پاسخ ارائه شده به سؤالِ یک پرسشگر با مشخصات خاص است. در صورتی که سؤال یا ابهامی برای شما ایجاد شده از طریق درگاه های پاسخگویی پیگیری فرمائید.
امام علاوه بر علم عادي كه براي نوع بشر قابل تحصيل است، از علم لدني و خدادادي (علم غيب) نيز بهره‏مند است. امام (ع) به حسب علو رتبه وجودي‏اش با لطف و اذن الهي ...

پرسش: آیا امامان مي دانستند كه چه سرنوشتي دارند كه مانند يك روبات از قبل برنامه ريزي شده عمل كرده اند؟...مي شود در اين مورد براي من توضيح مفصل تري ارايه كنيد... 

با عرض سلام و تشکر از ارتباط تان با اين مرکز) اين اشكال از چند جهت وارد نيست.
اولاً‌از جهت عدم آگاهي از نوع معرفت و علم امام .
دوم از جهت عدم اطلاع درست از منشأ علم امام .
سوم از جهت عدم دخالت عنصر اختيار و اراده در اين تعريف(آمده در سوال) از علم انساني.
اما در پاسخ به سوال مي گوييم:
امامان از دو علم برخورد بودند.
علمي و دانشي كه خود تحصيل كرده اند.
علم و دانشي كه به جهت شايستگي مقام شان به‌آن ها تفويض مي شد.
در مورد عادي مربوط به خود از علم عادي بهره مند مي شدند و طبق آن عمل مي كردند. در رفتار با مردم، در معاملات، در قضاوت ها و... طبق علم عادي عمل مي كردند. اما علم الهي آن ها و علم غيب، علم شأني بود، يعني هر گاه اراده كنند و بخواهند كه چيزي را بدانند ؛خداوند سبحان آنان را عالم و آگاه خواهد كرد:
«اذا اراد الامام ان يعلم شيئا اعلمه الله ذالك ؛هر گاه امام اراده كند كه چيزي را بداند، خداوند او را آگاه خواهد كرد»(1)
در اين موضوع روايات بسياري در کافي وارد شده ، باب مستقلي نيز براي آن وجود دارد که بيش تر روايات بيانگر همين مسئله اند.
علم غيب امام (ع) شأني است ،نه فعلي. بر اساس همين نكته ممكن است نسبت به نحوه شهادت، يا سرنوشت آينده خود علم فعلي نداشته‏اند ،چون اراده نكرده‏اند كه بدانند.(2) در واقع آنان مطيع خواست الهي هستند . خواست الهي آن است که اينان در چنين اموري علم غيب را اراده نکنند.
آنان در مورد سرنوشت خود طبق علم عادي عمل مي كردند.
توضيح مفصل پاسخ از نظر علامه و با عبارات فني و تخصصي چنين است:
نكته اصلي در اين پاسخ شناخت چگونگي علم غيب امام (ع) است كه متوقف بر ذكر چند مقدمه است:
ا) قضا و قدر الهي:
قدر به معناي حد و اندازه است . مقصود از قدر الهي اين است كه خداوند براي هر پديده و مخلوقي خصوصيات وجودي خاصي قرار داده است . تحت تأثير علت خاصي آن را موجود مي‏گرداند. يعني پديد آمدن يك شي‏ء از علت خاص و نيز داشتن اوصاف و ويژگي‏هاي وجودي خاص، قدر آن شي‏ء است. حد و اندازه وجودي آن شي‏ء است كه خداوند براي آن قرار داده است. تقدير الهي همان نظام علت و معلولي حاكم بر جهان هستي است كه هر پديده‏اي معلول علت خاصي است . قهرا اوصاف و خصوصيات وجودي‏اش نيز متناسب و بر آمده از همان علت است.
قضا به معناي قطعي كردن، فيصله دادن و به انجام رساندن كار است . مقصود از قضاي الهي اين است كه خداوند به هر پديده‏اي پس از تحقق علت تامه‏اش ضرورت وجود را اعطا كرده. تحقق حتمي معلول، به دنبال تحقق علت تامه، قضاي الهي است. قضا و قدر الهي در حقيقت از شئون خلق و ايجاد خداوند است و مي‏توان آن را به صفت خالقيت برگرداند.
ب) علم الهي:
علم الهي به قضا و قدر پديده‏هاي عالم هستي تعلق مي‏گيرد. خداوند از ازل عالم است به اين كه چه پديده‏اي با چه اوصاف و ويژگي‏هايي تحت تأثير علت تامه‏ اش موجود است . علم خداوند به پديده‏هاي هستي علم با واسطه يعني علم به صورت آن‏ها نيست بلكه خود پديده‏ها با تمام وجودشان نزد او حاضرند.
بنابراين علم خداوند تعلق مي‏گيرد به حقايق عالم هستي ،همان گونه كه در متن واقع موجودند. علم خداوند علم حضوري به واقع عيني است. از سوي ديگر چون در مرتبه وجودي خداوند زمان و مكان معني ندارد ،علم او به پديده‏هاي عالم هستي در بستر زمان نيست ،بلكه گذشته و حال و آينده به صورت يك پارچه نزد او حاضر است اما براي ما كه موجودات زماني و محصور به زمان هستيم و تحقق عيني حوادث و پديده‏ها را از دريچه زمان مي‏نگريم، در گذشته نبوده و در آينده موجود خواهد شد .بنابراين علم خداوند به مخلوقات خويش بدين معناست كه:
حقايق و حوادث هستي، همراه با بستر زماني شان (گذشته و حال و آينده) به صورت يك جا نزد خداوند حاضرند. به همين جهت اين علم خداوند تأثيري در حوادث عالم ندارد و موجب تغيير آن ها نمي‏تواند باشد ،چون علم خداوند علم به متن واقع و حضور عين واقع نزد خداست؛ يعني علم خداوند تعلق مي‏گيرد به مخلوقات و پديده‏هاي هستي، به همان صورت كه در متن واقع موجودند.
علم خداوند به افعال اختياري انسان نيز بر همين منوال است. افعال اختياري انسان نيز يكي از پديده‏هاي عالم هستي است كه بر اساس نظام علت و معلولي كه حاكم بر جهان هستي، تحت تأثير علت تامه‏اش محقق مي‏شود. يكي از اجزاي علت تامه افعال انسان، اراده است. علم خداوند به قضا و قدر افعال اختياري انسان تعلق مي‏گيرد . به همين جهت موجب جبر نيست ؛يعني خداوند از ازل به افعالي كه بر اساس اراده و اختيار انسان از او صادر مي‏شود ،علم دارد. ،علم الهي تعلق مي‏گيرد به اين واقعيات عيني ،همان گونه كه در خارج موجودند . به همين جهت اين علم موجب تغيير واقع عيني (تحقق فعل اختياري به دنبال تحقق علت تامه‏اش) نمي‏شود.
ج) علم امام:
امام علاوه بر علم عادي كه براي نوع بشر قابل تحصيل است، از علم لدني و خدادادي (علم غيب) نيز بهره‏مند است. امام (ع) به حسب علو رتبه وجودي‏اش با لطف و اذن الهي به سرچشمه علم الهي متصل مي‏شود و از حقايق حوادث عالم همان گونه كه در متن واقع هستند، آگاه مي‏شود ؛يعني علم غيب امام از سنخ علم الهي و اتصال به منبع علم الهي است .
همان گونه كه در علم الهي بيان شد، اين علم علم به واقع عيني است و معني ندارد كه منشأ تغيير در حوادث عالم باشد. بر اساس علم غيب حقايق حوادث عالم از جمله افعال اختياري خود امام همراه با علت تامه‏اش كه علم عادي واراده از اجزاء اين علت است، نزد امام حاضر است. اين حضور، حضور بي‏واسطه‏ي عين معلوم و واقع عيني نزد امام است.
بر اين اساس، امام حقيقت افعال اختياري خود را، مانند خوردن ميوه مسموم يا ضربت خوردن به دنبال حركت به مسجد كوفه، از منظري بالاتر كه همان منظر علم الهي است، مي‏نگرد. به همين جهت از آن‏جا كه علم غيب امام از سنخ علم الهي است، تأثيري در حوادث عالم ندارد .به همين علت، اين علم براي امام تكليف آور نيست چون علمي موجب تكليف است كه مكلف بتواند بر اساس آن علم، منشأ تغيير و تأثير باشد.
علاوه بر اين، وقتي امام با لطف و اذن الهي به مرتبه اعلاي كمال و علو وجودي مي‏رسد و با منبع علم الهي تماس پيدا مي‏كند، در اوج مقام فناي در ذات الهي است. او در اين مقام خود نمي‏بيند و خود نمي‏پسندد، فقط خدا را مي‏بيند و تنها مشيت الهي را مي‏پسندد. خواسته‏اي غير از خواست و مشيت الهي ندارد. در اين مقام وقتي اراده و مشيت الهي را (بر اساس نظام علت و معلولي و قضاو قدر) در تحقق حوادث و پديده‏هاي هستي به دنبال علت تامه شان مي‏يابد ،خواسته‏اي بر خلاف آن ندارد. «پسندد آنچه را جانان پسندد» به همين جهت تلاش براي تغيير اين حوادث، از جمله شهادت خود، با قطع نظر از اين كه تأثيري ندارد، با مقام فنا و رضا و حب لقاء الله نيز سازگار نيست.
در زمينه اين پاسخ مي‏توانيد به آثار زير مراجعه كنيد:
1- الميزان، ج 18، ص 192، ج 13، ص 74 و 72، ج 19، ص 92، ج 12، ص 144، ج 4، ص 28.
2- معنويت تشيع، علامه طباطبايي، مقاله علم امام، ص 215.
3- در محضر علامه طباطبايي، محمد حسين رشاد، ص 121.
پي ‏نوشت‏‌ها:
1. همان، باب ان الائمه اذا شاؤوا ان يعلموا، علموا؛ بحارالانوار، ج 26، ص 56، حديث 117 و 611.
2. محمدرضا مظفر، علم امام، ترجمه و مقدمه علي شيرواني، ص 73،
علامه مظفر اين پاسخ را به عنوان يك احتمال ذكر مي‏كند ،ولي آن را نمي‏پذيرد.