بايد و نبايد در احكام اخلاقي

چرا نبايد با نامحرم ها رابطه داشته باشيم؟
پاسخ سؤال اول: اولا همه غربي ها لباس تنگ و نامناسب نمي پوشند. ثانيا ظاهر هر كس نماد باطن اوست.

اين جانب سوال هاي زيادي دارم ونمي دانم از كجا شروع كنم. لطفا جواب هاي كامل و واضع دهيد:

 1- مي خواستم بدونم چرا ما جوانان نبايد لباس هاي تنگ وغربي مثل لي شلوارك را بپوشيم؟

 2- چرا نبايد با نامحرم ها رابطه داشته باشيم؟

 3- اين كه بعضي از دوستان يقه 3سانتي مي پوشند درست و ريا كاري نيست.

 4- و اين كه بعضي از بسيجي ها با لوازم جنگي گشت مي زنند و فقط براي دل خودشون درسته و نه براي آسايش مردم؟

در صورت امكان كتابهايي معرفي كنيد

پاسخ سؤال اول: اولا همه غربي ها لباس تنگ و نامناسب نمي پوشند. ثانيا ظاهر هر كس نماد باطن اوست. انتخاب نوع و رنگ لباس، طرز حرف زدن، تعارف كردن، روش شوخي كردن، و نوع كلمات و اصطلاحاتي كه هنگام  حرف زدن و شوخي كردن و تعارف نمودن به كار مي برد، حتي شيوه راه رفتن، نشان دهنده ميزان شخصيت و عزت و كرامت هر انساني است. اسلام مي خواهد همه مسلمانان بلكه همه انسان ها از آبرو، عزت و  كرامت نفس برخوردار باشند. از همه ابزارها و راه هاي عزت ساز، شخصيت ذاتي و انساني خود را نشان دهند. از استقلال فكر و رأي، راه و روش برخوردار باشند. سعادت و خوشبختي، رشد و كمال، عزت و شخصيت خود را در شكوفايي استعداد هاي دروني و انساني خود ، و در سايه هدايت ها و راهنمايي هاي خداوند جستجو كنند. از اين رو قرآن كريم  مي فرمايد:  مَنْ كانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعا (1) هر كس سربلندي مي‏خواهد، سربلندي يكسره از آنِ خداست؛

در آيه ديگري مي فرمايد: عزّت از آنِ خدا و از آنِ پيامبر او و از آنِ مؤمنان است(2)  بر اين اساس مؤمنان حقيقي هر گز حاضر نيستند لباسي را كه كفار و دشمنان دين خدا مي پوشند، بر تن كنند. و به تقليد از برخي افراد غربي  لباس تنگ ونامناسب بپوشند.

نكته دوم: هر انساني دوست دارد عزيز و سرفراز و سربلند باشد. به بيان ديگر هرانسان عاقلي از ذلت و خواري، وابستگي و تحقير شدن تنفر دارد.به همين دليل است كه روان شناسان روحيه «استقلال طلبي، خود اتكايي و عدم وابستگي، خودباوري و اعتماد به نفس» را از ويژگي هاي اساسي انسان و وجه تمايز انسان از حيوانات معرفي مي كنند. و معتقدند براي داشتن جامعه سالم، و جوان ها و نوجوان هاي سالم، و تمدن سالم، و كشوري رو به پيشرفت و ترقي، بايد خانواده و والدين، معلمان و اولياي مدرسه و همه مسؤلين تربيتي اين ويژگي ها را در سر لوحه تربيت قرار دهند.قطعا نوجواني كه مي كوشد با نشان دادن استعداد خود در يك رشته ي ورزشي يا خلق يك اثر هنري ( و علمي ) يا كار در يك كارگاه صنعتي، تحسين ديگران را بر انگيزد و اعتماد آنان را جلب كند، با آن فرد ديگري كه با لباسي نا مناسب يا آرايش غير معمولي يا به كار بردن كلامي تند و نا بجا يا گذاشتن سيگاري بر لب اظهار وجود مي كند، بسيار متفاوت است. اين شخص به طور نا خود آگاه ضعف روحي و شخصيتي خود را به ديگران نشان داده و آن ديگري ارزش هاي وجودي خود را به زيبايي هر چه تمام تر آشكار كرده است.(3) اين ويژگي ها در قرآن كريم به اندازه اي اهميت دارد كه خداوند براي تأمين روحيه استقلال طلبي مسلمانان اولين قبله اي كه مسلمانان به مدت حدود چهارده سال به سمت آن نماز خواندند، تغيير داد. (4) و در آيات زيادي با توصيه مسلمانان به صبر و پايداري در برابر سختي ها و كمبودها، آنان را از هر گونه وابستگي به غير مسلمانان به شدت نهي  كرده است.در يكي از آيات فرموده: وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرِينَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلا(5)خداوند هرگز بر [زيانِ‏] مؤمنان، براي كافران راه [تسلّطي‏] قرار نداده است.

بر اساس اين آيه شريفه مؤمنان وظيفه دارند راه هر گونه وابستگي و تسلط و نفوذ  كفار را ببندند و با آن مبارزه كنند. يكي از اموري كه استقلال طلبي و خود باوري و اعتماد به نفس هر جامعه اي را از بين مي برد، و افراد آن اجتماع را به دريوزگي و وابستگي ذلت بار سوق مي دهد، وابستگي فكري و فرهنگي است، هم چنين تقليد كردن از بيگانگان در طرز لباس پوشيدن و آرايش كردن، و در خوردني ها و نوشيدني ها، و طرز معاشرت ها و سلام و عليك ها و احوالپرسي ها، و در نتيجه كنار گذاشتن آداب و رسوم ملي و مذهبي خود است. از اين رو اميرالمؤمنين (ع) مي فرمايد، خداوند به يكي از پيامبران  از طريق وحي پيام فرستاد و فرمود: قُلْ  لِلْمُؤْمِنِينَ ( اَولِقَوْمِكَ )لَا تَطْعَمُوا مَطَاعِمَ أَعْدَائِي وَ لَا تَشْرَبُوا مَشَارِبَ أَعْدَائِي وَ لَا تَرْكَبُوا مَرَاكِبَ أَعْدَائِي وَ لَا تَلْبَسُوا مَلَابِسَ أَعْدَائِي وَ لَا تَسْكُنُوا مَسَاكِنَ أَعْدَائِي فَتَكُونُوا أَعْدَائِي كَمَا كَانَ أُولَئِكَ أَعْدَائِي (6) يعني به مؤمنان يا  به قوم و امت خود بگو: لباسي كه دشمنان من (يعني كفار) مي پوشند، شما نپوشيد، و با دشمنان من همراه و همسفر نشويد، غذاي آنان را نخوريد، و در مكانهاي دشمنان من وارد نشويد، كه اگر شما هم همان لباسي را بپوشيد يا غذايي را بخوريد و يا كارهايي را انجام بدهيد، كه كفار انجام مي دهند، شما نيز از دشمنان من محسوب مي‏گرديد، همان طور كه آنان دشمنان من هستند. پيامبر اكرم (ص) نيز به مسلمانان فرمود: وَ لَا تَشَبَّهُوا بِالْيَهُودِ وَ النَّصَارَي(7) خودتان را – در لباس پوشيدن و آرايش كردن و در هيچ كاري – شبيه يهودي ها و مسيحي ها در نياوريد.

-همانطور كه گفته شد ظاهر هر كس نماد باطن اوست. نوع و رنگ لباس و ظاهر هر شخصي نشان دهنده فكر و فرهنگ و شخصيت و گرايش آن فرد به آرمان هاي ديني و ملي يا وابستگي به فكر و فرهنگ بيگانگان است.  بنا بر اين اگر پوشيدن پيراهن هاي سه سانتي با مقتضيات و لوازم آن يعني با تقوا و رعايت احكام الهي همراه باشد، بسيار ارزشمند است، و افرادي كه  به خصوص در اين روزگار،  چنين كاري را انجام مي دهند، در نزد خدا و فرشتگان و معصومين عليهم السلام محبوب و مقربند. و هيچ گاه نبايد كارهاي ارزشمند و پسنديده را به بهانه ريا و خود نمايي كنار گذاشت.

 گشت زني بسيجيان با سلاح نيز جزو مأموريت آنان براي حفاظت و دفاع از جان و مال و ناموس جامعه است. اگر حضور مقدس و پر رنگ آنان در جامعه نبود آنگاه مي فهميديم كه جامعه از جهت فقدان امنيت، فساد و فحشاء، دزدي و غارت، آدم كشي و جنايت چه وضعي دارد.

پاسخ سوال دوم را در مكاتبۀ بعدي از ما بخواهيد.

پي نوشت ها:

1. فاطر (35)، آيه 10.

2. منافقون ( 63)، آيه 8.

3. بقره (2)، آيات 143 تا 150

4. دين و زندگي، دكتر محمد مهدي اعتصامي، ص 141، ناشر، سازمان پژوهش و برنامه ريزي وزارت آموزش و پرورش، سال 1386.

5. نساء ( 4)، آيه 141.

6. مستدرك الوسايل، محدث نوري، ج 3، ص 248،  مؤسسه آل البيت، قم 1408 ش.

7. وسايل الشيعه  29 جلدي، شيخ حر عاملي، ج 2، ص 84، چاپ مؤسسه آل البيت، قم، سال انتشار 1409ق.

این كه اسلام دین اعتداله رو چه طور تو زندگی عملی كنیم؟
تنها راه پرهیز از افراط و تفریط، و عملیاتی كردن آیین اسلام و اعتدال در زندگی، بالا بردن سطح آگاهی و شناخت است.

 این كه اسلام دین اعتداله رو چه طور تو زندگی عملی كنیم؟

یكي از ویژگي هاي بارز دین مقدس اسلام كه آن را از ادیان دیگر متمایز مي سازد, اعتدال و میانه روي احكام و شرایع آن است.

تنها راه پرهیز از افراط و تفریط، و عملیاتی كردن آیین اسلام و اعتدال در زندگی، بالا بردن سطح آگاهی و شناخت است. امام علی(علیه السلام) منشأ افراط و تفریط را نادانی می داند:

 لا یری الجاهل الاّ مفرطاً أو مفرّطاً؛

نادان افراط یا تفریط می كند.(1)

در طول تاریخ افرادی كه به افراط یا تفریط كشیده شده،كسانی بوده اند كه یا جمود داشته و یا جاهل بوده اند، اما قرآن احكام و شرایع اسلامی و نیز افراد امت اسلامی را معتدل می داند، نه جاهل و نه جامد. امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: الیمین و الشمال مضلّة و الطریق الوسطی هی الجادّة؛

انحراف به چپ و راست هر دو غلط و گمراهی است. راه درست طریق میانه است.(2)

در اسلام, قرآن و اهل بیت، معیار اعتدال به شمار مي آیند. امام علي(علیه السلام) مي فرماید: از این امت هیچ كس با آل محمد قیاس نمي شود، زیرا این خاندان, پایه دین و تكیه گاه یقین هستند. تندروان به سوي آن ها باز خواهند گشت . واپس ماندگان، ناگزیر خود را به آن ها مي رسانند.(3)

استاد مطهري مي گوید: اگر ما آن راهي را كه ائمه اطهار در مقابل راه هاي دیگران براي ما باز كرده اند برویم, هم از افراط و تندروي هاي بعضي مصون مي مانیم و هم از تفریط و جمود بعضي دیگر. (4)

برای رسیدن به اعتدال و میانه روی در زندگی، باید شناخت خود را نسبت به واقعیت های زندگی و تعالیم اسلامی افزایش دهیم . در همه مراحل، زندگی پیشوایان دین را سرمشق خود سازیم و به دانسته های خود عمل كنیم.

 

پی نوشت ها :

1. نهج البلاغه، فیض الاسلام، چاپ آفتاب تهران،كلمات قصار 67.

2. همان، خطبة 16.

3. همان، خطبه 2.

4.شهید مطهری، اسلام و مقتضیات زمان، انتشارات صدرا، تهران، ج 1، ص 113.

فرق زندگي انسان معتقد به خدا و انسان بي اعتقاد به خدا چيست؟
اخلاق و رفتار و گفتار انسان و شيوه برخورد و تعامل او با ديگران تابع افكار و عقايد اوست.

فرق زندگي انسان معتقد به خدا و انسان بي اعتقاد به خدا چيست؟

اخلاق و رفتار و گفتار انسان و شيوه برخورد و تعامل او با ديگران تابع افكار و عقايد اوست. به بيان ديگر شيوه زندگي فردي و اجتماعي انسان نمايانگر طرز تفكر و  اعتقادات اوست. بديهي است كه جهان بيني و ايدئولوژي يا بينش و گرايش و عملكرد  افراد معتقد به خدا با بينش و گرايش و عملكردافرادي كه اعتقاد به خدا ندارند متفاوت است. اولين و مهم ترين موضوعي كه در جهان بيني هر انسان و هر مكتبي مطرح مي شود، اعتقاد يا عدم اعتقاد به خدا است. روشن شدن اين  اصل زير بنايي و بنيادي، به معرفت شناسي، جهان شناسي، انسان شناسي و  شيوه بررسي و شناخت و بهره برداري از موجودات هستي«جهت و معني » مي بخشد. و نوع نگاه انسان به زندگي، هدف زندگي، فلسفه حيات، و شيوه و نوع تعامل و برخورد و معاشرت با ديگران را تبيين و تعيين مي كند. انسان معتقد به خدا بر پايه اعتقاداتش در وراي ظواهر و محسوسات جهان، عالم باطن و غير محسوسات، و در وراي دنيا، قيامت و روز حسابرسي كاركردهاي خوب و بد خويش را مي بيند. خود را در برابر خدا مسؤل مي بيند، او خدا و نيروهاي غيبي يا موجودات غير محسوس عالم باطن را در همه جا و در هر حال و وضعيتي حاظر و ناظر اعمال و اخلاق و رفتار، مي بيند، بلكه آگاه و خبير به انگيزه ها و نيات خود مي داند. از اين رو تلاش مي كند  گرايش ها و عملكردهايش را بر محور خواست و اراده خدا  كه در آخرين « وحينامه » يا همان قرآن ، آمده است، و اصول و كليات آن توسط گيرنده « وحي و كلام خدا » يعني پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و امامان و جانشينان آن حضرت تبيين و تفسير شده، تنظيم كند. بر اين اساس او خود را موظف مي داند كه به احكام و مقررات تعيين شده در دين ، تحت عناوين حلال و حرام، واجب و مستحب و مكروه و مباح ،عمل كند. احكام و مقرراتي كه گستره آن همه ابعاد وجودي انسان و زندگي فردي و اجتماعي او را در بر مي گيرد،  و شامل قوانيني براي بهداشت و سلامت جسم و جان  ، و  آرامش روح و روان ، و تسكين قلب و وجدان مي گردد. اين قوانين نه تنها در برگيرنده  امور عبادي و معنوي ،   خوردني ها ، نوشيدني ها، و پوشيدني ها مي شود، بلكه شيوه  تعامل و رفتار  با خانواده، اقوام و خويشان، دوستان و آشنايان، همسايه، هم كيش و هم آيين را بر پايه رحمت و مودت، عفو و  عطوفت، تعاون و همكاري، ايثار و گذشت، و با غير هم كيشان، مخالفان و حتي دشمنان خود و دشمنان دين و خدا را نيز بر پايه عدالت و انصاف تبيين كرده است. و هنگامي كه از « حقوق» سخن به ميان مي آيد نه تنها  از حقوق انسان ها، و حقوق خدا بر انسان و حقوق انسان بر خدا و حقوق متقابل پيامبران و امامان و امت و مردم بحث مي شود، بلكه حقوق حيوانات ، اشجار  و گياهان ونباتات ، و حقوق جمادات  كوهها ، آب ها ،  هوا و فضا نيز مورد بحث قرار مي گيرد. مسلمان واقعي معتقد به خدا كسي است كه مجموعه اين قوانين و حقوق را رعايت مي كند. زيرا او معتقد است كه بعد از دنيا، آخرتي وجود دارد. و در پس اين زندگي موقت، زندگي طولاني و ابدي هست. نوع و نحوه زندگي بعد از مرگ، بازتاب و عكس العمل زندگي اين دنيا است. او معتقد است كه بعد از مرگ  دادگاه حسابرسي عملكردها وجود دارد ، از اين رو خود را براي پاسخگويي آماده مي كند. اما كسي كه اعتقاد به خدا ندارد، و اعتقاد به قيامت و بهشت و جهنم ندارد، هدف زندگي و برنامه ريزي وي در دوره حيات، محدود به چند ساله عمرش مي شود . زيرا افق ديد و نگاه او به جهان و زندگي محدود است. براي كسي كه خدا و قيامت را قبول ندارد واژه هايي مانند معنويت، مسؤليت در پيشگاه خدا، ايثار، گذشت، انفاق و كمك كردن به ديگران از حاصل دست رنج خود بي مفهوم است، بر خلاف كسي كه اعتقاد به خدا دارد، همه اين ها نزد او هدفمند و جهت دار است. زيرا از نظر كسي كه معتقد به خدا است همه اين كارها پس انداز كردن و ذخيره سازي  نمودن براي زندگي آخرت است.    

كسي كه اعتقاد به خدا ندارد چيزي به عنوان فساد و فحشا، حلال و حرام و واجب و مستحب و مكروه برايش مطرح نيست.

بنا براين انساني كه اعتقاد به خدا دارد، رفتارش و كردارش و نگاهش به عالم و اتفاقاتي كه در زندگي اش مي افتد، بسيار متفاوت از انساني است كه چنين اعتقادي ندارد.