به نام خدا
با سلاا
بنده دختر سیده ای هستم که در کودکی پدرم را از دست دادم و بعد از چند سال پرستاری از مادر بیمارم وی را نیز از دست دادم و اکنون کسی را ندارم.با یکی از همکارانم که فردی مذهبی و مقید بود و از مشکلات من آگاه شده بود رابطه ای با پیامک و تلفن داشتم که چون من از او کمک می گرفتم و درد دل میکردم به او وابسته و دلبسته شدم.وی برای اینکه ب گناه آلوده نشویم پیشنهاد داد که برای اینکه صحبت کردن هایمان حرام نباشد صیغه بخوانیم و خواندیم.وی ب من از نظر روحی کمک خیلی زیادی کرد و ما هیچ رابطه جنسی نداشتیم.مدتها گذشت تا اینکه روزی همسرش به من زنگ زد و ناسزا گفت.من نمی دانستم او همسر دارد و تصورم این بود که او مجرد است.تا مدتها باور نمی کردم که واقعن متاهل است.اکنون میگوید من فقط چون شما سیده بودی به قصد کمک و نجات شما از آن وضع روحی و فکر خودکشی احساس مسءولیت کردم.همسرش او را تحت فشار گذاشته که باید رابطه اش را با من قطع کند.وی نیز به نظر میرسد همین قصد را دارد شاید بخاطر بچه اش که چند ماهی است به دنیا آمده.من به او علااه مندم و اکنون در وضع روحی بسیار بدی بسر میبرم.چه کنم؟همسر وی ب دلیل رفتارهای تندی که اوایل با من کرده بود پیامک عذرخواهی فرستاد و اکنون از من خواسته که به مشاوره بروم.من هیچ گاه پاسخ او را نداده ام
.من با این بی کسی که دارم چه کنم؟نمیتوانم بپذیرم این تنها مونس را هم از دست بدهم.در ضمن این آقا از من کم سن تر است.و من واقعن دیگر شانسی برای ازدواج دیگری داشتن ندارم.چه کنم؟