سولاتی در مورد سوره توحید داشتم اگه جواب بدهید ممنون می شم-
چرا سوره توحید با کلمه قل شروع شده است؟
2-نقش هو در این سوره چیست؟
3- از بین صفات خدا چرا این چار صفت بیان شده است؟
4- رابطه احدیت وصمدیت چیست؟
5-رابطه لم یلد ولم یولد با لم یکن کفوا احد چیست؟
7- این چار صفت باهم چه ارتبا طی دارند؟
پرسش: قراني
سولاتي در مورد سوره توحيد داشتم اگه جواب بدهيد ممنون مي شم-
چرا سوره توحيد با كلمه قل شروع شده است؟ و نقش هو در اين سوره چيست؟
پاسخ: با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
اين سوره در جواب سؤال كنندگاني نازل شد كه از رسول خدا خواستند خداي خود را معرفي كرده و حسب و نسبش را بگويد.
واحدي در اسباب النزول مي نويسد:
جاء (ناسٌ من اليهود) إلى النبي(ص) فقالوا: صفْ لنا ربَّكَ، فإن اللَّه أنزل نَعْتَه في التَّوراة، فأخبرْنا: مِن أيِّ شيء هو؟ و من أيِّ جِنْس هو؟ [مِنْ] ذَهبٍ هو، أَمْ نُحاسٍ أمْ فِضّةٍ؟ و هل يأكلُ و يشربُ؟ و ممن وَرِثَ الدنيا؟ و مَنْ يُوَرِّثُها؟ فأنزل اللَّه تبارك و تعالى هذه السورةَ، و هي نِسْبةُ اللَّهِ خاصَّةً.(1)
گروهي از يهود از رسول خدا خواستند همان گونه كه تورات خدا را معرفي كرده، خدايش را معرفي كند و بگويد آيا خدا طلايي است يا نقره اي يا مسي؟ مي خورد ومي آشامد؟ دنيا را از چه كسي به ارث برده، چه كسي از اوبه ارث ميبرد؟
خداونند در جواب آنها اين سوره را نازل كرد كه جواب همه سؤال هاي آنان بود و خظاب به پيامبر فرمود: قل هو الله ...
پي نوشت ها:
1. واحدي، اسباب النزول، بيروت، دار الكتب العلميه، 1411ق، ص500.
پرسش: - از بين صفات خدا چرا اين چار صفت بيان شده است؟
- در سوره توحيد از بين صفات خدا چرا اين چهار صفت بيان شده است؟
پاسخ: با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
اين سوره در جواب سؤال كنندگاني نازل شد كه از رسول خدا خواستند خداي خود را معرفي كرده و حسب و نسبش را بگويد.
واحدي در اسباب النزول مي نويسد:
جاء (ناسٌ من اليهود) إلى النبي(ص)فقالوا: صفْ لنا ربَّكَ، فإن اللَّه أنزل نَعْتَه في التَّوراة، فأخبرْنا: مِن أيِّ شيء هو؟ و من أيِّ جِنْس هو؟ [مِنْ] ذَهبٍ هو، أَمْ نُحاسٍ أمْ فِضّةٍ؟ و هل يأكلُ و يشربُ؟ و ممن وَرِثَ الدنيا؟ و مَنْ يُوَرِّثُها؟ فأنزل اللَّه تبارك و تعالى هذه السورةَ، و هي نِسْبةُ اللَّهِ خاصَّةً.(1)
گروهي از يهود از رسول خدا خواستند همان گونه كه تورات خدا را معرفي كرده، خدايش را معرفي كند و بگويد آيا خدا طلايي است يا نقره اي يا مسي؟ مي خورد ومي آشامد؟ دنيا را از چه كسي به ارث برده، چه كسي از اوبه ارث مي برد؟
خداوند در جواب آنها اين سوره را نازل كرد كه جواب همه سؤال هاي آنان بود.
دقت در صفات ياد شده در اين سوره هم مؤيد تعريف كامل خدا براي كساني است كه با توجه به اديان گذشته و موجود در آن زمان خدا را مي شناختند. مردم در آن زمان يا ثنوي بودند و براي خدا كفو و همتاي مستقل در تاثير قائل بودند يا قائل به الهه پدر و الهه مادر و الله فرزند بودند يا مانند مسيحيان كه به اب و ابن قائل بودند و ...؛ خداوند با اين توصيف خداوند را احدي الذاتي معرفي مي كند كه نه كفو دارد نه زائيده شده و نه مي زايد و غني مطلق است و با اين معرفي تمام عقايد گذشتگان راجع به خدا را باطل مي كند.
در برخي تفاسير مي خوانيم:
خداوند با آيه "قل هو الله احد" مذهب دوگانه پرستي را باطل كرده كه قائل به دو منشاء نور و ظلمت بودند و با مذهب نصارا كه قائل به تثليث بودند و مذهب صابئي را كه افلاك و نجوم را مستقل در تاثير مي پنداشتند.
با آيه "الله الصمد" مذاهبي را باطل كرده كه غير خدا صمد و مقصد ديگري براي خلقت ذكر كرده اند زيرا خداي غني مطلق است و اگر صمد و بي نياز نباشد، محتاج و قاصد خواهد شد و با آيه "لم يلد و لم يولد" مذهب يهود در باره عزير و نصارا در باره مسيح و مشركان در باره الهه هايشان را باطل كرده كه آنها را پسران و دختران خدا مي دانستند و با آيه "و لم يكن له كفوا احد" مذهب مشركان را باطل كرد كه الهه هاي خود را شريك و همتاي خدا مي پنداشتند. (2)
پي نوشت ها:
1. واحدي، اسباب النزول، بيروت، دار الكتب العلميه، 1411ق، ص500.
2. فخر رازي، مفاتيح الغيب، بيروت، دار احياء التراث العربي، بيروت، 1420ق، ج32، ص366.
پرسش: در سوره توحيد رابطه احديت وصمديت چيست؟
در سوره توحيد رابطه احديت وصمديت چيست؟
پاسخ: با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
همان طور كه در جواب قبل از علامه طباطبايي نقل شد، اين دو آيه دو تعريف كامل از خداوند است كه خداوند به ترتيب ذكر كرده است، يكي تعريف به توحيد ذاتي و ديگري تعريف به توحيد فعلي و به هين جهت به صورت دوجمله مسقل كنار هم قرار گرفته اند.
علامه مي نويسد:
چرا دوباره كلمه" اللَّه" ذكر شد، با اينكه ممكن بود بفرمايد:" قل هو اللَّه احد و صمد"؟ ظاهرا اين تكرار براى اشاره به اين معنا بوده كه هر يك از دو جمله" هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ" و" اللَّهُ الصَّمَدُ" مستقلا كافى در تعريف خداى تعالى است، چون مقام، مقام معرفى خدا به وسيله صفتى است كه خاص خود او باشد، پس معنا چنين است كه معرفت به خداى تعالى حاصل مىگردد چه از شنيدن جمله" هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ" و چه از شنيدن" اللَّهُ الصَّمَدُ" چه آن جور توصيف و تعريف شود و چه اينجور.
و اين دو آيه شريفه در عين حال هم به وسيله صفات ذات، خداى تعالى را معرفى كرده، و هم به وسيله صفات فعل. جمله" اللَّهُ أَحَدٌ" خدا را به صفت احديت توصيف كرده، كه احديت عين ذات است. و جمله" اللَّهُ الصَّمَدُ" او را به صفت صمديت توصيف كرده كه صفت فعل است، چون گفتيم صمديت عبارت از اين است كه هر چيزى به سوى او منتهى مىشود. (1)
پي نوشت ها:
1. طباطبايي، الميزان، ترجمه موسوي همداني، قم، انتشارات اسلامي، 1374ش، ج20 ، ص672.
پرسش: ر سوره توحيد رابطه لم يلد و
در سوره توحيد رابطه لم يلد ولم يولد با لم يكن كفوا احد چيست؟اين چهار صفت باهم چه ارتبا طي دارند؟
پاسخ: با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
علامه طباطبايي در خصوص اين دو آيه مي نويسد:
اين دو آيه كريمه از خداى تعالى اين معنا را نفى مىكند كه چيزى را بزايد و يا به- عبارت ديگر ذاتش متجزى شود، و جزئى از سنخ خودش از او جدا گردد. چه به آن معنايى كه نصارى در باره خداى تعالى و مسيح مىگويند و چه به آن معنايى كه وثنى مذهبان بعضى از آلهه خود را فرزندان خداى سبحان مىپندارند.
و نيز اين دو آيه از خداى تعالى اين معنا را نفى مىكنند كه خود او از چيزى متولد و مشتق شده باشد، حال اين تولد و اشتقاق به هر معنايى كه اراده شود، چه به آن نحوى كه وثنيت در باره خدايان خود گفتهاند، كه بعضى اله پدر و بعضى ديگر اله مادر و بعضى ديگر اله فرزند است، و چه به نحوى ديگر و نيز اين معنا را نفى مىكنند كه براى خداى تعالى كفوى باشد كه برابر او در ذات و يا در فعل باشد، يعنى مانند خداى تعالى بيافريند و تدبير نمايد، و احدى از صاحبان اديان و غير ايشان قائل به وجود كفوى در ذات خدا نيست، يعنى احدى از دينداران و بىدينان نگفته كه واجب الوجود (عز اسمه) متعدد است، و اما در فعل يعنى تدبير، بعضى قائل به آن شدهاند، مانند وثنىها كه براى خدايان خود الوهيت و تدبير قائل شدند، حال چه خداى بشرى مانند فرعون و نمرود كه ادعاى الوهيت كردند، و چه غير بشرى. و ملاك در كفو بودن در نظر آنان اين است كه براى اله و معبود خود استقلال در تدبير قائلند و مىگويند: اللَّه تعالى تدبير فلان ناحيه عالم را به فلان معبود واگذار نموده و او فعلا مستقل در تدبير آن ناحيه است، همانطور كه خود خداى تعالى مستقل در تدبير آن ارباب و آلهه است، و او رب الارباب و اله الالهه است.
و اين معناى از كفو بودن در غير آلهه مشركين نيز تصور دارد، نظير استقلالى كه بعضى براى موجودى از موجودات ممكن بپندارند، اين نيز مصداقى است براى كفو بودن، چون برگشت اين فرض نيز به اين است كه انسان بپندارد مثلا فلان گياه خودش مستقلا بيمارى ما را شفا مىدهد و در بهبودى از بيماريمان احتياجى به خداى تعالى نداريم، با اينكه گياه مذكور از هر جهتى محتاج به خداى تعالى است، و آيه مورد بحث اين را نيز نفى مىكند.(1)
پي نوشت ها:
1. طباطبايي، الميزان، ترجمه موسوي همداني، قم، انتشارات اسلامي، 1374ش، ج20، ص672.
موفق باشید.