تلاش در جهت خواندن نماز در اول وقت، امری پسندیده و قابل تشویق است و در این زمینه می‏توان به راهکارهای زیر توجه کرد:
1- باور کردن اهمیت نماز اول وقت:
گاهی انسان به مطلبی اعتقاد دارد اما باور و ایمان ندارد. مثلا" می داند مرده ترسی ندارد, اما باز می ترسد. وجود ترس در انسان دلیل است که آن اعتقاد، تبدیل به باور دل و ایمان قلبی نشده است. چه بسا اعتقاد به اهمیت نماز اول وقت باشد. اما باور و ایمان به آن نباشد. برای به دست آوردن این باور می توان از اسباب باوربخش استفاده کرد, مثل مطالعه کردن کتاب هایی که در موضوع نماز اول وقت نگاشته شده است. مطالعه باید پیاپی و پیوسته باشد, سپس به فکر کردن بپردازد که با نخواندن نماز اول وقت مشمول چه زیان ها و سرزنش هایی می شود و با خواندن آن مشمول چه سود ها و پاداش ها می گردد. روایاتی که در این باب وارد شده بسیار مفید و باوربخش است به شرط این که مطالعه آنها استمرار داشته و فکر کردن در آنها نیز هر روز باشد، هر چند مختصر و کم.
امام صادق (ع)فرمود که رسول الله (ص )فرمود: «لیس منی من استخف بالصلوه لایرد علی الحوض لا والله ;
به خدا قسم !از من نیست کسی که نماز را سبک بشمارد و کنار حوض کوثر بر من وارد نمی شود» (سفینه البحار, شیخ عباس قمی , ماده صلاه).تأخیر انداختن نماز مصداق بارز سبک شمردن نماز است .
پیامبر فرمود:«ما من عبد اهتم بمواقیت الصلوه و مواضع الشمس الا ضمنت له الروح عند الموت وانقطاع الهموم والاحزان والنجاه من النار; هیچ بنده ای نیست که به وقت های نماز (اول وقت ) و ... اهتمام ورزد مگر این که سه چیز را برایش ضمانت می کنم:
- نشاطی آرامش بخش هنگام مردن,
- جدایی از ناراحتی ها و اندوه ها,
_ نجات از آتش ». در این باب پیوسته باید بخواند, بگوید, بشنود و بیندیشد تا رفته رفته اعتقاد به باور بدل گردد.(1)
مولای متقیان علی(ع)می‏فرماید: امور دنیا، شما را از خواندن نماز در اولت وقت باز ندارد; زیرا خداوند قومی را نکوهش کرده و فرموده: «وای بر نمازگزارانی که از نمازشان غفلت ورزند»; یعنی، وای بر نمازگزارانی که ازاوقات نماز غفلت کنند و در انجام دادن نماز در اول وقت غفلت کنند.(2)
2- اراده و تصمیم :
باور کردن اهمیت نماز اول وقت زمینه ساز اراده و تصمیم می شود. اما با اراده و تصمیم فاصله دارد. زیرا ممکن است مطلبی باور قلبی باشد. ولی اراده و تصمیم انسان به آن تعلق نگیرد مثلا" روزه دار تشنه باور قلبی دارد که آب او را از تشنگی می رهاند. ولی هرگز آب نمی آشامد تا روزه اش باطل نشود. این جا اراده و تصمیم بر آشامیدن آب تعلق نگرفته، گرچه باور قلبی هست که آب رفع تشنگی می کند. اگر کسی نسبت به اهمیت نماز اول وقت باور قلبی پیدا کرد ،ممکن است به خاطر موانعی اراده و تصمیمش به خواندن نماز اول وقت تعلق نگیرد, هر چند موانع، غیرموجه باشد, بنابراین بعد از باور قلبی باید اراده و تصمیم بگیرد و تمامی موانع خواندن نماز اول وقت را کنار بزند.
3- مداومت تا سر حد ملکه شدن:
پس از طی آن دو مرحله گذشته باید در مقام عمل آن قدر نماز اول وقت خواندن را ادامه دهد تا عادت و ملکه گردد. مداومت عملی در ابتدای کار, امری دشوار و سخت می باشد ولی پس از گذشت یک یا دو سال و یا حتی کمتر از این مدت, امری عادی و آسان می گردد.
در رسیدن به این هدف باید سیاست تدریج را پیش گیرید؛ یعنی کسی که عادت به خواندن نماز در اول وقت نداشته، نباید انتظار داشته باشد یک دفعه و در مدتی کوتاه بتواند به راحتی در اول وقت نماز بخواند، بلکه باید در این راه با آهستگی و تدریج پیش رود. باید سعی کند مثلا در طول یک هفته حداقل یک روز نمازش را در اول وقت بخواند و این کار را یک ماه ادامه دهد. بعد یک روز را به دو روز تبدیل کند و در این راه استقامت و پایداری نماید، یعنی هیچ کار غیرضروری و غیر لازمی او را از نماز در اول وقت منصرف ننماید. همین طور به تدریج بر تعداد روزهایی که در آنها نماز اول وقت می خواند بیفزاید تا تمام طول هفته اش را در بر بگیرد و همه نمازها را در اول وقت بخواند.
4- استفاده از تشویق و تنبیه;
با خود شرط کند که اگر مثلا ده روز پشت سر هم نماز را در اول وقت بخواند، خود را با خرید چیزی تشویق کند. اگر در این راه روزی مرتکب خلاف شد، خود را تنبیه کند; مثلا صدقه بدهد.
5. سعی کند در نمازهای جماعت شرکت کند و نمازها را در مسجد بخواند. در این صورت خود به خود نماز را در اول وقت ادا کرده است.
رعايت امور زير براى پيشگيرى يا درمان غيبت بسيار كارساز است:
1- درمان اصلى هر بيمارى جسمى يا روانى و اخلاقى جز با ريشه يابى عوامل آن و قطع كردن آن ها امكان‏پذير نيست. از آن جا كه عوامل زيادى در بروز و ظهور اين صفت زشت مؤثر بود، بايد به سراغ آن‏ها رفت. حسد، كينه توزى، انحصارطلبى، انتقام جويى، كبر و خودبرتر بينى، از عوامل مهمى است كه آدمى را به سراغ غيبت مى‏فرستاد. تا اين ها از وجود انسان ريشه كن نشود، صفت رذيله غيبت ريشه كن نخواهد شد.
هنگامى كه انسان نسبت به كسى حسد نورزد، كينه توز نباشد، انتقام جويى نكند، خودبرتربين نباشد، همچنين از رذايل ديگرى كه او را به سوى غيبت مى‏فرستد پاك گردد، دليلى ندارد كه خود را آلوده غيبت كند.
2- راه مهم ديگر براى درمان اين رذيله اخلاقى، توجه به پى‏آمدهاى سوء معنوى‏و مادى، فردى و اجتماعى آن است، باید انسان به اين نكته توجه كند كه غيبت او را از چشم مردم مى‏اندازد؛
به عنوان فردى خائن، حق نشناس، ضعيف و ناتوان در جامعه معرفى مى‏كند؛
پيوند اعتماد و اطمينان را در جامعه متزلزل مى‏سازد؛
حسنات او را از بين مى‏برد؛
سيّئات ديگران را بر دوش او مى‏گذارد؛
عبادات او تا چهل روز پذيرفته نمى‏شود؛
جزو نخستين كسانى است كه قبل از همه وارد دوزخ مى‏شوند ؛
اگر توبه كند و توبه او پذيرفته شود، آخرين كسى است كه وارد بهشت مى‏شود؛
نيز به اين حقيقت توجه كند كه غيبت، حق الناس است، چرا كه آبروى خلق خدا را مى‏برد؛
ارزش آبروى هر كس همچون ارزش جان و مال او است؛
تا صاحب حق راضى نشود، خدا او را نمى‏بخشد؛
اى بسا غيبت مى‏كند و دست رسى براى جلب رضايت طرف پيدا نمى‏كند، و اين بار گناه براى هميشه بر دوش او مى‏ماند.
3- غيبت كننده بايد به اين حقيقت توجه كند كه نيروهاى انسان محدود است. اگر نيرويى را كه صرف پامال کردن آبروى اشخاص و شكستن موقعيّت اجتماعى آن ها مى‏كند، صرف رقابت‏هاى صحيح و سازنده نمايد،در مدّت كوتاهى از رقيبان خود پيشى می گيرد. مقام والايى را كه انتظار دارد، در جامعه براى خويش فراهم می سازد، بى آن كه ضربه‏اى بر فرد يا جامعه وارد كند، و عقوبات دنيا و آخرت را متوجه خود سازد.
غيبت كننده بايد به اين حقيقت توجه كند كه غيبت كردن يكى از نشانه‏هاى بارز ضعف و ناتوانى و فقدان شخصيت و عقده خود كم‏بينى است. او با غيبت كردن اين صفات درونى خود را آشكار مى‏سازد. پيش از آن كه شخصيت اجتماعى طرف را بشكند، شخصيت خود را در هم مى‏كوبد.
براى ترك غيبت- مخصوصاً در مورد كسانى كه اين كار زشت به صورت يك عادت براى آن‏ها در آمده، قبل از هر چيز مراقبت شديد و نظارت اكيد بر زبان و سخنان لازم است، همچنين پرهيز از دوستانى كه او را به غيبت تشويق مى‏كنند، و مجالسى كه مهيّا براى غيبت است و تمامی امورى كه وسوسه غيبت در او ايجاد مى‏كند، ضرورت دارد.
اميرمؤمنان على عليه السلام فرمود:
«ما عُمِّرَ مَجْلسٌ بِالْغَيْبَةِ الّا خَرِبَ مِنَ الدِّينِ؛
مجلسى به وسيله غيبت آباد نشد. مگر اين كه از نظر دين خراب گشت». (3)
يكى از انگيزه‏هاى غيبت، تبرئه خويشتن است، مثلًا مى‏گويد اگر مرتكب گناه شدم، فلان كس كه از من عالم‏تر و با سابقه‏تر است، چنين عملى را انجام داده يا بدتر از اين را انجام داده.
گاهى نيز براى تبرئه خويش به اين عذر متوسل مى‏شوند كه از وقتى كه فلان گناه و انحراف را از فلان عالم ديدم، عقيده من از همه چيز سلب شد. نسبت به همه چيز بى‏تفاوت شدم. در امر معاد متزلزل گشتم.اين گونه عذرها مصداق روشن عذر بدتر از گناه است، و عواقب بسيار خطرناكى دارد.(4)
با توجه به عواقب مادی و اخروی غیبت و ریشه یابی علت غیبت و اراده ای اندک می توان خود را از غیبت به دور داشت.
پی نوشت ها :
1. مستدرک وسائل الشیعه، ج 3، ص 146.
2. وسائل الشیعه، ج 30، ص 82.
3. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج72، ص259، موسسه الوفاء ، بیروت،1404ق.
4. آیت الله مکارم شیرازی، اخلاق در قرآن، ج3، ص119، قم.