنحضرت بالا بزنند، بالا نزنند. اتفاقا در لحظه ورود آن حضرت همه بی اختیار پرده را بالا نگهداشتند و به آن حضرت احترام نمودند، در نوبتی دیگر كه با تصمیم قبلی متفقا پرده را بلند نكردند، خداوند بادی را مامور ساخت كه پرده را بلند كند، حضرت وارد شد و همین قضیه به هنگام راجعت حضرت نیز تكرار شد. آنها به یكدیگر گفتند: «یا قوم هذا رجل له عند الله منزلة ولله به عنایة؛ ای قوم! این مرد در پیشگاه الهی جایگاه خاصی دارد و خداوند به او عنایت دارد..»
مگر ندیدید كه شما پرده را بلند نكردید، خداوند مانند حضرت سلیمان باد را در اختیار او قرار داد؟ و لذا تصمیم گرفتند عقائد خود را اصلاح كنند و بعد از آن روز، در احترام آن حضرت بكوشند. (23)

نشانه های امام
امام رضاعلیه السلام می فرماید: «للامام علامات: یكون اعلم الناس واحكم الناس واتقی الناس واحلم الناس واشجع الناس، واسخی الناس واعبد الناس... ویكون مطهرا ویری من خلفه كما یری من بین یدیه؛ (24)
امام دارای نشانه هایی است: او داناترین مردم، بهترین انسانها در قضاوت، با تقواترین مردم، بردبارترین مردم، شجاع ترین مردم، سخاوتمندترین مردم و عابدترین مردم می باشد... و پاكیزه [از گناهان و معصوم است] و از پشت سر همچون از پیش رو می بیند..»
امام رضاعلیه السلام در حدیث فوق 9 نشانه را برای امام بیان می كند. البته امام نشانه های دیگری نیز دارد، از جمله:
1 - امام محدث است؛ یعنی، صدای ملك را می شنود ولی او را نمی بیند. به فرموده امام هشتم علیه السلام رسول آن است كه جبرئیل بر او نازل می شود و او جبرئیل را می بیند و سخنانش را می شنود. نبی گاهی سخن جبرئیل را می شنود و گاهی خودش را می بیند. «والامام هو الذی یسمع الكلام ولا یری الشخص؛ (25) و اما امام كسی است كه سخن [ملك] را بشنود ولی شخص او را نبیند..»
2 - امام دارای علم الهی و مؤید به روح رحمانی است. امام هشتم علیه السلام فرمود: «ان الامام مؤید بروح القدس وبینه وبین الله عمود من نور یری فیه اعمال العباد وكلما احتاج الیه لدلالة اطلع علیها؛ (26) امام با روح القدس تایید شده و بین او و خدا ستونی از نور است كه در آن رفتار بندگان را می بیند و هرگاه برای راهنمایی [افراد] به آن احتیاج پیدا كند، بر آن راهنمایی آگاهی می یابد..»

 

پی نوشت :
1) ر. ك: محمد بن یعقوب كلینی، اصول كافی، تهران، مكتبة الصدوق، 1381 ه. ق، ج 1، ص 486؛ شیخ مفید، الارشاد، قم، منشورات مكتبة بصیرتی، ص 304.
2) محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، تهران، المكتبة الاسلامیة، 1385 ه. ق، ج 49، ص 3 - 7.
3) اصول كافی، ص 486؛ ارشاد مفید، ص 304.
4) بقره/124.
5) مائده/5.
6) مائده/67.
7) علامه امینی، الغدیر، دارالكتب الاسلامیة، ج 10، ص 359 - 360.
8) فخر رازی، مجموعة الرسائل، چاپ مصر، 1328، المسائل الخمسون، ص 384.
9) ابن میثم بحرانی، غایة المرام، چاپ دوم، المقصد الاول، باب 2، ص 244، حدیث 2.
10) اصول كافی، ج 1، ص 183.
11) بحارالانوار، ج 27، ص 194 و ر. ك: مناقب خوارزمی، ص 28.
12) سنن ابی داوود، داراحیاء السنة النبویة، ج 3، ص 318 و ر. ك: مسند احمد حنبل، مؤسسه الرسالة، بیروت، ج 11، ص 58.
13) همان، ج 3، ص 409؛ ابن سعد، طبقات الكبری، بیروت، دار صادر، ج 2، ص 243؛ صحیح بخاری، ج 1، ص 39.
14) علامه حلی، دلائل الصدق، ج 2، ص 4؛ اللوامع الالهیه، ص 258 - 259، به نقل از محمد رضا مظفر، بدایة المعارف، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، چاپ اول، شرح از سید محسن خرازی، ج 2، ص 8.
15) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، بیروت، دار احیاء التراث، چاپ دوم، 1386، ه. ق، ج 10، ص 134.
16) مجله حوزه، شماره 71 - 70، چاپ دوم، 1374، ص 50.
17) محمد بن یعقوب كلینی، اصول كافی، تهران، انتشارات علمیه اسلامیة، ترجمه و شرح از سید جواد مصطفوی، ج 1، ص 284 - 285؛ و ر. ك: علی بن شعبه، تحف العقول، تهران، كتاب فروشی اسلامیة، ترجمه علی اكبر غفاری، ص 460 - 461.
18) همان، ص 462؛ اصول كافی، ج 1، ص 286.
19) همان، ج 1، ص 286؛ تحف العقول، ص 436.
20) جلال الدین محمد بلخی مولوی.
21) تحف العقول، ص 464؛ اصول كافی، صص 286 - 288.
22) مولوی.
23) علامه مجلسی، بحارالانوار، دارالكتب الاسلامیة، ج 49، ص 60، ح 79؛ و ر. ك: شیخ حر عاملی، اثباة الهداة، ج 3، ص 314؛ فیض كاشانی، محجة البیضاء، ج 4، ص 284.
24) شیخ حر عاملی، التنبیه، ص 26؛ ر. ك: بدایة المعارف، محمد رضا مظفر، شرح از سید محسن خرازی، ج 2، ص 46.
25) اصول كافی، ج 1، ص 248، روایت 2.
26) التنبیه، ص 42؛ بدایة المعارف، ج 2، ص 50.

منبع : ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره40 .