‏آیة الله جعفر سبحانى
آفرینش انسان، با میل به خوبیها، و انزجار از بدیها، به هم آمیخته، و انسان فارغ از هر نوع آموزش و فرهنگ، زیبایى و زشتى انجام امورى را درک مى‏نماید، مثلا از درون احساس مى‏کند که: راستى و درستى، وفا به پیمان، و اداى امانت، و پاسخ نیکى به نیکى، خوب و پسندیده است، همچنان که احساس مى‏کند که هر نوع کارى بر خلاف این‏ها، یعنى دروغ‏گویى، نادرستى، پیمان شکنى، خیانت‏به امانت و پاسخ نیکى به بدى دادن، زشت و ناپسند است; و در این شناخت و داورى، به معلم و آموزگارى نیازمند نبوده بلکه ملاحظه‏ى خود موضوع در قضاوت به نیکى و یا بدى کافى است، و اگر هم در موردى شک و تردید رخ دهد، با ارایه‏ى مورد شک بر اصول روشن از اخلاق، تردید برطرف مى‏شود.
کار خرد در مورد عقل عملى، همان کار خرد در مورد عقل نظرى است، اگر مسایل پیچیده عقل نظرى را از طریق بدیهیات آن، حل و فصل مى‏نماید، در مورد عقل عملى نیز همین قانون حاکم مى‏باشد.
کتاب آسمانى، قرآن مجید در آیاتى، بر آفرینشى بودن این نوع احساس، اشاره مى‏کند، و ما برخى از آیات را در این جا به طور گذرا یادآور مى‏شویم:
قرآن در دو مورد به هدایت تکوینى موجودات اشاره مى‏کند و مى‏فرماید:
1. «...ربنا الذى اعطى کل شى‏ء خلقه ثم هدى‏» (طه/50) .
«پروردگار ما کسى است که به هر موجودى آنچه که در خور شان او بود، داده سپس رهبریش کرده است‏» .
2. «الذى خلق فسوى والذى قدرفهدى‏» (اعلى/32) .
«خداوندى که آفرید و به تکمیل آن پرداخت وکسى که تقدیر کرد، وهدایت نمود» .
هدایت وارد در این دو آیه، همه موجودات جهان را در برمى‏گیرد، و واژه‏ى «رهبرى‏» حاکى از وجود هدف در آفرینش آنها است، در این صورت، هدایت تکوینى در مورد انسان، معنى وسیع و گسترده‏اى از هدایت در مورد گیاهان وجانداران خواهد داشت، مفاد هدایت تکوینى در غیر انسان در هدایت‏به شیوه زندگى خلاصه مى‏شود، و با پیشرفت علوم زمینه‏هاى شناخت این نوع هدایت آشکارتر مى‏شود، ولى هدایت تکوینى در مورد انسان به خاطر بالا بودن هدف خلقت، شامل هدایت‏هاى معنوى و شناخت فضایل و رذایل نیز مى‏گردد.
آیات دیگرى گواهى مى‏دهند که هدایت تکوینى در مورد انسان، فراتر از هدایت‏به شیوه زندگى مادى است مانند:
3. «ونفس وما سواها فالهمها فجورها وتقواها» (شمس/87) .
«سوگند به نفس انسانى و کسى که به تکمیل آن پرداخت، گناه و تقوا را به او الهام کرد» .
4. «الم نجعل له عینین ولسانا وشفتین وهدیناه النجدین‏» (بلد/108) .
«آیا براى او دو چشم و زبان و دو لب قرار ندادیم و او را به دو راه (خیر و شر) هدایت ننمودیم‏» .
5. «من نطفة خلقه فقدره ثم السبیل یسره‏» (عبس/2019) .
«از نطفه ناچیزى او را آفرید، سپس اندازه‏گیرى کرد، وموزون ساخت‏سپس راه را براى او آسان نمود» .
از این سه آیه استفاده مى‏شود: انسان از درون، زشتیها و زیبایى کارهاى خود و دیگران را درک مى‏کند و آنچنان نیست، خیر و شر نشناسد و یا راه کمال را از کژ راه تمیز ندهد.
از این بیان نتیجه مى‏گیریم: شالوده‏ى اخلاق در آفرینش ما وجود دارد، اکنون ببینیم رابطه‏ى دین با این شالوده چگونه است.
رابطه‏ى دین با اخلاق در صورتى روشن مى‏گردد که از شیوه‏ى کار دین در باره اخلاق آگاه گردیم، از بررسى آیات و روایات به روشنى استفاده مى‏شود که دین در مورد فضایل اخلاقى چهار نوع نقش مؤثر دارد:
1. پرورش فضایل و احیاى کرامت انسانى.
2. تعدیل غرایز سرکش و رهبرى آن.
3. پشتوانه‏ى اجرایى براى تحقق بخشیدن به ارزش‏ها.
4. منبع کشف برخى از ارزشهاى اخلاقى.
اینک درباره‏ى هر چهار تاثیرگذارى دین سخن مى‏گوییم.
الف. پرورش فضایل و احیاى کرامت
در مورد پرورش فضایل همین بس که با بیانى محکم و استوار، به عدل و داد، به راستى و درستى به حفظ عزت و کرامت نفس، احترام به حقوق، به انفاق و ایثار، و دیگر اصول اخلاقى دعوت کرده و از رذایل که همگى نقطه مقابل این صفات بارزند، باز داشته است، چه بیانى گویاتر از آیه‏اى که در آن، به سه نوع فضیلت فرمان داده و از سه نوع رذیلت‏بازداشته است.
«ان الله یامر بالعدل والاحسان وایتاء ذى‏القربى وینهى عن الفحشاء والمنکر والبغى یعظکم لعلکم تذکرون‏» (نحل/90) .
«خداوند به عدل، نیکى، و بخشش و به نزدیکان فرمان مى‏دهد و از فحشا (گناهان پنهانى) و منکر (گناهان آشکار) و بغى (تجاوز به حقوق دیگران) باز مى‏دارد، شما را اندرز مى‏دهد شاید متذکر شوید» .
در این آیه از شش اصل سخن گفته شده است: سه اصل نخست آن، از فضایل و باید به کار گرفته شود، و سه اصل دیگر، از مساوى و رذایل است که باید از آن دورى گردد، و قرآن با به کار بردن لفظ «یعظکم‏» به این نکته اشاره مى‏کند که این نوع دستورها، جنبه اندرزى دارد، و فکر و سخن جدیدى نیست‏بلکه شما آن را از درون احساس مى‏کنید چیزى که هست چه بسا، بر اثر غلبه خودخواهى، آنها را نادیده مى‏گیرید، ما مى‏گوییم تا به خاطر بیاورید.
امیر مؤمنان علیه السلام در یکى از سخنان خود، پیامبران را یاد آوران احکام فطرت، و بیدارگران خردهاى نهفته در درون خلقت، مى‏داند، تو گویى آنان در مسایل کلى عقیدتى و اخلاقى، نوآور نبوده بلکه بیشتر از روى احساس خفته انسان پرده برمى‏دارند، آنجا که مى‏فرماید:
«فبعث الله فیهم رسله، وواتر الیهم انبیائه، لیستادوهم میثاق فطرته ویذکروهم منسى نعمته و یحتجوا علیهم بالتبلیغ ویثیروا لهم دفائن العقول‏» . (1)
«خدا پیامبران را در میان آنان برانگیخت، و آنان را پى‏درپى فرستاد، تا عمل به پیمان فطرت را از آنان بطلبد، نعمت فراموش شده (توحید و اصول و اخلاق) به خاطر بیاورند و از راه تبلیغ با آنان گفتگو کنند و معقولات پنهان شده را بیرون آورند و به کار اندازند» .
بنابراین یکى از کارهاى مربوط به دین، پرورش فضایل و سجایاى نیک انسانى است، آن هم از طریق تذکر و اندرز، تا غبار غفلت را از چهره فطرت بیافشانند و شاخه‏هاى کج و معوج را از تنه درخت فطرت بزنند.
دین نه تنها به پرورش فضایل مى‏پردازد، بلکه از رشد صفات زشت و بد، جلوگیرى مى‏کند کافى است که در آیه یاد شده در زیر دقایقى بیندیشید آنجا که مى‏فرماید:
«یا ایها الذین آمنوا اجتنبوا کثیرا من الظن ان بعض الظن اثم ولا تجسسوا ولا یغتب بعضکم بعضا ایحب احدکم ان یاکل لحم اخیه میتا فکرهتموه و اتقوا الله ان الله تواب رحیم‏» . (حجرات/12) .
«اى افراد با ایمان، از بسیارى گمانها بپرهیزید، زیرا برخى از گمانها، گناه (و بى‏اساس) است در امور مردم کنجکاوى نکنید، و از یکدیگر غیبت منمایید، آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت‏برادر خود را در حالى که مرده است‏بخورد، حتما این کار را بد و ناپسند مى‏شمارید. (غیبت‏برادر مسلمان مانند چنین کار است) و از مخالفت‏خدا بپرهیزید، خداوند توبه پذیر و رحیم است‏» .
این آیه از رشد سه رذیله با دلیل و برهان باز مى‏دارد:
1. از بدبینى بپرهیزید، زیرا بسیارى از گمان‏ها اساس درست ندارند.
2. در اسرار مردم کنجکاوى مکنید.
3. پشت‏سر مردم بدگویى مکنید، زیرا فاش کردن اسرار پنهانى مردم از طریق سخن، بسان خوردن گوشت مرده است.
تنها در سوره‏اى که این در آن قرار دارد بخشى از اصول اخلاقى مطرح گردیده و از طریق نصیحت و اندرز، در پرورش آنها کوشش به عمل آمده است.
در سوره انعام (آیات 151 تا 153) از ده دستور اخلاقى سخن به میان آمده که ضامن سعادت انسان در زندگى اوست و شیوه پرورش صفات نیک و ریشه‏کن کردن، صفات بد را به خوبى مى‏آموزد که ما به نقل و ترجمه آنها مى‏پردازیم:
«قل تعالوا اتل ما حرم ربکم علیکم الا تشرکوا به شیئا وبالوالدین احسانا ولا تقتلوا اولادکم من املاق نحن نرزقکم وایاهم ولا تقربوا الفواحش ما ظهر منها وما بطن ولا تقتلوا النفس التى حرم الله الا بالحق ذلکم وصاکم به لعلکم تعقلون ولا تقربوا مال الیتیم الا بالتى هى احسن حتى یبلغ اشده واوفوا الکیل والمیزان بالقسط لا نکلف نفسا الا وسعها واذا قلتم فآعدلوا ولو کان‏ذا قربى وبعهد الله اوفوا ذلکم وصاکم به لعلکم تذکرون وان هذا صراطى مستقیما فآتبعوه ولا تتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله ذلکم وصاکم به لعلکم تتقون‏» .
«بگو بیایید آنچه را پروردگارتان بر شما حرام کرده است‏برایتان بخوانم:
1. چیزى را شریک خدا قرار ندهید.
2. به پدر و مادر نیکى کنید.
3. فرزندانتان را از ترس (فقر) مکشید ما شما و آنها را روزى مى‏دهیم.
4. نزدیک کارهاى زشت نروید چه آشکار وچه پنهان.
5. نفسى را که خدا محترم شمرده به قتل مرسانید، مگر به حق، این چیزى است که خداوند ما را به آن سفارش کرده تا درک کنید.
6. به مال یتیم جز به نحو احسن نزدیک نشوید تا به حد رشد برسد.
7. حق پیمانه و وزن را به عدالت ادا کنید.
8. هیچ کس را جز به اندازه توانایى تکلیف نمى‏کنیم.
9. هنگامى که سخن مى‏گویید هر چند درباره خویشاوندان، عدالت را رعایت کنید.
10. به عهد خدا وفا نمایید این چیزى است که خداوند شمارا به آن سفارش مى‏کند تا متذکر شوید.
این راه مستقیم من است از آن پیروى کنید و از راههاى مختلف و انحرافى پیروى منمایید که شما را از راه حق دور مى‏سازد، این چیزى است که خداوند شما را به آن سفارش مى‏کند تا پرهیزگار شوید» .
بخشى از امور وارد در این سه آیه را فضایل و بخش دیگر رذایل مى‏باشد و قرآن با بیان بلیغ خود، به پرورش قسمت نخست، و نابود ساختن قسمت دوم مى‏پردازد.
قرآن پیروى از دستورهایى که همگى در تمایلات علوى انسان و از بعد ملکوتى آن سرچشمه مى‏گیرد، پیروى از راه مستقیم خداوند معرفى مى‏کند و هر نوع انحرافى از آن را کژ راه مى‏شمارد و در پایان آیه نخست دستور تعقل «لعلکم تعقلون‏» و در آخر آیه دوم دستور یادآورى «لعلکم تذکرون‏» مى‏دهد و سرانجام به پرورش فضیلت نیک و زدودن ریشه رذایل همت مى‏گمارد.
ب. تعدیل غرایز سرکش
انسان با غرایز گوناگونى آفریده شده است غرایزى که با هم در تضاد و نزاع بوده و در عین حال هر یک در بقاى حیات نقش مؤثرى دارند.
«خودخواهى‏» در انسان که از آن به «حب ذات‏» تعبیر مى‏کنند، از غرایز حیاتى است که اصل وجود آنها ضرورى و طغیانشان بسیار خطرناک است. انسان براى حفظ خویشتن از دو نیروى غضب و شهوت بهره مى‏گیرد، و به مال و فرزند، عشق مى‏ورزد، و بر جاه و مقام بوسه مى‏زند، هر یک از این غرایز در بقاى انسان و ادامه زندگى، نقش مؤثرى دارد، انسان پیراسته از غضب، قوه دفاعى را از دست مى‏دهد و در نتیجه طعمه درندگان و درنده صفتان مى‏گردد، و همچنان که انسان پیراسته از شهوت، بقاى نسل را به خطر مى‏افکند، و یا رهیده از حب مال و فرزند، از کار و فعالیت دست مى‏کشد، جان خویش و فرزندان را در معرض خطر قرار مى‏دهد و همچنین است دیگر غرایز که اصل وجود آنها بسیار مفید و سودمند، ولى در صورت طغیان و سرکشى، زیانبار و ویرانگر مى‏باشند.
در حالى که انسان با این رشته از غرایز مجهز است، یک رشته تمایلات متعالى در او نهفته است که در تلطیف غرایز پیشین کاملا مؤثر مى‏باشد، جان او با عاطفه و مهر، عفت و پاکى، عدالت و دادگرى کرامت و ایثار، خمیر گردیده و در روح و روان او تمایلات و کششهاى ضد غرایز نخست پدید مى‏آورد.
نقش دین که بیانگر رابطه‏ى او با اخلاق هستیم، این است که غرایز متضاد و خواسته‏هاى درونى او به سوى کمال رهبرى مى‏کند به گونه‏اى که انسان از تمام خواسته‏هاى درونى به صورت زیبا بهره بگیرد، در حالى که نه سعادت او لطمه ببیند، و نه انسانیت او با خطر روبه‏رو شود.
بخش مهمى از دستورات اجتماعى آیین اسلام مربوط به موضوع رهبرى تمایلات درونى است که به برخى به صورت گذرا اشاره مى‏کنیم:
1. در اعمال غریزه‏ى خشم، دفاع از جان و مال را لازم دانسته وکشته شدن در این طریق را شهید نامیده و در عین حال خونریزى بى‏هدف و تعدى فراتر از حد لزوم را ممنوع اعلام کرده و مى‏فرماید:
«...فمن آعتدى علیکم فآعتدوا علیه بمثل‏ما آعتدى علیکم وآتقوا الله وآعلموا ان الله مع المتقین‏» (بقره/194) .
«اگر کسى بر شما تعدى کرد، به عنوان مجازات به همان اندازه بر او تعدى کنید و از زیاده روى در انتقام بپرهیزید خدا با پرهیزگاران است‏» .
2. اعمال غریزه جنسى، مایه بقاى انسان است، از این جهت در تعدیل این غریزه کوشیده است که اعمال آن از طریق زناشویى صورت بگیرد، و فرموده است: «النکاح سنتى ومن اعرض عن سنتى فلیس منى‏». (2)
«ازدواج از سنت‏هاى من است کسى که از سنت من روگردان گردید، از من نیست‏» .
و در نتیجه از دو چیز که نقطه مقابل آن است جلوگیرى نموده است:
الف) رهبانیت و عزب گرایى.
ب) زنا و روسپى‏گرى.
درباره انحراف نخست فرموده است: «لا رهبانیة فى الاسلام‏» ، و نیز کردار راهب و راهبه‏ها را، بدعتى در آیین مسیح اعلام نموده است و فرمود:
«...ورهبانیة ابتدعوها ما کتبناها علیهم...» (حدید/27) .
«تجردگرایى که از جانب خود ابداع کرده و ما بر آنها ننوشته بودیم‏» .
و در مورد انحراف دوم مى‏فرماید:
«ولا تقربوا الزنى انه کان فاحشة وساءسبیلا» (اسراء/32) .
«به زنا نزدیک نشوید، بسیار زشت و راه بدى است‏» .
3. علاقه به مال از نظر اسلام یک امر غریزى است و ریشه در وجود انسان دارد و در این مکتب، کار وکسب و فعالیت‏سالم پاداش بزرگ دارد وثروت حلالى که انسان پس از خود، به جاى گذارد، نام خیر دارد چنان که مى‏فرماید: «...ان ترک خیرا...» (بقره/180)، در عین حال از دنیا پرستى، و دنیاگرایى که ثروت از مسیر وسیله، بیرون رفته و به صورت هدف در آید، جلوگیرى کرده است، و دنیاخواهى را اساس هر کار خطا و زشت دانسته است چنان که مى‏فرماید: «حب الدنیا راس کل خطیئة‏» .
انسان وجامعه در حال رشد وحرکت در سایه تعدیل این غرایز به کمال مى‏رسد و اگر جامعه بشرى دچار فساد و بدبختى مى‏گردد، معلول طغیان این غرایز است.
مطالعه کتابهاى فقهى و اخلاقى وحدیثى در مسایل مربوط به اخلاق و غرایز نفسانى این حقیقت را کاملا روشن مى‏سازد.
ج) ضامن اجراى ارزشهاى اخلاقى
رابطه ى دین را با اخلاق از دو دیدگاه مى‏توان مطالعه و بررسى نمود:
1. نقش دین به معنى تکالیف و دستورات دینى، در مورد اصول اخلاقى.
2. نقش دین به معنى عقیده به ماوراى طبیعت و روز سزا.
تاثیر دین به معنى نخست، در پرورش اخلاقى و تعدیل غرایز خلاصه مى‏گردد و درباره هر دو سخن گفتیم.
اکنون موقع آن رسیده است که نقش دین به معنى اعتقاد به فراسوى ماده را در مورد اصول اخلاقى توضیح دهیم.
نقش دین در این مورد، در ضمانت اجرایى خلاصه مى‏گردد، زیرا اصول اخلاقى و تمام برنامه‏هاى تربیتى، در صورتى سازنده است که ضامن اجراى محکمى داشته باشد; زیرا در مواقع طغیان غرایز و طوفان شهوات و شعله‏ور گردیدن تمایلات نفسانى، وجدان و تربیت درهم شکسته مى‏شود، در این موارد قدرتى فزون‏تر از نیروى وجدان و تربیت لازم است، که انسان را در حد اعتدال نگاه دارد.
وجدان اخلاقى و سجایاى انسانى هر چند در مواردى انسان را از تعدى و فزون خواهى باز مى‏دارند، ولى هر دو عامل در برابر غرایز توفنده کاهى است در برابر سیل ویرانگر، زیرا در این شرایط چشم‏انداز زندگى آنچنان تاریک و غبار آلود مى‏گردد که چراغ خرد و وجدان بسیار کم فروغ مى‏شود.
برخى از معلمان اخلاق تصور مى‏کنند که تدریس اخلاق و آموزش ارزشها در آراستن جوان با فضیلت و پیراسته ساختن از رذیلت کافى است، در حالى که عمل آنان بسیار مقدس و در خور ستایش است و علم و آگاهى یکى از پایه‏هاى عمل به ارزشها است ولى باید توجه نمود فاصله علم و عمل بسیار زیاد است و آگاهى از وظیفه ملازم با عمل به آن نمى‏باشد و در برابر عوامل کوبنده‏ى داخل و تمایلات درونى، مقاوم نیست، بلکه در بسیارى از موارد، سرنوشت همین افراد را غرایز تند و حاد به دست گرفته و به نداى خیرخواهانه عقل و دانش گوش نمى‏دهد، و ما در مقال بعد، درباره اخلاق برپایه آگاهى و دانش که تز افلاطون و ارسطو است‏سخن خواهیم گفت.
اخلاق متکى به مذهب و اعتقاد به پاداش و کیفرهاى روز بازپسین، مجرى و پشتوانه اصول اخلاقى مى‏باشند. اعتقاد به خدایى که از درون و برون آگاه است، خدایى که در زمین و آسمان چیزى بر او پنهان نیست، خدایى که حکمران و داور روز بازپسین است در آن روز پرونده اعمال انسان که وسیله فرشتگان مصون از خطا و اشتباه نوشته شده، بازگشایى مى‏شود، حتى بر این نیز اکتفا نمى‏شود، بلکه صورت واقعى کردار انسان در برابر او مجسم مى‏گردد، یک چنین اعتقاد راسخ، بزرگ‏ترین پشتوانه اخلاق و طبیعى‏ترین ضامن اجراى اصول انسانى است.
قدرت ایمان به خدا و کیفرهاى روز پسین، گاهى به درجه‏اى مى‏رسد که انسان را در برابر گناه و آلودگى «بیمه‏» مى‏کند و انسان به صورت یک عنصر معصوم در مى‏آید.
ج. منبع کشف برخى از ارزشها
درست است که شالوده‏ى فضیلت‏ها و ارزشها در درون ما است، و تمایلات والاى انسان، ما را به اصول ارزشها هدایت مى‏کند، ولى باید به این نکته نیز توجه نمود، که پایه روشنگرى انسان، بسیار محدود است، چشم‏انداز زندگى بسان اقیانوس فرو رفته در تاریکى است، که عقل و خرد، فطرت و نهاد بخشى از آن را روشن ساخته، و بخشهاى دیگر آن در تاریکى مطلق فرو رفته است، در این جا چراغى بزرگتر و مشعلى تابناکتر لازم است که دیگر بخشها را روشن سازد.
از این جهت دین که از افق بسیار بالا سخن مى‏گوید و از قوانین حاکم بر درون و برون انسان حاکم است، اطلاعات گسترده‏ترى در مورد ارزشها خواهد داشت و لذا مى‏تواند الهام بخش برخى از ارزشها باشد که از عقل و فطرت ساخته نیست، و هم اکنون به تفصیل این قسمت مى‏پردازیم و در کاشفیت دین از اصول ارزشها، نظرات مختلف و گوناگونى است که گاهى رو در روى یکدیگر قرار دارند.
بحثهاى پیشین ثابت کرد، بخش مهمى از اخلاق، مبتنى بر دین نیست، و حتى با چشم‏پوشى از دین، انسان از طریق هدایت فطرت به یک رشته از اصول پى مى‏برد ولى در عین حال در برخى از بخشها از وحى بى‏نیاز نیست اینک با مثالى روشن مى‏سازیم:
1. ممکن است‏خرد بر اثر کوتاهى دید نتواند زشتى برخى از افعال را درک کند مثلا رباخوارى با داد و ستد در نظر او یکسان جلوه کند چنان که منطق عرب جاهلیت همین بود مى‏گفت :
«...انما البیع مثل الربوا...» (بقره/275) .
«بیع و ربا از نظر درستى یکسان مى‏باشند» .
ولى وحى از افق برتر مى‏نگرد، این یکسان نگرى را رد مى‏کند و مى‏گوید:
«...احل الله البیع وحرم الربوا...» .
یعنى بر خلاف اندیشه عرب مشرک، خدا داد و ستد را تجویز و گذرا قرار داده، و ربا را تحریم کرده است.
چه بسا برخى بخواهند نام این نظریه را تقدم اخلاق بر دین بگذارند، ولى باید توجه نمود که این مطلب به صورت یک گزاره جزئى درست است نه به صورت گزاره کلى.
و اگر کسى مکتب اخلاقى اسلام را که در قرآن و احادیث وارد شده با مقتضیات فطرت بسنجد از عظمت اخلاق اسلام در شگفت مى‏ماند.
در پایان یادآور مى‏شویم از فیلسوف غربى به نام: توماس اکویناس نظریه‏اى نقل شده است‏با آنچه که بیان کردیم کاملا موافق است، اینک طرح نظریه او:
نظریه «توماس آکویناس‏» (3)
هماهنگ با نظریه عدلیه
خلاصه نظریه این است : خرد انسانى قادر به کشف حقیقت اخلاق الهى است، او خیر را نخستین مفهوم عقل عملى مى‏داند، و آن را چنین تعریف مى‏کند: «آنچه که همه خواهند، بنابراین، اولین اصل قانون چنین است، خیر باید انجام شود و از ضرر باید اجتناب کرد.
او مى‏گوید: ما بالطبع میل به صیانت نفس، تولید مثل، پرورش فرزندان، زندگى اجتماعى داریم و ما مى‏توانیم از این اصول نتیجه بگیریم که خداوند صیانت نفس را توصیه مى‏کند، و یا ما ، میل به مراقبت از کودکان، و اجتناب از درد و رنج داریم، بنابراین از این واقعیت مى‏توانیم نتیجه بگیریم خداوند کشتن کودکان بى‏گناه را روا نمى‏دارد، این قانونها مستنتج قانونهاى طبیعت ما هستند» . (4)
در این نظریه، فطریات با غرایز به هم مخلوط گردید، اصول اخلاقى در امور فطرى که ما از آن گرایشهاى بالا تعبیر مى‏کنیم خلاصه مى‏شود، در حالى که غرایز که همان تمایلات پایین است، که انسان و حیوان در آن مشترکند، ربطى به ارزشهاى اخلاقى ندارد مثلا تولید مثل و پرورش فرزندان از غرایز حیوان است و ربطى به ارزشهاى اخلاقى ندارند در حالى که کشتن فرزندان بى‏گناه، یک رذیله اخلاقى است که هر انسان بر زشتى آن گواهى مى‏دهد.
در هر حال هرگاه صاحب این نظریه، ارزشهاى اخلاقى را از خواسته درونى جدا مى‏کرد، آنگاه ریشه حسن و یا قبح هر دو، خلقت و آفرینش را مى‏دانست‏با نظریه‏اى که ما مطرح کردیم، کاملا یکى بود.
در این جا از یادآورى نکته‏اى ناگزیریم و آن این که:
بررسى پیوند دین با اخلاق در آن رشته اصول اخلاقى موضوع دارد، که فطرت و سرشت در کشف آنها پیشگام باشد.
و اما اصولى که خود شرع ابتکار را به دست گرفته و آنها را کشف و بیان کرده است‏بحث در رابطه دین با اخلاق فاقد موضوع خواهد بود، زیرا این بخش جزء دین بوده و رابطه جزء با کل است، هر چند بخش نخست نیز که فطرت آنها را کشف کرده با امضاى شرع بخشى از دین گردیده است، ولى در عین حال در میان این دو بخش تفاوتى به نحوى که بیان شد وجود دارد.
تا اینجا رابطه دین با اخلاق بیان گردیده، ولى در بیان رابطه این دو با هم مکتب‏هاى دیگر نیز هست که باید به طور مستقل مورد بررسى قرار گیرد، و این مکاتب درست در مقابل یکدیگر قرار گرفته و طرحهاى متفاوتى را نشان مى‏دهد، و عناوین آنها عبارتند از:
حاکمیت دین بر اخلاق یا نظریه تقدم دین بر آن (نظریه اشاعره) .
دین زاییده اخلاق است، تقدم اخلاق بر دین (نظریه کانت) .
نفى هر نوع رابطه میان آن دو یا اخلاق سکولاریزم.
--------------------------------------------------------------------------------
پى‏نوشت‏ها:
1. نهج البلاغة، خطبه 1.
2. وسائل الشیعة: 14.
3. ThomasApuninas.
4. Ethice and Naturd Law in Philosophy of religoin.P545-548.
--------------------------------------------------------------------------------
کلام اسلامی- شماره 31