به گزارش پاسخگو، نشست «تأملاتی در تاریخ شفاهی حوزه های علمیه» با حضور پژوهشگران و محققین تاریخ و سیره اهلبیت (ع) و با سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین دکتر محسن الویری در سالن جلسات مرکز ملی پاسخگویی به مسائل دینی برگزار شد.
در آغاز نشست حجت الاسلام و المسلمین دکتر الویری در تعریف تاریخ شفاهی گفت: حدود چهل تعریف از تاریخ شفاهی وجود دارد و سه تعریف همراه من است که قصد نقد آنها را ندارم؛ اما تحلیل و تعریف خودم را پایه قرار میدهم و به هنگام توضیح از تعریف خواهم گفت که چرا این تعبیر را بکار بردم و این تعبیر ناظر به چه مطلبی است؟
وی افزود: تعبیر تاریخ شفاهی یکی از آن تعابیری است که در کاربرد اولیهاش بیدقتی وجود داشته است و همچنان استمرار دارد. مراد از تاریخ شفاهی چیست؟ یعنی آن حوادثی است که بهصورت شفاهی رخداده است. شفاهی صفت برای تاریخ است و این ترکیب وصفی است. اینکه این تعریف به سند برمیگردد یا به رویداد برمیگردد و اینکه به کدامیک از معانی نه گانه، تاریخ برمیگردد.همچنین میگویند تاریخ شفاهی فلان شخصیت یا فلان موسسه یا فلان جریان فکری یا کتاب چاپ میشود معنای آن چیست؟
این استاد حوزه و دانشگاه واژه تاریخ نگاری شفاهی را مناسب تر دانست و تصریح کرد:شاید اگر بجای تاریخ شفاهی، تاریخنگاری شفاهی بکار رود بهتر است. در حقیقت تاریخ ورزی و تاریخ پردازی شفاهی است و با مسامحه، تاریخنگاری شفاهی، دقیقتر و صحیحتر از تاریخ شفاهی است. تعریف منتخب بنده از تاریخ شفاهی این است: تاریخ شفاهی روشی است برای تولید سند تاریخی با تکیهبر دادههای شفاهی. این تعریف بسیار سادهای در برابر تعریف چهار پنج سطری انجمن تاریخ شفاهی است. ما تاریخ شفاهی را بهمثابه روش نگاه میکنیم. نحوه پرداختن به این کار تاریخی است و جنسش معرفتی و مبانی و شیوه پردازش اطلاعات نیست. اینکه اتخاذ مبنا کردیم خود را در برابر پارهای از پرسشهای محتمل بیمه کردیم.
وی افزود:نکته دوم این است که این روش جهتش تولید سند تاریخی است. خروجی تاریخ شفاهی در این تعریف تولید سند است. کشف حقیقت به معنایی که در خود تاریخ دنبال میکنیم در تاریخ شفاهی نیست. درست است غایت سند، کشف واقع است و خود سند آینهای از واقع است ولی در اینجا غایت اصلی این روش، تولید سند است. البته سند اهداف و ویژگیهایی دارد که در جای خود بحث میشود.
حجت الاسلام والمسلمین الویری گفت : سند در اینجا به معنای اعم آن بکار رفته است و الزاماً کتبی نیست. در آن دستهبندیهایی که برای روششناسی تاریخی داریم که اسناد را به سه دسته دیداری، نوشتاری و شنیداری تقسیم میکنیم در اینجا هم که از سند تاریخی یاد میکنیم سند تاریخی اعم است ولی مبنا و نقطه آغاز، داده شفاهی است.
وی در مورد فرایند تبدیل تاریخ شفاهی به سند تاریخی اظهار کرد: نکته مهمی که در این تعریف وجود دارد این است که فرایند را توضیح دادم که در تاریخ شفاهی چه چیزی اتفاق میافتد: فرایند تبدیل تاریخ شفاهی به سند تاریخی. دادههای شفاهی بهصورت عمده اصوات و سخن انسانی است ولی وقتیکه میخواهد تبدیل به سند شود الزاماً شکل کتبی ندارد. گاه صوت را به همین شکل نگهداری میکنم و گاهی همزمان با صوت، ضبط تصویری هم میشود و سند دیداری میشود و گاهی آن را پیاده میکنم و بهعنوان سند مکتوب نگهداری میکنم؛ بنابراین سند اعم است ولی نقطه آغاز و عزیمت کار دادههای شفاهی است؛ بنابراین با این تعریف، هم فرایند و غایت و جنس تاریخ شفاهی را مشخص می کنیم.
استاد الویری افزود :در این تعریف واکنشی نسبت به برخی تعاریف وجود دارد. بهعنوانمثال برخی از تعاریف بسیار اصرار دارند مرز بین تاریخ شفاهی و خاطره گویی را رعایت کنند. درحالیکه در این تعریف این محدودیت را برداشتم و مانعی ندارد که خاطره، تاریخ شفاهی باشد. عملاً در این تعریف توسعهای وجود دارد که شامل خاطره نیز میشود؛ چون در آنجا نیز ممکن است برای شخص دیگری خاطره گفته شود.هر ایرادی که به خاطره گرفته شود و بین خاطره و تاریخ شفاهی مرز قائل شوند این تعریف جلوی آن ایراد را میگیرد. خاطره گویی به شرطی که مطابق معیارهای تاریخ شفاهی صورت بگیرد و فرایندی که به سند تبدیل شود را رعایت کند میتواند بخشی از تاریخ شفاهی بهحساب آید.
وی اتکا به گونه های مختلف از سند در تاریخ شفاهی را مهم دانست و افزود: همچنین در برخی از تعاریف اصرار جدی بر این فرایند مصاحبهکننده و مصاحبهشونده است که اصرار دارند این دو مقوله حتماً در تعریف گنجانده شود و اگر چیزی مطابق این تعریف نبود خودبهخود از تاریخ شفاهی خارج میشود؛ مثلاً اگر دو نفر باشند ولی سؤال و جواب صورت نمیگیرد طبق آن تعاریف خارج میشود ولی طبق تعریف ما، آنهم داخل میشود. ما هیچ اصرار نداریم تضییقی در اینجا قائل شویم و گونههایی از سند در تاریخ شفاهی را کنار بزنیم و دلیلی بر این کار نیز نمیبینیم.
در اینطور مباحث نوپدید که چند دههای بیشتر عمر ندارد و فاصله ما با جهان کم است، به خودمان بیشتر جرأت میدهیم که حرفهای خودمان را بزنیم. برخی مسائل هستند که در سطح جهانی وفاق بیشتری در مورد آنها است و بهراحتی نمیتوان در موردشان صحبت کرد ولی در اینطور موارد که فاصله زیادی با جهان نداریم و شاید بیش از سی سال نباشد میتوان صحبت کرد و معیار را تغییر داد.
بر اساس تعریف ما پرسشگر میتواند در محل مصاحبه نباشد و چند سؤال به شخص دیگری بدهد و او سؤال را مطرح کند. اگر بگوید بین طلبهها بهصورت اتفاقی چند طلبه را انتخاب کن و از آنها سؤال کن که چه عاملی باعث شد به حوزه بیایید میتواند یک فرد دیگری را مأمور کند و او این سؤالها را مطرح کند. اینها در تعریف ما وارد میشود و در نگاههای موجود عملاً خارج میشود و بهعنوان تاریخ شفاهی محسوب نمیشود.
یک پیامد دیگر این تعریف ما این است که اگر بهجایی میروم مثلاً در اتوبوس نشستهام و پیرمردی خاطرهای و سینهای مالامال از رازها و اندرزها دارد اگر آن لحظه صحبتهای او را ضبط کنم تولید سند کردهام ولی در نگاههای موجود جزو تاریخ شفاهی نیست زیرا فرایند هدفدار طراحیشده از اول را طی نمیکند.
ما در شرایطی هستیم که نیاز داریم به شکلهای مختلفی این تعاریف را توسعه دهیم؛ بنابراین اگر بهصورت اتفاقی باکسی روبرو شوم و صحبتهای او را ضبط کنم تاریخ شفاهی است ولو ناخودآگاه باشد و فرد نداند که صدایش ضبط میشود. (بهشرط رعایت مسائلی اخلاقیاش)
یکی دو بحث در این مسأله مطرح است:
مهمترین وجه تاریخ شفاهی که از قید شفاهی درمیآید این است که تاریخ شفاهی معطوف به رویدادهایی است که شاهدان یا کنش گران آن هنوز زنده هستند و از قید شفاهی میتوان چنین چیزی را استنباط کرد؛ مثلاً اگر اخبار مربوط به پانزدهم خرداد سال 42 را میخواهیم تعقیب کنیم و به سراغ حاضران در آن حادثه برویم که بعضاً هنوز زنده ماندهاند و گاه شاید زخمی شده است یا فرزند کسی است که شهید شده است یا شاهد بوده است و خود نقشی نداشته است، این تاریخ شفاهی است.
درواقع امتداد حادثهای که شاهد و کنشگر زنده است بسیار مهم است و مزیت تاریخ شفاهی در برابر گونههای دیگر تاریخنگاری در این است که از شاهد زنده سخن میگوییم.
نکته آخری که در باب تعریف باید بگویم این است که با وجودی که توسعی قائل هستم که در آن الزاماً مصاحبه به معنای متعارف صورت نمیگیرد و ضبط اتفاقی نیز داخل است ولی یک نکته وجود دارد و آن اینکه در تاریخ شفاهی برخلاف شیوههای پیشین تاریخنگاری و تاریخ ورزی حتماً دو عنصر هم دخالت دارند؛ مثلاً من سخن فرد دیگری را ضبط میکنم و در این میانه نقش میآفرینم. این دوگانه بودن منشأ تولید سند نیز بحث است.
در برابر تعدادی از پرسشهای جدی که مورخان و اندیشمندان این حیطه را به واکنش واداشته است خودمان را وارد این بحثها نکنیم که مورخ کیست؟ مصاحبهکننده یا مصاحبهشونده؟ برخی اصرار دارند بگویند مورخ همان مصاحبهکننده است و او است که کار تاریخی میکند ولی در نگاه ما الزاماً قرار نیست اینقدر بسته نگاه شود. واقعاً شأن مصاحبهشونده آنقدر زیاد است که در مقابل مصاحبهکننده پررنگ است.
مثلاً در کتاب خاطرات مردان انقلاب، مصاحبهکننده محو است و یادمان میرود که سؤالکننده کیست؟ یک سؤال کوتاه میکند و چند صفحه توضیح میدهد. ما اصراری نداریم که بگوییم مورخ کیست؟ مصاحبهکننده یا مصاحبهشونده؟ میگوییم منشأ تولید سند دوگانه است ولی نقش یکی در برخی مواقع پررنگتر است.
ممکن است منشأ تولید سند مصاحبهشونده، پرسشگر، ضبط کننده یا فرد به سؤال درآورنده باشد. اصلاً گاهی روش به سخن درآوردن مصاحبهشونده این است که نزد او آهی بکشید یا حرف خلافی بزنید که ناچار شود حرف بزند یا خاطرهای بگوید تا مطلب خلاف را رد کند. در اینجا نیز روش من روش علمی دقیق سنجیده نیست؛ بنابراین در این تعریف ساده حرف ما این است که هر دو منشأ هستند. روش تولید سند تاریخی از دادههای شفاهی که منبعش یک فرد دیگر است و روند تولید را که مصاحبهکننده مدیریت میکند.
سؤال: اگر فاصله زمانی ما با دنیا در نگاه به یک علم زیاد باشد آیا میتوانیم تعریف خودمان را مطرح کنیم؟
امکانش هست ولی در آنجا فضای مفاهمه ایجاد نمیکند هرچند گاهی اوقات چنین کاری را انجام میدهیم و با توجه به اینکه تنها خودمان میفهمیم چه میگوییم زحمتمان هدر میرود؛ مثلاً توسعه نزد غربیها مفاهیمی دارد که برخی از آنها ازجمله توسعه دادن در زندگی مادی که فقط در اقتصاد تدریس میشود را ما قبول نداریم و ما بجایش حیات طیبه میگوییم؛ اما آنها معنای حیات طیبه را متوجه نمیشوند و فضای مفاهمه ایجاد نمیشود و ناچاریم عقبنشینی کنیم و به شکلی بگوییم که آنها نیز سخن ما را بفهمند. اوایل میگفتیم توسعه، بعدها گفتیم توسعه اسلامی و درنهایت گفتیم الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت. در اینجا داریم از حرفهای آنها فاصله میگیریم و به حرفهای خودمان نزدیک میشویم و یک فضای مفاهمه ایجاد میکنیم. اگر توانستیم متن و محتوا تولید کردیم بهگونهای که حرف ما را بفهمند این فضای مفاهمه ایجاد میشود. اوایل میگفتیم علم اقتصاد اسلامی که متوجه نمیشدند و بعد گفتیم مطالعات علم اقتصاد اسلامی. به این خاطر شخصاً اصرار دارم که فضای مفاهمه را نباید به هم زد. در فلسفه تاریخ نیز اصرار دارم که تعابیر را نباید طوری بکار برد که فهمیده نشود تا اینکه بجایی برسیم و بتوانیم فضاسازی کنیم. ولی در آنجایی که فاصله کم است میتوانیم این کار را انجام دهیم.
سؤال: آیا شما هرکدام از مصاحبهکننده و مصاحبهشونده را مورخ میدانید؟
اینطور نمیگویند که هر دو مورخ باشد. حدود دوازده ملاحظه را در نظر خواهیم گرفت؛ اما هر دو در تولید نقش دارند که گاه نقش مصاحبهکننده پررنگتر است و گاهی نقش مصاحبهشونده. نقش دوگانه دارند و هرکدام ممکن است نقش پررنگتری نسبت به دیگری دارند. حرف من این است قاعده درست نکنیم. گاهی یک سؤال ساده هم میپرسید فرد شروع به صحبت کردن میکند و از همه خاطرات میگوید و گاهی نیز جواب سؤال شما را نمیدهد ولی حرفهای زیادی در این میانه تولیدشده است. اینجا نقش مصاحبهشونده بسیار پررنگتر است.
سؤال: آیا حرف مصاحبهشونده باید مستند باشد؟ مثلاً خانمی میگفت از خانه ما که در اوایل انقلاب خانه تیمی بوده است گزارشهایی بیان میشود که من که خودم در متن جریان بودم میدانم دروغ است. در این مورد که فردی در ماشین نشسته است و دل پری دارد و حرفهای او را ضبط میکنم آیا این میتواند سند باشد؟
حتماً میتواند باشد ولی با چند نکته. اصرار دارم در این قسمت در محدوده تعریف حرف بزنیم. در اینجا اگر موضوع بحث من مثلاً شایعات مربوط به اوایل پیروزی انقلاب باشد میتواند سند خوبی باشد برای اینکه چنین حرفی دروغ است. مطلب دوم اینکه ما یک سند را بهصورت کامل صد در صد نمره درست یا غلط نمیدهیم. ممکن است یک جمله درست باشد و یک قسمتش غلط باشد. این سند که من تولید کردم در مقام سنجش اطلاعات در کنار ده سند دیگر قرار میگیرد و مؤید اسناد جدیتر یا تضعیفکننده آن میشود؛ اما اینطور نیست که به هرکسی که دلش پر است برسم و خاطره او را ضبط کنم. مصاحبهکننده باید هدفی را تعقیب کند. حرف من این است که هدف را مضیق نکنیم و مثلاً بگوید من میخواهم روی پیروزی انقلاب اسلامی کارکنم. شاید دغدغه مصاحبهکننده هرکدام از این موارد همچون پیروزی انقلاب، جنگ و وضعیت کشور پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و وضعیت روحانیون باشد و نمیدانم این جمله چه زمانی به درد من میخورد. این موجب نمیشود که سند تولید نکنم. ممکن است فردی باشد که بهزودی از بین میرود و فرصت تولید سند از دست برود. برای نمونه در تهران یک دندانپزشکی بود که مراجعه میکردم. خانمی بود که همسرش سرهنگ بازنشسته دوران شاه بود و بعد از بازنشستگی کار منشیگری او را انجام میداد. او بهشدت شاهدوست بود و از ما میترسید ولی کم کم شروع به صحبت کردن کرد. چیزهایی در شجاعت شاه تعریف میکرد که بسیار عجیب بود؛ مثلاً میگفت یکبار به کرمانشاه رفته بودم غاری بود همه میترسیدند در آن وارد شوند و شاه گفت: همه کنار بروند تا خودم داخل غار شوم و تنها وارد آنجا شد. این را سند شجاعت شاه می دانست. خیلی به او اصرار میکردم که خاطراتت را بگو و اگر کسی هم نیست، خودت ضبط کن. الزاماً همه آن چیزی که میگوید نمیتواند درست باشد؛ اما این سند است و اینجا فرصت را مغتنم بشمارم و حتی ممکن است به کار بنده نیاید ولی یک جایی در این کشور که بر روی عصر پهلوی تحقیق میکنند به این سند نیاز داشته باشند. طبق خیلی از تعاریف این مطلب از دایره تاریخ شفاهی خارج میشود ولی طبق تعریف ما داخل در این دایره است.
سؤال: آیا می توان کارهایی مانند ابومخنف را میتوان تاریخ شفاهی دانست؟
خیر، در تعریف ما کنشگر یا شاهد باید زنده باشد. ازاینجهت که دادههای شفاهی را تبدیل به دادههای کتبی کردند شاید نزدیک باشد ولی این فرایند بسیار مهم است و در یک دورهای فرایند تبدیل سند شفاهی به سند کتبی را داشتهایم ولی اقتضائات آن فرق میکند. اینجا در سند شفاهی نود درصد فنآوری دخالت دارد ضمن اینکه میتوان یادداشت کرد ولی عمدتاً اینطوری نیست. تاریخ شفاهی از زمانی باب شد که دستگاه ضبط اختراع شد.
ما بر این اساس قبول داریم که خاطره با تاریخ شفاهی متفاوت است ولی گونهای از خاطره گویی میتواند از مصادیق تاریخ شفاهی باشد. به یک معنا بین خاطره و تاریخ شفاهی قائل به عام و خاص من وجه هستیم. فرق خاطره با تاریخ شفاهی در این است که در خاطره، یک پرسشگر به معنای وسیع کلمه، دیگری را در قالب پرسش تحریک میکند، گاهی با گزاره اخباری شروع میشود، گاهی آه میکشد و گاهی عکس نشان او میدهد.
زمانی که آیتالله مهدوی کنی زنده بودند بسیار به ایشان برای مصاحبه و ضبط خاطرات ایشان از دوران مبارزه مراجعه میشد. ایشان میگفت که حوصله ندارم که بنشینم و خاطره بگویم ولی ممکن است زمانی که در خانه نشستم و خاطرهای به یاد آوردم آن را مینویسم. هرکسی نزد ایشان میرفت و سؤالی میکرد در کنار پاسخ نکاتی از علمای گذشته و جریاناتی که اتفاق افتاده بود نیز مطرح می کردند این یکی از نمونه هایی است که سند تولید میشود.
فرق خاطره و تاریخ شفاهی در این است که در خاطره پرسشگر وجود ندارد ولی اگر پرسشگر باشد تاریخ شفاهی است. پس مطلق خاطرهها تاریخ شفاهی نیست. ممکن است خودش بنویسد یا ضبط کند که این، تاریخ شفاهی نیست ولی اگر کسی او را به حرف درآورد و مدیریت کند و تبدیل به سند کند و نگهداری کند خاطره است ولی میتواند بهعنوان تاریخ شفاهی بهحساب بیاید.
سؤال: تاریخ شفاهی به این صورت، تا چه زمانی میتواند ادامه پیدا کند؟
میتواند شفاهی بماند و به همان صورت شفاهی ارجاع داده شود. بههرحال نقطه آغاز، شفاهی است ولی میتواند بعداً تبدیل به سند و مکتوب شود. البته خروجیاش الزاماً شفاهی نیست.
سؤال: ممکن است برخی مطالبی که بهصورت شفاهی مطرح میشود شایعه باشد و ما حجم زیادی از این اطلاعات را گردآوری کردهایم بدون اینکه آنها را سنجش کنیم دراینجا ما دچار یک مشکل میشویم. تعریف حضرتعالی این مورد را در برنمیگیرد که این کار موجب تحریف تاریخ نشود.
این اشکال عیناً به تاریخ کتبی هم برمیگردد. از این نظر هیچ تفاوتی میان سند شفاهی و کتبی وجود ندارد و هر دو به یکمیزان نیازمند سنجش و راستی آزمایی هستند. سند زیاد باشد قدرت مانور و ابتکار و سنجش شما بالا میرود و این مزیت است. انگار پیشفرض شما این است که سند شفاهی باشد دروغ است درحالیکه اینگونه نیست. تمام ضوابط تاریخ کتبی در اینجا نیز وجود دارد. من از شما سؤال میکنم که در تاریخ کتبی از چه سنجههایی استفاده میکنید؟ پاسخ شما هر چه باشد همان را ما در تاریخ شفاهی نیز بکار میبریم و تنها تفاوت در شفاهی و کتبی بودن آنها است. تفاوت در چیستی آن نیست؛ چیستی آن تاریخ است. طبیعی است که در این زمینه روایتهای مختلفی ممکن است وجود داشته باشد؛ مثلاً هماکنون در مورد پایان جنگ تحمیلی دو روایت متفاوت بر اساس تاریخ شفاهی وجود دارد. برای پیروزی انقلاب بهکرات پیشآمده است فلان موضوع مورد اختلاف گروههای مختلف بوده است. درهرصورت معیار ارزیابی مهم است که همان معیارهای تاریخ کتبی را در اینجا نیز بکار میبریم.
در اینجا هدف نهایی من این است که بابی در جهت تاریخ شفاهی حوزههای علمیه باز شود. اینها مقدمات آن بحث است. این بحثها با آن جهتگیری است. آنچه موردنظر بنده است این موضوع است.
زمینههای پیدایش تاریخ شفاهی
این سؤال مطرح میشود که تاریخ شفاهی چگونه پیدا شد؟
این متأثر از دو نکته بود:
سختافزاری: پیشرفت فنآوری
نرمافزاری: تغییر رویکرد نگاه تاریخی به تاریخ اجتماعی
این دو زمینه سبب شد که تاریخ شفاهی مطرح شود و بهسرعت رشد کند. سرعت چشمگیر تاریخ شفاهی مربوط به بیست سال اخیر در جهان و کشور ما است.
کلمه فنآوری واضح است. وقتی دستگاه ضبط آمد این ایده به وجود آمد که سخنان را ضبط کنند. فنآوری به طرز شگفتآوری گسترده شده است و امکان تولید و انتقال اطلاعات فراهم آمده است به رشد تاریخ شفاهی کمک کرده است.
در قسمت دوم که تغییر رویکرد است تاریخنگاری سنتی ما شرقیها همیشه تاریخنگاری اجتماعی داشته است. اگر تاریخ مسعودی را نگاه کنید مشحون از مطالب ریزودرشت است. ساختار را قبول دارم که بر اساس حاکمان طراحی میشده است. در کتابهای جغرافیایی اغلب جغرافیای انسانی است. وقتیکه صاحب معجم البلدان درباره شهرها حرف میزند درباره مردم آن شهر اظهارنظر میکند. دیگر جغرافیدانان نیز همینگونه هستند؛ مثلاً مردمان فلان شهر به فلان صفت متصف هستند. از آدابورسوم مردم حرف میزنند. نگاه تاریخی ما اجتماعیتر است ولی بهر حال قاعده، بر اساس تکیهبر حاکمان است.
در غرب و اروپا بیشتر اینطور بود تا اینکه مکتب آنال در دهه دوم قرن بیستم پیدا شد که تحولی ایجاد کردند که نگاه از قلهها را به کف و کوهپایه سوق دادند. بعد از جنگ جهانی دوم اولین مراحل که منجر به تاریخ شفاهی شد مصاحبهای بود که روان شناسان با سربازان انجام میدادند. رفتند سراغ اینها و رفتهرفته سند تولید شد تا سال 1968 میلادی که رفتهرفته این نگاه ایجاد شد و دانشگاه کلمبیا رشته دانشگاهیاش را ایجاد کرد. این نگاه که یک تاریخ فقط تاریخ حاکمان و دولتمردان نیست؛ تاریخ زندگی مردم هم هست و باید به تودهها نیز نگریست این نکته سبب شد که تاریخ اجتماعی مورد اقبال قرار بگیرد.
یک قسمت این بود که در تاریخ شفاهی این امکان وجود داشت که از قشر وسیعی از زنان کارگران بیسوادان و اقشار فرودست جامعه بهعنوان منبع تولید خبر و گزارش تاریخی استفاده کرد. این یک معنیاش این بود که منبع تولید خبر تاریخی که پیشازاین فقط مورخان بودند، اکنون با یک تدبیر ساده تبدیل به بخشهای قابلتوجهی از تودههای مردم شد. تودههای مردم نیز منشأ تولید سند تاریخی شدند. مردم به صحنه میآمدند. با اقشار مختلف مصاحبه میشد و اظهارنظر میکردند و انگیزه داشتند که با آنها مصاحبه شود. این یک بعد تغییر نگرش بود که بر تاریخ شفاهی اثر گذاشت.
یک بعد دیگری این بود که تابوی مورخ رسمی شکسته شد و یک مورد دیگرش مشارکت بود. این مشارکت جمعی منهای آن جنبهاش که از انحصار درمیآید روح مشارکت در تولید تاریخ است. تغییر رویکرد به تاریخ اجتماعی زمینه مشارکت عمومی برای تولید سند را ایجاد کرد. در آن قسمت اول یک نوع مقاومت و موضعگیری مدنظرم بود. در اینجا موضعگیری منفی نیست بلکه مشارکت برای تولید سند تاریخی است.
یک بعد دیگرش این بود که در تاریخنگاری رسمی همانگونه که همه شاهد هستیم یک مورخ رسمی بر کلیات تکیه میکند و تا یک حدی از کل پایین میآید و به مسائل خرد میپردازد. کمتر مورخی است که بتواند ریز مطالب را بتواند بیان کند. حداکثر هم که بیان کند از یک سطحی فراتر نمیرود. یک تاریخ در سطح و آشکار داریم و یک تاریخ نیز لایههای زیرین دارد. یک قسمت لایههای زیرین داریم. مثل کشتی که در آب حرکت میکند ولی این کشتی صورتی در زیر در آب دارد که مهم است و حرکت قسمت بالای کشتی بدون اتکا به قسمت پایین کشتی غیرممکن است. تحولات اجتماعی و سیاسی در جوامع بشری مبتنی بر تودههای مردم است و تاریخ شفاهی به ما اجازه داد و این امکان را فراهم کرد که سهم لایههای زیرین هم در رویدادهای تاریخی دیده شود. جزئیاتی بیان شود که به فهم کلیات کمک میکند. اگر اینها نباشد کلی را نمیفهمیم.
در خاطرات ایام انقلاب میخوانیم که مشهد با انقلاب همراهی کرد. اگر کسی در خاطراتش بگوید که ما از این فرد با این واسطه اطلاعیه گرفتیم و هنگام سالتحویل رفتیم بالای حرم و این اطلاعیهها را از بالا پخش کردیم روشنتر میشود که مشهد چگونه وارد صحنه شد. خدا رحمت کند مهدی شمسالدین عالم لبنانی که جانشین امام موسی صدر در مجلس اعلای شیعیان لبنان بود میگفت اگر امام خمینی هیچ معجزهای نداشت جز این معجزه که مشهدیها را انقلابی کرد برایش کافی بود. اینکه چه شد مشهد انقلابی شد را در خاطرات ریز میتوان فهمید.
در حوزههای علمیه در سال 42 میدانیم مأموران رژیم در فیضیه ریختند و طلبهها را از بالای حجرهها پرت کردند. اینکه چه شد و بر این طلبهها چه گذشت؟ هیچ نمیدانیم و تنها کلیتی را میدانیم؛ اما واقعاً یک فیلم بوده است که تنها یک عکس آن را گرفتهاید. چه گذشت؟ طلبهها در آن مدرسه چه میکردند؟ همه انقلابی بودند؟ چقدر پرسش میتوان مطرح کرد؟ ولی اگر یک نفر را پیدا کنیم بخشی از آنها مشخص میشود. اینها لایههای تحولات بزرگ است. تحولات بزرگ جز بر گرده تحولات خرد صورت نمیگیرد. قلهها حتماً دامنه و کوهپایه دارند و شناخت یک قله رهین این است که بدانید در کوهپایه چه میگذرد. این نتیجه تغییر نگرش تاریخ سنتی بود و تاریخ شفاهی بهسرعت این امکان را برای ما فراهم کرد تا از این فرصت استفاده کنیم تا تاریخ را بیشتر و بهتر بشناسیم.
پس این دو زمینه فنآوری و تغییر نگاه از تاریخ سنتی به اجتماعی سبب شد که تاریخ شفاهی شکل بگیرد و چون هر چه میگذرد اهمیت تاریخ شفاهی بیشتر نمایان میشود، و به سمت مطالعات بینرشتهای سوق پیدا میکند؛ یعنی تاریخ شفاهی موضوعات مختلف پیدا میکند مانند تاریخ شفاهی صنعت ایران، تاریخ شفاهی کفش در ایران و تاریخ شفاهی بیمه ایران. تاریخ را با یک حیطهای از شئون اجتماعی میگیرند.
سؤال: تاریخ شفاهی و خاطره در محتوا نیز با هم تفاوت دارند؟
اگر تعاریف مضیق موجود را بپذیریم که تاریخ شفاهی یک حیطهای از قبل تعیینشده مشخص داشته باشد و مثلاً بخواهیم نقش روحانیان محلی را در انقلاب بررسی کنم جهت خاص دارد ولی اینطور که عرض کردم که ما این جهت خاص را نداریم زندگی شخصی افراد ذاتاً میتواند موضوع باشد.
زندگی شخصی افراد ربطی به تاریخ شفاهی میتواند نداشته باشد ولی به نظر ما در زندگی شخصی افراد به دلیل اینکه در خاطرات شخصی وجوه انسانشناختی و جهان شناختی که به جنبههای زندگی مردم میپردازد بسیار مهم است. حتی اگر این چهره، حاکم یک جایی باشد. اگر شاه خاطرات شخصی خودش را می خواهد مطرح کند مثلاً اینکه در آشپزخانهاش چه میگذشته است؟ میتوان غذای خوب در آن زمان را فهمید. یا یک پادشاه گیاه موردنیاز خودش را از فلان مزرعه میآورده است. وجوه مردم شناختی و فرهنگ شناختی و مرتبط با جنبههای اجتماعی در زندگی بزرگان غیر مردمی نیز بسیار زیاد است؛ به این خاطر در خاطره محتوا هم هرچه باشد اغلب دادههای خیلی خوبی برای تاریخ شفاهی دارد و از این نظر، از جهت محتوا قائل به فرق نیستیم.