عده ای از مخالفین دین شبهه میکنند که ورود اسلام به ایران با جنگ و خونریزی بوده و با نشان دادن کتابهایی و ذکر مثالهایی میگویند سپاه اعراب (مسلمانان) و قتیکه به ایران حمله کرد هزاران نفر را کشت و در بعضی مناطقبه خاطر کشته های خیلی زیاد جوی خون براه افتاد و به زنان زیادی تجاوز شد و آثار تاریخی بسیار زیادی توسط لشکر اعراب (مسلمانان) از بین رفت و کتابخانه بزرگ ایران توسط لشکر اعراب به آتش کشیده شد و زنان و کودکان زیادی به عنوان برده فرئخته شدند و اعراب(مسلمانان) در ایران دو قرن سکوت را پدید آوردند و در این دو قرن جنبشها و نهضت های زیادی بر ضد اعراب (مسلمانان) شکل گرفت و اعراب ایرانیان را بسیار تحقیر کرده و ایرانیان را موالی مینامیدند همچنین با نشان دادن کتابهایی و ذکر مثالهایی میگویند اصلا ایرانیان نیازی به اسلام نداشتند و میگویند قرنها قبل از اسلام ایرانیان خدا پرست بوده و دین داشتند جواب این شبهات چیست ؟ لطفا مستدل و منطقی تو ضیح بدهید
پرسش: عده اي از مخالفين دين شبهه ميكنند كه ورود اسلام به ايران با جنگ و خونريزي بوده
عده اي از مخالفين دين شبهه ميكنند كه ورود اسلام به ايران با جنگ و خونريزي بوده ؟
پاسخ: با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در آغاز يادآوري مي نماييم: شما پرسش هايي متعددي را، درباره حمله مسلمانان به ايران مطرح نموديد، كه پاسخگويي به همه آن ها در قالب جواب سوال نمي گنجد، لذا ما به به جواب برخي از پرسش ها مي پردازيم. درباره مسايل ديگرمربوط به جنگ مسلمانان با ايرانيان، به دو كتاب: كتاب سوزي درايران و خدمات متقابل اسلام و ايران استادشهيد مطهري مراجعه نماييد.
در اين رابطه به گفتار زير توجه نمائيد:
اين جنگ از آنجا آغاز شد كه پس از وفات پيامبر(ص) گروهي از قبائل عرب كه به نفاق (هنگام حيات پيامبر)، اظهار مسلماني مي كردند،(بعد از وفات پيامبر و دو دستگي مقطعي در ميان مسلمانان در بحث خلافت) آشكارا از اسلام رو برتافتند و جنگ هاي سختي را با مسلمانان آغاز كردند. اينان، قبائل گوناگوني بودند كه در حجاز و عراق و يمن و ديگر نواحي مي زيستند و در پيرامون، پيامبر نماياني دنياطلب و رياستخواه به نام هاي: طُليٌحَه و سَجاع و مُسَيلمه و أسود و عَنسي گرد آمدند و عده اي را كشتند و جنگهاي سختي را با مسلمانان اغاز كردند و شهر مدينه را كه كانون اسلام و پايگاه مهاجران و انصار بود، به خطر افكندند.
در اين هنگام خالدبن وليد از سوي خليفه ابوبكر ماموريت يافت تا قبايلي از اهل رده و آشوبگران و حاميان ايشان را برجاي خود نشاند. سرانجام به سوي اين گروه ها كه بصورت قبايلي در سواد عراق و حيره پراكنده بودند روانه شد و با گروهي كارش به "جنگ" كشيد تا سواد عراق و حيره را به تصرف درآورد. (1)
دولت ساساني كه از زمان خسرو پرويز دشمني را با اسلام آغاز كرده بود از قبايل آشوبگر حمايت مي كرد و همين كار موجب شد تا سپاه عرب با دولت ساساني نيز درگير شود.
دفاع و حمايت دولت ساساني از قبائل آشوبگر، عاقبت سپاه اعراب را با دولت ساساني روبرو كرد و نبردهاي را در بين النهرين با ايرانيان پيش آورد و كار جنگ ميان اعراب و سپاه ايران ساساني گسترش يافت و سرانجام اين نبردها به داخل ايران كشيده شده و به سرنگوني دولت ساساني و فتح ايران انجاميد.
برخي از محققان معاصر نيز، درستي اين تحليل را به خوبي دريافته اند. چنانكه حتي دكتر زرين كوب در كتاب تاريخ ايران بعد از اسلام در اين باره مي نويسد:« سبب آمدن خالد بن وليد به عراق چنانكه از تامّل در قــرائـن برمي آيد تنبيه اعـراب عراق و هم پــيمانان اهل ردّه بــوده است. لكن ناچار منتهي به تصادم با لشكريان ايران شده و جنگها و فتح هاي اسلام از آن ميان پديد آمده است. (2)
مردم ايران نيز از راه زور مسلمان نشدند.
چرا كه كافي است تنها به اين نكته توجه كنيد كه از نظر اسلام دين زرتشتي به عنوان دين آسماني شناخته مي شد و تعرض به زنان و كودكان آن ها در اسلام ممنوع بود، مسلمانان به پيروي از دين اسلام موظف بودند كه شهرهاي فتح شده از ايران را كه به دين زرتشتي بودند، در انتخاب دين اسلام، يا ماندن در دين زرتشتي و دادن ماليات (جزيه) به آنان اختيار بدهند.
عوامل گسترش اسلام در ايران مبتني بر
1. حقانيت، جامعيت و دستورهاي حياتبخش اسلام و سيره پيامبر
2. آمادگي ايرانيان جهت پذيرش اسلام از سوي ديگر مي باشد كه موجب گرديد اسلام در اين كشور گسترش يابد.
3. نامه پيامبر به پادشاه ايران
نامه پيامبر به خسروپرويز و فراخواني وي به اسلام، اين پرسش را به وجود آورد كه اسلام چيست و حضرت محمد كيست؟
بدين جهت ايرانيان جهت آشنايي با اسلام به تحقيق پرداخته و در جستجوي اسلام بر آمدند. مهمتر از همه اينكه ايرانيان از اديان حاكم در اين كشور خسته و ناراحت بودند، زيرا آن ها پاسخگوي نياز و خواستههاي مردم نبودند، از اين رو است كه با مطرح شدن اسلام، ايرانيان به اسلام رو آورده و منتظر معرفي آن بودند. با مطرح شدن اسلام، طيف وسيعي از ايرانيان به اسلام گرويدند. اين گرايش بدون اجبار، اكراه و با ميل و رغبت آنان صورت گرفت. در اين ميان شخصيتهايي مانند سلمان فارسي و باذان بن ساسان نيز در گسترش اسلام مؤثر بودند، زيرا اين دو شخصيت از انسانهاي تأثيرگذار در فرايند تحولات ايران بوده و در ميان ايرانيان، موقعيت خاصي داشتند.
4.ضعف حكومت ساساني و موبدان زرتشتي
علت شكست نيروهاي نظامي حكومت ايران، ناتواني نظامي آنان و يا تنها روحيه قوي مسلمانان نبود، بلكه علت اصلي شكست نيروهاي جنگي ايران در برابر هجوم مسلمانان، ناراضي بودن مردم ايران از حكومت و آيين خود بود. آنان نخواستند بجنگند و حتي گاهي با مسلمانان همكاري ميكردند. (3)
مردم ايران، در زمان بعثت و حيات حضرت رسول به اسلام توجه كردند. به تدريج و با ميل و رغبت آن را پذيرفتند.
بعد از فتح ايران برخي از مسلمانان رفتار معقول و منطقي با ايرانيان داشتند و برخي ايرانيان تحت تأثير قرار گرفتند. رفتار مسلمانان و جاذبههاي اسلامي از يك سو و زمينههاي پذيرش اسلام توسط ايرانيان از جانب ديگر موجب شد كه برخي از ايرانيان اسلام بياورند.
نا گفته نماند اين روند آشنايي ايرانيان با اسلام و اسلام آوردن آنان تدريجي بوده و صدها سال پس از فتح ايران ادامه داشت. همان گونه كه در متون تاريخي به وجود بسياري از زرتشتيان در مناطقي مانند كرمان طبرستان فارس خوزستان و خراسان تا قرنهاي سوم و چهارم اشاره شده است. (4)
پينوشتها:
1. كتاب الفتوح، أبو محمد أحمد بن اعثم الكوفى (م 314)، تحقيق على شيرى، بيروت، دارالأضواء، ط الأولى، 1411/1991، ج1، ص 21؛ تاريخ طبرى، محمد بن جرير طبرى (م 310)، ترجمه ابو القاسم پاينده، تهران، اساطير، چ پنجم، 1375ش، ج4، ص 1479.
2. دكترعبد الحسين زرين كوب، تاريخ ايران بعد از اسلام، انتشارات اميركبير، ص295.
3. خدمات متقابل ايران و اسلام، شهيد مطهري، ص 76 - 79، قم، دفتر انتشارات اسلامي1362.
4. مقدسى، أبوعبد الله محمد بن أحمد، احسن التقاسيم فى معرفة الاقاليم، ناشر مكتبه مدبولى، القاهره،سال چاپ 1411ق، نوبت چاپ سوم،ص 323 و394و414؛ المسعودي، التنبيه والإشراف، ناشر دار صعب - بيروت - لبنان، ص91و92.
پرسش:
و با نشان دادن كتابهايي و ذكر مثالهايي ميگويند سپاه اعراب (مسلمانان) و قتيكه به ايران حمله كرد هزاران نفر را كشت و در بعضي مناطقبه خاطر كشته هاي خيلي زياد جوي خون براه افتاد و به زنان زيادي تجاوز شد و آثار تاريخي بسيار زيادي توسط لشكر اعراب (مسلمانان) ا
و با نشان دادن كتابهايي و ذكر مثالهايي ميگويند سپاه اعراب (مسلمانان) و قتيكه به ايران حمله كرد هزاران نفر را كشت و در بعضي مناطقبه خاطر كشته هاي خيلي زياد جوي خون براه افتاد و به زنان زيادي تجاوز شد و آثار تاريخي بسيار زيادي توسط لشكر اعراب (مسلمانان) از بين رفت و كتابخانه بزرگ ايران توسط لشكر اعراب به آتش كشيده شد و زنان و كودكان زيادي به عنوان برده فرئخته شدند و اعراب(مسلمانان) در ايران دو قرن سكوت را پديد آوردند و در اين دو قرن جنبشها و نهضت هاي زيادي بر ضد اعراب (مسلمانان) شكل گرفت و اعراب ايرانيان را بسيار تحقير كرده و ايرانيان را موالي ميناميدند همچنين با نشان دادن كتابهايي و ذكر مثالهايي ميگويند اصلا ايرانيان نيازي به اسلام نداشتند و ميگويند قرنها قبل از اسلام ايرانيان خدا پرست بوده و دين داشتند جواب اين شبهات چيست ؟ لطفا مستدل و منطقي تو ضيح بدهيد
پاسخ: با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در ابتدا بايد گفت: گرچه در جنگ مسلمانان با ايران برخي انسان ها كشته و بعضي ناهنجاري ها شكل گرفت، اما اين امر نه در آن حد بود كه امروزه برخي كتاب ها، وبلاگ ها و سايت ها بدان دامن مي زنند. طرح اين گونه مسائل جهتش آن است كه برخي در صدد تقابل اسلام و ايران هستند. اينان وانمود مي كنند كه در پي اين حمله ايرانيان تحقير و تعداد از آنان اسير گرديدند. استاد شهيد مطهري به جواب اين گونه شبهه ها پرداخته و يادآور مي شود كه اين مطالب مدرك و دليل معتبر ندارد. استاد نخست به برخي از اين شبهه ها اشاره و سپس به جواب آن مي پردازند":... تازيان تمدن ايران را استهزا مىكردند و ايرانيان را «موالى» يعنى بندگان مىخواندند... جشنهاى ايرانى موقوف شد. سرجان ملكم انگليسى در تاريخ ايران مىنويسد: «پيروان پيغمبر عربى از پايدارى و لجاجى كه ايرانيان در دفاع از ملك و مذهب خويش نمودند، چنان در خشم بودند كه چون دست يافتند هر چيز را كه موجب تقويت مليت دانستند عرضه تخريب و هلاك ساختند. شهرها با خاك يكسان و آتشكدهها با آتش سوخته شد...
آنچه اين به اصطلاح مورخ مىگويد خيلى تازگى دارد، زيرا در هيچ سند و مدرك تاريخى يافت نمىشود. ناچار بايد فرض كنيم كه اين مورخ به سند و مدركى دست يافته كه چشم هيچ حلال زادهاى آن را نديده و دست احدى به آن نرسيده و مصلحت هم نبوده است كه آن سند و مدرك افشا شود. آرى ناچاريم چنين فرض كنيم، زيرا اگر چنين فرض نكنيم ناچاريم خداى ناخواسته در حسن نيت... اين مورخ كه البته هيچ مأموريتى از طرف وزارت امور خارجه انگلستان براى تأليف اين كتاب نداشته است! اندكى ترديد روا داريم، و چنين چيزى چگونه ممكن است؟! آنچه اين مورخ در اسناد و مدارك غيرمرئى- كه جز در آرشيو وزارت امور خارجه انگلستان پيدا نخواهد شد- يافته است اين است كه اولًا برخلاف گفته همه مورخين، ايرانيان در دفاع از ملك و مذهب خويش پايدارى و لجاج مىنمودند و با آنهمه پايداريها و لجاجها و با آن جمعيت فراوان كه بالغ بر صد و چهل ميليون در آن عصر تخمين زده شده است و با آنهمه ساز و برگها، از يك جمعيت چهل پنجاه هزار نفرى عرب پابرهنه كه از لحاظ عدد كمتر از يك دهم سربازان تحت السلاح ايران بودند و از لحاظ ساز و برگ جنگى طرف مقايسه نبودند و به فنون جنگى آن روز نيز چندان وارد نبودند، شكست خوردند. پس قطعاً اين شكست را طبق اظهارات اين نويسنده بايد به حساب پفيوزى ملت ايران گذاشت نه به حساب نارضايى آنها از حكومت و آيين و نظامات داخلى خود و نه به حساب جاذبه آيين و ايدئولوژى جديد به نام اسلام.
ثانياً شهرهاى ايران به وسيله اعراب مسلمان با خاك يكسان شده است. اين شهرها در كجا بوده و چه نامى داشته است و در كدام كتاب تاريخ نام آنها برده شده است؟ جوابش را خود سر جان ملكم بايد بدهد.
ثالثاً موبدان و مباشران معبدها از دم تيغ گذرانده شدهاند و آتشكدهها با آتش سوخته شده است، اما اينكه مورخينى مانند مسعودى و مقدسى و غيرآنان نوشتهاند كه تا زمان آنها (در حدود قرن چهارم) هنوز آتشكدهها باقى و پابرجا بوده است و حتى امراى مسلمان ضمن پيمان عهد متعهد مىشدند كه معابد اهل كتاب و از آن جمله مجوس را حفظ كنند، مطلبى است كه آقاى سرجان ملكم نمىخواهد بحثى در آن باره بكند.
رابعاً كتابهاى علمى و مذهبى ايران و كسانى كه اين كتابها در تصرفشان بوده است، يكجا در معرض تلف واقع شدهاند... خامساً اعراب مسلمان موبدان را ساحر و كتب مجوس را كتاب سحر مىناميدند. اين نيز مطلبى است كه براى اولين بار از زبان اين مورخ بىغرض! بايد شنيده شود. اين بود دو نظر متضادى كه درباره اسلام و ايران اظهار مىشود.(1)
در ضمن نبايد فراموش كردكه برخي مطالب مربوط به جنگ مسلمين با ايران، از كتاب تاريخ طبري گرفته شده است. طبري مطالب تاريخي را از راويان مختلف نقل مي كند كه برخي دروغگو و غير موثق بوده اند،از جمله سيف بن عمر كه خيلي از مطالب مربوط به اين جنگ، از طريق وي مي باشد. جواد علي (از مورخان) معتبر مي گويد: طبري در استفاده از مآخذ، اصول اهل حديث را در نظر نگرفته و از چهره هاي ضعيف هم روايت كرده است. او روايات سيف بن عمر را كه متهم به زندقه است و خود طبري هم نظر مساعدي نسبت به وي ندارد، نقل مي كند.(2) در مورد آمار كشته شدگان طرفين در كتاب هاي تاريخي آمار گوناگون است كه مبالغه آميز (3) و قابل قبول نيست، مانند آنكه طبري مي گويد صدهزار تن از ايرانيان كشته شدند. (4) و حال اينكه اين آمار صحت ندارد، ايران آماده پذيرش اسلام بود (5) كه لازمه ي اين امر كاهش كشتار مي باشد.
پي نوشت ها:
1. مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، انتشارات صدرا، ج14، ص 149.
2. رسول جعفريان، رسول، تاريخ سياسي اسلام، سيره رسول خدا (ص)، قم، انتشارات دليل ما، 1385، چاپ چهارم، ص 124.
3. باقرشريف قرشي، حيات الامام الحسن بن علي، قم، دارالكتب العلميه، ج1، ص128.
4. ابي جعفر محمد بن جرير طبري، تاريخ الطبري، تحقيق: وتصحيح: نخبة من العلماء الأجلاء، بيروت، لبنان، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، ج ، ص 1829.
5. مرتضي مطهري، خدمات متقابل اسلام و ايران، قم، جامعه مدرسين، 1362، ص77.
موفق باشید.