سلام من وشوهرم حدود 2ماه عقد کردیم.من قبل ازدواجم رابطه دوستی داشتم اما قبل پیش امدن شرایط ازدواج(خواستگاری) این روابط رو ترک کرده بودم.همسرم 2مماه بعد از نامزدی از این اتفاقا باخبر شد وشرایط به گونه ایی پیش رفت که ما عقد کردیم.همسرم با کمک مشاور و تاثیر حرف بقیه قرار گرفت و چون احساس شدید تر از عقل بود ازدواج کردیم اما شوهرم ارامش نداره وهر کاری میکنه نمیتونه ارام بگیره ودلهره داره وارامش نداره و گذشته من عذابش میده از طرفی من چون ویژگی اخلاقی خوب وخانواده خوبی هم دارم وعشق رخ داده بود بین ما موندیم چکار کنیم؟شوهرم میگه از عشق بخدا در قلبش ایجاد بشه مشکل نخواهیم داشت اما اگه نشه که سخته سرنوشت فرزند اینده مون وارمش زندگی مون فنا میشه.دلمون میخواد بمونیم اما این نا ارامی شوهرم رو نمیدونیم چطو از بین ببریم !!!چون ایشون واقعا از رفتار بدش میاد و وضع جامعه عذابش میده.کاش اشتباه نمیکردم.خوشبختی رو خودم از خودم وهمسرم وخانواده مون گرفتم.تورخدا کمکم کنید .ما جدابشیم ایا راهی نداره؟متشکرم

با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
همان طور كه مي دانيد ما يك عارضه روان شناختي داريم به نام وسواس فكري كه در آن افكار مزاحم و آزار دهنده به صورت تكرار شونده و غير ارادي به ذهن فرد مبتلا هجوم مي آورند و فرد مبتلا با اين كه مي خواهد به آن افكار مزاحم فكر نكند (باز اين افكار دست بردار او نيستند و به نحو مكرر در ذهن فرد رژه مي روند. برخي عذاب وجدان ها و احساس گناه ها نيز ماهيت وسواس گونه دارند و فرد به طور مداوم به سرزنش خود مي پردازد. وسواس فكري نيز از جمله اختلالات اضطرابي است و ريشه در اضطراب بالاي فرد دارد. هر چقدر از طريق روان درماني و دارو درماني يا روش هاي ديگر از سطح اضطراب فرد كاسته شود، به همان ميزان هجوم اين افكار كمتر و كمتر مي گردد. وسواس فكري محتواهاي گوناگون دارد كه از جمله آن فكر وسواسي نسبت به خيانت همسر است. واقعيت اين است كه شوهر شما در حال حاضر از يك وسواس فكري خفيف يا متوسط در رنج است. افكار مزاحم درباره گذشته، حال و آينده شما در حقيقت چيزي جز محتواي وسواس فكري وي نيست. اگر نيك بنگريد سطح اضطراب شوهر شما بسيار بالاست و اين اضطراب بالا به ماهها و سال ها قبل از ازدواج با شما باز مي گردد. شوهر شما در زمينه هاي ديگر نيز از وسواس فكري بي نصيب نيست و راجع به برخي مسائل زندگي شخصي اش نيز رويكردي وسواس گونه دارد. پس شما با يك پسر نسبتاً مضطرب ازدواج كرده ايد كه به خاطر اضطرابش با انواع و اقسام افكار وسواسي (از جمله فكر وسواسي در مورد عفت و پاكدامني شما) سر و كله مي زند.
از سوي ديگر بايد دانست وسواس فكري مي تواند ماهيت رمانتيك به خود بگيرد و دل فرد را ناخواسته اسير فرد ديگر نمايد. به عبارت ديگر عشق نيز ماهيت وسواسي دارد و اگر به كاهش عملكرد بينجامد (كما اين كه در شوهر شما انجاميده است) چيزي جز يك فكر يا رفتار وسواسي نيست. در حقيقت عشق آتشين قبلي شوهرتان به شما (كه باعث غلبه احساس بر عقلش شد) چيزي جز يك فعل و انفعالات وسواسي نبوده است. ذهن فرد عاشق همچون يك فرد وسواسي به يك چيز يا يك فرد مي چسبد و تا به آن دست نيابد آرامش پيدا نمي كند. البته بعد از دست يافتن نيز بار ديگر اضطرابش فزوني مي يابد و فرد عاشق باز همان حال بدي هاي سابق را (حتي بعد وصال) تجربه مي كند.
پس در مجموع بايد گفت منطقاً گذشته شما به عدم پيوسته است و اين وضعيت فعلي شماست كه بايد ميزان و معيار ايشان در زندگي زناشويي قرار گيرد. اگر ايشان در گذشته غرق شده است. چيزي جز يك فكر وسواسي نيست و فكر وسواسي ريشه در اضطراب بالاي ايشان دارد. اگر ايشان همين امروز اقدام به درمان تخصصي اضطرابش نمايد و با تكنيك هاي ذهن گرداني و... آشنايي يابد مي تواند با شما زندگي مشترك صد درصد موفقي داشته باشد. شما همينك جز پاكترين دختران اين مرز و بوم محسوب مي گرديد و توبه جانانه شما از گناهان گذشته، جاي بحثي براي كسي از جمله شوهرتان باقي نمي گذارد. اگر ايشان متقاعد به مراجعه به روانپزشك و روان شناس باليني مي شد مشكل شما تا 90 درصد حل مي گشت و باقي امور به مرور زمان از حالت فاجعه آميز فعلي به حالت عادي باز مي گشت.
موفق باشید.