اگر گفته میشود قر آن برای همه است و برای هدایت تمام بشر آمده چه نیازی به تفسیر دارد و چرا باید تفسیر قر آن خوانده شود و اگر گفته میشود بعضی آیات قر آن طوری هستند که چند جور میتوان آنها را معنی کرد و میتوان معانی ضد و نقیضی کرد این سوال پیش می آید که چرا خداوند کتابی را که گفته میشود برای همه و برای هدایت همگان است را طوری نازل نکرد تا مردم براحتی متوجه شوند و دارای ابهام نباشد ؟ لطفا مستدل و منطقی توضیح بدهید

با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی

ابتدا بايد ديد تفسير چيست تامعلوم شود چرا قرآن نياز به تفسير دارد ؟ «تفسير» يعنى برگرفتن نقاب از چهره.
مگر قرآن كه «نور» و «كلام مبين» است نقابى بر چهره دارد كه از آن برگيريم؟!
نقابى بر چهره قرآن نيست، اين ما هستيم كه بايد نقاب از چهره جان برگيريم و پرده از ديده عقل و هوش خود كنار زنيم تا مفاهيم قرآن را دريابيم تا روح آن را درك كنيم.
از سوى ديگر: قرآن تنها يك چهره ندارد، يك چهره عمومى دارد كه براى همه گشوده است، و نور مبين است و رمز هدايت خلق! اما چهره، بلكه چهره‏هاى ديگر دارد كه آن را تنها به انديشمندان( آنها كه تشنه حقند و پوينده راهند و خواهان بيشتر) نشان مى‏دهد، و به هر يك به اندازه پيمانه وجود و كوشش و تلاش آميخته با اخلاصش، سهمى مى‏بخشد.
اين چهره‏ها كه در احاديث «بطون» قرآن ناميده شده، بر همه كس تجلى نمي كند، و يا همه چشم ها قدرت ديد آن را ندارند. تفسير، به چشم ها قدرت مي بخشد و حجاب ها را كنار مي زند و به ما شايستگى ديد آنها را تا آنجا كه براى ما امكان دارد مي دهد.
قرآن چهره‏هايى نيز دارد كه گذشت زمان، و پرورش نبوغ ها و استعدادها از آن پرده بر مى گيرد، كه در سخن معروف «ابن عباس» ( شاگرد هوشمند مكتب على عليه السّلام) به آن اشاره رفته است:« القرآن يفسره الزمان».
از همه اينها گذشته قرآن به مضمون كلام معروف «القرآن يفسر بعضه بعضا» خود را تفسير مي كند، و آياتش پرده از چهره يكديگر بر مى‏گيرند و اين هرگز با نور و كلام مبين بودنش منافات ندارد كه قرآن «يك واحد به هم پيوسته» و «مجموعه از هم ناگسسته» است، و مجموعا نور است و كلام مبين.
آيه الله جوادي آملي در باره لزوم تفسير مي گويد:
تفسير به معناى روشن كردن و پرده بردارى از چهره كلمه يا كلامى است كه بر اساس قانون محاوره و فرهنگ مفاهمه ايراد شده باشد و معناى آن آشكار و واضح نباشد . قهرا لفظى كه معناى آن بديهى است بى نياز از تفسير است؛ چنان كه كلمه يا كلامى كه با تعميه و الغاز (كنايه)ادا شده و از سنخ معما و الغاز باشد بر محور فرهنگ محاوره و تفاهم ايراد نشده است و حكم ويژه خود را دارد. بنابراين، لفظ يا جمله اى كه با تدبر و تاءمل خردمندانه در آن ، مبادى تصورى و تصديقى روشنى پيدا مى كند، نيازمند به تفسير است و تفسير آن عبارت است از: تحليل مبادى مزبور و رسيدن به مقصود متكلم و مدلول بسيط و مركب لفظ . تفسير به اين معنا اختصاصى به متون دينى مانند قرآن كريم ندارد. گر چه شرح خصوص قرآن به فن تفسير معروف شده است.
تفسير قرآن گرچه شرايط و آداب متعددى دارد، ليكن مهم ترين شرط محورى آن لزوم روشن بودن قرآن از يك سو ست، تا براى مراجعه كننده قابل ديدن و فهميدن باشد ،نيز بصير و بينا بودن مفسر از سوى ديگر، تا لايق ديدن و فهميدن معارف آن باشد؛ زيرا گر چه مثلا خورشيد تابان روشن است، اما كور،يا اصلا آن را نمى بيند و يا آن را چنان كه هست مشاهده نمى كند.
قرآن كريم نور است:« يا اءيها الناس قد جاء كم برهان من ربكم و اءنزلنا اليكم نورا مبينا (1)، فامنوا بالله و رسوله و النور الذى اءنزلنا (2)، ( و اتبعوا النور الذى اءنزل معه) (3)، قد جاء كم من الله نور و كتاب مبين (4)» اما نورى است ثقيل و وزين، نه خفيف و سخيف: « انا سنلقى عليك قولا ثقيلا » (5). از اين رو براى ديدن چنين نور وزينى چاره اى جز تحصيل بصر حديد(بصيرت) و بينش عميق علمى نيست.
درباره قرآن گفته اند: قرآن طلبكارى است كه هرگز وام او پرداخت نمى شود و غريبى است كه هيچ گاه حق او ادا نخواهد شد: «القرآن غريم لا يقضى دينه و غريب لا يؤ دى حقه»؛ زيرا اوج معارف آن و عمق مطالب آن فقط در اختيار انديشه تابناك معصومين (عليهم السلام) است:« انه لقرآن كريمَ فى كتاب مكنونَ لا يمسه الا المطهرون» (6) . از اين جهت در تعريف مفهوم تفسير قرآن، قيد به قدر طاقت و توان بشرى اخذ شده است. بنابراين، ضمن لزوم بصير و بينا بودن مفسر لازم است براى بهره ورى بيشتر از معارف قرآن كريم به مطهرون كه اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام) هستند رجوع شود.
بر اساس آنچه تبيين شد، قرآن كريم اولا تفسيرپذير است و ثانيا تفسير آن ضرورى است. تفسير پذيرى قرآن بدين جهت است كه از گزند تفريط بداهت پيراسته مي باشد و از آسيب افراط كنايه گويي مصون است؛ نه آن قدر ساده است كه نيازى به تحليل مبادى تصورى و تصديقى نداشته باشد و نه چنان پيچيده و مبهم است كه نظير معما از قانون مفاهمه و فرهنگ گفتگو خارج باشد و در دسترس تفسير قرار نگيرد.
قرآن كريم در عين نور بودن معارف بلند و ژرفى دارد كه آن را تفسير پذير مى كند؛ زيرا نور بودن قرآن در مقابل ظلمت ابهام است، نه در برابر نظرى و ژرف بودن به معناى بديهى بودن آن باشد و نيازى به تفسير نداشته باشد.
اما اين كه تفسير آن ضرورى و لازم است و بدون تفسير براى عموم قابل ادراك نيست، براى آن است كه اشاره شده و راز آن را خود قرآن بازگو مى كند؛ قرآن كريم از يك سو براى خود اوصافى ياد مى كند كه ضرورت تفسير آن را به همراه دارد و از سوى ديگر علومى را طرح مى كند كه بدون تفسير ادراك نمى شود؛ زيرا از طرفى خود را به عنوان سخن استوار و گفتار وزين و پر مغز مى ستايد: « انا سنلقى عليك قولا ثقيلا » (7) نيز كوه ها را در پيشگاه چيرگي و سيطره خود خاضع و خاشع و متلاشى مى داند:
«لو اءنزلنا هذا القران على جبل لراءيته خاشعا متصدعا من خشية الله و تلك الاءمثال نضربها للناس لعلهم يتفكرون» (8)
همچنين همگان ، اعم از پرى و انسان را به نبرد و مبارزه فرا مى خواند و عجز آنان را در اين نبرد نفس گير اعلام مى دارد:
«قل لئن اجتمعت الانس و الجن على اءن ياءتوا بمثل هذا القران لا ياءتون بمثله ولو كان بعضهم لبعض ظهيرا» (9) .
ظهور اطلاقى جمله ( لا ياءتون ) اين است كه تمامي انس و جن براى هميشه در اين پيكار اعجازآميز، فرسوده و ناتوانند؛ چنان كه از جمله «فان لم تفعلوا و لن تفعلوا فاتقوا النار التى و قودها الناس والحجارة اءعدت للكافرين» (10) عجز جاودانه محاربان در اين نبرد معلوم مى شود.
از سوى ديگر، قرآن كريم علوم و معارف ويژه اى در جهان بينى توحيدى، اسماى حسناى الهى، صفات والاي ازلى ، قضا و قدر، جبر و تفويض و اختيار، تجرد روح، عصمت فرشتگان، عصمت و طهارت انبيا و ائمه اهل بيت (عليهم السلام)، امامت و رهبرى نظام اسلامى، داورى درباره مكاتب ديگر، شرح ره توشه انبيا، دستور اوليا و ده ها مسائل عميق حكمت نظرى و عملى ديگر را ارائه مى كند كه بدون شرح و توضيح خردمندان، ادراك عمومى آن ممكن نيست.
از اين رو ضرورت تفسير قرآن از دو لحاظ است:
يكى آن كه كتاب عميق علمى و وزين نظرى قطعا بدون تفسير ادراك نمى شود. (از جهت علمى)
و ديگر آن كه كتاب هدايت اگر پيامش اين باشد كه: «ان هذا القران يهدى للتى هى اءقوم و يبشر المؤ منين الذين يعملون الصالحات اءن لهم اءجرا كبيرا »(11) براى هدايت جامعه بشرى چاره اى جز تبيين مفاهيم و تفسير معانى آن نيست ( از جهت عملى)
ضرورت تفسير قرآن براى دارندگان علوم متنوع و فنون متعدد آشكارتر است. از اين رو تفسير قرآن از عصر نزول تاكنون به عنوان سنتى نيكو به وسيله حضرت رسول اكرم و اهل بيت عصمت و طهارت و همچنين صحابه ، تابعان اصحاب، قدما و متاخران رايج بوده است.
پي نوشت ها:
1. نساء(4) آيه 174.
2. تغابن (64) آيه 8.
3. اعراف (7) آيه 157.
4. مائده (5) آيه 15.
5. مزمل (73) آيه 5.
6. واقعه (56)آيات 77 79 .
7. مزمل، آيه 5.
8. حشر(59) آيه 21 .
9. اسراء(17) آيه 88 .
10. بقره (2) آيه 24.
11. اسراء، آيه 9.
موفق باشید.