دلیل اینکه حمد وسوره در نماز صبح و مغرب و اعشا بلند خوانده می شود ولی در نماز ظهر وعصر اهسته خوانده می شود چیست؟ و چرا همین بلند و اهسته خواندن باعث ابطال نماز میشود؟

با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
شكي نيست كه احكام الهي داراي ملاكات بوده و وجوب، حرمت، استحباب و كراهت آن ها بر اساس مصالح و مفاسدي است كه اگر مصلحتي در حكم باشد، حكم واجب و يا مستحب و اگر داراي مفسده اي باشد، حكم حرام و يا مكروه خواهد بود. حال از آن جا كه احكام بر خلاف اعتقادات توقيفي‌ و تعبدي است، هيچ گاه نبايد انتظار داشت ما به تمامي حكمت ها و مصالح يك حكم پي ببريم؛ چرا كه ممكن‌ است‌ درمجموع، از مصالح‌ يا مفاسد يك‌ حكم‌، برخي‌ را درك و برخي ديگر را درك‌ نكنيم،‌ يا در برخي مواقع، به هيچ عنوان نتوان به حكمت هاي آن پي برد.
بنابراين، يك فرد مسلمان، متدين‌ و صاحب‌ انديشه‌ بعد از پذيرش‌ اصول‌ دين‌ و عقايد با استدلال‌ هر چه‌ محكم‌تر، در هنگام ‌آشنايي‌ و عمل‌ به‌ احكام‌ ديني‌، وقتي‌ از وجود يك‌ حكم‌ الهي‌ ـ مثل‌ وجوب‌ بلند يا آهسته خواندن قرائت ـ باخبر و مطمئن‌ شد، يقين‌ پيدا مي‌كند كه‌ اين‌ وجوب‌ داراي‌ مصلحت‌ يا مصالح‌ متعددي‌ است‌ كه‌ به ‌واسطه‌ آن ها خداوند حكم‌ به‌ ايجاب‌ كرده‌ است‌.
البته در روايات براي برخي از احكام از جمله بلند يا آهسته خواندن نماز، حكمت هايي بيان شده است مثلاً در روايتي از امام صادق (ع) سؤال شد به چه دليل نماز جمعه، مغرب، عشاء و صبح بلند خوانده شود .باقي نماز هاي يوميه مانندنماز ظهر و عصر مخفيانه؟ خوانده شود؟.
حضرت در جواب فرمود:هنگامي كه پيامبر اسلام به سوي آسمان برده شد(شب معراج)، اولين نمازي كه خداوند بر پيامبر اسلام واجب كرد نماز ظهر روز جمعه بود وخداوند ملائكه را دستورداد كه پشت سر حضرت اقتداء كنند و پيامبر را هم امر نمود كه نماز را بلند بخواند تا فضل آن حضرت برملائكه روشن گردد. پس از آن نماز عصر را واجب كرد و به ملائكه دستور نداد كه پشت حضرت اقتداء كنند و به حضرت امر فرمود كه نماز عصر را مخفي و بدون جهر بخواند، پس از آن مغرب را برآن حضرت واجب كرد و ملائكه را پشت سرحضرت درهنگام نماز اضافه فرمودو دستور دادكه كه نماز مغرب را جهراً بخواند. همچنين نماز عشاء را واجب كردند و با اضافه كردن ملائكه ها دستور به جهر خواندن آن فرمود، پس هنگامى كه نزديك طلوع فجر و صبح صادق شد بزمين بازگشت و با مردم به نماز صبح ايستاد و خداوند او را امر فرمود كه قراءت را بلند أداء كند تا بزرگى و فضلش بر همگان روشن شود همان طور كه براى فرشتگان‏"(1)
اما نكته مهم در اين زمينه آن است كه چه بسا امام در صدد بيان بخشي از حكمت اين حكم باشد نه بيان علت تامه حكم، و نمي توان به صورت قطعي گفت علت صد در صدي حكم، همين است.
در نتيجه گر چه شايد براي برخي از احكام بتوانيم حكمت هايي را با با استفاده از نقل و يا عقل خود مطرح كنيم، اما به هيچ وجه ادعا نمي كنيم فلسفه حكم فقط به موارد بيان شده ختم مي شود؛ چرا كه شايد اين دلايل مطرح شده، به هيچ عنوان فلسفه وجوب آن نبوده و عقل در كشف مصالح به اشتباه رفته باشند و دلايل بيان شده فقط در حد فرضيه بوده كه شايد بعد ساليان دراز، ديگران نظر خلاف آن را ثابت كنند و خداوند در حرمت آن ده ها دليل ديگر قرار داده كه ما بي خبريم؛ چنان كه امير المومنين علي(ع) در نهج البلاغه فرمود: «اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَبْتَلِي خَلْقَهُ بِبَعْضِ مَا يَجْهَلُونَ أَصْلَهُ تَمْيِيزاً بِالاخْتِبَارِ لَهُمْ وَ نَفْياً لِلِاسْتِكْبَارِ عَنْهُمْ وَ إِبْعَاداً لِلْخُيَلَاءِ مِنْهُم‏...؛ (2)خداوند مخلوقات خود را با امورى كه آگاهى ندارند، آزمايش مى‏كند، تا بد و خوب تميز داده شود، و تكبّر و خودپسندى را از آن ها بزدايد، و خود بزرگ بينى را از آنان دور كند. پس، از آن چه خداوند نسبت به ابليس انجام داد عبرت گيريد، زيرا اعمال فراوان و كوشش‏هاى مداوم او را با تكبّر از بين برد».
از اين رو، شايد در اين حكم نيز خداوند فقط براي امتحان بندگان چنين حكمي را مقرر داشته است.
خلاصه از آن جا كه معتقديم احكام شرعي از طرف خداوند به وسيله پيامبر يا معصومان بيان شده است، به آن ملتزم شده و عمل مي كنيم؛ چنان كه در امور عادي اين گونه عمل مي نماييم. با اعتمادي كه به پزشكان متخصص داريم، به نسخه هاي آن ها عمل مي كنيم؛ بدون اين كه از خواص داروهاي نوشته شده مطلع باشيم.
پي نوشت ها:
1. شيخ صدوق، من لايحضر الفقيه، چ جامعه مدرسين، قم 1404 ه ق، ج 1، ص 309.
2. سيد رضي، نهج البلاغه،ترجمه دشتي، چ مشهور، قم 1379، خطبه 192، ص 382.
موفق باشید.