با سلام و عرض ادب و احترام خدمت شما
بنده جوانی 25 ساله و دانشجوی دانشگاه صنعتی اصفهان هستم، و قبل از اینکه وارد دانشگاه شوم در دوران خدمت سربازی با شخصی آشنا شدم که ایشان فرمانده اداره ای بود که من در آنجا مشغول خدمت بودم.
در طول مدت سربازی که ایشان فرمانده ما بودند بنده شدیدا به ایشان علاقه مند شدم و قلبا و خالصانه ارادتمند ایشان بودم به طوریکه الان با گذشت 3 سال از اتمام خدمت سربازیم با اینکه ایشان هم از شهر ما رفته اند روز به روز علاقه ام به ایشان بیشتر و بیشتر می شود. تقریبا تمام ثانیه های زندگیم ذهنم درگیر ایشان و خاطرات ایشان است.
لطفا مرا در این زمینه راهنمایی کامل بفرمایید.
با تشــــکر از شـــما

پرسشگر گرامی، آنگونه که من از نامه شما شما برداشت کرده ام. سوال اصلي شما این می باشدكه اين علاقه براي شما چه معناي به همراه دارد؟ اين علاقه براي شما چه چيزي به همراه مي آورد؟ چه خواسته ي در درون شما با اين علاقه شديد تحريك و يا تحريك كننده اين علاقه مي باشد؟
برادر عزیز يك انگيزه ي در پشت اين علاقه ي افراطي وجود دارد كه شما با تامل در درون خودتان مي توانيد به آن برسيد تا دريابيد كه واقعا دليل اين علاقه افراطي چيست و اين علاقه از چه نيازي در شما ريشه مي‌گيرد تا با درك انگيزه ي اصلي بتوانيد با پاسخگويی درست به آن نياز اين علاقه ي مزاحم را علاج نمايد انشاالله. البته اگر خواهان ریشه یابی این علاقه توسط ما می باشید باید اطلاعاتی بیش از آنچه که در نامه خود به آن اشاره کرده اید در اختیار ما قرار دهید و یا آن را با یک مشاور روان درمانگر در میان گذارید. بدیهی است که برای درمان باید به شناسایی درست و شفاف علت پرداخته شود و سپس در صدد رفع رفتار و افكار مزاحم حاصل از آن علت برآمد. با توجه به تجارب بالینی ما علت هاي زيادی می تواند به عنوان ریشه ی این علاقه محسوب شود، به عنوان نمونه روانشناسی به نام هنریکس که در مورد ریشه عشق و علاقه انسانها تحقیق بسیار کرده، می‌گوید معمولا علاقه و یا نفرت ناخود آگاه افراد در بزرگسالی نسبت به اشخاص نا آشنا ریشه در دوران کودکی آنها دارد، مثلا اگر فرد در کودکی علاقه و دلبستگی خاصی به چهره ای خاص مثل چهره مادر بزرگ و یا پدر بزرگ و یا معلم و...خودش داشته باشد در بزرگسالی با اندک مشابهتی که بین آن چهره محبوب دوران کودکی و چهره جدید می بیند بطور ناخودآگاه جذب این چهره جدید می شود، و یا بالعکس اگر در دوران کودکی خود از چهره ای متنفر بوده باشد در بزرگسالی با دیدن اندک مشابهتی بین آن چهره منفور و چهره جدید از این چهره جدید متنفر می‌گرددد. آقای هنریکس برای ادعای خود مثالهای مختلفی آورده مثلا می گوید در یک بیمارستان، زنی بزرگسال بخاطر بیماری ای که داشت بستری شده بود و پزشک معالج وی تعدادی قرص و دارو برای او تجویز کرده بود که بایستی در طول شبانه روز مصرف می نمود، وقتی پرستار شیفت شب قرصها و داروهایش را برای او می آورد با خوشرویی و همراهی تمام آنها را مصرف می کرد. ولی وقتی پرستار شیفت صبح دارو هایش را برایش می آورد آنها را با عصبانیت بدور می انداخت و می گفت: «گم شو من که مریض نیستم تا این آشغالها را مصرف کنم! و این در حالی بود که پرستار شیفت صبح از جهت قیاقه و ظاهر بسیار بالاتر از پرستار شیفت شب بود. وقتی در این مورد تحقیقات روانشناختی به عمل آمد معلوم شد که چهره پرستار شیفت شب مشابهتی با چهره مادر بزرگ او دارد که سالیان پیش از دنیا رفته است و او علاقه شدیدی به وی داشته است، و بر عکس پرستار شیفت صبح از جهت قیافه شباهتی به معلم ریاضی او در کودکی دارد که بسیار سخت گیر بوده و بارها و بارها او را تنبیه و در جمع سایرین تحقیرش کرده است.
علت دیگر اینگونه علاقه ها کمبود محبت، و توجه می باشد مثلا شخصی که در محیط خانواده و احتمالا دوستان دچار کمبود محبت و توجه می شود، که از نیازهای اساسی انسانها در دوران مختلف زندگی است، به محض دریافت این دو مقوله از سوی شخصی جذب و وابسته ی او می شود، حال اگر این شخص در راه صلاح باشد او را به رستگاری هدایت می کند و اگر در راه کج باشد موجب ضلالت او می گردد. مطالعه در مورد معتادان و بزهکاران اجتماعی این مطلب را تایید می کند.
حال با بینشی که نسبت به برخی از ریشه های علاقه های این چنینی پیدا کرده اید می توانید به تحلیل این علاقه و ارادت در خود بپردازید و اگر آن را منفی و نوعی وابستگی مخرب تشخیص دادید، با پرهيز از مرور خاطرات ذهنی و دیدن عكس های دوران سربازی و مشغول كردن ذهن خود به فعاليت هاي سرگرم كننده و نیز فکر کردن به گزینه ازدواج با دختری مناسب، براي رهایي از اين علاقه ی شدید و وابستگی مزاحم استفاده نمايد. ولی اگر این وابستگی بقدری عميق است که زندگی عادی و بهنجار شما را تحت اشعاع خود قرار داده شما حتما نياز به كمك روانشنادرمانگر داريد تا با شناسایی علت اصلی و بکار بردن تکنیکهای مختلف موجب کاهش این وابستگی گردد.
موضوع دیگری که می تواند به ریشه یابی مشکل فوق که وابستگی شدید شما به این شخص است اینست که اندکی در خود فرو روید و صادقانه به این پرسش جواب دهید که آيا به فکر ازدواج با يك دختر مناسب فكر مي كنيد؟ اگر جواب شما منفي است، می توان احتمال داد که مشكل شما جدي است و شما باید سریعا در پي حلّ اين مسئله برآیید. و همانطور که عرض کردم مشکل خود را بایک رواندمانگر در میان گذارید.
من در اینجا چند راهکار برای دور شدن شما از حالت آسیب زای وابستگی افراطی عرض می نمایم و بیشتر از این را برای تماس های بعدی شما و توضیحات کافی ای که ارائه خواهید داد و می گذاریم.
1- سعی کنید که در برنامه هایی که در روز دنبال می کنید هیچ جای خالی وجود نداشته باشد و بیکار نمانید،زیرا بیکاری باعث می شود که ذهن شما فارغ شده و به سوی این مسئله بلغزد.
2- در حد ممکن سعی نمایید از مواجهه با ایشان و حضور در جاهایی که شما را به یاد ایشان می اندازد دوری کنید و در مسیر رفت وآمد تغییر ایجاد کنید و از توقف در جاهایی که احتمال حضور ایشان را می دهید، بپرهیزید.
3- یک برنامه خاص برای وقتی که فکر ایشان به ذهنتان میاید داشته باشید مثل اینکه فورا بلند شوید با آب سرد وضو بگیرید وچند آیه از قران را با خود زمزمه کنید یا ورزش کنید ومکان خود راتغییردهید.
4- از خلوت کردن به شدت بپرهیزید تافکر او به سراغتان نیاید.
5- بیشتر از گذشته به صله رحم بپردازید وبا خانواده معاشرت کنید
6 - از شر شیطان به خدا پناه برید ودعا وتوسل به اهل بیت برای یک ازدواج موفق داشته باشید.
البته اگر فکردن به ایشان در ذهن شما بطور ناخواسته و بدون اراده ی شما می آید می توانید از برخی تکنیکهای کنترل و توقف فکر نیز استفاده کنید.
1- اولین راهکار پیشنهادی ما در خصوص مشکلتان استفاده از تکنیک انحراف فکر است، این تکنیک به این صورت انجام می پذیرد که یک کش دور مچ خود بیندازید و وقتی چنین فکری به ذهنتان آمد این کش را گرفته و رها کنید بطوری که سوزش آن را احساس کنید، و سپس یک عدد پیچیده مثل 958354 را در ذهن خود مجسم کنید و هفت تا هفت تا از آن کم کنید تا به کوچکترین عدد غیر قابل تقسیم برسید. اجرای این تکنیک باعث می شود که شما کم کم قادر گردید این افکارمزاحم را پشت درب ذهن خود نگه دارید و به آنها اجازه ورود به ذهن را ندهید، از طرفی اگر کشیدن و رها کردن کش بطرزشدید صورت گیرد ذهن شما نیز تدریجا از ورود این افکار بذهنتان جلو گیری خواهد کرد. تا از آن درد پیشگیری نماید.
2- پیشنهاد دیگر ما استفاده از تکنیک تاخیر فکر است یعنی شما برای آمدن اینگونه فکرها بذهنتان وقتی تعیین کنید و وقتی این افکار خواستند به ذهنتان وارد شودند به آنها بگویید که بروند و در فلان ساعتی که به آنها اختصاص داده اید بیایند و تدریجا با گذشت ایام این ساعات را محدود تر کنید. فلسفه ی این تکنیک بر این است که شما سازنده ی افکارتان هستید و بنابراین ارباب و صاحب اختیار آنها محسوب می شوید و در واقع آنها نوکر شما هستند و شما صاحب اختیار آنها می باشید. ولی در نشخوار فکری آنها تبدیل به ارباب می شوند و جای شما را می گیرند و شما به نوکری آنها در می آیید و آنها براحتی به شما امر و نهی می کنند که این امری بسایر منفی و مشمئز کننده و بدور از عزت و غیرت انسانی است! و لذا ما با این تکنیک می خواهیم شما را به جایگاه اصلی خویش برگرانیم و دوباره شما را اختیار دار و رییس افکارتان کنیم تا آنها طبق اراده و میل شما و با اجازه ی شما بیایند و بروند نه اینکه هر وقت دلشان خواست بیایند و هر وقت دلشان خواست بروند. هدف اصلی ما آموزش مدیریت افکار تان به شما است. تا با قاطعیت تمام به مدیریت آنها بپردازید و به آنها بگویید که ذهن من طویله نیست که سرتان را بیاندازید پایین و بدون اجازه بیایید و بروید، بلكه ذهن من ستاد فرماندهی است که همه چیز آن روی نظم و نظام است و حتی پشه هم برای پریدن در آن باید از من مجوز بگیرد!
3- سومین پیشنهاد ما در این خصوص استفاده از تکنیک توقف فکر است. یعنی وقتی شما قدرت کافی در کنترل و مدیریت افکار خود پیدا کردید می توانید براحتی دستور توقف به آنها بدهید و با ضرب مهر ورود ممنوع بر روی آنها، برای هیشه آنها را از ورود به ذهنتان محروم سازید.
4- تکنیک دیگر تبدیل فکر است یعنی وقتی این افکار به ذهنتان می آید به یک قدم قبل از آمدن این فکر به ذهنتان فکر کنید به این معنی که به این فکر کنید که به چه چیزی فکر می کردید که این فکر به ذهنتان آمد و وقتی آن را پیدا کردید دو باره به این فکر کنید که چه چیزی این فکر را بذهنتان آورد و همین طور سلسله وار عمل نمایید و در مورد فکری قبل از فکر دیگر فکر کنید؛ تا به سرچشمه نهایی برسید، بزودی خواهید دید که استفاده از این روش قدرت مدیریتی زیادی به شما برای کنترل افکارتان می دهد.
5- از جمله کارهایی که شما می توانید برای رهایی از وسواس‌تان به آن متوسل شوید مشغول کردن خودتان به کارهای اجتماعی و ورزش و تفریحات جمعی است، تا آنجا که می‌توانید از تنهایی بپرهیزید و خود را به کارهای مختلف مشغول کنید تا افکار مزاحم فرصت پیدا نکنند که به ذهن شما وارد شوند.
7- با کارهای مختلف به تقویت ارادة خود بپردازید تا بتوانید به برخی از کارهایی که به صورت اجباری انجام می دهید یک نه بزرگ بگویید.
9- و همیشه این ذکر را با توجه به معنی آن بر زبان و قلب خود جاری کنید که:«بِسم الله و بِالله، تَوکَلتُ علی الله، اعوذُ بِالله السمیعُ العلیم مِن الشیطانِ الرجیم.