ولایت تکوینی

سؤال من در مورد ولایت تکوینی است، پس با اين حساب بايد بگوييم خود امام شفا مي دهد؟ و يا بگوييم به خاطر مقام امام، خدا شفا مي دهد؟ اصلا خدا شفا مي دهد يا امام؟ پس با اين حساب ما پانزده خدا داريم با اين تفاوت که يکي از آنها به بقيه قدرت خدايي داده؟ اين که من ميگم به خاطر اين هست که بعضي از شيعيان مي گويند امام عالم غيب است، آن هم همه غيب ها خيلي خوب است.

ما فکر کنيم بعد اعتقادي را قبول کنيم بعد از هزار سال هر کس هر چه گفته و نوشه آيا بايد مرجع بزرگان ما باشد؟ چرا؟ در ضمن من شيعه هستم و هرگز منصرف نمي شوم مشکل جايي است که قرآن و عقل و حتي بسياري از دعاهاي معصومين کاملا چيز ديگري مي گويد. آيا امام علي (ع) نگفتند هر که مرا به اندازه خدا بزرگ کند هلاک مي شود.

پاسخ:
دوست بزرگوار به نظر می رسد مطالبی که در مورد ولایت تکوینی ائمه (علیهم السلام) و علم غیب داشتن آنها و جایگاه این دو مقام برای آنها شنیده اید اندکی با واقعیت فاصله دارد و با تلقی های عرفی و غیرعلمی ممزوج شده و باعث گشته تصور نادرستی از این دو اعتقاد دینی برداشت نمائید و طبیعتا سؤالات شما هم نتیجه چنین تلقی می باشد، حال آن که ولایت تکوینی و هم علم غیب امامان (ع) با آن چیزی که در ذهن شما تصویرسازی شده است متفاوت بوده، لذا لازم است با تکیه بر آیات قرآن و روایات اهل بیت (ع) حقیقت این دو اعتقاد و باور و تفاوت آن با برداشت های شخصی روشن گردد تا خود به خود پاسخ ها مشخص گردد، لذا در ضمن چند نکته سعی می شود به این تفاوت ها اشاره شود:
1.ولایت تکوینی که خداوند به برخی از افراد با ویژگی های خاص نظیر انبیاء و ائمه (ع) اعطا می نماید، توانمندی خاصی در عرض ولایت تکوینی خداوند نیست، بلکه امتداد همان ولایت تکوینی خداوند می باشد، یعنی این ولایت تنها به افرادی اعطا می شود که به جهت رسیدن به مقام عصمت، تمام هستی آنها (اعم از اندیشه، رفتار، گفتار، تصمیمات، دوست داشتن ها و نفرت ها، اعمال و کردار و ... ) دقیقا مطابق خواست و رضایت و اراده خداوند می باشد(1)، به همین دلیل اراده آنها گویای اراده خداوند بوده، رضایت آنها نشانه رضایت خداوند و غضب آنها تجلی غضب خداوند می باشد، لذا اعطای چنین ولایتی از سوی خداوند به آنها در واقع همان اعمال ولایت تکوینی خداوند می باشد نه مقامی در کنار ولایت تکوینی خداوند، یعنی آنها این ولایت را فقط در جائی به کار می برند که خواست و رضایت و اراده خدا باشد و در واقع آنها مجری اوامر الهی هستند و هرگز بر خلاف اراده خداوند و مطابق میل وشهوت و اراده شخصی خود نه چیزی را اراده می کنند و نه اجازه دارند که چنین کاری کنند(2) (البته این به معنای مجبور بودن آنها نیست زیرا با اختیار و تلاش و انتخاب خودشان شایستگی این مقام الهی را یافتند) لذا با توجه به این نکته دیگر معنا ندارد که ائمه را به خاطر داشتن چنین مقامی ،خدایانی در کنار خدای یگانه تلقی نمائیم و به همین بیان معنا ندارد که شفا گرفتن به دست امام معصوم (ع) را شفا از غیر خدا تلقی نمائیم. زیرا حتی بر فرض شفا گرفتن یک بیمار بواسطه اراده امام معصوم چیزی غیر از تحقق اراده خداوند نیست.
2.در مورد علم غیب امامان معصوم نیز اعتقاد شیعه طبق آیات قرآن و روایات این است که این علم مستقلا مخصوص خداوند متعال می باشد(3) و تا خداوند اراده نکند احدی از چنین علمی بهره نخواهد داشت در عین حال پیامبران الهی و ائمه (ع) به جهت وظیفه الهی خاصی که در زمینه هدایت انسان ها بر عهده داشتند هرگاه انجام این وظیفه به دلائل خاصی نظیر اثبات حقانیت امامت خود به جویندگان حقیقت و یا هدایت باطنی افراد به مسیر الهی اقتضا می نمود از برخی مسائل به صورت غیبی آگاه شوند، هرگاه چنین اراده ی می نمودند خداوند متعال آنها را از آن مسائل خاص آگاه می نمود(4) و در قرآن کریم نیز اجمالا اعطای این علم به برخی از انبیاء الهی تایید شده است.(5) اگرچه در شرایط عادی آنها صرفا با تکیه بر همان آگاهی های عادی خود مثل دیگران زندگی و قضاوت و داوری می نمودند. هیچ یک از بزرگان و عالمان دینی ما نیز غیر از این مطلب ادعائی ندارد.
3. اعتقاد به ولایت تکوینی ائمه و داشتن علم غیب نسبت به برخی از حوادث و اخبار از غیب در برخی از مواقع و اطلاع از رفتار و عملکرد افراد از راه علم الهی منافاتی با بندگی و عبودیت ائمه ندارد. همانطور که داشتن چنین مقاماتی حاکی از اوج بندگی و عصمت ائمه (ع) در پیشگاه خداوند می باشد، لذا همانطور که داشتن چنین مقامی فرد را تا حد خدائی بالا نمی برد، اعتقاد به چنین مقامی برای آنها با توحید و یکتاپرستی منافاتی ندارد، کلام امیر المؤمنین علی (ع) نیز ناظر به افراد غالی می باشد که در زمان حیات حضرت، با مشاهده کرامات خاص و قدرت های ویژه از حضرت، از آنجائی که از روی ضعف اعتقاد نتوانستند بین بندگی امیرالمؤمنین و داشتن چنین مقاماتی جمع نمایند، از روی کج فهمی علی رغم تاکید حضرت بر بندگی خویش در درگاه الهی، قائل به خدابودن حضرت شدند، و در همان زمان نیز مورد طرد و خشم و غضب و در نهایت جنگ و قتل از جانب حضرت قرار گرفتند.

پی نوشت ها:
1.«وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الهَْوَى*إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ يُوحَى»؛«و هرگز(پیامبر خدا) از روى هواى نفس سخن نمى‏ گويد! آنچه مى‏ گويد چيزى جز وحى كه بر او نازل شده نيست!» (سوره نجم(53) آیه 3و4).
2.«وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ*لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ* ثمُ‏َّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ»؛ «اگر او(پیامبر خدا) سخنى دروغ بر ما مى‏ بست، ما او را با قدرت مى‏ گرفتيم، سپس رگ قلبش را قطع مى‏ كرديم،» (الحاقه (69) آیه 44الی 46).
3.«وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلاَّ هُو»؛ «كليدهاى غيب، تنها نزد اوست و جز او، كسى آنها را نمى‏ داند» (انعام(6) آیه 59).
4.رک: ثقة الاسلام كلينى، الكافي، ج 1 باب: ان الائمة اذا شاؤوا ان یعلموا علموا ؛ دار الكتب الإسلامية تهران، 1365 ه ش .
5.«ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحيهِ إِلَيْك»؛« (اى پيامبر!) اين، از خبرهاى غيبى است كه به تو وحى مى‏ كنيم» (آل عمران(3) آیه 44).
6.«و ما كانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبي‏ مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشاءُ»؛ « چنين نبود كه خداوند شما را از اسرار غيب، آگاه كند ولى خداوند از ميان رسولان خود، هر كس را بخواهد برمي گزيند (و قسمتى از اسرار نهان را كه براى مقام رهبرى او لازم است، در اختيار او مى‏ گذارد.)» (آل عمران(3) آیه 179).

سلام چگونه می توان به دلیل عقلی زیر مبتنی بر نفی ولایت تکوینی معصومین پاسخ داد؟

معصومین دارای جسم هستند پس محدود به زمان و مکان هستند در نتیجه در آن واحد در چندین مکان نمی توانند قرار بگیرند پس چگونه ولی همه موجوداتند و این که در زمان مرگ هرکس بالای سر او حاضر می شوند ممکن است چندین نفر در یک زمان بمیرند و با طرح این اشکال چنین چیزی چگونه امکان دارد؟

پاسخ:
درباره فراز اول پرسش باید گفت:
اولا: ولایت تکوینی مربوط به ساحت روحی انسان کامل است و نه جنبه جسمانی او و جنبه جسمانی او هرگز مانع تجلی کمالات روحی او نمی گردد.
ثانیا: حکیم نامدار جناب فارابی در کتاب فصوص الحکم در این باره سخنی شنیدنی دارد: نبی از نیروی قدسی برخوردار است. از این رو همان گونه که بدن آدمی در برابر روح او فروتن است و روح هر گونه تصرفی که بخواهد می‌تواند در بدن داشته باشد، عالم خلقت نیز در پیشگاه انسان کامل به همین میزان فروتن است. او هرگونه که بخواهد و صلاح بداند به اذن الهی می‌تواند در عالم تصرف کند.(1)
حکیم و عارف بزرگ امام خمینی (ره) نیز در این باره مي فرمايند: انسان کامل دارای اراده کامله‌ای است که به نفس اراده، انقلاب در عناصر پدیده‌های خلقت به وجود می‌آورد و عالم طبیعت در پیشگاه اراده او خاضع است، و به طور کلی هیولای عالم امکان تحت تسخیر ولی الله است. هر گونه که بخواهد، به اذن در آن تصرف می‌کند، چون او از اسم اعظم برخوردار است.(2)
قرآن کریم نیز وقتی معجزات حضرت عیسى و برخی انبیا دیگر را نقل کرده، روی این تعبیر تکیه دارد که آن کارهای خارق العاده به اذن الله انجام می‌شود.(3)
در کلام نورانی امیرمؤمنان آمده:
«والله ما قلعتُ باب خیبر وقذفت بها أربعین ذراعاً لم یحس به أعضائی بقوّة جسدیة ولا حرکة غذائیة ولکن اُیّدتُ بقوّة ملکوتیّة ونفس بنور ربّها مضئة؛(4) سوگند به خدا که در خیبر را از جا کندم و چهل ذراع دور انداختم، ولی نه با نیروی بدنی و حرکت غذایی، بلکه با نیروی ملکوتی و نفسی که با نور پروردگارش روشن است، انجام دادم».
با توجه به این گونه آموزه‌های دینی معلوم می‌شود که قدرت غیبی و ولایت تکوینی اولیای الهی، جلوه‌ای از ظهور قدرت و ولایت الهی است. آنها به عنوان خلیفه خداوند و به اذن الهی کارهای خارق‌العاده را انجام می‌دهند. تردیدی در اعجاز و کرامات آنها نیست. و از همین روست که ولی و اختیار دار همه موجودات در هر دو ساحه تکوین و تشریع است .
درباره فراز دوم پرسش باید گفت: در جای خود به تفصیل بیان شده که بر اساس آموزه های دینی هر گاه مؤمن را ساعت احتضار برسد، رسول خدا (ص) و امیرمؤمنان فاطمه زهرا، امام حسن و امام حسین و سایر ائمه از فرزندان او (ع) به همراه میکائیل و اسرافیل و جبرئیل و عزرائیل (ع) بر بالین محتضر مومن حاضر می شوند. (5) اما این که چگونه در یک آن بر بالین چندین محتضر در چندین مکان حاضر می شوند؟ باید توجه داشت که حضور آنها حضور فيزیکی و جسمانی نیست. بلکه حضور و تجلی معنوی و روحی است. چه این که ممکن است مراد از حضور آن حضرات تمثل وجودی آنان برای محتضر باشد که هیچگونه محذوری در این باب وجود ندارد که در یک آن در چندین مکان متمثل شوند و برای مومن در چندین مکان تمثل یابند. تفصیل این مسأله را در منبع ذیل جویا شوید.(6) ولی به اختصار باید گفت در صحیفه امام سجاد (ع) درباره نحوه حضور عزرائیل آمده:
فرشته مرگ برای گرفتن روح محتضر از ورای حجاب‌های غیب بر او تجلی می‌کند».(7)
بر اساس این گونه روایات معلوم می‌شود همان طور که جناب عزرائیل به صورت تمثل حاضر می‌شود وجود نوری انسان کامل نیز بدلیل این وجود نوری شان فرا زمانی و فرا مکانی است. لذا به لحاظ این ساحه از وجود محدود به زمان و مکان نیست از این رو همزمان در چندین محل می تواند حضور یابد.

پی‌نوشت‌ها:
1. صادقی، انسان کامل از نگاه امام خمینی، نشر پژوهشگاه علم و معارف اسلامی، قم 1387ش،ص 119،
2. همان، ص 119.
3. آل عمران (3) آیه 49 و مائده (5) آیه 110.
4. محمد طبرسی بشارة المصطفى لشیعة المرتضى، نشر اسلامی قم22 14 ص 294.
5. کلینی، کافی ،نشر دار الکتب الاسلامیه تهران 1380 ق، ج 3 ، ص127 .
6. ر،ک : صادقی، سیمای اهل بیت در عرفان امام خمینی نشر موسسه امام خمینی 1387 ش، ص186 .
7. صحیفة سجادیه. نشر موسسه فیض الاسلام تهران دعای 43.

سلام

1- آیاتی که ولایت تکوینی را اثبات می کند چه آیاتی است؟ لطفا توضیح دهید.

2- آیاتی چون "وَكَفَى بِاللَّهِ وَلِیا" چگونه منافات با ولایت تکوینی ندارد؟

3- با تسلط بر جهان هستی و ولایت تکوینی، چرا باز ائمه نیاز به دعا دارند و با توجه به "انا بشر مثلکم" و محدود بودن به مکان و زمان چگونه این ولایت برای نبی و ائمه ثابت می شود؟

ممنون

پاسخ 1: آیات راجع به ولایت تکوینی:
به برخی از آياتى كه اشاره به ولايت تكوينى دارد، و اين كه خداى متعال هر گونه تصرف در هر موجود و هر رقم تدبير و به هر طورى كه خود بخواهد برايش ميسور و صحيح و روا است، اشاره می کنیم:
1-" أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ"؛ (1) بلكه به غير خداوند اوليايى براى خود اتخاذ كرده‏ اند و حال آنكه اگر ولى به حقى را مى‏ خواستند او خداوند متعال است.
2-و" ما لَكُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا شَفِيعٍ أَ فَلا تَتَذَكَّرُونَ"؛ (2) از خداى تعالى گذشته براى شما ولى و شفيعى نيست آيا باز هم متذكر نمى‏ شويد؟!
3- و" أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ"؛ (3) تويى ولى من در دنيا و آخرت.
4- وَ رَسُولاً إِلى‏ بَنِي إِسْرائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى‏ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ؛ (4) و (او را به عنوان) رسول و فرستاده به سوى بنى اسرائيل (قرار داده، كه به آنها مى‏ گويد:) من نشانه‏ اى از طرف پروردگار شما، برايتان آورده‏ ام، من از گل، چيزى به شكل پرنده مى‏ سازم، سپس در آن مى‏ دمم و به فرمان خدا، پرنده‏ اى مى‏ گردد. و به اذن خدا، كور مادرزاد و مبتلايان به برص [پيسى‏] را بهبودى مى‏ بخشم، و مردگان را به اذن خدا زنده مى‏ كنم، و از آنچه مى‏ خوريد، و در خانه‏ هاى خود ذخيره مى‏ كنيد، به شما خبر مى‏ دهم، مسلما در اينها، نشانه‏ اى براى شماست، اگر ايمان داشته باشيد!
------------------------------

پاسخ 2:
مخالفت و تضادی در این جا به چشم نمی خورد. زیرا آن چه وسيله هدايت خود و ديگران بود بر اثر سوء نياتشان تبديل به وسيله گمراه شدن و گمراه كردن گشت، چرا كه آنها هيچ گاه دنبال حقيقت نبودند، بلكه به همه چيز با عينك سياه نفاق و حسد و مادي گرى مى‏ نگريستند.
اينها اگرچه در لباس دوست، خود را جلوه مى‏ دهند، دشمنان واقعى شما هستند و خداوند از آنها آگاه هست.
چه دشمنى از آن بالاتر كه با سعادت و هدايت شما مخالفند، گاهى به زبان خيرخواهى و گاهى از طريق بدگويى و هر زمان به شكلى به دنبال تحقق بخشيدن به اهداف شوم خود هستند.
ولى شما هرگز از عداوت آنها وحشت نكنيد، شما تنها نيستيد، همين قدر كافى است كه خداوند رهبر و ولى شما و يار و ياور شما باشد. زيرا از آنها كارى ساخته نيست و اگر گفته‏ هاى آنها را زير پا بگذاريد جاى ترس و نگرانى نخواهد بود.(5)
----------------------------

پاسخ3:
از مفاد آيات فوق و آيات مشابه آن استفاده مى‏ شود كه فرستادگان و اولياى خدا به فرمان و اذن او مى‏ توانند به هنگام لزوم در جهان تكوين و آفرينش تصرف كنند و بر خلاف عادت و جريان طبيعى، حوادثى به وجود آورند، زيرا جمله‏ هاى" ابرى" (بهبودى مى‏ بخشم) و" أُحْيِ الْمَوْتى‏" (مردگان را زنده مى‏ كنم) و مانند آن كه به صورت فعل متكلم ذكر شده دليل بر صدور اين گونه كارها از خود پيامبران است و تفسير اين عبارات به دعا كردن پيامبران و اين كه كار آنها تنها دعا براى تحقق اين امور بوده نه غير آن تفسير بى دليلى است، بلكه ظاهر اين عبارات اين است كه آنان در جهان تكوين تصرف مى‏ كردند و اين حوادث را به وجود مى‏ آوردند.
منتهى براى اين كه كسى تصور نكند كه پيامبران و اولياى خدا استقلالى از خود دارند و در مقابل دستگاه آفرينش دستگاهى بر پا ساخته و نيز براى اين كه احتمال هرگونه شرك و دوگانه پرستى در خلقت و آفرينش بر طرف گردد در چندين مورد از اين آيات روى كلمه" بِإِذْنِ اللَّهِ" و مانند آن تكيه شده است و منظور از ولايت تكوينى نيز چيزى جز اين نيست كه پيامبران يا امامان به هنگام لزوم و ضرورت تصرفاتى در جهان خلقت به اذن پروردگار انجام دهند و اين چيزى بالاتر از ولايت تشريعى يعنى سرپرستى مردم از نظر حكومت و نشر قوانين و دعوت و هدايت به راه راست است.
از آن چه گفته شد پاسخ كسانى كه ولايت تكوينى مردان خدا (پیامبران و امامان) را منكر مى‏ شوند و آن را يك نوع شرك مى‏ دانند به خوبى روشن مى‏ گردد. زيرا هيچ كس براى پيامبران و يا امامان دستگاه مستقلى در مقابل خداوند قايل نيست، آنها همه اين كارها را به فرمان و اجازه او انجام مى‏ دهند. ولى منكران ولايت تكوينى مى‏ گويند كار پيامبران منحصرا تبليغ احكام و دعوت به سوى خدا است و احيانا براى انجام گرفتن پاره‏اى از امور تكوينى از دعا استفاده مى‏ كنند و بيش از اين كارى از آنها ساخته نيست، در حالى كه آيه فوق و آيات مشابه آن غير از اين را مى‏ گويد.
ضمنا از آيه اخیر استفاده مى‏ شود كه لااقل بسيارى از معجزات پيغمبران و اولیای خدا اعمالى است كه به وسيله خود آنها انجام مى‏ شود گرچه به فرمان خدا و استمداد از نيروى الهى است در واقع مى‏ توان گفت معجزه هم كار پيامبران است. (زيرا به وسيله آنها انجام مى‏ شود) و هم كار خدا است. زيرا با استمداد از نيروى پروردگار و اذن او انجام مى‏ گردد.(6)

پی نوشت:
1.شورى( 42) آيه 9.
2.سجده(32 ) آيه 4.
3. يوسف(12 ) آيه 101.
4.آل عمران(3) آیه 49.
5.مکام شیرازی ناصر، تفسير نمونه، دار الكتب الإسلامية، تهران، 1374 ش، نوبت اول ، ج‏3، ص 403.
6.علامه طباطبایی،المیزان،ترجمه موسوى همدانى سيد محمد باقر،ناشر دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ ى مدرسين حوزه علميه قم ،1374 ش،نوبت پنجم ،ج‏6، ص 15 .
؛ مکام شیرازی ناصر، تفسير نمونه، دار الكتب الإسلامية، تهران، 1374 ش، نوبت اول ، ج‏2، ص 558 .

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.