حديث

اين حديث در كمال صحّت است. چون شيخ صدوق اين حديث را با سند خويش نقل مي كند. سند شيخ صدوق بين علما معتبر است. از طرفي هم اين روايت به زيد النار مشهور بوده و مورد اعتنا است.

هم چنين در كتاب مستدرك الصحيحين، جلد 3، صفحه 152 اين حديث ذكر شده است؛ روي بسنده عن عبد اللّه بن مسعود قال: قال رسول اللّه (ص): إن فاطمة(س) أحصنت فرجها فحرّم اللّه ذريتها علي النار، و در پايان گفته شده هذاالحديث صحيح الإسناد. (1)

در پاسخ سوال دوم شما مي گوئيم كه منظور امام حسن و امام حسين و حضرت زينب و حضرت ام كلثوم فرزندان بلافصل حضرت زهرا هستند كه روايات زيادي در اين زمينه خاص وارد شده است؛

در كتاب: معاني الاخبار از حماد بن عثمان روايت مي كند: به حضرت امام جعفر صادق (ع) گفتم: معني اينكه پيغمبر خدا فرموده: حضرت فاطمه(س) خود را حفظ كرد و خدا ذريه وي را به آتش حرام كرد چيست؟ فرمود: آنان كه از آتش آزادند، امام حسن و امام حسين و زينب و ام كلثوم خواهند بود. (2)

در پاسخ سوال سوم شما كه معناي ذرّيه حضرت زهرا كيست، ضمن بيان روايت ذيل گفته مي شود: امام حسن و امام حسين( عليهما السّلام) و فرزنداني كه از رحم آن بانو متولد شده‏ اند،

صدوق در كتاب معاني الاخبار از حسن بن موسي نقل مي كند:

در خراسان در مجلس حضرت رضا (ع) بودم، زيد بن موسي (برادر حضرت رضا) هم در آن مجلس حضور داشت. زيد متوجه گروهي از اهل مجلس شد و گفت: ما چنين و چنانيم. وقتي حضرت رضا(ع) متوجه آن گروه شد و گفته زيد را شنيد، به وي فرمود:

اي زيد! آيا قول بقال‏هاي كوفه كه مي گويند: فاطمه خويشتن را حفظ كرد و خدا فرزندان او را به آتش جهنم حرام كرد، تو را مغرور نموده است؟ ! به خدا قسم كه اين مطلب جز براي حسن و حسين (عليهما السّلام) و فرزنداني كه از رحم آن بانو متولد شده‏اند، نخواهد بود. آيا مي‏شود گفت: حضرت موسي بن جعفر(ع) خدا را اطاعت كند، صائم- النهار و قائم الليل باشد و تو معصيت خدا را انجام دهي و فرداي قيامت نزد خدا با او مساوي باشيد و يا اينكه تو نزد خدا عزيزتر باشي!!؟ در صورتي كه حضرت علي بن الحسين (ع) مي فرمايد:

اجر نيكوكاران ما خاندان دو برابر و عذاب گنهكاران ما نيز دو برابر خواهد بود.

حسن مي گويد: حضرت رضا(ع) سپس متوجه من شد و فرمود:

اي حسن! اين آيه را چگونه قرائت مي كنيد كه خدا مي فرمايد:

قالَ يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ، إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ (3) گفتم: بعضي از مردم مي خوانند:

انه عمل غير صالح (بفتح عين و لام و كسر ميم) و بعضي مي خوانند: إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ (بفتح عين و ميم و دو پيش لام) بنا بر قرائت دوم خدا پسر نوح را از پدرش ندانسته است.

حضرت رضا فرمود: ابدا اين طور نيست، بلكه وي پسر حضرت نوح بود. ولي خدا را معصيت كرد. خداي او را از پدرش ندانست. همين طور هر كسي از ما خاندان اطاعت خدا را نكند، از ما نخواهد بود. اگر خدا را اطاعت نمائي، از ما اهل بيت خواهي بود. (4)

پي نوشت ها:

1. فضائل الخمسة من الصحاح السته، ج‏3، ص 165.

2. زندگاني حضرت زهرا عليها السلام(نجفي)، ص 255.

3. هود(11) آيه 46.

4. زندگاني حضرت زهرا عليها السلام، ص 254.

روايات در باب صلوات فرستادن بر پيامبر و اهل بيت شان زياد است. اما در مورد بلند صلوات فرستادن اين روايت آمده:

« قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص ارْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ بِالصَّلَاةِ عَلَيَّ فَإِنَّهَا تَذْهَبُ بِالنِّفَاقِ‏ »

رسول خدا فرمودند: صدايتان را با صلوات فرستادن بر من بلند كنيد كه اين كار نفاق را از بين مي برد.

اما اينكه با بلند صلوات فرستادن شيطان دورتر مي شود مضمون همين روايت است. زيرا نفاق از كارهاي شيطان است، وقتي نفاق از بين رفت در واقع شيطان دور شده است.

اما بلند فرستادن صلوات به معني فرياد كشيدن و آزار دادن ديگران نيست. بلكه به اندازه خودش است مثل نماز صبح و مغرب كه واجب است بلند بخوانيم آيا اينجا هم ترغيب به فرياد كشيدن است؟

بنابراين بلند كردن صدا در اين موارد به معني اين است كه آهسته نباشد و جوهره صدا معلوم باشد.

پي نوشت:

1.كليني، محمد بن يعقوب،اصول كافي،انتشارات آل البيت، ج‏2، ص 494

چنين اعتراضي نيافتيم و از آنجا كه ارباب تورات و انجيل...

چنين اعتراضي نيافتيم و از آنجا كه ارباب تورات و انجيل در آن، از لحاظ لفظ و معنا دست برده ،قسمت هايي از آن را انكار و قسمت هايي را كتمان كرده ؛ قسمت هايي را تحريف لفظي و معنوي نموده بودند . تورات و انجيل دستكاري شده قابل پذيرش براي عقل هاي سالم و فطرت هاي پاك نبود كه پيامبر خويشاوندان خود را به خاطر معتقد نبودن بدان توبيخ كند.

اجداد پيامبر و بسياري از خويشان وي بر توحيد ابراهيمي پايدار بوده و به توحيد و نبوت و معاد باور داشتند . بر شريعت و دستور عمل هاي ابراهيم حنيف (ع) كه نسل به نسل به صورت صحيح بدان ها رسيده بود، پايبند بودند .

 حضرت در مقابله با اهل كتاب آن ها را به پايبندي به همان كتاب  دعوت مي كرد و مي فرمود: اگر به همين تورات و انجيلي كه در دست شماست ، پايبند باشيد ، بايد به من و نبوت من و دين من ايمان بياوريد:

كُلُّ الطَّعامِ كانَ حِلاًّ لِبَني‏ إِسْرائيلَ إِلاَّ ما حَرَّمَ إِسْرائيلُ عَلي‏ نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ ؛(1)

همه غذاها (ي پاك) بر بني اسرائيل حلال بود، جز آنچه اسرائيل (يعقوب)، پيش از نزول تورات، بر خود تحريم كرده بود (مانند گوشت شتر كه براي او ضرر داشت.) بگو: «اگر راست مي‏گوييد تورات را بياوريد و بخوانيد! (اين نسبت هايي كه به پيامبران پيشين مي‏دهيد، حتّي در تورات تحريف شده شما نيست!)»

پي نوشت:

1. آل عمران (3) آيه 93.

 

در يكي از كتاب هاي تاريخي معاصر چنين دستوري از رسول گرامي اسلام(ص) نقل شده و اين نقل تاريخي از دختر گرامي اش چنين بوده است:

"عن فاطمه الزهرا صلوات‏ الله‏ عليها قالت: دخل علي رسول‏ الله صلي الله عليه و آله و قد افترشت فراشي للنوم فقال يا فاطمه لا تنامي الا و قد عملت اربعه: ختمت القرآن و جعلت الانبياء شفعائك وارضيت المومنين عن نفسك و حجبت واعتمرت: قال هذا و اخذ في الصلاه فصبرت حتي اتم صلاته: قلت يا رسول‏الله امرت باربعته لا اقدر عليها في هذاالحال فتبسم صلي الله عليه  وآله و قال اذا قراءت قل هو الله احد ثلاث مرات فكانك ختمت القرآن و اذا صليت علي و علي الانبياء قبلي كنا شفعائك يوم القيامته و اذا استغفرت للمومنين رضوا كلهم عنك و اذا قلت سبحان الله والحمدلله و لا اله الا لله اكبر فقد حججت و اعتمرت

اين حديث شريف نوراني از حضرت فاطمه (س) نقل شده است كه فرموده هنگامي كه بستر خوابم را گسترده بودم، پدر بزرگوارم حضرت رسول‏الله(ص) بر من وارد شده و سپس چنين به من دستور فرمود اي فاطمه دختر والاگهرم سر به بستر خواب مگذار مگر اين كه اين چهار عمل را انجام بدهي، نخست اين كه يك دوره قرآن ختم نمائي، دوم اينكه انبياء و پيامبران را شفيع خود قرار بدهي، سوم اين كه اهل ايمان را از خود راضي و خوشنود كني، چهارم اين كه يك حج و عمره انجام بدهي. پدر بزرگوارم اين اعمال چهارگانه را به من دستور داد و امر فرمود و به نماز مشغول گرديد. من در حال فكر بودم كه چگونه برايم ميسر است كه فرمان پدرم را اجرا كنم با اين كه كار بسيار مشكلي است.

پس صبر و تامل نمودم تا پدر بزرگوارم نمازش را به اتمام رسانيد، آن گاه عرض كردم يا رسول‏ الله شما چنين دستوري به من داديد كه انجام آن در نظرم دشوار مي‏ آيد و من با اين وقت كم قدرت و توان انجام اين چهار عمل مورد دستور شما ندارم!

پدرم تبسم فرمود و خنديد و آن گاه فرمود تو اگر سوره‏ ي مباركه ‏ي (قل هو الله احد) را سه مرتبه قرائت كني مثل اين است كه يك ختم قرآن انجام داده ‏اي و اگر بر من و بر پيغمبران قبل از من صلوات بفرستي ما در روز قيامت كبري شفيعان تو هستيم. و اگر براي اهل ايمان استغفار و طلب آمرزش از پروردگار نمايي، همه‏ آنان از تو رضايت مند و خرسند خواهند شد. و اگر اين اذكار گهر بار را بر زبان خود جاري كني و بگويي (سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اكبر) مثل اين است كه عمل حج و عمره انجام داده ‏اي.(1)

پي نوشت:

1. رحماني همداني، فاطمة الزهراء بهجة قلب المصطفي(ص) تهران، انتشارات منير، سال 1378ه. ش، ص 305.

روايت مذكور حديثي قدسي است ...

روايت مذكور كه حديثي قدسي است در كتب مشهور همان بند اول آن آمده است كه خطاب به پيامبر (ص) خداوند متعال فرموده كه: " لولاك لما خلقت الأفلاك" و در برخي از كتب، بند دوم "لو لا علي لما خلقتك" و در برخي ديگر نيز بند سوم " لو لا فاطمه لما خلقتكما" هم آمده است. (1) و لذا كل اين روايت در منابع معتبر روايي به صورت مستند ذكر نشده است.

اما گذشته از بحث سندي درباره اين روايت درباره مفاد اين روايت بايد بگوييم كه اگر برداشت صحيحي از اين روايت صورت بگيرد نه تنها با آيات الهي منافات ندارد بلكه مطابق همان معارفي است كه از قرآن كريم برداشت مي شود.

درباره مفاد و محتواي اين روايت بايد بگوييم كه در روايت مذكور خلقت پيامبر به خلقت حضرت علي (ع) و خلقت اين دو به خلقت حضرت زهرا (س) وابسته شده است و اين وابستگي به دو نحو قابل تفسير است:

يكي اينكه:

بگوييم دلالت بر ترتيب رتبه اي داشته باشد و دلالت بر برتري و فضيلت داشته باشد يعني دلالت بر فضيلت و برتري حضرت زهرا (س) بر پيامبر (ص) و حضرت علي (ع) و برتري حضرت علي (ع) بر پيامبر (ص)

و ديگري اينكه:

ترتيب غايي داشته باشد نه اينكه دلالت بر فضيلت داشته باشد؛ يعني رسيدن به هدف و غايت از خلقت پيامبر (ص) وابسته به خلقت حضرت علي (ع) و رسيدن به غايت و هدف از خلقت اين دو بزرگوار وابسته به خلقت حضرت زهرا (س) باشد.

تفسير و برداشت اول قابل قبول نيست و مسلّم است كه فضيلت و برتري پيامبر (ص) بيشتر از حضرت علي (ع) و حضرت زهرا (س) مي باشد.

اما برداشت دوم قابل قبول و مطابق معارف قرآني مي باشد؛ چرا كه در قرآن كريم هدف از خلقت افلاك، خلقت انسان دانسته شده. (2)

و هدف از خلقت انسان هم تكامل وي و رسيدن به مقام خلافت الهي و انسان كامل است كه مصداق حقيقي آن وجود پيامبر (ص) است و لذا وجود و خلقت ايشان، هدف خلقت افلاك مي باشد؛ همچنين إكمال رسالت پيامبر (ص) نيز وابسته به وجود حضرت علي (ع) به عنوان وصي ايشان مي باشد؛ چنانكه از آيه "إكمال دين" (3) كه در روز غدير خم نازل شده و "آيه تبليغ" (4) كه مربوط به ابلاغ حكم وصايت حضرت علي (ع) در روز غدير خم است، اين حقيقت كشف مي شود.

علاوه بر اين استمرار وجود وصي براي پيامبر (ص) با توجه به جهاني و جاوداني بودن رسالت ايشان و در راستاي وجود خليفه خدا بر روي زمين بواسطه وجود و خلقت حضرت زهرا (س) به عنوان كوثري كه معصومين (عليهم السلام) از نسل ايشان خلق شده محقق مي شود و لذا رسيدن به هدف خلقت پيامبر (ص) و حضرت علي (ع) با وجود حضرت زهرا (س) تكميل مي شود.

در ضمن آيت الله گرامي كتابي در اين زمينه دارند به نام " لولا فاطمه " مي توانيد آن را مطالعه بفرماييد.

پي نوشت ها:

1. نمازي شاهرودي، علي، مستدرك سفينة البحار، قم، مؤسسة النشر الإسلامي، 1419ق، ج 8، ص 243.

2. "وَ هُوَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في‏ سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَي الْماءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلا "(هود(11) آيه 7)

" او كسي است كه آسمانها و زمين را در شش روز [شش دوران‏] آفريد و عرش (حكومت) او، بر آب قرار داشت (بخاطر اين آفريد) تا شما را بيازمايد كه كداميك عملتان بهتر است! "

3. "... الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي‏ وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دينا... " (مائده(5) آيه 3)

" امروز، دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم. "

4. " يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاس... ". (مائده (5) آيه 67)

" اي پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، كاملًا (به مردم) برسان! و اگر نكني، رسالت او را انجام نداده‏اي! خداوند تو را از (خطرات احتمالي) مردم، نگاه مي‏دارد".

اين مطلبي را كه شما اشاره كرديد جزء روايات ما به حساب نمي آيد. بلكه اولين كساني كه وارد بهشت مي شوند پنج تن هستند كه حضرت زهراء (س) هم جزء آنها مي باشد:

عَنْ يَحْيَي بْنِ مُحَمَّدٍ الْجَوَّانِيِّ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الدَّاعِي عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْحُسَيْنِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَافِظِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْحُسَيْنِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَي الشَّامِيِّ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ التَّيْمِيِّ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ عَمْرٍو الْبَجَلِيِّ عَنِ الْأَجْلَحِ عَنْ حَبِيبِ بْنِ أَبِي ثَابِتٍ عَنْ عَاصِمِ بْنِ أَبِي ضَمْرَةَ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ أَخْبَرَنِي رَسُولُ اللَّهِ (ص)‏  أَوَّلَ‏ مَنْ‏ يَدْخُلُ‏ الْجَنَّةَ أَنَا وَفَاطِمَةُوَالْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ، فَمُحِبُّونَا قَالَ مِنْ وَرَائِك(1) عاصم مي گويد: علي(ع) فرمودند: رسول خدا (ص) فرمود: نخستين كسي كه وارد بهشت مي‏شود من و فاطمه و حسن و حسين هستيم، گفتم: يا رسول الله پس دوستان ما كجا خواهند بود فرمود: پشت سر شماها.

پي نوشت:

1. علامه مجلسي، بحار الأنوار، ناشراسلاميه‏، چاپ تهران‏، سال چاپ مختلف‏، چاپ مكرر، ج‏65، ص 98.

مفهوم حديث اين است كه: عقد اخوت بين مسلمانان وبین علي(ع) و پيامبر (ص) صورت گرفت و بعد از مدتي با نزول آيه احكام ارث با شرايط خاص صورت گرفت.

هنگامي كه مسلمانان از «مكّه» به «مدينه» هجرت كردند، و اسلام پيوند و رابطه آن ها را با بستگان مشركشان كه در مكّه بودند قطع نمود ، پيامبر (ص) به فرمان الهي، مسئله «عقد اخوت» و پيمان برادري را در ميان آن ها برقرار ساخت.

به اين ترتيب كه ميان «مهاجران» و «انصار» (دو به دو) پيمان اخوت و برادري منعقد شد، و آن ها همچون دو برادر حقيقي از يكديگر ارث مي‏بردند؛ ولي، اين يك حكم موقت و مخصوص به اين حالت فوق‏العاده بود، هنگامي كه اسلام گسترش پيدا كرد، و ارتباطات گذشته تدريجاً برقرار شد، ديگر ضرورتي براي ادامه اين حكم نبود.

آيه 6 سوره احزاب نازل شد و «نظام مؤاخات» را به طوري كه جانشين نََسَب شود، ابطال كرد، و حكم ارث و مانند آن را مخصوص خويشاوندان حقيقي قرار داد.

بنا بر اين، نظام اخوت و برادري، هر چند يك نظام اسلامي بود، (بر خلاف‏نظام پسرخواندگي كه يك نظام جاهلي بود) اما مي‏بايست پس از برطرف شدن حالت فوق‏العاده، ابطال گردد و چنين شد.(1)

توجه نماييد كه :

 قتاده، سعيد بن جبير و ضحاك گويند: منظور همپيمان هاست. در دوران جاهليت، شخصي با ديگري پيمان بسته، مي‏گفت: خون من، خون تو، جنگ من، جنگ تو و صلح من صلح توست. من از تو ارث مي‏برم و تو از من. من از تو محافظت مي‏كنم و تو از من. با اين پيمان يك ششم مال شخص، در موقع تقسيم ميراث، به همپيمانش تعلق مي‏گرفت - چنان كه ابو بكر با شخصي پيمان بست و از او ارث برد.

قرآن كريم نيز دستور داد كه بايد به همپيمان ها ارث داد. سپس اين حكم بوسيله:

 «وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلي‏ بِبَعْضٍ؛ (2 ) خويشاوندان بعضي به بعضي سزاوارترند» ، نسخ شد.

مجاهد گويد: منظور اين است كه بايد نصيب هم پيمان ها را از لحاظ كمك و محافظت، ادا كنيد و ارثي به آن ها تعلق نمي‏گيرد، بنا بر اين آيه نسخ شده و مؤيد آن آيه «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» است (سوره مائده يعني به پيمان ها وفا كنيد) و همچنين خطبه پيامبر گرامي در روز فتح مكه. فرمود:

 «هر پيماني كه در جاهليت، بسته شده، حفظ كنيد. اسلام بر شدت آن مي افزايد، ليكن پيمان تازه‏اي به وجود مي‏آوريد!».

عبد الرحمن بن عوف روايت كرده است كه پيامبر فرمود:

 «هنگامي كه پسر بچه‏اي بودم، به اتفاق عموهايم شاهد پيماني بودم كه در ميان گروهي بسته شد. اكنون دوست نمي‏دارم، شتراني سرخ مو بگيرم و آن پيمان را بشكنم» .              

پي نوشت:

1. مكارم شيرازي ناصر، تفسير نمونه، ناشر دار الكتب الإسلامية، چاپ تهران‏، چاپ1374 ش‏،چاپ اول‏، ج‏17، ص 219 .

2. انفال (8 ) آيه 57 .

 

 

 

 

 

ابتداء رواياتي را در اين زمينه خدمت شما مطرح كرده سپس به پاسخ سوال شما مي پردازيم :

1- وَ رَوَي عَبْدُ الْعَظِيمِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِيُّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الرِّضَا (ع) عَنْ أَبِيهِ (ع) قَالَ سَمِعْتُ أَبِي مُوسَي بْنَ جَعْفَرٍ (ع) يَقُولُ:...‏ قَالَ مَنْ‏ تَرَكَ‏ الصَّلَاةَ مُتَعَمِّداً فَقَدْ بَرِئَ مِنْ ذِمَّةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ذِمَّةِ رَسُولِهِ (ص) وَ نَقْضُ الْعَهْدِ وَ قَطِيعَةُ الرَّحِمِ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ- أُولئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ؛(1 )حضرت موسي بن جعفر(ع)فرمود كسي كه نماز را عمدا ترك كند پس همانا از ذمه خدا و ذمه رسول خدا دوري كرده است و در نقض پيمان با خدا و قطع رحم با خدا خارج هستند.

 2- وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ قَالَ‏ سَأَلْتُ أَبَا عَبْداللَّهِ (ع)... قَالَ فَإِنَّ تَارِكَ الصَّلَاةِ كَافِرٌ؛(2) امام صادق(ع) فرمود ترك كننده نماز كافر است.

كفر معاني مختلفي دارد: (3)

ابو عمر و زبيري گويد: به حضرت صادق (ع) عرض كردم: مرا آگاه فرما باينكه كفر در كتاب خداي عز و جل (قرآن) به چند وجه است؟ فرمود: كفر در كتاب خدا بر پنج وجه است:

 

اول كفر جحود (انكار ) ، و جحود هم خود، دو جور است

اما قسم اول از دو قسم جحود، يكي جحود و انكار ربوبيت خدا است، و اين اعتقاد كسي است كه مي گويد: نه ربي هست، و نه بهشتي، و نه دوزخي، و صاحبان اين عقيده دو صنف از زنادقه هستند، كه به ايشان دهري هم مي‏گويند، همان هايند كه قرآن كلامشان را حكايت كرده كه گفته‏اند: « وَ ما يُهْلِكُنا إِلَّا الدَّهْرُ ؛(4 )و هلاك نكند ما را جز دهر» ( يعني مرگ ما به دست خدا نيست )

و اما وجه دوم از جحود (انكار )، جحود بر معرفت است، و آن اين است كه كسي با اين كه حق را شناخته، و برايش ثابت شده، انكار كند، كه خداي عز و جل در باره‏شان فرموده: (وَ جَحَدُوا بِها، وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ؛(5 )و انكار كردند آنها را در حالي كه يقين بدانها داشت دلهاي ايشان »

وجه سوم از كفر، كفران نعمت است، كه خداي سبحان در باره‏اش از سليمان نبي(ع) حكايت كرده كه گفت: (هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي، لِيَبْلُوَنِي، أَ أَشْكُرُ؟ أَمْ أَكْفُرُ؟ وَ مَنْ شَكَرَ، فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ، وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ؛(6 )«اين از فضل پروردگارم باشد تا مرا بيازمايد كه آيا شكر مي كنم يا كفران ورزم، و آنكه شكر كند جز اين نيست كه براي خويشتن سپاسگزارد، و آنكه كفران كند همانا پروردگار من بي‏نياز و گرامي است» 

وجه چهارم از كفر، ترك دستورات خداي عز و جل مي باشد، كه در آن باره فرموده: (وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَكُمْ لا تَسْفِكُونَ دِماءَكُمْ، وَ ...أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتاب‏ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذلِكَ مِنْكُم‏؛ (7 ) «و هنگامي كه گرفتيم پيمان شما را كه نريزيد خونهاي خود را ... ايمان آوريد به بعضي از كتاب (تورات) و كافر شويد به بعضي از آن؟ چيست كيفر آنكه از شما اين كار را بكند؟» 

وجه پنجم از كفر، كفر برائت است، كه خداي عز و جل در باره‏اش از ابراهيم خليل (ع) حكايت كرده است، كه گفت: «كَفَرْنا بِكُمْ، وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّي تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ‏ ؛(8 ) ما كفر ورزيديم به شما و پديدار شد ميان ما و شما دشمني و كينه براي هميشه تا آنگاه كه شما ايمان به خداي يگانه آوريد» يعني ما از شما بيزاريم، و خداوند در آنجا كه (داستان) شيطان و بيزاري جستن او را از دوستانش از آدميزاده در قيامت ياد مي كند»

پس با توجه به معاني كفر، ترك نماز به خودي خود موجب كفر نمي‏گردد،بلكه مقصود از ترك عمدي نماز اين است كه واجب بودن نماز را انكار كند و به خاطر انكار وجوب نماز، نماز نخواند، كه چنين كسي كافر ونجس است چون انكار نماز كه از ضروريات اسلام مي باشد،انكار رسالت پيامبر(ص) وقرآن مجيد است( مثل وجه اول و دوم در كلام امام صادق )، لذا با چنين كسي نبايد به ظاهر اسلام برخورد كرد 

اماكسي كه منكر وجوب نماز نباشد و حق بودن قرآن و رسالت حضرت محمد(ص)را قبول دارد و معتقد است كه نماز از طرف خدا واجب شده است ليكن از روي تنبلي ومسامحه كاري نماز را ترك نمايد ، فاسق ومعصيتكار است( مثل وجه سوم تا پنجم در بيان امام صادق (ع) ) و براين  اساس ظاهرا مسلمان است به او مسلمان هم گويند، نه كافر.( 9)

پس اصلا تضادي بين اين دو مساله نيست. زيرا اگر واقعا در كردار خويش منكر نماز به عنوان يك اصل از اصول ضروري اسلام باشد و نماز را از اين جهت ترك و رها نمايد كافر حساب مي شود و احكام كفر بر او بار مي شود و اين شهادتين ظاهري هيچ سودي به حالش نخواهد داشت و اما اگر نماز را بخاطر تنبلي يا بي حوصلگي و يا موارد ديگر ( غير از انكار و ضديت با آن ) ترك كند و شهادتين هم بر زبان جاري كرده و ظاهرا مسلمان است و اين دسته روايات اين قسم را شامل نمي شود و اگر هم به اين دسته كافر گويند كافر اصطلاحي به اين ايشان نمي گويند بلكه كافر عملي است يعني عذاب شديد است. ولي حكم كافر( مثل نجاست و...) را ندارد.

پي نوشت:

1.شيخ صدوق،من لا يحضره الفقيه،‏ناشر جامعه مدرسين‏قم،‏سال 1404 ق،‏ نوبت دوم‏،ج‏3،ص 563.

2.محدث عاملي،تفصيل وسائل الشيعة إلي تحصيل مسائل الشريعة،‏ناشرآل البيت‏ قم،‏سال 1409ق،‏نوبت اول،‏ج‏15،ص 322.

3.شيخ كليني،الكافي،ناشر اسلاميه،‏تهران‏،سال1362ش‏،نوبت دوم‏،ج‏2،ص 389 : عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ بَكْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ أَبِي عَمْرٍو الزُّبَيْرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ قُلْتُ لَهُ أَخْبِرْنِي عَنْ وُجُوهِ الْكُفْرِ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ الْكُفْرُ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَلَي خَمْسَةِ أَوْجُهٍ فَمِنْهَا كُفْرُ الْجُحُودُ وَ الْجُحُودُ عَلَي وَجْهَيْنِ وَ الْكُفْرُ بِتَرْكِ مَا أَمَرَ اللَّهُ وَ كُفْرُ الْبَرَاءَةِ وَ كُفْرُ النِّعَمِ .

4.جاثيه(45 ) آيه 24.

5. نمل(27 ) آيه 14.

6. همان،آيه 40.

7. بقره(2) آيه‏84- 85.

8.ممتحنه(60 ) آيه 4.

9.دستغيب شيرازي سيد عبدالحسين،انتشارات جهان، تهران، چاپ ششم،ج2،ص183. 

بدون تحقيق و تنها بر اساس علايق دروني و نظريات شخصي نبايد در مورد احاديث رسيده از معصومان قضاوت كرد

بدون تحقيق و تنها بر اساس علايق دروني و نظريات شخصي نبايد در مورد احاديث رسيده از معصومان قضاوت كرد و بدون دليل آن ها را مجعول و بهتان خواند. اين كار  به دور از انصاف بوده و در شان يك مسلمان معتقد نيست.

 در اسلام گياهخواري و نخوردن گوشت حرام نيست ؛ بنابراين انسان مي تواند در تمام عمر نيز از آن اجتناب نمايد ، اما بدن  به گونه اي است كه به مواد غذايي مختلف و از جمله گوشت و گياه احتياج دارد.

روايات فراواني در ستايش از بسياري از گياهان و محصولات كشاورزي و ميوه ها و خواص آن ها داريم اما از گوشت خواري هم نهي نشده ،بلكه در مواردي كه لازم باشد، تشويق هم شده است .

اميرالمؤمنين فرمود:«بر شما باد بر مصرف كردن گوشت , زيرا گوشت بدن را چاق مي كند. هر كس چهل شبانه روز گوشت نخورد,اخلاقش بد مي شود.» (1)

باز فرمود:«هنگامي دچار ضعف شديد, گوشت با شير بخوريد. خداوند  اين دو را مقويّ بدن قرار داده است» (2) 

 امام صادق (ع)فرمود:«پيامبر(ص)گوشت مي خورد»(3).

پيامبرفرمود: «هر كسي چهل روز براو بگذرد و گوشت نخورده باشد, قرض كند و گوشت بخرد و بخورد»(4)

امام رضا(ع) به خدمتكار خود فرمود: قسمت جلوي گوسفند (دست و سينه ) خريداري كن . قسمت هاي آخر بدن گوسفند را خريداري مكن , زيرا قسمت جلوي بدن سالم تر از قسمت عقب گوسفند است .»(5) بنابراين در اسلام استفاده از گوشت حيوانات سفارش شده است .

در عين حال در برخي روايات از زياده روي در گوشت خوردن مذمت شده ، مثلا آمده است: شكم تان را قبرستان مرده ها نكنيد ؛يعني زياد گوشت نخوريد .چنان كه در شرح زندگاني امير المومنين (ع) آمده است :

«لا يأكل اللحم إلا قليلا و يقول لا تجعلوا بطونكم مقابر الحيوان ؛ كم گوشت مي خورد و مي فرمود: شكم تان را قبر حيوان قرار ندهيد» . (6)          

وجه جمع نيكويي بين اين دو دسته از روايات وجود دارد كه مي توان با استفاده از آن هر دو گروه را صحيح دانست. اسلام تمام غذاهاي حلال را مجاز شناخته و شرعا مشكلي در  خوردن آن ها بيان ننموده است. اسلام غذاهاي حلال را مشخص كرده تا هر كس بر اساس سليقه شخصي و ذائقه خود به انتخاب هر مدلي از خوراكي ها چه از نوع گياهي  و چه از نوع جانوري آن و يا تركيبي از آن ها اقدام نمايد.   آنچه كه در گوشت ها از آن نهي شده، نه خوردن اصل آن، بلكه افراط در خوردن گوشت است كه باعث قساوت قلب مي گردد.

 با توجه به سليقه هر فرد هر دو دسته از غذاها را مي توان تناول نمود اما آنچه كه نهي شده،زياده روي در خوردن است، مخصوصا نسبت به غذاهاي گوشتي.

 

پي نوشت ها:

1. كمره اي،  آسمان و جهان، دارالكتب الاسلاميه، بي تا، ج6 ص233

2. كمره اي،  آداب و سنن، دارالكتب الاسلاميه، بي تا، ص123

3. آسمان و جهان، ج6 ص221

4. آرام، الحيات، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، بي تا، ج6 ص196

5. آسمان و جهان،  ج9 ص252

6. مجلسي،  بحار الانوار، موسسه الوفاء، بيروت، 1404ه.ق، ج41 ص148

 

كسي كه به واجبات الهي عمل و از محرماتش پرهيز مي كند، در طلب حق است و مطلوب را به دست مي آورد. چنين شخصي وجودش از عشق به حق متبلور شده نور الهي از جبين اش ساطع مي شود. او دلش خداي را طلبيده و ميزبانش شده است و ميان ميزبان و ميهمان اين سخن بس كه ميهمان به عشق ديدار ميزبان، وارد سرايش مي شود تا در ايوان عشق اش قدم نهد.

اين حديث زيباي امام صادق(ع) است كه فرمود:

" الْقَلْبُ حَرَمُ اللَّهِ فَلَا تُسْكِنْ حَرَمَ اللَّهِ غَيْرَ اللَّهِ"(1) دل حرم خدا است در حرم خدا، غير خدا ساكن نكن!

تو خود بخوان حديث مفصل از اين مجمل.

و اما حديث قدسي"من طلبني وجدني، و من وجدني عرفني، و من عرفني أحبّني، و من أحبّني عشقني، و من عشقني عشقته، و من عشقته قتلته، و من قتلته فعليّ ديته، و من عليّ ديته فأنا ديته." (2)

 اين حديث بيان پيچيده اي ندارد و كاملا روشن است كسي كه در طلب دوست باشد، يعني قدم در راه معرفت الهي گذارده و حق را مي يابد و كسي كه حق را يافت از شهد وجودش بهره خواهد گرفت و عاشقي شعله برخواهد كشيد.خداي متعال عاشق بنده اي خواهد شد كه قواعد بندگي را خوب آموخته باشد. پس توجه حق به سوي بنده اش، به معناي توجه عاشقانه به اوست.

به توضيح ديگر اين كه:

تمام معرفت الهي در مسير طلب معبود نهفته است و بس و هر كسي اين كلام قدسي را بخواند، مي فهمد كه اگر كسي سراغ خانه دوست را  بگيرد، به سرايش خواهد رسيد و طلب يعني جستجو كردن و سر انجام يافتن و اين همان مسير كسب معرفتي است كه تمام بندگان خالص خداي متعال آن را پيموده به وصالش رسيدند.

حضرت موسي(ع) خطاب به پروردگار چنين مسئلت كرد. "اين أجدك يا رب، قال يا موسي، إذا قصدت اليّ فقد وصلت اليّ"(3)

يعني: كجا تو را بيابم؟ و پاسخي كوتاه، اما پر معنا دريافت مي كند كه اي موسي هر وقت قصد مرا كردي، بدان كه مرا يافتي.

عشق پروانه به شمع زماني نتيجه مي دهد كه پروانه بال و پرش بسوزد و كنار شمع جان دهد و اشك شمع او را بپوشاند، نه كه فقط نوري به صورتش بتابد و گرمايي بر گيرد.

معرفت الهي پيش يا بيش  از آن كه از راه علمي(كه مي بايست به كتاب هاي تفسيري و عقايدي مراجعه نمود) به دست آيد، از راه عملي حاصل مي شود، عمل به احكام و تكاليفي كه خداي متعال بر بندگانش مقرر نمود و پرهيز از گناهاني كه شيطان از مسير نفس اماره انسان را مي فريبد.

خداي متعال فرمود:

"وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنينَ"(4)

و آن ها كه در راه ما (با خلوص نيّت) جهاد كنند، قطعاً به راه‏هاي خود، هدايت شان خواهيم كرد و خداوند با نيكوكاران است.

و وقتي راه هدايت را بر بنده اي بنمودند، او را تا به مقصد خواهند برد.

بسياري از دانشمندان اسلامي درباره چگونگي كسب معرفت الهي معتقد اند كه:

اولين واجب از واجبات اسلام، معرفت اللّه است و اولين قدم در وادي دين و دين‏ داري، خدا شناسي و معاد شناسي و پيامبرشناسي است در اولين خطبه نهج البلاغه مي‏خوانيم: "اوّل الدين معرفته چنانچه اوّل العلم معرفة الجبار" و نيز از ديدگاه همه متفكران اسلامي و بلكه همه امت اسلام و بلكه همه عقلاي عالم شناخت مبدء و معاد لازم و ضروري است و ما بر اين امر براهين متعدد عقلي و نقلي داريم.(5)

بعضي از نويسندگان در بيان اين عبارت عرفاني "التوحيد نسيان ما سوي التوحيد"(توحيد يعني فراموشي هر چه غير از توحيد است) آورده است:

 پوشيده نيست كه اين مرتبه از توحيد وقتي ميسّر گردد كه سالك به شرف لقاي مطلوب حقيقي مشرّف، و به بقاي ابدي و سعادت سرمدي مخصوص و مصداق حديث:"من طلبني وجدني، و من وجدني عشقني، و من عشقني فعشقته، و من عشقته فقتلته، و من قتلته فعليّ ديته، فأنا ديته" گردد، و به مرتبه وصول كه اعظم مراتب است، و مصداق "إنّ للّه شرابا لأوليائه، إذا شربوا سكروا، و إذا سكروا طربوا، و إذا طربوا طلبوا، و إذا طلبوا وجدوا، و إذا وجدوا ذابوا، و إذا ذابوا خلصوا، و إذا خلصوا وصلوا، و إذا وصلوا اتّصلوا، و إذا اتّصلوا فلا فرق بينهم و بين حبيبهم" رسد.(6)                       

اين ترجمه جمله دوم است كه از شراب الهي سخن گفته شده است:

براي خداي متعال شرابي است كه براي اولياي خودش مي باشد وقتي اوليائش آن را آشاميدند، مست مي شوند و به طرب روي مي آورند و سپس خداي را مي طلبند و او را مي يابند و در وجود خداي متعال ذوب مي شوند تا خالص شوند و به مقام وصل مي رسند و متصل مي شوند(مثل اتصال قطره به دريا) در اين هنگام است كه ديگر فرقي ميان آن ها و معشوق شان نيست. و البته رسيدن به  اين چنين مقام و معرفتي، رياضت هاي دشوار مي طلبد و هر كسي به اندازه توان خودش و فاصله گرفتن از دنيا، مي تواند از عشق معشوقش بهره برد.

پي نوشت ها:

1. مجلسي محمد باقر، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، تهران، انتشارات اسلاميه، چاپ مكرر، ج‏67، ص 26. 

2. حسن زاده حسن، هزار و يك نكته، تهران، انتشارات رجاء، چاپ پنجم، سال 1365 ه ش، ص 569.

3. حقي بروسوي اسماعيل، تفسير روح البيان، لبنان بيروت، انتشارات دار الفكر، ج‏7، ص 263.

4. سوره عنكبوت، آيه69.

5. محمدي علي، شرح كشف المراد، قم، انتشارات دار الفكر، چاپ چهارم، سال 1378 ه ش، ص 20.

6. خواجويي محمد اسماعيل، رساله وحدت وجود، انتشارات موسسه الزهراء اصفهان، چاپ اول، سال 1383 ه ش، ص 157، با توضيح و اضافات از نگارنده.

صفحه‌ها