با سلام و تشکر بسیار بابت پاسخ کامل و شیوایی که به سوال پیشین اینجانب ( تحت عنوان عدل الهی )داده اید.چند سوال متفرقه دارم که مطرح می کنم:
1-آیا پیامبر اسلام با توجه به اهمیتی که برای دانش اندوزی و علم آموزی قائل بودند هیچگاه (حتی بعد از بعثت)درصدد آموختن سواد خواندن و نوشتن برنیامدند؟چرا؟
2- برخی از اشکال تراشان و منکران حقانیت اسلام عنوان می کنند مغز متفکر تدوین قرآن و طرح آیین اسلام سلمان فارسی بوده است و عمدا پیامبر را به عنوان رسول معرفی می کند که خوشنامی و در عین حال بی سوادی ایشان سند صداقت گفتارشان باشد لطفا بفرمایید سلمان فارسی پیش از بعثت چه مناسباتی با پیامبر داشته و چه گذشته ای متوجه اوست؟
3-علی دشتی که البته در عداوت و غرض ورزی او شکی نیست عنوان می کند چگونه است که خداوند استغفرا... مقام خود را تاحد کارگزار امور زناشویی پیامبر پایین میآورد و در کتابی که قرار است برای تمامی جهانیان و همیشه تاریخ ماندگار و راهنما باشد به جزییات همبستری پیامبر با همسرانشان می پردازد و برای ایشان امتیازات خاصی هم تعیین می کند. پاسخ این اشکال موهن را چگونه باید داد؟
4-آیه ای می آید که همسران پیامبر بعد از ایشان نمی توانند به عقد کسی درآیند آیا مجبور کردن ایشان به بیوه ماندن برای باقی عمر با توجه به سن و سال آنان خلاف عدالت نبوده؟
جهت جلوگیری از تطویل کلام باقی سوالات را به وقت دیگری موکول می کنم ضمنا بفرمایید که با توجه به عضویتم چگونه می توانم پاسخ سوالات را در سایت مشاهده کنم.
با تشکر فراوان

پرسش 1:
زندگاني پيامبر اسلام
شرح : با سلام و تشکر بسيار بابت پاسخ کامل و شيوايي که به سوال پيشين اينجانب ( تحت عنوان عدل الهي )داده ايد.چند سوال متفرقه دارم که مطرح مي کنم: 1-آيا پيامبر اسلام با توجه به اهميتي که براي دانش اندوزي و علم آموزي قائل بودند هيچگاه (حتي بعد از بعثت)درصدد آموختن سواد خواندن و نوشتن برنيامدند؟چرا؟

پاسخ:

در خصوص بحث بي سواد يا با سواد بودن پيامبر (ص) بايد در دو مرحله بحث شود:
1- پيش از بعثت:
پيامبر قبل از بعثت سواد خواندن و نوشتن را نداشت . آيات (1) و روايات (2) بر اين مطلب دلالت دارند. شهيد مطهري(ره) مي نويسد:
قطعي و مسلّم و مورد اتفاق علماي مسلمان و غير آن‏ها است که ايشان قبل از رسالت کوچک‏ترين آشنايي با خواندن و نوشتن نداشته است. (3)
درست است که خواندن و نوشتن براي هر انساني کمال محسوب مي شود، ولي گاهي وضعي پيش مي آيد که نخواندن و نوشتن کمال است. اين مطلب در مورد پيامبران مخصوصاً خاتم انبيا کاملاً صدق مي کند، چه اين که اگر دانشمندي درس خوانده، و فيلسوفي آگاه و پر مطالعه ادعاي نبوت کند و کتابي ارائه دهد، به عنوان کتاب آسماني، در چنين وضعي ممکن است وسوسه و ترديدهايي پيش بيايد که اين کتاب و مکتب مولود انديشه‏هاي او است يا از جايي آموخته است.
اگر از ميان يک قوم عقب افتاده، انساني که هرگز استادي را درک نکرده و کتابي نخوانده و ننوشته است، برخيزد و کتابي به عظمت عالم هستي، با محتواي بسيار عالي ارائه دهد، مي توان درک نمود تراوش فکر او نيست، بلکه وحي آسماني و تعليم الهي است. (4) يکي از معجزات پيامبر همين است که در حال امّي بودن قرآن را آورده است.
2- پس از بعثت:
انديشمندان اسلامي در خصوص بي سواد و با سواد بودن پيامبر پس از رسالت اختلاف نظر دارند؛ بعضي باور دارند که حضرت در دوران رسالت هم مي خوانده و هم مي نوشته است. برخي مانند سيد مرتضي از طرفداران اين نظريه هستند. (5) طرفداران اين رويکرد با بهره‏گيري از آيات و روايات قائل شده‏اند چگونه ممکن است ساختار وحي - که همه چيز را به پيامبر مي آموخته است - خواندن و نوشتن را نياموخته باشد؟! (6)
از طرف ديگر برخي عقيده دارند که پيامبر بعد از رسالت مي خواند، ولي نمي‏نوشت. (7)
بعضي هم احتمال داده‏اند حضرت بعد از رسالت نه مي خوانده و نه مي نوشته است. البته اين احتمال ضعيف بوده و فاقد دليل معتبر مي باشد.
احتمال اوّل و دوّم قابل قبول بوده و شواهد و قرائن آن‏ها را تأييد مي کند. شايد بتوان دو نظر را به اين گونه جمع کرد که پيامبر خواندن و نوشتن مي دانست، اما چيزي ننوشت.
اگر به چرايي لزوم خواندن و نوشتن دقت نماييد، خواهيد يافت كه علم و دانش ركن اساسي رشد و تكامل انسان است، راه رسيدن به معرفت خدا و حقايق ديني است كه بدون آن انسان از حقيقت انسانيت و نيل به اهداف اساسي خلقت باز مي‏ماند.
علم چراغ راهنما در ظلمت‏ها و اساسي‏ترين ابزار براي رسيدن به هر هدفي است؛ بدون آن نه خواسته‏ها و آمال بشر در اين دنيا تأمين مي‏شود و نه راه سعادت و نيك‏بختي از نگون‏ساري و شوربختي شناخته مي‏شود. لذا در روايت آمده است: در هيچ حركت و اقدامي انسان بي‏نياز از علم نيست.
اما هنگامي كه ملاحضه مي شود تمامي اين كمالاتي كه در پرتو تحصيل علم حاصل مي شود خداوند تمامي آن ها را يكجا به پيامبرش عطا نموده است، ديگر نيازي ديده نمي شود كه پيامبر در پي تحصيل خواندن و نوشتن باشد. زيرا از همان طريقي كه خداوند به او معارف ناب را داده دانش خواندن و نوشتن را هم داده است.
پيامبر در موقعيت پيش از بعثت هيچ سابقه اي از آموزش خواندن و نوشتن و يا هيچ نمونه انجام اين کار را از خود بروز نداد. براي همه مردم جامعه اين امر حتمي شد که آن بزرگوار سواد خواندن و نوشتن ندارد، دليل آن بود که با آوردن قرآن به عنوان معجزه اي کلامي و قابل خواندن و نوشتن جاي هيچ گونه ترديدي براي افراد منصف و به دور از اغراض باقي نماند که آن بزرگوار اين کلمات و تعابير را از جايي نخوانده و به اصطلاح کپي نکرده است.
در فرض قدرت آن بزرگوار بر خواندن و نوشتن کافي بود که اين شبهه مطرح گردد که اين تعابير و کلمات باقيمانده کتاب هاي پيامبران پيشين است که به طريقي نامعلوم يا در سفرهاي تجارتي پيامبر به دست او رسيده، اين کلمات و آيات را با کمي تغيير و تبديل و به اصطلاح بومي سازي به عنوان وحيي که بر خود او نازل مي شود، جا زده است.
همين شبهه مي توانست زمينه ترديد بسياري را فراهم نمايد، در حالي که با توجه به اطمينان اهل حجاز بر بي سواد بودن حضرت طرح اين شبهات مجالي نيافت.

پي نوشت‏ها:
1. عنکبوت (29) آيه 48؛ ناصر مکارم پيام قرآن، نشر دار الکتب لاسلاميه، تهران، 1378 ش، ، ج 8، ص 61؛ منشور جاويد قم، موسسه امام صادق (ع)، چاپ دوم، 1382ش ، ج 6، ص 40.
2. علامة المجلسي ، بحار الأنوار، بيروت - لبنان،، ناشر : دار إحياء التراث العربي سال چاپ : 1403 - 1983 م ، ج 16، ص 119.
3. مرتضي مطهري، مجموعه آثار،صدرا، ج 3، ص 208.
4. تفسير نمونه‏،مكارم شيرازى ناصر ،ناشر: دار الكتب الإسلامية، تهران‏،سال چاپ: 1374 ش‏، ج 26، ص 306.
5. بحارالانوار، ج 16، ص 135.
6. مرتضي مطهري، همان، ص 212.
7. بحارالانوار، ج 16، ص 133.

پرسش 2:
2- برخي از اشکال تراشان و منکران حقانيت اسلام عنوان مي کنند مغز متفکر تدوين قرآن و طرح آيين اسلام سلمان فارسي بوده است و عمدا پيامبر را به عنوان رسول معرفي مي کند که خوشنامي و در عين حال بي سوادي ايشان سند صداقت گفتارشان باشد لطفا بفرماييد سلمان فارسي پيش از بعثت چه مناسباتي با پيامبر داشته و چه گذشته اي متوجه اوست؟
پاسخ:

وي از اهالي روستاي جي از توابع اصفهان، پدرش دهقان و از متدينان زرشتي بود. سلمان در کودکي از پيروان اين آيين بود. (1)
آيين مسيح در نخستين جلوه مثل بارقه اي از ايمان بر قلب روزبه مي­تابد. يک روز که وي از سوي پدر براي سرکشي به مزرعه فرستاده شده بود، در مسير راه خود عبادتگاهي را ديد که تعدادي در آن مشغول نيايش و عبادت هستند. روح کنجکاوي و پرسشگري او باعث شد به دنبال حقيقت اين آئين تازه باشد. از پيروان اين آئين دربار? کيششان سؤالاتي پرسيد. علاق? خود را نيز به آنان ابراز کرد. با راهنمايي آنان به اين دين در آمد. آئين مسيحيت را اختيار کرد. عمل وي سبب شد که از سوي پدر و خانواده مورد مؤاخذه قرار گيرد. (2)
سرانجام روزبه به همراه کارواني رهسپار شام مرکز مسيحيت آن زمان شد. در شام در کليسايي به مدت هفت سال به خدمت گذاري مشغول شد. بعد از آن نزد راهبي در موصل و بعد شهر عموريه رفت. از آن جا به همراه کارواني براي پيدا کردن پيامبر اسلام به حجاز آمد، ولي اهالي کاروان او را به يک يهودي فروخته و او نيز سلمان را به زني به نام خليسه در يثرب فروخت. او کارهاي مزرعه و نخلستان هاي اين زن را در يثرب انجام مي­داد که با خبر شد پيامبر اسلام (ص) در مکه مبعوث به امر رسالت شده است؛ اما نتوانست تا زماني که پيامبر (ص) به مدينه آمد او را ببيند. (3)
تشرف به اسلام:
سلمان که مي دانست پيامبري در اين سرزمين ظهور مي کند و براي او نشانه هايي است ،همچون اينکه صدقه نمي­پذيرد، اما هديه مي­پذيرد و بين دو شانه­اش مهر پيامبري است ،وقتي پيامبر (ص) را در منطقه قبا بود، ملاقات کرد. مقداري خرما براي ايشان به عنوان صدقه برد. ديد حضرت به ياران خود دستور تناول داد، ولي خود از خرماها تناول نکرد، چون صدقه بود. سپس يک روز در مدينه وقتي که پيامبر (ص) را ديد ،مقداري خرما به ايشان هديه داد. ايشان از خرماها تناول کرد. براي ديدن نشان? سوم يک روز زماني که پيامبر به "بقيع الفرقد" آمده بود، براي تشيع يکي از اصحاب خود، سلمان پشت سر حضرت قرار گرفت. با کنار رفتن جام? حضرت مهر رسالت را بر پشت آن جناب ديد. خود را بر آن فکند و آن را بوسيد و گريه کرد. سپس اسلام آورد و داستان خود را براي حضرت رسول اکرم (ص) نقل کرد. (4)
بنا بر اين سلمان گرچه در پي جستجوي حقيقت با اديان و كيش هاي مختلفي آشنا شد. اما به آن معنا نيست كه در صدد ايجاد مصداق فارقليط يا پيامبر موعود باشد، چرا كه به گواه تاريخ اولين ملاقات سلمان با پيامبر بعد از هجرت به مدينه، پس از آن بود كه پيامبر به نبوت مبعوث گشته و مدت ها در مكه اعلان نبوت خويش نموده بود و جمعيت بسياري از مردم مدينه به او ايمان آورده بودند.
و ملاقات و اسلام او 13 سال پس از نبوت پيامبر بوده است.
پي نوشت ها:
1. عبد البر، الاستيعاب في معرفة الاصحاب؛ تحقيق،علي محمد البجاو، بيروت، دارالحيل،1412ه.ق،ج 2،ص 634؛ ابن هشام،السيرة النبويه، ترجم?،سيد هاشم رسولي محلاتي،تهران انتشارات کتابچي، چاپ پنجم، ج1،ص 140.
2. السيرة النبويه (زندگاني محمد (ص) پيامبر اسلام)،ج 1 ،ص 140؛ عبدالبر، الاستيعاب في معرفة الاصحاب، ج 2 ،ص 634؛ البلاذري، احمد بن يحيي،انساب الاشراف، تحقيق، سهيل زکار و رياض زرکلي، بيروت، دارالفکر،1417 ه.ق، ج 1 ،ص 485.
3. السيرة النبويه (زندگاني محمد (ص) پيامبر اسلام)، ج 1 ،ص 140- 141.
4. همان، ص 145.

پرسش 3:
3-علي دشتي که البته در عداوت و غرض ورزي او شکي نيست عنوان مي کند چگونه است که خداوند استغفرا... مقام خود را تاحد کارگزار امور زناشويي پيامبر پايين ميآورد و در کتابي که قرار است براي تمامي جهانيان و هميشه تاريخ ماندگار و راهنما باشد به جزييات همبستري پيامبر با همسرانشان مي پردازد و براي ايشان امتيازات خاصي هم تعيين مي کند. پاسخ اين اشکال موهن را چگونه بايد داد؟
پاسخ:
با عرض سلام و تشکر از ارتباطتان با اين مرکز :
يکي از ترفندهايي که دشمنان عليه اسلام و براي تخريب چهره اسلام در اذهان عمومي انجام مي دهند، اين است که مطالب نادرستي را به دين نسبت مي دهند يا معارف ديني را طبق برداشت نادرست خود تفسير مي کنند. با ترويج آن ها، در صدد تضعيف معارف ديني بر مي آيند. در اين بين وظيفه هر طالب حقي اين است که براي شناخت حقايق هر علمي به متخصصين آن علم مراجعه نمايد. در معارف ديني بايد به متخصصين ديني که مورد وثوق نيز هستند مراجعه نماييم .
در اين شبهه هم همين ترفند به کار برده شده و اموري به قرآن نسبت داده شده که باطل مي باشد. از آيات قرآن برداشت نادرستي صورت گرفته است. وجه بطلان و نادرستي آن اين است که اولا: گفته شده آيات زيادي ويژه پيامبر (ص) وجود دارد ،درحالي که آيات و احکام اختصاصي پيامبر(ص) به عدد انگشتان دست هم نمي رسد.
ثانيا: گفته شده که هدف از اين آيات حل و فصل مشکلات جنسي پيامبر بوده درحالي که اين افترا است که به کتاب خدا نسبت مي دهند. بطلان آن را در ادامه بيان خواهيم کرد.
اگر آياتي که خداوند متعال خصوص پيامبر (ص) را مورد خطاب قرار مي دهد و مي فرمايد که :« يا أَيُّهَا النَّبِيُّ...»شمارش نماييم ، از 13 آيه تجاوز نمي کند . بين اين 13 آيه هم، تنها 3 آيه 50 تا 52 سوره احزاب است که احکام اختصاصي ازدواج پيامبر (ص) را بيان کرده ، آنچه در اين آيات، اختصاصي مي باشد، احکامِ بيان شده است، نه آثار و فوايد بيان.
اين آيات گرچه بيانگر احکام مختص پيامبر مي باشد اما اين آيات و بيانات اثراتي دارند که براي همه مردم مفيد است چرا که با نزول اين آيات به عنوان آيات جاودانه، مردم همه عصر ها پي مي برند که احکام اختصاصي پيامبر از سوي پروردگار بوده و پيامبر از جانب خود اين تخصيص را ايجاد ننموده است.
از سوي ديگر احکام اختصاصي پيامبر براي ارضاي غريزه جنسي پيامبر نيست . اگر پيامبر دنبال چنين مسائلي بود ، بايد زيباترين دختران جوان را براي ازدواج انتخاب مي نمود . قرائن زيادى در دست داريم که نشان مى‏دهد ازدواج هاى پيامبر لااقل در بسيارى از موارد جنبه سياسى - تبليغي داشته است.
بعضى ازدواج هاى او مانند ازدواج با« زينب»، براى شکستن سنت جاهلى بوده که در آيه 37 سوره احزاب به آن اشاره شده است.
بعضى ديگر از ازدواج ها براى کاستن از عداوت، يا طرح دوستى و جلب محبت اشخاص و يا اقوام متعصب و لجوج بوده است.
روشن است کسى که در 25 سالگى که عنفوان جوانى او بوده، با زن بيوه چهل‏ساله‏اى ازدواج مى‏کند، و تا 53 سالگى تنها به همين يک زن بيوه قناعت مى‏نمايد و به اين ترتيب دوران جوانى خود را پشت سر گذاشته و به سن کهولت مى‏رسد، بعد به ازدواج هاى متعددى دست مى‏زند ،حتما دليل و فلسفه‏اى دارد. با هيچ حسابى آن را نمى‏توان به انگيزه‏هاى علاقه جنسى پيوند داد، زيرا با اينکه ازدواج متعدد در ميان عرب در آن روز بسيار ساده و عادى بوده حتى گاهى همسر اول به خواستگارى همسر دوم مى‏رفته و هيچ گونه محدوديتى براى گرفتن همسرى قائل نبودند ،براى پيامبر ازدواج هاى متعدد در سنين جوانى نه مانع اجتماعى داشت، و نه شرائط سنگين مالى، و نه کم ترين نقصى محسوب مى‏شد.
جالب اينکه در تواريخ آمده است پيامبر تنها با يک زن« باکره» ازدواج کرد و او عايشه بود، بقيه همسران او همه زنان بيوه بودند که طبعا نمى‏توانستند از جنبه‏هاى جنسى چندان تمايل کسى را برانگيزند .
حتى در بعضى از تواريخ مى‏خوانيم که پيامبر با زنان متعددى ازدواج کرد . جز مراسم عقد انجام نشد، و هرگز آميزش با آن ها نکرد، حتى در مواردى تنها به خواستگارى بعضى از زنان قبائل قناعت کرد . آن ها به همين قدر خوشحال بودند و مباهات مى‏کردند که زنى از قبيله آنان به نام همسر پيامبر ناميده شده، اين افتخار براى آن ها حاصل گشته، به اين ترتيب رابطه و پيوند اجتماعى آن ها با پيامبر محکم تر، و در دفاع از او مصمم تر مى‏شدند.
از سوى ديگر با اينکه پيامبر عقيم نبود، ولى فرزندان کمى از او به يادگار ماند، در حالى که اگر اين ازدواج ها به خاطر جاذبه جنسى اين زنان انجام مى‏شد، بايد فرزندان بسيارى از او به يادگار مانده باشد. (1)
همه اين قرائن دلالت بر اين دارد که تعدد زوجات پيامبر به هدف ارضاي غريزه جنسي نبوده ، اهداف حضرت در راستاي رسالت تبليغي و الهي خود و براي ايجاد علقه و پيوند با قبايل براي گرايش بيش تر ايشان به اسلام بوده است.
اما ده آيه ديگر هم گرچه مخاطب آن خصوص رسول خداست اما يا درباره مسائل زناشويي نيست ، مانند آيه 64 سوره انفاق و آيه 45 سوره احزاب و ... و يا اين که گرچه در ظاهر مخاطب رسول خدا است اما حکم آن مختص ايشان نيست مانند آيه اول سوره احزاب و آيه 9 سوره تحريم و ...

پي نوشت:
1. براي مطالعه بيش تر درباره فلسفه تعدد زوجات پيامبر (ص) مراجعه شود به تفسير نمونه، ج‏17، ص 381.

پرسش 4:
4-آيه اي مي آيد که همسران پيامبر بعد از ايشان نمي توانند به عقد کسي درآيند آيا مجبور کردن ايشان به بيوه ماندن براي باقي عمر با توجه به سن و سال آنان خلاف عدالت نبوده؟ جهت جلوگيري از تطويل کلام باقي سوالات را به وقت ديگري موکول مي کنم ضمنا بفرماييد که با توجه به عضويتم چگونه مي توانم پاسخ سوالات را در سايت مشاهده کنم. با تشکر فراوان
پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام سپاس از ارتباط تان با اين مرکز
قرآن از همسران پيامبر با لقب «ام المؤمنين» ياد کرده است (وَ أزْواجُهُ أمَّهاتُهُمْ)(1).
اعطاي لقب «ام المؤمنين» به زنان پيامبر(ص) افزون بر جنبه احترام، بيانگر حرمت ازدواج با آنان است تا مؤمنان بدانند ازدواج با آنان همانند ازدواج با مادر خويش حرام است. نيز در آيه ديگري با صراحت تمام اين حکم را بيان داشته : « وَلا أن تَنکِحُوا أزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أبَداً إنَّ ذَلِکُمْ کَانَ عِندَ اللَّهِ عَظِيماً؛ بر شما روا نيست پس از رحلت پيامبر همسران او را به همسري خود درآوريد که اين کار نزد خدا بزرگ است»(2).
در مورد سبب نزول اين حکم آمده است: برخي از منافقان و مخالفان پيامبر(ص) منتظر بودند با هدف خرد کردن شخصيت رسول خدا و مبارزه با او، پس از مرگش همسرانش را به عقد خود درآورند، و آن را آشکارا و با جسارت تمام بيان مي‌کردند و رنجش پيامبر را فراهم مي‌نمودند(3). حتي در تاريخ آمده است که برخي در زمره موافقان و اصحاب حضرت قرار داشتند چنين زمزمه‌اي داشتند؛ مثلاً بعد از آن که پيامبر با حفصه و ام سلمه ازدواج نمود، طلحه و عثمان گفتند: حال که محمد [ص] بعد از مرگ ما با زنان ما ازدواج مي کند، به خدا سوگند بعد از مرگش ما زنانش را به همسري خواهيم گرفت. طلحه در نظر داشت با عايشه ازدواج کند و عثمان هم مي گفت با ام سلمه ازدواج مي‌نمايم.
اين سخن رنجش پيامبر را در پي داشت که آيه «وَمَا کَانَ لَکُمْ أن تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلاَ أن تَنکِحُوا أزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أبَدًا إنَّ ذَلِکُمْ کَانَ عِندَ اللَّهِ عَظِيماً؛ چرا کاري مي کنيد و حرفي مي زنيد که رنجش پيامبر را در پي دارد! بر شما روا نيست پس از رحلت پيامبر(ص) همسران او را به همسري خود در آوريد که اين کار نزد خدا بزرگ است.» نازل شد.(4)
بنابراين زمزمه ازدواج با همسران پيامبر نوعي مبارزه و توطئه برضد حضرت بود. اما خداوند با وضع حکم ويژه براي همسران و با دادن مقام ام المؤمنين به آنان و بيان حرمت ازدواج آنان پس از پيامبر، توطئه را خنثي کرد.
فلسفه حکم:
اين حکم نوعي چاره انديشي براي رويارويي با خطرات و تحريفات احتمالي در آينده است. اگر اين حکم وجود نمي‌داشت، ممکن بود در آينده مشکلاتي متوجه اسلام گردد، چون که برخي با هدف انتقام گيري و توهين به ساحت مقدس پيامبر تصميم داشتند پس از رحلتش، با همسران حضرت ازدواج نمايند و آن را با جسارت تمام ابراز مي کردند، تا بدين طريق به جايگاه و حيثيت ايشان ضربه وارد نمايند، نيز اگر اين حکم اختصاصي وجود نداشت و پس از رحلت پيامبر، جمعي با همسران حضرت ازدواج مي کردند، ممکن بود اين کار را وسيله سوء استفاده قرار دهند و به اين بهانه براي خود پايگاه اجتماعي کسب کنند، يا به عنوان اين که از درون خانه پيامبر آگاهي خاصي دارند و رهنمودها و تعليمات ايشان بيش از ديگران است، به تحريف دين اسلام دست بزنند . منافقان از اين روزنه مطالبي را ميان مردم منتشر کنند که با مقام و شأن پيامبر ناهمخوان باشد. نمونه ديگر آن حکم قرآن مبني بر حرمت خروج زنان پيامبر از خانه است که چون عايشه با آن مخالفت کرد، بلواي عظيم و فتنه جمل به پا کرد .دستورات قرآن براي پيشگيري از انحرافات و فتنه ها است و حرمت ازدواج با زنان پيامبر نوعي چاره انديشي و پاسداشت حريم رسول خدا و حفظ دين، نيز جلوگيري از تحريف و انحراف مکتب پيامبر به شمار مي آيد.

پي نوشت ها:
1. احزاب(33) آيه 6.
2. همان، آيه 53.
3. طبرسي، مجمع البيان ،تهران ، وزارت فرهنگ، 1380، ج 8، ص 366.
4. السيد ابن طاووس، الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف، چاپ اول، 1399 ، خيام - قم، ص 492.