با سلام و تشکر سوال این جانب مربوط به دین حضرت رسول(ص)قبل از رسالت است.ایا ایشان به دین حضرت عیسی بوده اند و مسیحی بوده اند ؟اگر مسیحی باشند در واقع پیامبر (ص)دینی را پذیرفته بودند که کامل نبوده و اگر مسیحی نبودند در واقع
یامبر قبل خود را نقض کرده اندو در این صورت خود ایشان به گونه ای مبلغ این مساله بودند که خود دین و مذهب را تشخیص بدهیم و ضرورتی ندارد انسانی عنوان دین خاصی را با خود داشته باشد ضمن اینکه در ذهن مردم این سوال پیش می اید کافی است که تنهاباید خدا را قبول داشت و ضرورتی ندارد که مثلا مسلمان باشند و یا اسم مسلمان را داشته باشند و خود تشخیص میدهند چه کار خوب است چه کار بد ؟با تشکر از
با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در مورد دين پيامبر اسلام قبل از بعثت نظريات متعددي وجود دارد كه مهمترين آن ها عبارتند از:
1- پيامبر (ص)به هيچ شريعتي عمل نكرده و پيرو هيچ ديني نبودند؛
2- پيرو دين مسيحيت بودند؛
3- پيرو دين حضرت ابراهيم (ع) بودند؛
4- پيرو دين خود (اسلام) بودند.(1)
اما نظريه نخست را نميتوان پذيرفت، زيرا اولاً حضرت پيش از بعثت به كارهاي مختلفي از قبيل عبادات، معاملات و ساير كارها ميپرداخت . هرگز نميتوان پذيرفت كه اين اعمال تابع هيچ يك از شرايع و اديان آسماني نبود.
نظريه دوم نيز قابل قبول نيست، زيرا اگر ايشان تابع دين مسيحيت بودند، مسيحيان و دشمنان اسلام اين مطلب را به رخ مسلمانان ميكشيدند و ميگفتند كه پيامبر شما تا ديروز مسيحي بود و از دين ما پيروي ميكرد، اما امروز آمده ادعاي پيامبري ميكند! ؛ اين سرزنش را آنقدر ادامه ميدادند كه به گوش ما نيز ميرسيد .
چنان كه يهود به مسلمانان و پيامبر (ص) اعتراض ميكردند و ميگفتند: اگر تو پيامبري، پس چرابه سوي قبله ما (بيت المقدس) نماز ميخواني ؟! آنقدر اين سخن را تكرار كردند تا موجب ناراحتي حضرت شدند، آن گاه به دستور الهي، قبله مسلمانان از بيت المقدس به سمت كعبه تغيير كرد.(2) ؛ نبود اعتراض و سرزنشي از سوي مسيحيان ميتواند شاهد خوبي بر عدم تابعيت پيامبر اسلام از دين مسيحيت باشد.
دوم: فرضيه مذكور فرع بر اين است كه جهاني و فرا منطقهاي بودن دين مسيحيت ثابت شود تا اينكه بگوييم اين دين شامل تمام اقوام از جمله قوم عرب و سرزمين مكه و اطراف آن بود، در نتيجه پيامبر را تابع اين دين بدانيم اما اثبات چنين مطلبي كار آساني نيست.(3)
سوم: عمل به شريعت مسيح (ع) در گرو آگاهي از احكام آن است . آگاهي يا از طريق خواندن كتابهاي مسيحيت (از جمله انجيل) امكانپذير است و يا از طريق معاشرت با مسيحيان؛ فرض اول كه با امي بودن پيامبر و عدم قدرت بر خواندن و نوشتن ايشان باطل است.
فرض دوم نيز صحت ندارد ،چون حضرت در طول زندگي خود با مسيحيان معاشرتي نداشته ؛ در مكه نيز اَحبار و رُهباني وجود نداشتند كه پيامبر به طور مستمر احكام و دستورهاي دين مسيحيت را از آنان فرا بگيرد.
چهارم: تابع هر ديني - به حكم عقل - مقامش كم تر و پايينتر از مقام صاحب آن دين است. اگر پيامبر تابع دين مسيح (ع) بود، لازمهاش برتري عيسي (ع) بر پيامبر اسلام خواهد بود اما اين مطلب خلاف ضروريات اسلام است، زيرا پيامبر كه خاتم پيامبران است، از تمامي آنان برتر و مقامش والاتر است.
اما نظريه سوم را نيز نميتوان پذيرفت ،زيرا قائلان به اين نظريه به برخي از آيات قرآن تمسك كردهاند كه دلالت آن ها بر مدعاي مذكور ناتمام است. آياتي مانند:
«ثُمَ اُوحَينا اِلَيك اَنِ اتَّبَع مِلَةَ اِبْراهيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ المُشرِكينَ؛(4) سپس به تو وحي فرستاديم كه از آيين ابراهيم كه خالي از هرگونه انحراف بود و از مشركان نبود، پيروي كن.» و آيه:
«قُلْ اِنَّني هَداني رَبّي اِلي صِراطٍ مُستَقيمٍ ديناً قيماً مِلَةَ اِبراهيمَ حنيفاً وَ ما كانَ مِن المُشرِكين؛(5)بگو پروردگارم مرا به راه راست هدايت كرده، آيين پابرجا (و ضامن سعادت دين و دنيا)، آيين ابراهيم، همان كسي كه از آيينهاي خرافي محيط خود روي گردانيد و از مشركان نبود.» مراد از آيات چيزي غير از ديدگاه سوم است؛ زيرا اولاً: اين آيات شريفه بعد از بعثت نازل شده و مربوط به دين حضرت قبل از بعثت نيست.
دوم: بر اساس معارف اسلامي ، دين حضرت ابراهيم پس از آمدن تورات موسي (ع) ترك شده ،نيز دين يهود پس از آمدن انجيل عيسي (ع) متروك و دين مسيحيت پس از آمدن قرآن محمّد (ص)از بين رفته است. پس حضرت نميتواند تابع ديني باشند كه چند مرحله قبل توسط اديان ديگر ترك شده است.(6)
سوم: مفسران گفتهاند كه مراد از تبعيت حضرت از دين و ملت ابراهيم حنيف اين است كه مشتركاتي در احكام ميان اين دو دين وجود دارد كه منشأ ظهور آن دين ابراهيم (ع) است . مراد از تبعيت پذيرفتن آن مشتركات در احكام است؛ احكامي از قبيل: گرفتن شارب و گذاشتن ريش و غسل جنابت و طهارت گرفتن با آب و ديه مرد و...(7)
تفسيرهاي ديگري در مورد آيات ياد شده وجود دارد كه مجالي براي ذكر آن ها نيست.(8)
پس از ابطال سه نظريه مذكور مانعي براي پذيرفتن ديدگاه چهارم باقي نميماند، يعني اينكه بگوييم حضرت پيش از بعثت از كاملترين دين يعني دين اسلام پيروي ميكرد اما احكام اسلام و وظايف خود را به صورت وحي دريافت نميكرد، بلكه به صورتهاي ديگر مانند الهامهاي قلبي، تحديث (سخن گفتن با فرشته) و رؤياهاي صادق دريافت مينمود.(9)
اميرالمؤمنان (ع) در اين باره ميفرمايد: «از روزي كه پيامبر از شير گرفته شد ،خدا او را با بزرگ ترين فرشته قرين و همراه ساخت تا به وسيله آن فرشته بزرگوارييها را بپيمايد و به نيكوترين اخلاق، آراسته گردد.»(10)
بنابراين حضرت قبل از بعثت، مراحلي از نبوت را دارا بود . با جهان غيب به گونهاي ارتباط داشت.همان طور كه حضرت يحيي و حضرت عيسي (ع) در دوران كودكي به مقام نبوت رسيدند و با جهان غيب ارتباط داشتند؛(11) پيامبر اسلام نيز از آغاز با عالم غيب ارتباط داشت .در چهل سالگي به مقام رسالت و ابلاغ و اظهار پيام خدا به مردم برانگيخته شد.
يهوديها به رسول خدا (ص) عرض كردند: آيا از اول پيامبر نبودي؟ فرمود: بلي. گفتند: پس چرا در گهواره سخن نگفتي و نطق نكردي همان گونه كه عيسي (ع) چنان كرد؟ فرمود: خداوند متعال، عيسي را بدون پدر آفريد. اگر او در گهواره سخن نميگفت، عذري براي مريم نبود تا سرزنش ديگران را پاسخ دهد، اما من از پدر و مادر متولد شدهام.(12)
عدهاي از بزرگان، نسبت به ديدگاه اخير ادعاي اجماع و اتفاق نظر شيعه را نمودهاند.(13)
در نتيجه نه دين پيامبران پيشين نقض مي شود و نه ضرورت دين منحصر در برخي معارف اوليه و بدون عمل به برخي آموزه ها تعريف مي گردد .
پينوشتها:
1. علامه مجلسي ، بحارالانوار، دارالكتب الاسلاميه ، تهران بي تا، ج 18، ص 271.
2. بقره (2)آيه 144 - 143.
3. استاد جعفر سبحاني، مفاهيم القرآن، قم، مؤسسه امام صادق، 1428 هـ ق، ،ج 3، ص 73 به بعد.
4. نحل (16)آيه 123.
5. انعام(6) آيه 161.
6. محمد بن يعقوب كليني، اصول كافي، تهران، اسلاميه، چاپ 3، 1388 ق، ج 2، ص 17.
7. آيت الله محمد مظفري، پرسشها و پاسخها، قم، ام ابيها، چاپ اول، 1420 ق، ص 12.
8. بحارالانوار،همان ج 8، ص 276.
9. همان، ج 18، ص 266.
10. همان، ص 278.
11. مريم (19)آيه 12 و 13.
12. همان، ص 200.
13. محمد حسين مظفر، كتاب علم امام (ع)، ترجمه محمد آصفي ، تبريز 1349، ص 76 به بعد.
موفق باشید.