۱۴۰۴/۰۸/۱۵ ۰۹:۲۱ شناسه مطلب: 100885
پرسش:
چرا اگر خدا یا ایمان به خدا وجود نمیداشت، منطقاً زندگی بیمعنا و پوچ میشد؟
مسئله معنا در زندگی، یکی از بنیادیترین دغدغههای انسان معاصر است؛ انسانی که در دل پیشرفتهای فناورانه و هیاهوی دنیای مدرن، اغلب دچار نوعی خلأ درونی و سردرگمی وجودی میشود. تجربهی تُهی بودن، بیهدفی و احساس پوچی، پدیدهای فراگیر در میان بسیاری از انسانهاست، بهویژه زمانی که زندگی تنها در چارچوب لذت، موفقیت مادی یا بقاء زیستی تفسیر میشود.
در این میان، دینباوران بر این باورند که ریشهی این بحران، در گسست انسان از مبدأ متعال نهفته است. ازنظر آنان، اگر زندگی انسان از یک حقیقت برتر و غایتی مقدس سرچشمه نگیرد، همه تلاشها، اهداف و ارزشها، درنهایت در برابر مرگ و فنا، بیپشتوانه و بیثمر جلوه خواهد کرد.
در ظاهر، ممکن است هر فردی برای زندگی خود هدفی بسازد و آن را معنادار بداند؛ اما پرسش اساسی این است که آیا این اهداف، بدون پیوند با حقیقتی مطلق و فراتر از انسان، میتوانند پایداری، عمق و اعتبار واقعی داشته باشند؟ آیا بدون باور به خدا، میتوان تصویری عقلپسند از معنای زندگی ترسیم کرد؟ (1)
در این نوشتار، به تحلیل این مسئله خواهیم پرداخت و نشان خواهیم داد که چگونه بدون خدا، بنیادهای معنا فرومیریزند و زندگی دچار خلأ جدی میشود. این تحلیل در سه نکته اصلی سامان خواهد یافت.
نکته اول: نبود خدا و فروپاشی معنای نهایی زندگی
برخی فیلسوفان خداباور استدلال میکنند که در غیاب خدا یا ایمان به او، زندگی انسان به لحاظ غایت و ارزش، بیمعنا و پوچ میشود. این دیدگاه بر این اساس استوار است که بدون وجود یک مرجع متعالی، زندگی از هدف نهایی و معنای غایی تهی میگردد. به باور این متفکران، در نظام الهی، زندگی انسان در امتداد طرحی الهی تعریف میشود: نزدیکشدن به خدا، رشد روحانی و حیات ابدی پس از مرگ؛ (2) اما اگر خدا وجود نداشته باشد، زندگی صرفاً به زنجیرهای از وقایع تصادفی و زیستی تقلیل مییابد که آغاز و پایانی بیهدف دارد.
در چنین تصویری، مرگ پایان قطعی و خاموشی مطلق است؛ هر تلاش و موفقیتی درنهایت ناپایدار و محکوم به فراموشی است و این افق تاریک میتواند منجر به احساس پوچی و بیهودگی شود. (3)
برخی فیلسوفان بر این باورند که در غیاب خدا و باورهای دینی، بنیانهای پایدار اخلاق فرو میریزد؛ چراکه معیار نهایی تمایز خوبی و بدی و داور پاداشدهنده (خدا)، غایب است. در چنین شرایطی، همه یا برخی از ارزشهای اخلاقی ممکن است به امری نسبی و تابع ذائقه فرهنگی بدل شوند؛ آنچه زمانی پسندیده بود، ناپسند شود و برعکس. افزون بر این، انگیزه برای پایبندی به اخلاق نیز سست میشود، زیرا دیگر پاداشی غایی یا معنایی عمیق برای آن متصور نیست. ازاینرو، نهتنها زندگی معطوف به رضایت خداوند نخواهد بود، بلکه ضرورتی ندارد که معطوف به اخلاق یا رضایت دیگران نیز باشد.(4)
از این نظر، تنها با فرض وجود خدا، میتوان برای زندگی، معنایی مثبت و مبتنی بر ارزشهای حقیقی قائل شد؛ معنایی که به زندگی عمق، جهت و هدفی اصیل میبخشد.
نکته دوم: امکان معنابخشی به زندگی بدون ایمان به خدا
برخی فیلسوفان، بهویژه در مکتب اگزیستانسیالیسم، معتقدند که زندگی بدون وجود خدا نیز میتواند معنایی داشته باشد. این دیدگاه بر این باور استوار است که انسان، حتی در نبود خدا، قادر است خود بهطور فعال معنا و هدف زندگیاش را خلق کند. از این منظر، زندگی افراد خداناباور را نمیتوان کاملاً بیمعنا دانست، زیرا آنها میتوانند بر اساس ارزشهایی مانند نوعدوستی، انساندوستی، حفاظت از محیطزیست و احترام به موجودات زنده، به زندگی خود معنا ببخشند. بااینحال، این فیلسوفان اذعان دارند که زندگی بدون ایمان به خدا، از منظر متعالی و جامع، میتواند تهی و پوچ به نظر برسد؛ اما انسان باید با آگاهی از این پوچی، علیه آن مقاومت کند و از طریق شورش و تعهد به ارزشهای انسانی، زندگی خود را به شیوهای معنادار و ارزشمند شکل دهد. نمونه نمادین این دیدگاه، اسطوره سیزیف (5) است که در آن فردی بیوقفه تلاشی بیثمر میکند، اما بهرغم این پوچی ظاهری، شورشی آگاهانه نسبت به این سرنوشت شکل میدهد و به زندگی معنا میبخشد. (6)
اگرچه این نظریات تلاش میکنند نشان دهند که زندگی بدون ایمان به خدا نیز میتواند معنایی داشته باشد، اما واقعیت این است که خود این دیدگاهها درنهایت تهی بودن عمیق زندگی بدون خدا را به رسمیت میشناسند. معنایی که آنها ارائه میکنند غالباً محدود به سطحیترین لایههای معنا است، یعنی بر مبنای نیازهای گذرا و ارزشهای نسبی انسانی که فاقد ثبات و عمق متعالی هستند؛ بهعبارتدیگر، این معنا بهنوعی «حداقل معنا» یا «معنای کاهشی» تبدیل میشود که نمیتواند پاسخگوی نیاز ذاتی انسان به هدفی فراگیر، پایدار و جامع باشد.
علاوه بر این، پیروان این مکتب فلسفی خود نیز به محدودیتهای این معنا واقفاند و بر ناکافی بودن آن اذعان دارند؛ چراکه تجربه زیسته بسیاری از خداناباوران نشان داده است که فقدان اعتقاد به خدا اغلب با احساس عمیق پوچی، سردرگمی و بیمعنایی همراه است. این امر گواه آن است که معنابخشی صرفاً از طریق ارزشها و معیارهای انسانی که بر پایه ایمان و جهانبینی الهی استوار نیستند، نمیتواند خلأ بزرگ معنوی انسان را پر کند و درنهایت به رضایت و آرامش پایدار منجر شود.
بنابراین، هرچند این نظریات قدمی در جهت پاسخگویی به دغدغه معنا برداشتهاند، اما به دلیل طبیعت محدود و نسبی معنای ارائه شده، نمیتوانند جایگزین معناداری عمیق، کامل و جامع باشند که ایمان به خدا و اهداف متعالی دینی فراهم میآورد. این تفاوت بنیادین، یکی از مهمترین چالشهای فلسفه معنای زندگی بدون خدا است.
نکته سوم: نقش ایمان به خدا در غنای معنای زندگی و تابآوری انسانی
ایمان به خداوند و اعتقاد به وجود او، زندگی انسان را به شکلی بنیادین معنا و ارزش میبخشد و حتی میتواند بار دشواریهای زندگی را برای فرد قابلتحمل و گاه حتی لذتبخش نماید.
در ادامه بهاختصار به برخی از آثار مهم این ایمان در زندگی اشاره میکنیم:
الف. پرهیز از یأس و ناامیدی
اعتقاد به خداوندی رحیم و مهربان، منبعی پایدار از امید و آرامش است که انسان را در برابر ناگواریها و شکستها مقاوم میسازد. (7) مؤمنان با توکل به خدا و انتظار امدادهای الهی، از سقوط به ورطه ناامیدی جلوگیری میکنند و حتی در شرایط سخت، زندگی را بیمعنا نمیدانند.
ب. رضایت و آرامش روانی
تسلیم و رضا به اراده الهی، عاملی اساسی در ایجاد آرامش درونی است. (8) چنین نگرشی موجب میشود که فرد، بهجای تمرکز صرف بر خواستهها و انتظارات شخصی، هدف خود را جلب رضایت خداوند بداند؛ این رویکرد فاصله بین وضع موجود و مطلوب را کاهش داده و از سرخوردگی جلوگیری میکند.
ج. غلبه بر احساس تنهایی
ایمان به خداوندی که همیشه حاضر و ناظر بر حال انسان است، خلأ تنهایی عاطفی را پر میکند. (9) مؤمن با ارتباط معنوی مستمر با خدا، خود را در پیوند با بینهایت مییابد و از انزوا و خودخواهیهای بشری رها میشود؛ این رابطه جایگزینی معنوی برای خلأهای عاطفی و اجتماعی دوران مدرن است.
د. هدف نهایی و سعادت اخروی
زندگی بدون هدفی متعالی مانند قرب به خدا و دستیابی به سعادت ابدی، بهتدریج به بیمعنایی میانجامد. ایمان به معاد و عدالت الهی انگیزهای قوی به انسان میبخشد تا رفتار و اعمال خود را در مسیر تحقق اهداف والا تنظیم کند، زیرا باور دارد که روزی پاسخگوی کارهای خویش خواهد بود. (10) این چشمانداز، زندگی دنیا را به مرحلهای مقدمهای برای حیات جاودانه تبدیل میکند.
ه. نگاه مثبت و خوشبینانه به زندگی
باور به حکمت و عدالت الهی، دیدگاهی مثبت نسبت به رویدادهای جهان به انسان میبخشد. مؤمنان مصائب و مشکلات را گذرا و بخشی از آزمایشی الهی میدانند و با اطمینان به رحمت گسترده خداوند، امیدوار و شادکام به زندگی ادامه میدهند. (11) چنین نگرشی کل نظام هستی را هدفمند و در بهترین شکل ممکن (احسن) ارزیابی میکند. (12)
نتیجهگیری:
معنای زندگی بدون ایمان به خدا دچار خلأ و ناپایداری میشود و زندگی تهی و پوچ به نظر میرسد. هرچند برخی فیلسوفان بدون خدا معنا ایجاد میکنند، این معنا غالباً محدود و نسبی است و نمیتواند نیاز عمیق انسان به هدفی فراگیر و پایدار را پاسخ دهد. ایمان به خدا، زندگی را به هدفی والا و ارزشمند متصل میکند که تابآوری در برابر مشکلات را ممکن ساخته و احساس پوچی را رفع میکند. به همین دلیل، باور به خدا اصلیترین راه برای یافتن معنای حقیقی و عمیق در زندگی است.
پینوشتها:
1. احمدوند، معروفعلی و سمیه طاهری اندانی، نقش اعتقاد به خدا در معنابخشی به زندگی، فصلنامه تحقیقات کلامی، زمستان 1394 ش، شماره 11، ص 8.
2. بهعنوان نمونه: صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، الحکمه المتعالیه فی االسفار العقلیه االربعه، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ط 3، 1981 م، ج 9، ص 244؛ متز، تدئوس، آثار جدیدی درباره معنای زندگی، ترجمه محسن جوادی، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1388 ش، ص 18-26.
3. Craig, WL, Reasonable faith: Christian truth and apologetics, 3rd edition, Wheaton: Crossway Books, 2008, p. 69
4. Plantinga, Alvin, Where the Conflict Really Lies: Science, Religion, & Naturalism, Oxford, Oxford University Press, 2011, pp. 309-314
5. شخصیتی اسطورهای در ادبیات یونان باستان، سیزیف در اساطیر یونان به خاطر فاش کردن راز خدایگان محکوم شد تا تختهسنگی را به دوش گرفته و تا قله یک کوه حمل کند، اما همینکه به قله میرسد، سنگ به پایین میغلتد و سیزیف باید دوباره این کار را انجام دهد. کار او مظهر کار پوچ و بیحاصل در ادبیات غرب است.
6. کامو، آلبر، افسانه سیزیف، ترجمه محمود سلطانیه، تهران، نشر جامی، چ 2، 1385 ش، ص 133.
7. برای نمونه، رک: سوره زمر، آیه 53: «قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ.»
8. برای نمونه، رک: سوره بقره، آیه 112: «بَلَىٰ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ.»
9. برای نمونه، رک: سوره حدید، آیه 4: «وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ.»
10. برای نمونه، رک: سوره حجر، آیات 92 -93: «فَوَرَبِّکَ لَنَسْأَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ* عَمَّا کَانُوا یَعْمَلُون.»
11. برای نمونه، رک: سوره بقره، آیات 156-157: «الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَهٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعونَ * أُولَئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَرَحْمَهٌ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ.»
12. احمدوند و طاهری اندانی، نقش اعتقاد به خدا در معنابخشی به زندگی، ص 9-13.






