سلام. خواستم بپرسم. چیه این که میگن مثلا باید دلت رو از هر کسی غیر از خداست خالی کنی و فقط خودش رو دوست داشته باشی و به خاطر خدا به بقیه عشق بورزی!؟این راسته؟واقعا یکی از خصوصیات آدم ِ با ایمانه؟
یا نه افراطه؟
بعد اگه واقعا اینطوره پس عشق چی؟ازدواج چی؟اینطوری که آدم خیلی تنها میشه، نمیشه؟
میگن که خدا غیوره یعنی نباید کسی جز از اونو دوست داشته باشی؟اصلا اصل حرفم اینه که دوست داشتن کسی گناهه؟پاش موندن چی؟؟؟؟؟؟؟مثلا این خانوم هایی که پای همسراشون میمونن اونهایی که شهید شدن، گناه نمیکنن؟
ممنون میشم هر چه سریعتر جواب سوالام رو بدین..خیلی گیجم!

با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
عشق در اصطلاح به علاقه و محبت بيش از حد و افراطي گفته مي‌شود. مطمئناً هنگامي كه ميزان علاقه از حد بگذرد، موجب بروز مشكلات در زندگي مي‌شود كه گاه قابل كنترل يا پيش‌بيني نيست. اين نوع علاقه‌ها پيامد فراواني مانند اضطراب، افسردگي و ازدواج‌هاي ناهمگون ايجاد مي‌كند، حتى گاهي موجب جنون شدن و تا خودكشي پيش مي‌رود. بنابر اين منطقي و عاقلانه آن است كه از ابتدا كنترل شود.
اين توصيه براي نوجوانان (كه قدرت عشق و احساسات در آنها قوي‌تر و فعال‌تر است و از تجارب كمتري نسبت به سنين بالاتر از خود برخوردار هستند) ضروري‌تر است.
پرسشگر گرامي!
عشق به جنس مخالف تا هنگامي كه در حد احساس قلبي است و منجر به ابراز و روابط نامشروع نشده است، از نظر اسلام حرام نيست، اما با دو مشكل مواجه است:
اولاً: اشتغال قلبي: آن هم در حد عشق و علاقه مفرط، باعث سرگرمي فكر و هزينه شدن بسياري از نيرو و سرمايه مادي و معنوي براي آن مي شود كه غالباً بي ثمر و حتي مخرب است. همچنين با توجه به سن شما ممكن است به صورت هاي مختلف مانند افت تحصيلي، پريشاني خيال و فكر و انجام گناه و از دست دادن سرمايه اصيل پاكدامني منجر شود. بنابراين عشق و علاقه مندي شديد به يك شخص -مخصوصاً در سن و سال شما كه تازه به سن بلوغ رسيده ايد- فكر و ذهن انسان را به خود مشغول مي كند.
دوماً: با توجه به اين كه چنين عشقي برخاسته از طوفان غريزه جنسي است، به طور طبيعي و غالباً، پس از اظهار عشق، روابط ديگري شكل مي‌گيرد كه خارج از حدود شرع و قانون و هنجارهاي اجتماعي و... است. متأسفانه چنين عشق و علاقه هاي از مسير معيّن، خارج مي‌گردد و مراحل بعدي قابل كنترل نيست.
- نكاتي كه دانستن آن شما را راهنمايي مي كند:
1- بسياري از دختران و پسراني كه براي خود دوستي انتخاب مي‌كنند، به دنبال يافتن يك پايگاه رواني و اجتماعي مطمئن هستند، ولي با اين كاركرد نمي‌توان استمرار دوستي‌ها را تضمين كرد. اطمينان خاطري كه دختران و پسران از طريق برقراري دوستي بين خود، جستجو مي‌كنند، زياد طول نمي‌كشد و آنان پي مي‌برند كه اين اطمينان خاطر، به قيمت از دست دادن بسياري از اطمينان خاطرهاي ديگر به دست آمده است.(1)
اين گونه ارتباط‌ها هرچند در ابتدا بسيار دل‌انگيز است، ولي در ادامه به جنگي فرسايشي مبدل مي‌گردند، آري داستان عشق آغازي دل‌انگيز و پاياني بس غم‌انگيز دارد، چنان كه امير المؤمنين(ع) مي فرمايد: «اوّل الشهوة طرب و آخرها عطب»(2)
2- نكته مهم ديگري كه بايد در روابط دختر و پسر و تداوم عشق و عاشقي ميان آنان مورد نظر قرار گيرد، اين است: بر فرض اين كه عاشق شدن متضمن هيچ گناهي نباشد(كه معمولاً چنين نيست)، از آن جايي كه اين گونه عشق‌ها از حالت سلامت كه حاصل معرفت است، جدا گشته و به صورت مرضي(افسردگي، اضطراب، وسواس و...) درمي‌آيد. از طرفي انگيزه ‌هاي ناهشيار جنسي نيز سهم به سزايي در تداوم اين گونه علايق بي‌مبنا دارد، از نظر روانشناختي داراي پيامدهاي بسيار منفي است.
3- نگاه دختر و پسر به هم، آتش شهوت را در دل شعله ور مي كند، زمينه را براي فتنه انگيزي شيطان فراهم مي سازد. امير المؤمنين(ع) مي فرمايد: «النَّظْرَةُ بَعْدَ النَّظْرَةِ تَزْرَعُ فِي الْقَلْبِ الشَّهْوَةَ وَ كَفَى بِهَا لِصَاحِبِهَا فِتْنَةً»(3) نگاه بعد از نگاه(به نامحرم ) بذر شهوت را در دل كشت مي كند، همين براي منحرف ساختن فرد و كشاندنش به سمت فتنه و فساد كافي است.
- محبت و دوست داشتن آري يا خير؟!
قرآن كريم از ما نخواسته كه محبت ديگران را ترك كنيم؛ بلكه خواسته كه بيش ترين محبت را نسبت به خداوند متعال داشته باشيم؛ در سوره بقره مي فرمايد: «وَمِنَ النَّاسِ مَن يتَّخِدُ مِنْ دُونِ اللّهِ أَنْدَاداً يحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللّهِ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبَّاً لِلَّهِ(4)؛بعضي از مردم، معبودهايي غير از خدا براي خود انتخاب مي كنند و آن ها را همچون خدا دوست دارند. اما كساني كه ايمان آوردند، محبت شان نسبت به خدا شديدتر است!»
مؤمنين «أشدّ حباً لله» هستند، نه اينكه نسبت به ديگران محبت ندارند. آري قرآن كريم نه تنها از ما نخواسته كه محبت ديگران را ترك كنيم، بلكه در برخي آيات بعضي را تاييد و به پاره اي از محبت ها و دوستي ها نيز توصيه مي كند كه نمونه هايي از آن را در اين جا مي آوريم: در سوره زخرف مي فرمايد:«الْأَخِلاَّءُ يوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ(5)؛ آن هايي كه با هم در دنيا دوست هستند، در آخرت بعضي با بعضي دشمنند، جز آنان كه تقوي دارند.» اين آيه نشان مي دهد كه حتي «خُلَّت» كه از درجات بالاي محبت است، منافاتي با تقواي الهي ندارد.
در روايت حكايت شده: «أحبَّ الله من أحب حسينا»(6) كسي كه به امام حسين(ع) محبت داشته باشد خداوند او را دوست دارد. از اين مجموعه به دست مي آيد كه محبت ها با محبت خدا منافاتي ندارد. اگر ديگران راهي غير الهي انتخاب كنند و انسان بخواهد آن ها را دوست داشته باشد، با محبت الهي ناسازگار است؛ وگرنه محبت اهل بيت(ع) و محبت پدر و مادر و محبت به افراد نيك، در طول محبت خداست، نه در عرض محبت خداوند، بنابراين هر چه انسان پيامبر و اهل بيت عليهم السلام را بيش تر دوست داشته باشد، خدا را بيش تر دوست خواهد داشت، چون ايشان مظاهر الهي هستند. اين محبت در طول محبت خداست؛ خدا و پيامبر هم به اين نوع محبت ها توصيه كرده اند.
- محبت هاي ممنوع!
اما اگر محبتي در عرض محبت خدا و يا در مقابل محبت خدا باشد؛ يعني جهتي غيرالهي بگيرد، ناپسند است و در روز قيامت هم مايه پشيماني است. قرآن كريم مي فرمايد: «يا وَيلَتَي‏ لَيتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلاَناً خَلِيلاً» (7) برخي روز رستاخيز مي گويند: اي كاش! من فلاني را دوست خودم انتخاب نكرده بودم.
بنابراين محبتي كه در مقابل محبت خدا قرار بگيرد، چه به فرزند باشد، چه به افراد نيك، چه به ثروت باشد، محبت منفي است.
اما اگر محبت ها در طول محبت خدا باشد، يعني ما فرزند و ثروت و استاد و... را براي خدا دوست داشته باشيم، نه تنها بد نمي باشد؛ بلكه چيزي است كه خداوند به آن توصيه كرده است. البته دوست داشتن جنس مخالف -در شرايط بلوغ و حساسيت اين دوران- جاي احتياط است.
- حاصل سخن اينكه:
بنابر اين علاقه‌هايي از اين دست اگرچه از نظر شرعي گناه نيست، اما نتايج آن به كارهاي غير شرعي منجر مي‌شود و به گناه كشيده مي شود. و اگر اين حالت ادامه نيز داشته باشد، مطمئناً مشكلات مختلفي را براي دختر فراهم مي‌آورد.
پي نوشت ها:
1. علي اصغر احمدي، روابط دختر و پسر در ايران، ص 118، تهران، سازمان انجمن اولياء و مربيان.
2. عبد الواحد بن محمد تميمي آمدي، معجم الفاظ غرر الحكم، ص 563، مركز الابحاث و الدراسات الاسلاميه،1413ق.
3. شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه-ترجمه غفارى، ج4 ، ص18، نشر صدوق‏.
4. بقره(2) آيه165.
5. زخرف(43) آيه67.
6. مجلسي، بحارالانوار، ج43، ص316، دار احياء التراث العربي، چاپ دوم، 1403ق.
7. فرقان(25) آيه28.
موفق باشید.